ادامه تفسیر سوره مبارکه فلق در برنامه سمت خدا بررسی شرور در عالم راه های نفوذ شر و شیاطین در انسان و راه های دفع شرور
متن زیر گفتگوی آیت الله میرباقری در برنامه سمت خدا می باشد که در تاریخ ۲۱ شهریور ۹۴ پخش شده است. ایشان در ادامه تفسیر و ترجمه سوره مبارکه فلق بیان داشتند که این چهار شری که در این سوره از آن یاد شده است گویا همه ما را تهدید میکند و ما به تبع وجود مقدس نبی اکرم باید پناه به رب فلق ببریم تا از این شرور در امان باشیم. ریشه شر در این است که یک موجود صاحب اختیار از وادی توحید قدم بیرون میگذارد و از مسیر عبودیت بیرون میآید. درک از شرور و درک از وسعت آنها و عجز و ناتوانی خود ما و نه فقط ناتوانی خود ما بلکه ناتوانی تکیه گاههایی که برای خودمان درست میکنیم از جمله علم و قدرت و صنعت، ما را به اینجا می رساند که اینها هیچکدام نمیتواند ما را از این شرور حفظ بکند؛ بلکه خودش گاهی نقطه نفوذ این شرور است. پس پناه بردن حقیقی وقتی است که این شرور و این ضعف خود انسان و آن تکیه گاه حقیقی که رب فلق است را درست درک کنیم و خدا را به عنوان رب فلق بشناسیم و به او پناه ببریم. از شرور شیطان نفث های اوست که حقیقتاً در انسان می دمد و گره هایی را ایجاد می کند که اگر انسان دچار آنها شد دیگر نمی تواند رهایی یابد. علت این گرفتاری هم از خود انسان است زیرا که از خدای متعال رویگردان شده و همین امر باعث نفوذ شیطان در او می شود. خدای متعال یک ترازوی سنجش در وجود انسان قرار داده است که آن عقل است. مدار سنجش عقل اگر در مسیر الهی باشد بر اساس فطرت توحیدی است و اگر از مسیر الهی خارج شود مدار سنجشش شیطانی خواهد بود.
سوال: در جلسات گذشته ذیل بحث تفسیر جزء سی قرآن کریم به تفسیر سورههای ناس و فلق پرداختیم و در این جلسه ادامه تفسیر سوره فلق را به اتفاق میشنویم.
جواب: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنة علی اعدائهم اجمعین. در جلسه گذشته یک ترجمه مختصری را از سوره فلق عرض کردیم چون این سوره معمولاً خوانده میشود یک بار دیگر ترجمه ساده و مشهور این سوره را عرض میکنم و بعد چند نکته را ذیل این سوره توضیح میدهم.
در این سوره بعد از بسم الله الرحمن الرحیم که معنی خاص خودش را در این سوره دارد خدای متعال به وجود مقدس نبی اکرم خطاب کردند و فرمودند «
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ
»(فلق/۱) بگو پناه میبرم به رب فلق. رب کسی است که مربی است و سرپرستی میکند و مالک و خالق و حاکم است و فرمانش نافذ بوده و فلق را تدبیر میکند. این پناه بردن باید از چهار شر باشد؛ اول «
مِن شَرِّ مَا خَلَقَ وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ
»(فلق/۲-۳) از شر آن چه خدای متعال آفریده دوم از شر غاسق وقتی که وقوب میکند، در ترجمه ظاهری، غاسق را به تاریکی شب وقتی فراگیر میشود معنا کردند؛ یعنی شب تاریک وقتی تاریکی اش نفوذ میکند و فراگیر و گسترده میشود؛ سوم «
وَمِن شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ
»(فلق/۴) و از شر نفوسی که در گرهها میدمند، که یک معنایش این است که سحر میکنند و این کیفیتی از سحر است که گرههایی میگذاشتند و بر آنها میدمیدند و اینگونه افراد را سحر میکردند و از طریق سحر در جسم آدمها و گاهی در عقلشان تصرف و نفوذ میکردند؛ و چهارم «
وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ
»(فلق/۵) از شر حاسد وقتی که حسد میورزد و حسدش را اعمال میکند. این چهار شری است که در این سوره از آن یاد شده است گویا همه ما را تهدید میکند و ما به تبع وجود مقدس نبی اکرم باید پناه به رب فلق ببریم تا از این شرور در امان باشیم؛ کما این که در روایات است که پناه بردن به حضرت حق و خواندن این سوره موجب میشود از این شرور انسان محفوظ باشد.
در ذیل این سوره به چند نکته اشاره میکنم: یک نکته این است که فلق را در این سوره به معنی صبح معنا کرده اند، چون فلق یعنی شکافتن؛ وقتی پرده را کنار میزنید و جدا میکنید و بعد یک چیزی آشکار میشود و ظهور پیدا میکند از این تعبیر به فَلْق میشود یعنی شکافتن کما این که پوسته دانه وقتی شکافته میشود جوانه میزند که از این امر تعبیر به فلق میشود، چنانچه در قرآن است «فَالِقُ الْحَبِّ»(انعام/۹۵) منظور همین است. صبح هم کانه این گونه است که شب شکافته میشود و پرده شب کنار میرود و صبح آشکار میشود. به همین دلیل از صبح تعبیر به فلق میشود و معمولاً فلق را به معنی صبح معنا می کنند. سوال اینجاست که چه تناسبی دارد ما از شر پناه ببریم به پروردگار صبح و کسی که مالک صبح است؟ گفتند چون شر معمولاً پرده و حجابی است بر روی خیرات، پس این باید شکافته شود تا انسان به خیرات برسد. به همین دلیل به رب فلق پناه میبریم.
