شرح حدیث ما رایت الا جمیلا جلسه دوم وفای خداوند در ربوبیت و فراهم کردن دستگاه شفاعت
متن زیر جلسه دوم سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین میرباقری است که در ایام ماه محرم سال ۹۳ در حرم مقدس حضرت معصومه سلام الله علیها به تاریخ ۱۴ آبان ماه ۹۳ برگزار شده است. ایشان در این بحث در ادامه بحث زیبایی های عاشورابا تبیین چهره های متفاوت افعال در روز عاشورا، چهره فعل خداوند را به عنوان زیباترین چهره معرفی می کند و آن را از فعل خود سیدالشهداء(ع) نیز زیباتر می داند و سپس به بررسی چهره های وفاء خداوند می پردازند. ایشان در ادمه با بیان اقسام شفاعت امام حسین(ع) به نقش ایشان در گشایش های سیر الی الله اشاره کردند و پاداش خداوند به ایشان را بی حساب و کتاب دانستند.
مقدمه؛ چهره های جمال عاشورا
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم. الحمدلله رب العالمین. ثم الصلوة و السلام علی سیدنا و مولانا حبیب اله العالمین ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین. و لعنة الله علی اعدائهم أجمعین. مثل امروزی اهل بیت علیهم السلام را وارد بر مجلس ابن زیاد کردند در گفت وگویی که بین ابن زیاد و وجود مقدس زینب کبری سلام الله علیها دختر امیرالمؤمنین(ع) ارواحنا فداه انجام شد، جمله ای از حضرت نقل شده است که جمله فوق العاده ای است وقتی ابن زیاد بعد از گفت وگوها سؤال کرد که «
کَیْفَ رَاَیْتِ صُنْعَ اللهِ بِاَخیکِ
» کار خدا را با برادر خودت و اهل بیتت چگونه دیدی؟ فرمود: «ما رَاَیْتُ اِلاّ جَمیلا»؛ جز زیبایی ندیدم. «
هؤلاء قوم کتب الله علیهم القتل فبرزوا الی مضاجعهم
» خدای متعال شهادت را بر این ها مقدر کرده بود و این ها به سوی قتلگاه و شهادت خودشان رفتند و با تو در قیامت مواجه ای دارند، خودت را آماده کن ببین چه پاسخی در آن صحنه برای خدای متعال داری.
در جلسه گذشته اشاره کردم در این بیان زینب کبری سلام الله علیها دو نکته هست؛ یکی اینکه این زیبایی که در کار خدا هست یعنی چه؟ کجای کار زیبا است؟ این بلای عظیم و با این همه گرفتاری که سخت ترین بلای عالم هست، آن هم از کسی که در متن این حادثه و بلا بوده است و به حسب ظاهر در این صحنه ها گرفتارترین آدم بوده است، این زیبایی صنع خدا کجاست؟ کجای کار خدا زیباست؟
نکته دوم این است حالا صنع الهی زیبا است ولی درک این زیبایی چگونه برای زینب کبری سلام الله علیها واقع شده است؟ آیا همه می توانند این زیبایی را بفهمند یا فهم این زیبایی لوازم و مقدماتی دارد؟
در باب نکته اول مقدمتا اشاره کردیم که در عاشورا هم چهره فعل دشمن هست که آن چهره به هیچ وجه زیبا نیست بلکه آن ها آن کار زشتی را که انجام دادند در بدترین شکل ممکن انجام دادند لذا به هیچ وجه کسی نباید کار آن ها را مدح کند یا زیبا بداند. قطعا این بیان زینب کبری سلام الله علیها که «
ما رایت الا جمیلا
» نسبت به کار شمر و عمرسعد و ابن زیاد و این ها نیست زیرا آن ها کارشان زشت ترین کار هست و مستحق لعن هستند و به هیچ وجه آن ها مستحق مدح نیستند و اگر کسی آن ها را مدح کند به عذاب مبتلا می شود و در گناه آن ها شریک است، پس این مقصود نیست.
چهره دوم کار سیدالشهداء(ع) و اصحاب و اهل بیتشان هست. این فعل در اوج زیبایی است یعنی عبادتی لطیف تر از عبادت سیدالشهداء(ع) در روز عاشورا نیست و همچنین از فعل اهل بیتشان و اصحابشان. عاشورا اوج محبت الهی و رضای به قضای خدا و تسلیم بودن به ولی خدا و وفای به اوست. در هیچ صحنه ای شما اینقدر این زیبایی ها را نمی بینید، هیچ کجا این قدر وفای به امام ظهور پیدا نکرده است، هیچ کجا اینقدر تسلیم بودن به امام(ع) آن هم در مقامات عالی، ظهور پیدا نکرده است و در هیچ صحنه ای به این اندازه رضای به قضاء الله و محبت خدا موج نمی زند. بنابراین کار سیدالشهداء(ع) و اهل بیت علیهم السلام در وفای بالله و تسلیم بالله و راضی بودن به قضاء الهی که در متن سنگین ترین بلای عالم، انسان راضی باشد نه فقط صابر باشد، راضی باشد و شاکر که خدا را شکر کند و از تدبیر الهی لذت ببرد، هیچ کجا این زیبایی ها را نمی بینید که یکجا جمع شده باشد. لذا صحنه ای است که زیبایی هایی که در بندگی خدا در آن ظهور پیدا کرده است، هیچ کجا اینقدر ظاهر نیست. این چهره دوم بسیار زیباست لذا ما دائما سیدالشهداء(ع) و اصحاب و اهلبیتش را مدح می کنیم و بر حضرت صلوات می فرستیم و به اهل بیتشان و اصحابشان سلام و درود عرض می کنیم.
