سخنرانی در جشنواره سینمای مقاومت رسالت سینمای مقاومت در مقابل هنر مدرن
متن زیر سخنرانی جناب حجت الاسلام و المسلمین میرباقری است که در شب سوم از سیزدهمین جشنواره بین المللی فیلم مقاومت و در نشست «هنر متعالی، جهاد و مقاومت» به تاریخ ۲ مهرماه سال ۹۳ ایراد شده است. ایشان در این بحث با اشاره به حدیث عقل و جهل بیان می کنند که درگیری جریان حق و باطل تاریخی بوده و قوا و لشکر خود را تجمیع کرده و تمدن سازی می کنند. در همین راستا نیز امروز ابزار هنر کارآیی خود را تعریف می کند و نقش خود را در این صحنه ایفا می کند. هنر غیر متعد وجود ندارد و در هرحال هنر مشغول پردازش و کار بروی زیبایی شناخت و تعریف اله واحد یا اله های متعدد و برگرداندن ارزش ها و فرهنگ با آنهاست. ایشان در ادامه با نقش مهم هنر در قوای تخیل انسان به سبک های و روش های کار هنری اشاره کرده و بیان می کنند که در درگیری سینما و هنر اسلامی با طرف شیطانی خود اگر دقیق نباشیم در دستگاه آنها حل خواهیم شد و لذا باید مبانی خود را شناخته و درست در جبهه رسول خدا(ص) سنگربندی کنیم و برای اینکار نیاز به سازماندهی و تشکیلات لازم داریم. ما باید یک دستگاه بزرگ مولد هنر که در آن دانشگاه، مبانی و فنون هنری وجود دارد در برابر هنر مدرن ایجاد کنیم؛ و البته در این میان باید دوران خود را هم بدرستی بشناسیم که مانند عده ای هنر و رسالت خود در دوره جنگ سرد و صده گذشته تعریف نکنیم بلکه در دوران انقلاب اسلامی و جریان توسعه یافته سیاسی اسلام ببینیم.
مقدمه
امام صادق (علیه السلام) در یک بیان نورانی درگیری حق و باطل را در باطن دنیایی که بشر در آن زندگی ميکند مشخص ميفرمايند؛ بايد وسعت اين درگیری و مقاومت و ابعاد مختلف اين ميدان را مورد توجه قرار داد. براي وارد نمودن هنر به اين عرصه بايد توجه داشت که میدان درگیری کجاست و باطن آن چیست.
اين بيان امام صادق(ع) از جمله احادیثی است که بزرگان از حکما و متکلمین به آن پرداختهاند و اهل سينما نيز طرح های مفصلی درباره آن نوشته اند. امام صادق (علیه السلام) خلقت عقل را توضیح ميدهند که بزرگان درباره هر کلمه از آن بحثهای معرفتی فراوانی کردهاند.
عقل و فرامین الهی
«سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ» که از اصحاب خاص امام صادق (علیه السلام) است، نقل ميکند: من در محضر امام صادق علیه السلام بودم در حالي که جمعي از دوستان و شیعیان حضرت نيز حاضر بودند؛ سخن از عقل و جهل به میان آمد؛ حضرت فرمودند: اگر عقل و جهل و لشکر و جنود هر يک از آنها را بشناسید، راه را مييابيد؛ یعنی اگر بخواهید در جهان هدایت شوید بايد عقل جهل و لشکر هر يک از اين دو را بشناسید. حضرت در این حدیث که در کافی شریف نق شده است فرمودند: «
قَالَ سَمَاعَةُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ لَا نَعْرِفُ إِلَّا مَا عَرَّفْتَنَا فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْعَقْلَ وَ هُوَ أَوَّلُ خَلْقٍ مِنَ الرُّوحَانِيِّينَ عَنْ يَمِينِ الْعَرْشِ مِنْ نُورِهِ فَقَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ
»
خدای متعال عقل را آفرید و این اولین مخلوق از عالم روحانی است؛ آن ماده ای که خدای متعال عقل را از آن آفرید از یمین عرش برداشته شد. عقل از نور عظمت الهی خلق و پرتوی نور الهی در عقل تجلی يافت. وقتی عقل خلق شد آن را مورد تکلیف و امتحان قرار داد؛ خدا او را دستور به ادبار داد و عقل روی گردان شد؛ سپس دستور به اقبال داد و عقل روی آورد.
تمام مسئولیت انسان در همین اقبال و ادبار خلاصه ميشود؛ اگر تلاش ما بر محور فرمان خدای متعال و عبودیت او باشد، همه کارها اصلاح ميشود. قواي قلبی، فکری و… انسان به بعضي چیزها ادبار و به چیزهایی ديگر اقبال دارد. عقل در اقبال و ادبار، خود تحت فرمان خدای متعال است؛ یعنی پرستش خدای متعال و خشوع و خضوع در مقابل خدای متعال فعل عقل را تحت پوشش قرار ميدهد و همه اقبالها و ادبارهای آن بر محور توحید، پرستش، بندگی و پذیرش عبودیت حضرت حق شکل ميگيرد. «
فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقْتُكَ خَلْقاً عَظِيماً وَ كَرَّمْتُكَ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِي
»؛ یعنی خدای متعال فرمود: من تو را موجودی عظیم آفریدم؛ عظمت در تو تجلی کرده است؛ تو را بر همه مخلوقات مقدم ميدانم و کرامتی که سرآمد همه کرامات است به تو دادم و تو را تکریم کردم.
سپس حضرت فرمودند: «
ثُمَّ خَلَقَ الْجَهْلَ مِنَ الْبَحْرِ الْأُجَاجِ ظُلْمَانِيّاً فَقَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَلَمْ يُقْبِلْ
» یعنی جهل را از دریایي تاریک و تلخ آفرید؛ پس موجودی هم از وادی دیگر يا وادی ظلمت خلق شد که جهل است. خداي متعال به او فرمان ادبار داد؛ پس روی گردان شد؛ سپس فرمان اقبال داد ولی اقبال نکرد.
اقبال و بازگشت عقل به فرمان خداوند
انسان اغلب اوقات محدود به اقبال به حضرت حق است. وقتی انسانی واصل شد، گاهی به او ماموریت ميدهند که برگردد؛ مانند انبیاء(ع) که پس از سفر من الخلق الی الحق و رسيدن به مقصد، مأمور هستند که دوباره برگردند و کاری انجام دهند و دستگیری کنند. بعضی انسانها وقتی و اصل ميشوند به هیچوجه حاضر نیستند وادي وصل را ترک کنند؛ ولي عقل اين گونه نیست. خدای متعال به عقل فرمان داده است که باید برای مأموریتی برگردی. و با رفتن به دنیا به آن مشغول نشوي و به من توجه داشته باشي و دوباره برگردي.
امام حسین(ع) در دعای عرفه با تعبیر لطیفی ميفرمایند: «
اِلهی اَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ اِلَی الْاثارِ، فَاْرجِعْنی الیک بِکِسوَةِ الْاَنْوارِ وَهِدایَةِ الْاِسْتبْصارِ
»؛ من کاری با آثار و مخلوقات نداشتم؛ اين تو بودي که به من ماموریت دادی به سوي مخلوقات برگردم و آنها را شفاعت و دستگیری کنم. خدايا! وقتی من از این وادی به سوی تو برمیگردم من را در پوشش نور و هدایت خودت قرار ده و بصیرتی عطا فرما تا همان طور که از سوي تو به جانب این مخلوقات آمدم از طرف این مخلوقات به سوی تو برگردم و باطنم هیچ توجهی به این عالم نداشته باشد و همت من رفیعتر از این باشد که تکیه به این عالم اسباب کنم.
