درآمدی
بر الهیات
مقاومت
متن زیر
سخنرانی آیت
الله سید
محمدمهدی
میرباقری در
تاریخ ۷ آبان ۱۴۰۳
در مدرسه
علمیه امام
کاظم علیه
السلام در قم
است.
۱. ضرورت
روایت صحنهها
بر اساس
الهیات دینی
سؤالی که
با آن مواجه
هستیم، این
است که در صحنههایی
که ما پیشِ رو
داریم و این
تحولات بزرگی که
در مقیاس
منطقه و جهان
در حال وقوع
است، مأموریت
ما چیست؟ چند
نکته را بنده
متعرض میشوم.
نکته اول
اینکه ما در
حال حاضر با
روایتهایی
از صحنه مواجه
هستیم که
درگیریهای
منطقهای و
تحولات جهانی
را خوانش و
روایت میکنند
و به تصویر میکشند
که مبتنی بر
مفروضات و
چارچوبههای
فکری ما نیست؛
یعنی الان
رسانههای
جهانی در
لحظه، حوادث
منطقه را
تصویر و صورتگری
میکنند و با
این صورتگری،
بر احساس و
عواطف و فهم
مردم از صحنه
اثر میگذارند
و به نوعی
واقعه را شکل
میدهند، نه
این که از
واقعه خبر میدهند.
این کاری است
که الان در
رسانهها
انجام میشود.
یک موقعی
مأموریت
رسانهها
خبررسانی
بوده و فقط
حادثه و واقعه
را حکایت میکردند
که واقعهای
در فلانجا
اتفاق افتاد،
فلانجا جنگ
شد، فلانجا
صلح شد. الان
کاری که انجام
میدهند دیگر
این نیست.
کاری که انجام
میدهند این
است که با
سیاست تنظیم
خبر، یک روایت
خاصی از ترکیب
واقعه را
ارائه میدهند
که آن روایت
بر احساس و
عواطف مخاطب
تأثیر میگذارد.
و از طریق آن
احساس و عاطفه
ای که ایجاد میکنند،
حادثه را شکل
میدهند. فرض
کنید میخواهند
یک ملتی دست
از استقامت
بردارند، طوری
صحنه را تصویر
میکنند که
مقاومت یک امر
غیرمعقول و
غیردینی میشود.
از طرفی صحنه
را طوری نشان
میدهند که به
هیچوجه ما
قدرت مقاومت
نداریم و دشمن
قطعاً پیروز
است؛
روایتشان از
صحنه، روایت
محاسبه موازنه
مادی است و در
موازنه مادی
هم بهگونهای
حکایت میکنند
که کأنه ما
قطعاً شکستخورده
هستیم. طبیعی
است که چنین
خبری در مخاطب
ایجاد یأس کند
و صلح و سازش و
تسلیمی که
آنها میخواهند،
حاصل شود؛ نه
اینکه تصمیم
یا سازشی بوده
و حالا همان
را خبر میدهند
که بشود.
اصلاً معنای
تنظیم خبر
همین است.
در چنین
شرایطی ضروری
است که ما
صحنه را روایت
کنیم و روایت
صحنه را بر
اساس الهیات
دینی خودمان
انجام دهیم.
هم الهیات
صحنه را باید
استنباط کنیم
و هم این
الهیات را در
تصویر و روایت
و حکایت صحنه تنزل
بدهیم. حضرت
آقا اخیراً
فرمایشی
داشتند که بین
توصیف و تبیین فرق
است؛ یک موقع
شما صحنه جنگ
را توصیف میکنید،
یک موقع تبیین
میکنید.
توصیف یعنی
فقط وقایع را
تکرار میکنید
که فلانجا
این صحنه
اتفاق افتاد،
ولی تبیین
یعنی او را به
علل و عوامل
خودش برمیگردانید
و مقاصدش را
میگویید و
مسیر حرکت را
توضیح می
دهید. به
تعبیر حقیر
صحنه را به
الهیاتش برمیگردانید.
ما ناچار
هستیم چنین
کاری کنیم.
اگر نتوانیم
صحنه را بر
اساس الهیات
تصویر کنیم و موقف
ایمانیمان
را در این
صحنه روشن
کنیم، با
انگیزههای
دیگر نمیشود
یک ملت را به
مقاومت جدی
واداشت. با
گفتار درمانی
و انگیزههای
سیاسی نمیشود
یک ملت را در
مقابل دستگاه
باطل سَرِپا
نگهداریم.
خود قدرتهای
مادی با هم
جنگهای بزرگ
میکردند و
کشتارهای
وسیعی هم با
ادبیات
خودشان راه میانداختند،
ولی اگر
بخواهید یک
ملتی در مسیر
حق استقامت
کند ناچاراً
باید صحنه را
با الهیات گره
بزنیم و یک
تصویر روشنی
از صحنه بر
اساس الهیات
ارائه کنیم.
مثلاً خدای
متعال در قرآن
کریم پیروزیها
و شکستها را
توصیف و تحلیل
میکند. خدای
متعال در جنگ
اُحد از فراز
و فرود صحنه
جنگ، تصویری
ارائه میکند
که این تصویر
با تصویری که
یک مورّخ یا
یک تحلیلگر
سیاسی ارائه
میکند کاملاً
متفاوت است.
خدای متعال میفرماید
اتفاقاتی در
این جنگ افتاده
و ما این صحنهها
را پیش آوردیم
برای اینکه «وَ
لِيَبْتَلِيَ
اللَّهُ ما
في
صُدُورِكُمْ
وَ
لِيُمَحِّصَ
ما في
قُلُوبِكُم»؛[۱]
این تبیین
صحنه است.
خدای متعال میفرماید
ما این صحنهها
و امتحانات
سخت را پیش
آوردیم تا
مؤمنین خالص
شوند. «وَ
لِيَعْلَمَ
الَّذينَ
نافَقُوا»؛[۲]
در این صحنههاست
که منافق از
مؤمن جدا میشود.
این تبیین
صحنه است.
میفرماید
افرادی که در
جنگ احد شرکت
میکنند، در
تقسیمبندی
سه دسته
هستند؛ یک
دسته کسانی
هستند که پای
حضرت میایستند
و تا مرز
شهادت هم میروند،
که محورش هم
وجود مقدس
امیرالمؤمنین
علیه السلام
هستند. دسته
دوم منافقینی
هستند که فرار
کردند و
تحلیلشان هم
از صحنه این
است که حق با
ما نیست «لَوْ
كانَ لَنا
مِنَ
الْأَمْرِ
شَيْءٌ ما قُتِلْنا
هاهُنا»؛
خدای متعال
این فهم را
تخطئه میکند
و میفرماید: «إِنَّ
الْأَمْرَ
كُلَّهُ
لِلَّهِ»؛ هیچ
چیزی دست شما
نیست. کسی
خیال نکند
چیزی دستش
است، همه
کارها دست
خداست. بعد
توضیح میدهد
که معنی اینکه
جبههای حق
است، این نیست
که در میدان
جنگ صدمه
نمیخورد. اگر
غفلت کنید
صدمه هم میخورید.
