ضرورت
تبیین حوادث
بزرگ مبتنی بر
الهیات حاکم
بر آن
متن زیر
سخنرانی آیتالله
میرباقری در
تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳ است
که در جمع
مبلغین
فاطمیه در مجتمع
امیرالمؤمنین
علیه السلام
در قم برگزار
شده است. مبلغین
مدرسه شمع
سازمان
تبلیغات
اسلامی، مخاطبان
اصلی این جلسه
بودهاند.
۱. تفاوت
توصیف واقعه و
تبیین واقعه
این
جلسه در باب
اینکه در ایام
فاطمیه چه
مطلبی را باید
برای مردم
بیان کرد، شکل
گرفته است. در
این ایام ما
باید آن واقعۀ
تاریخی که
منجر به شهادت
حضرت شد را
مدنظر قرار
بدهیم و هم
باید مسائل
اجتماعی جامعۀ
آن زمان را
مورد دقت و
بحث قرار
بدهیم و نسبت
بهآن یک
خودآگاهی
ایجاد بکنیم.
حضرت
آقا نیز
اخیراً مطلبی
را راجع بهآثار
مرتبط با دفاع
مقدس فرمودند
که بسیاری از
این آثاری که
در دسترس است،
با اینکه خوباند،
ولی صرفاً
توصیف واقعهاند،
نه تبیین آن.
این مطلب در
باب حوادث با
عظمتی مثل
عاشورا و حادثۀ
شهادت حضرت
صدیقۀ طاهره
سلام الله
علیها و
وقایعی که در
این هفتاد و
پنج یا نود و
پنج روز بر
محور ایشان
اتفاق افتاد،
نیز همینگونه
است. گاهی ما
صحنهها را
توصیف میکنیم
و میگوییم یک
جمعیتی آمدند
و این اتفاقات
افتاد، ولی
گاهی شما این
اتفاق را
تبیین میکنید.
تبیین
یعنی واقعه را
بر اساس یک
الهیات و درکی
از حقایق عالم
و توحید و غیب
توضیح بدهید.
وقایع خرد را
هم میشود
همینگونه
توضیح داد؛ بهعنوان
مثال میتوان
رویش گیاه را
در علوم طبیعی
توصیف کرد که
بهچه شکلی یک
گیاه سبز میشود
و میروید؛
بحثهای
بسیاری در
علوم حول این
مسائل شکل میگیرد.
منتها گاهی با
نگاه الهیاتی
بهاین مسئله
نگاه میکنید
که «فَانْظُرْ
إِلى آثارِ
رَحْمَتِ
اللَّهِ كَيْفَ
يُحْيِ
الْأَرْضَ
بَعْدَ
مَوْتِها».[۱]
واضح است که
این یک نگاه
دیگری است و
تبیین واقعه
است نه توصیف. «فَلْيَنْظُرِ
الْإِنْسانُ
إِلى
طَعامِه *
أَنَّا
صَبَبْنَا
الْماءَ
صَبًّا *
ثُمَّ شَقَقْنَا
الْأَرْضَ
شَقًّا *
فَأَنْبَتْنا
فيها حَبًّا *
وَ عِنَباً وَ
قَضْباً * وَ
زَيْتُوناً
وَ نَخْلاً
* وَ
حَدائِقَ
غُلْباً * وَ
فاكِهَةً وَ
أَبًّا *
مَتاعاً
لَكُمْ وَ
لِأَنْعامِكُمْ».[۲] این
آیات تبیین
واقعه است؛
یعنی دارد با
نگاه توحیدی
بهرویش
گیاهان نگاه
میکند. این
نگاه توحیدی
میگوید
اینکه خدای
متعال باران
را نازل میکند،
براساس یک
حکمت و هدفی
است. «مَتاعاً
لَكُمْ وَ
لِأَنْعامِكُمْ».
واضح است که
این مطلب غیر
از آن چیزی
است که شما در
علوم طبیعی
دنبال میکنید.
حوادث
بزرگ هم همینگونه
است؛ گاهی
صرفاً حادثۀ
شهادت حضرت
صدیقۀ طاهره
سلام الله
علیها نقل میشود
و گاهی با یک
نگاه الهیاتی
تبیینی از این
واقعه شکل میگیرد؛
یعنی واقعۀ
شهادت حضرت در
یک چارچوب
الهیاتی و
اعتقادی توضیح
داده میشود.
این مسئله
نسبت بهعاشورا
کاملاً روشن
است. مورخین
زیادی واقعۀ
عاشورا را نقل
کردهاند و
جزئیات واقعه
را هم مفصل
بیان کردهاند،
ولی این غیر
از تبیینِ
الهیاتی است.
گرچه معمولاً
مورخین وقایع
را از منظر
خودشان کنار
هم میچینند و
صورت خاصی از
واقعه را بهما
نشان میدهند،
ولی این کار
غیر از این
است که با
الهیات آن
واقعه را تبیین
کنند. بله
توصیف حتماً
مبتنی بر یک
چارچوبۀ فکری
است؛ یک مورخ
عامی که
طرفدار بنیامیه
است، وقتی
عاشورا را
توصیف میکند،
حتماً چارچوب
فکریاش بر او
حاکم است، ولی
این غیر از
تبیین و روشن
کردن واقعه
است. حضرت آقا
در رابطه با
بحث جهاد
تبیین میفرمودند
تبیین یعنی آن
روایتی که
حضرت زینب کبری
سلام الله
علیها از
عاشورا
داشتند. وقتی
ما روایت حضرت
زینب از
عاشورا را میبینیم،
میفهمیم که
دیگران صرفاً
توصیف کردهاند،
نه تبیین.
بهعنوان
مثال در دورۀ
اصلاحات یکی
از روزنامههای
آنها عاشورا
را اینگونه
تبیین کرده
بود که خشونت
در مقابل
خشونت! این
دیگر توصیف
نیست، بلکه
تبیین است؛
البته تبیین
غلطی است.
تبیین آنها
این بود که
العیاذ بالله
وجود مقدس نبیاکرم
صلوات الله
علیه خشونت
کردند، بنیامیه
هم در مقابل
ایشان خشونت
کردند؛ نتیجه
جنگ بدر
عاشورا میشود.
