نسخه آزمایشی
جمعه, 10 فروردين 1403 - Fri, 29 Mar 2024

شب سوم هيات ثارالله/ تطبیق داستان حضرت موسی و فرعون بر حضرت سیدالشهداء و یزید

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 20 مرداد ماه 1400 است، که به مناسبت ماه محرم در مدرسه مبارکه فیضیه و در هیئت ثارالله ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ دین سازی و تحریف دین محل نزاع بین سیدالشهداء و بنی امیه بود که حضرت برای حفظ دین الهی پا به میدان گذاشتند. امام حسین در صبح روز عاشورا سخنانی ایراد فرمودند که در آن با دشمنان اتمام حجت و عدم بیعت خود با یزید را مجددا اعلام کردند. حضرت در این سخنان دو آیه را که هر دو پیرامون پناه بردن حضرت موسی از فرعونیان به خداوند است بر بنی امیه تطبیق دادند. در یک آیه حضرت موسی از هر متکبری که به روز قیامت ایمان ندارد به خدا پناه می برند. طبق این آیه، همانگونه که فرعونیان نگران تبدیل دین دنیوی و ساختگی خود توسط حضرت موسی به دینی الهی بودند، بنی امیه نیز این خوف را داشتند و مانند فرعونیان، طرح قتل ولی خدا و اطرافیان ایشان را ریختند و حضرت را بین پذیرش طرح آنان و مرگ مخیر کردند. در آیه دیگر حضرت موسی از رجم و بدنامی خود و دین توسط فرعونیان به خدا پناه می برد که بنی امیه نیز این طرح را در مورد سیدالشهداء اجراء کردند و سیدالشهداء نیز در این خطبه از رجم بنی امیه به خدا پناه می برد.

حرکت سیدالشهداء علیه السلام برای حفظ و تحقق اسلام

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . در جلسات گذشته بیان شد که از سخنان سیدالشهداء علیه السلام استفاده می شود که موضوع درگیری ایشان با بنی امیه بر سر دین خدا و اسلام است و دینی که حضرت برای دفاع از آن به میدان آمدند همان دین اسلامی است که خداوند متعال برای تمام انبیاء قرار داده و سلسله انبیاء دست به دست این دین را به اندازه مأموریت و رسالتی که داشتند در عالم محقق کردند. در مقابل این دین جریان اولیاء طاغوت قرار دارد که آنان نیز برای خود دین درست کرده و دین الهی را تحریف می نمایند -در ادامه بیان می شود این تحریف چگونه است- و امام حسین با همین امر درگیر هستند.

حضرت برای تحقق آن اسلامی وارد میدان شده اند که خداوند متعال به تمام انبیاء و به نحو کامل به نبی اکرم عطا کرده است که باید این امانت و ودیعه الهی در عالم محقق گردد. اینکه در آن نقل معروف فرمودند: «وَ عَلَى  الْإِسْلَامِ  السَّلَامُ  إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ»(1) اشاره به همین است که جای توضیح مفصل تری در جلسات آینده دارد. در این جلسه، به بررسی برخی از آیاتی می پردازیم که حضرت امام حسین آن را در سخنانی که داشته اند تلاوت و بر واقعه کربلاء تطبیق و دشمنان خود را با این آیات معرفی کرده اند.

اتمام حجت سیدالشهداء با دو خطبه صبح عاشورا

 امام حسین علیه السلام در صبح روز عاشورا دو خطبه را ایراد فرموده که در هر دو خطبه خود را معرفی کرده و با قاطعیت عدم بیعت خود با بنی امیه را اعلام نموده اند. فرمودند من نه بیعت می کنم و نه فرار، بلکه بین ما درگیری واقع می شود لذا اگر کسی همراه من ماند، گمان و ادعاء نکند که من نمی دانستم کار به اینجا می رسد و گمان می کردم صلح واقع می شود. در خطبه اول که بزرگانی همچون شیخ مفید در ارشاد و مشابه آن را طبری و سایرین نقل کرده اند سیدالشهداء بیاناتی پیرامون بی ارزش بودن دنیا و نکاتی از این دست بیان کرده و پس از آن با دشمنان اتمام حجت کردند و فرمودند: «لَا أُعْطِيكُمْ  بِيَدِي  إِعْطَاءَ الذَّلِيلِ وَ لَا أَفِرُّ فِرَارَ الْعَبِيدِ»(2) من با شما بیعت نمی کنم که در برابر شما ذلیل شوم چرا که این بیعت مسیر ذلت است و از پیش روی شما فرار نیز نمی کنم.

«فَإِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ هَذَا أَ فَتَشُكُّونَ أَنِّي ابْنُ بِنْتِ نَبِيِّكُمْ» حضرت با این بیان خود را معرفی و شک و شبهه را رفع می نمایند چرا که گویا افرادی مانند شمر در اوصافی که حضرت برای خود بیان فرمودند، تردید و انکار کردند لذا حضرت می فرمایند اگر در اموری که گفتم شک دارید، در این که من پسر پیغمبر شما هستم شکی ندارید «فَوَ اللَّهِ مَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ ابْنُ بِنْتِ نَبِيٍّ غَيْرِي فِيكُمْ وَ لَا فِي غَيْرِكُمْ» غیر از من پسرِ دختر پیامبر نه در بین شما و نه غیر شما وجود ندارد و من تنها یادگار پیامبر می باشم بنابراین در این امیر تردیدی ندارید.

سپس حضرت فرمودند: «وَيْحَكُمْ أَ تَطْلُبُونِّي بِقَتِيلٍ مِنْكُمْ قَتَلْتُهُ» آیا این که دور من جمع شده و مرا محاصره کرده اید، به خاطر این است که من خون کسی را ریخته ام و از آن شخص خونخواهی می کنید؟ «أَوْ مَالٍ لَكُمُ اسْتَهْلَكْتُهُ» آیا من مالی از شما را از بین برده ام که از من آن را مطالبه می کنید؟ «أَوْ بِقِصَاصِ جِرَاحَةٍ» آیا من کسی را مجروح کرده و یا به کسی صدمه زده ام که به دنبال قصاص آن هستید؟ علت این محاصره و مقابله چیست؟ اگر منکر آن مقامات عالیه من هستید، لا اقل در حال حاضر من تنها پسر پیامبر شما هستم و جرم و دَینی از شما بر گردنم نیست که مرا محاصره کرده اید. «فَأَخَذُوا لَا يُكَلِّمُونَهُ» پس از این سخنان، آنان سکوت کردند و با حضرت سخن نگفتند چرا که حرفی برای گفتن نداشتند.

سپس حضرت سیدالشهداء سران کوفه را که برای ایشان نامه نوشتند یک به یک صدا زدند: «يَا شَبَثَ بْنَ رِبْعِيٍّ يَا حَجَّارَ بْنَ أَبْجَرَ يَا قَيْسَ بْنَ الْأَشْعَثِ يَا يَزِيدَ بْنَ الْحَارِثِ» و فرمودند: «أَ لَمْ تَكْتُبُوا إِلَيَّ أَنْ قَدْ أَيْنَعَتِ الثِّمَارُ وَ اخْضَرَّ الْجَنَابُ وَ إِنَّمَا تَقْدَمُ عَلَى جُنْدٍ لَكَ مُجَنَّدٍ» آیا شما برای من نامه ننوشتید که میوه ها رسیده و باغستان ها سرسبز و خرم اند و اگر به سمت ما بیایی یک لشکر آماده در اختیار شماست؟!

پاسخ قاطعانه سیدالشهداء به پیشنهاد بیعت با یزید

در این هنگام قیص بن اشعث در پاسخ به امام گفت: «مَا نَدْرِي مَا تَقُولُ وَ لَكِنِ انْزِلْ عَلَى حُكْمِ بَنِي عَمِّكَ فَإِنَّهُمْ لَمْ يُرُوكَ إِلَّا مَا تُحِبُّ» ما نمی فهمیم چه می گویی! سخن نهایی ما این است که حکم پسرعموهایت(کنایه از بنی امیه است چرا که بنی امیه از قریش هستند و بدین جهت آنان را پسر عمو اطلاق می کردند) را قبول کن چرا که آنان حکم بدی برای تو نخواهند کرد و در نهایت قوم و خویشی را در حق شما به جا می آورند که اگر چنین کنی «فَإِنَّهُمْ لَمْ يُرُوكَ إِلَّا مَا تُحِبُّ» جز آنچه دوست داری از آنها نخواهی دید.

بنابراین این سخنان حضرت، دعوت و احتجاج ایشان با دشمنان است که البته لازم است این خطبه را از ابتدای آن مطالعه کنیم چرا که این احتجاج حاوی سخنان فوق العاده ای است که مجال بیان آن در این جلسه نیست. بنابراین آنان به سیدالشهداء پیشنهاد می کنند که در برابر یزید تسلیم شو و با او بیعت کن و فرمان او را بپذیر او نیز خیرخواه توست. اینجا بود که حضرت جمله «َلا وَ اللَّهِ لَا أُعْطِيكُمْ  بِيَدِي  إِعْطَاءَ الذَّلِيلِ وَ لَا أَفِرُّ فِرَارَ الْعَبِيدِ» را فرمودند. من ذلیلانه با شما دست بیعت نمی دهم که این بیعت ذلت من است و شما می خواهید من را ذلیل کنید و همچون برده ها که بخواهم جان خودم نجات دهم فرار نمی کنم. من مأموریتی دارم که بر انجام آن خواهم ایستاد و راه سومی نمی ماند. یعنی نه فرار می کنم و نه بیعت می کنم و کار به قتال می کشد. بنابراین کسی بعدا نگوید من نمی دانستم و اشتباه کردم به کربلا آمدم و مسیر من و شهادت من و همراهان من مشخص است.

