نسخه آزمایشی
جمعه, 10 فروردين 1403 - Fri, 29 Mar 2024

جلسه دهم محرم 94 هیأت ثارالله / عوامل همراهی در صبر با ائمه؛ همراهی با اولیاء الهی و جریان عاشورا

آنچه پیش رو دارید دهمین جلسه سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین سید محمد مهدی میرباقری در دهه اول محرم الحرام سال 94 است که در هیأت ثارالله قم (مدرسه فیضیه) برگزار شده است. ایشان در ابتدای بحث با اشاره به اهمیت استقامت در همراهی با امام(ع) گستره این ایستادگی را در دو میدان ظاهر و باطن لازم برشمردند. از نظر ایشان استقامت و موفقیت در میدان جهاد اکبر موجب می شود که ابلیس میدان جهاد اصغر را علیه مؤمنین بگشاید؛ بنابراین اگر کسی در میدان جهاد اکبر بر ابلیس غلبه نکند هنگام ورود به میدان جهاد اصغر در صف ابلیس قرار خواهد گرفت. شناخت این میدان درگیری و ایستادگی در آن نیازمند بصیرت است؛ یکی از عوامل ایستادگی انسان در این میدان، داشتن همراهانی خوب است؛ این همراهان براساس معارف قرآن چهار دسته بوده و عبارتند از: انبیا(ع)، صدیقین، صالحین و شهداء. مردم در قرآن سه دسته اند: منعم علیهم، مغضوبین و ضالین که شیعیان جزو منعم علیهم هستند و به مقام طوع و طاعت رسیده اند. عامل دیگری که در ایستادگی انسان بسیار مؤثر و مهم است خود وجود مقدس سیدالشهداء(ع) است؛ حضرت در قرآن توصیفاتی دارند از جمله در سوره اسراء و فجر. خدای متعال در سوره اسراء به دو فساد بزرگ و نیز به برتری جویی و علو عظیم بنی اسرائیل در زمین اشاره می کند که براساس روایات آن دو فساد قتل امیرالمؤمنین(ع) است و دیگری طعن بر امام حسن مجتبی(ع) و علو آن ها نیز قتل سیدالشهداء(ع) است. قرآن در ادامه خبر از خون خواهی سیدالشهداء(ع) به دست جمعیتی در آینده می دهد. براساس آیات قرآن خدای متعال برای خون حضرت، ولیّ دمی قرار داده است که انتقام حضرت را خواهد گرفت بدون اینکه در خون خواهی اسراف نماید که ایشان کسی نیستند جز موجود مقدس امام زمان(ع). حضرت از تمام کسانی که خون سیدالشهداء(ع) بر عهده آن هاست انتقام می گیرند؛ کسانی که در طول تاریخ در صف مقابل حضرت ایستاده اند و مانع تحقق اهداف ایشان بوده، به قتل حضرت راضی هستند یا در برابر مظلومیت ایشان بی تفاوت و ساکت بوده اند همگی مشمول انتقام خواهند بود. این در حالی است که اگر همه دنیا در مقابل سیدالشهداء(ع) بایستند و حضرت از همه انتقام بگیرند و همه را به قتل برسانند، هرگز اسراف و زیاده روی نکرده اند. در این میدان درگیری بخش عمده ای از استقامت انبیا(ع) هم به دلیل ارتباط ایشان با واقعه کربلاست. فتوحات ظاهری و باطنی عاشورا و توجهات ما به این واقعه مانع انحلال ما در دستگاه ابلیس و دنیای غرب می شود. به همین دلیل است که غرب به شدت با احیای حقیقی عاشورا مخالف است. عاشورا موجب طهارت، حماسه و بصیرت در موضوع حق و باطل می شود؛ از سویی جهاد اکبر در عاشورا محقق می شود و ما را برای جهاد اصغر آماده می کند.

استقامت در دو میدان جهاد اکبر و جهاد اصغر

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و لعنة علی اعدائهم. در مباحث گذشته بحث شد که ايستادگي و استقامت در راه خداي متعال وابسته به استقامت در کنار نبي اکرم(ص) و اهل بيت(ع) است و اين صبر و پايداري هم دامنه وسيعي دارد که هم در ميدان عمل و جهاد اصغر هست، هم در میدان باطن و جهاد اکبر؛ در هر دو ميدان بايد در کنار نبي اکرم(ص) و اهل بيت(ع) ايستاد و استقامت کرد؛ شيطان تلاش می کند تا از طريق تصرف در فکر و عقل و فهم، انسان را با خود همراه کند؛ او مي خواهد از طريق تصرف در قلب، انسان را با خود همراه کند و صفات ظلماني خود را مانند حب دنيا و حرص و حسد و بخل و... را در او ايجاد نماید.

 اگر انسان در ميدان جهاد اکبر استقامت کند و اسير ابليس نشود و اجازه ندهد که ابلیس ارزش هاي باطل و دنیا را در نظرش جلوه دهد و قلب او را تسخير کند، نوبت به جهاد اصغر مي‌رسد و درگيري جدي و سخت مي شود؛ در غیر این صورت شیطان اگر بتواند ما را از طريق جهاد اکبر تسخير کند، نوبت به جهاد اصغر نمي رسد؛ در این حالت اگر جنگي هم اتفاق بيفتد ما در صف دشمن خواهيم بود، نه در صف نبي اکرم(ص) و اهل بيت(ع)؛ اگر ما در اين ميدان وسيع درگیری که [بعضي از جنبه های‌ آن هم] شناخته شده نيست، در مقابل نفوذها ايستاديم و در ميدان جهاد اکبر پيروز شديم، آنگاه ابلیس درگيري را به ناچار در ميدان ظاهر به راه مي اندازد.