اما چهره سوم که مهم تر از همه هست تدبیر و صنع خدای متعال هست. خدای متعال ربوبیت می کند و رب العالمین هست و مهم ترین ربوبیتش پرورش اولیاء خودش هست. این خیلی با پرورش یک گل فرق دارد؛ آنجا هم ربوبیت خدای متعال خیلی زیباست که از یک دانه یک خوشه سبز می کند، از یک دانه یک گل زیبا پرورش می دهد، آن هم زیبا است ولی زیباترین ربوبیت خدای متعال این است که با دست تدبیر خودش اولیاء خودش را پرورش داده است. چه ربوبیتی زیباتر از پرورش وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و امیرالمؤمنین و سیدالشهداءعلیهم السلام. پس این سومین چهره ای است که در عاشورا دیده می شود و این مربوط به موحدین است. آن هایی که آن نگاه توحیدی را ندارند، در عاشورا کار دشمن و کار سیدالشهداء(ع) را می بینند اما خدای متعال را گاهی غائب می بینند و از حضور و اراده و تدبیر او و بالاخره سلطه الهی بر عالم غافل هستند. این سومین چهره عاشورا است که از چهره دوم خیلی زیباتر است.
زیبایی کار و وفای سیدالشهداء(ع)
اگر چه کار سیدالشهداء(ع) در بندگی در اوج زیبایی است و شما دیگر نمی توانید بندگی زیباتر از کار ایشان ترسیم کنید، وفایی بالاتر از اصحاب و اهل بیت ایشان ترسیم کنید حتی در خیال هم نمی شود ترسیم کرد ولی کار خدای متعال زیباتر است چرا؟ بخاطر چندین نکته است؛ نکته اول این است که سیدالشهداء(ع) درست است که به خدای متعال وفا کردند و به عهدشان با خدای متعال وفا کردند ولی این بندگی سیدالشهداء(ع) پیچیده به دو محبت و رحمت و لطف خدا است؛ لطف اول اینکه این محبتی که در وجود مقدس سیدالشهداء(ع) نسبت به خدای متعال و در اهل بیت و اصحابشان نسبت به سیدالشهداء(ع) هست خود این محبت، توفیق الهی است و اگر خدای متعال به کسی توفیق ندهد، امکان این بندگی فراهم نمی شود. اینطور نیست که بدون عنایت و امداد و لطف خدای متعال کسی بتواند قدم از قدم بردارد حتی معصوم(ع)، آن ها هم در بندگی خودشان، خود را بدهکار خدای متعال می دانند و اگر بندگی می کنند، احساس می کنند که بدهکار خدا هستند و خدای متعال هست که به آن ها لطف کرده و توفیق بندگی داده است لذا هیچ وقت در بندگی خود از خدای متعال طلبکار نمی شوند. شما هیچ کجا ندیده اید که از چهارده معصوم علیهم السلام در اوج بندگی سخنی سر بزند که بوی این بدهد که خودشان را می بینند و از خدای متعال طلبکاری می کنند. آن ها در اوج بندگی خودشان را بدهکار می دانند و احساس می کنند که توفیق الهی است که آن ها را امدادکرده است. بنابراین شما هر چه زیبایی در کار سیدالشهداء(ع) می بینید، اساس این زیبایی به خدای متعال برمی گردد و سیدالشهداء(ع) هم خودش را در این بندگی بدهکار خدای متعال می بیند.
نکته دیگر اینکه حالا این عبادت عظیم را سیدالشهداء(ع) انجام دادند، به عهدشان با خدای متعال وفا کردند و همه هستی خودشان را پای خدای متعال فدا و در راه خدای متعال قربانی کردند، دامنشان را هم تکان دادند و بعد هم با سر مطهرشان کاروان اسرایشان را مشایعت کردند و همراهی کردند و پناهگاه این کاروان بودند و آن ها را هم مراقبه کردند، همانطور که اهل بیت و اصحابشان را در روز عاشورا مراقبه می کردند و تا آخرین لحظه بر بالینشان می آمدند و مراقب بودند که در آن صحنه های سخت هیچ ضعفی از هیچ یک از اصحاب حضرت صادر نشود و اهل بیتشان را هم تا آخرین قدم با سر خودشان همراهی کردند و مراقب و مواظب آن ها بودند و کهف و پناهگاه آن ها بودند.
ولی همه این زیبایی ها در مقابل آن عنایتی که خدا به سیدالشهداء(ع) کرده کوچک است، آن زیبایی خیلی بیشتر است یعنی سیدالشهداء(ع) به اندازه خودشان و به اندازه ظرف با عظمت خودشان وفای بالله کردند اما خدای متعال هم به اندازه خدایی خود، به عهد وفا کردند. خب پیداست که کار خدای متعال زیباتر از سیدالشهداء(ع) است، سیدالشهداء(ع) به محبت و به عهد محبتش وفا کرده است و خدای متعال هم وفا کرده است. بنابراین اگر کسی آن وفایی را که خدای متعال به سیدالشهداء(ع) کرده است را ببیند «
وَ مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ
»(توبه/۱۱۱) درست است یک عهدی با خدا بسته بودند که همه چیزشان را در راه خدا بدهند، خدای متعال هم یک عهدی داشته است و این دو طرفه است مثل اینکه خدای متعال از ما عهد بندگی گرفته است که ما بندگی کنیم «
أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لاَ تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ
»(يس/۶۰) ما هم با خدای متعال این قرار را بسته ایم و ممکن است الان یادمان نیاید ولی این قرار را با خدا بسته ایم، ما خیلی چیزها یادمان نمی آید حتی دیروزمان را هم یادمان نمی آید. خدای متعال یک عهدی از ما گرفته است و در مقابل این عهد، خدای متعال هم یک عهدی به ما داده است که اگر ما بندگی کردیم او ما را در جوار خودش قرار دهد. خدای متعال خوب خدایی می کند و اینطور نیست که ما در بندگی خودمان وفا کنیم و خدای متعال در خدایی خودش به بنده وفا نکند «
وَ مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ
»؛ هیچ کسی از خدای متعال با وفاتر نیست. اگر ما وفا کنیم، خدا متعال دو چندان وفا می کند کما اینکه اصحاب سیدالشهداء(ع) به ایشان وفا کردند ولی وفای آن ها با وفای سیدالشهداء(ع) قابل مقایسه نیست؛ آن ها یک قراری با سیدالشهداء(ع) داشتند و به قرارشان عمل کردند و سیدالشهداء(ع) بالاترش را عمل کرد و آن ها را در جوار خودش جای داد و حالا آن درجاتی که برایشان رقم خورده است. بنابراین گرچه اصحاب سیدالشهداء(ع) زیبا وفا کردند ولی وفای ایشان به اصحاب خیلی زیباتر از وفای اصحاب است. وفای سیدالشهداء(ع) به عهدش با خدا زیباست ولی وفای خدای متعال به این عهد خیلی زیباتر از وفای سیدالشهداء(ع) است. اگر کسی آن وفای الهی را ببیند که در این وفا چند چیز محقق شده است، آن وقت می فهمد که کار خدای متعال خیلی زیباتر از کار همه اولیاء حتی سیدالشهداء(ع) است.