یک عدهای هم
هستند که
منافق هستند و
فرار کردند و
حضرت را تنها
گذاشتند. کار
را هم تقصیر
حضرت میگذارند
و میگویند ما
اشتباه کردیم
و طرحمان غلط
بوده «لَوْ
أَطاعُونا ما
قُتِلُوا»؛[۳]
قرآن میفرماید
شما مرگ را از
خودتان دور
کنید «قُلْ
فَادْرَؤُا
عَنْ
أَنْفُسِكُمُ
الْمَوْت»؛
ولی آنهایی که
به شهادت میرسند
را نگویید
مردهاند «وَ
لا
تَحْسَبَنَّ
الَّذينَ
قُتِلُوا في
سَبيلِ
اللَّهِ
أَمْواتاً
بَلْ
أَحْياءٌ عِنْدَ
رَبِّهِمْ
يُرْزَقُون».[۴]
این یک تبیین
صحنه است.
قرآن میفرماید
دسته سوم هم
عدهای هستند
که مقاومت
نکردند ولی
طالب شهادت بودند
«وَ
لَقَدْ
كُنْتُمْ
تَمَنَّوْنَ
الْمَوْتَ
مِنْ قَبْلِ
أَنْ
تَلْقَوْهُ
فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ
وَ أَنْتُمْ
تَنْظُرُون»؛[۵]
وقتی با مرگ
مواجه شدید
حیرت کردید.
بعد توضیح میدهد
که چرا این
اتفاق افتاد: «إِنَّ
الَّذينَ
تَوَلَّوْا
مِنْكُمْ
يَوْمَ
الْتَقَى
الْجَمْعانِ
إِنَّمَا
اسْتَزَلَّهُمُ
الشَّيْطانُ
بِبَعْضِ ما
كَسَبُوا»؛[۶]
یک خطاهایی داشتند
و شیطان روی
همان نقطه ضعفها
دست گذاشت و
نگذاشت اینها
بایستند و در
صحنه مقاومت
کنند و به هدف
برسند. این
تبیین صحنه است.
در این تبیین
خدای متعال
توضیح میدهد
که ما داریم
چه کاری میکنیم
و جبهه حق
برای چه ضربه
میخورد و
مؤمن از این
ضربه چه درسی
باید بگیرد و چطور
این را به
پیروزی صحنه
تبدیل کند و
در صحنههای
بعدی خطاهایش
تکرار نشود.
به مؤمن درس
میدهد که
سختیهای
صحنه موجب
نشود که شما
تحلیل غلط
کنید. اگر شما
صدمه دیدید،
دشمن هم صدمه
دیده «إِنْ
يَمْسَسْكُمْ
قَرْحٌ
فَقَدْ مَسَّ
الْقَوْمَ
قَرْحٌ
مِثْلُه».[۷]
در صحنه
حمراء الاسد
که بعد از جنگ
احد است، خدای
متعال یک
تصویری از آن
ارائه میکند
که اینها
مأمور شدند به
اینکه بروند و
دشمن را تعقیب
کنند؛ چون خبر
رسید آنها
دارند برمیگردند.
قرآن صحنه را
به این شکل
تصویر میکند:
«الَّذينَ
اسْتَجابُوا
لِلَّهِ وَ
الرَّسُولِ
مِنْ بَعْدِ
ما
أَصابَهُمُ
الْقَرْحُ»؛[۸]
مجروح شده
بودند و صدمه
خورده بودند
ولی دعوت خدا
و رسول را
اجابت کردند.
این اجابت هم
احتیاج به همت
و طلب و
پایداری داشت
و با استقامت
اجابت کردند و
حاضر شدند
دوباره بروند.
در نقل آمده
که حضرت
فرمودند
کسانی که فرار
کردند حق ندارد
در این صحنه
شرکت کنند. یک
عدهای که
مانده بودند و
مجروح شده
بودند و صدمه
دیده بودند،
اینها فقط
آمدند. قرآن
میفرماید: «لِلَّذينَ
أَحْسَنُوا
مِنْهُمْ وَ
اتَّقَوْا
أَجْرٌ عَظيم».
همه اینها به
پاداش نمیرسند،
اگر طرح و
دستور الهی را
مراعات کنند و
پایشان را از
برنامه الهی
بیرون
نگذارند و خوب
عمل کنند «لِلَّذينَ
أَحْسَنُوا
مِنْهُمْ وَ
اتَّقَوْا
أَجْرٌ عَظيم»؛
که این احسان
و تقوا هم در
همراهی با
رسول است.
این
احسان و تقوا
را خدای متعال
توضیح میدهد:
«الَّذينَ
قالَ لَهُمُ
النَّاسُ
إِنَّ النَّاسَ
قَدْ
جَمَعُوا
لَكُمْ
فَاخْشَوْهُمْ
فَزادَهُمْ
إيماناً وَ
قالُوا
حَسْبُنَا اللَّهُ
وَ نِعْمَ
الْوَكيل»؛[۹]
بهشان گفتند
دشمن با قدرت
بیشتری دارد
برمیگردد و
شما هم عده
اندکی هستید،
اما «فَزادَهُمْ
إيماناً وَ
قالُوا
حَسْبُنَا
اللَّهُ وَ نِعْمَ
الْوَكيل».
بعد هم میفرماید
که «فَانْقَلَبُوا
بِنِعْمَه
مِنَ اللَّهِ
وَ فَضْلٍ»؛[۱۰]
این تصویر و
تبیین صحنه
است. وقتی
اینطور پای کار
خدا ایستادند
«لَمْ
يَمْسَسْهُمْ
سُوءٌ وَ
اتَّبَعُوا
رِضْوانَ
اللَّهِ وَ
اللَّهُ ذُو
فَضْلٍ عَظيم»؛
این همان اجر
عظیم است که
خدا فرموده.
بعد هم میفرماید:
«إِنَّما
ذلِكُمُ
الشَّيْطانُ
يُخَوِّفُ أَوْلِياءَهُ
فَلا
تَخافُوهُمْ
وَ خافُونِ
إِنْ
كُنْتُمْ
مُؤْمِنين»؛[۱۱]دستگاه
شیطان است که
لشکر خوف درست
میکند تا شما
را بترساند.