یک معنای دیگری که برای فلق شده که در روایات خیلی مکرر آمده است این است که فلق یکی از درکات جهنم است که «صَدَّع فِی النَّار»(۱) یک درهای در آتش جهنم است و در بعضی روایات دارد «جُبّ»(۲) یک چاه عمیقی است سیاه چالی در جهنم است، و این تعابیر متفاوت با هم منافاتی ندارد. جُبّ اینچنین توصیف شده که اهل تابوتی داریم که در یکی از درکات جهنم زندانی هستند؛ شش نفر از امم سابقه و شش نفر از این امت گرفتار این تابوت هستند. این تابوت یکی از درکات همین فلق و در این فلق است. پس فلق یک نقطه حقیقی است و خدا هم رب آن است و خلق و هدایت آن هم به وسیله پروردگار واقع میشود. از روایات و آیات استفاده میشود که همین طور که بهشت درجات دارد جهنم هم درکات دارد و فلق آن جایی است که اهل تابوت در آن جا محبوس و زندانی هستند؛ کانه گویا شرور در جهنم محبوس میشوند.
در جلسه گذشته اشاره کردیم که بزرگان تفاسیر مختلفی از شر کردند که ریشه شر در این است که یک موجود صاحب اختیار از وادی توحید قدم بیرون میگذارد و از مسیر عبودیت بیرون میآید؛ در این حالت شر پیدا میشود که هم خودش گرفتار شر میشود و هم گاهی شرشان متعدی است و به دیگران هم سرایت میدهند. بنابراین وقتی شیطنت را بسط دادی و دیگران را وارد وادی شیطنت و طغیان و استکبار بر خدا کردی شر درست میشود و آنها هم گرفتار شر میشوند. شیطان و اولیاء طاغوت این کار را کرده اند و دیگران را هم وارد شر میکنند و از نور بندگی به ظلمات شیطنت و استکبار میبرند.
به تعبیر دیگر اگر شر را معنی کنیم خروج از وادی ولایت نبی اکرم است که خروج از تبعیت خداست. هر کسی میخواهد خدا را بندگی بکند باید از حضرت تبعیت بکند. هر کس از وادی ولایت نبی اکرم و امیرالمومنین خارج شود این شخص هم خودش مبدا شر میشود و هم شرش ممکن است به دیگران هم سرایت بکند. لذا در روایات از وجود مقدس حضرت رسول آمده و فریقین هم نقل کردند که اگر همه ولایت امیرالمومنین و محبت ایشان را قبول میکردند خدای متعال اصلاً آتش را نمیآفرید؛ و البته این جهنم و آتش و اینها عقوبتی برابر و متناسب است و خدای متعال کسی را اضافه عقوبت نمیکند؛ بلکه گاهی در قرآن وقتی مجازاتهای سنگین را ذکر میکند میفرماید «
هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ
»(نمل/۹۰)؛ یعنی روز قیامت میگویند مجازات شما عمل خود شما است.
بنابراین طغیان علی الله خودش تبدیل به جهنم میشود و البته این باید یک وادی مناسب هم داشته باشد که در آن جا ظهور پیدا بکند؛ محل ظهور آنها در جهنم است «
لِيَمِيزَ اللَّـهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَيَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلَى بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَمِيعًا فَيَجْعَلَهُ فِي جَهَنَّمَ أُولَـئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ
»(انفال/۳۷) یعنی خدای متعال به شرور و معاصی در این دنیا اجازه داده ولی فاعلهای شر و فعلشان متراکم میشود و همه آنها در جهنم زندانی و محبوس میشوند که از آن جا تعدی نمیکنند و نمی توانند به بهشتیها برسند؛ لذا بهشتیها در رحمت و خیر اند چون در طاعت خدا و در وادی ولایت اند که وادی خیر است و از شر هم محفوظ هستند. در این دنیا ممکن است این شرور به ما برسد و باید تلاش کنیم سالم از این شرور نجات پیدا بکنیم و وارد عالم آخرت شویم؛ اگر کسی از این شرور در دنیا در امان بود در آخرت هم در امان خواهد بود.
این شرور باید تناسب با رب فلق داشته باشد یعنی ربوبیتی که آدم به آن پناه میبرد باید تناسب با این شروری داشته باشد که از آنها پناه میبرد؛ پس فلق موقفی است در جهنم که همه اولیاء طاغوت و ائمه نار و سران شیطنت و آنهایی که شر را در عالم به پا میکنند و فرهنگ شیطنت و فرهنگ بندگی شیطان را اقامه میکنند آن جا محبوس هستند؛ خودشان و شرشان در فلق محبوس خواهند بود. همان طور که اهل بیت اصل کل خیر هستند، آنها اصل کل شر هستند «
عَدُوُّنَا أَصْلُ كُلِّ شَرٍّ
».(۳)
فلق در روایات ما یک موقف حقیقی است و به معنی سپیده من در روایات ندیده ام؛ البته شاید به معنی صبح استعمال شده باشد. به هر حال فلق موقفی است در جهنم که روایاتش فراوان است. من یک روایت از علی بن ابراهیم میخوانم که از امام صادق علیه السلام نقل کردند: «
الْفَلَقُ جُبٌ فِي جَهَنَّمَ يَتَعَوَّذُ أَهْلُ النَّارِ مِنْ شِدَّةِ حَرِّه
» فلق یک سیاه چالی در جهنم است که اهل آتش هم از شدت حرارت آن به خدا پناه میبرند؛ کانه جهنم هم درکات دارد و اینهایی که در این مرتبه از جهنم هستند از شر آن عده شکایت دارند. دیده اید خود شرورها هم درجاتی دارند و آدم هایی که شریر هستند این شریر از آن شرور پناه میبرد؛ مجازاتها هم همین طور است. چون شر جهنم تابع اهلش است؛ یعنی این قدر شریر هستند که درجات پایین تر جهنم از آنها به خدای متعال پناه میبرند. یک منطقه ای است در جهنم که از شدت حرارت و رنجی که در آن است به خدای متعال پناه میبرند. در ادامه همان روایت است که «
سَأَلَ اللَّهَ أَنْ يَأْذَنَ لَهُ أَنْ يَتَنَفَّسَ فَأَذِنَ لَهُ فَتَنَفَّسَ فَأَحْرَقَ جَهَنَّمَ
»؛ یعنی فلق از خدا اجازه خواست نفسی بکشد خدای متعال به او اجازه داد پس جهنم آتش گرفت و شعله جهنم از آن جاست.