چهره های وفاء خداوند در مقابل بندگی حضرت
دستگیری که خدای متعال از سیدالشهداء(ع) کرده اند، فوق العاده است و این وفاء الله دو چهره دارد؛ یک چهره اش همان چهره ضیافتی است که برای سیدالشهداء(ع) در گودی قتلگاه رقم خورده است «
يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ
» «
ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً
»(فجر/۲۷-۲۸) این خیلی زیبا است، زیباتر از وفای سیدالشهداء(ع) است. ایشان از خدا راضی هستند که این خیلی زیبا است و از آن زیباتر این است که «مَرْضِيَّةً»؛ خدای متعال از ایشان راضی است و به ایشان محبت دارد و وفای به ایشان می کند. مخلوق به خدا محبت داشته باشد حتی ولی خدا این خیلی مهم است ولی مهم تر این است که خدای متعال مخلوق را دوست بدارد و به او وفا کند و محبت خودش را به او ابراز کند و به بنده بچشاند. معنای «
فَادْخُلِي فِي عِبَادِي
» «
وَ ادْخُلِي جَنَّتِي
» همین است و بزرگان این آیه را معنا کرده اند. پس این یک چهره جمال صنع خدا است؛ همه زیبایی های سیدالشهداء(ع) به توفیق من الله است و بعد مزدی هم که خدای متعال به سیدالشهداء(ع) می دهد زیباتر از عبادت ایشان است. آن قرب و جواری که برای سیدالشهداء(ع) در نظر گرفته است و وفایی که می کند خیلی زیباتر و شیرین تر از وفای سیدالشهداء(ع) است.
اما چهره دیگر در کار خدا این است که دستگاه شفاعت فراهم کرده است. و سیدالشهداء(ع) در این کار می خواست دست بندگان خدا را بگیرد و آن ها را به خدا برساند و از سر محبت دوست می داشت که بندگان خدا را نجات دهد «
وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ الْجَهَالَةِ
»(۱) او پیمانه اش را پر کرد در شفاعت و دستگیری و هم دستگیری از گناهکارها که واقعا آن ها را تطهیر کند.
اقسام شفاعت سیدالشهداء(ع) و مقایسه ایشان با حضرت عیسی(ع)
اینکه سیدالشهداء(ع) عاشورا را تحمل کرده است یک علت و نکته اش این است که می خواسته در اثر تحمل او حقیقت طهارت بر قلوب و قوای مؤمنین جاری شود تا مطهر و پاک شوند و این یک قسم شفاعت است که می خواسته بندگان خدا را از آلودگی پاک و تطهیر کند، این شفاعت تطهیری است که ما از گناه پاک شویم و هیچ اشکالی هم ندارد. البته بعضی اشکال می کنند و می گویند این حرفی که شما می گویید که سیدالشهداء(ع) به شهادت رسیدند، ایشان قتیل العبره هستند یعنی کشته شدند که دیگران اشک بریزند و این اشک قلب انسان را به سرچشمه عاشورا متصل می کند و از آنجا طهارت بر قلوب جاری می شود و انسان پاک می شود. امام رضا ارواحنا فداه فرمود: «
إِنْ بَكَيْتَ عَلَى الْحُسَيْنِ ع- حَتَّى تَصِيرَ دُمُوعُكَ عَلَى خَدَّيْكَ- غَفَرَ اللَّهُ لَكَ كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتَهُ- صَغِيراً كَانَ أَوْ كَبِيراً قَلِيلًا كَانَ أَوْ كَثِيراً
»(۲) اگر گریه کنی و اشک بر صورتت جاری شود، خدای متعال همه گناهانت را کم یا زیاد، بزرگ یا کوچک پاک می کند.
آیا این همان حرف مسیحی ها نیست که می گویند: حضرت عیسی علی نبینا وآله و علیه السلام به دار رفت که گناهان ما پاک شود؟ در آن حرفی که از مسیحی ها نقل شده است، چند نکته وجود دارد که بعضی از آن ها صواب نیست؛ یکی اینکه می گویند حضرت عیسای مسیح به دار رفت که این را قرآن صریحا تکذیب می کند می فرماید «
وَ مَا قَتَلُوهُ وَ مَا صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ
»(نساء/۱۵۷) امر بر آن ها مشتبه شده جناب عیسی را نتوانستند به دار بکِشند، او را نتوانستند بکُشند، ایشان به آسمان عروج کرده است – حالا با همان معنایی که بیان شده است – این حرفشان دقیق نیست. اما نکته ای هم که به آن ها نسبت داده شده است که می گویند عیسای مسیح به دار رفت، برای اینکه ما پاک شویم و ما هر کاری دلمان می خواهد بکنیم و بگوییم ایشان کفاره گناهان ما را یکجا داده است یعنی عیسای مسیح، پیغمبر اولوالعزم خدا حاضر شد به صلیب کشیده شود که ما راحت شویم و هر گناهی دلمان می خواهد، بکنیم. سرمان را در دامن شیطان بگذاریم و دنبال دنیا و نفس برویم که این حتما غلط است، اگر این را بگویند که من نمی دانم می گویند یا نه؟ بعید است این حرف، حرف گفتنی نیست که حضرت به دار رفت تا ما اینجا هر کاری دلمان می خواهد بکنیم و در دنیاپرستی آزاد باشیم. پیغمبر اولوالعزم خدا که کفاره دنیاپرستی نمی دهد و نمی خواهد ما را به دنیاپرستی تشویق کند، او معلم و منادی توحید است. بنابراین اینکه بگوید من سر راه رفتم تا شما راحت شوید و هر طور دلتان می خواهد دنبال دنیا بروید و خوش بگذرانید، قطعا این نیست و بعید می دانم یک موحد هم این حرف را بزند ولی اگر این حرف را هم زد حرف غلطی است. هیچ وقت حضرت عیسی تحمل بلا نکردند که موحدین دلشان خوش باشد و بگویند ایشان کفاره گناهان ما را داده پس خیالمان راحت هر کاری دلمان می خواهد، بکنیم.