دشمن گاهی از طریق آنچه نام آن را علم و پيشرفت و تکنولوژي و... مي گذارد و به نظر ما هيچ نقصی هم در آن نيست، نفوذ می کند. دشمن وقتي نتواند از طريق جنگ نرم موفق شود، ناچار دست به جنگ آشکار مي زند و لشکرکشي مي کند. آنگاه ما بايد در جهاد اصغر پايداري کنيم و پاي کشتن و کشته شدن و اسارت و سختي هاي آن بايستيم؛ وگرنه [تا پیش از جهاد اصغر] اصلاً نوبت به اين ها نمي رسد؛ زیرا ابلیس ما را در جهاد اکبر اسير خود کرده و ما به سرباز دشمن تبدیل شده ایم؛ پس ديگر چه احتياجي به جنگ سخت است!؟ شخصی در خواب ديد که ابليس طناب ها و زنجيرهايي با درجات مختلف در دست دارد؛ گفت: اين ها مال چه کسي است؟ ابلیس گفت: مال مؤمنين است؛ به یکی از آن ها اشاره کرد و گفت: اين زنجیر مال کیست؟ گفت: مال فردی متقي و عالمی بزرگوار است؛ بعد گفت: زنجير من کدام است؟ گفت: شما با پای خودت دنبال من مي آيي و نیازی به زنجير نداری! بنابراین اگر ابلیس در ميدان جهاد اکبر بر ما پيروز شود، اصلاً جهاد اصغري وجود نخواهد داشت؛ زیرا ما تسليم و اسير ابليس شده ایم.

همراهی منعم علیهم با انسان، عامل استقامت

براي اينکه بتوان در اين دو ميدان استقامت کرد و وسعت آن ها را شناخت، بصيرت هايي لازم بود که به برخی از آن ها اشاره شد. براساس قرآن يکی از عواملی که موجب استقامت در اين ميدان است، همراهان ما در اين راه هستند؛ این همراهان، در صف انبياء(ع) و وجود مقدس نبي اکرم(ص) و در کنار اميرالمؤمنين(ع) هستند؛ قرآن درباره این همراهان با بيانات مختلف توضيح داده است؛ «وَ مَن يُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم مِّنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَ الشهداء وَالصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا»(نساء/69)؛ يک طرف مسير حضرت حق است که تنها از راه اطاعت نبي اکرم(ص) و اهل بيت(ع) طي مي شود و راه ديگري هم نيست و همين يک راه مستقيم وجود دارد؛ وجود صراط هاي مستقيم که برخی ادعا مي کنند از مکائد ابليس است؛ در حقیقت ابلیس صراط مستقيم را مي بندد و راه هاي ديگر را به عنوان صراط مستقيم معرفي مي کند؛ ولی حقیقت این است که يک راه مستقیم بيشتر وجود ندارد؛ فرمود: کساني در اين راه هستند که «منعم عليهم» می باشند؛ هر کس در راه نبي اکرم(ص) قرار بگیرد، خداي متعال به او نعمت عطا مي کند؛ بنابراین مردم يا «منعم عليهم» هستند، يا «مغضوب علیهم»، و يا «ضالّ»؛ به عبارتی يا در حيرتند، يا مورد غضب هستند و يا خدا به آن ها نعمت عطا کرده و نعمت بر آن ها فرو ريخته است.

پس همراهان ما در اين راه «منعم عليهم» هستند؛ یعنی کسانی که خدا به آن ها نعمت داده و غرق در نعمت خدا هستند که این نعمت نیز اعم از نعمت هاي ظاهري و باطني است؛ «وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَه»(لقمان/20)؛ حضرت در حديثی که مرحوم صدوق در معانی الاخبار آن را نقل کرده، فرموده اند: «شِيعَةُ عَلِيٍّ ع الَّذِينَ‏ أَنْعَمْتَ‏ عَلَيْهِمْ‏ بِوَلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع‏»(1)؛ همه منعم عليهم از اول تا آخر تاريخ، شيعيان هستند؛ يعني همه انبياء(ع)، صديقين، شهداء و صالحين شيعه هستند؛ به سخن دیگر در عالم، اهل بيت(ع) هستند و شيعيان آن ها که درجاتی دارند و مابقي هيچ!

بارها در روايات ائمه عليهم السلام آمده که انبياء(ع) و مؤمنين امت های سابق در اين طايفه هستند و اهمیت فراوانی هم دارند. در بعضي از آيات نیز مقامات دوستان و شيعيان اهل بيت(ع) نقل شده است که در ادامه تقديم مي شود؛ از اين دو حال خارج نيست، آن ها يا اهل بيت(ع) هستند يا شيعيان اهل بيت(ع) هستند؛ ثالث آن مي شود: مغضوبين و ضالين.

