نسخه آزمایشی
شنبه, 01 ارديبهشت 1403 - Sat, 20 Apr 2024

شب هفتم هیات ثارالله/ شکل گیری حزب الشیطان در همراه شدن منافقین در نجوای کفار در مسئله محاده و تقابل با حدود الهی

متن زیر سخنرانی شب هفتم محرم جناب آیت الله سیدمحمدمهدی میرباقری؛ رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم است که به تاریخ 15 شهریورماه 98 ایراد شده است. ایشان در این بحث که در ادامه سوره مبارکه مجادله ایراد شده است بیان می کنند که خدای متعال در سوره مجادله دستوراتی برای جبهه مومنین دارد از جمله آنکه مجالس نجوایی داشته باشند که بر محور تقوا و برّ و اوتوالعلم باشد و در جای لازم مجالس نجوای شیطان را بر هم بزنند. امتحانی که خدای متعال از جامعه زمان نبی اکرم گرفت آن بود که قبل از نجوای با پیامبر صدقه بدهند و جز امیرالمومنین کسی این کار را انجام نداد و از این طریق کسی که اهل و صلاحیت نجوای با پیامبر را داشت مشخص شد. و فقط ایشان است که صلاحیت جانشینی بعد از پیامبر و هدایت امت را دارد. منافقینی که دیگر سراغ پیامبر برای نجوا نرفتند به سراغ یهود رفتند و هدفشان از محاده و نجوا و پیوستن به یهود این بود که در مقابل نبی اکرم ایستادگی کنند. اینها به تعبیر قرآن یهود امت و ذلیلترین افراد و حزب الشیطان بودند و گرچه تمام امکانات خود را برای رسیدن به هدفشان خرج می­کنند اما جایگاه ابدی آنها جهنم است که از همین دنیا هم در آن قرار می­گیرند...

مقابله با نجوای شیطان از طریق نجوای اوتوالعلم

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی اعدائهم اجمعین. در سوره مبارکه مجادله بحث از محاده با خدا و رسول است. یک جمعی هستند که درگیر با خدا و رسول هستند و درگیری شان هم در موضوع حدود الهی است و می خواهند جای دین خدا دین بگذارند و جای احکام خدا احکام بگذارند. این محادین که یک لبه شان هم منافقین دنیای اسلام هستند با نجوا کار را شروع می کنند. خلوتی که از سه نفر شروع می شود و بعد آرام آرام به کف جامعه مومنین کشیده می شود و می خواهند مومنین را هم در نجوای خودشان شریک کنند؛ لذا قرآن به مومنین هشدار می دهد می فرماید که نجوای اینها بر محور اثم و عدوان و معصیت الرسول است. شما مواظب باشید که وارد این نجوا نشوید. نجوای شما باید بر محور بر و تقوا یعنی بر محور امام و همراهی با امام باشد.

بعد از این که این دستور را می دهد می فرماید «إِنَّمَا النَّجْوى‏ مِنَ الشَّيْطانِ لِيَحْزُنَ الَّذينَ آمَنُوا وَ لَيْسَ بِضارِّهِمْ شَيْئاً إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُون‏»(مجادله/10) این نجوای جبهه منافقین از طرف شیطان و به قصد ایجاد حزن در جبهه مومنین است و به تعبیر امروز، یک جنگ روانی بر علیه جبهه مومنین است. این دستگاه نجوا خطری برای مومنین ندارد مگر یک جایی حدود الهی را زیر پا بگذارند که آن وقت ممکن است خدای متعال اجازه بدهد که تحت تأثیر آن نجوا قرار بگیرند و مسیرشان تغییر کند. در مقابل با این نجوا و استقامت تنها راه برای جبهه مومنین توکل است.

بعد از آن دو دستور به مومنین می دهد که هم در ساحت دستورات اخلاقی و هم بیش از آن قابل تفسیر است و آن این است که اولاً «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا قيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُم‏»(مجادله/11) یعنی وقتی به شما می گویند که در مجالس وسعت بدهید، شما وسعت بدهید خدای متعال هم در کار شما وسعت می دهد و در بهشت به شما مکان وسیع می دهد. دوم آنکه «وَ إِذا قيلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا»(مجادله/11) و اگر به شما گفته شد که برخیزید از یک محفلی، شما برخیزید. این دو تا دستور که مفسرین در سطح دو دستور اخلاقی تفسیرش کردند در ارتباط با سیاق سوره قابل این است که از این حد بالاتر معنا بشود.

در واقع دو دستور به مومنین برای مقابله با نجوای جبهه منافقین و نجوای جبهه شیطان داده شده و آن این است که اگر شما در مجالس تفصح ایجاد کنید و آنجایی که باید مجلسی را به هم بزنید و در آن مجلس ننشینید، نتیجه این است که «يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجات‏»(مجادله/11) یعنی آن وقت محافل نجوا بر محور اوتوالعلم شکل می گیرد. این دو دستوری است که رعایتش مجلس نجوا را عوض می کند و اگر نجوا بر محور اوتوالعلم شد دیگر جبهه نفاق و منافقین نمی توانند از این نجوا استفاده بکنند.