تطبیق دو آیه از قرآن بر دشمنان توسط سیدالشهداء

همانگونه که در ابتدای بحث گفتیم، سیدالشهداء آیاتی را بر دشمنان تطبیق می فرمایند که پیرامون آن آیات سخن می گوییم. در ادامه خطبه حضرت، که بخشی از آن را بیان نمودیم این تطبیق که محل بحث ماست، صورت می گیرد. حضرت در این بخش می فرماید: «يَا عِبَادَ اللَّهِ  إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ أَعُوذُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ » ای بندگان خدا، من به پروردگار خود و شما پناه می برم از این که من را رجم کنید. از هر متکبری که به یوم الحساب ایمان ندارد به پروردگار خودم و شما پناه می برم. در این بیان دو آیه وجود دارد که حضرت آن ها را تلاوت و بر دشمنان و جبهه مقابل خود تطبیق دادند که این تطبیق، صحنه درگیری بین ایشان و دشمن را به طور کامل آشکار و روشن می کند. یکی از این دو آیه در سوره غافر و دیگری در سوره دخان و هر دو پیرامون مواجهه موسای کلیم با فرعون است.

حضرت موسی در مواجهه با فرعون، دو استعاذه و پناه بردن به خداوند دارند که آیه «وَ إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ أَنْ تَرْجُمُون »(دخان/20) و آیه «إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِ  مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ  بِيَوْمِ  الْحِساب »(غافر/27) است. در یک آیه می فرماید من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه می برم از این که من را رجم کنید و در دیگری می فرماید از هر متکبری که به یوم الحساب ایمان ندارد به پروردگار خود و شما پناه می برم. این دو آیه، دو پناهی است که موسای کلیم در مقابل فرعون به خدا آوردند و امام حسین این دو را بر بنی امیه تطبیق فرمودند.

هنگامی که خداوند متعال در آیاتی از سوره مبارکه غافر داستان رسالت حضرت موسای کلیم را توضیح می دهد، می فرماید: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسىَ  بِايَتِنَا وَ سُلْطَانٍ مُّبِينٍ * إِلىَ  فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ قَارُونَ فَقَالُواْ سَاحِرٌ كَذَّابٌ»(غافر/23-24) حضرت موسی رسول ما بود و با مأموریت آمده بود و آیات الهی و سلطان مبینی را نیز در دست داشت که آشکار است و جنبه بشری ندارد بلکه از عالم بالا آمده است. ما موسای کلیم را با آیات و سلطان مبین به سمت فرعون و هامان و قارون -که سه ضلع قدرت دستگاه فرعون هستند- فرستادیم که با وجود تمام آیاتی که در اختیار داشت و اینکه رسول ما بود، او را تکذیب کردند و به او نسبت سحر دادند و گفتند: «سَاحِرٌ كَذَّابٌ» امکاناتی که او در اختیار دارد همگی از جنس سحر ماست و او ساحری بیش نیست و در ادعای رسالت خود دروغ می گوید.

در ادامه این آیات، خداوند متعال می فرماید: «فَلَمَّا جَاءَهُم بِالْحَقّ مِنْ عِندِنَا قَالُواْ اقْتُلُواْ أَبْنَاءَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُ وَ اسْتَحْيُواْ نِسَاءَهُمْ وَ مَا كَيْدُ الْكَافِرِينَ إِلَّا فىِ ضَلَلٍ»(غافر/25) آنگاه که موسای کلیم دعوت و دین حق را آورد و آنان را به عبودیت خداوند متعال و رهایی از طرح فرعون که طرح شیطنت است دعوت کرد، اولین مواجهه و طرح آنان این بود «اقْتُلُواْ أَبْنَاءَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُ وَ اسْتَحْيُواْ نِسَاءَهُمْ» پسران کسانی که به حضرت موسی ایمان آوردند و او را همراهی کردند به قتل برسانید و زنان آنان را زنده نگهدارید که کنیز ما خواهند گشت. لازم به ذکر است همانگونه که جلسه گذشته گفتیم، ما نیز برای انبیاء مقام صاحب امر و واجب الاطاعه بودن قائل هستیم و این اصلا قابل مقایسه با اطاعت و صاحب الامر بودنی که فراعنه برای خود قائل هستند نمی باشد که نیازمند توضیح در جای دیگری است.