با اینکه این
تبیین غلط
است، ولی
تبیین است؛ یعنی
صرفاً وقایع
را نقل نمیکند،
بلکه دارد
تحلیل میکند
که چرا عاشورا
اتفاق افتاده
است. العیاذ
بالله میگوید
یک خشونتی
توسط نبیاکرم
شده بود، بعد
جوابش را
گرفت. بهعنوان
مثال خود یزید
نیز تبیینی
دارد و میگوید:
«لعبتْ هاشمُ
بالملک فَلا /
خبرٌ جاء و لا وحْی
نزل». تبیین او
این بود که
جنگ بر سر
قدرت است و
گوی قدرت دست
بهدست میشود.
بنابراین
تبیین یک نگاه
هستیشناسانه
مبتنی بر
مفروضاتی است
که شخص دارد؛ یعنی
انسان صحنه را
براساس این
مفروضات تصویر
کند. از مثالهای
دیگری که در
رابطه با
تبیین واقعه
عاشورا هست،
تحلیل جنگ
قحطانیها و
عدنانیهاست
که البته این
هم نادرست
است. حتی
کتابی نوشته
شده که حضرت
در سال شصت و
یک بهدنبال
حکومت بود؛ میگویند
حضرت براساس
ظواهر حرکت میکردند
و محاسبه
ایشان این بود
که میشود
حکومت کوفه را
بهدست بگیرند
و از آنجا با
بنیامیه
درگیر بشوند!
پس
تبیین غیر از
نقل وقایع
صحنه است.
اینکه حضرت چه
زمانی از
مدینه بیرون
آمدند و وارد
مکه شدند و چه
وقتی از مکه
خارج شدند و
بهکربلا
رسیدند و چند
روز کربلا
بودند، این میشود
توصیف. اما
تبیین براساس
مفروضات و
مبانی شماست.
شما در تبیین
علل و عوامل
واقعه و نتایج
آن را میگویید
و دامنۀ واقعه
را توضیح میدهید.
مثال
دیگری از
تبیین در
واقعۀ دیدار حضرت
زینب سلام
الله علیها با
ابن زیاد رخ
داد. حضرت از
کربلا آمدهاند
و اسیر هستند
و در ورودی
دروازه خطبه
خواندهاند؛
حالا آمدهاند
در مجلس ابن
زیاد و سر
مطهر
سیدالشهداء
علیه السلام
هم در تشتی
جلوی ابن زیاد
قرار دارد.
ابن زیاد شروع
کرد بهزدن
حرفهای
نامربوطی که
همۀ شما شنیدهاید.
در آخر یک
جملهای به حضرت
زینب گفت که «كَيْفَ
رَأَيْتِ
صُنْعَ
اللَّهِ
بِأَخِيكِ وَ
أَهْلِ
بَيْتِكِ»؛[۳]
دیدی خدا با
برادرت چه
کرد؟ حضرت
فرمودند: «مَا
رَأَيْتُ
إِلَّا
جَمِيلاً».
سپس فرمودند «هَؤُلَاءِ
قَوْمٌ
كَتَبَ
اللَّهُ
عَلَيْهِمُ
الْقَتْلَ
فَبَرَزُوا
إِلى
مَضاجِعِهِمْ
وَ
سَيَجْمَعُ
اللَّهُ
بَيْنَكَ وَ
بَيْنَهُمْ
فَتُحَاجُّ
وَ تُخَاصَمُ
فَانْظُرْ
لِمَنْ
يَكُونُ
الْفَلْجُ
يَوْمَئِذٍ».
این میشود
تبیین. البته
حضرت دارند از
یک زاویه خاص تبیین
میکنند و در
مواضع دیگر
تبیینهای
دیگری نیز از
زوایای دیگر
کردهاند. اما
در اینجا میگویند
من در کار خدا
جز زیبایی
ندیدم.
البته
معنای این سخن
این نیست که
کار دشمن زیباست؛
کار دشمن زشتترینِ
زشتیهاست و
مستحق لعن
هستند. بعضیها
خواستند
حادثه را با
نگاه توحیدی
تفسیر کنند و
گفتند ابن
زیاد و یزید
هم قوای
مأموری از طرف
خدا بودند و
آنها را مدح
کردند! ما که
نمیفهمیم و
نمیدانیم
این چه توحیدی
است، ولی حضرت
میفرمایند:
«مَا رَأَيْتُ
إِلَّا
جَمِيلاً»،
چون «هَؤُلَاءِ
قَوْمٌ
كَتَبَ
اللَّهُ
عَلَيْهِمُ
الْقَتْلَ
فَبَرَزُوا
إِلى
مَضاجِعِهِمْ».
حضرت دو مطلب
را بیان کردند،
یکی اینکه خدا
شهادت ایشان
را امضاء کرده
و دوم اینکه
اینها خودشان
را بهسر
قرارشان
رساندند.
کأنه
یک قراری بین
خدا و
سیدالشهداء
بوده است. این
یک چهرۀ باطنی
از واقعه است.
بهتعبیر
نازل خدای
متعال عهد
عاشقانهای
با محبین خود
داشته و محبین
را پذیرفته،
آنها هم
خودشان را بهسر
قرار رساندند
و همۀ موانع
دنیوی و
نفسانی را
کنار زدند و
بهخدا
رسیدند. کربلا
قرارگاه
عاشقان بوده و
آنها بهقرارشان
رسیدند. «فَبَرَزُوا
إِلى
مَضاجِعِهِمْ».
مگر هرکسی میتواند
جانش را در
راه خدا بدهد؟
برخی جانها
ارزش این را
ندارد که در
راه خدا برود.
همه میمیرند،
ولی آن مرگی
که شهادت در
راه خداست، یک
قراری از طرف
خداست. این
بزرگوارها
عاشقانه
آمدند و موانع
را کنار زدند
تا بهاین
قرار برسند.
حضرت
موانع را در
مدینه و مکه و
سر راه رد
کرده و بهسرعت
خودشان را بهکربلا
رساندند. وقتی
حضرت بهکربلا
رسیدند و راه
را دیگر بهطور
قطعی بر روی
ایشان بستند و
نام ابن زیاد
بهگوش رسید،
حضرت یک مشت
خاک برداشتند
و بوییدند و
فرمودند
قرارگاه ما
همینجاست؛
پیاده بشوید
که اینجا محل
شهادت ماست. از
یک طرف خدا با
اینها قرار
بسته و از طرف
دیگر اینها
خود را رساندهاند؛
«فَبَرَزُوا
إِلى
مَضاجِعِهِمْ».