نجوای منافقین محورش سران نفاق هستند که در کف جامعه و در جبهه مومنین هم می خواهند نفوذ بکنند و احیاناً بعضی ها را هم با خودشان همراه می کنند و اینگونه حزب درست می کنند. در مقابل نجوایی که محورش منافقین هستند باید نجوا بر محور اوتوالعلم شکل بگیرد. راهش هم این است که «إِذا قيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ وَ إِذا قيلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبير»(مجادله/11) آن وقت آنها رفعت و جایگاه پیدا می کنند و مجلس بر محور آنها شکل می گیرد. سوال این است که این اوتوالعلم چه کسانی هستند که باید محور مجلس نجوا باشند. در آیه بعد یک راهی برای جدا شدن اوتوالعلم از غیر اوتوالعلم توضیح می دهد. اوتوالعلم کسانی هستند که اهل نجوای با وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هستند. آنها هستند که هرچه علم در نزد نبی اکرم است به آنها منتقل می شود. اسرار تدبیر الهی به آنها منتقل می شود. قرآن یک دستوری می دهد برای این که این اوتوالعلم شناخته بشوند؛ البته این دستور را هم مفسرین به گونه های دیگری تفسیر کردند آن تفاسیر هم در جای خودش محترم است.

امیرالمومنین؛ تنها اهل نجوای با نبی اکرم

دستور داده شد که «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا ناجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقَةً ذلِكَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ أَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيم‏»(مجادله/12) یعنی ای مومنین، وقتی می خواهید بروید با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نجوا کنید پیش از نجوایتان صدقه بدهید که در آن برای شما طهارت حاصل می شود و این جور نجوا کردن برای شما بهتر است. اگر یک مومنی هم امکانات ندارد صدقه بدهد و نجوا نکند او مورد مغفرت قرار می گیرد و خدای متعال برای او تدارک می کند. اما آنهایی که امکانات دارند بروند صدقه بدهند تا به نجوای رسول خدا هم برسند.

بعد از یک مدت کوتاه این آیه نسخ شد زیرا به فرموده قرآن «أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا»(مجادله/13) زیرا نگران این شدید که پیش روی نجواهای تان صدقه بدهید. مفسرین گفتند چون کانه احساس می کردند این یک حکم مستمری است و باید هر چه دارند بدهند تا نجوا کنند. اینکه این کار را نکردند و نرفتند یک گناهی مرتکب شدند؛ کانه یک تکلیفی بوده و صرفاً نمی خواسته بگوید که اگر خواستید نجوا کنید، کأنه وقتی حضرت هستند شایسته است که آدم برود از حضرت تعلم کند و اهل نجوا بشود، ولی پیش روی آن صدقه بدهد. جز وجود مقدس امیرالمومنین علیه السلام همه کنار کشیدند و حضرت ده بار رفتند نجوا کردند هر ده بار هم صدقه دادند؛ آیه نسخ شدو خد ای متعال فرمود حالا که شما این کار را انجام ندادید گناهتان را هم خدا بخشید. «تابَ اللَّهُ عَلَيْكُم‏» علامت این است که آن کار خطا بوده است، یعنی اشفاق و این که انسان برای نجوای حضرت بخل بورزد و حاضر نباشد خرج کند، پیداست یک جرمی به حساب می آمد است.

سپس فرمود که «فَأَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أَطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ اللَّهُ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُون‏»(مجادله/13) از این به بعد دنبال اقامه زکات و صلات و اطاعت خدا و رسول باشید، دیگر شما اهل نجوا نیستید. اگر اهل نجوا بودید باید این کار را می کردید. یک نفر اهل نجواست.

این دستور را بعضی مفسرین و بزرگان اینطوری معنا کردند البته انواع مختلفی معنا شده ولی یک نکته اش این بوده که خیلی ها می نشستند با حضرت نجوا می کردند و می خواستند برای خودشان یک موقعیت اجتماعی درست کنند. می آمدند به حضرت خودشان را نزدیک می کردند و با حضرت خلوت و گفتگو می کردند که یک موقعیتی کسب کنند؛ البته مزاحم حضرت هم بودند. خدای متعال برای این که این اتفاق نیافتد فرمود پیش روی نجواهایتان صدقه بدهید. به خصوص با توجه به این که صدقه یک امر عبادی است، پس اگر کسی دنبال موقعیت های مادی باشد دیگر نمی تواند صدقه بدهد، آن کسی که دنبال یک کار الهی است صدقه هم می دهد قصد قربت می کند و بعد هم کارش را انجام می دهد ولی آنهایی که دنبال دنیا هستند دیگر نمی توانند صدقه بدهند و قصد قربت کنند و بعد هم بروند به دنیایشان برسند.

بنابراین یک چنین تکلیف شاقی پیش روی نجوا گذاشته شد که باب اینطور نجواهایی که به دنبال یک کار الهی و پیش برد مقاصد الهی نیستند دنبال دنیای خودشان هستند و می خواهند یک خلوتی کنند و موقعیتی کسب کنند، بسته شود. کما این که بعدها هم همینطور شد و هر کسی که یک حدیث شنیده بود، صحابی شد و آن مقامات را برایشان درست کردند.

آنهایی که دنبال موقعیت های مادی بودند دیگر دنبال نجوا نرفتند. این یک تحلیل است و به صورت دیگر هم باز مفسرین فرمودند که چون ثروتمندان می رفتند و نجوا می کردند این موجب نگرانی ضعفا و فقرا می شد. می گفتند اینها لااقل صدقه بدهند که با صدقه دادنشان یک الفتی بین این جامعه ایمانی هم برقرار بشود و حالا که می روند نجوا می کنند یک چاله اجتماعی را هم پر بکنند و یک گرهی هم از کار ضعفا و فقرا باز بشود. این یک اصلاح امور اجتماعی است و الا اگر بنا باشد دائما ثروتمندان بروند نجوا کنند و فقرا هم تماشا کنند این موجب یک شکاف و عناد اجتماعی می شود؛ ولی اگر هر وقت بخواهند بروند نجوا کنند یک صدقه ای هم بدهند طبیعتاً یک چاله ای هم پر می شود و این جلوی آن عناد و درگیری و تنافر اجتماعی را می­گیرد. اینها بیاناتی است که فرمودند.