به ادامه بررسی آیات محل بحث بر می گردیم که خداوند متعال می فرماید: «فَلَمَّا جَاءَهُم بِالْحَقّ مِنْ عِندِنَا» موسای کلیم آن دین حق را از جانب ما آورد و آن را در دست داشت و این تفاوت انبیاء و طواغیت است چرا که طواغیت چیزی در آستین ندارند و نسبت به انبیاء دستشان خالی است که قرآن کریم در مقایسه بین کلمه طیبه و کلمه خبیثه به این امر اشاره می فرماید «أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ  وَ فَرْعُها فِي السَّماء»(ابراهیم/24) کلمه طیبه و درخت توحید، ریشه ای دارد که متصل به حضرت حق است. کلمه طیبه، نور و هدایتی از طرف خداوند متعال است که در انبیاء جاری می شود و ریشه آن به خداوند متعال متصل است.

اما در مقابل آن، کلمه خبیثه است «وَ مَثَلُ كلمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَار»(ابراهیم/26) کل کلمه خبیثه و کل دستگاه فراعنه از اول عالم تا آخر آن کلمه شرک و کفر و طغیان است و با تمام آن تمدن و مدنیت تاریخی که می سازند و حیات تاریخی که دارند، همگی از درختی است که ریشه ندارد و به همین خاطر قرار و استحکامی ندارد. پس اینکه خداوند متعال می فرماید: «فَلَمَّا جَاءَهُم بِالْحَقّ مِنْ عِندِنَا» اشاره به این است که حقی که در دست موسای کلیم بود از محضر خدا آمده و به او متصل است و همین تفاوت و فرق امکانات انبیاء با فراعنه می باشد که آنان به جایی متصل نیستند.

بنابراین هنگامی که حضرت موسی از جانب ما حق را برای آنان آورد، به مواجهه با او پرداختند که اولین مواجهه آنان «اقْتُلُواْ أَبْنَاءَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُ وَ اسْتَحْيُواْ نِسَاءَهُمْ» قلع و قمع حواریون همراه پیامبر است. پسران و مردان کسانی که به موسای کلیم ایمان آوردند و او را همراهی کردند را بکشید و زنانشان را زنده نگه دارید که به کنیزی ببریم. خداوند در پاسخ این طرح آنان می فرماید: «وَ مَا كَيْدُ الْكَافِرِينَ إِلَّا فىِ ضَلَلٍ» این طرح آنان، نقشه در روشنی نبود بلکه نقشه در حیرت و سردرگمی بود. یعنی آنان نقشه روشنی نداشتند و در وادی هدایت نبود و در عالم گم شد و به نتیجه نرسید.

دومین طرحی که دستگاه فرعون در مواجهه با موسای کلیم داشت این بود «وَ قَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونىِ أَقْتُلْ مُوسىَ  وَ لْيَدْعُ رَبَّهُ إِنىّ  أَخَافُ أَن يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَن يُظْهِرَ فىِ الْأَرْضِ الْفَسَادَ»(غافر/26) پس از این که حواریون اطراف موسی را متفرق کردیم و هنوز از کار خود دست بر نداشت، آخرین قدم این است که باید خود او را از سر راه برداریم و او را به قتل برسانیم که این طرح توسط جبهه مشرکین و منافقین برای برخورد با پیامبر اکرم نیز به کار گرفته شد. پس یک مرحله، پراکنده کردن حواریون و همراهان است و در مرحله دیگر از راه برداشتن خود انبیاست. فرعون می گوید مرا رها کنید تا موسی را به قتل برسانم و ریشه فساد را بخشکانم.

تعبیر «ذَرُونىِ أَقْتُلْ مُوسىَ» مرا رها کنید و به من اجازه دهید تا موسی را به قتل برسانم، نشان از مهم و خطیر بودن این کار است. من اطرافیان او را پراکنده و خود او را به قتل می رسانم و «وَ لْيَدْعُ رَبَّهُ» او نیز هرچه می خواهد خدای خود را بخواند و از او کمک بگیرد چرا که او ادعای رسول خدا بودن را دارد که باید خدایش او را یاری کند.