از دشمن
نترسید، از من
بترسید.
این
تبیین صحنه
است. آدم میتواند
احد را اینطور
توصیف کند، میتواند
هم مثل
مورخینی که
توصیف کردند،
توصیف کند.
خود توصیف هم
در دنیای
امروز یک
توصیف جهتدار
است. مثل یک
تصویر
کاریکاتوری
که شما از یک
صحنه یا یک
انسان میکشید؛
به حسب ظاهر
دروغی هم گفته
نشده و همه چیز
سر جای خودش
است، منتها
نسبتهایش
تغییر کرده.
شما با این
کاریکاتوری
که میکشید یک
احساسی در
مخاطبتان
ایجاد میکنید
که در او نفرت
پیدا میشود.
این صحنه ای
که شما تصویر
میکنید، با
کار هنری
احساسی در
مخاطب ایجاد
میکند. میتوانید
ایجاد نفرت یا
محبت کنید، میتوانید
در آن شخص
احساس عظمت یا
حقارت ایجاد کنید.
پس این
تصویر صحنه
است و در هنر
کلاً این کار
انجام میگیرد.
یعنی تصویر
صحنه بر اساس
یک چارچوبه
فکری میشود و
با احساس
مخاطب درگیر
میشود. وقتی
احساس مخاطب
را نسبت به
صحنه تغییر داد،
آنچه میخواهیم
واقع میشود.
مرحوم علامه
طباطبایی در
اعتباریات یک
بحثی دارند که
اثر تخیل در
انسان را
توضیح میدهند
و بر اساس
همین قوه،
اعتباریات را
تبیین میکنند.
ایشان میگویند
در شعر همین
اتفاق میافتد؛
هنر شعر تخیل
انسان را
تحریک میکند
و یک تصوری از
صحنه ارائه میکند
که با آن
تصویر، احساس
انسان تغییر
میکند و یک
اتفاقاتی به
دنبالش میافتد.
مثالش همین
شعر رودکی است
که میگویند
این شعرش موثر
بوده که سلطان
محمود دوباره
به پایتخت برگردد؛
«میر ماه است و
بخارا آسمان/
ماه سوی آسمان
آید همی». این
یک روایت از
صحنه است.
روایت تخیلی،
که این روایت
روی احساس اثر
میگذارد.
مثال
فلسفیاش
«فاعل
بالعنایه» است
که آقایان میگویند؛
یعنی وقتی
تمرین نکردید
و به ارتفاع ایستادید،
خودتان را
پایین میاندازید.
نه اینکه وقتی
صحنه را میبینید
بدون اراده میافتید،
تصمیم می
گیرید خودتان
را پایین بیندازید.
عنایت می
کنید. کاری که
تصویر صحنه میکند
این است که
احساسی در آدم
ایجاد میکند
که آدم آنچه
دشمن میخواهد
برایش انجام
میدهد. ما
اگر میخواهیم
یک امتی
مقاومت کند،
باید الهیات
مقاومت و نصرت
را تصویر کنیم
و بعد این را
به گفتمان
تبدیل کنیم و
رویش گفتگوی
اجتماعی راه
بیندازیم. نمیخواهم
بگویم فقط همین
کار را داریم؛
واقعاً
عالمان حوزه
میتوانند
این الهیات را
هم استنباط
کنند و هم به
یک فهم عمومی تبدیل
کنند. اگر
انسان قواعد
نصرت را حکایت
کرد، طبیعتاً
درک جامعه از
صحنه تغییر میکند.
خدای
متعال در قرآن
کریم میفرماید:
«يا
أَيُّهَا
الْمُزَّمِّلُ * قُمِ
اللَّيْلَ
إِلاَّ
قَليلاً * نِصْفَهُ
أَوِ انْقُصْ
مِنْهُ
قَليلاً * أَوْ زِدْ
عَلَيْهِ وَ
رَتِّلِ
الْقُرْآنَ تَرْتيلاً * إِنَّا
سَنُلْقي
عَلَيْكَ
قَوْلاً
ثَقيلاً *
إِنَّ
ناشِئَه
اللَّيْلِ
هِيَ أَشَدُّ
وَطْئاً وَ
أَقْوَمُ
قيلاً * إِنَّ
لَكَ فِي النَّهارِ
سَبْحاً
طَويلاً»؛[۱۲] کسی
که در روز یک
کار و مسئولیت
و بار بزرگی
را میخواهد
بردارد، باید
احساس و تصویر
خودش را از صحنه
در شب بگیرد و
الا در روز
نمیتواند
براساس این
طرح عمل کند.
اگر یک مردمی
بناست در روز
برای پیروزی
اسلام
استقامت کنند،
احساس و
درکشان را
نسبت به صحنه
درگیری، باید
از کتاب و
قرآن بگیرند
تا بتوانند در
صحنه استقامت
کنند.
۲.
الهیات
مقاومت و نصرت
الهی در آیات
قرآن کریم
یکی دیگر
از بحثهای
گسترده و
پردامنه
دیگری که
الهیات مقاومت
دارد، بحث سنت
و آیات و
غایات است؛
اینکه نصرت
خدا چطور حاصل
میشود؟ خدای
متعال در قرآن
خطاب به ما میفرماید:
«وَ
أَعِدُّوا
لَهُمْ مَا
اسْتَطَعْتُمْ
مِنْ قُوَّه
وَ مِنْ
رِباطِ
الْخَيْلِ»؛[۱۳]
هرچه میتوانید
امکانات
فراهم کنید.
فقط هم قدرت
نرم و سخت
نیست «تُرْهِبُونَ
بِهِ عَدُوَّ
اللَّهِ وَ
عَدُوَّكُمْ»؛
ارهاب دشمن با
همین قدرت و
قوه است، ولی
به خود ما میفرماید:
«وَ
مَا النَّصْرُ
إِلاَّ مِنْ
عِنْدِ
اللَّه»؛[۱۴]
شما دچار خطای
محاسباتی
نشوید. در جنگها
و نصرتهای
اسلام، ما به
حسب ظاهر فقط
در یک جنگ از
نظر موازنه
مادی قدرتمان
برتر بود که
آن هم جنگ حنین
بود که بعد از
فتح مکه اتفاق
افتاد که قبل
از آن یک لشکر
فاتح بدون خونریزی
رفتند و مکه
را فتح کردند
و چند هزار
نفر هم از
تازه مسلمانها
به آن اضافه
شدند و به سمت
حنین حرکت
کردند.