در آن جهنم یک صندوق و تابوتی است بعد در آن تابوت شش نفر از اولین و آخرین اند. پس فلق یک وادی است؛ یا در روایت دیگری معاویه بن وهب نقل کرده که محضر امام صادق بودیم شخصی قل اعوذ برب الفلق را خواندند و یک نفر در آن جمع سوال کرد که فلق چیست؟ «
فَقَرَأَ رَجُلٌ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ فَقَالَ الرَّجُلُ وَ مَا الْفَلَقُ قَالَ صَدْعٌ فِي النَّارِ فِيهِ سَبْعُونَ أَلْفَ دَار
» حضرت در جواب میفرمایند: یک درهای است در آتش جهنم و بعد حضرت آن را توصیف کردند. خدای متعال رب فلق است رب جهنم و بهشت و رب العالمین است؛ مالک و صاحب اختیار است و اداره و زمامش در دست اوست. ما به آن کسی پناه میبریم که شرور را در آن جا محبوس و اداره میکند که خدای متعال است و ما از چهار شر به او پناه می بریم.
این پناه بردن یک پناه بردن ظاهری است که آدم با زبان میگوید؛ یکی هم پناه بردن واقعی است مثل استغفار که آدم باید گناه خودش را و بعد مغفرت خدا را بفهمد و از گناه خودش پناه به مغفرت ببرد؛ این جا هم همین طور است. انسان تا مخاطرات را احساس نکند یعنی شرور را نفهمد که چیست و نفهمد که خودش تکیه گاهی ندارد و خودش و حتی قدرت جمعی انسانها نمیتوانند تکیه گاهش باشند؛ حقیقتاً نمی تواند به خدا پناه ببرد. فرض کنید آدمها برای این که از شر حوادث طبیعی و حیوانات خودشان را حفظ بکنند جامعه درست کردند و بعد آرام آرام این جوامع تا تکنولوژی و علم و قدرت و دولت مدرن رسیده اند و اینها پناه گاههای انسان هستند. اگر آن چیزی که شرش به ما میرسد در خود اینها نفوذ بکند یعنی شیطان از طریق همین علم و تکنولوژی و دولت مدرن و این ساختارها بخواهد نفوذ بکند، دیگر اینها تکیه گاه نیستند. اگر انسان فهمید که خودش و تواناییهای خودش و تواناییهای جمعی اش در مقابل این شروری که او را تهدید میکنند عاجز است و متوجه شود که حضرت حق است که به ما تعلیم میکند و اوست که همه شرور را در فلق محبوس میکند و آن جا نقطه کنترل است، در این حالت به خدا پناه میبرد.
درک از شرور و درک از وسعت آنها و عجز و ناتوانی خود ما و نه فقط ناتوانی خود ما بلکه ناتوانی تکیه گاههایی که برای خودمان درست میکنیم از جمله علم و قدرت و صنعت، ما را به اینجا می رساند که اینها هیچکدام نمیتواند ما را از این شرور حفظ بکند؛ بلکه خودش گاهی نقطه نفوذ این شرور است. پناه بردن حقیقی وقتی است این شرور و این ضعف خود انسان و آن تکیه گاه حقیقی که رب فلق است را درست درک کنیم و خدا را به عنوان رب فلق بشناسیم و به او پناه ببریم.
این سوره میخواهد همین ها را به ما عطا کند. اگر کسی با این سوره همراه شد قاعدتاً هم فلق را و هم رب فلق را و هم شرور را و هم عجز خودش و تکیه گاهها را میفهمد و میشناسد. حال سوره را متناسب با این شرور معنا میکنیم «
مِن شَرِّ مَا خَلَقَ
» یعنی هر مخلوقی شرش ممکن است ما را بگیرد. و شر مخلوق از آن جایی ناشی میشود که از دایره بندگی و از محیط ولایت بیرون میرود و همینکه بیرون رفت مبدا شر میشود و ممکن است شرش ما را هم بگیرد و اتفاقاً آنهایی که صاحب شر هستند مثل ابلیس و اولیاء طاغوت دنبال این هستند که شرشان را به ما برسانند. این شروری که در مخلوقات جزئی هستند اینها خیلی مهم نیستند و خیلی کاری نمیتوانند بکنند؛ شر برای ارکان شر است که همه عالم را میخواهند مبتلا بکنند.
من مثالی میزنم البته تشبیه خیلی دقیقی نیست؛ یک تجلی در شب ۲۷ رجب، شب مبعث به وجود مقدس نبی اکرم شده است «بِالتَّجَلِّی [بِالنَّجْلِ] الْأَعْظَمِ فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ» که همه تاریخ مهمان همین یک تجلی هستند. همین طور هم همه ملائکهای که تسبیح میکنند «یُسبِّحُونَ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ » «
لا یَفْترُونَ
»(انبیا/۲۰-۱۹) و این ملائکه خسته نمیشوند و نیز غلغله ای که در سماوات است و انبیائی که مشتاق خدا بودند و شهدا و اشتیاقها و دل دادگیها و همه اینها یک فروغ رخ ساقی و یک جلوه از عبادت امیرالمومنین است. این روایت را که فریقین هم نقل کردند شما چطور معنا میکنید «
ضَربَةُ عَلِی یَومَ الخَندَقِ اَفضَلُ مِن عِبادَةِ الثّقلین
» ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه میگوید از استاد ما سوال کرد که فلان فرد از صحابه، افضل است یا امیرالمومنین؟ گفت چطور مقایسه کنیم کسی که ضربتش افضل از عبادت ثقلین است که جزء این ثقلین صحابه هم هستند. خود فریقین هم نقل کردند و این روایت اختصاصی شیعه نیست؛ معنی اش هم این است که همه عبادات یک فروغ رخ ساقی است «بِنا عُبِدَالله» همه این شور و دل دادگیها و نالههای نیمه شب و سحر خیزیها و شیداییها یک تجلی است.