ما عرض کردیم که شاید نکته این است که خدای متعال در مقابل وقتی می خواهد نجوای دستگاه شیطان را به هم بزند و نگذارد نجوای منافقین به جامعه مومنین تسری پیدا کند دو دستور داده که اگر رعایت بشود موجب می شود که اوتوالعلم و مومنی که صاحب علم است رفعت پیدا کند و محور مجالس نجوا بشود و این راه مقابله با نجوای شیطان است. کانه مومنین هم باید نجوا داشته باشند؛ ولی وقتی مجلس بر محور برّ و تقوا است که  اوتوالعلم در صدر آن نشسته باشند. مجلس هم صرفاً مقصودم یک مجلس فیزیکی نیست بلکه یک مجلسی است که ممکن است تاریخی یا جهانی باشد. وقتی مجلس نجوای بِرّ و تقوا می شود که بر محور اوتوالعلم شکل بگیرد و الا اگر صدر مجلس اوتوالعلم ننشینند و مومنی که علم الهی دارد علوم الهی در اختیارش است در محور این مجلس نباشد این مجلس تبدیل به نجوای بر محور معصیه الرسول می شود و اثم و عدوان گناه و معصیت می شود. باید محور مجلس نجوا اوتوالعلم بشوند.

این راهی است که اوتوالعلم از غیر اوتوالعلم جدا بشوند. کسی که اهل نجوا با رسول است، اوتوالعلم است؛ یعنی می تواند خلوت کند و از اسرار حضرت استفاده کند. حضرت فرمود که در موقع رحلت وجود مقدس نبی خاتم صلی الله علیه و آله و سلم فقط در همان لحظات آخر هزار باب علم به روی من گشودند که از هر باب هزار باب دیگر گشوده می شد. این شخص اهل نجوا می شود، یعنی اسرار نبوت حضرت که می خواهند یک جامعه تاریخی و یک امت تاریخی بسازند دست حضرت است. آدم بزرگ اهل کار بزرگ است.

نگاه تاریخی حضرت ابراهیم به اهل بیت به عنوان امام تاریخ

شما داستان حضرت ابراهیم را در قرآن در سوره مبارکه بقره دیدید که حضرت به امامت رسید. وقتی امام شد که به فرموده امام رضا فرمودند که ایشان نبی و رسول و خلیل بود و بعد از نبوت و رسالت و خلت، خدای متعال امتحانی از او گرفت «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِمات‏»(بقره/124) یعنی نسبت به مقامات چهارده نور پاک از او عهد گرفته شد و بعد امام تاریخ شد. این امام تاریخ وقتی می خواهد امت بسازد می­فرماید «رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوي إِلَيْهِم‏»(ابراهیم/37) یعنی اولاً ذریه خودش حضرت اسماعیل را می برد کنار کعبه بگذارد ولی می گوید: من ذریه خودم را می گذارم و بناست این ذریه من کنار این کعبه یاد خدا و ذکر و اقامه صلاه را در عالم به پا کنند. این نگاه یک امام تاریخی است و در آن فعل خودش اهل بیت را می بیند. بعد هم دعا می کند برایشان پیامبر مبعوث کن و قلوب یک عده ای از مومنین را متمایل به اینها بکن. حضرت فرمود که این دعای حضرت ابراهیم راجع به ما بود که قلوب مومنین متمایل به ما بشود و ثمره قلوب متوجه ما بشود. این یک پیامبر تاریخی است. بعد هم برایشان بیت و بلد بنا می کند و این کار بزرگی است که یک امام تاریخی انجام می دهد.

لزوم مجلس نجوا در امت نبی اکرم بر محور اوتوالعلم

حضرت وقتی می خواهند یک امت تاریخی بسازند امت حضرت هم حتماً نجوا می خواهد. همه حرفهای حضرت که در اختیار همه نمی تواند قرار بگیرد حرفهای حضرت هم طبقه بندی شده است. دعوت دین که یک دعوت یکسان برای همه نیست. چنانچه فرمودند «لَوْ عَلِمَ أَبُوذَرٍّ مَا فِي قَلْبِ سَلْمَانَ لَقَتَلَه‏»(1) یعنی حتی اباذر هم از آنچه در قلب سلمان از اسرار و علوم  الهی است، مطلع نیست و اگر مطلع بود «لَقَتَلَه». پس معارف دین معارف طبقه بندی شده است؛ لذا حتماً محفل خلوت و نجوایی می خواهد؛ اما نجوای مجلس رسول، نجوای بر محور بر و تقواست. آنجا محور نجوا سران منافقین هستند و اینجا محور نجوا اوتوالعلم و کسانی هستند که از علم الهی برخوردارند که همان اهل بیت هستند. وجود مقدس امیرالمومنین اهل نجوا می شوند.