قرآن میفرماید:
«لَقَدْ
نَصَرَكُمُ
اللَّهُ في
مَواطِنَ كَثيرَه
وَ يَوْمَ
حُنَيْنٍ
إِذْ
أَعْجَبَتْكُمْ
كَثْرَتُكُمْ
فَلَمْ
تُغْنِ
عَنْكُمْ
شَيْئاً وَ
ضاقَتْ
عَلَيْكُمُ
الْأَرْضُ
بِما
رَحُبَت
ثُمَّ
وَلَّيْتُمْ
مُدْبِرين»؛[۱۵]
خدای متعال در
موطنهای
متعددی شما را
نصرت کرده که
یکی از آنها، یوم
حنین است. شما
دچار عُجب به
امکاناتتان
شدید، اما هیچ
شما را بینیاز
نکرد و نتیجه
نگرفتید و با
همه وسعت، فضا
برای شما تنگ
شد و به صحنه
جنگ پشت
کردید. در
مرحله بعد
خدای متعال میفرماید
«ثُمَّ
أَنْزَلَ
اللَّهُ
سَكينَتَهُ
عَلى رَسُولِهِ
وَ عَلَى
الْمُؤْمِنينَ
وَ أَنْزَلَ
جُنُوداً
لَمْ
تَرَوْها وَ
عَذَّبَ الَّذينَ
كَفَرُوا».
نصرت الهی به
این شکل است.
برای دشمن
اعداد قوه
کنید، ولی
اعتماد
خودتان به خدا
باشد. اینها
سنت است.
بنابراین
یکی از نکاتی
که در الهیات
مقاومت خوب
است از آن
گفتگو شود این
است که چرا ما
باید جان
خودمان را در
این مسیر
تقدیم کنیم و
تا کجا باید
بایستیم؟ این
باید توضیح
داده بشود. این
جانی که از
نظر قرآن
انقدر محترم
است که «مَنْ
قَتَلَ
نَفْساً
بِغَيْرِ
نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ
فِي
الْأَرْضِ
فَكَأَنَّما
قَتَلَ النَّاسَ
جَميعا»؛[۱۶] اگر
یک نفر را بیجهت
به قتل
برسانی، گویا
همه مردم را
کشتی، یا «وَ مَنْ
يَقْتُلْ
مُؤْمِناً
مُتَعَمِّداً
فَجَزاؤُهُ
جَهَنَّمُ
خالِداً فيها
وَ غَضِبَ
اللَّهُ
عَلَيْهِ وَ
لَعَنَهُ وَ
أَعَدَّ لَهُ
عَذاباً
عَظيما»؛[۱۷] این
نفسی که انقدر
محترم است که
کسی حق ندارد حرمتش
را از بین
ببرد و قصاص
دارد، چرا ما
باید در میدان
جنگ برویم و
این نفس را
فدا کنیم؟
خدای
متعال میفرماید
همین نفس
محترم باید
سپر پیامبر
خدا بشود و در
طرح حضرت حرکت
کند «ما كانَ
لِأَهْلِ
الْمَدينَه
وَ مَنْ حَوْلَهُمْ
مِنَ
الْأَعْرابِ
أَنْ
يَتَخَلَّفُوا
عَنْ رَسُولِ
اللَّهِ»؛[۱۸]
حق ندارند از
حضرت تخلف
کنند و از طرح
حضرت فاصله
بگیرند و برای
خودشان یک
نقشه دیگری
بکشند و کار
دیگری کنند. «وَ
لا
يَرْغَبُوا
بِأَنْفُسِهِمْ
عَنْ نَفْسِه»؛
حق ندارند نفس
خودشان را
مراقبه کنند و
نفس نبی اکرم
را رها کنند و
از حضرت غافل
شوند. باید
اول مراقب نفس
حضرت باشند.
خدای
متعال این را
از یهود نقل
میکند که به
حضرت موسی میگفتند:
«فَاذْهَبْ
أَنْتَ وَ
رَبُّكَ
فَقاتِلا إِنَّا
هاهُنا
قاعِدُون»؛[۱۹]
تازه از مصر
بیرون آمده
بودند و بر
فرعون غلبه
کرده بودند،
ولی وقتی حضرت
موسی از جانب
خدای متعال میفرماید
بروید و
سرزمین مقدس
را فتح کنید،
اینها میگویند
طرح شما و
خداست،
خودتان بروید
و پیروز شوید.
هر وقت پیروز
شدید ما
هستیم. چرا ما
برای پیروزی
طرح خدا
فداکاری
کنیم؟ این یک
تفکر غلط است.
قرآن
خودش را متعهد
میداند تا به
این سوال پاسخ
بدهد که چرا
مؤمنین این
نفوسی که از
هر جهت محترم
هستند را باید
جایی ببرند تا
قربانی و
تزکیه بشوند و
به شهادت
برسند. لذا میفرماید:
«ما
كانَ
لِأَهْلِ
الْمَدينَه
وَ مَنْ حَوْلَهُمْ
مِنَ
الْأَعْرابِ
أَنْ
يَتَخَلَّفُوا
عَنْ رَسُولِ
اللَّهِ وَ لا
يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ
عَنْ
نَفْسِهِ
ذلِكَ بِأَنَّهُمْ
لا
يُصيبُهُمْ
ظَمَأٌ وَ لا
نَصَبٌ وَ لا
مَخْمَصَه
في سَبيلِ
اللَّهِ»؛
وقتی با حضرت
حرکت میکنید
ممکن است در
طرح حضرت دچار
سختی، تشنگی، خستگی
و گرسنگی شدید
بشوید، اما
این راه
خداست. «وَ لا
يَطَؤُنَ
مَوْطِئاً
يَغيظُ
الْكُفَّارَ»
ممکن است در
وادیهایی
قدم بگذارید
که سر و صدای
دشمن بلند شود
و بر علیه شما غضب
کند. مقام
معظم رهبری میفرمودند
بعضیها میگویند
فلان کار را
انجام ندهید
تا دشمن تحریک
نشود؛ اینطور
نیست، وقتی
کنار حضرت
هستید و
اقداماتی میکنید،
دشمن عصبانی
میشود و حتی
گاهی اوقات هم
عکسالعمل
نشان میدهد «وَ
لا يَنالُونَ
مِنْ عَدُوٍّ
نَيْلاً».
وقتی شما
در طرح حضرت
میآیید،
دشمن یک جایی
به شما ضربه
میزند «إِلاَّ
كُتِبَ
لَهُمْ بِهِ
عَمَلٌ
صالِحٌ إِنَّ
اللَّهَ لا
يُضيعُ
أَجْرَ
الْمُحْسِنين»؛
وقتی مال و
جان و خستگی و
تشنگی و
گرسنگی در طرح
حضرت را تحمل
کنید، همه
برای شما عمل
صالح حساب میشود.