گاهي ممکن است انسان مامور به ادبار شود؛ یعنی بعد از وصال از او بخواهند که برگردد؛ این بازگشت بسيار سخت است. نبي اکرم(ص) پس از پشت سر گذشتن از مقامات انبیاء(ع) در معراج به نقطه ای ميرسند که جبرئیل نيز در آن متوقف ميشود. حضرت فرمودند: چرا مرا همراهی نمیکنی؟ جبرئیل پاسخ داد: کس پيش از شما در اين مقامي که شما اکنون وارد شدي قدم نگذاشته است؛ اگر من یک قدم جلوتر بیایم، نابود ميشوم. در بعضی روایات آمده است که وقتی حضرت از معراج برگشتند، کوبه در همچنان تکان ميخورد؛ تفاوت زمان ظاهری و زمان باطنی این گونه است. کسی که با چنين شور و حالي به معراج رفته و با خدای متعال خلوت کرده، دوباره بر ميگردد و با بشر خاکی همنشین ميشود. این کاري بسيار سخت است.
ما اگر چند روز آدم خوبی بشویم دیگر نمیتوانیم با دیگران همنشين شويم يا اگر عالم شويم نمیتوانیم کسانی را که دانش ما را ندارند، تحمل کنیم؛ ولي نبي اکرم(ص) با این زبان حال برگشتهاند: «من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان – قال و مقال عالمی ميکشم از برای تو» این همان «أدبر فادبر اقبل فاقبل» است.
اما جهل دیگر رو به سوي خدا نکرد و بازگشت؛ پس خدای متعال جهل را توبیخ کرد و فرمود: تو در مقابل من استکبار کردی. امر انسان دایر به خضوع و یا استکبار در مقابل خدای متعال است. استکبار یعنی کبریایی در عرض خدای متعال که جهل حول آن را برای خود فرض کرد و خداوند نيز او را از محیط رحمت دور کرد.
عقل و جهل و جنود آنها در باطن عالم
«
ثُمَّ جَعَلَ لِلْعَقْلِ خَمْسَةً وَ سَبْعِينَ جُنْداً
» خدا ۷۵ لشکر براي عقل خلق کرد. وقتی جهل این کرامت الهی نسبت به عقل و آن قوایی را که خدا به عقل داده، دید دشمنی عقل را پنهاني در دل گرفت و آشکار نکرد؛ سپس به حضرت حق گفت: این هم مخلوقی مثل من است؛ او را مورد کرامت قرار دادی و به جنود و قوايي تقویت کردی؛ من ضد او هستم و در این درگیری و جنگ به قوا نيازمندم؛ «
فَلَمَّا رَأَى الْجَهْلُ مَا أَكْرَمَ اللَّهُ بِهِ الْعَقْلَ وَ مَا أَعْطَاهُ أَضْمَرَ لَهُ الْعَدَاوَةَ فَقَالَ الْجَهْلُ يَا رَبِّ هَذَا خَلْقٌ مِثْلِي خَلَقْتَهُ وَ كَرَّمْتَهُ وَ قَوَّيْتَهُ وَ أَنَا ضِدُّهُ وَ لَا قُوَّةَ لِي بِهِ فَأَعْطِنِي مِنَ الْجُنْدِ مِثْلَ مَا أَعْطَيْتَهُ
». خدای متعال به او فرمود: من تو را تقویت ميکنم ولی همان گونه که اول بار معصیت کردی و طرد شدی، اگر با این قوا نيز دوباره وارد میدان استکبار و درگیری با عقل شوی، براي هميشه از محیط رحمت دور خواهی شد. جهل پذیرفت و خدای متعال هم به او ۷۵ لشکر داد.
تکلیفی که خدا از جهل ميخواهد با تکلیفی که از عقل ميخواهد تفاوت دارد. عقل در ظرف تکلیف خود متواضع و خاشع است و جهل در ظرف تکلیف خود استکبار ميکند؛ البته جهل ميتوانست استکبار نکرده و بندگی کند تا مدار بندگی برای او هم فراهم ميشود.
بدين ترتيب خدای متعال هر دو را تقویت کرد؛ امام صادق(ع) در توضيح این قوا ميفرمايند «
فَكَانَ مِمَّا أَعْطَى الْعَقْلَ مِنَ الْخَمْسَةِ وَ السَّبْعِينَ الْجُنْدَ الْخَيْرُ وَ هُوَ وَزِيرُ الْعَقْلِ وَ جَعَلَ ضِدَّهُ الشَّرَّ وَ هُوَ وَزِيرُ الْجَهْلِ وَ الْإِيمَانُ وَ ضِدَّهُ الْكُفْرَ وَ التَّصْدِيقُ وَ ضِدَّهُ الْجُحُودَ وَ الرَّجَاءُ وَ ضِدَّهُ الْقُنُوطَ وَ الْعَدْلُ وَ ضِدَّهُ الْجَوْرَ وَ الرِّضَا وَ ضِدَّهُ السُّخْطَ
». یکی از قوایی که خدای متعال به عقل عطا کرده و وزیر اوست، خیر است، همچنان که شر هم وزیر جهل است. ایمان و کفر، تصدیق و کذب، توکل و یأس، عدل و جور، رضا و سخط، شکر و کفران، رأفت و قسوت و… صفاتی هستند که یکی قواي عقل و دیگری قواي جهل است.
مفسرین در شرح این حدیث توضیح داده اند که عقل و جهل چه کسانی هستند. شاید بهترین برداشت این است که عقل منزلتی از منزلتهاي نبیاکرم(ص) و یکی از مقامات وجودی ايشان است و همه امور دیگر هم تجلی این عقلند؛ یعنی نبي اکرم(ص) عقل کلی هستند و ساير عقولِ جزئیه شعاع این عقل جهل هم ابلیس الابالسه و به عبارتي رئیس شیاطین است؛ پس دو موجود در عالم هست که یکی عقل و دیگری جهل است. فعل یکی از اين دو شامل خضوع، بندگی، خشوع و نورانیت است و فعل دیگری شامل استکبار، عداوت، دشمنی و درگیری؛ یکی قوای نورانی دارد و دیگری قوای ظلمانی؛ هر دو نيز در عالم کار ميکنند.
به نظر ميرسد اگر اصحاب هنر به این حدیث بپردازند، هر قوه ای از قوای عقل و جهل ميتواند یک وادی گسترده برای خلق هنري باشد. هنرمند باید بتواند ببیند که جریان های ظاهري عالم در جریانهاي باطنی ريشه دارد؛ بايد ببينيد که در عالم تواضع و کبر ایمان و کفر، خیر و شر، و توکل و طمع و… با هم درگير هستند، اين درگيريها درگیریهای عظیمی عالم هستند.
ريشه این درگیری هم از جهل شروع ميشود؛ از ابتدا اصل بر درگیری و عداوت نبود ولي جهل حسادت کرد و عداوت عقل را در دل گرفت و بنای دشمنی گذاشت. داستان عداوت شیطان با حضرت آدم(ع) در قرآن آمده است. هنرمند باید جایگاه خود را در این درگیری بيايد. پيش از خلقت آدم این درگیری و جنگ وجود داشته است. عقل و جهل با قوای خود کار ميکنند؛ عقل ميخواهد این قوا، بندگی خدا و عبودیت را در عالم منتشر کند و جهل هم درصدد اين که شیطنت، استکبار و تفرعن بر خدا را در جهان گسترش دهد؛ لذا این درگیری پیدا ميشود.