بنابراین این دستور به نظر می آید برای این است که اهل نجوا و اوتوالعلم از مابقی جدا بشوند و معلوم بشود آن کسانی که اسرار دستشان است و می توانند دین الهی را پیش ببرند چه کسانی هستند؛ چون تحمل اسرار دین به تعبیر قرآن اذن واعیه می خواهد و هر کسی نمی تواند؛ بلکه یک گوشی باید باشد که ظرف شنیدن این حرفها باشد یک دلی باشد که ظرف حقایق باشد. کدام دل ظرف حقایق است؛ آن کسی که هم دنبال نجوای با حضرت است هم هزینه نجوا را می پردازد کسی که دنبال این نیست که از اسرار حضرت آگاه بشود یا اینکه می خواهد از اسرار اگاه بشود اما حاضر نیست هزینه اش را بدهد، به او که می گویند: یک صدقه بده صدق خودت را اثبات کن که تو اگر می خواهی نجوا کنی چیزی از حضرت یاد بگیری صادقی ظرفیت داری؛ اما حاضر نیست، چون «أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُم‏»، اینها که نمی توانند، اهل نجوا باشند. کسی می تواند حامل علم حضرت باشد که امتحان پس داده باشد.

در روایت فرمودند که علم ما صعب مستصعب است؛ چیز همواری نیست که همه به راحتی بتوانند آن را به دست بیاورند. کسی می تواند علم ما را بردارد و تحمل کند و بار را آنجایی که خدا می خواهد به زمین بگذارد که عبد ممتحن باشد یا نبی مرسل یعنی پیامبری باشد که به رسالت رسیده، یا این که ملک مقرب باشد، اینطور نیست که هرکسی بتواند بار علم را بردارد. بنابراین اهل نجوا شدن و از اسرار با خبر شدن چیزی نیست که به هر کسی بگویند. اسرار که آمد تکلیف به دنبالش می آید.

در روایت است که به امیرالمومنین عرض کرد: شما چرا کار معاویه را تمام نمی کنید، همه زمام عالم در دست شماست. حضرت فرمود» بله من خیلی امکانات دارم یکی این است که دعا کنم مستجاب می شود و همه چیز برمی­گردد. این روایاتش متعدد است که امام در مرحله ای که بلا پیش بیاید اگر دعا کند همه چیز برمی­گردد؛ چنانچه سیدالشهداء در روز عاشورا اگر دعا می کردند صحنه برمی­گشت. امیرالمومنین در صفین با یک دعا می توانستند صحنه را برگردانند ولی فرمود که «وَ لَكِنَّا لِلَّهِ خُزَّانٌ لَا عَلَى ذَهَبٍ وَ لَا فِضَّةٍ وَ لَا إِنْكَارَ عَلَى‏ أَسْرَارِ تَدْبِيرِ اللَّهِ»(2) یعنی ما خزانه دار خدا هستیم نه خزانه دار طلا و نقره خدا، ما خزانه دار اسرار تدبیر خدا هستیم. چون اسرار تدبیر خدا را می دانیم در ماجرای احراق بیت صبر می کنیم؛ در ماجرای عاشورا صبر می کنیم؛ در ماجرای صفین و جمل و احد صبر می کنیم؛ در نهروان صبر می کنیم؛ در حالی که دستمان هم باز است؛ حتی دعا هم نمی کنیم و بعد این آیه شریفه را خواندند. «بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُون * لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُون‏»(انبیاء/26-27) ، یعنی حتی سبقت در قول هم نمی گیریم.

آن کسی اهل اسرار است که می تواند پای اسرار الهی بایستد و الا اسرار الهی را به غیر اهلش نمی­دهند. این نجوا برای کسانی است که دلیل صدق با خودشان می آورند و حداقل دلیل صدق، همین صدقه بود. منتها نمی­دانیم که این تکلیف چه بوده چون ظاهر تکلیف که خیلی نشان نمی دهد که کجای آن تکلیف یک سنگینی داشته که این مدعیان هیچ کدامشان نرفتند این کار را بکنند؛ در حالی­که خیلی از آنها امکانات مادی وسیعی هم داشتند و مدعی هم بودند و بدشان نمی آمد بروند نجوا کنند و از حضرت اسرار بگیرند. اتفاقاً همین منافقین هم دلشان می خواست بروند کنار حضرت بنشینند و بفهمند چه خبر است، چون می دانستند دست حضرت پر است و اینها هم حواسشان بود که ایشان یک آقای معمولی نیست بلکه دستش پر است و اسرار را می داند که در عالم چه خبر است. بدشان نمی آمد کنار حضرت بروند و حالا به تعبیر غلط ما از زیر زبان حضرت حرف را بکشند و بفهمند داستان چه می شود؛ ولی چه تکلیفی بود من نمی دانم هیچ کسی زیر بار این تکلیف نرفت. ظاهرش اینقدر سنگین نیست ولی باطن این تکلیف را خدای متعال قرار داده بود برای این که اهل نجوا از غیر اهل نجوا شناخته بشود.

یک نجوایی است که جبهه نفاق دارد آن جبهه نفاق اگر بخواهد محضر پیامبر هم بیاید نمی خواهد اسرار الهی را یاد بگیرد؛ بلکه می رود تا جستجو کند که بفهمد چه اتفاقاتی می خواهد بیافتد تا راه مقابله اش را پیدا کند. امیرالمومنین هستند که اگر می روند نجوا می کنند دنبال این هستند که بفهمند کار امت به کجا می کشد و من چه باری را باید بردارم. اهل نجوا و خلیفه می شود که بار امت را برمی دارد و خلیفه حضرت در امت می شود. این یک نجواست؛ و یک کسی هم می خواهد نجوا کند و اسرار پیامبر خدا را به دست بیاورد تا مقابلش بایستد.