علت تقابل فرعون با حضرت موسی

این سخن فرعون است که می گوید: «ِانىّ  أَخَافُ أَن يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَن يُظْهِرَ فىِ الْأَرْضِ الْفَسَادَ» بسیار محل دقت است چرا که علت این دو طرح و برنامه فرعون و در مواجهه با حضرت موسی را نشان می دهد. این درگیری به این علت است که هدف موسی، تبدیل دین شما و اظهار فساد است. بنابراین نزاع بر سر این است که فرعون موسای کلیم را کسی می داند که قصد تبدیل دین آنان و ایجاد فساد را دارد که از این آیه روشن می شود دستگاه باطل، دینی را برای پیروان خود تأسیس کرده بودند.

مردم وقتی فرعون را در خواسته هایش همراهی می کنند، او نیز به تدریج به ساخت دین و ارزش و مقدسات برای آنان می پردازد که آنان پای این مقدسات می ایستند و نقطه مقابل این دین ساختگی، حضرت موسی است. پس از این سخن فرعون است که جناب موسای کلیم به خداوند پناه می برد و می فرماید: «إِنىّ عُذْتُ بِرَبىّ  وَ رَبِّكُم مِّن كلُّ  مُتَكَبرِّ لَّا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الحسَابِ» شما طرح خود را عملی کنید چرا که من نیز پناهگاهی دارم که این پناهگاه، فقط خدای من موسی نیست بلکه خداوند شما نیز می باشد و کار و امور شما نیز به دست اوست. پس فرمود من از هر متکبری که به یوم الحساب ایمان ندارد به پروردگار من و شما پناه می برم.

بنابراین یکی از آیاتی که وجود مقدس سیدالشهداء در پایان خطبه خود تلاوت فرمودند، این آیه بود و آن را هنگامی تلاوت فرمودند که آنان پیشنهاد پذیرفتن بیعت با یزید را مطرح کردند که در پاسخ آنان جمله «لَا أُعْطِيكُمْ  بِيَدِي  إِعْطَاءَ الذَّلِيلِ وَ لَا أَفِرُّ فِرَارَ الْعَبِيدِ» را فرمودند که من حاضر به پذیرش این ذلت نیستم و با شما بیعت نمی کنم و سپس این آیه را خواندند «إِنىّ عُذْتُ بِرَبىّ  وَ رَبِّكُم مِّن كلُّ  مُتَكَبرِّ لَّا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الحسَابِ» و این آیه را بر آنان تطبیق دادند.

در این آیه، حضرت موسی از این جمع به جمعیت متکبری که به یوم الحساب ایمان ندارند تعبیر می فرماید که طرح و دین آنان در سطح دنیا و دنیا پرستی است و ایمانی به روز قیامت ندارند و در واقع این طرح آنان همچون طرح و دین انبیاء که می خواهند مردم را تا قیامت هدایت کنند نمی باشد چرا که هیچکدام از فراعنه و متکبرین عالم سخن و ادعای این را ندارند که طرح ما، سعادت مردم تا قیامت را تضمین می کند. پس روشن است که افق نگاه متکبرین عالم همین دنیاست و طرح آنان نیز در همین حد است و برای آن مقدسات و ارزش می سازند و برای این ارزش های دنیوی می کشند و کشته می دهند و دین دارند که قرآن می فرماید: «لَكم دِينُكُمْ وَ لىِ  دِينِ»(کافرون/6).

آنان نیز پرستش می کنند لذا قرآن کریم به پیامبر می فرماید: «قُلْ يَأَيهُّا الْكَفِرُونَ * لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ * وَ لَا أَنتُمْ عَبِدُونَ مَا أَعْبُدُ * وَ لَا أَنَا عَابِدٌ مَّا عَبَدتم * وَ لَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ»(کافرون/5-1) به کفار بگو نه شما خداوند من را می پرستید و نه من خداوند شما را می پرستم. کافر نمی تواند خدا را بپرستد و باید از مسیر کفر برگردد و مومن شود تا بتواند خدا را بپرستد. این آیات هنگامی نازل شد که کفار قصد داشتند پیامبر اکرم را از مسیر خود منحرف کنند. در ابتداء به پیامبر اکرم وعده و وعیده دادند که اگر از مسیر خود دست برنداری تو را به قتل می رسانیم. سپس به ایشان وعده دادند که به تو مُلک و حکومت و هرچه بخواهی می دهیم که پیامبر فرمودند اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپ من بگذارید از دین خود دست نمی کشم. سپس پیشنهاد دیگری دادند که بیا و با ما معامله ای کن به این صورت که یک روز تو به بت کده ما بیا و یک روز ما به مسجد می آییم و این درگیری ما خاتمه می یابد.