جایگاه انسان در درگیری عقل و جهل و گستره این نبرد
در هر انساني شعاعی از عقل و شعاعی از جهل موجود است. هر کسي در این میدان یا وجود خود را به عقل تسليم ميکند یا به جهل. این همان میدان جهاد اکبر است؛ جهاد اصغر هم جلوه ای از همين جهاد اکبر است. در همه میدان های درگیری حق و باطل آنچه در حال فعاليت است، همين صفات حمیده و رذیله يا قوای عقل و جهل است که ميجوشند و با هم درگیر هستند.
انسان ميتواند مُنَقای از جهل شود و خويشتن و قوای خويش را پاک کرده و مملکت وجود خود را به عقل تسليم کند تا انوار عقل در امر تجلی کند و نورانی گردد؛ در اين صورت قوای عقل يا همان توکل، یقین، صبر، رضا، زهد و… در او ظاهر ميشود و با این قوا در عالم بندگی ميکند؛ انسان همچنين ميتواند تسلیم جهل شود تا قوای جهل در او ظاهر شده و جزو جنود جهل گردد؛ انسان به هر حال در پايان یا از جنود عقل است، و یا جنود جهل.
در وجود انبیاء(ع) و مومنینی که امتحانهاي خدا با موفقيت طي ميکنند همه قوای عقل ظاهر ميشود؛ یعنی جزو جنود و فرماندهان لشکر نبی اکرم(ص) ميشوند و همه قوای نبی اکرم(ص) در آنها تجلی ميکند. در ساير مومنین فقط بعضی از جلوه های نورانی نبی اکرم(ص) وجود دارد؛ شايد مومني صفت توکل داشته باشد ولی به حسد هم آلوده باشد. مادامي که انسان منقای از جهل نشود و تمام قوای جهل را از ساحت خود دور نکند و به تبری کامل از قواي جهل نرسد، همه قوای عقل در او ظاهر نمیشود.
پس میدان درگیری حق و باطل وسعت زيادي دارد؛ اولاً فراتر از دنیاست؛ کل دنیا و تاریخ اجتماعی گوشه ای از این میدان درگیری است. پيش از این که حیات اجتماعی بشر روی زمين شروع شود این میدان درگیری وجود داشته و در عوالمی جريان دارد که انسان در آنجا حضور ندارد.
تمام درگیری های حق و باطل در تاریخ به همین مشکل است؛ یک سوي درگيري انبیاء(ع) و سوي ديگر آن فراعنه هستند؛ یعنی درگیری بین عقل و جهل و طاعت و استکبار است. آنچه به عنوان قوای باطنی در دستگاه باطل عمل ميکنند شامل عداوت، حرص، بخل و… است؛ شیطان دارای رحمت، رافت، زهد، توکل و یقین نیست؛ قوای شیطاني چنين قوايي است. قوای رحمانی هم قوای نبی اکرم(ص) است. این میدان درگیری اگر با نگاه فلسفه تاریخی ديده شود نشان ميدهد که زیبایی های عالم از عقل نشأت ميگيرد و زشتی های عالم از جهل.
تمدن و سیر تاریخی درگیری جریان حق و باطل
این درگیری به تمدن تبديل ميشود. در ساحت تمدن ابزارهایی برای ارتباط با جهان ساخته ميشود. انسان در جهان تصرف ميکند و جهان هم در انسان؛ انسان با ايجاد تکنولوژی در عالم تصرف ميکرده و محصولاتی توليد ميکند عالم هم از طریق آن محصولات در انسان تصرف ميکند. بدين ترتيب تمدنی ساخته شده و روابط اجتماعی ايجاد ميشود. کل این تمدن و روابط اجتماعی هم از دو حال خارج نیست؛ یا تمدن عقل است، یا تمدن جهل؛ یا نور است، یا ظلمت.
اگر هنرمند بتواند باطن عاشورا را ببيند، یک سو همه صفات کریمه را ميبيند و دراسوي ديگر همه صفات رذیله باطن عاشورا جنگ تمام عیار مکارم اخلاق و رذایل اخلاقی است و ظاهر آن هم جنگ شمشیرها، نیزهها و سر و دستهاست.
این درگیری به تدريج به عالم دنیا ميرسد و تاریخ اجتماعی بشر را شکل ميدهد تا آنجا که در این تاریخ اجتماعی دو خط تمدنی حق و باطل شکل ميگیرد. محور اين درگیری نيز درگیری عقل و جهل يا به تعبير ديگر قوای نبی اکرم(ص) و ابلیس و فراعنه است. قوای نبی اکرم(ص) در انبیاء و اولیا ظهور مييابد و قوای جهل هم در فراعنه که البته محور درگیری تاریخی هم اینها هستند؛ به سخن ديگر ذیل ابراهیم خلیل یک دستگاه درست ميشود و ذیل نمرود هم یک دستگاه ديگر؛ موسی کلیم یک جریان است و فرعون هم یک جریان. قوایی که موسی کلیم با آن به میدان مبارزه با ابلیس ميآید همان صفات نورانی است و قوایی که فرعون با تکيه بر آن مقابل موسی کلیم ميايستد. صفات ظلمانی است.
این درگیری در دوران معاصر نیز ادامه دارد اين درگيري ميان جریان تمدن غرب پس از رنسانس يا جریان تجدد با جریان اسلامی است. این درگيري چیزی غیر از همان درگيري تاريخي نیست. وسعت اين درگیری هم تمامیت حیطه حضور این دو جريان و به عبارتي تمامی ساحت های حیات اجتماعی و حیات تاریخی انسان را شامل ميشود. جهل ميخواهد همه ساحت های اجتماعی را فرا گیرد، عقل هم ميخواهد شفاعت کند و همه ساحت های حیات بشر را نورانی نمايد. این حقيقت درگیری باطنی عالم است. میدان اين درگیری و مقاومت چنین میدان فراگیری است.
جهت گیری هنر و هدف حاکم بر آن
نگاه سینمای مقاومت باید متوجه و پيگير این رويارويي باشد و بتواند میدان اين درگیری تاریخی، اجتماعی را که مقیاس نازل آن مقیاس برخورد تمدنی است، به تصویر بکشد. برخلاف این نگرش که هنر را آزاد ميداند، بي ترديد هنر دارای فرهنگ بوده و نسبت به فرهنگها داراي جهتگیری و موضعگیری است. هيچ هنري به هيچ وجه نميتواند دارای موضع نباشد. حتی کساني که معتقد به سازش و تعامل فرهنگها هستند و از گفتگوی فرهنگها سخن ميگويند، محور تفاهم، تعامل و گفتگوي فرهنگها را بهرهوري بهتر و بيشتر از دنیا ميدانند. این خود یک فرهنگ است. در اين فرهنگ، اصالت با تمتع مادی است و به اقتضای تمتع مادی بین تمدنها گفتگو و تبادل رخ ميدهد تا تمتع از عالم ماده بیشتر شود.