نکته سومی هست و من گمان می کنم که حرف آن ها هم همین است و علمای آن ها همین را می گویند و نکته صحیحی است که اگر عیسای مسیح(ع) بلا و رنجی را تحمل کرده است، یک قسمت تحمل رنج این بوده است که امتش را پاک کند و این کار همه انبیاء است. همه انبیاء یک قسمت از ریاضت ها و رنج هایی که می کشیدند برای طهارت امتشان و پاک کردن آن ها بوده است و این حرف کاملا صوابی است و سیدالشهداء(ع) هم همینطور است، حتما یک بخش از عبادت و ریاضت و فداکاریشان در روز عاشورا و آن حماسه عظیمی که بپا کردند برای این بوده که مؤمنین و موحدین و جامعه ایمانی، جامعه مؤمنین پاک و مطهر شوند. این طهارت اعم از این است که نفوس انسان ها طاهر شود یا جامعه انسانی از اولیاء طاغوت و از ائمه نار و از آن هایی که ظاهر و باطنشان ظلمانی و آتش است، پاک شود. برای طهارت جامعه مؤمنین و موحدین تلاش کردند این ها درست است و این حرف، حرف غلطی نیست. اگر کسی از علمای مسیحیت هم این حرف را بزند و بگوید تحمل بلا از ناحیه حضرت عیسای مسیح برای این بود که امتش تطهیر بشوند، این حرف خیلی صوابی است. وجود مقدس نبی خاتم صلی الله علیه وآله وسلم نیز بخش عمده ای از ریاضتشان برای تطهیر جامعه و برای شفاعت بوده است «
وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَاماً مَحْمُوداً
»(إسراء/۷۹)؛ این نافله بر پیامبر گویا واجب بوده است حالا تعبیر واجب نیست، پیامبر این نافله بر شما هست، این نافله را شب ها بپا دارید، خدای متعال در اثر این کار به شما مقام محمود می دهد. مقام محمود همان مقام شفاعت کلیه است، همه عالم و همه کائنات فقیر شفاعت نبی اکرم صلی الله علیه وآله هستند. بی شک بخش عمده ای از ریاضات نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و عباداتشان برای دستگیری از ما بوده است، پس این حرف حرف غلطی نیست. سیدالشهداء(ع) در این فداکاری که از سر محبت کردند، دنبال این بودند که امت پاک شوند و به خدای متعال برسند و گناهانشان پاک شود و صفات رذیله از آن ها دور شود و ولایت و پرچمداری اولیاء طاغوت از جامعه مؤمنین و موحدین کنار رود و موحدین بتوانند خدا را بندگی کنند و آن وادی ظلمات از مؤمنین برداشته شود.
قسمتی دیگر از شفاعتشان این بوده که می خواسته اند ترفیع درجات برای همه موحدین حاصل شود چون می دانید وقتی وارد وادی سلوک شدی (امثال بنده که وارد نشدیم، نمی دانیم ولی آن هایی که وارد شدند اینطور نقل می کنند) گاهی اوقات یک در بخواهد به روی انسان گشوده شود باید اینقدر ریاضت و زحمت کشید، آن هم زحمت های طاقت فرسا تا بابی گشوده شود. ریاضت ها می کشیدند و التماس می کردند، شب زنده داری هایی می کردند و روزه داری هایی… که یک در گشوده شود. حتی آن هایی که اهل راه بودند. می دانید ما تا با پای خودمان راه می رویم به جایی نمی رسیم، انسان که مؤمن می شود و دلش از دنیا بزرگتر می شود و با عالم آخرت مأنوس می شود و رو به خدای متعال حرکت می کند، وقتی با همه توان در این راه به راه می افتد و دلش از دنیا بزرگتر می شود، بی قرار می شود و امکان برگشت به دنیا برایش نیست، رو به خدای متعال می رود و در این حرکت به سوی خدای متعال احساس می کند که ناتوان هست و به عجز می رسد و می بیند با پای عقل و با پای دل و با ریاضات نمی شود که خدا را بدست بیاوری. این همان است که در مناجات های امام سجاد(ع) آمده است «
وَ عَجَزَتِ الْعُقُولُ عَنْإِدْرَاكِ كُنْهِ جَمَالِكَ وَ انْحَسَرَتِ الْأَبْصَارُ دُونَ النَّظَرِ إِلَى سُبُحَاتِ وَجْهِكَ وَ لَمْ تَجْعَلْ لِلْخَلْقِ طَرِيقا إِلَى مَعْرِفَتِكَ إِلا بِالْعَجْزِ عَنْ مَعْرِفَتِكَ
»(۳) همه عقول ناتوان تر از این هستند که زیبایی های جمال تو را ببینند و کنه زیبایی و جمال تو را بفهمند، آن هایی که دیده دلشان روشن شده است و باطن بین هستند، دیده دلشان نزدیک بین تر از این هست که به آن افق های دور و به پاکی های جمال تو نظر بیفکنند و آن هایی که چشم دل دارند نمی توانند ببینند، بنده وقتی می خواهد به معرفت تو برسد به وادی عجز می رسد. تنها راه همین است که عاجز و مضطر شود و التماس کند و تو دستش را بگیری و ببری. آن هایی که اهل راه هستند به عجز می رسند؛ نه با پای دل می شود این راه را بروی و نه با پای عقل می شود این راه را بروی، آن وقت وقتی به اینجا می رسند و عاجز می شوند، خدای متعال با بلای خودش آن ها را سالک می کند و می برد، آن وقت دیگر خدای متعال دستگیری می کند و از آن به بعد وقتی به عجز رسیدند با بلای الهی راه را طی می کنند. این است آن هایی که مردان راه هستند، به امثال ما گفتند از خدا عافیت بخواهید، سلامت بخواهید و… چون ما نمی توانیم تحمل کنیم و اگر بلا بیاید معمولا از صبر هم خارج می شویم تا چه رسد به رضا، صبر نمی کنیم و به جزع می افتیم. آن هایی که مرد راه بودند مثل ابراهیم خلیل دنبال بلا بودند و التماس می کردند که خدا امتحان سنگینی بیاورد و تطهیرشان کند.
