نسخه آزمایشی
چهارشنبه, 05 ارديبهشت 1403 - Wed, 24 Apr 2024

شب چهارم حرم مطهر/ معنای آماده سازی برای همراهی امام

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 21 مرداد ماه 1400 است، که به مناسبت ماه محرم در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ جامعه باید قبل از اقدام به جهاد، مقدماتش را فراهم کند. اگر کسی هنگام فراهم کردن این مقدمات عجله کند کارش به جایی می رسد که زمان جهاد دنبال فرصت برای ایجاد مقدمات می گردد. در تاریخ هم این امر وجود داشته و زمانی که امام حسن دستور دادند که جهاد متوقف شود عده ای با حضرت مخالفت کردند ولی در زمان امام حسین که ایشان قیام کرد، امام را همراهی نکردند و به امام می گفتند صبر کنید. ما نباید در مقابل طرح امام، برای خودمان برنامه بریزیم و باید امام را همراهی بکنیم. ریشه این عدم آمادگی حب دنیاست. انسان اگر به دنیا وابسته باشد نمی تواند با امام همراهی بکند. ولی اگر انسان بداند که اگر با خدای متعال وارد معامله بشود و جهاد کند سود می کند، دیگر از دنیا دل می کند. جهاد در راه خدا یک معامله دو سر برد است؛ چه انسان کشته بشود و چه پیروز بشود، در آخر اجر می برد.

ایجاد مقدمات جهاد

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ قيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَريقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى  أَجَلٍ قَريبٍ قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى  وَ لا تُظْلَمُونَ فَتيلاً»(نساء/77) در این آیه نورانی، خدای متعال شرح حال عده ای را نقل می کند که بدون این که زمینه ها را برای همراهی اولیاء خدا و جهاد در راه خدا فراهم کنند تقاضا می کردند که خدای متعال دستور جهاد نازل کند و این باب به روی آن ها باز بشود. حالا اگر واقعا تقاضایشان هم حقیقی باشد و منافق نباشند.

این ها قبل از این که خود را مهیا کنند و آماده بشوند برای یک چنین کار بزرگی از خدای متعال درخواست می کردند و به نبی اکرم عرضه می داشتند که چرا دستور به ما داده نمی شود برای حضور در میدان جهاد و درگیری و وقتی خدای متعال تکلیف کرد برای آن ها که وارد میدان جنگ بشوند در آن فرصت هایی که باید آماده بشوند آماده نشده بودند تازه حالا مهلت می خواستند و دنبال این بودند که خدای متعال مهلتی به آن ها عنایت بکند. عزمی داشتند که «لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتالَ» چرا این تکلیف سنگین را در این فرصت بر ما لازم کردی؟ چرا یک فرصت دیگری به ما نمی دهید؟ «لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى  أَجَلٍ قَريبٍ» یک فرصت کوتاه دیگری که البته این کوتاه بودنش به خاطر کوتاه بودن عمر دنیاست. چرا به ما فرصت دیگری نمی دهید که بمانیم یا لااقل آماده بشویم؟

«قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ» بهشان بگو تمام سرمایه ای که خدا در دنیا قرار داده اندک است چون ظرف دنیا کوچک است. «وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى» آن هایی که در فرصت دنیا راه دنیا را طی کنند با اولیاء خدا همراه بشوند اهل تقوا باشند آخرت برای آن ها بهتر است «وَ لا تُظْلَمُونَ فَتيلاً» هیچ مؤمنی از مرگ خسارت نمی کند. همه مؤمنین بعد از مرگ برایشان بهتر از قبل از مرگ است و فرقی نمی کند چطوری بمیرند.