در
رابطه با
اصحاب امام
زمان عجل الله
فرجه نقل شده
است که وقتی
حضرت دعوتشان
را شروع کنند،
اینها خودشان
را از هر کجای
عالم که
باشند، بهحضرت
میرسانند.
حضرت
سیدالشهداء و
اصحاب ایشان
هم همینگونه
بودند. موانع
را پشت سر
گذاشتند و سر
قرارشان حاضر
شدند و پای
عهدشان
ایستادند تا
قطعه قطعه
شدند. کجای
این قرار
عاشقانه زشت
است؟ خروجی
این قرار
عاشقانه هم «ارْجِعي
إِلى
رَبِّكِ
راضِيَةً
مَرْضِيَّةً»[۴] است.
یعنی یک رضایت
دو طرفه بین
خدا و حضرت
وجود دارد. هم
شما از خدا
راضی هستید و
هم خدا از شما
راضی است. خود
این آیۀ سورۀ
فجر هم یک
روایتی از
عاشوراست که
توضیحش در جای
خودش محفوظ
است. کل سورۀ
فجر هم سورۀ
امام حسین
علیه السلام
است.
پس
یک روایت، این
روایت حضرت
زینب است که
خدا یک قرار
دو طرفهای با
اولیای خاص
خودش دارد و
اینها آمدند و
بهقرار عمل
کردند؛ لذا هم
اینها راضی
هستند و هم
خدا راضی است.
مقام رضا و
رضوان این
است؛ رضا رضایت
عبد از مولاست
و رضوان رضایت
خدا از عبد است
که دومی از
اولی مهمتر
است.
آیا
عدهای آمدند
و شکست خوردند
تا بهقرار
عاشقانه خود
برسند؟ اصلاً
اینگونه
نیست؛ حتماً
پیروز صحنه هم
آن کسانی هستند
که در این
میدان درگیری
طرف خدا
ایستادهاند.
چرا صحنه را
تمام شده میبینید؟!
این قرار هنوز
تمام نشده است
و پایانش
پیروزی قطعی
است؛ «وَ
سَيَجْمَعُ
اللَّهُ
بَيْنَكَ وَ
بَيْنَهُمْ
فَتُحَاجُّ
وَ تُخَاصَمُ».
کار که تمام
نشده است؛
قرار است در
یک صحنهای که
صحنه احتجاج و
مخاصمه است،
با هم مواجه بشوید.
این نزاع یک
داور و قاضی
دارد. «فَانْظُرْ
لِمَنْ
يَكُونُ
الْفَلْجُ
يَوْمَئِذٍ»؛
آنجا ببین
پیروز صحنه چه
کسی است، الان
که نمیشود
پیروز صحنه را
پیدا کنید.
روایت
حضرت زینب
سلام الله
علیها افقگشایی
و نشان دادن
وسعت صحنه
بود. ایشان
نصرت خدا و
قضای الهی و
یوم الحکم را
بیان کردند تا
عاشورا را
تبدیل بهیک
حماسۀ بزرگ
کنند. در عین
تمام
مظلومیتی که
در عاشورا هست
و شیعه هزار و
چهارصد سال
است که دارد
عزاداری میکند،
هیچگاه شیعه
احساس
افسردگی و
شکست نکرده
است، بلکه
عاشورا را صحنۀ
پیروزمندانه
و عارفانه
برای امام
حسین علیه
السلام میبیند.
این
یک روایت است،
یک روایت هم
خشونت در
مقابل خشونت
است که بسیار
کودکانه است.
اگر روایت حضرت
زینب نبود، ما
آن روایتها
را دنبال میکردیم.
اگر خیلی خوب
میخواستیم
حرف بزنیم، میگفتیم
حضرت در سال
شصت و یک بهدنبال
حکومت بودند،
ولی
محاسباتشان
غلط بود. روایت
حضرت در
مختصات
الهیاتی خاصی
اتفاق میافتد.
انسان باید
عالم را مخلوق
خدا بداند و اسماء
حسنای الهی و
عظمت طرح خدا
و امام طرح را بشناسد
تا این روایت
را بفهمد.
۲. ضرورت
ارائۀ روایت
عارفانه،
حماسی و
باشکوه از
ماجرای فاطمیه
ماجرای
حضرت صدیقۀ
طاهره سلام
الله علیها هم
همین است.
تاریخ این
واقعه را نقل
کرده است، ولی
ما باید این
واقعه را بهشکلی
تبیین کنیم که
از آن یک
روایت
عارفانه و پیروزمندانۀ
حماسی در اوج
مظلومیت
ارائه شود. بهعنوان
مثال عظمت
حضرت صدیقه را
در تراز قرآن
باید نشان
بدهیم؛ بحث
نار و نور را
در تراز قرآن
باید ببینیم
که یکی مشکات
نور الهی است
و دیگری «ظُلُماتٌ
بَعْضُها
فَوْقَ
بَعْضٍ»[۵]
است. ما باید
صحنه را اینگونه
تصویر کنیم تا
بتوانیم
پیروزی را
نشان دهیم. «غُلِبَتِ
الرُّومُ
*
في أَدْنَى
الْأَرْضِ وَ
هُمْ مِنْ
بَعْدِ غَلَبِهِمْ
سَيَغْلِبُونَ
*
في بِضْعِ
سِنينَ
لِلَّهِ
الْأَمْرُ
مِنْ قَبْلُ
وَ مِنْ
بَعْدُ وَ
يَوْمَئِذٍ
يَفْرَحُ
الْمُؤْمِنُونَ
*
بِنَصْرِ
اللَّهِ
يَنْصُرُ
مَنْ يَشاءُ
وَ هُوَ
الْعَزيزُ
الرَّحيمُ»؛[۶] آن
منصورهای که
بهواسطۀ ایشان
غلبه بر دولت
باطل و دولت
روم و فرهنگ
آنها حاصل میشود،
حضرت صدیقۀ
طاهره است و
این پیروزی
قطعی است.