آن طرف هم شیاطینی هستند که یک نفس که میکشند جهنم شعله ور میشود. قرآن میفرماید بعضیها خودشان «وَقُودُ النَّارِ»(آل عمران/۱۰) یعنی هیزم آتش هستند. هیزم وقتی گُر میگیرد چه اتفاقی میافتد؟ بعضیها طوری اند که وقتی شعله ور میشوند جهنم هم فرار میکند. شرشان وسعت هم دارد یعنی یک حسدش همه عالم را گرفتار میکند. ابلیس یک حسد ورزید و این حسدش ببینید چه بر سر ما آورده؟ پس توجه داشته باشیم که هیچکدام از خلقی که خدا آفریده بد نیست؛ ربوبیت خدای متعال هم بد نیست؛ حتی در عاشورا هم که بدترین شر اتفاق افتاده وقتی از صنع خدا از حضرت زینب سوال میشود ایشان میفرماید «
مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلا
» در کار خدا جز زیبایی نیست که آن شهدا را خدا به عالی ترین درجات رسانده است و دنیا دار امتحان است؛ ولی شر این طوری پیدا میشود که افرادی از بندگی خدا خارج میشوند و این شرور هم محورهایی دارد که آنها شر اصلی هستند.
اگر اختیاری در عالم نبود شری نبود؛ شر از آن جایی است که اختیار پیدا میشود و به ما اختیار میدهند زیرا «
لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ
»(بقره/۲۵۶) ما را مُکرَه نکردند که توحید و ولایت حقه را قبول بکنیم؛ اینجاست که اگر بد انتخاب کنید شر پیدا میشود؛ البته این انتخاب و قدرت اختیار خودش خیر است و امانت الهی است؛ ولی از این امانت جز معصومین، بقیه سوء استفاده میکنند و نتوانستند خوب استفاده بکنند و بالاخره در یک جایی این امانت را بد استفاده کردند و شر از این جا پیدا میشود که آدم در امانت خدا تعدی میکند و در غیر مسیر خرج میکند.
در خصوص این شرور هم یک موقع یک دمیدن آنها بساط به پا میکند؛ یعنی یک نفسش یک جامعه ای را مجنون میکند. در روایت آمده است که وجود مقدس حضرت رسول از جایی رد میشدند و دیدند مردم دور کسی جمع شدند؛ حضرت پرسیدند: او چه کسی است؟ گفتند مجنون است (مجنون یعنی دیوانه چون قدیمها ریشه دیوانگی را در این میدانستند که جن نفوذ میکند که واقعاً یک قسم جنون هم همین است و این را نمیشود انکار کرد، علم مدرن هم این را نمیتواند انکار کند که یک قسم دیوانگی این است که واقعاً نیروهای شیطانی نفوذ میکنند و تصرف میکنند و عقل فرد به هم میخورد) حضرت فرمودند: نه، مجنون نیست؛ بلکه این بیمار است؛ «
إنَّما الَمجْنونُ مَن آثَرَ الدُّنيا على الآخِرَةِ
»(۴)؛ یعنی اگر دیدید کسی دنیا را بر آخرت انتخاب میکند این مجنون است؛ یا در تعبیر دیگری حضرت فرمودند: «
إِنَّمَا الْمَجْنُونُ عَبْدٌ أَوْ أَمَةٌ أَبلَيا شَبابَهُما فى غَيْرِ طاعَةِ اللّه
»(۵)؛ یعنی آن مرد و زنی که بنده خدا هستند ولی جوانی شان را در غیر طاعت خدا کهنه میکنند، اینها مجنون هستند.
در ادعیه و روایات هم داریم که «
لا تَجعَل لِلشَّیطانِ علی عَقلی سَبیلاً
»(۶) خدایا برای شیطان در عقل ما راه باز نکن. خدای متعال یک عقلی به ما داده این عقل چراغ و ترازو است یعنی این که خیر و شر را وزن میکند؛ حتی از یک جرعه آب خوردن هم میفهمد این خوب یا بد است ترازو میکند میفهمد چقدر وزن و قیمت دارد، زیر صفر است یا بالای صفر است. عقل ما مثل ترازو است که میسنجد و وزن میکند و خدای متعال هم مدار سنجش را در آن گذاشته است. آن مدار سنجش، خود توحید است؛ فطرت و عقل ما بر توحید است؛ یعنی همیشه عقربه اش بر مدار توحید میچرخد و وزن میکند؛ هر چیزی به اندازهی قیمتی که در دستگاه خدا دارد عقل برای آن وزن میگذارد.
این عقل که در فطرت ماست اگر تحت تاثیر انبیاء قرار گرفت «
يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ اَلْعُقُولِ
»(۷) پیامبران آن گنجینههای عقل را برمی انگیزند. ما صبح تا شب ما با این عقل سر و کار داریم و با او انتخاب میکنیم چون حجت باطن ماست؛ این عقل اگر در مسیر انبیاء قرار گرفت و نور انبیاء بر این عقل تابید و شکوفا شد تفصیل هم که پیدا میکند و وقتی وزن میکند و در جزئیات هم که ترازو میکند، درست ترازو میکند و آخر کار که میسنجد در ترازوی خدا میسنجد که در نظر خدا چه چیزی قیمتی تر است «
إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّـهِ أَتْقَاكُمْ
»(حجرات/۱۳).