بي ترديد هر گفتگويي داراي هدف و آن فرهنگ حاکم هم داراي موضع است که براساس آن دنیا اصل است. هنرمند نمیتواند هنری بدون موضع را نشان دهد؛ هنری که معتقد است بايد نسبت به فرهنگ های مختلف بیتفاوت بود در حقيقت به دنبال غرضی است که اتفاقاً در خدمت آن غرض است؛ چرا که هنر غیرمتعهد وجود ندارد؛ هم چنان که علم غیرمتعهد هم بي معني است. علم حتماً یک «برای» دارد و آن «برای» در موقعیت علم دخالت ميکند. کارکرد علم اگر برای رفع نیازهای شیطانی باشد، در حقيقت جهل است و اگر برای رفع نیازهای نورانی باشد، علم خواهد بود.
علم براساس حدیث عقل و جهل یکی از قوای عقل است و جهل نيز یکی از قوای جهل؛ هر دو نيز کارآمدی دارند؛ بنابراين هر هنري حتماً متعهد است؛ یا متعهد به عقل است، یا متعهد به جهل؛ البته گاهي بعضي از هنرها به هر دو متعهد هستندغ هم چنان که برخي آدمها نيز مصداق آیه «
مُذَبْذَبينَ بَيْنَ ذلِکَ لا إِلى هؤُلاءِ وَ لا إِلى هؤُلاءِ
»(نساء/۴۳) هستند؛ به هر حال نميتوان گفت هنر فاقد تعهد است.
این تقدس هنر به کجا بر ميگردد؟ همه قداستها به اله بر ميگردد؛ اگر اله حذف شود همه مقدسات عالم حذف ميشود؛ حق و باطل هم حذف ميشود. اگر انسان اله و معبود نداشته باشد، حق و باطل و ارزش هایش حذف ميشود. انسان ناچار از انتخاب معبود است و با اين انتخاب، حق و ارزشها شکل ميگیرد.
هنر یا معطوف به حضرت حق و پرستش خدای متعال است و جمال و جلال را در ساحت الهی ميبیند، یا متعهد به بتها و دنیا است؛ بت های رنگارنگی که در طول تاریخ شکل عوض ميکنند و گاهی به شکل جاهلیت اولی و گاهی جاهلیت اخری در ميآيند. جاهلیت اولی و اخری هر دو از مراتب جهل هستند و صفات، قوا و آرمان های آنها یکی است و همه هدفشان استکبار در مقابل خدا متعال است. قوای آنها قوای رذیله است با اين تفاوت که یکی کهنه و یکی مدرن است.
در بحث توافق بین سنت و تجدد نبايد دین زير مجموعه سنت قرار گيرد. در عالم حق و باطل وجود دارد که هر دو داراي گذشته و آینده هستند؛ حق رو به تکامل است باطل هم به سمت پیچیدهتر شدن پيش ميرود؛ بنابراین باطل سنت است و در نتيجه هنرهای مادی نيز سنت و تجدد دارد. ممکن است هنر سنتی باطل، کارآمدی هنر مدرن را نداشته باشد ولی به هر حال نبايد حق را در جبهه سنت قرار داد.
هنر مدرن؛ تحقیر ارزشها و تعهد به تجدد
برخي در بحث تعارض سنت و تجدد با مغالطه دین را جزو سنت قرار ميدهند. اين مغالطه در هنر هم مطرح شده است. هنر مدرن که به ایده ترقی با همه مفاهیم آن و به ایده توسعه به مفهوم جدید آن، متعهد است دین را جزو سنت و در مقابل تجدد و ترقی و پیشرفت ميداند؛ نگاه هنر روشنفکری منفعل نيز به اين همین است. با کمي دقت ميتوان ديد که پايان خط هنر مدرن به مقايسه ارزش های ملی و مذهبی با ارزش های مدرن و به دنبال آن تحقير ارزش های ملي و مذهبی در مقابل ارزش های مدرن ختم ميشود. هنر مدرن در بيان روابط اقشار و رابطه زن و مرد همین هدف را دنبال ميکند. در اغلب آثار هنر داخلي بيان جلوه های اجتماعی داخلي متأسفانه با اين مشکل همراه است.
براي مثال در سریال برره همه سنتهاي داخلي به عنوان سنت های برره ای (بد) و همه سنتها و فرهنگ غرب به فرهنگ شهرنشینی. (خوب) در قسمتهایی از سریال روزگار قریب هم همین کار صورت گرفته است. دقیقاً فرهنگ مذهبی و سنتی را در مقابل تجدد تحقیر ميکنند و سنت های مذهبی را در رديف افسونها و اسطورهها قرار ميدهند.
پس هنر غیرمتعهد وجود ندارد؛ هنر به اله متعهد است و ریشه تعهدش نيز تعهد به اله است؛ چنان که انسان غیرمتعهد هم وجود ندارد؛ هر انساني که بگوید من نمیپرستم، دروغ ميگوید. اگر خدا را نپرستد بيشک هوای نفسش را ميپرستد؛ «
أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ
»(جاثیه/۲۳) یا «
أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ. وَأَنْ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ
»(یس/۶۰) عهد با پرستیدن و نپرستیدن دایر نیست، بلکه عهد با غیرپرستیدن خدا و بتها دایر است. هر انساني بيترديد الاهی دارد و هر مخلوق فقیري بيشک به اله خود متعهد است. بعضی ادعا ميکنند که انسان ناچار از عشق است؛ انسان در انتخاب معشوق آزاد است ولي به معشوق خود متعهد است.
نسبت هنر با آلهه هنرمند
در افق نهایی هنر، هنرمند سعی ميکند با اثر هنری خود اله خود را جلوه دهد و آلهه های دیگر را نقض کند. اگر عمق نگاه او به دنیا باشد سعی ميکند دنیا را جلوه دهد و پرستش خدای متعال و عبودیت و بندگی را نقد کرده و تحقیر نمايد. رسالت هنر، تحقیر، تجلیل، تصرف در زیبايي شناسی و تغییر ارزش هاست؛ از آنجا که نهایت ارزشها نيز به اله ميرسد، هنر یا توحید را بسط ميدهد، یا شرک.
یکی از مهم ترین ماموریت های هنر، فعال کردن قوه خیال اجتماعی انسانها (تخیلات) است. عمدهترين موضوع تصرف هنر، جامعه است؛ هنر تخیلات و فضای خیال اجتماعی را تحریک ميکند که اين امر یکی از مهم ترین معیار های عمل اجتماعی است.
شاید بتوان گفت برای اولین بار علامه طباطبایی در «روش رئالیزم» در عرصه فلسفه اسلامی به این شکل از فلسفه فرهنگ بحث کرده است. عرصه خيال یکی از مهمترین عرصههای فعال اجتماع و حتی فرد است که بررفتار بسیار اثرگذار است؛ رفتار تحت تاثیر خیالات است؛ فضای همه ادراکات اعتباری، قوانین و امثال آن، فضای خیال اجتماعی یا فردی است. هنر ميتواند در این عرصه تصرف کند. هنر با خیالانگیزی و تصرف در خیال اجتماعی زیبا شناسی جامعه و مطلوبیت های اجتماعی و انتظارات اجتماعی را تغییر ميدهد که اين امر گاهی به انقلابات اجتماعی تبدیل ميشود؛ به سخن ديگر انتظارات اجتماعی را با ساختار های اجتماعی درگیر ميکند. این يکي از کارکردها و مأموریت های مهم هنر است؛ بنابراين هنر به اله خود متعهد است و کارکرد آن بر محور یک پرستش و عشق است.