بنابراین
باید مختصات
الهیاتی صحنه
را برای مردم
تصویر کرد و
الا خیلی از
تصویرهای
سادهای که ما
در رابطه با
حضرت نشان میدهیم،
در مؤمنین
عادی نیز وجود
دارد؛ تلاوت قرآن
و تحنن و
عطوفت نسبت بههمسر
و فرزند را
مؤمنین عادی
هم دارند؛ ما
نباید حضرت را
بهاین موارد
عادی تقلیل
بدهیم. حضرت
یک دعوایی داشتند
که سر فدک و
این چیزها
نبود؛ مسئله
خیلی بزرگتر
است. نقل شده
است که خلیفۀ
وقت بهحضرت
موسی بن جعفر
علیهما
السلام عرض
کرد، فدک چقدر
است؟ بگویید
تا آن را بهشما
برگردانم.
حضرت فرمود
فدک از این
سوی عالم تا
آن سوی عالم
است. دعوا سر
این است، نه
باغ فدکی که
در اطراف مدینه
است.
بنابراین
آدم باید
الهیات صحنه
را مدنظر قرار
بدهد تا عظمت
صحنه و عظمت
شخصیت حضرت و
پیروزی قطعی
ایشان را
ببیند. البته
در عین حال ما
باید ابعاد
بلای حادثه و
وسعت و عظمت
آن را نشان
بدهیم؛ کسی که
صرفاً جمال
بلای عاشورا
را تصویر میکند،
تصویر ناقصی
ارائه میدهد.
نتیجه این
تصویر ناقص هم
میشود اینکه
در روز عاشورا
بنشینیم و جشن
بگیریم، در
حالی که باید
از غصه
بمیریم؛ «حَتَّى
أَمُوتَ
بِلَوْعَةِ
الْمُصَابِ
وَ غُصَّةِ
الِاكْتِيَابِ»؛[۷]
باید گریههای
فراوانی کنیم،
برای اینکه
نبودیم، برای
اینکه جا
ماندیم و
نتوانستبم
سپر شما
بشویم. باید
بر مظلومیت
ایشان و اسارت
اهلبیت تا
قیامت گریه
کنیم.
مقتلی
هم که میخوانیم
باید یک مقتل
منظم و دقیقی
باشد. یکی از
محققینی که در
باب مقاتل کار
کردهاند،
نقل کردند که
مقاتل امام
حسین علیه
السلام تا قبل
از سید بن
طاووس نظم
دقیقی
نداشتند و بعضیهایشان
حتی آشفته
بوده است.
شاید اولین
مقتل منظمی که
صحنه را برای
ما تصویر کرده
و از خروج
حضرت تا رسیدن
بهکربلا و
صحنههای
کربلا را بهترتیب
نقل کرده و یک
صورت منظمی بهما
میدهد، مقتل
سید بن طاوس
رضوان الله
تعالی علیه است.
تقریباً همۀ
ما الان با
این مقتل
عاشورا را
تصویر میکنیم
و روایت میکنیم.
در
رابطه با مقتل
حضرت صدیقۀ
طاهره نیز ما
احتیاج بهاین
داریم که روضهخوانیها
تصویر
نامنظمی از
صحنهها
ارائه ندهند،
بلکه صحنهها را
منظم بیان
کنیم. البته
بعضیها زحمت
کشیدند و تلاش
کردند تا زمان
تاریخی این
حوادث را منظم
کنند که هجوم
بهخانه چند
دفعه بوده و
چه زمانی حضرت
بهدر خانۀ
مهاجر و انصار
میرفتند و
این مطلب بهچه
شکل با مجروح
شدن و خانهنشینی
حضرت در همان
روز اول و دوم
جمع میشود.
نکته
بعدی این است
که مصیبت باید
در وِزان حضرت
صدیقۀ طاهره
باشد. شخصی از
یکی از ائمه
سؤال کرد که آيا
اشکال دارد
وقتی ما یاد
عزیزمان میافتیم،
بر شما گریه
کنیم؟ حضرت
فرمودند خیلی هم
خوب است.
مثلاً شخص با
دیدن عزاداری
یک مادر برای
فرزندش یاد
روضۀ حضرت علی
اصغر میافتد
و اشک میریزد؛
این خیلی هم
خوب است، ولی
تنزل دادن واقعه
در این حد
درست نیست. ما
باید آن شکوه
و عظمت واقعه
را در مقتلخوانی
خود بیاوریم.
آن مصیبت با
عظمتی که «لَقَدْ
عَظُمَتِ
الرَّزِيَّةُ
وَ جَلَّتِ الْمُصِيبَةُ
بِكَ
عَلَيْنَا وَ
عَلَى جَمِيعِ
أَهْلِ
السَّمَاوَاتِ
وَ الْأَرْضِ»،[۸]
سیدالشهداء
در آن قرار میگیرند
و خدای متعال
بهحضرت تسلی
خاطر میدهد و
میفرماید: «دَعْهُ
یا حُسَیْنُ»،
باید توضیح
داده بشود.
تصویرسازی
عیبی ندارد،
ولی اینگونه
نباشد که
مصیبت
سیدالشهداء
در حد عزای یک
پدر در حق
فرزندش تقلیل
داده شود.
اینها صحنۀ
حقیقی عاشورا
نیست.
بنابراین
در مقتل حضرت
صدیقه سلام
الله علیها
نیز باید توجه
داشته باشیم
که یک تصویر
کاملاً روشن و
منظمی از
حوادث ارائه
بدهیم که عظمت
و شکوه و
کرامت حضرت
صدیقه در آن
حفظ بشود. شخصیت
ایشان، ناموس
کبریای الهی
است. البته
خیال آدم
اصلاً حق
ندارد در
هرجایی پر
بکشد و تصویرسازی
بکند؛ یک صحنههایی
را اصلاً
نباید تصور
کنیم، چه رسد
بهاینکه
تصویر کنیم و
بهدیگران
ارائه بدهیم.
کبریای حضرت
زهرا سلام الله
علیها باید
ملحوظ باشد.