این مضمون بیان امام رضا(ع) در عیون اخبارالرضا است که مرحوم صدوق نقل کردند که وقتی حضرت برای قربانی کردن اسماعیل را برد و خدای متعال فرمود کافی است، شما به وظیفه عمل کردید «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا…»(صافات/۱۰۵) به آن خواب که دیدی، به آن وحی که به شما شد، عمل شد؛ به خدای متعال عرضه شد: ای کاش من می توانستم این بلا را تحمل کنم تا به بالاترین ثواب اهل مصیبت برسم یعنی چه؟ یعنی دنبال بلا است و برای اینکه آن جزوات معنوی و جذبه های الهی او را بگیرد و تا آخرین مقامات ببرد، می گوید: ای کاش می شد من این فرزند را با دست خودم قربانی کنم و این داغ روی دل من بماند تا من به تو نزدیکتر شوم. اهل بلا اینگونه هستند البته این کار ما نیست. پس اولیاء خدا هم در راه مثل ابراهیم خلیل یکجایی می مانند و التجاء و التماس می کنند که در به روی آن ها باز شود. آن وقت همه اولیاء خدا در یکی از مقامات عالی در عالی ترین مقامات، راهشان با بلای سیدالشهداء(ع) گشوده شده است یعنی اگر سیدالشهداء(ع) در گودی قتلگاه نمی رفتند، ابراهیم خلیل به اوج کمال خودش نمی رسید، موسای کلیم نمی رسید، عیسای مسیح نمی رسید. اینکه خدای متعال برای همه انبیاء این روضه را خوانده است و یک طوری همه انبیای اولوالعزم را در گودی قتلگاه برده و گرفتارشان کرده برای همین است. یک وادی سلوک انبیاء با سیدالشهداء(ع) است یعنی سیدالشهداء(ع) در را برای انبیاء هم باز کرده اند. لذا حضرت ابراهیم خلیل وقتی عرض کرد ای کاش می شد به آن بالاترین ثواب برسم، چرا اجازه ندادی این داغ روی دل من بنشنید؟ فرزندم را با دست خودم سر ببرم و به آن درجه برسم؟ خدای متعال ایشان را در گودی قتلگاه می برند و یک روضه قتلگاه برایشان می خوانند که در روایت، امام رضا(ع) فرموده اند: طوری غصه دار شد که اگر سر اسماعیل را می برید، اینطور غصه دار نمی شد. خدا فرمود: حالا شد و آن ثواب را حالا به شما می دهیم. معنایش این است که سیدالشهداء(ع) با تحملی که کردند و با عبادتی که کردند یک دری را برای اولیای خاص گشودند یعنی اولیاء خاص هم با شفاعت سیدالشهداء(ع) از یک درجاتی بالاتر می روند که اگر عاشورا نبود، متوقف می شد یعنی ابراهیم خلیل که دیگر فرزندش اسماعیل را برده تا قربانی کند اگر قربانی هم می کرد این در به رویش باز نمی شد و آن مقامی که ایشان طلب می کرد جز با اینکه او را ببرند در گودی قتلگاه حاصل نمی شد. اینکه موسای کلیم بعد از نبوت و بعد از دریافت الواح تورات که بر او نازل شده است، این پیغمبر اولوالعزم با کتاب آسمانی مأمور می شود که برود آن معلم الهی ظاهرا حضرت خضر را پیدا کند و با ایشان مدت کوتاهی همراه بوده است. در آن مدتی که با حضرت خضر همراه بود (حالا خیلی هم کوتاه نبوده ولی این مدت طولانی نشد) یکی از نقل ها این است که یکی از کارهایی که جناب خضر کردند و به ایشان تعلیم کردند، روضه سیدالشهداء(ع) را خواندند و ایشان را بردند در کربلا و بار ایشان بسته شده است که بتواند بیاید و با فرعون درگیر شود و آن عبادت عظیم را انجام دهد.
در باب اسماعیل صادق الوعد که قرآن ایشان را توصیف می کند(صادق الوعد غیر از حضرت اسماعیل جد رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم هست) که قومشان با ایشان درگیر شدند و ایشان خیلی سخت مبتلا شد و ایشان را به شکل بسیار سختی به شهادت رساندند و وقتی به ایشان رجوع کردند که شما نفرین کنید فرمود: نه من به سیدالشهداء(ع) تأسی می کنم، همان کاری که ایشان کرد.
موحدین و نقش سیدالشهداء(ع) در سیر الی الله
انبیای الهی در سیرشان به طرف خدا یکجایی راهشان بسته می شد، همه عبادات خودشان را کردند، همه ریاضاتشان را کشیدند و بیشتر از این دیگر برای ابراهیم خلیل ممکن نیست که خدای متعال سر پیری یک فرزند به او بدهد و آن هم با رضایت کامل ببرد در قربانگاه سر ببرد ولی اگر این کار را هم می کرد، همه درها گشوده نمی شد. شفاعت یعنی همین یعنی بخشی از بلایی که سیدالشهداء(ع) تحمل کردند برای اینکه ابراهیم خلیل مقرب بشود، موسای کلیم مقرب بشود، عیسای مسیح مقرب بشود که این خیلی عجیب است و خدای متعال این لطف را در حق ایشان کرده است؛ نه فقط عموم مؤمنین و موحدین با عاشورا تطهیر و پاک می شوند و صفات رذیله از آن ها دور می شود؛ نه فقط این حجاب ظلمانی سقیفه و بنی امیه و بنی العباس و اولیاء طاغوت با شهادت سیدالشهداء(ع) برداشته می شود بلکه ظهور یعنی همین یعنی این حجابی که روی ولایت امیرالمؤمنین(ع) افتاده آن حجاب کنار می رود و حقیقت توحید ظهور پیدا می کند و موحدین توحید را درک می کنند. نه فقط این اتفاق می افتد نه فقط در قیامت طی درجات بهشت با شفاعت سیدالشهداء(ع) می شود، موحدین خالص مثل ابراهیم خلیل مثل موسای کلیم در سیرشان الی الله یکجایی در به رویشان بسته است و همه بی قراری ها این در را باز نمی کند الا بلای عاشورا. سیدالشهداء(ع) به شفاعت خودش بلایی را تحمل کرده است که خیلی عجیب است و در احوالات بعضی از بزرگان خوانده اید که وقتی به یک نقطه ای می رسیدند، آنقدر ریاضت می کشیدند که یک در به رویشان باز شود، آن وقت عبادت سیدالشهداء(ع) برای موسای کلیم، برای ابراهیم خلیل، برای حضرت یحیی، برای زکریا و برای انبیای الهی فتوحات و گشایش هایی کرده است. خب ایشان دنبال این هدف بود لذا حضرت ابوعبدالله هستند و می خواستند نسبت به عباد الله پدری کنند و با محبت و اشفاق آن ها را در دامن خودشان پرورش دهند مثل گلی که پرورش پیدا می کند، اولیای خدا را پروش دهند و خدای متعال این کار را کرده است و در دامن سیدالشهداء(ع) همه آن ها رشد کردند و ایشان شدند ابوعبدالله. بنابراین سیدالشهداء(ع) به خدا وفا کرد و خدای متعال بهتر وفا کرد نه فقط خود ایشان را رسانید، همه خوبان عالم را به اندازه خودشان از سیدالشهداء(ع) بهره مند کرده است، این فیضالهی است.