دسته بندی مردم به منعم علیهم، مغضوبین و ضالین

مردم يا منعم عليهم هستند، يا مغضوب هستند، يا ضالّ؛ اگر ما در مسير خداي متعال و نبي اکرم(ص) و اهل بيت ايشان(ع) استقامت کنیم، همراهان ما اين چهار طايفه هستند: صديقين، شهداء، انبياء(ع) و صالحين که درباره هر یک در قرآن توصيفات فراوانی آمده است. قرآن مملو از وصف صالحين، صديقين، شهداء و انبياء(ع) است که همه آن ها هم شيعه اميرالمؤمنين(ع) هستند. حال نعمتي که خدا به منعم علیهم داده چيست؟ «الذين انعم الله عليهم بولايه علي بن ابيطالب» فرمود: نعيمي جز ولايت ما نيست و بهشت و درجات بهشت هم به همين يک کلمه بر مي گردد؛ پس همراهان ما منعم عليهم هستند؛ ما هم اگر در اين راه ايستاده ايم در حقیقت خداي متعال ما را در صف منعم عليهم و کسانی که به آن ها نعمت داده، قرار داده و درهاي نعمت را به روي ما باز کرده است؛ این همراهان کساني هستند که در اين راه استقامت کردند؛ «إِنَ‏ أَمْرَنَا صَعْبٌ‏ مُسْتَصْعَب‏»(2)؛ کسانی که استقامت کردند، انبياء(ع)، صديقين، شهداء و صالحين هستند؛ اگر فرمودند که تحمل امر ما دشوار است، یعنی در راه خدا ايستادن و در مقابل هجوم ابليس و شياطين مقاومت کردن کار دشواري است که فقط سه دسته در آن موفق هستند؛ این سه دسته عبارتند از: انبياءی مرسل(ع)، ملائکه مقرب و عباد ممتحن. در تفصيل این مطلب فرموده اند: منعم عليهم همان صديقين، شهداء، صالحين و انبياء(ع) هستند؛ نعمت این ها، فوق بهشت است و در فوق بهشت غرق در نعمت هستند؛ قرآن درباره این عده تعبير بسیار لطيفي دارد و می فرماید: «حسن اولئک رفيقا» اين ها رفقاي خيلي خوبي هستند و همراهان انسان مي شوند؛ آن ها اهل فداکاري، انس، محبت، تقوا، نور و هدايت هستند. انسان وقتی با آن ها مي نشيند و همراه مي گردد، بر علم و تقوایش افزوده مي شود؛ یعنی از نعمت آن ها به انسان هم مي رسد.

بنابراين اگر انسان کسانی را که در اين راه استقامت کردند و به عبارتی اين همراهان ـ که شيعيان هستند ـ و اوصاف و خصوصيات و صفات آن ها را شناخت، آنگاه مي تواند بفهمد که معنی «حسن اولئک رفيقا» چیست و چرا صاحلين «حسن اولئک رفيقا» هستند و همراهان ما می شوند؛ اگر انسان در اين وادي حرکت کند، همسفران و همراهان او که به آن ها سير مي کند، اينان خواهند بود؛ در این صورت انسان در وادي نعمت قرار مي گيرد و سيرش در اين وادي با اين همسفران و به سمت خداي متعال خواهد بود؛ اين ها «و من يطع الله و الرسول» هستند که مقام طاعت دارند؛ مقام طاعت مقام بسیار مهمي است؛ تا جایی که حضرت در توصیف قمر بني هاشم(ع) می فرمایند: «المطيع لله و لرسوله و لأميرالمؤمنين»(3)؛ مقام طاعت و طوع چنين مقامي است.

قرآن اين همراهان را توصیف مي کند؛ اگر انسان در وصف اين همراهان بیندیشد و بفهمد که اين ها چه کرده اند، چگونه ايستاده اند و چگونه صبر کرده اند، و ویژگی ها و صفات آن ها را درک کند، به استقامت و استواري می رسد و می تواند در اين راه بايستد؛ اگر انسان همسفر اين خوبان شود، مي تواند همراه با آن ها استقامت کند؛ «و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر» البته اين راه دشوار بوده و نیازمند تواصي به حق و صبر است؛ اگر انسان با اين ها همسفر شود، تواصي به حق و صبر اتفاق مي افتد؛ ديده ايد شهداءي کربلا چگونه یکديگر را توصيه به صبر مي کردند؟ مسلم ابن عوسجه روي زمين افتاد و در لحظات آخر حیاتش، جناب حبيب بالاي سرش آمد؛ فرمود: ای مسلم! اگر احتمال مي دادم بعد از تو زنده بمانم به وصيت هايت گوش مي دادم و به آن عمل مي کردم؛ ولي قطعاً می دانم که من هم به تو ملحق خواهم شد؛ مسلم در حال شهادت با انگشت به سيد الشهداء(ع) اشاره کرد و گفت: «عليک بهذا الرجل» همه وصيت من همين است و هيچ توصيه ديگري ندارم؛ پس چنین انسان هایی همراه ما می شوند.

وجود مقدس سیدالشهداء(ع)، محور استقامت جبهه حق

يکي ديگر از عواملي که به استقامت در اين راه کمک مي کند و خداي متعال در قرآن با بيان هاي مختلف به آن اشاره کرده، وجود مقدس سيدالشهداء(ع) است؛ اين راه، راهي است که يکي از پرچمداران مهم آن سيدالشهداء(ع) است؛ داستان ايشان با بيان هاي مختلف در قرآن آمده است؛ از سوره احقاف که داستان تولد ايشان و بعد محياسازي خود ایشان براي عاشورا که می فرماید: «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً»(احقاف/15)؛ ما انسان را به احسان به والدين توصيه کرديم؛ ظاهر این آیه يک دستور عام است؛ ظاهراً خدای متعال انسان را به احسان بر پدر و مادر توصیه کرده است؛‌ ولی مگر یک مادر در دوران حمل و هنگام وضع حمل چقدر برای فرزند خود سختي تحمل مي کند؟!