حضرت فرمودند تا زمانی که شما کافرید و راه خود را می روید، من بت شما را نمی پرستم و شما نیز خداوند من را نمی پرستید. شما دنیا پرست و من خداپرستم و بین ما معامله ای واقع نمی شود. اگر مومنین این معامله را بپذیرند شکست می خوردند چرا که طرف مقابل هم بت می پرستد و هم مثلا روزه می گیرد و این خدا پرستی نیست و در واقع کافر از دین کفر خود خارج نشده و چیزی از دست نداده است زیرا بین کفر و بت پرستی خود، گهگاهی نیز به مسجد آمده است! اما اگر مومن به سمت دنیای آنان وارد شود، خداوند خود را از دست می دهد و مشرک می گردد و مومن است که در این معامله ضرر می کند. به همین خاطر حضرت در پاسخ آنان می فرماید: «لَكم دِينُكُمْ وَ لىِ  دِينِ» من خداوند شما را نمی پرستم شما هم خداوند من را نمی پرستید.

بنابراین دین من که همان مناسک پرستش است با دین شما که مناسک پرستش شماست، متفاوت است و با هم جمع نمی شوند. شما دین دارید من هم دین دارم. اینکه گفته شود جامعه کفار دین ندارند درست نیست چرا که امثال فرعون برای قوم خود دین می سازند و به آنان دین دنیا پرستی را ارائه می دهند و برای این دین مقدسات و مظاهری نیز می سازند و این است محل نزاع دین حق و باطل. فرعون می گوید موسای کلیم آمده تا دین شما را تبدیل کند و در زمین فساد کند لذاست پیامبر اکرم به آنان می فرماید: «لَكم دِينُكُمْ وَ لىِ  دِينِ» و آنگاه که برای معامله با او وارد عمل می شودند، می فرمایند که ما چیزی برای معامله نداریم چرا که شما بت می پرستید و من خدا می پرستم. ارزشها، مقدسات و دین و آیینی که شما زندگی خود را بر آن بنا نهاده اید، براساس دنیاست و آیین من نیز چیز دیگری است.

پناه بردن حضرت موسی به خدا در برابر طرح فرعونیان

موسای کلیم به آنان خطاب می کند من در مقابل تهدیدهای شما که تهدید می کنید حواریون من را پراکنده می کنید و زنان شان را اسیر می کنید و من را می کشید، به پروردگار خود و شما پناه می برم. اینکه این پناه بردن حضرت از چه چیزی است و آیا برای حفظ جان بوده یا حفظ رسالت، محل بحث جداگانه ای است اما روشن است پیامبر الهی نگران رسالت خود است چرا که دشمنان الهی نمی خواهند دین حضرت موسای کلیم وجود داشته باشد لذا به خدا پناه می برد.

فرعونیان خواستار نبودن دین موسی و بودن دین فرعون که دین دنیا پرستی است می باشند. آنان دینی را می خواهند که در آن نوعی ربوبیت برای خودشان وجود داشته باشد برخلاف انبیاء عظام که هرچه می خواهند برای خدا و دین اوست و چیزی برای خود طلب نمی کنند. نمونه این را نیز در سخنان حضرت مسیح و خداوند تبارک و تعالی بیان کردیم که حضرت مسیح در پاسخ خداوند متعال که فرمود آیا تو به مردم گفتی تو و مادرت را پرستش نمایند، پاسخ دادند، خدایا تو می دانی من جز آنچه تو فرمودی و به آن امر کردی، چیزی به آنان نگفته ام.

در مقابل فرعونیان قرار دارند که خواستار محور بودن خودشان هستند لذا موسای کلیم به خدا پناه می برد و می فرماید: «إِنىّ عُذْتُ بِرَبىّ  وَ رَبِّكُم» این نحوه پناه بردن، پناه بردن پیامبر اولوالعزم الهی است با تمام مأموریتی که دارد. این کسی که من به او پناه می برم زمام شما نیز در دست اوست. من از هر متکبری که به روز قیامت ایمان ندارد به خدا پناه می برم. از این «لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ» فهمیده می شود که تمام طرح آنان در حد همین دنیاست و هیچکدام از متکبرین عالم نمی گویند ما می خواهیم شما را به سعادت اخروی برسانیم و طرح ما شما را سعادتمند می کند. همچنین فهمیده می شود قائل به حساب و کتاب روز قیامت نیستند و خودشان را خداوند عالم می دانند و احساس می کنند می توانند هر کاری را که بخواهند انجام دهند. قائل به یوم الحسابی نیستند و متکبرند؛ یعنی طرح آنان، طرح استکبار و فخر فروشی به دیگران است و دیگران را ذلیل خود می کنند. در مواجهه با موسای کلیم نیز قصد دارند او را ذلیل و به بیعت با فرعون وادار کنند.