بنابراین
اینکه قرآن میگوید
جانتان را
بیاورید و در
طرح حضرت خرج
کنید برای این
است که این
غنیمت شماست،
نه غرامت شما.
آنهایی که
کنار
سیدالشهداء
ایستادند، این
شهادت را فوز
و غنیمت
خودشان میدانستند.
شب عاشورا هم
که حضرت
فرمودند
بروید برای
همین بود که
اینها کاملاً متوجه
شوند که صد
درصد غنیمت
است. ما هم بعد
از ۱۴۰۰ سال
هر وقت یادشان
میکنیم، میگوییم:
«يا
لَيْتَني
كُنْتُ
مَعَهُمْ
فَأَفُوزَ فَوْزاً
عَظيما».[۲۰]
بنابراین
درست است که
این جان محترم
است اما فوزش
همین است که
در این راه
قدم بردارد. «إِنَّ
اللَّهَ
اشْتَرى»؛[۲۱]
خدای متعال میفرماید
مشتری من هستم
و فروشنده تو
هستی. اگر به
من هم جانتان
را نفروختید،
یک جای دیگر
خرج میشود.
اگر مالتان را
خرج من
نکردید، یک
جای دیگر خرج
میشود.
اینهایی که
خیال میکنند
نفس آدم نباید
خرج این کارها
بشود، باید بدانند
که یکجای
دیگر خرج میشود.
امکاناتی که
خرج دستگاه
خدا نشود، خرج
دستگاه شیطان
میشود یا
حداقلش این
است که تلف میشود.
همین جانی که
میشد با آن
خرید و فروش
بشود و خدا
مشتریش بود، تلف
میشود. یک
جایی هم شیطان
با آن بازی میکند
«وَ
الَّذينَ
كَفَرُوا
يُقاتِلُونَ
في سَبيلِ
الطَّاغُوت»؛[۲۲]
برای
مستکبرین
عالم میجنگند
و تلاش میکنند
که به فرعون
نزدیک بشوند.
لذا جان و
امکاناتشان
را خرج فرعون
میکنند.
در سوره
مبارکه محمد،
خدای متعال یک
صحنهای را
تصویر میکند
که دو جریان
با هم درگیر
هستند. در
روایت هم از
حضرت امیر نقل
شده که فرمود
مرتباً یک آیه
این سوره
مربوط به ماست
و یک آیه
مربوط به دشمن
ماست. خدای
متعال در این
سوره میفرماید:
«الَّذينَ
كَفَرُوا وَ
صَدُّوا عَنْ
سَبيلِ اللَّهِ
أَضَلَّ
أَعْمالَهُمْ * وَ
الَّذينَ
آمَنُوا وَ
عَمِلُوا
الصَّالِحاتِ
وَ آمَنُوا
بِما نُزِّلَ
عَلى مُحَمَّدٍ
وَ هُوَ
الْحَقُّ
مِنْ
رَبِّهِمْ
كَفَّرَ
عَنْهُمْ
سَيِّئاتِهِمْ
وَ أَصْلَحَ
بالَهُم»؛[۲۳]
دو تا جریان
هستند، یکی
جریانی است که
راه خدا را میبندند
و یکی هم
جریانی است که
مؤمن به راه
هستند. بعد
کأنه یک
تکلیفی روی
دوش ما میگذارد
و میفرماید: «فَإِذا
لَقيتُمُ
الَّذينَ
كَفَرُوا
فَضَرْبَ
الرِّقابِ»؛[۲۴]
وقتی با این
کفاری که راه
مؤمنان را میبندند
مواجه شدید،
باید وارد
میدان درگیری
بشوید و گردنهایشان
را بزنید. «حَتَّى
إِذا
أَثْخَنْتُمُوهُمْ
فَشُدُّوا
الْوَثاق
فَإِمَّا
مَنًّا
بَعْدُ وَ
إِمَّا
فِداءً
حَتَّى
تَضَعَ
الْحَرْبُ
أَوْزارَها»؛
از آنها اسیر
بگیرید و سخت
هم با آنها
برخورد کنید
تا جنگ آرام
شود.
بعد میفرماید
«وَ
لَوْ يَشاءُ
اللَّهُ
لاَنْتَصَرَ
مِنْهُمْ»؛
اگر خدا میخواست
خودش پیروز میشد.
پس چرا ما را
وارد صحنه
کرده؟ «وَ لكِنْ
لِيَبْلُوَا
بَعْضَكُمْ
بِبَعْضٍ»؛
بحث صحنه رشد
و ابتلاء
شماست. در این
ابتلاء ممکن
است یک عدهای
به شهادت
برسند. قرآن
در ادامه برای
اینها میفرماید:
«وَ
الَّذينَ
قُتِلُوا في
سَبيلِ
اللَّهِ فَلَنْ
يُضِلَّ
أَعْمالَهُم»؛
تازه اول کار
ما با آنهاست
و عملشان گم
نمیشود. فرض
کنید آیا
شهیدی در تراز
شهید سید مقاومت
با این همه
استقامت و
طرح، گذشتهاش
گم میشود؟
اصلاً اینطور
نیست «سَيَهْديهِمْ
وَ يُصْلِحُ
بالَهُم»؛[۲۵]
تازه ما راه
را برایشان
باز میکنیم و
کارهایشان را
اصلاح میکنیم
و نقایصش را
مرتفع میکنیم
و تازه طرحشان
به نتیجه میرسد.
در ادامه «وَ
يُدْخِلُهُمُ
الْجَنَّه
عَرَّفَها
لَهُم»؛[۲۶]
آنها را وارد
آن جناتی، که
از قبل بهشان
معرفی کردیم،
میکنیم. پس
اینکه خدای
متعال در جای
جای قرآن این
را توضیح میدهد
که چرا ما
باید در راه
خدا برویم و
استقامت کنیم
و در کنار
حضرت
بایستیم،
تخلف نکنیم، صدمه
بخوریم،
گرسنگی و
تشنگی بکشیم.
۳.
روایت مقاومت
دنیای اسلام
بر اساس
الهیات معارف
پس یک
مسئله این است
که ما باید
الهیات
مقاومت را
ترسیم کنیم و
این را در
تصویر و روایت
صحنه موجودی
که با آن
مواجه هستیم تنزل
بدهیم و الا
مقاومت اتفاق
نخواهد افتاد.
از طرفی این
را هم باید به
یک فهم عمومی تبدیل
کنیم. در
مقابل این
روایت و
الهیات هم، الهیات
دیگری است.
این دوگانهای
که غرب ایجاد
کرده که دنیای
اسلام را به
قول خودشان
مخیر بین
اعتدال و
خشونت قرار
دهند و اصلاً
داعش را برای
همین ایجاد
کردند که بگویند
مسلمانها یا
باید مسیر
اعتدال را
قبول کنند یا
خشونت را و آن
مسیر سوم که
مسیر حق و
مقاومت و
استقامت است
را گم کردند.
