نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 09 فروردين 1403 - Thu, 28 Mar 2024

جلسه سوم محرم حسینیه حضرت زهرا / بررسی معنای رفعت ذکر با دو تحلیل؛ یسرهای مذکور در سوره و بهره برداری امت

متن زیر چکیده ای مفصل از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمين ميرباقري، در سومین روز عزاداري حسيني در دهه اول محرم الحرام 1393 است که به تاریخ 6 آبان ماه در حسینیه حضرت زهرا(س) – شجاع فرد – در شهر مقدس قم برگزار شده است. ایشان در این جلسه با اشاره به مباحث جلسه گذشته و بیان بار رسالت و آسان شدن این مسیر برای ایشان به معنای رفعت ذکر پرداخته و با جمع بندی معنای اول مذکور در جلسه قبل به معنای دوم رفعت ذکر می پردازند و حقیقت ذکر را به رسول اکرم ص تفسیر می کنند. در ادامه جریان دو یسر مذکور در سوره را توضیح داده و اشاره ای به بحث فراغت این بار رسالت و نصب ولایت و روایات دارند.

اشاره به مباحث گذشته / شرح صدر و رفعت ذکر

در ترجمه آیات سوره انشراح گفته شد که در ابتدای سوره خداوند به پیامبر خود می فرماید که ما سه چیز را قطعا به تو اعطا کرده ایم: «شرح صدر»، «برداشتن یک بار سنگین خاص از دوش حضرت»، «رفعت ذکر حضرت».

گفته شد که مفسرین در بیان این 3 امر نظریات مختلفی را ارائه کرده اند. مرحوم علامه طباطبایی در بیان چیستی شرح صدری که خداوند به پیامبر اعطا کرده است، نظریه مختارشان این است که نبوت و ولایت و علوم و... که خداوند به پیامبر داده است بار سنگینی است که خداوند برای تحمل این بار به پیامبر شرح صدر داده است. لذا شرح صدر یعنی آمادگی که خداوند در پیامبر ایجاد کرده است برای برداشتن این بار سنگین. یعنی همانطور که تلقی و دریافت ولایت و معارف معصومین، برای مومنین «صعب مستصعب» است و طبق حدیث معرفت بالنورانیه نیازمند «شرح صدر للاسلام» است، تلقی اصل این بار سنگین نبوت و ولایت و علوم الهی، تحملی بسیار بالاتر می خواهد.

علاوه بر تحمل بار توحید و نبوت بر دوش نبی اکرم(ص) به منزل مقصود رساندن این نبوت، واقع شدن رسالت و ابلاغ و رسیدن انسانها به حقیقت توحید، خود بار سنگینی است که آن نیز به دوش پیامبر است. بخصوص که نبی اکرم(ص) در قبال این بار سنگین، با صف بندی عظیم دشمنان و غفلت دوستان مواجه است و سنگینی بار را صد چندان می کند. اینجاست که حضرت ختمی مرتب می فرمایند که سوره هود من را بخاطر این آیه پیر کرده است که فرمود: «فَاستَقِم كَما أُمِرتَ وَ مَن تابَ مَعَكَ»(هود/۱۱۲) که استقامت برای کسانی که همراه پیامبر شده اند را هم بر دوش ایشان گذاشته است.

در آیه دوم و سوم این سوره خداوند می فرماید که ما این بار کمرشکن را بر روی دوش تو سبک کردیم. و در آیه چهارم خداوند به پیامبرش می فرماید که ما ذکر شما را برای شما رفعت بخشیدیم. در جلسه قبل گفته شد که یک معنای این رفعت ذکر این است که خداوند نام پیامبر را رفعت داده است و به تعبیر روایات، نام حضرت را در اذان و نماز کنار نام خداوند ذکر می شود و به آن شهادت داده می شود.

اما نام حضرت تنها در عالم ظاهر رفعت نیافته است، بلکه در باطن عالم هم رفعت یافته است. و لذا هر قلبی که بخواهد به توحید نائل شود، باید ذکر نبی اکرم در آن دل رفعت پیدا کند. شاهد آن هم اینکه مخالفین قطعی توحید و دعوت انبیاء الهی، همه همت خود را بر  محو نام نبی اکرم و اولیاء ایشان معطوف می کردند و در عین حال مدعی می شدند که توحید را قبول دارند.