در نزد خدا ترازویی است «عَلیٌ مِیزَانُ الْأَعْمَالِ» فریقین نقل کردند که اعمال با حضرت امیرالمومنین سنجیده میشود و میزان تعلق به حضرت، میزان قیمت شی است. در هر عملی به اندازه ای که حب امیرالمومنین است قیمت دارد. ترازوی واقعی میزان حب به امیرالمومنین است؛ مگر الآن که شما ترازو میکنید چه چیزی را غیر از جاذبه زمین میسنجید؟ امروزیها میگویند وزن برای جاذبه زمین است و ترازوی شما میگوید چقدر جاذبه زمین در این است. این ترازویی که درست شده، از ترازوهای دقیق تا ترازوهایی که خیلی هم دقیق نبودند جاذبه زمین را میسنجد؛ وزن را این طور معنا می کنند؛ و البته قدما یک جور دیگر در طبیعیات معنا میکردند.
در دستگاه خدای متعال یک ترازویی است که میزان جاذبه توحید و میزان ولایت امیرالمومنین را در آن اندازه میگیرد و آن، عقل آدم است. خدا این عقل را به آدم داده تا هر چه جلویش قرار را ترازو کند که چقدر ارزش دارد و چقدر تعلق به خدا و ولی خدا در آن است؛ که به همان اندازه قیمت میگیرد. این عقل اگر تحت نفوذ شیطان قرار گرفت مدار جاذبه سنجی اش عوض میشود. فرض کنید الآن که وزن را با جاذبه سنجی زمین میسنجد، یک ترازویی درست بکنند که یک جاذبه دیگر را محاسبه بکند، دیگر وزن عوض میشود و یک چیز دیگری را میسنجد.
عقل هم اگر مدار جاذبه اش عوض شد و شیطان در محور سنجشش تصرف کرد، بدیها را خوب میبیند و خوبیها را بد میبیند. در اینجا دیگر میزان تعلق به دستگاه ابلیس مدار میشود. مثالی میزنم: عقل ما بر مدار فطرت ما و بر اساس توحید است؛ حال فرض کنید که شما تحت تاثیر شیطان قرار گرفتید و پرستش جدید را قبول کردید، مثل الآن که در دنیای غرب امانیزم و انسان مداری است؛ و البته اومانیسم غیر از کرامت انسانی است که انبیاء میگویند؛ اومانیسم یعنی انسان خودش مدار همهی قیمت گذاریها بشود؛ اگر به من بگویند امانیزم (انسان مداری) غربی را که همه تمدن غرب به آن برمیگردد، تعریف کن عرض من همین است؛ یعنی انسان مدار ارزشها است؛ یعنی خودش محور میشود خودش را میکند مدار سنجیدن و هر چیزی را با خودش و با تعلقات خودش میسنجد؛ حال این را ضرب در لیبرالیسم بکنید یعنی انسان از همه ارزشها جز خودش آزاد باشد.
در مکتب اومانیزم مسجد چقدر میارزد؟ میگوید اگر دوست داری قیمت دارد، یعنی خود مسجد هیچ قیمتی ندارد. میکده چطور؟ میگوید: اگر دوست داری چیز محترمی است. این که شهر میسازند در میدانش میکده و مسجد و کلیسا را کنار هم میگذارند، یعنی هیچ کدام از اینها فی حد ذاته ارزشی ندارد و ارزشش به انتخاب توست. ترازوی آدم وقتی عوض شد این طور میشود، یعنی آدمی که ترازو میکند خودش شاقول ترازویش است؛ هر چه تو دوست داری خوب است. این همان عقلی است که شیطان بر آن سبیل پیدا کرده یعنی از مدار خدا آن را در مدار نفس برده است. وقتی عقل در مدار نفس برود او سلطه پیدا میکند و ابلیس مدار میشود «
وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ
»(بقره/۲۵۷) او ولایت پیدا میکند و سلطه دارد و ترازوی آدم با شیطان میسنجد و به تعبیر امیرالمومنین «
اتَّخَذُوا الشَّيْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلَاكاً
»(۸) شیطان را ملاک میگیرد و اصلاً ملاکشان شیطان است. ممکن است آدم بگوید مگر میشود؟ خب شده است. یک نوع شیطان پرستی اتفاق میافتد.
خدای متعال همین را هشدار میدهد «
أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ
»(یس/۶۰) معبود ترازوی حقیقی است. هر آدمی وقتی ترازو میکند با معبود و معشوقش ترازو میکند یک معشوقی دارد هر چه دستش میدهی اگر با معشوقش بسازد میگوید خوب است. همه این طور هستند؛ آن کسی که مدارش دنیا است برای قیمت گذاری روی هر چیز میگوید چقدر به درد دنیا میخورد؟ همه یک معشوقی دارند که همه چیزشان را با معشوق و معبودشان میسنجند و قیمت میگذارند؛ حتی قیمتگذاری اقتصادی هم همین است. الآن برای نیروی کار قیمت میگذارند؛ در بازار نظام سرمایه داری قیمت نیروی کار چقدر است؟ آنها میگویند چقدر به رشد سرمایه کمک میکند تا بگویم قیمت این متخصص چقدر است. خدمات این پزشک چقدر است یا کاری که این کارگر میکند؟ با راندمانش در الگوی سرمایه داری سنجیده می شود.
