تفسیر سوره مبارکه فلق پناه بردن به خدای متعال از چهار شر اصلی ایجاد نظام حسادت توسط شیاطین تنها راه نجات ورود به وادی ولایت
متن زیر گفتگوی آیت الله میرباقری در برنامه سمت خدا می باشد که در تاریخ ۱۴ شهریور ۹۴ پخش شد. در این جلسه در ادامه تفسیر سور جزء ۳۰ به ترجمه و تفسیر سوره فلق پرداخته شد و ایشان بیان داشتند: در دو سوره پایانی قرآن تهدید و مخاطراتی انسانها را در بر گرفته و نیز راه نجات و پناهگاه و تکیه گاه انسانها نیز بیان شده است. چهار شر عظیم در این سوره ذکر شده است؛ شر مخلوقاتی که شر دارند، شر تاریکی پنهان شونده، دمندگان در گره ها و سحر ساحران و شر حاسدان. تا در انسان یک جریانی شکل نگیرد و این شرور را نفهمد و احساس نکند و بعد آن تکیه گاه را احساس نکند، سوره در انسان جاری نمیشود. شر وقتی پیدا میشود که مخلوقی از مدار اولوهیت و بندگی خدا میرود. . اگر همه عالم در مداری که برایشان تعریف شده قرار بگیرند و روابطشان با همه موجودات دیگر بر اساس بندگی خدا باشد، همه عالم خیر می شود. شر، به اختیارات مخلوقات برمیگردد. انسان مختار است که در روابطش با سایر موجودات مبنا را بندگی و سجده در برابر خدای متعال قرار دهد و یا غیر از این را انتخاب کند. اگر انتخاب الهی شد نتیجه آن خیر است و اگر اختیار انسان شیطانی باشد در روابط با دیگران ولو ظاهر خیری هم داشته باشد اما حقیقت آن شر خواهد بود. همه صفات رذیله ریشه در خروج از بندگی دارد که ما باید از آنها به خدای متعال پناه ببریم. این شر، هم نظام دارد و هم در طبیعت تصرف میکند. شر موجودات وقتی به ما میرسد که بتوانند با ما ارتباط بگیرند و آن شیطنتشان، آن شهوت و آن دوری از خدا را در ما بدمند و الا اگر نتوانستند در ما بدمند هر چه هم شر داشته باشند ما از شر آنها مصون هستیم. حسد یک صفت شیطانی است و این است که آدم نمیتواند تقسیم روزی توسط خدا را ببیند؛ پس رابطه اش با خدا بد میشود. یکی از عوامل حسد، عُجب است و یکی هم از مدار خود خارج شدن است که این ریشه فساد میشود. حسدها نظام دارند و آن حسد اصلی که همه حسدها به او برمیگردد حسد اولیاء طاغوت نسبت به نبی اکرم و اهل بیت است که ذیل آن نظام حسادت راه انداختند.
سوال: در جلسات گذشته در ذیل بحث تفسیر جزء سی قرآن کریم سورهی ناس را تفسیر کردیم در این جلسه از سورهی فلق خواهیم شنید.
جواب: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنة علی اعدائهم اجمعین. سوره فلق و ناس در ترتیب قرآن آخرین سورههای قرآن اند. در هر دو سوره گویا خدای متعال مخاطراتی که امت اسلامی و ما آدمها را تهدید میکند یادآور شدند و راه نجات از آن مخاطرات و تکیه گاهی که ما میتوانیم به آن پناه ببریم و آن قدرتی که میتوانیم به آن تکیه کنیم برای نجات از مخاطرات را هم به ما تعلیم کردند. خطاب اصلی هر دو سوره نبی اکرم صلی الله علیه و آله است لذا در دو مقام هم باید مورد توجه قرار بگیرد. همان طور که در سورهی ناس عرض کردیم یک قدم این است که ببینیم ما هم به تبع نبی اکرم، مخاطب این سوره هستیم؛ لذا در روایات به ما دستور داده اند اگر این سوره را میخوانید ولو در پنهان، بگویید «أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ»، پس ما هم مخاطب این سوره هستیم.
این سوره را یک بار نسبت به خطاب خودمان معنا میکنیم و اینکه مخاطراتی که ما را تهدید میکند و در این سوره تاکید شده و همچنین پناهگاهی که در مقابل این مخاطرات داریم چه چیز است؛ یک بار هم نسبت به خطاب به پیغمبر معنا می کنیم و اینکه پناه بردن ایشان برای چیست و آیا خطر خود ایشان را تهدید میکرده یا امت ایشان را تهدید میکرده است. بعد هم نسبت بین پناه بردن ما و پناه بردن نبی اکرم است که تکیه گاهی که ایشان درست میکنند با پناه بردن خودشان برای ما چه نفعی دارد.
در ابتدا چهار شر عظیم در این سوره یاد شده و از شر اینها ما پناه میبریم «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ»(فلق/۱) تکیه گاه و پناهگاه ما و او که باید هم در عمل و هم در باطن و هم در ظاهر به او پناه ببریم و تکیه گاه ما باشد، در مقابل این چهار شر است. البته تا در انسان یک جریانی شکل نگیرد و این شرور را نفهمد و احساس نکند و بعد آن تکیه گاه را احساس نکند، سوره در انسان جاری نمیشود، باید این احساس در انسان زنده شود.
«
مِن شَرِّ مَا خَلَقَ
»(فلق/۲) یکی از این شرور، شر مخلوقات است؛ معنی اش این که از شر آن چه آفرید که همهی مخلوقات شر داشته باشند نیست؛ بلکه همهی مخلوقاتی که شر دارند از شرشان انسان به خدا یعنی بِرَبِّ الْفَلَقِ پناه میبرد؛ که فلق باید معنا شود که یا به معنی صبح یا مخلوقات یا مخلوقات صبح یا سپیده است و یا اینکه یک چاهی است در جهنم که شاید این معنا از همه بهتر باشد. باید از شر هر مخلوقی که شر دارد بِرَبِّ الْفَلَقِ پناه ببریم.
«
وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ
»(فلق/۳) تاریکی وقتی ورود میکند. «غسق اللیل» به وقتی میگویند که شب تاریک میشود؛ یعنی حمره مغربیه (قرمزی که در مغرب است) از بین میرود و تاریک میشود؛ لیل غاسق یعنی شبی که کاملاً تاریک است و تاریکی اش فراگیر است کانه انسان در تاریکی اش غرق میشود. «وقوب» را به معنی ورود کردن و به معنی پنهان شدن گفتند. مثلاً ماه وقتی در خسوف واقع میشود، وقب میگویند؛ کانه پنهان شده و دیده نمیشود و غیر آشکار است؛ تاریکی که گویا خودش را هم پنهان میکند ما را در ظلمت میبرد ولی نمیبینیمش و پنهان کاری دارد؛ معنای دیگر برای وقوب، ورود است؛ یعنی تاریکی که ورود میکند و از درون هم ما را تاریک میکند به ما ورود میکند و زندگی و حیات ما را تاریک و ظلمانی میکند.