حضرت فرمودند: اين [کراهت] مربوط به سيدالشهداء(ع) است؛ کدام مادري هنگام حمل و وضع حمل فرزند خود کراهت دارد؟ هيچ مادري! فرمودند: منظور از «وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً» سيدالشهداء(ع) است؛ خداي متعال اراده کرد تا اين فرزند را به حضرت زهرا سلام الله علیها عطا کند؛ جبرئيل آمد و عرض کرد: قرار است چنين فرزندي به شما بدهيم ولي چنين بلای عظيمي هم در راه است که هیچکس تاکنون اين بلا را تحمل نکرده است؛ حضرت رفت و برگشت هایی با خداي متعال داشتند تا اینکه خداي متعال وعده داد که در پاداش ابتلای سیدالشهداء(ع)، ائمه(ع) و امام زمان(ع) را از نسل ايشان قرار دهد؛ بدین تریب حضرت قبول کردند؛ سپس می فرماید: «حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعينَ سَنَةً قالَ رَبِّ أَوْزِعْني‏ أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتي‏ أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى‏ والِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاه»(احقاف/15)؛ حضرت در سن چهل سالگي، زمانی که هنوز به ظاهر دوران امامت ايشان نرسیده و دوران امام حسن مجتبي(ع) است، به خدا عرضه داشت خدایا به من توفيق بده تا آن نعمتي را که به من دادي شکر کنم؛ نعمتي که به امام حسين(ع) داده شده، چيست؟ عملي که خدا را راضي مي کند، کدام عمل است؟ «يا ايتها النفس المطمئنه * ارجعي الي ربک راضيه مرضيه»(فجر/27-28)؛ اين خطاب مربوط به گودي قتلگاه است؛ عملي که ترضي مي کند، شهادت به آن شکل و روز عاشوراست؛ حضرت از چهل سالگي و از قبل، ميثاق آن عمل را در عالم ذر بسته است؛ اين يک فراز کار حضرت است.

فراز دیگر داستان حضرت در قرآن که توجه به آن ما را آماده مي کند، داستان شهادت حضرت و وعده اي است که خدا درباره اين شهادت در سوره اسراء داده است؛ البته تفسیر آيات ابتدایی اين سوره بسيار دشوار است و ظاهر و باطن دارد؛ «وَقَضَيْنَا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُواًّ كَبِيراً»(اسراء/4)؛ روايات، باطن اين آيات را تفسير کرده اند؛ ما اين را به بني اسرائيل اعلام کرديم که شما دو بار در زمین فساد مي کنيد و به يک برتري جويي بسیار سنگين مبتلا مي شويد؛ «فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولَاهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَّنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُوا خِلَالَ الدِّيَارِ وَكَانَ وَعْدًا مَّفْعُولًا»(اسراء/5) وقتي دوران وعده ابتدایی شما فرا مي رسد، شما فساد می کنید و ما هم شما را مجازات مي کنيم؛ ما عباد خود را بر شما بر مي انگيزيم تا شما را به شدت مجازات کنند؛ حتي در خانه هايتان شما را جستجو مي کنند.

قرآن سپس وعده دوم را بيان مي کند: «ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَأَمْدَدْنَاكُم بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِيراً»(اسراء/6)؛ رواياتي که درباره سيدالشهداء(ع) آمده اين آيات را معنا کرده است؛ در کامل الزيارات ابن قولويه بابي است که به آيات مربوط به شهادت سيدالشهداء(ع) اشاره دارد؛ البته این باب کامل نيست و همه آياتي که ذيل آن روايت آمده، جمع آوری نشده است؛ در این روایات به چند آيه اشاره شده است؛ يکي از آن ها داستان بني اسرائيل است که در آيه چهار تا شش سوره آمده است؛ اين دو فسادي که بنی اسرائیل مرتکب شدند، چيست؟ «... لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ قَالَ قَتْلُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع وَ طَعْنُ الْحَسَنِ ع»(4)؛ امام صادق(ع) نقل کرده اند: مقصود از اين دو فساد، یکی شهادت اميرالمؤمنين(ع) و دیگری طعن و زخم زبان نسبت به امام مجتبي(ع) است. حال آن برتري جويي و علو آن ها چيست؟ فرمودند: آن برتری جویی قتل حسين ابن علي عليهم السلام است.

خدای متعال اين داستان را بعد از بیان نصر و ياري سيدالشهداء(ع) بيان مي کند؛ وقتي نصرت اول فرا مي رسد جمعیتی از عباد خود را بر آن ها بر می انگیزیم؛ اين ها جمعيتي هستند که خداي متعال آن ها را قبل از ظهور بر مي انگيزد و هيچ خوني براي آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین نيست مگر اينکه آن خون را خونخواهي مي کنند و هر خوني که بايد ريخته شود، مي ريزند؛ «قَوْمٌ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ قَبْلَ خُرُوجِ الْقَائِمِ ع فَلَا يَدَعُونَ وَتْراً لآِلِ مُحَمَّدٍ إِلَّا قَتَلُوه‏» این وعده اي است که حتماً واقع مي شود و وعده خداست؛ سپس ذيل آیه «جعلنا لکم کره عليهم» روايتي آمده که باطنش را معنا کرده است؛ فرمودند: اين کُره، رجعت وجود مقدس سيدالشهداء(ع) است؛ یعنی این کُرهه اي است که خود حضرت مي آيند و کار را تمام مي کنند و انتقام مي گيرند.