فرعون ادعای خدایی دارد و به دنبال اجرای دین خود در عالم است بر خلاف انبیاء که هیچ تکبری ندارند و طرح خدا را آورده اند نه طرح خود را. انبیاء عبدترین و خاضع ترین بندگان خدایند که قرآن کریم آنان را اینگونه توصیف می کند «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ  الَّذينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً»(فرقان/63) بر عالم سبک راه می روند و اهل تکبر نیستند چرا که خدا را قبول دارند. اما «کلّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْم الْحِسابِ» انسان های متکبری هستند که می خواهند همه را ذلیل خود گردانند و در طرح خود بیاورند. متکبرین می خواهند خودشان خدا و محور باشند و مردم آنان را بپرستند. نهایت تمام دینی که متکبرین درست می کنند خودشان هستند و می خواهند خودشان ربوبیت کنند و اگر کسی در طرح اینها قرار بگیرد او را منحل، ذلیل و خوار می کنند.

بنابراین یکی از نقشه های فرعون همین است. فرعون طرحی دنیایی دارد که براساس استکبار است و می خواهد همه را زیر چتر خودش بگیرد. می خواهد موسای کلیم را نیز که پیامبر خداست و دستش به آسمانها متصل است بنده خود کند و طرح خود را به او نیز بقبولاند. فرعون گمان می کند که موسای کلیم نیز مانند اطرافیان اوست که با وعده مُلک و مال و یا تهدید به قتل و مانند آن تسلیم شود و کنار فرعون قرار بگیرد.

پس طرح فرعونیان این است که یا موسای کلیم را حذف کنند تا دین و راهش حذف شود و یا اینکه با تهدید و تطمیع او را مجاب به پذیرش طرح فرعون و بیعت با او کنند تا او نیز در گوشه ای از طرح دنیا پرستی فرعون قرار بگیرد و ذلیل فرعون شود و این است «کلّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْم الْحِسابِ» که خودش را خدا می داند و حساب و کتابی قائل برای دنیا نیست. پس یا باید در مقابل او تواضع و خشوع داشته باشی و طرح ذلیلانه او را که در حد همین دنیاست بپذیری و یا اینکه نه فقط خودت بلکه کل طرح و دینت را از بین می برند چرا که فرعون می ترسد موسی دین آنان را تغییر دهد و «إِنىّ  أَخَافُ أَن يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَن يُظْهِرَ فىِ الْأَرْضِ الْفَسَادَ» می گوید و جناب موسای کلیم به خدا پناه می برد. پس این یک آیه از دو آیه ای است که وجود مقدس سیدالشهداء در خطبه خود تلاوت فرمودند و آن را بر بنی امیه تطبیق دادند.

دومین آیه تطبیقی بر بنی امیه در بیان سیدالشهداء

آیه دیگری که حضرت سیدالشهداء در اواخر خطبه صبح عاشورا، تلاوت و بر بنی امیه تطبیق کردند آیه بیستم سوره مبارکه دخان است که می فرماید: «إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ» این آیه نیز پیرامون پناه بردن حضرت موسی می باشد که با توجه به کلام حضرت سیدالشهداء در تطبیق آن، باید این آیه را در وزان روز عاشورا معنا کرد.

بیان این آیه در وزان حضرت موسای کلیم واضح و روشن است اما این نکته که در روایتی آمده است آنچه در بنی اسرائیل واقع شد در امت من نیز واقع می شود و از قتله سیدالشهداء به «يَهُودِ هَذِهِ  الْأُمَّة» تعبیر شده است بسیار جای تامل و دقت است. خداوند متعال در سوره اسراء به یهود خطاب می کند: «لُتفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبيراً»(اسراء/4) علو و برتری جویی در زمین می کنید که علو کبیر است که این علو کبیر به شهادت سیدالشهداء تاویل شده است. ناگفته نماند که برخی با دیدن این روایت به اشتباه افتاده اند و گمان کرده اند که این آیه ناظر به همین یهود امت حضرت موسی است اما اینچنین نیست و باطن و تاویل این آیه، با لفظ «هَذِهِ  الْأُمَّة» بیان شده که اشاره به یهودیت امت رسول الله داد.

کار یهود این امت این است که عاشورا و علو کبیر به پا می کنند که فرمود: «وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبيراً» که در آیه «وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كانَ مَنْصُورا»(اسراء/33) از همین سوره وعده نصرت سیدالشهداء و ظهور امام زمان داده شده است.