«
وَمِن شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ
»(فلق/۴) «نفث» یعنی دمیدن شبیه نفخ است؛ دمیدن در گرهها. آنهایی که در گرهها میدمند معنی اش ساحرههایی هستند که سحر میکردند و گرههایی میزدند در آنها میدمیدند؛ البته معانی وسیع تری دارد که باید در مورد آن بحث کنیم.
«
وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ
»(فلق/۵) از شر حاسد، آن وقتی که حسد خودش را اعمال میکند که این هم گویا شر عظیمی است.
سوال: پناه بردن به این مقامات الهی چه در این سوره چه سوره ناس نکتهی خاصی دارد؟
جواب: بله باید تناسب بین آن تکیه گاه و شرور باشد، و الا چرا نگفته برب العالمین یا قل اعوذ بالله نگفته است؟ این سوره را چندین گونه معنا کردند بعضی ظاهری معنا کردند و بعضی باطنی. ما باید مواظب باشیم چیزی به قرآن نسبت ندهیم که ناروا باشد بعضیها نسبت ناروا دادند و سمبلیک معنا کردند که آنها به درد نمیخورد نسبتهایی که داده می شود باید قابل استناد به قرآن باشد. شر چیست؟ آن چه خدا آفریده همه اش خیر است. خدا شر نیافریده خَلَقَ کُلَّ شَی بِاَحسَنَه حتی خلقت ابلیس هم شر نیست.
بنابراین ما دو عالم نداریم؛ اینگونه نیست که عالم شرور از عالم خیرات جدا باشد و خالق عالم خیرات یکی باشد و خالق عالم شرور کس دیگری باشد. این ثنویه است که به تعبیر قدما به این زندیق میگویند؛ یعنی کسی که تابع کتاب «زند» است بعد شده «زندیه» و در عربی «زندیق» نام گرفته است. اینها معتقد به دو خدا بودند؛ یکی به اهریمن و دیگری حضرت حق؛ که یکی مبدا شرور و یکی مبدا خیرات است. این طوری نیست؛ در عالم دو خالق، دو رب، دو اله نداریم، دو عالم هم نداریم. یک عالم است و یک خالق و یک رب دارد و در خلقتهای او هم هیچ شری نیست؛ خلقت ابلیس و هیچ موجودی شر نیست. بعضی هم گفتند که شر عدمی است و اصلاً شر نیست که این حرف هم قابل قبول و گفتنی نیست.
سوالی اینجا مطرح می شود، پس شر چیست و از کجا پیدا میشود؟ شر وقتی پیدا میشود که مخلوقی از مدار اولوهیت و بندگی خدا بیرون میرود. یک سلول وقتی از مداری که برای سلولهای بدن در نظر گرفته شده خارج میشود یک بیماری سخت میشود مثل سرطان. اگر همه عالم در مداری که برایشان تعریف شده قرار بگیرند و روابطشان با همهی موجودات دیگر بر اساس بندگی خدا باشد یعنی نسبت به خدا حالت خضوع داشته باشند و همه رابطه هایشان بر اساس سجده در مقابل خدای متعال باشد، همه عالم خیر میشود. وقتی میخواهد با دوستش ارتباط بگیرد، بر اساس بندگی با خدا است. حتی وقتی میخواهد در عالم جمادات و نباتات تصرف کند و یا در طبیعت، مواظب است خدا راضی باشد و بر اساس بندگی خدا باشد.
این عالم یک اله دارد؛ همه عالم مخلوقات خدا هستند و همه هم یک مسیر دارند، ما با عالم با آدمها با طبیعت و با خودمان مرتبط هستیم و اگر از مسیر خارج نشویم و این روابط اگر بر اساس ارتباط با خدا و بندگی باشد با این که ارتباطات فراوان است، اما شری به وجود نمیآید. همهی عالم خیر محض میشود، شر از آن جایی پیدا میشود که مخلوقی از مدار بندگی خدا خارج میشود. هم خودش شر میشود و هم روابطش با دیگر مخلوقات خدا برای آنها شر ایجاد میکند؛ هم خودش شر میشود هم برای دیگران شر ایجاد میکند. ابلیس نسبت به خدا استکبار میکند؛ وقتی با انسانها ارتباط میگیرد برای آنها شر ایجاد میکند، وقتی با طبیعت ارتباط میگیرد شر ایجاد میکند.
شر، به اختیارات مخلوقات برمیگردد. در پرستش خدای متعال یا همه به نحوی اختیار دارند و یا لااقل انسان و بعضی از مخلوقات دیگر دارای اختیار اند. از آنجایی که خدا انسان را در پذیرش توحید آزاد گذاشته «لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ»(بقره/۲۵۶) و در اولوهیت ما را مجبور نکرده که جبراً سجده کنیم و آزادمان گذاشته است، ما میتوانیم همه روابطمان و همه زندگی مان سجده در مقابل خدای متعال باشد «
حَتّی تَکُونَ اَعْمالی وَ اَوْرادی کُلُّها وِرْداً واحِداً
» که در این صورت چنین آدمی شری صادر نمیکند و همه روابطش خیر است؛ و یا میتواند از دایره بندگی خارج شود و وقتی خارج شد اول برای خودش شر ایجاد میکند و بعد با دیگران هم که ارتباط میگیرد این ارتباط اگر خروج از بندگی باشد شر است.
ممکن است مخلوقی استکبار کند از دایره بندگی خارج شود و بعد بخواهد با من هم ارتباطی برقرار بکند ولو این ارتباط به ظاهر دوستانه باشد باطنش شر است«
الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ
»(زخرف/۶۷) آنهایی که در دنیا خلیل و دوست صمیمی بودند در قیامت دشمن هم میشوند الا آنهایی که رابطه هایشان بر اساس تقوا بوده است، حتی آنهایی که در دنیا اخلاء بودند و دوستی میکردند و قصد خیانت به حسب ظاهر نبوده اما رابطهای که بر اساس بندگی خدا نیست شر ایجاد میکند ولو خلیل هم بودند ولی در قیامت از هم متنفر هستند و عدو و دشمن هم میشوند؛ زیرا میبینند که چقدر به هم ضرر زدند. پس هر رابطهای که از مدار بندگی خارج شود مبدا شر است و شرور از این جا ناشی میشود.