ایشان
کسی است که
وقتی وارد
محشر میشوند،
ندا میآید: «غُضُّوا
أَبْصَارَكُمْ
حَتَّى
تَجُوزَ فَاطِمَةُ
بِنْتُ
مُحَمَّدٍ».[۹] حتی
شهداء و
انبیاء نیز سر
خود را بهزیر
میاندازند و
چشمهای خود
را میبندند
تا این وجود
با عظمت در
پوشش هفتاد
هزار ملک عبور
کنند. حضرت
صدیقۀ طاهره
چنین شخصیتی
است؛ آنوقت ما
بیاییم صحنۀ
احراق در و
پشت در
ایستادن
ایشان که اوج
بندگی ایشان
است را با
تصاویر آشفته
ارائه بدهیم؟!
ما چه حقی
داریم که خیالمان
را آنجا
بکشانیم؟
بنابراین
دو نکته ذکر
شد: یکی تبیین
ماجرای
فاطمیه و
روایت فعل
حضرت صدیقۀ
طاهره و فتح و
پیروزی مطلق
ایشان است.
ذیل این مطلب
باید بحث کرد
که اصلاً حضرت
برای چه چیزی
ایستادند؟
آنها چه میگفتند
و حضرت چه میگفتند.
آنها حکومت را
یک امر سیاسی
معمولی میدانستند
و آخرین مدل
آن را هم از
روم و ایران
گرفتند؛
دیوانسالاری
را از ایران
گرفتند و
فرهنگ را از
روم و چیز
جدیدی
نیاوردند. اما
آن امامتی که
بناست در عالم
محقق بشود و
امت اسلام ذیل
آن امامت قرار
بگیرند، فقط
با شهادت حضرت
صدیقۀ طاهره
محقق میشود.
گرچه این فتح
زمان مناسب
خودش را دارد
و تا دوران
ظهور فاصله
داریم، ولی
بالأخره دعوا بر
سر این است.
نکته دومی هم
که بیان شد
این بود که یک
مقتل با شکوه
باید برای
حضرت ارائه
شود که در عین
اینکه در اوج
مصیبت است،
عظمت و عصمت
حضرت در آن
حفظ شود.
۳. تبیین
شرایط
اجتماعی
امروز بر اساس
الهیات صحیح
بر
همین اساس ما
نسبت بهشرایط
اجتماعی
خودمان هم که
الان در متن
آن قرار داریم
و ممکن است
تشدید هم بشود
و استمرار پیدا
کند تا بهآن
نتایج خوب
خودش برسد،
باید تبیین
درست ارائه
بدهیم. ما
باید یک تصویر
الهیاتی درست
از مسائل
اجتماعی خود
بهمخاطب
ارائه بدهیم.
اگر شما این
کار را نکنید،
دیگران تصویرسازی
میکنند و میگویند
این یک جنگ
کور است؛ این
خشونتی است که
ناشی از درک
غلط از اسلام
و صحنه است.
کسانی که بهدنبال
رسیدن بهنظام
جهانی و گره
خوردن با نظام
جهانی و جهانیسازی
هستند، میخواهند
این تصاویر را
ارائه بدهند؛ چون
این جریان با
آن منافع تضاد
دارد. لذا میگویند
اقتضای
عقلانیت این
است که ما بهسمت
نظام جهانی
برویم و کار
غیرعقلانی و
خشن و بینتیجه
نکنیم. قربانیهای
صحنه را میشمارند
و از این حرفها
میزنند که
ببینید چقدر
قربانی دادیم!
این تصویر
درستی نیست.
برای
سیدالشهداء
هم میشود بهشکلی
روضه بخوانیم
که شیعه
دائماً احساس
افسردگی بکند.
از عاشورا و
سیدالشهداء
که با عظمتتر
نداریم، اما
همین ماجرا را
میتوان بهشکلی
ارائه داد که
موجب افسردگی
شود. ولی برعکس
این اتفاق
افتاده است؛
در عین اینکه
غرق در مصیبت
هستیم، ولی
احساس فتح و
پیروزی و ظفر
میکنیم.
بنابراین
اگر ما روایت
صحیحی از صحنۀ
درگیری حق و
باطل ارائه
ندهیم، آنها
موضوع درگیری
را تحریف میکنند
و میگویند
عاشورا سر
دعوای قحطانیها
و عدنانیهاست!
میگویند
عاشورا دعوای
خشونت است و
خشونت پاسخ خشونت
است! میگویند
پیامبر خدا یک
جایی خشونت
کرده بود، آنها
هم خشونت
کردند! اگر ما
درست تصویر
نکنیم، آنها
اینگونه
تصویر میکنند.
همین الان هم
دشمن دارد روی
این مطلب کار
میکند؛ هم
غرض صحنه را تحریف
میکند و هم
جای ظالم و
مظلوم را عوض
میکند. یعنی
از خودشان یک
چهرۀ مظلوم و
از اینطرف یک
چهرۀ ستمگر
ظالم که
غیرعقلائی
است، نشان میدهند.
از همه بدتر
این است که
جنگ را یک
جنگی تصویر میکنند
که شکست در آن
از اول مشخص
است.
اگر
آنها در ارائه
تصویر غالب
شوند، جامعه
احساس خوبی
نسبت بهاین
درگیری پیدا
نمیکند؛ لذا
دیگر استقامت
نمیکند. بههمین
خاطر ما باید
با الهیات
خودمان صحنه
را ببینیم و
بعد مختصات
صحنه را برای
مردم تصویر کنیم.
در این
تصویرسازی
باید هدف
واقعه، دامنۀ
درگیری و پردههای
غیبی صحنه را را
نشان بدهیم.
ما باید
بگوییم نصرتهای
خدا کجاست.
اینها سؤالهایی
است که متوجه
ماست. ما باید
بگوییم جنگ برای
چیست و
عقلانیت و
پیروزیاش
کجاست. آدم
نباید وارد
جنگی بشود که
از قبل محکوم
بهشکست است.
لذا از ما میپرسند،
فتوحات و
پیروزی این
جنگ کجاست؟
این همه سختی
برای چیست؟
مگر راه خدا
آنقدر سختی
دارد؟ اینها
سؤالهای
واقعی است که
پیش روی ماست.
برخی فکر میکنند
راه خدا این
سختیها را
ندارد.