گاهی هنر برای عبور دادن جامعه از مرحلهاي به مرحلهاي ديگر با تصرف در خیال اجتماعی وضعیت گذشته و حال را مقایسه ميکند تا نشان دهد که مسیر حرکت از گذشته به حال مطلوب بوده است. برای مثال: در مسير جامعه از دوران سنت به تجدد عبور از دوران سنت به تجدد را به عنوان يک حرکت مطلوب نشان ميدهد؛ مسافرت و حمل و نقل با چهارپایان و مشکلات آن را با وسائل نقليه مدرن و تکنولوژی روز دنيا مقايسه ميکند و نشان ميدهد که انقلاب صنعتي چگونه این مشکل را حل کرده است. انتقال اطلاعات به وسيله پرندهها را با ارتباط از طريق شبکه های الکترونیکی مقايسه ميکند. تا نشان دهد که عصر مدرنيته دوره مطلوب است؛ در حالي که درباره سنت و دوره گذشته مطلقاً سیاه نمایی ميکند و درباره عصر مدرن مطلقاً سفیدنمایی.
در سريالهاي داخلي از نحوه برخورد پدر و مادرها با موضوع ازدواج فرزندانشان یک پدر بزرگ خشن را با دخالت های ناروا نشان ميدهند که نه مقيد به قانون است، نه شرع. يک وضعيت ظالمانه را به تصوير ميکشند و فقه و حقوق اسلام را در قالب یک خیالبافی دروغين تحقیر ميکنند. از سوي ديگر کسی که سنت را نميپذيرد به عنوان، یک فرد روشن فکر و مترقی معرفي ميشود؛ حتي در آثار خود وانمود ميکنند که دوستیابی خياباني به سعادت محض ختم ميشود و ازدواج تحت نظارت بزرگترها یک روش سنتی همراه با هزاران اشکال است؛ به اين ترتيب عبور از دوران سنت به دوران مدرن را يک حرکت مطلوب معرفي ميکنند. گاهی بین دو زمان محقق تعارض مياندازند و چنین القا ميکنند که گذشته بد بود و زمان حال خوب است. مخاطب را از یک اله به اله دیگر و از یک فرهنگ پرستش به فرهنگ پرستش دیگری منتقل ميکنند. البته گاهی نيز معبود هر دو یکی است و در باطل ترقی دارند.
هنر مدرن فرهنگ مذهبی و سنتی مانند پوشش اسلامی را با القای محدود بودن و با خیالانگیزی تحقیر ميکند آن را به شکل دیگری جلوه ميدهد. کارکرد خیال همین است. مانند شعر رودکی شعري که سلطانی را با آن شعر جا به جا کرده است.
ترسیم آینده در دستگاه انبیاء(ع) و هنر؛ شهود حقیقی یا تخیلات
گاهی هنر کار کرد دیگری دارد و دو زمان مختلف را در نظر ميگیرد، زمان نخست مربوط به تمدن اول و زمان دوم مربوط به تمدني ديگر. تمدن غرب به نقطهای رسیده است و ما در نقطه دیگري هستیم. سپس این دو زمان را با هم مقایسه ميکند را از زمان نخست به زمان دوم سیر دهد.
هنر پیشرفتهتر بین دو زمان محقق و يا دو تمدن هم مقایسه نمیکند؛ بلکه بین زمان موجود و زمان آينده غایب مقايسه ميکند؛ این مقايسه بسيار مشکل است و از عهده هر کسي بر نميآيد. ایدهپردازی هنر برای آیندههایی که هنوز نیامدهاند منوط به این است که دستگاه هنر و به تبع آن هنرمند، قدرت مشاهده غیب این دنیای محسوس و حتی غیب مادی را داشته باشد و دريابد که جریان تمدن غرب در صد سال آینده به کجا ميرود و یا حداقل افقی را برای آن ترسیم کرده و سعی کند تخیلات اجتماعی را به سمت آن نقطه حرکت دهد تا از اين طریق جامعه را برای عبور از وضعیت موجود به وضعیت دوم تحریک کند.
اگر مخاطب مقایسه بین گذشته و وضعیت موجود يا مقایسه بین زمان موجود یک تمدن و زمان موجود تمدن ديگر و يا مقایسه بین زمان موجود و زمانی که نیامده است را بپذيرد، به اين معني است که هنر چنین ظرفيتي را دارد؛ دستگاه هنری و هنرمند ایدهپردازي که ميتواند مسیر حرکت اجتماعی را تغییر دهد، باید هنرمندی باشد که گویا از آیندهها متولد شده است؛ آینده را لمس و احساس کرده و آمده است تا جامعه را با آن آینده آشنا کند و از وضعیت حال به وضعیت آينده ببرد. این هنرمند باید تخیلات اجتماعی را تحریک کند و خیال را به کارگیرد تا بتواند آیندهای را که محسوس نیست، ترسیم کند و سپس از طریق اين ترسیم، حرکت به سمت آن آينده را عملي کند.
انبیاء(ع) نيز اين گونه عمل ميکردند؛ انبیاء(ع) نه تنها انسانها را به سمت عصر ظهور سوق ميدهند و تصویر عصر ظهور را پیش روی او ميگذارند و مراحل این حرکت و سختی های آن را به تصویر ميکشند بلکه قیامت را نيز به تصویر ميکشند و او را به سوي قیامت و آخرت حرکت ميدهند.
تفاوت دستگاه حقایق و هنر موجود چیست؟ هنرمند نسبت به آینده شهود حقیقی ندارد و در عالم خیال خود از آن عالم به این عالم متولد شده است؛ ولي انبیاء(ع) اين گونه نیستند؛ آنها در عالم حقیقت سیر کرده و به سوختن برگشتهاند ضمن اينکه انبیاء(ع) برای ايجاد حرکت در انسانها است به خیالانگیزی به معنی مبالغه در موضوع نميزنند؛ براي مثال انبياء مانند فردوسی عمل نميکنند. «که رستم یلی بود در سیستان – منش کردمش رستم داستان»
تصویری که انبياء(ع) از حضرت حق نشان ميدهند هرگز يک تصویر خیالی و مبالغهآمیز نیست. آنها هرگز قیامت را در قالب يک تصویر خیالی و مبالغه آمیز نشان نمیدهند. تفاوت های جدی دیگری هم در این میدان وجود دارد که فرصت و امکان پرداختن به آنها نيست.
میدان درگیری در تاریخ اجتماعی بشر از مراتب نازل آن يعني سبک درگیری های تمدنی و اجتماعی تا سطوح بالاتر همگي میدان درگیری عقل و جهل هستند. ساحت درگیری نيز همه ساحت های حیات بشر را شامل ميشود. اصل همه درگیریها درگير عقل و جهل است. توانایی های آنها هم ذيل لشکر عقل و لشکر جهل است.
در تقابل دو فرد مومن و کافر، در حقيقت صفات روحی و قوای باطنی آنها را اینها را مقابل هم قرار ميدهد. میزان مقاومت آنها نيز به شدت و ضعف صفات آنها بستگي دارد. دو تمدن ئ دو جامعه هم اين گونه هستند.