نکته بعدی این است که این شروری که در عالم است شرور از هم گسیخته نیست و محور دارد کما این که خیرات در عالم محور دارد چنانچه در روایات است که «
نَحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرٍّ
»(۱) ما اصل همه خیرات هستیم «
إِنْ ذُكِرَ الْخَيْرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاهُ
» هر خیری از ما هم ناشی میشود و زمانیکه ما بندگی میکنیم، ریشه اش نبی اکرم است «لَولَا نحن مَا عُبِدَاللهِ»(۲) اگر بندگی ایشان نبود کسی خدا را عبادت نمیکرد و همه روابط شیطنت میشد. از آن طرف شرور هم مبادی دارد آنهایی که استکبار بر خدا کردند و استکبار خودشان را در عالم منتشر میکنند اینها اصل شرور اند «
عَدُوُّنَا أَصْلُ كُلِّ شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ كُلُّ قَبِيحٍ وَ فَاحِشَةٍ
» دشمن نبی اکرم و اهل بیت سلام الله علیهم ریشه همه شرور اند و همه فحشا و قبایح و زشتیها از فروع دشمنان است.
در حدیث عقل و جهل، نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم اصل خیرات اند و خیر از لشکر ایشان است؛ از آن طرف هم شر از لشکر جهل است و وقتی تمرّد بر خدا میکند همه قوایش شر میشوند و با هر کس ارتباط بگیرد این ارتباط بر محور تمرد است. یک موقع آدم «مذبذب» است با یکی ارتباط میگیرد بر اساس تقوا آن جا خیر منتقل میکند با یکی هم ارتباط بر اساس شهوات میگیرد.
ارتباطهایی که ما با هم برقرار میکنیم یا از بستر ارتباط با حضرت حق و اولیاء خدا عبور میکند و یا از بستر ارتباط با شیطان؛ مثل این که ما الآن با هم اگر از طریق شبکه الکترونیکی ارتباط برقرار کنیم مثلاً اگر با موبایل با هم تماس بگیریم، ولو کنار هم نشسته باشیم اما از طریق شبکه مرکزی با هم تماس میگیریم؛ یا کنار هم نشستیم و از طریق اینترنت با هم مرتبط می شویم اما به شبکه مرکزی متصل می شویم. ارتباطهای ما یا از طریق ارتباط با خدا و اولیای خدا میگذرد که این برای طرف مقابل خیر میشود؛ یا از طریق ارتباط با شیطان است که شر میشود. انسان با فرزند خودش با همسر با دوست خودش و حتی با طبیعت اگر ارتباطش نفسانی شد شر است؛ برای طبیعت و برای خودش شر ایجاد میکند «
ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ
»(روم/۴۱) فسادش در طبیعت آشکار میشود.
شرور یک نظام دارند که محورش اولیاء طاغوت اند؛ یعنی آنهایی که «طاغی علی الله» اند و طغیان را در عالم اقامه میکنند و آن را تبدیل به یک فرهنگ و تبدیل به معروف میکنند و بندگی را تبدیل به منکر میکنند. آنها محور می شوند و تمدن میسازند و تمدنشان و همه روابطشان شر است. این موجودات وقتی میخواهند با ما ارتباط برقرار کنند و اصلاً هر ارتباطی که با ما برقرار میشود اگر از مدار بندگی خارج بود، شر است و اگر در مدار بندگی بود خیر است؛ حتی ممکن است ظاهرش سختی باشد ولی باطنش خیر است. از آن طرف ممکن است ظاهرش خوشی باشد ولی باطنش شر است.
شیاطین یا اولیاء طاغوت وقتی میخواهند با ما ارتباط برقرار کنند با بعضیها مستقیم ارتباط برقرار میکنند با بعضیها از طریق شبکه ارتباط برقرار میکنند. ابلیس از طریق قوا و جنود و لشکرش ارتباط میگیرد، مستقیم سراغ امثال ما نمیآید؛ سراغ حضرت ابراهیم علیه السلام خودش میرود؛ اما سراغ ما که میخواهد بیاید قوا و لشکرش را میفرستد. گاهی شیطانک (شیطان ضعیفی) هم برای ما کفایت میکند و احتیاج به لشکر کشی نیست و گاهی هم لشکر گسیل میکند. اگر یک مومن مقاومت کند او دست برنمیدارد در روایت است به اندازه دو قبیله بزرگ برایش لشکر گسیل میکند.
گاهی آدمها طریق دام شیطان میشوند؛ یعنی شیطان با زبان آنها نفوذ میکند. وقتی دلی اسیر شیطان شد میتواند دام شیطان باشد و دیگران را هم گرفتار بکند. این که میگویند «
مُسْتَوْحِشاً مِنْ أَوْثَقِ إِخْوَانِهِ
»(۳) مربوط برادران دینی که جز بر اساس بندگی خدا با ما رابطه نمیگیرند نیست؛ بلکه درباره همین اخوتهایی است که ظاهرش دوستی است ولی مدارش مدار الهی نیست، ممکن است شیطان از طریق او من را فریب بدهد؛ یا به زبان او من را فریب بدهد. در نهج البلاغه است عدهای شیطان را ملاک میگیرند شیطان هم در درون آنها تخم گذاری میکند و جوجه کشی میکند. در بعضی روایات است که ابلیس زاد و ولدش از طریق تخم گذاری است؛ البته اینها باید معنا شود.
حضرت در نهج البلاغه فرمودند: «
وَفَرَّخَ فِي صُدُورِهِمْ وَدَبَّ وَدَرَجَ في حُجُورِهِمْ فَنَظَرَ بِأَعْيُنِهِمْ
» شیطان قوا و نیروهای خودش را بالا سر قوای آدم مینشاند، با چشم انسان میبیند؛ ممکن است شری بخواهد برساند از طریق دیگران برساند و آنها را واسطه بکند، ممکن است که ظاهرش هم خیر باشد ولی واسطه شیطان است و ممکن است ما متوجه نشویم. خیلی وقتها از طریق اشیاء در ما تصرف میکند، مثلاً در خمر و قمار و امثال اینها در قرآن دارد که اینها از عمل شیطان است؛ در روایت هم آمده است که چطور شیطان در انگور و خرما تصرف کرد که با آن شراب درست میشود. اینها توضیحاتی دارد و چون بزرگان گفتند احتیاج به فضای دیگر است. مثلاً روایت در کتاب وسائل الشیعه در ابواب کسب است که یکی باب آن کسب با خمر است و روایات مفصلی آورده اند که شیطان چطور خمر را درست کرد و کجا دست برد که خمر شد.