آيه ديگری که مربوط به حضرت است، آيه 33 سوره اسراء است؛ مرحوم ابن قولويه در همين باب در حديث پنجم از محمد بن سنان نقل می کند: «قال سئلت ابي عبدالله(ع) قوله تعالى: وَ مَن قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا فَلاَ يُسْرِف فِّي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنْصُورًا» خداي متعال در قرآن مي فرمايد: حق نداريد خون نفسي را که محترم است، بريزيد مگر اينکه بالحق باشد؛ یعنی خوني ريخته باشد و کاري کرده باشد که مجازاتش قتل است؛ ولي اگر کسي مظلومانه کشته شد، ما براي وليّ دم و صاحب خون او سلطنت قرار داده ايم؛ او مي تواند قصاص کند ولي نبايد زياده روي نماید؛ اگر يک نفر را کشته اند، ولیّ دم فقط حق دارد يک نفر را بکشد و حق ندارد بيش از حد تعدي کند؛ کسي که مظلوم کشته شده، ياري شده است و خداي متعال ياري اش مي کند و انتقام خون او گرفته خواهد شد. حضرت فرمودند: این ولیّ دم و کسی که سلطه دارد، وجود مقدس امام زمان(ع) است که «يخرج فيقتل بدم الحسين(ع)» حضرت خروج کرده و قيام مي کنند و در انتقام خون امام حسين(ع) دشمنان حضرت را به قتل مي رسانند؛ «فلو قتل اهل الارض لم يکن مسرفا»(5) ولی اگر همه اهل زمین در برابر سيدالشهداء(ع) و در صف مقابل حضرت ايستاده باشند و خون سيدالشهداء(ع) بر عهده آن ها باشد، در مقابل اين يک خون، اگر حضرت همه اهل زمین را هم بکشد، اسراف نکرده است.

پس معناي «فلا يسرف في القتل» اين است که حضرت هر کاري کنند، اسراف نيست؛ البته ایشان امام عدل و کلمه عدل هستند و جور و ظلم ندارند و کار بي حساب انجام نمي دهند؛ حضرت فرمودند: حضرت صنعي را که آن صنع اسراف باشد، انجام نمي دهند، ولي اگر همه اهل ارض هم يک طرف بودند و خون سيدالشهداء(ع) برعهده آن ها آمد، اگر حضرت همه آن ها را بکشد، باز هم زياده روي نکرده است؛ خون سیدالشهداء(ع) خوني نيست که در ازای آن یک خون را بریزند. در روايات آمده است که حضرت نسل قتله کربلا را با اینکه در کربلا نبوده اند،‌ مجازات مي کنند؛ چون آن ها راضي به کار پدرانشان هستند؛ بنابراین اگر این ها هم در انتقام خون سيدالشهداء(ع) کشته شوند، اسراف نيست.

گستره تاریخی عاشورا و ادامه آن تا رجعت و قیامت

جبهه حضرت براساس روايات از پیش از عاشورا شروع شده و در عاشورا به ظهور خود رسيده و تا رجعت ادامه دارد؛ حضرت ولی عصر(ع) مي آيند و کار را تمام مي کنند. اين گونه نيست که عاشورا تمام شده باشد؛ بنابراين پس از عاشورا مردم به دو دسته و صف تقسیم مي شوند. سیدالشهداء(ع) براي هدفي آمدند؛ لذا کسانی که در مقابل هدف حضرت مي ايستند، در صف مقابل هستند و با خون سيدالشهداء(ع) مبارزه مي کنند و مانع فتح و پيروزي این مسیر می شوند و مي خواهند اين پيروزي را به تأخير بيندازد؛ به همین دلیل پس از عاشورا اگر همه عالم مقابل سيدالشهداء(ع) قرار بگيرند و بخواهند مانع تحقق هدف سيدالشهداء(ع) در عالم شوند، خون حضرت بر عهده آنان خواهد بود و در قتل ايشان شريک مي شوند؛ بنابراین طوايفي را که در عاشورا لعن مي کنيم، کساني هستند که از قبل قتل حضرت را زمينه چيني کردند و کساني که بعداً مي آيند و راضي به قتل حضرت مي شوند و حتی کساني که صداي غربت سيدالشهداء(ع) به آن ها رسيده و حضرت را کمک نمي کنند؛ یعنی «اشياعهم و اتباعهم و راضين بفعلهم» و یا فرمود: «لَعَنَ اللَّهُ مَنْ سَمِعَ وَاعِيَتَكَ فَلَمْ يُجِبْكَ وَ لَمْ يَنْصُرْكَ»(6)؛ برخی از این ها کسانی هستند که در کربلا بودند و صداي مظلوميت حضرت را شنيدند؛ حضرت ظاهراً به عبيدالله حر جعفي فرمودند: اگر من را کمک نمي کنيد بروید و در اين سرزمين نباشيد که اگر صداي استمدادم را بشوید و مرا کمک نکنید، در آتش جهنم هستید؛ درحقیقت نداي غربت حضرت در طول تاريخ به هر کس برسد و او برای حضرت اقدام نکند، مشمول اين لعن است.

محمد بن سنان نقل مي کند که امام صادق(ع) فرمودند: «يَقْتُلُ وَ اللَّهِ ذَرَارِيَ‏ قَتَلَةِ الْحُسَيْنِ‏ ع بِفَعَالِ آبَائِهَا»(7)؛ حضرت ذراري آن ها را به قتل مي رساند؛ البته آن هايي که در خط پدرانشان هستند؛ زیرا این در مقابل کاري که پدرانشان کردند، ظلم نيست؛ اين هم توضیح وعده نصرت قطعي است، هم اینکه شهادت حضرت به دست چه کساني بوده است. بزرگان درباره اين آيات بسیار بحث کرده اند؛ البته تفسیر آيات سوره بني اسرائيل دشوار است و تأويلاتش که در روايت آمده، دشوارتر از تفسير آن است.