برداشت
بنده از سورۀ
مبارکۀ «الضحی»
این است که یک
دستگاه
شیطانی این
قبیل سؤالات
را در جامعه
منتشر میکرده
است. شرایط آن
زمان اینگونه
بود که حضرت
بعد از سیزده
سال بهمدینه
رفتند و قدرت
و حکومت در
دست ایشان
بود، اما باز
هم وارد
درگیری با
قریش میشدند.
سؤال شده بود
که چرا اینقدر
با قریش درگیر
میشوید! با
هم بسازید؛ آنها
مکه را داشته
باشند و شما
مدینه را. بده
بستان است؛
قدری شما از
دینت کوتاه
بیا و یک خرده هم
ما کوتاه میآییم.
«لَكُمْ
دينُكُمْ وَ
لِيَ دينِ»[۱۰]
یعنی چه؟ یعنی
یک روز شما
دین ما را
قبول کنید و
یک روز ما دین
شما را قبول
میکنیم و بهنحوی
با هم کنار میآییم.
در
اوج سختیهای
صدر اسلام
سؤال شده بود
که مگر راه
خدا اینقدر
سختی دارد؟
نکند العیاذ
بالله پیامبر
خدا دارد راه
را اشتباه میرود؟
نکند که
پیامبر مورد
غضب الهی قرار
گرفته که این
سختیها نازل
میشود؟ نکند
اصلاً خدای
متعال این
پیامبر را وسط
راه ترک کرده؟!
اینها
سؤالاتی بود
که در جامعه
ایجاد شده بود.
ما
در مقابل
ایجاد این
سؤالها باید
صحنه را بهشکلی
روایت کنیم که
این سؤالها
پاسخ داده
بشود. قرآن
نیز همین کار
را میکند و
میفرماید: «ما
وَدَّعَكَ
رَبُّكَ وَ ما
قَلى»؛[۱۱]
مگر معنی شب
این است که
خدا بهبندگانش
غضب کرده است؟!
شب هست، روز
هم هست؛
پیروزی هست،
شکست هم هست. «وَ
لَلْآخِرَةُ
خَيْرٌ لَكَ
مِنَ
الْأُولى»؛[۱۲]
الان که
وضعشان خیلی
خوب است،
بعداً بهتر هم
خواهد شد.
تصویری که میخواهد
بگوید وضع
خیلی بد است و
همهاش
درگیری است و
اصحاب صُفّه
آمدند و جا
ندارند و در
مدینه انصار
در زحمت قرار
دارند، تصویر
غلطی است و
کار دشمن است.
اتفاقاً الان
خوب است، در
آینده بهتر هم
خواهد شد؛ «وَ
لَلْآخِرَةُ
خَيْرٌ لَكَ
مِنَ
الْأُولى». سپس
میفرماید: «وَ
لَسَوْفَ
يُعْطيكَ
رَبُّكَ
فَتَرْضى»؛[۱۳] ما
آنقدر بهتو و
امتت میدهیم
که راضی بشوی.
نکتۀ لطیف آيه
این است که
نمیفرماید
امتت راضی
بشوند، بلکه
میفرماید
شما راضی
بشوید. چون
جهاز هاضمۀ ما
زود راضی میشود.
سپس
اشارهای بهگذشته
میکند و میفرماید:
«أَ لَمْ
يَجِدْكَ
يَتيماً
فَآوى * وَ
وَجَدَكَ
ضَالاًّ فَهَدى
* وَ وَجَدَكَ
عائِلاً
فَأَغْنى»؛[۱۴] ما
شما را تا
اینجا آوردیم
و از این بهبعد
هم شما را میبریم.
یعنی ما با
شما یک طرحی
داریم و شما
را رها نمیکنیم.
اینگونه
نیست که شما
را رها کرده
باشیم. ما تا
اینجا شما را
آوردیم و از
اینجا هم
خواهیم برد.
بعد میفرماید:
«فَأَمَّا
الْيَتيمَ
فَلا
تَقْهَرْ»؛[۱۵] یک
عده ای با این
شبهات یتیم
شدند و دستشان
از تو کوتاه
شد؛ مبادا با
اینها قهر
کنی. یک عدهای
پر از سؤال
شدند؛ «وَ
أَمَّا
السَّائِلَ
فَلا
تَنْهَرْ * وَ
أَمَّا
بِنِعْمَةِ
رَبِّكَ
فَحَدِّثْ»؛[۱۶]
امکاناتی که
خدا بهشما
داده است و بهواسطۀ
دست شما بهاین
امت میرسد،
متذکر شو و بهایشان
بگو تا بفهمند
در کنار شما
چه چیزی دارند.
۴. تصویرسازی
دشمن از صحنه
بنابراین
در روایتِ
صحنه دو مدل
تصویر داریم؛
آنها میگویند
مگر راه خدا
اینقدر سختی
دارد؟! دشواری
پشتِ دشواری
آمده است؛ لذا
العیاذ بالله
این پیامبر
دارد اشتباه
میکند. همهاش
جنگطلبی؛
همهاش دعوا؛
کنار بیا و
بگذار مردم یک
مقدار راحت
باشند. اینها
سؤالاتی بوده
که جامعه را
پر کرده بود و
خدای متعال هم
جوابش را داد. لذا
اگر ما صحنههای
حقیقی میدان
درگیری امروز
را درست تصویر
نکنیم و توضیح
ندهیم که این
درگیری برای
چه چیزی است و
نشان ندهیم که
پیروز صحنه ما
هستیم، جامعۀ
دچار خطای فهم
میشود. ما
باید نشان
بدهیم که قواعد
نصرت چیست تا
جامعه دچار
خطا نشود.
زیرا خطای در
فهم موجب موضعگیری
غلط میشود و
باعث میشود
که دشمن تصویر
روایت صحنه را
بهدست بگیرد.
پس ما باید
الهیات نصرت
را توضیح بدهیم
و این سؤالاتی
که در ذهن
جامعه وجود
دارد را
بشکافیم و بهشکل
صحیح جواب
بدهیم. یعنی
نه تنها از
سؤال فرار
نکنیم، بلکه
سؤالشان را
بهتر از
خودشان تبیین
کنیم و براساس
الهیات قرآن
جواب بدهیم.