حال سؤال این است که هنر در اين ميان چه کار کردي دارد. نقش هنر، تحریک و هدایت خیال اجتماعی در این میدان درگیری همه جانبه است تا مردم را از یک سطح پرستش به سطح بالاتر پرستش حرکت دهد. انسان موحد به دنبال کاملتر شدن در پرستش خداست تمايل دارد که اخلاق الهی تعالی يابد و از پرستش دنیا به پرستش حضرت حق سوق يابد، از سوي ديگر عدهاي هم ميخواهند مدار پرستش را عوض کنند و از پرستش خدا به پرستش بتها حرکت نمايند. هنر یا سیر از جهل به عقل ميدهد، یا از عقل به جهل؛ یا به دنبال تعالی در است، یا به دنبال پیچیدهتر شدن جهل؛ این رسالت هنر است.
رسالت هنر اسلامی و سینمای مقاومت در برابر سینمای سلطه
دستگاه های هنری، به ويژه دستگاه هنری مدرن به وسیله دستگاه های پیچیده اعم از فلسفه هنر تا دانش های پشتیبانی حمایت ميشوند. به منظور فعال کردن هنر اسلامی در مقابل هنر مدرن در اين میدان درگیری از جمله سینمای مقاومت در مقابل سینمای تجدد، باید وسعت میدان درگیری را در نظر گرفت؛ نبايد سینمای مقاومت را به سینمایی که فقط میدان جهاد اصغر را به تصویر ميکشد کرد؛ منحصر بلکه بايد به وسعت درگیری فرهنگی، توجه داشت و همه این ساحتها را موضوع دقت قرار داد، این امر نیازمند دانش های پشتیبان فراوانی است؛ سطحینگری در ورود به این میدان موجب منحل شدن در دستگاه هنر مدرن خواهد شد.
هنر مدرن توانسته است نرم افزارها، سخت افزارها بنیانهای معرفتی، دانشهای پشتیبان و صنعت پشتیبان خود را ایجاد کند و از طریق این مجموعه، رسالت هنری خويش را در دنیای کنونی انجام ميدهد که همان انتقال از سنت به تجدد و پیچیدهتر کردن حیات مادی و عبور جامعه از فرهنگ مذهب به فرهنگ توسعه است.
دنياي مدرن فرهنگ های مادی و معنوی را يکي ميکند و در مسیر توسعه به همه آنها جهت ميدهد. امروزه آرمان هنر مدرن، رسیدن به توسعه است که در یک کلمه به معني تغییر مدار پرستش بر محور دنیا پرستی است؛ آنها این هدف را وارد عرصه توسعه اجتماعی کرده اند؛ هنري مانند سينماي سلطه، جهانی را که هنوز نیامده ترسیم کرد. و درگیری های محتمل آینده را ساماندهی ميکند؛ گرایش به معنویت و معنویتگرایی ـ که ميتواند یک چالش بزرگ در مقابل تمدن غرب باشد ـ در جهاني پديد ميآيد، هنر دنياي غرب این گرایش معنوی را در عالم خیال اجتماعی سامان ميدهد و در مقابل آن سینمای ماورا را ايجاد ميکند.
هدف سینمای ماورا تبديل چالش عظیم تمدنی غرب به یک فرصت است. غرب ميخواهد موجی از معنویت را که در جهان در حال ظهور است در نهايت و به جریان های معنویت گرایی منتهی ميشود، به دنیاگرایی تبدیل کند؛ یعنی نهایت افق نگاه سينماي ماوراء به ماده و عالم ماده است. عرفان های نوظهور نيز مانند سينماي ماوراء همین کار کرد را دارند.
هنرمندان دنياي اسلامي ما باید در آثار خود درگیریها را به درگیری آینده اسلام و کفر بکشانند؛ حتی بايد نياز انسان به امکانات مادی و مفاهیمی را نیاز دارد که دستگاه شیطان از آنها سوء استفاده کرده و با خیالانگیزی آنها را تحریف و به نياز به توسعه تبديل کرده است؛ مانند نیاز به رحمت را که خدای متعال برای بشر آفریده است ـ به مدار اصلی خود برگردانند. همان گونه که غرب موج معنویت خواهي را به یک معنویتگرایی مادی تبدیل ميکند ـ که در ابتدا بسيار تناقض نماست باید بتوان گرایش به دنيا را به گرایش و فقر به سوی خدای متعال و رحمت الهی تبديل کرد. این این ماموریت نوعي هنرمندان در این میدان درگیری است.
ایجاد سبک و دعوت به حقیقت در هنر و سینمای اسلامی
هنرمندان نه تنها نبايد دنباله رو عالم مدرن باشند؛ بلکه بايد ایدهپردازی کرده و افقهای جدید را ببينند و سبک های جدید ایجاد کنند. جاذبههاي عمومی فقط در زیبایی های مادی از قبیل خشنوت و سکس و دلهره و امثال اینها خلاصه نميشود ميتوان زیبایی های دیگری را در ساحت وجود انسان جستجو و پيدا کرد. انبیاء(ع) دعوت به موهوم نميکنند و شیاطین هم دعوت به حقیقت نميکنند؛ اين گونه نیست که آنچه را شیاطین به آن دعوت ميکنند، ردپایی در وجود انسان دارد، پي آنچه که انبیاء(ع) به آن دعوت ميکنند، در وجود انسان ردپایی نداشته باشد. هر چند انسان داراي نفس است. و دستگاه شیطان آن را تحریک ميکند، ولی داراي عقل و فطرتی است که به حضرت حق گرايش دارد؛ «اقبل فاقبل ادبر فادبر»؛ کار عقل خضوع، بندگی، خشوع و محبت به حضرت حق و اولیای الهی است. باید زیبایی هایی را که فطرت انسان آنها را به رسمیت ميشناسد، کشف کرد و آنها را از طریق دانشها به زیبایی های قابل عرصه در هنر تجلی کند، تبدیل نمود.
بنابراين میدان درگیری در عرصه هنر میدان درگیری قوای شیطان و قوای نبیاکرم(ص) است. هنرمند مسلماني که در جبهه هنر و سینمای مقاومت تلاش ميکند باید خود را جزو لشکر نبیاکرم(ص) در مقابل لشکر شیطان ببیند. بايد وسعت میدان درگیری را ببیند و در این مقياس طراحی کند؛ حتي اگر در طراحي کلان از سطح خُرد شروع کند.
انسان خردنگر در دستگاه رقيب حل ميگردد. البته گاهي برخلاف ظاهر، حرکت خردنگرانه نيست بلکه درگیری از یک نقطه و از سطح خرد شروع ميشود که با خردنگري متفاوت است. اگر طراحی کلان باشد حتي اگر از یک نقطه به اندازه توان آغاز شود، این نقطه شروع متناسب با آن کلان خواهد بود؛ ولی اگر هنرمند خرد نگر باشد و میدان درگیری را محدود ببينيد، طبیعی است که بزرگترین کارها هم کمترین اثر را خواهد داشت؛ بنابراين در آن میدان کمترین کارها باید بزرگترین اثر را بگذارد.