حالا روایاتی داریم که این آیه را تطبیق کرده به داستان سید الشهداء علیه السلام. در تفسیر عیاشی از محمد بن مسلم که از اصحاب نورانی امام باقر و امام صادق علیهما السلام است نقل شده که امام باقر فرمودند «وَ اللَّهِ لَلَّذِي صَنَعَهُ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ كَانَ  خَيْراً لِهَذِهِ  الْأُمَّةِ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ»(1) حضرت فرمودند آن کاری که امام مجتبی علیه السلام کردند، یعنی همان صلح امام، برای این امت منافعش از آن چه خورشید بر او می تابد بیشتر بود. بعد فرمودند آیه شریفه «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ قيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ» در باب امام مجتبی نازل شده. یک عده ای زمان امام حسن بودند که وقتی به آنها گفته می شد «كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ» می گفتند چرا برای ما قتال واجب نمی شود؟ حضرت فرمودند این قسمت ناظر به امام حسن علیه السلام است.

می دانید خیلی از کسانی که با امام حسین به کربلا نیامدند و کمک نکردند، کسانی بودند که وقتی امام مجتبی در آن فرصت، ناچار به صلح شد، با امام مجتبی درگیر بودند و خطاب به ایشان می گفتند «یا مُذِلَّ الْمُؤْمِنِینَ». عده ای از کسانی که امام حسین را در داستان کربلا تنها گذاشتند، همان هایی بودند که آن موقع به امام حسن می گفتند که شما ما را در مقابل معاویه ذلیل کردید.

در ادامه روایت فرمود این قسمت «فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ» ناظر به ماجرای سید الشهداء علیه السلام است. وقتی به آن ها گفته شد بیایید و وارد میدان جنگ بشوید «قالُوا رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى  أَجَلٍ قَريبٍ» گفتند این راه دیگر به سمت پیروزی نمی رود؛ چرا فرصتی به ما نمی دهید؟ در بعضی روایات گفته شده این «أَجَلٍ قَريبٍ» یعنی دوره ظهور امام زمان. یعنی آن ها می گفتند که الان دیگر فایده ندارد که با امام حسین برویم؛ پایان این راه حتما کشته شدن است و پیروزی ممکن نیست. چرا الان برای ما جهاد را واجب کردید؟ بگذارید وقتی امام زمان ظهور کردند، آن موقع می رویم همراه امام زمان می جنگیم که این جنگ یک فایده ای داشته باشد و نتیجه بدهد.

ببینید خیلی عجیب است. وقتی بهشان می گویند با امام حسین بروید، می گویند صبر کنید امام زمان تشریف بیاورند؛ آن موقع می رویم و کار را تمام می کنیم. پیداست که این ها آدم های معمولی نبودند و کسانی بودند که منتظر ظهور و پیروزی جبهه اهل بیت بودند.

بنابراین اگر اصل زندگی انسان، همراهی با امام نباشد این طور می شود. روزی که امام بگوید نجنگیم و دست بکشیم، دنبال هوس خودش است و روزی که بگوید بیایید در کنار من بجنگید باز هم دنبال هوس خودش است. اگر کسی نخواهد در طرح امام حرکت کند، آن روزی که امام دستور می دهند که فعلا توقف کنید تا زمینه مهیا بشود، دنبال قتال و درگیری خودش است و خودش برای خودش یک طرح کنار امام دارد و آن روزی هم که بگویند بیایید بجنگید هم برای خودش طرح می ریزد که فعلا باید صبر کنیم. همین هایی که در ماجرای عاشورا با سید الشهداء همراه نشدند، آن روز به امام مجتبی اعتراض می کردند که چرا شما قیام نمی کنید. نه اعتراض این ها به امام حسن به جاست نه یاری نکردن امام حسین.

در ادامه می فرماید «قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ» حالا اگر بخواهیم آیه را در وزان سید الشهداء معنا کنیم، یک کمی متفاوت می شود. خدای متعال می فرماید به آنها بگو تمام دنیا، سرمایه اندکی بیش نیست. «وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى» ببینید مجاهده و فدا کردن جان در راه خدا، مقدماتی می خواهد. کسانی که از دنیا بزرگ تر نشده اند و نسبت به دنیا راضی هستند و احساس می کنند که خیلی فرصت های تجربه نشده ای در دنیا دارند، هیچ وقت موفق به همراهی با اولیاء خدا نمی شوند.