یکی
از سؤالات این
است که مَصَبّ
دعوا چیست؟ چه
کسی با چه کسی
دعوا میکند؟
اصلا آیا
تعبیر دعوا
تعبیر درستی
است؟ «هذانِ
خَصْمانِ
اخْتَصَمُوا
في رَبِّهِمْ»؛[۱۷] اهلبیت
هستند و بنی
امیه؛ عاشورا
دعوای قحطانی
و عدنانی
نیست، بلکه
دعوای نبیاکرم
و اهلبیت
ایشان علیه و
علیهم السلام
با بنیامیه
است. سر چه
چیزی؟ «في
رَبِّهِمْ».
حضرت ذیل این
آیۀ شریفه
فرمودند: ما
میگوییم خدا
درست گفت، ما
میگوییم طرح
خدا درست است،
ولی آنها میگویند
طرح خدا کجا
بود! دعوا سر
همان است که
یزید ملعون
اظهار کرد و گفت:
«لَا وحْي
نزل». یزید میگفت
جنگ، جنگ قدرت
است؛ جنگ خدا
و دین کجا بود؟
خدا کجاست؟
طرح خدا
کجاست؟ سؤال
بعدی این است
که این درگیری
تا چه زمانی
ادامه دارد؟
پاسخ مشخص
است؛ تا وقتی
که جبهۀ حق
درست بشود،
این دعوا
ادامه دارد.
تا وقتی سنت
تفکیک اتفاق
بیفتد و جبهه
حق و باطل بهشکل
کامل از هم
جدا بشوند،
درگیری هست.
اینها
میشود تبیینهای
قرآنی که هر
کدامش هم بحث
مفصل نیاز
دارد. حال آيا
خدای متعال
نمیتوانست
در این دعوا
خودش پیروز
بشود؟ بهعبارت
دیگر آیا نیاز
بود پای ما را
بهوسط این
درگیری
بکشاند؟ ارادۀ
الهی که جای
خود اگر
سیدالشهداء علیه
السلام اراده
میکرد، کار
تمام میشد؛
اما باید پای
اصحاب خود را
وسط بکشد و
آنها شهید
بشوند و اهلبیت
اسیر بشوند و
بعد یک امتی
در تاریخ پشت
سر حضرت حرکت
کنند. سؤال
این است که چه
لزومی داشت که
این اتفاق
بیفتد؟ چرا
خود حضرت
اراده نکرد که
کار تمام شود؟
مگر نمیتوانست؟
این
مطلب مکرراً
نقل شده است
که وقتی حضرت
از مدینه
بیرون آمدند و
حتی در روز
عاشورا قوای ملائکه
و قوای عالم
جن آمدند و
عرض کردند آقا
شما بروید، ما
میرویم با
اینها میجنگیم
و کار را تمام
میکنیم. حضرت
فرمود من خودم
از شما
تواناترم، ولی
کار بهاین
شکل جلو نمیرود.
نقل شده است
که کسی بهمرحوم
امام عرض کرده
بود، من در یک
حالتی هستم که
اگر بخواهم،
میتوانم
صدّام را همین
الان در همانجایی
که هست، ساقط
کنم. امام
فرمودند من
خیلی وقت است
که در این
حالت هستم،
ولی کار باید
در مجاری خودش
پیش برود.
ما
باید بهاین
سؤالات پاسخ
بدهیم؛ با
فرار از سؤال
یا با دعوا
کردن، سؤال
پاسخ پیدا نمیکند.
«وَ أَمَّا
السَّائِلَ
فَلا
تَنْهَرْ»؛
آنکه سائل
است، منفیباف
نیست. البته
عدهای هستند
که از عمد
شبهه ایجاد میکنند
و کارشان همین
است؛ اینها
سائل نیستند، بلکه
بیمارند؛ اما
بیماری اینها
در جامعه سؤال
ایجاد میکند.
ما باید با
تبیین
الهیاتی صحنه
این سؤالات را
کاملاً بر
مدار
اعتقادات و
الهیات توضیح صحیح
بدهیم تا
جامعه بفهمد
سر چه چیزی میایستد.
اگر پاسخ این
سؤالات داده
نشود، با تحریک
احساسات و
تحلیلهای
سیاسی هیچ وقت
آن مقاومت
اتفاق نخواهد
افتاد.
آن
عزیزانی که
الان در خط
مقدم در لبنان
هستند،
احتیاج بهتحلیل
الهیاتی از
صحنه دارند.
یکی از حمایتهایی
که میشود از
آنها کرد،
همین تبیین
صحنه است.
باید بگوییم
چه شده است که
ما اینگونه
بهسختی
افتادهایم.
چرا یک الی دو
میلیون زن و
فرزند آواره
هستند و غذا و
مکان ندارند.
چرا میلیونها
نفر در معرض
تهدید لحظه بهلحظه
دشمن هستند و
خیلی از
بزرگانشان
مثل سید حسن
نصرالله بهشهادت
رسیدند.
تلقی
من این است که
ما شهادت سید
حسن نصرالله را
تبیین نکردیم
و حتی روضه
درستی برای
ایشان نخواندیم
که از دلش یک
حماسه بیرون
بیاید. این یک
مظلومیتی است
که اگر آن را خوب
توضیح ندهیم،
ایجاد
افسردگی در
جامعه میکند،
در حالی که
همین را میشود
بهیک پیروزی
تبدیل کرد. یک
روایت از این
واقعه میشود
پیروزی و یک
روایت دیگر میشود
تأسف، تأثر،
عقبنشینی و
افسردگی. ما
باید روایت
صحنه را بهعهده
بگیریم. کسی
جز جامعه
روحانیت و
مبلغین دین
نمیتوانند
یک روایت صحیح
با مختصات
الهیاتی از صحنه
ارائه کنند.
عرض
کردم سؤالهای
متعددی وجود
دارد که این
دعوا برای
چیست و چه کسی
پیروز میشود؟
پیروزی چه
زمانی میرسد؟
قواعد نصرت
خدا چیست؟ این
همه سختی در
راه خدا برای
چیست؟ این
شهادتها بهچه
دلیلی است؟
اصلاً آیا میارزد
آدم در راه
خدا مقاومت
کند و بهشهادت
برسد؟ واقعاً
اگر راه خدا و
مقاومت در مسیر
دفاع از حق و
دین خدا
نباشد، اگر
دفاع از کلمه
توحید نباشد،
قیمت یک قطره
از این خونها
از همۀ دنیا
بیشتر است.