شیطان گاهی اوقات تصرف میکند«
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ
»(مائده/۹۰) خمر و قمار از عمل شیطان و مصنوع شیطان است. در آیه بعد میفرماید«
إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِي الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ
»(مائده/۹۱) شیطان میدمد در این خمر و میسر و از طریق اینها در شما دشمنی ایجاد میکند. پس خیلی وقتها در یک موجوداتی که خدا مسخر او قرار داده تصرف میکند و آنها را تبدیل به ابزار شیطنت و شر میکند و وقتی رابطه شر شد هر کجا نفوذ میکند آن را هم تبدیل به شر میکند و از طریق او با ما ارتباط میگیرد که آن هم شر میشود. ممکن است یک دستگاه عظیمی داشته باشد که همه اش شر باشد یعنی ابلیس یک تمدن درست کند که همه اش شر باشد که هر کجایش دست میزنی نفوذ شیطان است.
در بهشت هم که میروید نفوذ اهل بیت علیهم السلام است و همه اش خیر است. این شرور که در عالم است ریشه اش به طغیان و اولیاء طاغوت برمیگردد و نظام دارد و خیلی هم پیچیده میشود. دستگاه و علم و صنعت و قدرت همه اش میتواند ابزار همین شر شود؛ یعنی اگر مسخر قوای ابلیسی شد از دلش شر بیرون میآید. ظاهرش هم به نظر میآید خیر است ولی باطنش جهنم است و محیط شر برای صدور شر میشود. این در دنیا است تا ما در این عالم هستیم اختلاط با عالم خیر و شر داریم و ما با اختیار خودمان باید یکی را انتخاب کنیم. خدای متعال عالم دنیا را به گونه ای قرار داده که«
وَيَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلَى بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ
»(انفال/۳۷) در مسیر این عالم خلوص حاصل میشود و بدیها روی هم متراکم میشوند و میروند در وادی جهنم مهار میشوند و دیگر شرشان به مومنین نمیرسد؛ ولی در دنیا این طور نیست. دنیا عالم اختلاط است به همین دلیل شر به ما برسد؛ اما در عالم قیامت میروند در جهنم متراکم میشوند، لذا بهشتیها از شر جهنمیها کاملاً در امان هستند.
این جا و در این عالم راهش این است که آدم وارد پناه الهی شود «
لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي
» و یا در روایتی دیگر است که «وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي»(۴) و الا حصن دیگری نیست و این شر، ما را میگیرد. شر هم خیلی پیچیده است از طریق دوستیها و از طریق طبیعت است و ذائقهها و طعمها و جلوههایی درست میکند که واقعاً از آنها شر برمیخیزد.
سوال: حتی اگر ما از آن شر استقبال نکنیم؟
جواب: شر است و ما باید خیلی به خدا پناه ببریم. تکیه گاه دیگری نیست که از این شر ما را نجات بدهد؛ علم ما صنعت ما و پناه گاههای دیگر که برای خودمان درست میکنیم مثل تمرکز و عرفان این چیزها پناهگاه ما برای نجات از این شرور نیست و اگر در معرض این شرور هم قرار بدهیم که دیگر هیچ. پناهگاههای تاریخی که برای حفظ از خطرات درست کردیم و پناهگاههای شخصی مثل پدر، مادر، برادر، دوست، قبیله، جامعه، دولت، علم و صنعت، حتی تمرکز و خلوت و عرفانهای تصنعی که درست شده در مقابل این نفوذ سپر نیستند و اینها نمیتوانند ما را از این شرور حفظ کنند. «
مِن شَرِّ مَا خَلَقَ
» است که میآید و از طریق مخلوقات نفوذ میکند و این طور نیست که خیال کنید خودش مستقیم میآید؛ غاسق است که خودش را وقب (پنهان) میکند.
شر همین است و این طور نیست که دو عالم داشته باشیم و عالم شرور خالقش یکی دیگر باشد و یا شر العیاذ بالله به خدا برگردد. در روایات است که «وَالشَّرُّ لَيْسَ اِلَيْكَ»(۵) شر را نمیشود به خدا نسبت داد کما این که به اولیاء نمیشود نسبت داد. ریشه شر در خروج از مدار بندگی است و این خیلی مهم است. خود ما اگر از مدار بندگی خارج شویم تبدیل به شر میشویم و رابطه ما با دیگران ولو محبت آمیز باشد شر است و مشکل ایجاد میکند و آنها را گرفتار میکند. شرور اخلاقی و رفتاری هم همین طور اند. حسد چیست؟ صفتی است که در خروج از بندگی پیدا میشود. آدم که از بندگی خارج میشود حسود و متکبر و بخیل میشود. همه صفات رذیله ریشه در خروج از بندگی دارد که ما باید از آنها به خدای متعال پناه ببریم. عرض شد که این شر هم نظام دارد و هم در طبیعت تصرف میکند.
شر موجودات وقتی به ما میرسد که بتوانند با ما ارتباط بگیرند و آن شیطنتشان، آن شهوت و آن دوری از خدا را در ما بدمند و الّا اگر نتوانستند در ما بدمند هر چه هم شر داشته باشند ما از شر آنها مصون هستیم. ممکن است برای ما فشار و سختی درست کنند، اما سختی شر نیست. در باب مومن آل فرعون در قرآن چنین آمده است که «
فَوَقَاهُ اللَّـهُ سَيِّئَاتِ مَا مَكَرُوا وَحَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ
»(غافر/۴۵) خدای متعال مومن آل فرعون را از بدی مکر آنها حفظ کرد؛ حضرت فرمود او را کشتند و قطعه قطعه کردند؛ ولی مکر و بدی شان به او نرسید و نتوانستند او را کافر بکنند و از خدا نتوانستند جدایش بکنند. پس وقتی شر دیگران ما را میگیرد که وسوسه ها و تصرفات و روابطشان ما را هم از مدار بندگی بیرون ببرد؛ اگر ما استوار ایستادیم آنها هر چه هم موج بفرستند شرش به ما نمیرسد. ممکن است برای مومن سختی درست کنند اما این سختیها بستر رشد است.
در روایات حسد در «مصباح الشریعه» است که شیطان حسد بر آدم ورزید ولی موجب رفعت درجات حضرت آدم شد و نتوانست زمینش بزند و آدم بالا رفت. این طور نیست که وقتی او شرش را میفرستد اگر ما به خدا پناه ببریم از مدار بندگی خارج نشویم برای ما شر شود. درست است که بنی امیه عاشورا را به پا کردند و آن بساط را برای اهل بیت علیهم السلام درست کردند ولی شرشان که نرسید. این همانی است که حضرت زینب سلام الله علیها فرمود: «
ما رَأَیتُ الّا جَمیلاً
» در کار خدا من جز زیبایی ندیدم. آنها را به مقامات رساند؛ بله آنها میخواهند شر برسانند ولی خدا جلوی شرشان را میگیرد.