نجوای اهل نفاق با یهود؛ نجوای اهل باطل برای مقابله با جبهه حق

تکلیف صدقه که آمد این دو تا صف را از هم جدا کرد. آنها که دنبال نجوا بودند می خواستند خلوت کنند و خلوت هم فقط به خاطر این نبود که اسمی در کنند و موقعیت اجتماعی پیدا کنند بلکه این هم دنبال می کردند که بعدها بگویند: ما اهل نجوا و اهل سر هستیم و ما اسرار را می دانیم ما باید زمام  کار را دست بگیریم؛ ولی واقعاً دنبال این بودند که بیایند کنار حضرت بنشینند و ببینند چه خبر است.

اینها وقتی دستشان به حضرت نرسید رفتند با به اصطلاح اهل کتاب و علمای اهل کتاب با کهنه یهود نشستند که آیه بعدی توضیح می دهد. ذیل آیه بعدی این روایت هست که یکی از همین سران منافقین رفته بود نشسته بود نزد یکی از علمای یهود و تورات را به دقت از او می شنید. حضرت دیدند نشسته با این عالم یهودی سر و سری دارد، فرمودند که چرا نشستی چه کار می کنی؟! شروع کرد توضیح دادن و گفت: من داشتم راجع به نبوت شما جستجو می کردم که شما موفق می شوید یا نمی شوید و کار به کجا می کشد و این کتاب آسمانی چه گفته است. من نشسته بودم اینها را به دست بیاورم. حضرت ناراحت شدند اما آن شخص ادامه داد. یک کسی گفت: نمی بینی حضرت ناراحت شدند باز هم ادامه می دهی؟! بعد حضرت به او فرمودند: اگر موسای کلیم هم الان زنده بود تو نباید نزد او می رفتی، وقتی من آمدم و خبر از خودم می دهم دیگر نزد بقیه برای چه می روی؟! پس او هم یک جور اهل نجواست که اول می خواهد بیاید کنار حضرت بنشیند و از خود حضرت بشنود.

الان هم همین کار را مستکبرین عالم می کنند و می آیند کتب ما را می خوانند و مراکز علمی خاص و دپارتمان هایی درست کردند که راجع به شیعه و نگاه شیعه نسبت به آخر الزمان در دنیا تحقیق می کند. تمام کتابهای ما را به دقت می خوانند؛ ولی فقط اینجا نیست و اگر از اینجا نتوانستند چیزی به دست بیاورند که نمی توانند [جای دیگر می­روند] من یک موقعی عرض کردم روایات آخر الزمان اکثرش اسرار است علت این که آدم می خواند و نمی فهمد چون سر است. اگر به لسان سر هم نبود آنها زودتر از ما می فهمیدند. خیال می کنند می فهمند؛ البته اگر کسی اهل سر بود می فهمد که باید چه کار بکند.؛ و الا آنهایی که اهل سر و اهل نجوا نیستند هزار بار هم این کتاب را بخوانند چیزی گیرشان نمی آید. در کنار این که یک پژوهشگاه ها و دپارتمان هایی دارند و علائم آخر الزمانی را از کتب ما می خوانند با کهنه یهود و مرتاض هندی هم می نشینند و از آنها هم می خواهند استفاده کنند. این هم یک جور نجواست که می خواهد اسرار اسلام را به دست بیاورد برای این که ببیند چگونه می شود با آن مقابله کرد و الان در چه وضعیتی هستیم.

مراسم شیرخوارگان هجده سال است الان الحمدالله در ده ها کشور با وسعت برگزار می شود و یک نذری هم در آخر آن می کنند حالا من کار به بحث فقهی آن ندارم ولی لطیف است که بچه های خودشان را نذر برای لشکر امام زمان می کنند. آقایی می گفت: وقتی این کار را ما در کشورهای متعدد انجام دادیم یکی از مراکز تحقیقاتی اسرائیل و یهود آنجا گفتند که اینها دارند پادگان جهانی موعود درست می کنند و هشدار دادند که اینها پادگان جهانی موعود درست می کنند. ببینید چقدر دنبال می کند؛ و این که دنبال می کند برای این نیست که به حق برسد و کمک به حق بکند؛ بلکه می خواهد اسرار جبهه حق را به دست بیاورد تا با آن مقابله کند که البته دستشان نرسید.

اگر کسی اهل نجوا بود باید صدق خودش را اثبات می کرد و باید هم می رفتند و دین خدا و اسرار دین خدا را یاد می گرفتند. معنی ندارد امام صادق تشریف داشته باشند و ما بتوانیم از ایشان دین خدا را یاد بگیریم اما تعلل کنیم به خاطر این که حیفمان می آید پول خرج کنیم، این که نمی شود. «أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقاتٍ» یعنی کسی می تواند تحمل نجوا بکند که حاضر است هزینه اش را بپردازد. هزینه اش هم پیداست هزینه مهمی بوده من نمی فهمم کجای آن است؛ در آثار بزرگان هم من هر چه زیر و رو کردم ببینم یک نکته ای گفته باشند که چرا انقدر امتحان سخت بوده که هیچ کس جز امیرالمومنین موفق نشده است. تا اینکه آیه نسخ شد و معلوم شد که احدی اهل نجوای پیامبر نیست. هیچ کس نیامده که بگوید: من سر پیامبر را بلدم، هیچ کس بلد نیست. فقط یک نفر است که نجوا کرده است و در زیارت حضرت می خوانیم «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ النَّجْوَى‏»