حب دنیا، مانع همراهی با امام

خدای متعال در سوره مبارکه برائت که به وجود مقدس نبی اکرم دستور داده که صفتان را با کفار و مشرکین جدا کنید، موانع همراهی و لوازم همراهی حضرت را در این درگیری بیان می کند. در این سوره خیلی فوق العاده بیان شده که چه چیزهایی مانع می شود تا وقتی پیامبر خدا پا در میدان می گذارد، انسان نتواند همراه حضرت بیاید و چه سرمایه هایی اگر با انسان باشد، او را موفق به یاری پیامبر می کند.

یکی از آیاتی که در این سوره، به آسیب شناسی آن هایی را که مُخَلَّف می شوند و از قافله رسول خدا که به سمت خدا می شتابد جا می مانند می پردازد این است «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ما لَكُمْ إِذا قيلَ لَكُمُ انْفِرُوا في  سَبيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ »(تؤبه/38) چرا وقتی به شما می گویند در راه خدا کوچ کنید، سنگین می شوید و به زمین می چسبید؟ چرا سبک بال نیستید و نمی توانید حرکت کنید؟ «ما لَكُمْ» چه گیری دارید؟ چه منفعتی شما را از این اجابت دعوت خدا باز داشته است؟!

در ادامه آسیب شناسی می کند. «أَ رَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ» آيا شما به حیات دنیا راضی شده اید؟ این دنیا کفایتتان می کند و برای شما بس است؟ بعد می فرماید «فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ قَليلٌ» این چیزی که شما به آن دل خوش کرده اید، در مقابل آن چه که خدای متعال برای شما در نظر گرفته، خیلی اندک است. شما به کم راضی شده اید. اگر خدای متعال و رسولش شما را دعوت می کنند که کوچ کنید، برای این است که می خواهند به شما بهره های بیشتری برسانند، ولی شما به دنیا قانع هستید و سنگین می شوید.

کسی که به دنیا راضی می شود، نمی تواند کنار رسول خدا در میدان جنگ شرکت کند چون سبک بال نیست. بعضی ها هستند که وقتی دعوت به دنیا می شوند، خیلی راحت حرکت می کنند، ولی وقتی به آنها بگویی در راه خدا کوچ کن، برایشان سنگین است. این به خاطر رضایت به دنیاست. «فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ قَليلٌ» سرمایه دنیا در مقابل آن سرای آخرتی که خدای متعال برای شما در نظر گرفته است، خیلی کم و کوچک و اندک است. حالا در این آیه شریفه هم همین طور است «قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ».

ما همیشه در حال داد و ستد هستیم؛ جوانی، آبرو، پول و همه چیز خود را خرج چیز های مختلف می کنیم. نکته این است که در مقابل این ها چه چیزی می گیریم و در کدام بازار خرید و فروش می کنیم. باید ببینیم بازار ما بازار دنیاست یا آخرت؛ خریدار ما نفس و شیاطین اند یا خدا. لذا ما همیشه در حال تجارت هستیم و باید با خدا تجارت بکنیم.

تجارت کردن با خدای متعال بسیار سود آور است، ولی کار هر کسی هم نیست. فقط آن هایی که این بازار و خریدار را شناخته و او را با دیگران مقایسه کرده اند می فهمند که سود فقط اینجاست. بقیه خریدار هایی که به سراغ ما می آیند، چیزی ندارند و فقط می آیند که از ما سود ببرند، ولی خدای متعال اگر با ما تجارت بکند، هیچ سودی برای خودش نمی خواهد. تجارت با خدا، برای ما دو سر سود است و تجارت با دیگران دو سر باخت است نه این که هم من سود ببرم هم او. دنیا و نفس انسان، جهنمی هستند که از آن ها ندای «هَلْ مِنْ مَزيدٍ»(ق/30) بلند است و هر چی به آن ها بدهی باز طلب می کنند.