سوال: در عرصه رزق، آنهایی که رزقشان تنگ میشود.
جواب: بله ممکن است یک جایی شیطان مال انسان را با حرام قاطی بکند؛ ولی اگر انسان به خدا پناه برد شرش آدم را نمیگیرد. مضیقه پیدا میشود؛ حتی در باب انبیاء دارد که گاهی اوقات شیطان با خدا محاجه میکرده که خدایا همه چی به آنها داده ای و آنها هم تو را شکر میکنند اجازه بده تصرفی بکنم. خدا اجازه میداده است مثلاً آمده در حضرت ایوب مالش را برده و بیمار شده عذاب سختی برایش پیش آورده، رنج پیش آورده چنانچه از قول حضرت ایوب در قران آمده است که «
أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ
»(ص/۴۱) ولی نتوانسته حضرت را زمین بزند چون حضرت ایوب تکیه به خدا کرده است. بنابراین «شر ما خلق» است که اصل این شر هم برمیگردد به اولیاء طاغوت که شیاطین جن و انسی هستند که از مدار بندگی خارج شدند و میخواهند دیگران را هم از مدار بندگی خارج بکنند.
حضرت امیرالمومنین علیه السلام در خطبه قاصعه فرمود: شیطان بیماری اش مسری است؛ مواظب باشید شما را به بیماری استکبار علی الله دچار نکند و به طغیان و سرکشی بر خدا مبتلا نکند؛ اگر مبتلا کرد، همان شر میشود. نمیخواهم آیات بعد را این طوری معنا کنم اما شیطان میخواهد بدمد و از طریق دمیدن، از طریق تاریکی ایجاد کردن، از طریق دمیدن حسادت، حسادت ایجاد کند و اینگونه بساط عالم را به هم میزند و بساط مومن را خراب میکند. این شر اول است؛ البته ابتدائاً در ما نمیتواند نفوذ بکند؛ بلکه همه راههای نفوذ را فراهم میکند.
«
وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ
» از شر شب تاریک وقتی که فراگیر میشود؛ این یعنی چه؟ آیا همین شب است؟ بعضی مفسرین همین طوری معنا کردند، ممکن است محیط نفوذ شر باشد و شیاطین از این تاریکی استفاده بکنند و شر برسانند. چون گفتند بیشتر شرور خیلی وقتها برای نفوذ از تاریکی شب استفاده می کنند؛ ولی این معنا خیلی معنای زیبا و دلچسبی نیست تاریکی شب مگر شر دارد؟! پس این باید یک چیز دیگری باشد؛ تاریکی که گویا شیطان و آن مبادی و اصول شر و اولیاء طاغوت از آن تاریکی استفاده میکنند و بعد میدمند و دامشان را پهن میکنند.
حضرت در خطبه شقشقیه دوران بعضیها را تفسیر میکنند به «طَخْیَةٍ عَمْیَاءَ»؛ یعنی تاریکی کوری که چشمها رفته و فضا هم تاریک است؛ در چنین شرایطی همه کار میشود کرد؛ شیطان شرش را وقتی میخواهد برساند یک بستر تاریکی ایجاد میکند و آن بستر تاریکی را نفوذ و گسترش میدهد. در این فضای تاریک و ظلمانی فرق بین طلا و سفال معلوم نیست و میشود طلا را به جای سفال قالب کرد، چون تاریک است و هیچ چیز دیده نمیشود. در فضای نورانی است که فرق خوب و بد و اولیاء خدا و دشمنان معلوم میشود. شیطان فضا را تاریک میکند. یک دلیل که غاسق را به معنی شب گرفتند این است.
بعضیها معنی وسیع تری کردند، مرحوم طبرسی میفرمایند: موجودی که شر را همراه با ضرر به انسان میرساند که احیاناً هم همراه با نوعی اختفا است، این هم یک احتمال برای معنای غاسق و وقب است و احتمال بدی هم نیست موجودی که خودش را مخفی میکند و به انسان شر میرساند؛ این هم یک دشمنی است که ما را تهدید میکند و خودش را پنهان میکند. «وقوب» یکی از معانیش پنهان شدن است و فقط به معنی دخول و نفوذ نیست؛ یک غاسق و تاریکی و ظلمت نافذی است که این تاریکی در انسان نفوذ میکند ولی خودش را مستقیم نشان نمیدهد و با واسطه اعمال نفوذ میکند و به هر دو اینها معنا شده است.
«
وَمِن شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ
» یک احتمالی که ظاهر آیه است و معمول مفسرین همین طور معنا کرده اند این است که یکی از طرق نفوذ شیاطین، سحر بوده و واقعاً هم سحر میکردند. در روایت است که کهانت و سحر بیشتر در دورههایی بوده که انبیاء نبودند و دوره فترت بوده است اما وقتی پیغمبران میآمدند هوا روشن میشد، وحی که می آمد بساط سحر جمع میشد. مثل حضرت موسای کلیم که فرعون سحر و سحرهای داشت و از طریق این سحره تصرف و ایجاد رعب میکرد؛ یعنی این سحرش ابزار مدیریتش بود. آن هم یک قاعده و قانون دارد و واقعاً قوایی را به رخ مردم میکشید و از طریق این قوا رعب ایجاد میکرد و آنها را تسلیم میکرد. موسای کلیم بساط سِحر سَحَره را با معجزه جمع کرد.
با این کهانت و سحر و ارتباط با قوای پنهانی و اجنه و انواع سحری که وجود دارد و ارتباط با قوای افلاک و ماوراء و این سحرهایی که میکردند و میدمیدند، مسیر آدمها را عوض میکردند و آدمها را مسخّر میکردند. یکی از راههایی که شیاطین و مبادی شرور و آنهایی که شر به آنها برمیگردد، برای نفوذ شرشان ایجاد کردند و برای این که دیگران را تسلیم خودشان بکنند و از خدا دور بکنند، این بود که مردم را سحر میکردند.
یک نوع سحر، «نفاثات فی العقد» است؛ یعنی میدمیدند و با این دمیدن تصرف میکردند. ذیل این آیه روایات متعددی آمده که نبی اکرم صلی الله علیه و آله را سحر کردند و ایشان نمیدید، اینها را بزرگانی مثل مرحوم شیخ طوسی در تبیان و مرحوم علامه مجلسی در بحار و دیگران گفتند؛ این روایات خیلی سند ندارد؛ زیرا در پیغمبر اینچنین سحر واقع نمیشود. نمیخواهیم بگوییم انبیاء جسمشان تحت تصرف واقع نمیشد، چراکه بسیاری از انبیاء و اولیاء شهید شدند، سید الشهدا علیه السلام شهید شدند؛ البته آنها هم به اذن الله و گاهی به اذن خود حضرات است.