آنهایی که می خواستند از نجوای خودشان بیایند با حضرت هم نجوا کنند و بعد این دو تا را به هم گره بزنند و اسرار حضرت را هم ببرند در نجوا و طرح خودشان استفاده کنند محروم شدند، و کاری که کردند در آیه بعد توضیح می دهد که «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ ما هُمْ مِنْكُمْ وَ لا مِنْهُمْ وَ يَحْلِفُونَ عَلَى الْكَذِبِ وَ هُمْ يَعْلَمُون‏»(مجادله/14) یعنی رفتند سراغ یک قومی که قوم مغضوب هستند که به تأویل قرآن قاعدتاً قوم یهود است. این جبهه نفاق رفتند با یهود بستند و وقتی نتوانستند به خلوت حضرت راه پیدا کنند با آنها نشستند. ذیل همین آیه ظاهرا روایت است که یکی از سران نفاق رفته و می خواهد اسرار نبی اکرم را از این عالم یهودی بشنود که حالا حضرت پیامبری شان به کجا می رسد و موفق می شوند یا نمی شوند و چه اتفاقاتی در امت شان می افتد. قرآن می فرماید « ما هُمْ مِنْكُمْ وَ لا مِنْهُمْ وَ يَحْلِفُونَ عَلَى الْكَذِبِ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ * أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذاباً شَديداً إِنَّهُمْ ساءَ ما كانُوا يَعْمَلُون‏»(مجادله/14-15) البته این را چند جور معنا کردند. من نظر علامه طباطبایی را عرض می کنم که ایشان می فرمایند: این منافقینی که می روند با «قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ» نجوا می کنند و با آنها خلوت می کنند و رابطه محبت و تولی و پذیرش با آنها برقرار می کنند، اینها از شما نیستند و از آنها هم نیستند، ولی به شما که برخورد می کنند قسم دروغ هم می خورند که ما با شما هستیم و ما اگر رفتیم با آنها نشستیم اینطور نیست که ما در جمع آنها هستیم؛ اما قرآن می فرماید که اینهایی که می روند با قوم یهود با  قومی که «غضب الله علیهم» خلوت می کنند و نجوا می کنند و دنبال روی آنها می کنند اینها از شما نیستند ولو از آنها هم نباشند از شما هم نیستند، البته قسم می خورند ما از آنها نیستیم و ما با شما هستیم. ممکن است از آنها نباشند ولی جزو جمع شما هم نیستند. این کار جریان نفاق که نجوا کردند بعد از نجوا هم رفتند با بیرون پیوست خوردند یعنی یک جبهه و فضای نجوایی شکل دادند و خلوتش را به جمع مومنین کشیدند بعد هم رفتند با یهود خلوت کردند و یک کاری را می خواهند پیش ببرند. «أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذاباً شَديداً إِنَّهُمْ ساءَ ما كانُوا يَعْمَلُون‏» این رفتارشان را به شدت قرآن مذمت می کند و می فرماید یک عذاب شدیدی برای آنها در نظر گرفتیم.

سپر اَیمان و مواقف منافقین در سد راه خدا و جبهه مومنین

سپس قرآن می فرماید «اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبيلِ اللَّهِ فَلَهُمْ عَذابٌ مُهين‏»(مجادله/16) این را در باب منافقین در سوره منافقون هم دارد که این جمعیت منافق از قسم ها و ایمان و از عهدهای خودشان یک سپری برای خودشان درست کردند و راه خدا را سد کردند. این جبهه نفاقی که از محادین شروع می کند به نجوا ختم می کند، به تولی قوم یهود و پیوست با آنها روی می آورد و برای پیشبرد کار خودش این قوم یکی از خصوصیاتی که دارند صاحب اَیمان هستند یعنی موقعیت دارند. داخل دنیای اسلام هستند و موقعیت هایی دارند که در دنیای اسلام جایگاه برای آنها درست می کند و از این موقعیت ها استفاده می کنند و اینها را برای پیشبرد مقاصد منافقانه خودشان سپر می کنند؛ یعنی با لباس اسلام با اسلام می جنگند. چنین موقفی دارند.

جنگهای بعد از وجود مقدس نبی اکرم در داخل دنیای اسلام همه از این جنس است، لذا امیرالمومنین «يُقَاتِلُ عَلَى التَّأْوِيل‏» است. در جنگ صفین یک کسی آمد به عمار گفت که ما داریم با پرچم لا اله الا الله می جنگیم؛ عمار گفت: تو نمی شناسی، این همان پرچم جنگ بدر و همان پرچم ابوسفیان است و فرقی نکرده فقط کتیبه روی آن را عوض کردند و الا همان آدم و همان جریان و همان پرچم است؛ ولی اینها این بار «اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً» یعنی شعار لا اله الا الله دارند و این همان ایمانی است که جنه قرار دادند. خوارجی هستند که قرآن می خوانند و اهل مناسک هستند.