تنها خدای متعال است که وقتی با شما تجارت می کند قصد سود بردن شما را دارد. واقعا هم عجیب است. خدایی که همه کائنات برای اوست و هر چیزی که ما داریم را خود او به ما عطا کرده می فرماید «مَنْ ذَا الَّذي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً»(بقره/245) چه کسی امکاناتش را به خدا قرض می دهد تا خدای متعال برای او مضاعف کند؟ خدای متعال، با شما وارد تجارت شده و در این تجارت هم فقط سود بنده هایش را می خواسته است. این که انسان این بازار را ببیند و امکاناتش را بیاورد در این بازار و با خدای متعال معامله کند، خیلی نکته مهمی است. خدای متعال در قرآن مکررا به این اشاره کرده و می فرماید کسانی که با خدا تجارت کردند برنده شده اند نه دیگران.

خدای متعال با یک نکته لطیفی در چند آیه قبل از این، دعوت به جهاد می کند. «فَلْيُقاتِلْ في  سَبيلِ اللَّهِ»(نساء/74) مقاتله بسیار کار سختی است. هم کشتن در راه خدا و هم کشته شدن در راه خدا سخت است؛ کسی خیال نکند می توان به راحتی در راه خدا مقاتله کرد. در روایت فرمود کشتن در راه خدا ثوابش بیشتر از کشته شدن در راه خداست. کسانی که در رکاب امام زمان، منتظر هستند ولی شهید نمی شوند هم ثواب شهید را دارند؛ آن هایی هم که در رکاب حضرت به شهادت می رسند دو برابر پاداش دارند چون هم منتظر بودند و هم به شهادت رسیدند. آن هایی هم که در رکاب حضرت با دشمن درگیر می شوند و دشمن را از سر راه بر می دارند، ثواب بیست شهید را دارند چون بسیار کار سختی است.

حالا مقاتله یعنی چه؟ یعنی ورود به تجارت با خدای متعال. حالا کسی که این تجارت را انجام می دهد، اگر به شهادت ختم بشود سود می کند و اگر هم به پیروزی ختم بشود باز هم سود می کند. عنایت بکنید مقاتله فقط فی سبیل الله نیست، دشمن هم دارد مقاتله می کند ولی در راه طاغوت «الَّذينَ آمَنُوا يُقاتِلُونَ في  سَبيلِ اللَّهِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا يُقاتِلُونَ في  سَبيلِ الطَّاغُوتِ» یک عده واقعا فی سبیل الطاغوت کشته می شوند و جانشان را در آن راه می دهند.

حالا چه کسانی می توانند وارد این قتال فی سبیل الله بشوند، «الَّذينَ يَشْرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَةِ» آن هایی که دنیا را در مقابل آخرت می دهند می توانند وارد این مقاتله بشوند. کسی که اهل این تجارت نیست نمی تواند دست پر خدای متعال را ببیند. اگر خدای متعال می گوید دنیایتان را به من بدهید، می خواهد در مقابل این دنیا، آخرت را به ما بدهد. اگر ما وارد این تجارت نشویم، نمی توانیم به آن آخرتی که عرض شد برسیم. راه آخرت این تجارت است. بعد می فرماید اگر کسی بتواند این بازار را بشناسد و کالا و متاع خودش را که متاع اندکی هم هست، بیاورد و با خدا معامله بکند، چه کشته بشود و چه پیروز «فَسَوْفَ نُؤْتيهِ أَجْراً عَظيماً» ما بلا فاصله به او اجر عظیم می دهیم.

در آیات بعد می فرماید «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ قيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ» یک عده ای هستند که وقتی که به آن ها می گویند آماده بشوید و با خدا انس پیدا بکنید و در راه او انفاق بکنید تا آماده جهاد بشوید، عجله می کنند. حالا این ها یا منافق اند یا نمی دانند که هر چیزی مهلت و فرصتی می خواهد. آن وقت، زمانی که به آنها دستور می دهند که جهاد کنید، این پا و آن پا می کنند و تازه دنبال فرصت می گردند که خودشان را آماده بکنند.