نتیجه بحث این شد که آدم یک ترازویی دارد که خدا به او داده و این ترازو بر محور توحید است «
فِطْرَتَ اللَّـهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا
»(روم/۳۰) یعنی همه دل داده خدا هستند و ترازویشان بر آن مدار است «
فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا
»(شمس/۸) بر همان اساس توحید میسنجند و قیمت میگذارند؛ اما وقتی شیطان نفوذ کرد و مدار پرستش را عوض کرد انسان خودش محور می شود «
أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَـهَهُ هَوَاهُ
»(جاثیه/۲۳). امانیزم یعنی اینکه هوایش را یا شیطان را میپرستد در این حالت مدار سنجش و ترازو عوض میشود. شیاطین جن نفوذ میکنند و فطرت انسان را میپوشانند و مدار را عوض میکنند و ترازوی آدم خراب میشود، پس همه ارزشها دنیا میشود؛ چنین آدمی آیا مجنون است یا نیست؟ این جن زده است یا نیست؟
شیطان یک گرههایی در وجود آدم ایجاد میکند که انسان دیگر از آن گرهها نمیتواند بیرون بیاید. شیطان میدمد و تعلقات و عقدهها و گرههایی در انسان ایجاد میکند و در آن گرهها میدمد که واقعاً نَفَس شیطان است و بعد میبینی همه وجود انسان گره است؛ گرههایی که خودش ایجاد کرده «
وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا
»(طه/۱۲۴) در این حالت انسان واقعا گرفتار میشود که دیگر نمیتواند نجات پیدا بکند. «قَعَدَتْ بِي أَغْلاَلِي» تعلقات و گره ها و غل و زنجیرهایی در انسان پیدا میشود. وجود مقدس نبی اکرم چه کار میکند؟ «
وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ
»(اعراف/۱۵۷) پیامبر اکرم سختیها را از دوش انسان برمیدارد و غلهایی که اینها را احاطه کرده بود باز میکند. شیاطین میبندند و حضرت باز میکند.
سوال: و دیگر از دست عقل کاری بر نمی آید و نمی تواند هدایت بکند؟
جواب: اگر عقل اسیر باشد دشوار میشود و ترازو بد میسنجد و انسان به جایی میرسد که قفل میشود «
خَتَمَ اللَّـهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ
»(بقره/۷) یعنی ترازوی آدم بد نشان میدهد؛ زیباییها را زشتی میبیند. من مثال میزنم: شیاطین جن در جوانی نفوذ کرده و سحر می کنند دختری را زیبا می بیند، وقتی ازدواج کرد پرده کنار رفته و می بیند آن کمالاتی که خیال میکرده آن دختر ندارد؛ یعنی زیبا شناسی اش را تصرف میکردند. یکی از کارهای سحر این است که دست میبرد. از قول شیطان در قرآن است که «
قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ
»(حجر/۳۹). اگر این دنیا را برای ما بزک کردند و این عروس هزار داماد یک چیز زیبایی در نظر ما شد، آیا این سحر شیطانی نیست؟ هر وقت دیدیم ترازوی ما با خدا نمیسنجد، این علامت مسحور شدن است. ما خودمان را باید با اولیاء خدا بسنجیم. اگر سنجیدی میفهمی که سحر شدی یا نشدی؛ و الا آدمی که سحر شده به نظرش میآید بقیه عاقل نیستند. یک نفری در اتوبان برعکس میرفته خیال می کرد که همه دارند خلاف میآیند. قصه آدم هم این طوری میشود. خیلی وقتها آدمی که مسحور شده سحر خودش را نمیفهمد.
حضرت در این حدیث إنَّما الَمجْنونُ مَن آثَرَ الدُّنيا على الآخِرَةِ شوخی نمیکنند و همین طوری نمیخواهند بگویند دیوانه است نه واقعاً مجنون است یعنی شیاطین جن در او نفوذ کردند و مدار عقل عوض شده است که دنیا را انتخاب میکند و آخرت را رها میکند؛ یا چه مجنونی از این بدتر که طبق حدیث «
إِنَّمَا الْمَجْنُونُ عَبْدٌ أَوْ أَمَةٌ أَبلَيا شَبابَهُما فى غَيْرِ طاعَةِ اللّه
» انسانی که جوانی اش را در غیر طاعت خدا ختم میکند؛ چنین شخصی مجنون است و شیطان آمده نفوذ کرده و زیباییها و میلها و رغبتها رفته و میل و رغبت دیگری در انسان ایجاد شده است.
چطور آن جا که شیاطین در انسان با سحر یک رغبتی ایجاد می کنند که زشت را زیبا ببیند و دوست بدارد در حالیکه همه میگویند این چه دارد که دنبالش می روی و همه حیران هستند که او دنبال چه راه افتاده است، میگویید سحر و جنون است و شیاطین جن و انس در او نفوذ کردند که سحر بکنند و زشت را زیبا ببیند و دوست بدارد؛ اما آنکه جوانی اش را در طاعت غیر خدا سپری کرده است را مجنون نمی گویید؟ حضرت فرمود: این که شما می گویید مجنون، بیمار است؛ بلکه آنکه جوانی اش که همه سرمایه اش است میریزد در طاعت نفس و غیر خدا و به پای دنیا اوست که مجنون واقعی است. سوال این است که چطور مدار طاعت انسان عوض میشود؟ جواب این است که وقتی شاقولش عوض میشود؛ آدم همیشه معبود خودش را طاعت میکند؛ اگر نفس شد معبود و خودت را محور قرار دادی، نفست را اطاعت میکنی یا شیطان را اطاعت میکنی در حالیکه خیال میکنی آزاد هستی؛ پس با این وسعت ها ما را تهدید میکنند.
سوال: قرار امروز تلاوت آیات ابتدایی نهم تا سی و چهارم سوره مبارکه حاقه است و بعد در ادامه بحث در خدمت استاد هستیم.
جواب: بسم الله الرحمن الرحیم یک مروری میکنیم و این چهار شر را توضیح می دهیم. فلق محیطی از جهنم است که همه شرور به خصوص ائمه نار و اولیاء طاغوت آن جا شرشان مهار میشود. ما به پروردگار و کسی که مالک این محیط است و رب اوست پناه میبریم از شر «ما خلق»؛ یعنی مخلوقات وقتی از مدار بندگی بیرون میروند خودشان شر میشوند و ممکن است ما را هم به محیط طغیان برسانند و ما را مثل خودشان بکنند؛ حسد و کبر و بخل اینها را در ما بدمند و این شرشان است. اگر ما بخیل شدیم و شیطان ما را بخیل کرد یعنی شرش به ما رسیده است؛ اگر ما را حسود یا متکبر کرد، یعنی شرش به ما رسیده است. اصل شر هم برای ائمه شر است و بقیه شرور از آن جا میآید. شر از لشکر ابلیس است. از همه این شرور به رب فلق پناه میبریم که ما را نگه دارد زیرا زمام همه اینها در دست اوست که می تواند ما را از شر آنها محفوظ بدارد تا شعله های آتش آنها ما را نگیرد و ما در آتش آنها نسوزیم و از دایره بندگی و ولایت اهل بیت بیرون نرویم و شعله هایشان ما را نبرد زیرا آنها میخواهند ما را در محیط آتش خودشان بکشانند.