در هر صورت اگر خطي که اين کار را انجام داده، دنبال شود، نقطه آغازش و کساني که زمینه ساز آن بودند، آشکار می شود. ظاهر عاشورا دامن يزيد و ابن زياد را مي گيرد و در يک قدم عمیق تر به بني اميه مي رسد؛ «لعن الله امه قتلکم» یا «لعن الله الممهدين لهم بالتمکين من قتالکم» در این واقعه یک جریان مطرح است؛ قرآن در توضیح این جريان و کسانی را که دستشان در خون حضرت شریک بود، مي فرمايد: «لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبيرا» پس جبهه ای که خون حضرت را ریختند، يهود امت هستند. و درباره رجعت حضرت هم می فرماید: «ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ‏» و در باب انتقام خون ایشان هم می فرماید: «فقد جعلنا لوليه سلطاناً فلا يسرف في القتل انه کان منصورا»(اسراء/33) خداي متعال سيدالشهداء(ع) را به وسيله وليّ خود نصرت مي کند که در حقیقت وليّ اين دم است که اسراف هم نمي کند؛ ایشان از هر کسي که دستش به اين خون آلوده باشد و در اين خون شريک باشد، نمي گذرد؛ زیرا خون سيدالشهداء(ع) خوني نيست که اگر کسی راضي به قتل ایشان باشد، از انتقام جان سالم به در ببرد؛ حتی کسانی که از دنيا رفته اند در دوره رجعت بر مي گردند و در همين دنيا مجازات می شوند و عذابشان به عالم آخرت موکول نمی شود.

برخی از رواياتي که درباره سيدالشهداء(ع) آمده، ذیل آيه «إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ»(غافر/51) نقل شده است؛ قرآن می فرماید: ما پيامبران و فرستاده هاي خود را در همين دنيا و در حيات دنيا کمک مي کنيم و روزي هم که شاهدان برپا مي ايستند و شهادت مي دهند، آنجا مجازات ديگري خواهد بود. دادگاه الهي در قيامت بر پا مي شود و شهود مي آيند؛ ابن قولويه از ابي بصير از امام باقر(ع) نقل مي کند که حضرت فرمودند: امام حسين(ع) هنوز نصرت نشده است و خدا در همين دنيا حضرت را نصرت مي کند؛ خون خواهی اين خون براي عالم آخرت نمي ماند و خدا در همين دنيا انتقام اين خون را مي گيرد؛ «و لمن يطلب بدمه بعد»(8)؛ حضرت فرمودند: با اینکه عده ای از قاتلان سيدالشهداء(ع) به دست مختار و ديگران کشته شدند ولي هنوز خون خواهي حضرت محقق نشده است؛ خون خواهي حقیقی حضرت به دست امام زمان(ع) است. جبهه حضرت يک جبهه تاريخي است که اگر همه عالم در مقابل حضرت بايستند حتی بعد از عاشورا، همگی مستحق قتل هستند؛ شک نکنيد! حضرت بايد بيايند و اين مسير را عوض کنند.

عده ای درباره عاشورا می گویند: 30000 نفر به يک نفر! حتماً حق با 30000 نفر است، آن یک نفر باید کنار برود. منطق برخی افراد همین است؛ می گویند: بعضی مي خواهند عياشي کنند، شما چرا مانع آن ها می شوید؟! ولی برخی هم گفتند: اگر همه عالم هم در مقابل حضرت بایستند، سیدالشهداء(ع) حق است و آن ها باطل هستند.

خداي متعال در سوره فجر با بيان داستان حضرت و مقدمات و مؤخراتش، به حضرت وعده پيروزي می دهد؛ «و الفجر * و ليال العشر» ای پيغمبر ما، صبح عالم در انتظار انتقام اين خون به فجر منتهي مي شود؛ فجري که ادامه شب قدر و ادامه حضرت زهرا سلام الله علیها می باشد؛ نسبت به خود حضرت نیز تهديد دشمنان و عذاب دشمنان در آیه «لا يعذب عذابه احد» و بعد هم پيروزي حضرت در آیه «يا ايتها النفس المطمئنه * ارجعي الي ربک راضيه مرضيه» ‌آمده است.

عاشورا محور استقامت انبیاء(ع)

خدای متعال انبياء(ع) را از اين حادثه با خبر کرده که بخش عمده اي از استقامت آن ها وابسته به همين مطلب است؛ آن ها به سيدالشهداء(ع) اقتدا کردند. مرحوم ابن قولويه در کامل الزيارات بابی دارند که روایات آن نشان می دهد خداي متعال انبياء(ع) را از واقعه عاشورا با خبر کرده است. در این باب داستان حضرت اسماعيل صادق الوعد(ع) را نقل مي کنند. روايت اول را محمد بن سنان از امام صادق(ع) نقل مي کند که از حضرت درباره آیه «وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولًا نَّبِيًّا»(مریم/54) پرسیدم که اين اسماعيل که خداي متعال در قرآن فرموده است از او ياد کن و سه ویژگی داشت که صادق الوعد، رسول و نبي بود، کیست؟ حضرت فرمودند: اين اسماعيل فرزند حضرت ابراهيم(ع) نبود بلکه يکي از انبياء(ع) بود که خداي متعال او را بر قومش مبعوث کرد و قومش او را کشتند و پوست سر و صورت او را کندند؛ «فَأَتَاهُ مَلَكٌ عَنِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى‏» خداي متعال ملکي را فرستاد که به ایشان گفت: اگر بخواهيد، من انتقام شما را می گيرم؛ اين ها تو را به شهادت رساندند و خدا به من اجازه داده تا انتقام شما را بگیرم؛ ایشان فرمود: «إِنَّ اللَّهَ بَعَثَنِي إِلَيْكَ فَمُرْنِي بِمَا شِئْتَ فَقَالَ لِي أُسْوَةٌ بِمَا يُصْنَعُ بِالْحُسَيْنِ ع‏»(9) اسوه من امام حسين(ع) است.