پاداش خداوند به سیدالشهداء(ع)
پاداشی که خدای متعال برای سیدالشهداء(ع) در نظر گرفته است، هنوز ظاهر نشده است و یک قسمتش این است که همه شیاطین دور ما جمع شده اند و سیدالشهداء(ع) یک موج می فرستد و ما را در مجلس خودش جمع می کند و همه ما را طاهر می کند، قلوبمان را پاک می کند و برمی گرداند هر چه شیطان دور ما می تند، حضرت پاک می کند؛ هر چه شیطان ما را می لغزاند، حضرت دوباره به ما ثبات قدم می دهند؛ مگر غیر از این است. این همه موج فتنه ای که الان در دنیا هست، شیطنتی که می کنند، تحریکی که به دنیا می کنند و… هر روز محافل معنوی شلوغ تر می شود، مجالس سیدالشهداء(ع)، جمکران، حرم امام رضا(ع)، حرم وجود مقدس کریمه اهلبیت که سالی ۱۵ میلیون زائر دارد و… این غیر از این است که امام حسین(ع) هر چه آن ها رشته می کنند، پنبه می کند! این همانی است که در روایت دارد: شیطان وقتی ولی خدا به دنیا می آید، همه فرماندهان خودش را جمع می کند، می گویند: چه شده؟ می گوید ولی خدا به دنیا آمده است. می گویند: خب به دنیا آمده مگر چه می شود؟ می گوید این اگر بماند همه این هایی که ما گمراه کردیم را برمی گرداند و همه زحمت های ما به باد می رود و سیدالشهداء(ع) همین کار را کردند. پس سیدالشهداء(ع) دنبال شفاعت بودند «
وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيك لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ الْجَهَالَةِ وَ
» و خون دلش را داد که دست عباد را بگیرد.
استنقاذ می دانید یعنی چه؟ یعنی کسی مال انسان را غصب کرده است و شما به زور از او پس می گیرید. شیاطین و اولیاء طاغوت، عباد و بندگان خدا را در ظلمات و حیرت و جهالت برده اند و حضرت استنقاذ کرده است و به زور از چنگ شیطان در آورده است. شیطان واقعا قسم خورده بود که «
لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ
»(ص/۸۲) همه را اغوا می کنم و توانش را هم در خود می دید، چرا؟ چون شش هزار سال عبادت کرده بود و به تعبیر امیرالمؤمنین(ع) معلوم نیست سال های دنیایی است یا اخروی؟ تا آسمان چهارم بالا رفته است؟ این ها خیلی عجیب است، کدام اهل ریاضیتی این راه را رفته اند؟ معلم ملائکه شده است و دو رکعت نماز خوانده که حضرت فرمود دو رکعت نمازش چهار هزار سال طول کشیده است یعنی از قبل از تولد حضرت عیسی دو رکعت نمازش چهار هزار سال طول کشیده و در خودش می دید و گفت همه این ها را من با یک هی می برم و واقعا هم اگر امام حسین(ع) ما را رها کند، او این کار را می کند و با یک نسیمش ما می رویم و احتیاج به طوفان هایش نیست. سیدالشهداء(ع) می خواسته دست ما را بگیرد و ما را از دست شیطان استنقاذ کند نه فقط ما را می خواسته از دست شیطان انقاذ کند بلکه آن هایی که مخلص هستند و آن هایی که از دست شیطان رها شدند و شیطان در آن ها طمع ندارد، آن ها هم در درجات قربشان یکجایی زمین گیر می شوند و التماس و التجاء به خدا می کنند و مضطر هستند که یک قدم جلوتر بروند و دیگر ظرفیت تمام است و بیش از این نمی شود که برویم و دیگری باید دست آدم را بگیرد و ببرد، آنجا سیدالشهداء(ع) به میدان آمده است که دست عبادالله را بگیرد و ببرد و به مقصد برساند. حال خدای متعال یک سفره ای برای امام حسین(ع) پهن کرده اند که یک گوشه اش این محافلی است که می بینید و اینقدر این محافل لطیف هستند که امام صادق(ع) فرمودند برای ما روضه بخوان، خواند. می گوید: اهل خانه، خانم ها و خود امام صادق(ع) و اصحاب ضجه زدند. حضرت فرمود: ملائکه ای که در این مجلس بودند بیشتر بودند. اینقدر این مجالس نورانی است که ملائکه از سماوات می آیند و در این مجلس شرکت می کنند چرا؟ چون پرتوی نور امام حسین(ع) در این مجالس است. شک نکنید که الان در این مجلس نور امام حسین(ع) هست، نمی خواهم بگویم که همه نور ایشان نه مثل نور خورشید. خورشید که همه نورش در خانه ما نمی افتد ولی شک نکنید در هر محفلی از محافل امام حسین(ع) که برقرار می شود پرتوی نور امام حسین(ع) روی سر همه و بر قلوب همه است. این توجه به امام حسین(ع) اول توجه ایشان به ما است و نمی شود که امام حسین(ع) به ما توجه نکند و ما به ایشان توجه بکنیم. توجه از آن طرف است والا ما کجا و توجه به امام حسین(ع) کجا! ما دنبال کفش و کلاه خودمان هستیم. اینکه دل ما برای امام حسین(ع) می رود این است که اول دل امام حسین(ع) برای ما می رود. امام صادق(ع) فرمود: «إِنِّي لَأُحِبُّ رِيحَكُمْ»(۴) من بوی شما را دوست دارم و از بویتان لذت می برم. در این مجلس، اول امام حسین(ع) حاضر است تا ما حاضر هستیم. سیدالشهداء(ع) می خواستند این کار را بکنند و ما را تطهیر کنند، شیطان با همه وجود از آن طرف می خواسته ما را بگیرد و حضرت می خواسته ما را استنقاذ کند. استنقاذ یعنی برای خودش است، شیطان گرفته و حضرت پس می گیرد، بندگان خدا را از شیطان پس گرفته است. حالا واقعا سیدالشهداء(ع) پس نگرفته است؟ چه توبه های خوب و چه تصمیم های بزرگی که کنار سفره سیدالشهداء(ع) گرفته می شود، چه آدم هایی که بعد از یک عمر به مجلس امام حسین(ع) رفته اند و در یک لحظه پاک می شوند. این ها آثار کوچکش است و ادامه آثارش می شود ظهور و رجعت.