«
وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ
» شب وقتی تاریک میشود را غاسق میگویند ولی شاید بشود این را توسعه داد؛ اما چون در روایات من ندیدم خیلی توسعه و نسبت نمیدهم. در روایات از شب (وَالَّلیل) تعبیر شده به «دَولَةِ فُلَان» یعنی دولت ائمه نار است. خود ائمه نار هم تعبیر به لیل یا ظلمات شده «
كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُّجِّيٍّ
»(نور/۴۰) تاریکیها به ائمه نار به اولیاء طاغوت و دشمنان نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تفسیر شده است؛ اینها ظلمات اند. غاسق (آن تاریکی که نفوذ میکند) ممکن است به معنی خود اولیاء طاغوت باشد که غاسقی است که میخواهد نفوذ بکند و تاریکی اش را در ما نفوذ بدهد و ما را هم در ظلمات ببرد «
يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ
»(بقره/۲۵۷). همچنین ممکن است غاسق لشکر شیطان باشد؛ شیطان ۷۵ لشکر دارد، صفات رذیله لشکر شیطان اند؛ حسد یکی از قوای شیطانی است و یک لشکر است و موجود حی (زنده) است و حسدی که شیطان دارد و نیز همه صفات شیطان، از ظلمت هستند و این جنود و صفات و لشکر شیطان، غاسق اند و نفوذ در انسان میکنند و قلب انسان را میگیرند.
بنابراین لشکر جهل صفات رذیله بخل حسد ریا کبر حب الدنیا و همه باطل و قوای باطل و جنودی که شیطان با او کار میکند و همه لشکرش موجودات زنده اند و اینها غاسق هستند. کما این که لشکر نبی اکرم که صفات کریمه اند، زنده اند. آنها از نور خلق شدند. در حدیث عقل و جهل آمده است که آنها از نور خلق شده اند و اینها از ظلمت خلق شدند. پس صفات شیطان و خود شیطان غاسق هستند؛ خود اولیاء طاغوت غاسق اند و نفوذ هم میکنند. حسد میخواهد نفوذ کند و اگر نفوذ کرد ظلمت است؛ ریا ظلمت است و بالعکس توکل به خدا نور است؛ ایمان نور است و جنود نبی اکرم همه از نور هستند و آنها از ظلمات هستند. این غاسق میخواهد نفوذ بکند و با نفوذ دادن این صفات ظلماتی خودش، صفات انسان را عوض میکند؛ چراکه این صفات، صفات شیطنت هستند، از ان طرف هم صفات نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم صفات طاعت هستند کسی متوکل به خدا شد بندگی میکند؛ اهل یقین شد بندگی میکند؛ از این طرف هم آنها صفات شیطنت و خروج از بندگی هستند. در نتیجه یکی از شرور آنها ظلمتی است که نفوذ میدهند البته من نسبت نمیخواهم بدهم.
روایتی در کافی شریف در صفات امام علیه السلام است، امام صادق خطبهای مفصل دارند و در آن تعبیری که در مورد امام دارند این است «
مَطْرُوداً عَنْهُ حَبَائِلُ إِبْلِيسَ وَ جُنُودِهِ مَدْفُوعاً عَنْهُ وُقُوبُ الْغَوَاسِقِ وَنُفُوثُ كُلِّ فَاسِقٍ
»(۹) رشتهها و ریسمانها و دام هایی که شیطان میفرستد از امام طرد میشود؛ امام کسی است که حبائل ابلیس در او راه ندارد و نفوذ غواسق و تاریکیها و ظلمات از امام دفع میشود. این غواسق چیست؟ بعضی شراح فرمودند: یعنی تاریکی شب؛ ملا صالح مازندرانی که شرحش از بهترین شروح کافی است میفرماید: مقصود از غواسق، باطل است؛ باطل ظلمت است. هیچ باطلی در امام نفوذ ندارد و این تعبیر خوبی است این جا میتواند غاسق تاریکی نافذ باشد؛ یا صفات ظلمانی ابلیس و یا خود ابلیس و جنود ابلیس باشند.
«
وَمِن شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ
» مرحوم فیض می فرماید اینکه (نفاثات) مونث آمده، چون نفوس اند (و نفوس مونث است) یعنی نفوسی که کارشان دمیدن در گره ها است. البته این دامنه وسیع تری میتواند داشته باشد؛ واقعاً ابلیس اگر عقل انسان را گرفت به مدار خودش برگرداند کار تمام است و آن وقت همه زندگی میشود عقدهها. عقلانیت مدرن و سکولار و غیر دینی یک عقلانیت مسحور است و جهان را وارونه میفهمد؛ دین را افیون ملتها میداند و انبیاء را در کنار صاحبان سرمایه و قدرت میبیند. این عقل مسحور است. زیبا شناسی انسان به هم ریخته است.
«
وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ
» حسدهای جزئی هم داریم اما اصلی ترین چیزی که شیطان به آن حسد میورزد ایمان مومن است. میبیند مومنی مقرب است و سجده و عبادت میکند و به خدا نزدیک میشود، او خودش چون استکبار علی الله دارد، به قرب به خدا و آثار قرب که مقامات است حسد میورزد. همیشه حسد، به مقامات ناشی از عبودیت است و اصل حسد هم طبق روایات، حسد نسبت به ائمه است «
أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّـهُ مِن فَضْلِهِ
»(نساء/۵۴) خدا از فضل خودش به امام، ملک عظیم عطا کرده که در این آیه آمده است. ممکن است کسی به من در یک امر جزئی حسد بورزد؛ اما یک کسی در مقابل ملک عظیمی که خدا به امام داده و مقامی که دارد حسد میورزد. این حسد همه مدار عالم را به هم میریزد، ان شاء الله اگر لازم شد اشاره میکنیم.