اسم تسلیم را
اعتدال و میانهروی
و پذیرش نظم
جهانی
گذاشتند و راه
غیر از این را
خشونت تلقی
کردند.
این در
کلام هم خودش
را نشان داده؛
یک عده آمدند
و دوگانه
اسلام رحمانی
و خشونت را
تصویر کردند.
درحالیکه نه
آن اسلام
رحمانی درست
است و نه آن
خشونت، بلکه
استقامت درست
است. به تعبیر
حضرت آقا اسلام
انقلابی درست
است. البته
این تبیین هم
میخواهد. اگر
شما این کار
را نکنید دشمن
صحنه را طوری
تصویر میکند
که مقاومت نه
دینی است و نه
معقول. یک
اسلام رحمانی
درست میکنند
که مقاومت و
جهاد ندارد.
امام یک موقع
میفرمودند
سوره برائت هم
بخوانید،
قرآن سوره برائت
هم دارد. کأنه
همه اینها
اصلاً در قرآن
نیست. بعد هم
یک عدهای به
این متعهد
هستند که طوری
اسلام را
خوانش کنند که
اسلام، تسلیم
در مقابل
مستکبرین
است، نه اسلام
مقاومت.
پس این
وظیفه اول
ماست که در
مقابل اسلام
تکفیری و در
مقابل اسلامی
که کارش تسلیم
در مقابل دشمن
است، اسلام
انقلابی یا به
تعبیر حضرت امام
اسلام ناب را
روایت و تصویر
کنیم. باید
فهم این
الهیات به
صحنه گره
بخورد تا بشود
انگیزه و
ایمان مردم را
پای کار آورد
و الا نمیشود.
نکته دوم
این است که در
این الهیات،
مقاومت به
معنی جنگ و
خشونت نیست.
اینطور نیست
که ما مردم را
به کشتار و
قتل دعوت میکنیم
.مسئله این
است که ما به
توحید دعوت میکنیم
و برای رسیدن
به توحید و
کرامت انسانی
استقامت میکنیم
و استقامت،
صفوف اول
دیگران را هم
در صحنه میآورد
و این استقامت
در راه پیروزی
و احقاق حق در
راه خدا و دین
خدا،
استقامتی است
که حد و مرز
کمّی نمیشود
برایش معین
کرد ولو بلغ
ما بلغ. این هم
حرف همة فقهای
امامیه است،
این امر
اجماعی است که
وقتی اصل
اسلام به خطر
افتاد باید
مقاومت کرد.
اصلاً جای اندازهگذاری
کمّی هم نیست.
امام در
منشور
روحانیتشان
میفرمایند
من از مادران
و پدران و
خواهران و برادران
و همسران و
فرزندان
شهداء و
جانبازان به خاطر
تحلیلهای
غلط این روزها
رسماً معذرت
میخواهم و از
خداوند میخواهم
من را در کنار
شهدای جنگ
تحمیلی
بپذیرد. ما در
جنگ برای یک
لحظه هم نادم
و پشیمان از
عملکرد خود
نیستیم. به
راستی مگر
فراموش کردهایم
که ما برای
ادای تکلیف
جنگیدهایم و
نتیجه فرع آن
بوده است. ملت
ما تا آن روز که
احساس کرد
توان و تکلیف
جنگ دارد، به
وظیفة خود عمل
میکند. بعد
هم میفرمایند
که این اولش
است و بعد هم
آثارش را میشمارند.
میگویند به
آن نتیجه هم
رسیدیم و
بیداری تمام
دنیا از
مقاومت هشت
سالة ماست با
اینکه واقعاً
خیلی دوران
پرتلاطم و
ابتلائات
سختی برای مردم
ایران بود. این
یک طور روایت
است.
امام جای
دیگر تعبیری
دارند که میفرمایند:
ملت شریف
ایران، توجه
داشته باشید که
کاری که شما
مردان و زنان
انجام دادید
آنقدر
گرانبها و پر
قیمت است که
اگر صدها بار
ایران با خاک
یکسان شود و
دوباره با فکر
و تلاش فرزندان
عزیز شما
ساخته گردد،
نه تنها ضرر
نکردهاید،
که سود زیستن
در کنار
اولیاء الله
را بردهاید.
این تبیین از
صحنه است که
مبتنی بر یک
الهیات خاص
است.
پس نکتة
دوم این است
که در شرایط
کنونی، که به تعبیر
حضرت آقا
شرایط تغییر
نظم جهانی است
و دیگران هم
گفتند، باز
حوزه علمیه
باید الهیات نظم
جدید را تبیین
کند. شما میخواهید
یک نظم جدیدی
را در مقیاس
جامعة جهانی برنامهریزی
کنید و برایش
طراحی کنید.
در نظم قدیم
یک نظام حقوق
بشر داشتند و
دیگران نرم
افزارهایی
تهیه کردند که
مبتنی بر آن
هم نظم جهان
را شکل دادند
برای اینکه
جهان را متحد
کنند و کلاً ارزش
ادیان را نفی
کردند. گفتند
هر عقیدهای
محترم است؛
یعنی هیچ
عقیدهای
محترم نیست.
شما میخواهید
مبتنی بر
احترام
ادیان، مبتنی
بر احترام
ارزشهای
الهی، نظام
جهانی و حقوق
بشری را تبیین
کنید که حقوق
همة اقشار هم
متناسب در آن
دیده شده است.
شما میخواهید
در جهان امنیت
و صلح پایدار
را مبتنی بر
اندیشه اسلام
تعریف کنید.
این کار حوزه
است. این هم
ضرورت تلاش
حوزه است که
بتواند صلح
پایدار مبتنی
بر اسلام را
تبیین کند که
این اتفاق
چگونه میافتد.
این صلح و
امنیت پایدار
بدون درگیری
با دستگاه
شیطان اتفاق
میافتد یا
نه؟ یک طرف
دستگاه شیطان
است که او بنای
جنگ گذاشته
است.
مستکبرینی
هستند که تفکر
فلسفی و نظریه
اجتماعی و
راهبرد
مواجههشان
با جهان،
درگیری و جنگ
است؛ تفکر
فلسفیشان
مبتنی بر تضاد
است، تفکر
نظریه اجتماعی
و نظم اجتماعیشان
مبتنی بر
جامعه بازار و
رقابت خشن بر
سر امکانات
مادی است و
نظریه مواجههشان
با دیگران
نظریه برخورد
تمدنها است.