بنابراین آیه دیگری که سیدالشهداء آن را در خطبه خود بر بنی امیه تطبیق کردند و باید در وزان عاشورا معنا شود، آیه «إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ»(دخان/20) می باشد. هنگامی که حضرت با آنان صحبت کرد و فرمود مگر شما نامه نفرستاده بودید که به سمت ما بیا که باغ و بوستان ها آماده است و ما نیز سرباز تو هستیم؟ آنان گفتند ما سخن تو را نمی فهمیم. بیا با یزدید بیعت کن. این سخن آنان دعوت به طرح یزید و دعوت به ذلت است که حضرت در پاسخ آنان فرمودند: «لَا أُعْطِيكُمْ  بِيَدِي  إِعْطَاءَ الذَّلِيلِ» من که ذلیل یزید نمی شوم. سپس در ادامه این سخنان آیه «انی عذت بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ » را بر آنان تطبیق می کنند.

این فرعون و شما متکبرهایی هستید که تمام طرح شما در حد دنیاست و حساب و کتابی عالم قائل نیستید و قصد دارید خدایی کنید و دیگران را ذلیل خود کنید. می خواهید من را ذلیل خود کنید و من دست به دست شما دهم و من مأموریت بزرگ الهی خود که تمام کائنات تحت اشراف و مأموریت من است کنار بگذارم و در طرح دنیایی شما حرکت کنم. پس آیه «انی عذت بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ » را در وزان عاشورا تطبیق کردند. اینکه حضرت فرموده است آنچه در بنی اسرائیل واقع شد در امت من نیز واقع می شود؛ یعنی در این امت یهود شکل می گیرد کما این که در امت حضرت موسی شکل گرفت. یعنی همانگونه که مسیر حضرت موسای کلیم را سد کردند و با وصی او درگیر شدند و آن صحنه های سخت به وجود آمد، این امور برای ما نیز می باشد. پس حضرت این آیات را تلاوت فرمودند تا این را بفرمایند داستانی که بین موسای کلیم و فرعون بود، بین ما و دشمنان ما نیز وجود دارد.

مقایسه و تطبیق داستان حضرت موسی و سیدالشهداء با دشمنان الهی

حال که مطالب فوق روشن شد، جای مقایسه و تطبیق داستان موسی و فرعون با داستان سیدالشهداء و یزید است. طرح فرعون در مقابله با حضرت موسی این بود که چون موسای کلیم می خواهد دینی که من برای شما آورده ام را تبدیل کند، بنابراین من هم حواریون او را به قتل می رسانم «اقْتُلُواْ أَبْنَاءَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُ وَ اسْتَحْيُواْ نِسَاءَهُمْ». باید این را در سطح عاشورا بررسی کنیم. وقتی به عاشورا می نگریم، می بینیم که طرح یزید نیز همین است. یزید نیز می گوید تمام همراهان حضرت را کشته و زنان را اسیر کنید و خود حضرت سیدالشهداء را نیز به قتل برسانید همچون فرعون که گفت: «ذَرُونىِ أَقْتُلْ مُوسىَ» مگر نمی گوید من مأمور خدا هستم پس از خدای خود کمک بگیرد. ما بساط او را جمع می کنیم چرا که می خواهد دین شما را تبدیل کنم. او نیز که خود را مأمور خدا معرفی می کند، از خدا کمک بگیرد.

حضرت نیز می فرمایند شما می خواهید من در طرح این «مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ» ذلیل شوم و آن را بپذیرم و ذیل این مستکبر و متکبر زندگی کنم؟! «إِنىّ عُذْتُ بِرَبىّ  وَ رَبِّكُم مِّن كلُّ  مُتَكَبرِّ لَّا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الحسَابِ». همانگونه که اشاره کردیم، آیه دیگری که حضرت سیدالشهداء در اواخر خطبه صبح عاشورا تلاوت و بر بنی امیه تطبیق کردند آیه بیستم سوره مبارکه دخان است که می فرماید: «إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ».

این آیه نیز داستان حضرت موسی است که می فرماید من به پروردگار خود و شما پناه می برم که من را رجم کنید. مراد از این رجم نیز، طرح آنان در مواجهه با حضرت است. یک طرح آنان پراکنده کردن حواریون و قتل حضرت موسی است و دیگری رجم که به معنای بدنام و بی آبرو کردن حضرت موسی است. یعنی کاری کنند که تمام مردم به سمت او سنگ پرانی کنند و همه علیه او بشورند. رجم یعنی حضرت را در جامعه ضد تمام مقدسات قرار دهند و دین موسای کلیم را بدنام کنند و این نقشه دشمن است. نسبت به سیدالشهداء هم همین دو طرح وجود دارد.

پی نوشت ها:

(1) اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، النص، ص: 24

(2) الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص: 98