بنابراین معنای تعظیم خدای متعال، تحقیر اولیاء الهی نیست؛ توحید به معنای بی اعتنایی به اولیاء الهی - به بهانه ارتباط مستقیم با خدای متعال- نیست. لذا گاهی وقتی از عظمت اولیاء الهی صحبت می شود، عده ای احساس می کند که این مقامات با توحید نمی سازد و لذا غلو است! در حالی که غافل از این نکته هستند که توحید با رفعت نام نبی اکرم در عالم جاری می شود و اینکه نبی اکرم که غرق در جمال و جلال الهی است، نگران رفعت ذکر خودشان برای بعد از خودشان هستند –که از مفاد همین سوره استفاده می شود- به این دلیل نیست که جضرت می خواهد نام خودش را در تاریخ ثبت کند، بلکه به این دلیل است که می داند رفعت توحید از بستر رفعت نام ایشان قرار است محقق شود و خداوند راهی غیر از این را در عالم مقرر نکرده است. هر اندازه که نام و نور نبی اکرم و اهل بیت ایشان در عالم  ظهور می کند، عالم را توحید فرا می گیرد: «بهم ملات سمائک و ارضک، حتی ظهر ان لا اله الا انت»

نبی اکرم(ص) تنها به دنبال آن است که ذکر خدا در همه عالم جاری شود و همه انسانها در مقام ذکر الله قرار بگیرند تا به مقام رضا و مقام رضوان و سپس به مقام طمانینه برسند: «یا ایتها النفس المطمئنه * ارجعی الی ربک راضیه مرضیه» اما طبق روایات آن عبد خداوند که حقیقتا به مقام رضا رسیده است و خدا نیز واقعا او را پسنده است، فقط نبی اکرم(س) است، لذا آیات ما بر این نکته نیز اشاره دارند که ذکر نیز خود نبی اکرم(ص) است و اهل بیت ایشان، اهل الذکر هستند. حقیقت مراتب توحید را فقط نبی اکرم(ص) طی کرده است. این یعنی در وجود نبی اکرم(ص) چیزی جز ذکر توحید نیست و لذا قلوب دیگران به هر اندازه ای که متذکر به ایشان می شود، اهل ذکر می شوند و مقامات سیر در توحید تا مقام طمانینه و آرامش را طی می کنند.

بنابراین اقتضای تکبیر الهی، خواندن زیارت جامعه است، نه اینکه تکبیر الهی می گوییم تا زیارت جامعه خواندن ما را مبتلا به غلو نکند! زیارت جامعه زیارتی است که از طریق معرفت الامام کبریای الهی را برای ما قابل درک می کند. چطور می شود از اسرار غیب و توحید مطلع شد، بدون معرفت نبی اکرم و اوصیاء ایشان؟ معرفت به غیب جز در نبی اکرم و اولیاء ایشان متجلی نیست. نبا عظیم و خبر بزرگ غیبی امیرالمومنین است. این است که در مقام نبی اکرم(ص) می خوانیم که «بِأَنْ كَشَفْتَ عَنْ نُورِ وِلَادَتِهِ‏ ظُلَمَ الْأَسْتَارِ وَ أَلْبَسْتَ حَرَمَكَ بِهِ حُلَلَ الْأَنْوَار» پرده های ظلمانی نه با بعثت، بلکه با ولادت ایشان کنار زده شده است.

بنابراین 2 معنا ذکر در این آیه قابل تصور است. اول اینکه از طریق آوازه نبوت شما، توحید را منتشر کردیم و اما در معنای دوم حقیقت باطنی ذکر که شخص نبی اکرم است مورد توجه قرار گرفته است تا آیه به این معنا شود که خداوند مقام ذکر نبی اکرم را در عالم رفعت داده است تا با بیان نبی اکرم، همه عالم در مسیر توحید قرار بگیرند.

همراهی عسر و تحمل بار رسالت و دو یسر همراه آن برای امت

آیه پنجم و ششم از معیت عسر و یسر در «نتیجه» تحملی که پیامبر داشته اند -و در آیات قبل به آن اشاره شد- به میان آمده است. که طبق معنای برگزیده در جلسه قبل گفته شد طبق این دو آیه همراه با عسر خاص و معینی که این دو آیه به آن اشاره دارد، دو یسر به پیامبر وعده داده شده است که غیر از یسری است که بعد از عسر – در اثر سنت تبدل سختی ها به آسایش و در جزای آن سختی ها- خداوند وعده کرده است. گشایش مورد توجه این آیه، در متن خود سختی هاست.

اما این دو گشایشی که در این آیات در متن عسر مورد توجه قرار گرفته است به چه معناست؟ طبق تفسیر آیات قبل سنگینی مورد اشاره در این سوره، بار سلوک توحیدی خود حضرت نبوده است، بلکه سنگینی بار هدایت دیگران بوده است و این بار بر دوش حضرت آنچنان سنگین بوده است که هم کمر شکن بوده است و به تعبیر خود حضرت در سوره هود ایشان را پیر کرده است. یعنی حضرت گاهی ریاضاتی دارند که برای مسیر سلوک خودشان است، اما گاهی ریاضاتی دارند برای ماموریت شفاعتی که بر عهده دارند. لذا همانطور که ریاضاتی برای سیر خودشان دارند، فتوحاتی در مسیر سیر خودشان به بار خواهد آورد، ریاضاتی هم که برای شفاعت کردن می کشند، فتوحاتی در مسیر شفاعت از دیگر مخلوقات به همراه خواهد داشت و گشایشهایی در مسیر شفاعت حضرت بدست خواهد آمد.