(۱) معاني الأخبار، النص، ص: ۲۲۷
(۲) تفسير القمي، ج۲، ص: ۴۴۹
(۳) الكافي (ط – الإسلامية)، ج۸، ص: ۲۴۲
(۴) روضة الواعظين و بصيرة المتعظين (ط – القديمة)، ج۱، ص: ۴
(۵) مشكاة الأنوار في غرر الأخبار، النص، ص: ۱۶۹
(۶) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج۱، ص: ۲۷۹
(۷) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: ۴۳
(۸) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: ۵۳
(۹) الكافي (ط – الإسلامية)، ج۱، ص: ۲۰۳
*****
آیات و روایات بحث:
۱-
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ
– سوره فلق، آیه ۱
۲-
مِن شَرِّ مَا خَلَقَ وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ
– سوره فلق، آیه ۳
۳-
وَمِن شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ
– سوره فلق، آیه ۴
۴-
وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ
– سوره فلق، آیه ۵
۵-
هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ
– سوره نمل، آیه ۹۰
۶-
لِيَمِيزَ اللَّـهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَيَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلَى بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَمِيعًا فَيَجْعَلَهُ فِي جَهَنَّمَ أُولَـئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ
– سوره أنفال، آیه ۳۷
۷-
عَدُوُّنَا أَصْلُ كُلِّ شَرٍّ
– خاتمه وسایل الشیعه، ج۲۷، ص۷۰
۸-
الْفَلَقُ جُبٌ فِي جَهَنَّمَ يَتَعَوَّذُ أَهْلُ النَّارِ مِنْ شِدَّةِ حَرِّه
– تفسیر الصافی، ج۵، ص۳۹۵
۹-
سَأَلَ اللَّهَ أَنْ يَأْذَنَ لَهُ أَنْ يَتَنَفَّسَ فَأَذِنَ لَهُ فَتَنَفَّسَ فَأَحْرَقَ جَهَنَّمَ
– تفسیر الصافی، ج۵، ص۳۹۵
۱۰-
فَقَرَأَ رَجُلٌ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ فَقَالَ الرَّجُلُ وَ مَا الْفَلَقُ قَالَ صَدْعٌ فِي النَّارِ فِيهِ سَبْعُونَ أَلْفَ دَار
– بحار الانوار، ج۸، ص۲۸۷
۱۱-
مِن شَرِّ مَا خَلَقَ
– سوره فلق، آیه ۲
۱۲-
لا یَفْترُونَ
– سوره أنبياء، آیه ۲۰
۱۳-
ضَربَةُ عَلِی یَومَ الخَندَقِ اَفضَلُ مِن عِبادَةِ الثّقلین
– اقبال الاعمال، ج۱، ص۴۶۷
۱۴-
مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلا
– مثیر الاحزان، ج۱، ص۹۰
۱۵-
لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ
– سوره بقره، آیه ۲۵۶
۱۶-
إنَّما الَمجْنونُ مَن آثَرَ الدُّنيا على الآخِرَةِ
– مشکاه الانوار، ج۱، ص۲۷۰
۱۷-
إِنَّمَا الْمَجْنُونُ عَبْدٌ أَوْ أَمَةٌ أَبلَيا شَبابَهُما فى غَيْرِ طاعَةِ اللّه
– مشکاه الانوار، ج۱، ص۱۶۹
۱۸-
لا تَجعَل لِلشَّیطانِ علی عَقلی سَبیلاً
– جمال الاسبوع بکمال العمل المشروع، ج۱، ص۲۱۸
۱۹-
يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ اَلْعُقُولِ
– تفسیر کنز الدقایق و بحر الغرایب، ج۳، ص۵۹۱
۲۰-
إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّـهِ أَتْقَاكُمْ
– سوره حجرات، آیه ۱۳
۲۱-
وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ
– سوره بقره، آیه ۲۵۷
۲۲-
اتَّخَذُوا الشَّيْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلَاكاً
– بحار الانوار، ج۳۴، ص۲۱۱
۲۳-
أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ
– سوره يس، آیه ۶۰
۲۴-
فِطْرَتَ اللَّـهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا
– سوره روم، آیه ۳۰
۲۵-
فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا
– سوره شمس، آیه ۸
۲۶-
أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَـهَهُ هَوَاهُ
– سوره جاثيه، آیه ۲۳
۲۷-
وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا
– سوره طه، آیه ۱۲۴
۲۸-
وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ
– سوره أعراف، آیه ۱۵۷
۲۹-
خَتَمَ اللَّـهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ
– سوره بقره، آیه ۷
۳۰-
قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ
– سوره حجر، آیه ۳۹
۳۱-
إِنَّمَا الْمَجْنُونُ عَبْدٌ أَوْ أَمَةٌ أَبلَيا شَبابَهُما فى غَيْرِ طاعَةِ اللّه
– مشکاه الانوار، ج۱، ص۱۶۹
۳۲-
وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ
– سوره فلق، آیه ۳
۳۳-
كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُّجِّيٍّ
– سوره نور، آیه ۴۰
۳۴-
يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ
– سوره بقره، آیه ۲۵۷
۳۵-
مَطْرُوداً عَنْهُ حَبَائِلُ إِبْلِيسَ وَ جُنُودِهِ مَدْفُوعاً عَنْهُ وُقُوبُ الْغَوَاسِقِ وَنُفُوثُ كُلِّ فَاسِقٍ
– تفسیر نور الثقلین، ج۵، ص۷۲۲
۳۶-
وَمِن شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ
– سوره فلق، آیه ۴
۳۷-
وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ
– سوره فلق، آیه ۵
۳۸-
أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّـهُ مِن فَضْلِهِ
– سوره نساء، آیه ۵۴