مانعی که باعث این داستان می شود، محبت نسبت به دنیاست. خدای متعال می فرماید «قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى» این متاعی که شما به آن دل بسته اید و نمی توانید از آن جدا بشوید، در مقابل آخرت چیزی به حساب نمی آید. فقط کافی است شما این امکانات را با خدا معامله کنید و دنیا را بدهید تا آخرت را بگیرید. این مزد خیلی نقد است. کسی که شهید می شود مزدش نقد نقد است. «لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في  سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»(آل عمران/169) شهدا به حیات طیبه می رسند. کسی هم که پیروز می شود مزدش نقد است. حالا مزد های بعدی خدا هم در جای خودش.

پس مانعی که بر سر راه مجاهده در راه خدا وجود دارد، اشتغال به دنیاست. ما آمده ایم تا در این دنیا تجارت بکنیم. «الدُّنْيَا سُوقٌ  رَبِحَ  فِيهَا قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ»(2)، یک عده در بازار دنیا سود می کنند و یک عده هم خسارت. آن هایی که مشتری خود را خوب انتخاب می کنند سود می کنند و تنها مشتری خوبِ عالم خداست. در مقابل خدا هم نفس و شیطان و جلوه های دنیا است. این ها ما را به تجارت دعوت می کنند ولی تجارت با آن ها سود ده نیست.

آن هایی که با سید الشهداء حرکت کردند، کسانی بودند که از دنیا بزرگ تر شده بودند. آن ها برای تجارت در راه خدا آماده بودند و دیگر هیچ جلوه ای از جلوه های دنیا آن ها را مشغول نمی کرد. اگر به این ها همه دنیا را هم بدهی قانع نمی شوند و دنیا را می دهند تا آخرت را بگیرند. زهیر از کسانی است که دیر به امام حسین ملحق شد و به حسب ظاهر جزو عثمانی ها بود. امام حسین که از مکه بیرون آمدند، در راه کربلا او را شکار کردند و بعد او آمد و فرمانده لشکر امام حسین در کربلا شد. شاید در فاصله بیست روز تبدیل شد به فرمانده لشکر حضرت در روز عاشورا و یکی از جناح های لشکر سید الشهداء را مدیریت کرد. وقتی خبر ماجرای مسلم بن عقیل به حضرت رسید و حضرت فرمودند هر کس می خواهد برود اختیار دارد، زهیر به سید الشهداء عرض کرد یا بن رسول الله اگر همه دنیا عیش بود و جاودانه هم بود ما شهادت در رکاب شما را بر این عیش و خوشی جاودانه در دنیا ترجیح می دادیم.

دنیا علاوه بر این که مدتش کوتاه است، همیشه پر از رنج و غصه است. «دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَةٌ»(3) پیری و شکستگی دارد. «وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْه »(یاسین/68) خدای متعال هر چه به انسان داده را دوباره یک به یک می گیرد «لِكَيْلا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً»(حج/5) دوباره مثل دوران طفولیتش می شود. زهیر به حضرت عرض کرد اگر دنیا همه اش عیش بود و جاودانه هم بود ما شهادت در رکاب شما را بر این عیش و خوشی جاودانه در دنیا ترجیح می دادیم.

امثال زهیر هستند که آن بازار های بزرگ تر را دیده اند و پرده ها از جلوی چشمشان کنار رفته و مأنوس با عالم آخرت شده اند. انسان اگر به اینجا برسد می تواند دعوت حضرت را لبیک بگوید و با سر به طرف سید الشهداء بیاید. آن کسی که نتوانسته این مسئله را برای خودش حل کند و هنوز متاع دنیا در نظرش قیمت دارد و به حیات دنیا راضی است نمی تواند دعوت امام را اجابت بکند و زمین گیر می شود.