در اشعار عمان سامانی است که روز عاشورا شمشیرها و نیزهها به سیدالشهداء میگفتند: ما در اختیار شما هستیم و اگر شما اجازه بدهید آنها را بزنیم؛ حضرت فرمود: نه، اگر شما در اختیار هستید در دست دشمن باشید، مصلحت در این است. ما هم نمیخواهیم بگوییم نفوذ آنها در جسم امام بدون اذن امام است و الا ایشان، امام عالم نیست؛ در جسمش نفوذ میکنند. بنابراین نمیخواهیم بگوییم سحر مطلقاً اثر نمیکند یا شیطان نفوذ در جسم نمیکند؛ کما این که در حضرت ایوب چنین شد که «
أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ
» اما بعضی از آن چیزهایی که نقل شده نسبت به وجود حضرت نبی اکرم صلی الله علیه و آله سخیف است؛ مثل شیخ طوسی و مجلسی میگویند اینها خیلی سند ندارد.
یکی از طرق سحر دمیدن است و سحرشان ابزاری هم داشته اند. در عقدهها (گرهها) می دمیدند؛ مثلاً نخهایی که در آن گره میزنند و این یک نوع سحر است که معنای غلطی هم نیست و واقعاً هست و هم واقعیت خارجی و هم آثار دارد. بخشی از سحر تخیل است «يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَى»(طه/۶۶) در مورد سحر سحره فرعون قرآن میفرماید: اینها سحر کردند و در خیالها تصرف میکردند و مردم خیال میکردند که واقعاً این ریسمانها و چوب دستیها مثل مار حرکت میکنند؛ یک قسمش هم تصرف واقعی است؛ زیرا سحر اثر واقعی و تصرف واقعی هم دارد کمااینکه در روایات هم است. چشم زخم هم همین طور است.
پس سحر یکی از مسیرهای شیاطین برای تصرف در ارادههای انسانی و رساندن شر به آنهاست؛ و رساندن شر یعنی آنها را از مسیر خدا دور بکنند و نگذارند بندگی واقع شود. در آنها تردید نسبت به دین ایجاد بکنند؛ کما این که سحره مقابل انبیاء میآمدند یک تصرفات ظاهری و خیالی میکردند و بعد میگفتند اگر انبیاء معجزه میکنند ما هم این کار را میکنیم. داستانهای تاریخی اش فراوان است که میآمدند و تصرف میکردند؛ مثلاً در دستگاه بنی مروان نفوذ کرده بودند و کارهای عجیبی میکردند؛ تا تردید در حقانیت وحی و مقابله با وحی ایجاد بکنند و در راه انبیاء شک و رعب و ترس و وحشتی ایجاد بکنند. مثل قدرتهایی که الآن هستند و الآن هم قدرتهای شیطانی و استکباری جهان از سحر استفاده میکنند، تردید نکنید کهنه و سحره دارند کار میکنند حتی ممکن است که سحر پیچیده تر شده باشد.
خدا رحمت کند ما استادی داشتیم میگفتند: بعضی از این منحنیهایی که میکشند شاخصهایی که میدهند مثل سحر سحره فرعون است که ایجاد توهم و خیال باطل میکند که مردم را از خدا مایوس و امیدوار به کفار میکند، یک جوری منحنیها را میکشند آدم وقتی نگاه میکند میگوید باید تسلیم کفار شویم. بنابراین سحر، بصورت تصرفی بوده که ایجاد خیال و ترس و رعب می کردند و در راه انبیاء هم تردید ایجاد میکردند. نکته مهم این است که نفاثات وقتی شرشان به ما میرسد که ما را از خدا جدا بکنند؛ در ما تردید ایجاد بکنند و ما را مسخر خودشان بکنند و نگذارند ما بندگی بکنیم و بالعکس ما در مسیر آنها حرکت بکنیم؛ و واقعاً هم یکی از کارها همین است و آنهایی که تن میدهند آرام آرام تحت تاثیر این سحر قرار میگیرند و مسخر میشوند و کارهایی میکنند که قابل تصور نیست و گناهان نگفتنی است.
«
وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ
» حاسد واقعاً شرور فراوانی میرساند، حسد را این طوری معنا کردند که آدم نعمتی را که خدا به کسی داده نسبت به آن نعمت حسد بورزد؛ یعنی نمیتواند ببیند خدا این نعمت را به او داده است و میخواهد آن چه او دارد، من داشته باشم؛ یعنی انسان طمع در نعمتی دارد که خدا به دیگری داده است. مثلاً خداوند به یک نفر فرزند خوب، همسر خوب، ملک خوب، آبرو و امکانات داده اما انسان در آن چه خدا به دیگری داده طمع میکند تا آن را به طرف خودش بکشد. در واقع میخواهد از سفره دیگران به طرف خودش بکشد و نمیتواند ببیند دیگری دارد. یک موقع آدم میگوید خدایا به او دادی الحمدلله از فضل بیکرانت دادی گوارایش باد به من هم بده تو که خزائنت بی منتهاست؛ این غبطه است. در روایت دارد مومن غبطه دارد ولی حسد ندارد و منافق غبطه ندارد و حسد دارد.
هیچ وقت نمیگوید خدایا بده بلکه در همان چیزیکه دیگری دارد طمع می کند، میخواهد آن مال و مقام و موقعیت برای او باشد. در روایت است که چنین آدمی نسبت به کار خدای متعال در واقع اعتراض میکند؛ در حالیکه خدای متعال می فرماید: که من با فضل خودم و بر اساس حکمت دادم؛ برای تو نیست. آن چه خدا به همه میدهد برای خودش است، اگر شما حقوق اول ماهت را تقسیم بکنی هیچ کس حق ندارد بگوید چرا به فلانی کم یا زیاد دادی چون مال خودت است، حق کسی را ندادی فقط باید بر اساس حکمت باشد. همه عطای خدا فضل است و کسی طلبکار نیست؛ فقط حکیمانه است و خدای متعال بر اساس فضل حکیمانه خودش چیزی میدهد. در حسادت، من نمیتوانم ببینم خدا به او داده و سهمی که خدا به او داده را میخواهم به طرف خودم بکشم. این معنایش این است که من تقسیم خدا را قبول ندارم و معترض به آن تقسیم هستم. در روایت باب حسد است که چنین شخصی سخط نسبت به خدا دارد.