همه بساط شیطنت را امام زمان(ع) به برکت عاشورای امام حسین(ع) برمی چینند. مزد عاشورای امام حسین(ع) ظهور امام زمان(ع) است، مزد عاشورای امام حسین(ع) رجعت است، مزد عاشورای امام حسین(ع) شفاعت قیامت است.
فرمود ایام الله؛ قیامت است و رجعت است و ظهور. هر سه به یک معنا متعلق به امام حسین(ع) است. پس خدای متعال در مقابل این فداکاری امام حسین(ع) غیر از آن ضیافتی که برای خودشان و چهارده معصوم علیهم السلام پخش شده که ما نمی دانیم چیست، در عاشورا برای همه خوبان سفره ای پهن کرده است از ابراهیم خلیل تا محبین و شیعیان معمولی که سیدالشهداء(ع) همه را سر این سفره دعوت کرده است و همه را به توحید و بندگی و طاعت و قرب خدای متعال رسانده است. همه ما الان این را درک می کنیم که واقعا اگر عاشورا نبود هیچ چیز نبود. وقتی سر مطهر سیدالشهداء(ع) در مجلس شام مقابل یزید قرار گرفت، احساس کرد که یک نفر از سلاله نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم باقی مانده بود و آن سیدالشهداء(ع) بوده است و حالا کار تمام شده است (بقیه را که برده بودند و ابن زبیر و این ها را که دیدید آن ها دنبال خدا و پیغمبر نبودند) دیگر لزومی ندارد که هی منافقانه حرف بزند، نماز شب بخواند لذا راحت شراب می خورد و بعد هم اشعار کفرآمیز می خواند «لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحی نزل» پیغمبر با بنی هاشم با قدرت بازی کردند، وحی کجا بود، قدرت چرخید و دوباره طرف ما بنی امیه آمد. واقعا اگر سعادت سیدالشهداء(ع) نبود این ها چه کار می کردند؟
یادم هست که ابن ابی الحدید نقل می کند که ظاهرا مغیره به معاویه گفت: معاویه دیگر بس است چرا اینقدر به آل ابی طالب سخت می گیری؟ – چون می دانید معاویه دستور داد که اگر کسی مدح امیرالمؤمنین(ع) را کرد من خونش را مباح کردم، لذا کسی جرأت نمی کرد مدح امیرالمؤمنین(ع) را بکند مگر به طور مخفی که پشت پرده می نشستند و برای همدیگر احادیث را می خواندند – گفت: ببین این پیغمبر، این آدم، اسم خودش را کنار اسم خدا گذاشته است و من باید این اسم را دفن کنم. حالا اینکه می خواست این اسم را دفن کند یعنی می خواست اسم خدا بماند یا وقتی اسم پیغمبر دفن شد اسم خدا هم دفن شود؟ این پیغمبر است که رسول الهی است، آن وقت در شام کسی به امام سجاد(ع) گفت: دیدی شکست خوردید، دیدی بیخودی وارد جنگ شدید. حضرت فرمود: صبر کن مؤذن اذان بگوید، آن وقت معلوم می شود چه کسی پیروز است، این ها می خواستند این نباشد. سیدالشهداء(ع) قصد شفاعت داشت و خدای متعال وسیله شفاعتی که به ایشان داده یعنی به وسیله نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به دست ایشان داده است، اعظم وسایط شفاعت نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم، سیدالشهداء(ع) است. هر کسی در دلش یک نقطه روشن بوده است. سیدالشهداء(ع) رهایش نکرده است و رها نمی کند تا او را به بهشت و درجات خوب بهشت نرساند، رهایش نمی کند. حالا وفای خدا به سیدالشهداء(ع) زیباتر است یا وفای سیدالشهداء(ع) به خدای متعال؟ حتما وفای خدا زیباتر است، حتما مزد خدای متعال زیباتر است. غیر از اینکه شهادت سیدالشهداء(ع) جز به توفیق الهی نیست، مزدی هم که خدای متعال به سیدالشهداء(ع) می دهد با عمل سیدالشهداء(ع) خیلی فرق دارد. خدای متعال به ما می گوید «
مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا
»(أنعام /۱۶۰). در روایتی دیدم پیغمبر خاتم فرمودند: نه! من راضی نیستم، خدایا بیشتر بده. خدای متعال وعده بالاتر داد، بالاتر از ده برابر و حضرت قانع شدند. وقتی خداوند به ما ده برابر و هفتصد برابر مزد می دهد به سیدالشهداء(ع) چند برابر مزد می دهد؟ وقتی به ما می فرماید: کسی که مالش را در راه خدا می دهد مثل دانه ای است که در خاک می اندازد و هفت خوشه از آن می روید و هر خوشه ای صد دانه می دهد و می شود هفتصد برابر و «
وَ اللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ
» (بقره/۲۶۱) بیشتر هم می کنیم. برای سیدالشهداء(ع) خدا مزد را چند برابر می کند؟ به غیر حساب است «
إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسَابٍ
»(زمر/۱۰) مزد آن ها حساب و کتاب ندارد. بنابراین خدای متعال بی حساب و کتاب به سیدالشهداء(ع) پاداش داده است و لذا پاداش سیدالشهداء(ع) بسیار زیباتر از کار سیدالشهداء(ع) است.