آن آخرتی که اصحاب سید الشهداء دنبال می کردند دیگر بهشت نبود؛ آخرت برای آن ها خود سید الشهداء بود. وقتی سعید بن عبدالله در جلوی حضرت ایستاد و چوبه های تیر را به جانش خرید و روی زمین افتاد، حضرت رفتند بالای سرش و در حالی که لحظات آخرش بود به حضرت عرض کرد آیا وفا کردم؟ توانستم به وظیفه عمل بکنم؟ حضرت فرمودند «أَنْتَ  أَمَامِي  فِي  الْجَنَّةِ» در بهشت جای تو پیش روی من است. بهشت این ها چیزی فرا تر از آن بهشتی است که ما دنبال می کنیم.

کسی که مشغول به دنیا باشد نمی تواند با خدا تجارت کند؛ دنیا می دهد و دنیا می گیرد. فقط کسی که از دنیا بزرگ تر و با عالم آخرت مأنوس بشود می تواند با خدا تجارت کند. «يَشْرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَةِ» این ها هستند که می توانند در راه خدا و از دین خدا دفاع کنند. وقتی هم که دفاع می کنند یا به شهادت می رسند یا پیروز می شوند که در هر صورت سود کرده اند. «وَ مَنْ يُقاتِلْ في  سَبيلِ اللَّهِ فَيُقْتَلْ أَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتيهِ أَجْراً عَظيماً».

در باب اصحاب سید الشهداء، مسئله از این بالا تر بود. درست است که آن ها از دنیا بزرگ تر بودند و می فهمیدند که راه رسیدن به آخرت، امام حسین است، ولی کم کم فهمیدند که خود امام هم از دنیا بزرگ تر است و محبوب تر و مطلوب تر از دنیاست. آن هایی که این را می فهمند دیگر آخرت بدون امام را هم قبول نمی کنند.

بیانی که سید الشهداء نسبت به اصحابشان دارند خیلی عجیب و بلند است. «لَا أَعْلَمُ  أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي» حالا حضرت در عین حالی که این طور این ها را تصدیق کردند گفتند من بیعتم را از شما برداشتم. بلند شوید و بروید. چه شما بمانید و چه نمانید، من به شهادت می رسم. ماندن شما مانع شهادت من نیست. شما هم اگر بمانید کشته می شوید. بدانید که فردا پیروزی ظاهری وجود ندارد.

بعد از فرمایش حضرت، این ها به حضرت عرض می کنند ای کاش ما هفتاد تا جان داشتیم و هر بار ما را می کشتند و خاکسترمان را به باد می دادند و دوباره زنده می شدیم و این کار را با ما می کردند. بعضی هایشان دارند که ای کاش ما هزار بار در راه شما جان می دادیم؛ این که یک جان است. ما جان خودمان را برداریم، کجا برویم؟ کسی که به امام حسین برسد و امام حسین را بشناسد و بفهمد که امام حسین مشتری جانش است، می داند که دیگر جایی وجود ندارد که برود. بعضی گفتند ما کجا برویم؟ اصلا جای دیگری سراغ نداریم. جای دیگر خبری نیست.

پس کسانی می توانند وارد میدان دفاع از دین و اولیاء خدا بشوند که چنین صفاتی داشته باشند و مانند اصحاب سید الشهداء باشند. «الذَّابُّونَ  عَنْ  دِينِ  اللَّهِ» باید بتوانند جان خودشان را سپر دین و اولیاء خدا قرار بدهند. البته نه دین خدا محتاج به ماست و نه اولیاء خدا، ولی وظیفه ما این است.

حضرت از مدینه که بیرون آمدند، سران جن و ملائکه آمدند سراغ حضرت و گفتند آقا اجازه بدهید ما کار را تمام کنیم؛ چرا شما دارید به طرف کوفه می روید؟ حضرت فرمود که من پناهگاه شیعه ام. اگر بنا بر این تصرفات باشد، من از همه شما توانا ترم؛ بروید و روز عاشورا بیایید. حالا روز عاشورا هم ممکن است در یک صحنه هایی به آنها اجازه داده باشند، ولی این اجازه که این ها بیایند و دخالت کنند و راه شهادت را ببندند داده نشد. حالا سید الشهداء با این اوصاف چه احتیاجی به اصحابش دارد؟ حضرت شب عاشورا به اصحابش گفت بلند شوید و بروید. این هایی که شب عاشورا در کنار حضرت مانند، به گمان من کسانی هستند که بهشتشان خود امام حسین است؛ لذا امام به او می فرماید «أَنْتَ  أَمَامِي  فِي  الْجَنَّةِ» نمی گویند تو در بهشتی؛ می گوید تو در بهشت پیش روی من هستی. دفاع از امام حسین این نتیجه را هم دارد.