خلاصه اينکه باید یک دستگاه عظیم مولد هنر در مقابل هنر مدرن ایجاد کرد که در شامل مبانی، دانش، فنون، تکنولوژی و مهارت. باشد؛ البته نه مبانی، دانش و فنون مدرن و غربي بلکه باید مولد مسیر فنون هنری، تکنولوژی، و دانش های پشتیبان هنر اسلام باشد؛ چرا که همه این موضوعات اسلامی و غیراسلامی دارند. حتي اگر کسی معتقد باشد که تکنولوژی فاقد تقسيمبندي اسلامی و غیر اسلامی است نميتواند بگويد که حوزه هنر هم فاقد وجهه غیراسلامی و اسلامی است؛ حداقل در حوزه علوم انسانی نميتوان چنين ادعايي داشت. شايد اگر کسی ادعا کند که حوزه علومی مانند ریاضیات اسلامی و غیراسلامی ندارد (که آن ادعا هم موهوم و گزاف است) ولی در حوزه علوم انسانی کسي نميتواند علوم انسانی هم قيد اسلامی و غیراسلامی ندارد؛ البته اصل این ادعا هم توسط غربيها و عدهاي وابسته در داخل به تبع آنها تکرار ميکنند.
ایده هنرمندان برای رسیدن به هنر اسلامی و سینمای مقاومت بايد این باشد که درگیری همهجانبه بيان نبی اکرم(ص) و ابلیس را بیان کنند. اين درگيري هم اکنون در تقابل تمدن اسلام و تجدد تجلی کرده است. جریان تجدد در قدم اول مبانی فلسفی و ایدئولوژی خود را ايجاد کرد؛ اين همان ایدئولوژیاي است که آمريکا در حمله ميکند به خاورمیانه ميگوید من برای گسترش ایدئولوژی آمریکایی حمله ميکنم شصت نفر از متفکران آمریکایی از حمله بوش به خاورميانه حمایت کردند؛ زيرا معتقد بودند که هدف این حرکت، گسترش ایدئولوژی آمریکایی در جهان بوده و اين جنگ را حق و اخلاقی ميدانستند. آنها ایدئولوژی خود را سامان دادند؛ در حقيقت ایدهپردازی هایی که برای آینده دارند (بزرگان در مورد روح ایده های آنها بحث کردهاند) و فلسفه های خود را سامان دادند و انقلاب علمی و صنعتی کردند؛ سپس در یک نمونه سازی کشوري به نام آمریکا ايجاد کردند و از طریق این نمونة محسوس، فرهنگ خود را در مقام تعارض با فرهنگ های دیگر به کار بردند و فرهنگ های دیگر را زیر چرخ خود خرد کردند. به اين ترتيب به یک حرکت تمدنی در مقابل ساير فرهنگها تبدیل شدهاند.
پس ابتدا بايد میدان درگیری تمدنی را شناخت و رسالت سینما را حضور در این درگیری تمدنی تعريف کرد و سپس به دنبال ايجاد یک پیوستار عظیم که قدرت افقگشایی و راهبری در این میدان بزرگ را داشته باشد، بود انقلاب اسلامی تک صدایی را در مسیر کلی جامعه بشری شکست و بنبست و انسدادی را که در تاریخ ایجاد شده بود گشود؛ اين انقلاب انفتاحی را نسبت به انسداد تاریخی تجدد ایجاد کرد؛ از اين رو بايد انقلاب فرهنگی نيز اتفاق بيفتد. یکی از میدان های بسیار بزرگ انقلاب فرهنگي هنر است. انشاءالله سينماي مقاومت سرآغاز اين حرکت عظیم و مبارک قرار گيرد.
البته انقلاب اسلامي در آغاز این راه قرار دارد؛ مانند انقلاب سیاسی اسلامی که بعد از مشروطه و بعد از انقلاب های دیگر اتفاق افتاد و به انقلاب اسلامی رسيد. سال ۱۳۴۱ سرآغازی بود که به تدريج به یک نتیجه بزرگ رسید. ان شاء الله در انقلاب فرهنگی هم که یکی از عرصه های آن میدان هنر است، این حرکت سرآغازی برای این کار عظیم باشد و به نقطه ای برسد که در هنر و فرهنگ هنر به یک هم آوردي عظیم ميان دستگاه هنری دنیای اسلام و هنر تجدد منتهي شود.
تفاوت سینمای مقاومت و سینمای روشن فکری منفعل
تفاوت سينماي مقاومت با سینمای روشن فکری منفعل این است که سينماي روشن فکري منفعل در عالم خیالات زندگی ميکند. اشکال جامعه روشن فکری یا روشن فکرنمای کشور این است که از تاریخ عقب مانده است؛ یعنی هنوز در فضای دوران جنگ سرد سير ميکند و انقلاب معنوی جهان را نميبيند. سينماي روشن فکر نما نميداند که موازنه جهانی در حوزه فرهنگ، سیاست و حتی اقتصاد تغيير کرده و موجب بحران اقتصادی غرب شده است. اين عده واقعیت های جهان و حتي واقعیت های متن جامعه خود را نيز نمیدانند و به همين دليل هميشه در تحلیل اجتماعی شکست ميخورند.
حدود ۲۵ سال پيش که در الجزایر انتخابات برگزار شد و انقلابیون مسلمان پیروز شدند ـ البته با دخالت غرب اصل انتخابات منحل شد ـ استاد ما ميفرمود: این اتفاق علامت نشانة شکست فلسفه ریاضی غرب است؛ اگر غرب ابزار محاسبه ریاضی و کمیسازی قواعد کنترل رفتاری این مردم را در اختيار داشت، با ابطال انتخابات، دموکراسی را قربانی نمیکرد.
واقعیتی که در متن جامعه جهانی در حال شکلگيري است همان تحقق عصر جدید است که متأسفانه روشن فکرها و سینمای روشنفکری منفعل داخلي متوجه این برخوردها ـ که در متن جامعه جهاني رخ ميدهد و نقطه کانونی آن ایران است ـ نیست؛ آنها به هنوز به دنبال ایده ترقی هستند و ميخواهند جامعه را به سمت مدرنیته پیش ببردن. آنها معتقدند که انقلاب اسلامی ناشی از جریان مدرنیزاسیون در ایران است و اين شتاب زدگي به انقلاب اسلامی ختم شد؛ در حالي که مسیر حرکت جامعه همان مسیر مدرنیزاسیون بود.
این تحليلها به دور از واقعیت است؛ بنابراين سینما اين روشن فکر نماها اولاً خردنگر و ثانیاً تحت دستگاه جريان تجدد است؛ آنها ميگويند: روابط زن و مرد باید به شيوه دوران مدرن برگردد. آنها روابط موجود را بر محور دوران مدرن نقد ميکنند؛ ساختار سیاسی جامعه را بر محور دموکراسی غربی نقد ميکنند. همه آنها چه فیلم سیاسی بسازند و چه هر فیلم دیگری، به موضوع جنگ سنت و تجدد ميپردازند و مذهب را جزو سنتی که دوران آن به سرآمده است، معرفي ميکنند؛ چون ایده غرب تقریباً تا نیم قرن قبل همين گونه بود؛ غرب معتقد بود که دوران مذهب به سر آمده و گاهی ميگفتند که دوران مذهب مربوط به قبل از دوران فلسفه است؛ مذهب را با اوهام و خیالات و خرافه همسان ميپنداشتند؛ روشنفکرنماهاي امروز هم هنوز در آن دوران تفکر ميکنند.
اعم از چپ گراها و راست گراهایشان. البته راستگراهایشان حداقل به امور باطنی معتقدند که حقيقت آن نيز همان دین فراماسونری است و کل ایده آن، نوع دوستی است؛ نه شریعت دارد، نه هيچ چیز دیگر. در قشر هنرمندان دیده ميشود که یک خانم را بسیار نوع دوست و متخلق به تصوير ميکشند که به حجاب خوب مقيد نيست آنها به اين امر مقید هستند عمداً به گونه ای صحنه آرایی ميکنند زن بازيگر مقید به حجاب نباشد؛ روشن فکرهای متدین و البته سکولار نيز که تناقض بین سکولاریسم و اسلام را نميشناسند دين را حداقلی تفسیر کرد و آن را با سکولاريسم جمع ميکنند.