در روايت ديگری توضيح داده که اسماعيل صادق الوعد(ع) به خداوند فرمود: «وَ إِنَّكَ وَعَدْتَ الْحُسَيْنَ ع أَنْ تَكُرَّهُ إِلَى الدُّنْيَا حَتَّى يَنْتَقِمَ بِنَفْسِهِ مِمَّنْ فَعَلَ ذَلِكَ بِهِ فَحَاجَتِي إِلَيْكَ يَا رَبِّ أَنْ تَكُرَّنِي إِلَى الدُّنْيَا»(10)؛ به خدا عرضه بداريد که تو به امام حسين(ع) وعده کُره و رجوع دادي و حضرت رجعت دارند؛ تو وعده دادي که در رجعت برگردد و انتقام بگيرد؛ من هم حاجتم اين است که من را به دنيا برگرداني تا در کنار امام حسين(ع) انتقام بگیرم؛ خداي متعال هم به او وعده داد که با امام حسين(ع) برگردد و رجعت داشته باشد.

 پس خداي متعال داستان سيدالشهداء(ع) را با انبياء(ع) در ميان مي گذاشت تا آن ها بتوانند صبر و استقامت نمایند و به اين اسوه اقتدا کنند و با بلای حضرت دشواري هاي راه برايشان آسان شود؛ بنابراین خداي متعال این داستان را با همه انبياءی اولوالعزم(ع) در ميان گذاشته است. از حضرت آدم(ع) ـ که هرچند جزو انبياءی اولوالعزم(ع) نيستند ولي پيغمبر بزرگ خدا هستند ـ تا موساي کلیم و عيسای مسیح و ابراهيم خليل و حضرت نوح(ع). در روايات آمده است که خدای متعال يک يک آن ها را وارد وادي کربلا نموده یا آن ها را از این واقعه مطلع نموده است. در داستان حضرت مريم سلام الله علیها می فرماید: «فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَكاناً قَصِيًّا»(مریم/22) حضرت مریم سلام الله علیها وقتي به حضرت عيسي(ع) حمل داشت او را به يک مکان دور برد و به دنيا آورد؛ مرحوم شيخ طوسي در روايت تهذيب نقل کردند که ظاهراً امام سجاد(ع) فرمودند: ایشان شبانه از فلسطين به سرزمين کربلا رفت و حضرت عيسي(ع) را در جايي که موضع قبر امام حسين(ع) است، به دنيا آورد و برگشت؛ اين چگونه ارتباطي است؟ موساي کليم(ع) پیش از نبوت وقتی وارد کوه طور می شود از دور آتشي می بیند و می گوید: می روم و شعله ای می آورم؛ رفت و به نبوت رسید؛ اين خصوصيت در سوره قصص آمده و در سوره طه نيست؛ «فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ مِنْ شَاطِئِ الْوَادِ الأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ يَا مُوسَى إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ»(قصص/30)؛ خداي متعال از کرانه راست آن دره اي که در دامنه کوه طور بود، او را ندا داد. در روايت دیگری مرحوم شيخ در تهذيب نقل می کند که حضرت فرمودند: آنجا بقعه مبارک کربلاست که موسي(ع) و حضرت عيساي مسيح(ع) را به آنجا مي برند. در نقل آمده در فرصت کوتاهی که خضر نبی(ع) با موساي کليم(ع) داشته یکی از مطالب مهمي که با حضرت موسي(ع) در ميان گذاشته تا به وسیله آن او را براي برداشتن بار نبوت و استقامت در مقابل فرعون آماده کند، داستان سيدالشهداء(ع) بوده است.

بصیرت های عاشورایی مانع انحلال مؤمنین در دستگاه ابلیس

به فضل الهي ما وسط واقعه عاشورا هستيم ولی گاهي نسبت به اهمیت آن دچار غفلت مي شویم؛ با این حال تعدادی از عبرت هاي مهمي که به ما کمک مي کنند، عبارتند از: توجه به امام حسين(ع) و مقام ايشان، توجه به عهد حضرت با خدا و استقامت ايشان، شناخت جبهه ايشان به عنوان يک جبهه تاريخی که از عاشورا شروع شده و به ظهور و رجعت و قيامت منتهي مي شود، و توجه به پيروزي هايي اعم از فتوحات معنوی و باطنی که خداي متعال به ايشان وعده داده و نصيب ايشان مي شود؛ «يا ايتها النفس المطمئنه» حضرت اين باب را باز کردند؛ فرموده اند: اين متعلق به سيدالشهداء(ع) و شيعيان ایشان است تا برسد به فتوحات ظاهريه که در عصر ظهور و رجعت اتفاق مي افتد؛ «فقد جعلنا لوليه سلطانا فلا يسرف في القتل» الحمدلله مادامی که ما غرق در اين توجهات هستيم، اين توجهات به ما کمک می کند تا در دستگاه شيطان ذوب نشويم.