پس یک عده ای هستند که وقتی بهشان می گویند آقا خودتان را مهیا کنید تا آن روزی که به شما می گویند در راه خدا جهاد کنید هجرت کنید بتوانید سبک بال باشید، به حرف گوش نمی کنند. بدون نماز و زکات که آدم نمی تواند مجاهد فی سبیل الله بشود. با ذکر خداست که آدم آماده می شود. حالا وقتی به همین ها می گویند که به میدان بیایید، می گویند به ما مهلت بدهید. مانع این ها متاع الدنیاست. این ها هنوز نتوانسته اند از سر سفره دنیا بلند شوند.

«قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى » اگر شما درست راه بروید آخرت برایتان بهتر است. وقتی خدای متعال به شما می فرماید به میدان جهاد بیایید، دارد شما را به بهتر از دنیا دعوت می کند و نمی خواهد چیزی از شما کم بشود. اگر او می گوید بیایید جانتان را بدهید، می خواهد بهتر از دنیا را بهتان بدهد. اما این ماجرا نسبت به اصحاب سید الشهداء خیلی عجیب است.

در روایت فرمود صدر آیه ناظر به اصحاب امام مجتبی است. همین هایی که به امام مجتبی اعتراض می کردند، وقتی سید الشهداء پا به میدان گذاشت همراه او نشدند. «قيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ» در حدیثی از امام صادق نقل شده که «أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ» یعنی اطاعت از امام. آيه می گوید از امام اطاعت کنید و با او همراه باشید. اگر امام یک جایی تصمیم به صلح گرفت، شما هم با امام باشید و اگر تصمیم به قیام گرفت به یاری او بروید. این طور نباشد که به جای کنار گذاشتن هوا و هوس خود، در مقابل امام طرحی برای خودتان بریزید.

کسانی که زمان امام حسن برای خودشان طرح داشتند، روزی هم که امام حسین می فرمایند بیایید با من برویم، برای خودشان برنامه ای دارند؛ می گویند آقا این راهی که شما می روید، راه پیروزی نیست و آخرش شهادت است. این ها توجه ندارند که تنها راه سید الشهداست که به پیروزی می رسد. سید الشهداء یک نامه ای به بنی هاشم نوشتند و فرمودند که اگر شما به من ملحق بشوید شهید می شوید، ولی اگر هم نشوید، فتحی در کار نیست؛ تنها راه فتح من هستم. راه حضرت راه فتح است، اما از بستر شهادت می گذرد، ولی این ها برای خودشان طرحی دارند و می گویند این که ما الان بیاییم با شما به شهادت برسیم فایده ای ندارد؛ صبر می کنیم تا امام زمان بیایند، با حضرت می رویم. ما وقتی جانمان را می دهیم که پیروز بشویم.

عبدالله بن ضحاک هم همین طور بود. موقعی که می خواست همراه امام حسین بشود به ایشان عرض کرد آقا من تا وقتی که امید پیروزی شما باشد، با شما هستم؛ اگر احتمال پیروزی منتفی شد اجازه بدهید من بروم. برای همین ظهر عاشورا به حضرت عرض کرد آقا من به وعده ام وفا کردم؛ دیگر پیروزی ای در کار نیست. بعد سوار اسبش شد و رفت. نکته همین است که اگر کسی همراه با امام نشود نمی تواند درست عمل بکند.