کمیل می گوید که نصف شبی با حضرت در فضای صفین قدم می زدیم، دیدم صدای تلاوت قرآن عجیبی می آید، مدهوش این تلاوت قرآن شد و به حضرت عرض کرد: چه تلاوت قرآنی! بعد از نهروان هم با حضرت می رفتیم که به یک کشته ای رسیدیم، حضرت فرمود: این همانی است که آن شب قرآن می خواند. «اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً»، از این جنس هستند، صحابی مثل طلحه و زبیر است و از این ادعاها دارند؛ البته تعبیر به قسم هم هست ولی من به نظرم می آید شاید چیزی فراتر از قسم های ظاهری است. اینها یک موقعیت هایی دارند و این مواقف خودشان را سپر می کنند.

نقل شده که پارچه ای که به غنیمت رسیده بود کفاف لباس نمی داد سهمیه پسرش را گرفت روی هم گذاشت یک لباس دوخت و به همه هم اعلام کردند که به بیت المال دست اندازی نکرده و سهمیه پسرش را به لباس و پارچه خودش اضافه کرده است؛ اینها از این مواقف داشتند. این جبهه نفاق که مقابل حضرت شکل گرفته و از محاده شروع می­کند و بعد یک طرح  پیچیده و خلوت و نجوا که به وسط جامعه کشاندند و حتی به نجوای رسول هم طمع می کند و بعد به «قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ» رو می آورد چنین جمعیتی هستند و یکی از خصوصیاتشان این است اتخذوا ایمانهم جنه این را سپر کردند و راه خدا را می­بندند. یک قرارها و مواقف و عهدهایی دارند.

سپس می فرماید که «لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُون‏»(مجادله/17)، یعنی مال و فرزندشان آنها را از خدا بی نیاز نمی کند و اینها هم صحبت آتش و در آتش هم مخلد هستند. این همان جمعی هستند که در آیت الکرسی هم از آنها صحبت می شود. اینکه بحث اولاد چه جایگاهی دارد را در یک معنایی مفسرین فرمودند که یعنی این جبهه منافقین که نجوا می کنند و با قوم یهود روی هم می ریزند، دنبال جمع کردن عده و عده مال و فرزند هستند که می فرمایند حالا به این مال و فرزند هم رسیدید به چه درد شما می خورد. این همه طراحی کردید که به این امکانات برسید این امکانات چه گرهی را از کار شما باز می کند. این یک معناست.

یک احتمال دیگر هم در آیه است و آن این که اینها یک امکانات فراوانی را در میدان می آورند و صاحب عده و عده هستند. مثل همانهایی که در ذیل این آیات «وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَة * الَّذِي جَمَعَ مالًا وَ عَدَّدَهُ»(همزه/1-2) یک امکاناتی دارند و امکاناتشان را سپر کردند و دین خدا را به بازی می گیرند و همز و لمز می کنند، اینها یک عده و عده و مال و امکاناتی دارند که در میدان می آورند. پس از یک طرف این جریان نفاق صاحب ایمان هستند و یک آبرومندیها و یک وجاهت و موقعیتی دارند که این موقعیت ها را سپر می کنند که با دین خدا درگیر شوند و راه حق را ببندند؛ چه کسی می تواند بیاید مقابل امیرالمومنین بایستد؟ اینها هستند که موافقی دارند.

امیرالمومنین در نهج البلاغه می فرماید که خدایا من شکایت قریش را به تو می کنم. اینها «قَطَعُوا رَحِمِي وَ أَكْفَئُوا إِنَائِي»(3) اینها پیمانه فضائل من را واژگونه کردند و هرچه فضیلت دارم را برای خودشان نوشتند؛ این همان اتخذوا ایمانهم است. در یک حدیثی حضرت با صدای بلند می گویند «أَنَا الْفَارُوقُ الْأَعْظَم»(4) یعنی صاحب این فضایل من هستم اینها نیستند. ولی همه این عناوین را برای خودشان درست کردند. این جریان چنین جریانی است که از یک طرف ایمان و مواقف اجتماعی و عناوین و این بارها را همراه خودشان دارند و از یک طرف دیگر عده و عده و امکانات دارند؛ اما خدای متعال می فرماید که این امکانات گرهی از کار آنها باز نمی کند. اینها از این مواقف و موقعیت ها و ایمانشان استفاده می کنند و امکانات و دارایی هایشان را در میدان می آورند که کار را بر حضرت تنگ کنند و جنگ را مغلوبه کنند. قرآن می فرماید «لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُون‏» اینها از الان وسط اتش هستند و بعدا هم در آتش مخلد هستند و این امکانات آنها را به رحمت و وسعت و بهشت نمی رساند؛ بلکه از همینجا در عذاب هستند. همه امکاناتی که در مسیر و صف بندی مقابله با خدا تجهیز می شود تبدیل به آتش جهنم و هیزم جهنم می شود و اینطور نیست که اگر امکانات را آوردند می توانند برای خودشان یک گشایش و آزادی و نجاتی درست کنند.

خصوصیات و نحوه شکل گیری حزب الشیطان

داستان امروز هم همین است. این تمدن رقیب اسلام با همه امکاناتی که دارد همه اصحاب جهنم هستند چون کسی که درگیر با خدای متعال می شود از الان وسط جهنم است نه این که بعدا جهنمی می شود؛ و البته فیها خالدون است و در قیامت ورود به جهنم دارد.