امروزه دستگاه شيطان و ابليس و اين تمدن مادي در مواجهه با واقعه عاشورا واقعاً انگشت به دهان مانده است؛ آن ها همه وسائل را براي انحلال این امت به کار مي برند ولی با فرارسیدن عاشورا همه چيز بر مي گردد؛ لذا آن ها با هيچ چیزی به اندازه احيای عاشورا و عزاداری و اقامه این محافل مخالف نيستند؛ چون مي دانند عاشورا هم روح طهارت در ما مي دمد، هم ما را پاک مي کند؛ آیا کسي هست که با ورود به اين صحنه روحش مطهر نشود و صيقل نخورد، و متناسب با مقامات، از خطا و خطيئه خود پشيمان نگردد و آرزوي رفعت درجه پيدا نکند؟ آیا کسي هست که در اين محافل بيايد و آرزو نکند که «يا ليتني کنت معکم فأفور فوزا عظيما» عاشورا هم در روح ما طهارت مي دمد، هم حماسه و استقامت ايجاد مي کند، و هم صف حق و باطل را روشن مي کند؛ اين گونه نيست که اين حادثه معطوف و محدود به يک واقعه تاريخي باشد؛ بسیاری از روشن فکرها که طرف دار تجدد هستند با قاطعيت مي گويند: اين قدر اين صف بندي را دنبال نکنيد! کربلا جنگي بود بين دو طايفه که تمام شد. عجب! تمام شد!؟ هنوز وعده اول نيامده است که فرمود: «فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنا أُولي‏ بَأْسٍ شَديدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ وَ كانَ وَعْداً مَفْعُولا»(اسراء/5)؛ هنوز خداي متعال مجازات نکرده و وعده ثاني آن مانده است؛ تمام شد يعني چه؟!!

روح حماسه، روح استقامت، روح دشمن شناسي و از همه مهم تر، طهارت نفس و مجاهده با نفس و جهاد اکبري که ما را براي جهاد اصغر آماده مي کند در عاشورا اتفاق مي افتد. همه زنجيرهايي که ابلیس در ميدان جهاد اکبر به ما مي زند و ما را يک سال مهار مي کند، در يک صحنه عاشوار از هم می گسلد؛ سيدالشهداء(ع) همه این بندها را باز مي کند و همه کيدهای ابلیس را بر ملا کرده و همه زحمت او را به باد مي دهد؛ هم در دنيا، هم در آخرت؛ ظهورش در قيامت است؛ وقتي حضرت مي آيند، بساط خود را پهن کرده، حسيني ها را جمع مي کنند. شيطان مي گويد: اي واي که هيچ آدم ارزشمند و شایسته ای براي من باقي نماند؛ سيدالشهداء(ع) هر کسي را که اندک اميدی به خير او باشد، جمع می کند.

بنابراین يکي از مهم ترين توجهاتي که در اين مسير عامل استقامت ما در همه ميدان ها اعم از ميدان مجاهده اکبر تا ميدان جهاد اصغر ـ که ممکن است به کشتن و کشته شدن برسد ـ است، توجه به همین موارد است. بعضي از اين امر بسیار مي ترسند؛ خطاب به این عده می گویم: آیا شما مي خواهيد، بگویید تا ما آيات جهاد را از قرآن پاک کنيم تا خيال شما و خودمان را راحت کنيم؟!! آیا شما می خواهید سوره برائت و کافرون را از قرآن حذف کنیم! آیا قرآن فقط «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمين»(انبیاء/107) است؟! میخواهید آیات «اشداء علي الکفار» و مانند آن حذف شود؟! تا خيال بعضي ها راحت شود! زهی خیال باطل... باش تا صبح دولتش بدمد.

اين مسير با اين هیاهوها و غوغاها خاموش نمي شود؛ «يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ»(صف/8) اگر مي خواهيد اين چراغ خاموش شود هر چه می خواهید تلاش کنيد؛ آیا با يک نفس و يک بازدم می خواهید اين چراغ را خاموش کنيد؟! خدا هم مي خواهد این چراغ را شعله ورتر کند؛ «والله متم نوره» فرمود: متم نوره، به وسیله امام زمان(ع)؛ حضرت مي آيند و به نحو تمام چراغ عاشورا روشن مي شود؛ هنوز چراغ عاشورا روشن نشده است؛ چراغ و مصباح الهدایی که امام حسين(ع) در عالم روشن کرده، هنوز آشکار نشده است. وقتي حضرت بيايند «اشرقت الارض بنور ربها» می شود؛ در آن زمان معلوم مي شود که امام حسين(ع) مصباح الهدي است، به چه معناست.

خلاصه اینکه اين بلای عظيم براي ايجاد يک انفتاح در عالم است تا اين باب باز شود و مردم بتوانند وارد این راه شوند و صبر و استقامت کنند؛ در غیر این صورت هرگز کسي نمي توانست استقامت کند؛ حتی اگر عاشورا نبود انبياء(ع) هم در سختي هاي راه مي بريدند. السلام علیک یا اباعبدالله...

پی نوشت ها:

(1) معاني الأخبار، النص، ص: 36

(2) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 26

(3) كامل الزيارات، النص، ص: 257

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏8، ص: 206

(5) کامل الزيارات، النص، ص: 63

(6) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏1، ص: 402

(7) كامل الزيارات، النص، ص: 63

(8) كامل الزيارات، النص، ص: 63

(9) كامل الزيارات، النص، ص: 64

(10) كامل الزيارات، النص، ص: 65