اگر همراه امام شوید باید به حرف او گوش بدهید. اگر امام یک روز دستور به سکوت بدهند یا دستور بازگشت از یک قدمی خیمه معاویه را بدهد باید برگردید. اگر هم یک روز دستور بدهند که آماده شوید تا برویم، باید همراه باشید. خیلی از این هایی که در کربلا به شهادت رسیدند، با امیرالمؤمنین در صفین بودند، با امام مجتبی در جنگ و صلحشان بودند و با سید الشهداء هم بودند. این ها کسانی هستند که وقتی گفته می شود «أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ» می روند کارشان را انجام می دهند و اشتباه نمی کنند. آن روزی که باید کنار امام مجتبی صبر می کردند این کار را انجام دادند و آن روزی هم که سید الشهداء به آنها فرمود بیایید، با امام حرکت کردند و به شهادت رسیدند. این چیزی است که ضرورت حرکت است. پس اگر انسان اولا از دنیا بزرگ تر نشد و ثانیا با امام همراه نشد و خودش برای خودش طرح داشت، به مقصد نمی رسد.

حضرت سید الشهداء در یوم الترویه یعنی روز هشتم ذی الحجه که از مکه بیرون می آمدند فرمودند «مَنْ  كَانَ  بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَهُ  وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ» اگر کسی جانش را در کف دستش گرفته باشد می تواند با من همسفر بشود. اگر آماده لقاء الله است و خودش را مهیا کرده می تواند بیاید، ولی اگر سرش به دنیا مشغول است و سر در آخور دنیا دارد نمی تواند. کسی که حاضر است خون دلش را در این راه بدهد بیاید. «فَلْيَرْحَلْ» بارش را بردارد و از دنیا کوچ کند. رحلت یعنی این که دیگر قصد برگشت نداشته باشد و از دنیا به سمت عالم آخرت کوچ کند. «مَعَنَا» یعنی در این مسافرت هم خودش تنها راه نیفتد. «فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا» فقط با همراهی ما می توانید به لقاء الله برسید. 

پس آیه می فرماید وقتی که به شما می گویند خودتان را آماده کنید و نفستان را کنار بگذارید، نباید برای خودتان طرحی داشته باشید و باید همراه امام بشوید و هر چه ایشان گفتند عمل کنید. شما زمان امام حسن یک برنامه برای خودتان ریخته اید و زمان امام حسین هم یک برنامه دیگر و در هیچ کدام این ها، همراه امام نبودید. تنها راه رسیدن به فلاح و عبور کردن به سلامت از وادی دنیا همین است که انسان خودش را به امام برساند. «أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ» انسان باید وقت انفاق و اقامه صلات، خودش را آماده کند تا بتواند همراه امام حسین وارد میدان جهاد بشود. اگر این آمادگی پیدا بشود، انسان می تواند از وادی دنیا به سلامت عبور کند. ما باید از سر سفره دنیا و متاع قلیل دنیا به سمت آخرت کوچ کنیم و همسفر سیدالشهداء علیه السلام باشیم.

اوصاف اصحاب سید الشهداء همین چیز هاست. آن ها کسانی هستند که وقتی بهشان می گویند «كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ» با امام مجتبی تسلیم است و وقتی هم سید الشهداء راه می افتند همراه ایشان می شوند. حبیب این طور است. یکی از اسرار حرکت با امام، بزرگ تر شدن از دنیاست. انسان تا از دنیا کوچک تر باشد نمی تواند با امام حرکت کند. اگر انسان از دنیا بزرگ تر بشود می فهمد که دنیا ظرف کوچکی است. استادی داشتیم که می فرمود دنیا کفش و لباس دوره کودکی است. شما نمی توانید کفش دوره کودکیتان را بپوشید و برایتان تنگ است. اگر دنیا برای انسان کوچک بشود، احساس تنگی می کند و می خواهد به سمت خدا کوچ کند. حالا در این کوچ کردن باید مواظب باشد «فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا» خودش نباید تنهایی برود. تمام راه ها بن بست است الا راه امام.

پی نوشت ها:

(1) تفسير العياشي، ج 1، ص: 258

(2) تحف العقول، النص، ص: 483

(3) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 348