در مقابل این
جریان آیا میشود
ما به صلح
پایدار بدون
مقاومت برسیم
یا باید
مقاومت کنیم و
موازنه قدرت
را تغییر
بدهیم؟
«فَقاتِلُوا
أَئِمَّةَ
الْكُفْرِ
إِنَّهُمْ لا
أَيْمانَ
لَهُمْ
لَعَلَّهُمْ
يَنْتَهُون»؛[۲۷]
میفرماید
اگر اینها
عهدهایشان را
زیرپا گذاشتند،
کار را به
درگیری و عمد
و سران
برسانید و جنگ
و قتال را به
آنجا بکشانید.
شاید اینها
عقبنشینی
کنند. میفرماید
اعداد قوه
بکنید و بعد
وارد مذاکره
بشوید. وقتی
موازنه قدرت
تغییر کرد «وَ
إِنْ
جَنَحُوا
لِلسَّلْمِ
فَاجْنَحْ لَها».[۲۸] ما
میخواهیم
جامعه جهانی
را به صلح
برسانیم؛ این
صلح و امنیت
جهانی چطور
اتفاق میافتد؟
اگر ما میخواهیم
جهان را به
سمت نظم جدید
مبتنی بر الهیات
اسلام و اهل
بیت تغییر
بدهیم، حتماً
باید از حق در
کل جهان دفاع
کنیم. اگر این
کار را کردیم،
امکان اینکه
مستضعفین
جهان همراه
بشوند و به
تدریج هدایت
بشوند فراهم
میشود. در
عین اینکه شما
نظام ارزشی
خودتان را دارید،
ولی بر اساس
همین نظام
ارزشی، شما در
هر کجای جهان
که باشید،
مکلف به دفاع
از حق و مظلوم
هستید. اینطور
نیست که ما
مثلاً در دفاع
از مظلومین
خلاف مبانی
اعتقادی خودمان
عمل میکنیم،
بلکه کاملاً
بر اساس وظایف
دینی خودمان
عمل میکنیم.
اگر میخواهیم
نظم جدیدی در
جهان شکل
بدهیم و در
این نظم جدید
موازنه تغییر
کند و
مستضعفین
عالم به طرف
اسلام و به
طرف مکتب اهل
بیت هدایت
بشوند، راهش
این است که ما
باید در همه
عالم از حق و عدالت
و مظلومین
دفاع کنیم و
این مأموریت
ماست؛ برای
اینکه به یک
نقطهای
برسیم که جهان
مبتنی بر
عدالت الهی
شکل بگیرد.
مأموریت
بعدی ما هم
این است که
الهیات آن نظم
جدید را
استنباط و آن
الهیات را
مبنای عمل قرار
بدهیم و به
تفاهم جامعه
جهانی
برسانیم. ما غیر
از اینکه
الهیات
مقاومت و
استقامت را در
جبهه مقاومت و
در تراز ملی
تبیین و
استنباط کنیم
و به تفاهم و
اغنا
برسانیم،
باید الهیات
نظم جدید را
در دنیای با
تکثر امروز،
مبتنی بر اندیشه
الهی استنباط
کنیم و به
تفاهم جامعه
جهانی
برسانیم.
بسترهای این
کار هم دارد
فراهم میشود.
این مأموریت
حوزه است.
نکته آخر
هم چیزی است
که مانع تبیین
این الهیات
است. اگر
بخواهم از
منظر حضرت
امام بگویم، این
اسلام
آمریکایی است
که نمیگذارد
شما الهیات
مقاومت را
تبیین کنید و
الهیات نظم
جهانی جدید را
مبتنی بر ارزشهای
الهی طراحی
بکنید. اسلام
آمریکایی یک
قرائتی از
اسلام است که
متناسب با
حاکمیت قدرتهای
بزرگ است.
حضرت
امام مؤلفههایی
برای این
اسلام، به
خصوص در اواخر
عمر شریفشان،
ذکر کردند. از
جمله در آن
بیانیهای که
برای همایش
جهاد سازندگی
در پاییز ۶۷
که آغاز
سازندگی در
ایران است،
این مطلب را
تذکر میدهند.
آن موقع دو
تفکر وجود
داشت، یک تفکر
این است که
انقلاب
اسلامی تمام
شده و ما باید
در نظم جهانی
و در تعامل با
جهان و همزیستی
مسالمتآمیز
با قدرتها،
کشور را
بسازیم و تفکر
دیگر هم این
است که ما
باید کشور را
بر اساس نظریه
انقلاب
اسلامی بسازیم
که حرکتی است
به سمت تمدن
اسلامی و عصر
ظهور؛ و
انقلاب
اسلامی باید
در دوران سازندگی ادامه
پیدا کند،
همینطور که
به نظام تبدیل
شده است. به
تعبیر حضرت آقا
باید آن نظام
به حکمرانی
اسلامی و
جامعه اسلامی
و تمدن اسلامی
تبدیل شود.
پس این دو
رویکرد وجود
دارد. رویکرد
اول میگوید
انقلاب
اسلامی
مأموریتش
تمام شده و در
دوره سازندگی
ما باید با
عقلانیتِ
جامعه جهانی،
کشور خودمان
را بسازیم.
اسمش هم میگذارد
عقلانیت،
کأنه این طرف
ضد عقلانیت
کار میکند.
مجمع عقلایی
هم که درست
کرده بودند،
معنایش همین
است. امام
آنجا میفرمایند
تمام توجه شما
جوانان عزیز
به اسلام ناب
باشد. دو تا
خصوصیت را
آنجا برای
اسلام ناب میگویند؛
یکی اسلامی که
ابرقدرت شرق و
غرب را به خاک
مذلت مینشاند.
در دوران
سازندگی یک
رویکرد این
است که شما
اسلامی را
دنبال میکنید
که موازنه به
نفع او در
جهان تغییر میکند
و قدرتهای
بزرگ در مقابل
او تسلیم و
زمینگیر میشوند.
نقطه مقابلش
هم این است که
شما قدرتها
را به رسمیت
میشناسید و
میگویید در
این دنیایی که
آنها دستی
دارند و عالم
در اختیار
آنهاست، باید
کشور را در
طرح آنها
بسازیم.
امام میفرمایند
که اگر ما از
سد نه شرقی و
نه غربی در دوره
سازندگی عبور
کنیم، هیچ
کاری انجام
ندادیم. یعنی
کشور را در
مقام ساختن،
در نظام سرمایهداری
یا نظام
کمونیستی، که
ان موقع این
دو تا نظام
بودند، منحلش
کنیم. پس یکی
از خصوصیات اسلام
ناب این است
که نقطه
مقابلش میشود
اسلام
آمریکایی؛
اسلامی که
قرائتش از اسلام
یک خرده
فرهنگی است که
ذیل تمدنها
عمل میکند و
همه قدرتها
را به رسمیت
میشناسد و به
نفع آنها با
آنها وارد
تعامل میشود.