هنرمند سينماي مقاومت، سینما را واقعی طراحی ميکند ولي آنها اين واقعيتگرايي را خیالانگیزی تصور ميکنند؛ آنها در عالم اوهام خود هستند. جامعه جهانی از این هنر عبور کرده و مشغول رخنهپوشی غرب متزلزل است؛ به سخن ديگر هنر مدرن ابزار رخنه پوشي و توجیه گري غرب است. هنری که سعي دارد بر پایان دوران تجدد پرده بیندازد؛ براي همه دنيا واضح است که تجدد در دوران پایانی خود به سر ميبرد که جز غیر روش فکرهای منفعل که اين واقعيت را درک نکردهاند. کار کرد پردهپوشی بر حقيقت پایان تمدن غرب و توجيه ضعفهای آن و از سوي ديگر تحقیر فرهنگ خودي در مقابل فرهنگ غرب است؛ این هنرِ سینمای منفعل روشن فکر شماست که یک حرکت غیر واقعی هم هست.
در حالي که حرکت سينماي مقامت کاملاً معطوف به حق و واقعيت جامعه جهاني است. جامعه ايران جامعه ای است که نقطه محوری بسياري از تحولات دوران معاصر جهان است. البته ممکن است این حقيقت را خیالانگیزی بدانند.
در زمان حضرت رسول(ص) (بلا تشبیه) در ميان ياران حضرت، اصحاب صفه هم وجود داشتند که حتي جاي خواب نداشتند و در مسجد ميخوابیدند. گاهی به عنوان غذاي روزانه یک خرما را دو نفر ميخوردند؛ با اين حال در جنگ احزاب حضرت هنگام حفر خندق برقی را دیدند و فرمودند: اسلام روم و ایران را فتح خواهد کرد؛ بعض ميخندیدند و ميگفتند چه حرف هایی ميزند! کسی که یک خرما ندارد به سربازان خودش بدهد ميگوید ایران را روم را فتح ميکنيم! روز هم دوران آغاز فتوحات مجدد نبیاکرم(ص) است ولي این عده در عالم اوهام و خیالات تجدد زندگی ميکنند و همچنان مشغول رخنهپوشی غرب و تحقیر مذهب و سنت های ملی در مقابل سنت های تجدد هستند؛ اين که یک نوع انفعال و احساس حقارت است.
هنرمند باید در میدان نبی اکرم(ص) وارد شود در آغاز فاتح ميدان جهالت شود؛ به نبیاکرم(ص) تکیه کند و با اتکا به روحیه و شدت روحی حضرت در مقابل موج جریان تجدد بایستد و منفعل نشود و حرفی از جنس متفاوت بزند. تفاوت امام راحل (رض) و شریعتی نيز در اين است که با آنکه شریعتی سي جلد کتاب در نقد غرب نوشته است ولی غرب با او مشکلي ندارد؛ در حالي که از انتقادات امام (ره) هرگز استقبال نمیکند و عليه ايشان ميکوشد؛ زیرا شريعتي غرب را درون پارادایم غرب، نقد کرده و امام (ره) بیرون از این چارچوب يک حرکت جدید ایجاد کرده است. شريعتي هرگز هیچ موجی در مقابل تجدد ایجاد نمیکند. و فقط ادبیات مارکسیستی، سرمایهداری را نقد ميکند. ولي امام (ره) کار دیگری کرده است.
هنرمند مسلمان اگر در میدان درگیری عقل و جهل به نبی اکرم(ص) تکیه باطنی نکند، امواج جهل از سر او و از سر بزرگتر از او عبور ميکند. ایده خوب داشتن به تنهايي کافی نیست. تعهد به این ایده تا پايان، یک بنیان روحی و فکری و مجموعهاي از مهارت های عملیاتی را ميطلبد.
*****
آیات و روایات بحث:
۱-
قَالَ سَمَاعَةُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ لَا نَعْرِفُ إِلَّا مَا عَرَّفْتَنَا فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْعَقْلَ وَ هُوَ أَوَّلُ خَلْقٍ مِنَ الرُّوحَانِيِّينَ عَنْ يَمِينِ الْعَرْشِ مِنْ نُورِهِ فَقَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ
– مشکاه الانوار، ج۱، ص۲۵۲
۲-
فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقْتُكَ خَلْقاً عَظِيماً وَ كَرَّمْتُكَ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِي
– کلیات حدیث قدسی، ج۱، ص۶۴۷
۳-
ثُمَّ خَلَقَ الْجَهْلَ مِنَ الْبَحْرِ الْأُجَاجِ ظُلْمَانِيّاً فَقَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَلَمْ يُقْبِلْ
– الکافی، ج۱، ص۲۰
۴-
اِلهی اَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ اِلَی الْاثارِ، فَاْرجِعْنی الیک بِکِسوَةِ الْاَنْوارِ وَهِدایَةِ الْاِسْتبْصارِ
– اقبال الاعمال، ج۱، ص۳۳۹
۵-
ثُمَّ جَعَلَ لِلْعَقْلِ خَمْسَةً وَ سَبْعِينَ جُنْداً
– بحار الانوار، ج۱، ص۱۵۸
۶-
فَلَمَّا رَأَى الْجَهْلُ مَا أَكْرَمَ اللَّهُ بِهِ الْعَقْلَ وَ مَا أَعْطَاهُ أَضْمَرَ لَهُ الْعَدَاوَةَ فَقَالَ الْجَهْلُ يَا رَبِّ هَذَا خَلْقٌ مِثْلِي خَلَقْتَهُ وَ كَرَّمْتَهُ وَ قَوَّيْتَهُ وَ أَنَا ضِدُّهُ وَ لَا قُوَّةَ لِي بِهِ فَأَعْطِنِي مِنَ الْجُنْدِ مِثْلَ مَا أَعْطَيْتَهُ
– الکافی، ج۱، ص۲۰
۷-
فَكَانَ مِمَّا أَعْطَى الْعَقْلَ مِنَ الْخَمْسَةِ وَ السَّبْعِينَ الْجُنْدَ الْخَيْرُ وَ هُوَ وَزِيرُ الْعَقْلِ وَ جَعَلَ ضِدَّهُ الشَّرَّ وَ هُوَ وَزِيرُ الْجَهْلِ وَ الْإِيمَانُ وَ ضِدَّهُ الْكُفْرَ وَ التَّصْدِيقُ وَ ضِدَّهُ الْجُحُودَ وَ الرَّجَاءُ وَ ضِدَّهُ الْقُنُوطَ وَ الْعَدْلُ وَ ضِدَّهُ الْجَوْرَ وَ الرِّضَا وَ ضِدَّهُ السُّخْطَ
– الکافی، ج۱، ص۲۰
۸-
مُذَبْذَبينَ بَيْنَ ذلِکَ لا إِلى هؤُلاءِ وَ لا إِلى هؤُلاءِ
– سوره نساء، آیه ۱۴۳
۹-
أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ
– سوره جاثيه، آیه ۲۳
۱۰-
أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ. وَأَنْ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ
– سوره يس، آیه ۶۱