قرآن می فرماید «يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَميعاً فَيَحْلِفُونَ لَهُ كَما يَحْلِفُونَ لَكُمْ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْكاذِبُون‏»(مجادله/18) این جهنم هم در اینجاست و هم در روزی که مبعوث می شوند، و اینها را خدای متعال یک جایی جمع می کند. احزاب از نجوا شروع می کنند و بعد تجمع درست می کنند که این تجمع ها حول یک تفکر و تعلق و یک جهت است؛ همه اینها را خدای متعال جمع می کند آنجا شروع می کنند برای خدا قسم خوردن که خدایا ما اصلاً دنبال کار بدی نبودیم! این هم خیلی جالب  است. روز قیامت که «يَوْمَ هُمْ بارِزُون‏»(غافر/16) و «يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِر»(طارق/9) است آنجا هم برای خدا قسم می خورند. بعضی مفسرین فرمودند که این از ملکاتشان است و واقعاً خیالشان این است که بر یک حقی سوار هستند و در قیامت هم مقابل خدا شروع به قسم خوردن می کنند.

 سپس می فرماید «اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطانِ هُمُ الْخاسِرُون‏»(مجادله/19) یعنی شیطان بر اینها مسلط شد و تسلط پیدا می کند و آنها را به سرعت در مسیری که می خواهد سیر می دهد؛ یعنی سیر به همراه سلطه است. استحواذ، سیر سریع به همراه سلطه است. شیطان بر اینها سلطه پیدا کرده است. محیط این نجوا و حزب هم محیط ذکر نیست؛ ولو نماز هم بخوانند و مسجد هم به پا بکنند و طواف هم بروند؛ ولی محیط ذکر نیست. محیط تسلط شیطان و محیط انساء ذکر است. این خصوصیات حزب الشیطان است.

بنابراین کار از محاده شروع می شود به حزب ختم می شود. این درگیری تبدیل می شود به نجوا و این نجوا به کف جامعه کشیده می شود، کم کم یارگیری می کنند و یک عده ای را در نجوای خودشان می آورند و تفکر و ایده هایشان را عوض می کنند و بعد کم کم به جبهه بیرون که قوم غضب الله علیهم هستند، پیوند می خورند در این پیوند کم کم یک حزب و عِده و عُده و مال و فرزند درست می شود و کم کم امکانات یک حزب فراهم می شود و یک حزب شکل می گیرد. ولی حزبی که اینطوری شکل می گیرد حزبی است که محیط ذکر نیست؛ بلکه محیط غفلت است.

این نقطه مختصات حزب است. این مختصاتی که برای حزب ذکر شده این چند تا نکته است. حزبی است که در مقابل نبی اکرم شکل گرفته که به قصد معصیت الرسول اثم و عدوان و سرکشی در مقابل حضرت نجوا می کنند و این را به بدنه جامعه تسری می دهند و عضوگیری و یارگیری می کنند و کم کم در پیوند با قوم غضب الله علیهم یعنی قوم یهود یک حزب درست می شود. این حزب به نظر می آید که به فرموده روایات «يَهُودِ هَذِهِ الْأُمَّة»(7) هستند. این حزب عده و عده و امکانات و موقعیت اجتماعی دارد. ایمان و عهد و مواقفی دارند در داخل دنیای اسلام هستند، از جنس کفار نیستند بلکه از جنس منافقین هستند؛ ولی این حزب بر محور شیطان است. «اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطانِ هُمُ الْخاسِرُون‏»

ذلت دائمی دستگاه منافقین و حزب شیطان

سپس دوباره به صدر آیات برمی­گردد «إِنَّ الَّذينَ يُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ فِي الْأَذَلِّين‏»(مجادله/20) این جمع محادین که سرنوشتشان این است کارشان به این حزب الشیطان می کشد که نه تنها ذلیل بلکه اذلین هستند.

حزب الشیطان هرچه هم امکانات داشته باشد این امکانات عزت برایشان درست نمی کند. این را در سوره منافقین هم سال گذاشته ذیل آن آیه شریفه که می فرماید «يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لكِنَّ الْمُنافِقينَ لا يَعْلَمُون‏»(منافقون/8) عرض کردیم که اصلاً در دستگاه نفاق هیچ وقت عزت پیدا نمی شود؛ آنها خیال می کنند عزت در اختیار آنهاست و می گویند ما اگر برگردیم و شهر مدینه را به دست بگیریم فضای مدینه را جوری تغییر می دهیم که نبی اکرم با ذلت از مدینه بیرون برود و او را با ذلت بیرون می کنیم؛ اما قرآن می­فرماید که عزت از آن خدا و رسول است. این هم همان داستان است این حزب الشیطان با همه این پیچیدگی ای که دارد اما می فرماید که «أُولئِكَ فِي الْأَذَلِّين‏»

بعد فرمود که «كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلي‏ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزيز»(مجادله/21) ، این یک امر قطعی و مقدر قطعی خدای متعال و قضای قطعی خدای متعال است که حتما من و رسلم غلبه می­کنیم؛ البته پیداست این رسل هم که اضافه می شود خدای متعال می خواهد احترام به رسل بگذارد و الا وقتی یک طرف خداست یعنی من غالب هستم و رسل هم چون با من هستند غالب هستند چنانچه در این آیه فرمود «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ» یعنی در واقع آیه می گوید: «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ» یعنی عزت رسول هم عزت خداست عزت مومنین هم عزت خداست و کسی چیزی ندارد. اینجا هم می­فرماید که من غالب هستم، زیرا ان الله قوی عزیز است. السلام علیک یا اباعبدالله...

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 401

(2) الخرائج و الجرائح، ج‏1، ص: 172

(3) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 336

(4) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏26، ص: 260