دومین
نکتهای که
امام برای
اسلام ناب میفرمایند،
این است که
اسلامی است که
طرفدارانش
ضعفا و
مستضعفین و
فقرا و
پابرهنگان و
مخالفانش
زورمداران و
قدرتمندان و
ثروتمندان
هستند.
بنابراین اگر
ما نظم
کشورمان را بر
اساس منافع
قدرتهای
بزرگ و سرمایهداران
شکل دادیم، یک
سرمایهداری
وابسته به
جهان درست
کردیم. این میشود
اسلام
آمریکایی،
اما اگر نظمی
که در کشور خودمان
میخواهیم
ایجاد کنیم،
مبتنی بر غلبه
اسلام و به نفع
ضعفا و
مستضعفین
باشد، این
اسلام ناب
است. این تفقه
میخواهد.
ممکن است به
نظر بیاید این
حرف یک شعار سیاسی
است ولی
واقعاً اینطور
نیست؛ یک حرفی
است که یک
فقیه جامع
الشرایط
کاملاً با
مواضع فقهی
بیان فرمودند.
در
مقاومت دنیای
اسلام و در
تدوین الهیات
نظم جدید
جهانی، همین
دو تا تفکر
وجود دارد.
تفکر اسلام
ناب هم در
نحوه مواجهه
جبهه مقاومت
با دنیا و هم
در آینده
اقتضائی دارد
و اسلام آمریکایی
هم برای خودش
اقتضائی دارد.
این مرزبندی که
حضرت امام
کردند، یک
مرزبندی
بسیار مفید است
برای اینکه ما
در تبیین
الهیات
مقاومت و الهیات
نظم آینده و
صلح پایدار و
امنیت جهانی،
که وظیفه ما
هست، توجه
داشته باشیم و
به سمتی نرویم
که یک قرائتی
از اسلام را
به جهان ارائه
کنیم که به
نفع نظام
سرمایهداری
است. اگر آن
قرائت را از
جهان ارائه
کردیم، نظم
جدیدی اتفاق
نخواهد افتاد.
یک موقعی امام
به یکی از
بزرگان
فرموده بودند
از مالکیت خصوصی،
که از احکام
اسلام هم هست،
طوری دفاع
نکنید که
اسلام متهم به
دفاع از نظام
سرمایهداری
شود. این یعنی
اسلام
آمریکایی.
پس هم در
الهیات
مقاومت و هم
در الهیات نظم
آینده جهان،
این دو تا
قرائت متفاوت
از اسلام حضور
دارند و نقش
ایفا میکنند.
ما باید سعی
کنیم آن قرائت
اسلام ناب را مبنای
تبیین این دو
الهیات قرار
بدهیم. این چیزی
است که از
حوزه علمیه
متوقع است.
اگر نگوییم
بزرگترین،
حداقل یکی از
بزرگترین
کانونهای
تبیین الهیات
ادیان الهی و
الهیات اسلام و
تبیین رابطه
بشریت با
ادیان الهی،
حوزه علمیه قم
است. ما
بخواهیم یا
نخواهیم، نقش
حوزه همین است
و میخواهد
نحوه ارتباط
جامعه را با
دین و فرهنگ
دین توضیح
بدهد و تبیین
کند و محقَق
کند. ما بخواهیم
یا نخواهیم
حوزه علمیه
الان در رأس این
کانونها در
جهان است و
این انتظارات
از ما، هم در
تراز ملی و هم
در جبهه
مقاومت و
راهبری
مقاومت دنیای
اسلام و هم در
گسترش این
مقاومت به
جامعه جهانی و
تأثیرگذاری
بر نظم جهان،
در تبیین الهیات
آینده جهان
وجود دارد. ما
مسئول هستیم و
از ما نقش میخواهند.
این کار
حوزه علمیه
است. حوزه
علمیه باید
این کار را
انجام بدهد و
مواظب هم
باشد. راهزن
اصلی ما،
اسلام
آمریکایی است.
اسلام
آمریکایی یکجایی
به اسلام
رحمانی، یکجایی
به نظریه
اعتدال و
امثال اینها و
یکجایی به
اسلام خشن تبدیل
میشود. ما
باید آن قرائت
از اسلام را
که قرائت حقیقی
اسلام است که
در آن تحجر،
انفعال،
خشونت و تسلیم
و وادادگی در
مقابل قدرتها
وجود ندارد،
تفقه و تبیین
کنیم. در
مرحله بعد هم
باید تفاهم
کنیم و آن را
به یک گفتمان
ملی و گفتمان
جبهه مقاومت و
بعد هم گفتمان
مستضعفین
جهان تبدیل
کنیم.
[۱].
سوره آلعمران،
آیه ۱۵۴.
[۲].
سوره آلعمران،
آیه ۱۶۷.
[۳].
سوره آلعمران،
آیه ۱۶۸.
[۴].
سوره آلعمران،
آیه ۱۶۹.
[۵].
سوره آلعمران،
آیه ۱۴۳.
[۶].
سوره آلعمران،
آیه ۱۵۵.
[۷].
سوره آلعمران،
آیه ۱۴۰.
[۸].
سوره آلعمران،
آیه ۱۷۲.
[۹].
سوره آلعمران،
آیه ۱۷۳.
[۱۰].
سوره آلعمران،
آیه ۱۷۴.
[۱۱].
سوره آلعمران،
آیه ۱۷۵.
[۱۲].
سوره مزمل،
آیات ۷-۱.
[۱۳].
سوره انفال،
آیه ۶۰.
[۱۴].
سوره انفال،
آیه ۱۰.
[۱۵].
سوره توبه،
آیه ۲۵.
[۱۶].
سوره مائده،
آیه ۳۲.
[۱۷].
سوره نساء،
آیه ۹۳.
[۱۸].
سوره توبه،
آیه ۱۲۰.
[۱۹].
سوره مائده،
آیه ۲۴.
[۲۰].
سوره نساء،
آیه ۷۳.
[۲۱].
سوره توبه،
آیه ۱۱۱.
[۲۲].
سوره توبه،
آیه ۷۶.
[۲۳].
سوره محمد،
آیات ۲-۱.
[۲۴].
سوره محمد،
آیه ۴.
[۲۵].
سوره محمد،
آیه ۵.
[۲۶].
سوره محمد،
آیه ۶.
[۲۷].
سوره توبه،
آیه ۱۲.
[۲۸].
سورة انفال،
آیه ۶۱.