لذا در سوره مبارکه فتح که می فرماید: «إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُبِینًا. لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَیَهْدِیَکَ صِرَاطًا مُسْتَقِیمًا» نیز بر اساس فتوحات حضرت در مقام شفاعت تنها قابل معناست و الا نسبت دادن ذنب به نبی اکرم که معصوم مطلق است بی معنا خواهد بود. حضرت فتوحاتی داشته اند که در مقام شفاعت ذنوب گذشته و آینده تابعین و شیعیان حضرت را به مغفرت رسانده است.

گشایشی که خداوند در مقابل تحمل بار این هدایت و شفاعت به نبی اکرم(ص) داده است این است که در متن این سختی که حضرت می کشند، عالم به دو نیاز مهم خود برای طی مسیر توحید، یعنی «شرح صدر» و «هدایت» از طریق تحمل نبی اکرم دست می یابد.

فارغ شدن رسول در مسیر هدایت و نصب ولایت در ادامه جریان هدایت

در آیه 7 و 8 خداوند به پیامبرش می فرماید که حالا که از تحمل این بار سنگین رها شدی و بارت سبک شد، بار جدیدی بردار و در این مسیر فقط به پروردگار خودت توجه داشته باش. در معنای این آیات باید گفت که گویی این بار هدایت تا به اینجای کار به نتیجه رسیده است و در آیه 7 و 8 خداوند برای بعد از دوران رسالت پیامبر در حال دادن دستوراتی به پیامبر است. انگار خداوند توضیح می دهند که نبی اکرم با شرح صدر الهی بار رسالت را برداشتند و برای تنزل توحید و ولایت الله و معارف الهی و... در عالم دنیا سختی ها را تحمل کردند. در نتیجه این تحمل حضرت، خداوند رفعت ذکر حضرت را در عالم قرار داد و این رفعت ذکر حضرت توحید در عالم واقع شد. و بعد در دو آیه آخر سوره در مقام بیان دستوراتی به پیامبر است که برای ادامه راه نگران است. این معنا با روایاتی که از اهل بیت نقل شده است سازگار است؛ آنجا در تفسیر این آیه آمده است که: «فَإِذا فَرَغْتَ‏ من نبوتك‏ فَانْصَبْ‏ عليا»

اما در ادامه بحث برخی روایاتی که با این نحوه از تفسیر سوره سازگار است آورده می شود. مثلا نقل شده است که: «عن أبي عبد الله (عليه السلام)، في قوله تبارك و تعالى: أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ‏، قال: فقال: بولاية أمير المؤمنين (عليه السلام)» و یا در روایت دیگری داریم: «عن أبي عبد الله (عليه السلام)- في حديث طويل- قال: «فقال الله جل ذكره: فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ * وَ إِلى‏ رَبِّكَ فَارْغَبْ‏ يقول: إذا فرغت فانصب علمك و أعلن وصيك، فأعلمهم فضله علانية، فقال (صلى الله عليه و آله): من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، ثلاث مرات».

باز در روایت دیگری داریم: «ابن شهر آشوب: عن الباقر و الصادق (عليهما السلام)، في قوله تعالى: أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ‏: «أ لم نعلمك من وصيك؟ فجعلناه ناصرك و مذل عدوك‏ الَّذِي أَنْقَضَ ظَهْرَكَ‏ و أخرج منه سلالة الأنبياء الذين يهتدى بهم‏ وَ رَفَعْنا لَكَ ذِكْرَكَ‏ فلا أذكر إلا ذكرت معي‏ فَإِذا فَرَغْتَ‏ من دينك‏ فَانْصَبْ‏ عليا للولاية تهتدي به الفرقة».

از روایات فوق چند نکته فهمیده می شود: اول اینکه خطاب اصلی این سوره به خود نبی اکرم(ص) است. دوم اینکه حضرت برای هدایت امت نگران هستند و خداوند دو اطمینان را به حضرت می دهند. اول بشارت تمام بودن کار خود حضرت و به شرح صدر و هدایت رسیدن امت است. و آخر اینکه از روایاتی که راجع به آیات اول سوره نیز آمده است بر می آید که خداوند شرح صدر و رفعت ذکر نبی اکرم را از طریق اعطای امیرالمومنین و ائمه معصومین به نبی اکرم(ص) محقق کرده است.