لذا در روایت دارد چشم شما دنبال آن چه به دیگران داده شده است نباشد دلتان هم دنبال آن نرود؛ یعنی نه چشمتان دنبال بکند نه دلتان را بفرستید؛ بلکه از فضل خدا بخواهید. در قرآن دارد آن چه که ما از فضل خودمان به دیگران دادیم در آن طمع نکنید؛ چون آن، سهم و رزق آن هاست. خدای متعال اگر بخواهد به کسی بدهد لازم نیست از دیگران کم کند، بعضیها هستند ده برابر هم به خودشان بدهی میخواهد دیگران نداشته باشند. بعضی روایات میگویند ریشه اش ممکن است در عُجب باشد.
سوال: قرار امروز تلاوت آیات ابتدایی سوره مبارکه تحریم است و بعد در ادامه بحث در خدمت استاد هستیم.
جواب: بسم الله الرحمن الرحیم. یکی از شروری که در این سوره به ما گفتند از آن به خدای متعال پناه ببرید «
شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ
» است. حاسد وقتی حسدش را اعمال میکند از آن شر برمیآید. حسد یک صفت شیطانی است و این است که آدم نمیتواند تقسیم خدا را ببیند؛ پس رابطه اش با خدا بد میشود. خدا نعمتی به دیگران داده است و آدم باید دست فضل خدا را ببیند، آنهایی که موحد اند خدا هر نعمتی به هر کسی میدهد خوشحال میشوند و لذت میبرند و خدا را حمد میکنند. یک گیاه میروید چنین شخصی خدا را حمد میکند، در حالی که این گیاه است که بهجت پیدا میکند و چه ربطی به او دارد؟ اما چون او بنده خداست و فضل خدا را میبیند لذت میبرد. چه به او بدهند چه به دیگری، فرقی ندارد و لذت میبرد.
اما کسی که دارای صفت حسد است نمیتواند فضل خدا به دیگری را ببیند و فقط خودش را میبیند. لذا وقتی خدا به دیگری تفضل میکند، او رابطه اش با خدا بد میشود؛ ابتدا ساخط بر خدا میشود و بعد از اینکه خدا این امکان را به او داده بدش میآید و شروع به اعمال کردن میکند. این رابطه خدایی نیست و هر تصرفی من نسبت به این نعمت بکنم شیطانی می شود. میخواهد این نعمتی که خدا داده از مدار نعمت و بندگی بیرون ببرد و آن را تبدیل به شیطنت بکند.
حاسد وقتی حسادت میورزد شرش به انسان میرسد او وقتی شیطنت میکند، سخط و غضب بر خدا میکند و میخواهد ما را در بازی خودش هم بکشاند اگر آدم در دام حاسد افتاد او تصرف می کند و من هم عکس العمل متناسب با او نشان می دهم و در همان مسیری که او میخواهد می روم. روایات حسد خیلی زیاد است، در روایات دارد حسد ایمان را میخورد کما این که سرکه عسل را فاسد میکند روایت در کافی شریف است در باب حسدِ کتاب ایمان و کفر، داود رقی از امام صادق علیه السلام نقل میکند حضرت فرمود «
اتَّقُوا اللَّهَ وَ لَا یَحْسُدْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً
»(۶) به خدا تقوا داشته باشید و حسد به هم نورزید، بعد فرمودند: حضرت عیسی علیه السلام یکی از شرایعی که داشت سیاحت بود؛ یعنی مسافرت میکرد و دنبال خوبان میگشت. آیات خدا را میدید که البته در شریعت حضرت پیامبر سیاحت تبدیل به صیام شده و ما سیاحت نداریم؛ اما سیاحت برای حضرت عیسی جزء عباداتشان بود.
در یکی از سیاحات یکی از خوبان را همراه خودش برد. حضرت بسم الله گفتند و با توکل به خدا روی دریا پا گذاشتند و رفتند این فرد هم مومن بود و دنبال حضرت عیسی راه افتاد روی آب به سفتی حضرت عیسی راه میرفت و الا خودش که نمیتوانست روی آب راه برود؛ به وسط آب که رسید عُجب او را گرفت و گفت من یکی و عیسی هم یکی، او دارد روی آب میرود و من هم همینطور، پس او چه امتیازی دارد که پیغمبر شده است؟ از عُجب شروع شد و بعد تبدیل به حسد شد. چطور شد که طلحه و زبیر با حضرت امیر درگیر شدند؟ اولش عجب است، یکی از کارهایی که دشمنان حضرت کردند این بود که کسانی که تابع حضرت بودند را تبدیل به رقبای حضرت کردند و آنها هم احساس کردند که تو از صحابهای و ما هم صحابه ایم؛ پس تو چه امتیازی داری؟ اگر تو جنگیدهای ما هم جنگیده ایم و… ، که این تبدیل به حسد شد و جنگ جمل را راه انداختند. اول عُجب است و بعد به حسد می رسد.
در آن داستان، همراه حضرت عیسی وقتی به این مرحله رسید در آب فرو رفت؛ فریاد زد. حضرت او را گرفتند و فرمودند: چرا از موقفی که خدا برایت قرار داده خارج شدی؟ خدا بر تو غضب کرد. موقف تو موقف تبعیت از عیسی است تو به شدت و تبعیت از حضرت عیسی مومن هستی و اگر حضرت عیسی رهایت کند اصل ایمانت هم میرود چه برسد که به حدی از ایمان و توکل به خدا برسی که با اسماء الله سر و کار داشته باشی و بتوانی روی آب راه بروی. البته اگر یقینش بیشتر بود روی هوا هم راه میرفت اما آن یقین که برای تو نیست بلکه طبق روایات است که «بِنا عُبِدَالله»(۷)
آدم گاهی در وادی عرفان می افتد و خیال میکند چهل شب نماز شب خواند مانند حضرت امیرالمومنین علیه السلام می شود و به خودش میگوید: من یکی، حضرت امیر هم یکی. در حالی که همه آن چه که یک عارف دارد اگر عارف حسابی باشد یک تجلی از روح امیر مومنین است؛ بعد بگوید من یکی امیر یکی، این مثل آن کسی است که از پولهای خان قلکش را پر کرده بود و میگفت من هم خان هستم؛ اینها پولهای خان است و مال تو نیست. اگر این عجب تبدیل به حسد شود، انسان به انبیاء حسد میورزد این دیگر فاجعه است.