حالا سؤال بعد، همه این زیبایی ها درست و زیبایی های بالاتر و لطیف تر که از افق فهم امثال بنده خارج است اما چطور می شود در متن بلا این زیبایی ها را ببینیم؟ چطور ما وقتی سرمان درد می گیرد، در روایت دارد که یک سردرد به شما می دهم، اینقدر گناه از شما می بخشم. در روایت دارد که اهل بلا روز قیامت پیش خدا شرمنده می شوند که خدا چقدر مزد برای این بیماری، برای این فقر و برای این بلا در نظر گرفته بود و ما به خدا گلایه می کردیم و با خدا چانه می زدیم. آروز می کنند که ای کاش همه عمر ما در این سختی ها بود ولی ما وقتی در متن بلا هستیم به خدا گلایه می کنیم، اول التماس می کنیم و بعد اگر نداد کم کم دعوا می کنیم و بعد کم کم صفمان را جدا می کنیم، خدایی که جواب من را نمی دهد من چطور عبادتش کنم! این خیلی عجیب است. یک ذره ما را نوازش می دهد، نوازش های خدا را که می دانید متناسب با خودش است، خدای متعال می خواهد با محبت خودش ما را تربیت کند. یک ذره که سخت می شود و پیچ را خدای متعال یک ذره سفت می کند، همه ما با خدا دعوایمان می شود. چطور می شود آدم برود در گودی قتلگاه و بیرون بیاید، سر مطهر سیدالشهداء(ع) را بالای نیزه ببیند، اسارت اهل بیت را ببیند، دم دروازه کوفه نامحرمان جمع شدند و آن صحنه عجیب، بعد در آن مجلس سر مطهر سیدالشهداء(ع) جلوی ابن زیاد و به او بفرماید: «
ما رایت الا جمیلا
» این دیگر خیلی عجیب است. این چه وجود مقدسی است، چه اتفاقی باید در وجود انسان بیفتد که آدم در متن سنگین ترین بلا وقتی صحبت از کار خدا می شود بگوید «
ما رایت الا جمیلا
»؟! این بحث را در جلسه بعد دنبال می کنیم.
(۱) كامل الزيارات، النص، ص: ۲۲۸
(۲) عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج۱، ص: ۳۰۰
(۳) بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج۹۱، ص: ۱۵۰ – مناجات خمسه عشر
(۴) الكافي (ط – الإسلامية)، ج۸، ص: ۲۴۰
*****
آیات و روایات بحث:
۱-
کَیْفَ رَاَیْتِ صُنْعَ اللهِ بِاَخیکِ
– اللهوف علی قتلی الطفوف، ج۱، ص۱۴۹
۲-
هؤلاء قوم کتب الله علیهم القتل فبرزوا الی مضاجعهم
– اللهوف علی قتلی الطفوف، ج۱، ص۱۴۹
۳-
ما رایت الا جمیلا
– مثیر الاحزان، ج۱، ص۹۰
۴-
وَ مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ
– سوره توبه، آیه ۱۱۱
۵-
أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لاَ تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ
– سوره يس، آیه ۶۰
۶-
وَ مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ
– سوره توبه، آیه ۱۱۱
۷-
يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ
– سوره فجر، آیه ۲۷
۸-
ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً
– سوره فجر، آیه ۲۸
۹-
فَادْخُلِي فِي عِبَادِي
– سوره فجر، آیه ۲۹
۱۰-
وَ ادْخُلِي جَنَّتِي
– سوره فجر، آیه ۳۰
۱۱-
وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ الْجَهَالَةِ
– المزار الکبیر، ج۱، ص۳۷۵
۱۲-
إِنْ بَكَيْتَ عَلَى الْحُسَيْنِ ع- حَتَّى تَصِيرَ دُمُوعُكَ عَلَى خَدَّيْكَ- غَفَرَ اللَّهُ لَكَ كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتَهُ- صَغِيراً كَانَ أَوْ كَبِيراً قَلِيلًا كَانَ أَوْ كَثِيراً
– خاتمه وسایل الشیعه، ج۱۴، ص۵۰۲
۱۳-
وَ مَا قَتَلُوهُ وَ مَا صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ
– سوره نساء، آیه ۱۵۷
۱۴-
وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَاماً مَحْمُوداً
– سوره إسراء، آیه ۷۹
۱۵-
وَ عَجَزَتِ الْعُقُولُ عَنْإِدْرَاكِ كُنْهِ جَمَالِكَ وَ انْحَسَرَتِ الْأَبْصَارُ دُونَ النَّظَرِ إِلَى سُبُحَاتِ وَجْهِكَ وَ لَمْ تَجْعَلْ لِلْخَلْقِ طَرِيقا إِلَى مَعْرِفَتِكَ إِلا بِالْعَجْزِ عَنْ مَعْرِفَتِكَ
– زاد المعاد، ج۱، ص۴۱۴
۱۶-
وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيك لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ الْجَهَالَةِ وَ
– المزار الکبیر، ج۱، ص۳۷۵
۱۷-
لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ
– سوره حجر، آیه ۳۹
۱۸-
مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا
– سوره أنعام، آیه ۱۶۰
۱۹-
وَ اللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ
– سوره بقره، آیه ۲۶۱
۲۰-
إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسَابٍ
– سوره زمر، آیه ۱۰
۲۱-
ما رایت الا جمیلا
– مثیر الاحزان، ج۱، ص۹۰
۲۲-
ما رایت الا جمیلا
– مثیر الاحزان، ج۱، ص۹۰