حضرت بعد از این در ادامه حدیث فرمود مواظب باشید موقف خودتان را ببینید و حسد نورزید. نعمتی که به حضرت عیسی دادند مال تو نیست. نعمتی که به حضرت علی علیه السلام دادند مال تو نیست اما با این حال تو هم از سفره حضرت میخوری و حضرت تو را هم شفاعت میکند و هر چه داری از آن جاست دیگر حسادت ورزیدن ندارد. انسان وقتی موقف خودش را نسبت به امام از دست میدهد به امام حسادت میورزد. ابلیس هم همین کار را کرد؛ حسد ورزید و حسادتش یک عالم را به آتش کشید و شش هزار سال عبادت خودش را نابود کرد؛ چون در روایت دارد ریشه سقوط شیطان استکبار و حسد بود که نسبت به ولی خدا ورزید. در حالی که میتوانست ذیل نبی اکرم و امیرالمومنین راه برود که او هم جزء خوبان میشد، او هم خوب میشد؛ زیرا خلقت او که شر نبود.
انسان از موقف خودش خارج میشود و خودش را بزرگ تر از آن چه که هست میبیند و بعد حسد میورزد و شر به پا میکند. یکی از ارکان شر حسد است که ریشه اش هم در خروج از موقف خود است. این حسدهایی که شر برای ما به پا میکنند از آنجا نشأت می گیرد، که یک کسی از موقف خودش خارج میشود و به ما حسد میورزد. حسد انواعی دارد که اصلش حسد نسبت به ولی خداست که در سوره مبارکه نساء آمده است «
أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّـهُ مِن فَضْلِهِ
»(نساء/۵۴) که صفت منافقین است. در روایت دارد حضرت امیر فرمودند: محسودون ما هستیم که به ما حسد ورزیدند.(۸) در حالی که شما هم ذیل آنها متنعم هستید؛ آنها که برای خودشان نمیخواهند و همه را میبخشند. حسد ورزیدن به نبی اکرم که صاحب خلق عظیم است و هر چه دارد به همه می بخشد و از خدا میگیرد به همه میدهد، او عبادت میکند تا به بقیه برسد، دیگر حسد ورزیدن به او یعنی چه؟
سوال: این حسد در وجود ما ناشی از عجب ماست؟
جواب: یکی از عواملش عجب است و یکی هم از مدار خود خارج شدن است که این ریشه فساد میشود. حسدها نظام دارد آن حسد اصلی که همه حسدها به او برمیگردد حسد اولیاء طاغوت نسبت به نبی اکرم و اهل بیت است که ذیل آن، نظام حسادت را راه انداختند و آن وقت نسبت به دستگاه انبیاء و تک تک مومنین است و کسی هم که حسد کوچکی به یک مومن میورزد ادامه حسد ابلیس نسبت به حضرت آدم و نبی اکرم و ادامه حسد اولیاء طاغوت نسبت به اهل بیت است و الا اگر آنها این حسادت را نمیکردند بساط حسادت نبود. حسد از صفات جهل است و جهل هم ابلیس است، دشمنان نبی اکرم اند؛ حالا ببینید یکی از شروری که به ما میرسد حسادت است و این حسادت هم در همان مبدا شر ریشه دارد. اینکه چرا این سه یعنی غاسق و نفاثات و حاسد ذکر شده ان شاء الله در جلسات بعد عرض میکنیم.
(۱) الكافي (ط – الإسلامية)، ج۸، ص: ۲۴۲
(۲) الكافي (ط – الإسلامية)، ج۱، ص: ۱۴۴
(۳) الكافي (ط – الإسلامية)، ج۱، ص: ۴۹
(۴) عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج۲، ص: ۱۳۶
(۵) الكافي (ط – الإسلامية)، ج۳، ص: ۳۱۰
(۶) الكافي (ط – الإسلامية)، ج۲، ص: ۳۰۶
(۷) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج۱، ص: ۶۱
(۸) كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج۲، ص: ۷۷۰
*****
آیات و روایات بحث:
۱-
مِن شَرِّ مَا خَلَقَ
– سوره فلق، آیه ۲
۲-
وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ
– سوره فلق، آیه ۳
۳-
وَمِن شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ
– سوره فلق، آیه ۴
۴-
وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ
– سوره فلق، آیه ۵
۵-
حَتّی تَکُونَ اَعْمالی وَ اَوْرادی کُلُّها وِرْداً واحِداً
– زاد المعاد، ج۱، ص۶۰
۶-
الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ
– سوره زخرف، آیه ۶۷
۷-
نَحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرٍّ
– خاتمه وسایل الشیعه، ج۲۷، ص۷۰
۸-
إِنْ ذُكِرَ الْخَيْرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاهُ
– من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۶۰۹
۹-
عَدُوُّنَا أَصْلُ كُلِّ شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ كُلُّ قَبِيحٍ وَ فَاحِشَةٍ
– خاتمه وسایل الشیعه، ج۲۷، ص۷۰
۱۰-
ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ
– سوره روم، آیه ۴۱
۱۱-
مُسْتَوْحِشاً مِنْ أَوْثَقِ إِخْوَانِهِ
– ارشاد القلوب(دیلمی)، ج۱، ص۱۰۴
۱۲-
وَفَرَّخَ فِي صُدُورِهِمْ وَدَبَّ وَدَرَجَ في حُجُورِهِمْ فَنَظَرَ بِأَعْيُنِهِمْ
– بحار الانوار، ج۳۴، ص۲۱۱
۱۳-
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ
– سوره مائده، آیه ۹۰
۱۴-
إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِي الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ
– سوره مائده، آیه ۹۱
۱۵-
وَيَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلَى بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ
– سوره أنفال، آیه ۳۷
۱۶-
لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي
– ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ج۱، ص۶
۱۷-
مِن شَرِّ مَا خَلَقَ
– سوره فلق، آیه ۲
۱۸-
فَوَقَاهُ اللَّـهُ سَيِّئَاتِ مَا مَكَرُوا وَحَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ
– سوره غافر، آیه ۴۵
۱۹-
ما رَأَیتُ الّا جَمیلاً
– مثیر الاحزان، ج۱، ص۹۰
۲۰-
أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ
– سوره ص، آیه ۴۱
۲۱-
وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ
– سوره فلق، آیه ۳
۲۲-
وَمِن شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ
– سوره فلق، آیه ۴
۲۳-
أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ
– سوره ص، آیه ۴۱
۲۴-
وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ
– سوره فلق، آیه ۵
۲۵-
شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ
– سوره فلق، آیه ۵
۲۶-
اتَّقُوا اللَّهَ وَ لَا یَحْسُدْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً
– خاتمه وسایل الشیعه، ج۱۵، ص۳۶۵
۲۷-
أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّـهُ مِن فَضْلِهِ
– سوره نساء، آیه ۵۴