این
هم جزء سؤالهاست
که اگر ما
رفتیم و با
دشمن ساختیم،
در سازش با
دشمن امنیت
برای ما حاصل
میشود یا
دروغ میگویند؟
در بازی توسعه
و امنیت اینها
امنیت را گروگان
میگیرند و
بعد بهما
امنیت میفروشند
که طرح توسعۀ
خودشان را
پیاده کنند.
ما را بهبهانۀ
امنیت وارد
طرح توسعۀ
خودشان میکنند.
وقتی طرح توسعۀ
آنها محقق شد،
مگر برای کسی
امنیت پیدا میشود؟!
نه امنیت
روانی پیدا میشود
و نه امنیت
اجتماعی. آنها
در جامعۀ
خودشان هم
ناامنی ایجاد
میکنند.
ما
باید این
سؤالات را
تبیین کنیم.
باید تبیین
کنیم که چرا
ما میگوییم
اگر با دشمن
بسازید،
امنیت
برایتان حاصل
نمیشود و هزینۀ
بالاتری دارد.
بهچه دلیل
شرکت در نظم
جهانی آنها
برای ما هزینه
دارد. ما باید
این را بهمردم
توضیح بدهیم.
اینها توضیح
الهیاتی دارد که
چرا دستگاه
شیطان دستگاه
ناامنی است؛
یعنی حتی اگر
رفتی و تسلیم
شیطان شدی،
باز هم امنیت
نداری. فرعون
خودش عذاب
مهین است؛ «وَ
لَقَدْ
نَجَّيْنا
بَني
إِسْرائيلَ
مِنَ
الْعَذابِ
الْمُهينِ *
مِنْ
فِرْعَوْنَ
إِنَّهُ كانَ
عالِياً مِنَ
الْمُسْرِفينَ»؛[۱۸]
دستگاه کفر که
دستگاه علو و
اسراف است،
برای ما عذاب
مهین میآورد.
دستگاه شیطان
علو دارد و
همه را زیر
دست خودش میخواهد.
فکر کردهاید
اگر شما وارد
حلقۀ توسعه
شدید و جهانی
شدن را قبول
کردید و یکی از
اقمار جامعۀ
جهانی شدید،
تکریمتان میکنند؟!
اینها از ما
حق توحش میگرفتند؛
اگر بتوانند
باز هم میگیرند.
اینها برای
منافعشان نسلکشی
میکنند. خیال
میکنید که
اگر با اینها
ساختید،
امنیتتان
تأمین میشود.
اینها امنیت
را گرو میگیرند
و بهقیمت
الگوی توسعۀ
خودشان میفروشند.
در
الگوی توسعه
هم محال است
که شما را همعرض
خودشان قرار
بدهند. اصلاً
خودشان با
صدای بلند میگویند
که اگر همۀ
جامعۀ جهانی
بخواهد، مثل
مردم آمریکا
زندگی کنند،
نیازمند چند
ده برابر
امکانات
کنونی کره
زمین هستیم؛
لذا چیزی بهبقیه
نمیدهند.
اینها علو
دارند و شما
را بهعنوان
زیر دست میخواهند.
«مِنَ
الْمُسْرِفينَ»
هستند و زیاده
خواهند و میخواهند
سفره شما را
بهطرف
خودشان بکشند.
به مردک یهودی
میگویند
ثروتت چقدر
است؟ میگوید
الان یا الان؟
با این حال
هنوز هم دارد
زیر پای ملتها
را میکشد. از
منافع آفریقا
گرفته تا آنطرف
دنیا، میخواهد
همه را ببلعد.
ما
باید اینها را
توضیح
الهیاتی
بدهیم. البته نمیگویم
که توضیحات ما
چاشنی سیاسی
نداشته باشد؛
تحلیل سیاسی
هم باید داشته
باشد، ولی
حتماً توضیح
الهیاتی لازم
است که چرا ما
نباید تسلیم
دشمن بشویم.
باید توضیح
بدهیم که چرا
اگر تسلیم
بشویم،
وضعمان بدتر
میشود. باید
پاسخ اینکه
چرا خدای
متعال هزینۀ
پیروزی را روی
دوش ما میگذارد
را بدهیم.
قوم
حضرت موسی
علیه السلام
هم همین را میگفتند:
«فَاذْهَبْ
أَنْتَ وَ
رَبُّكَ
فَقاتِلا»؛[۱۹] میگفتند
ما تازه از
فرعون نجات
پیدا کردیم،
بعد میگویی
برویم فلان
شهر را
بگیریم؟! این
طرح شما و
خداست؛
خودتان بروید
طرحتان را
اجرا کنید.
پیروز که شدید
بهما بگویید
تا بیاییم. بهخاطر
همین بیادبی
بود که دچار
وادی تیه
شدند.
بنابراین
همانگونه که
باید عاشورا و
مقاومت حضرت
صدیقۀ طاهره
سلام الله
علیها را در
مقابل دشمن که
طرح تاریخیِ
او نابودی دین
خدا و کتاب
الهی است، با
یک الهیات
صحیحی تبیین
کنیم، وقایع
امروز را هم
باید اینگونه
تبیین کنیم.
هم صحنه
درگیری هم
قوای حاضر در
صحنه و هم
وسعت درگیری
را باید با آن
الهیات توصیف
کنیم. باید
صحنههای
موجود کنونی
جبهۀ حق و
ایمان با
الهیاتی
توصیف شود که
پیروزی آن
روشن باشد.
طبق این
توصیفات باید
معلوم بشود که
چرا هزینه میدهیم.
اگر این کار
را نکردیم،
دشمن روایت
دیگری میکند
و سؤالاتی را
ایجاد میکند
و بهشکل
دیگری پاسخ میدهد.
نتیجهاش هم
میشود اینکه
جامعه از
همراهی جبهۀ
حق باز میماند
و دیگر مقاومت
نمیکند و
آرام آرام سست
میشود.
یکی
از روایاتی که
کفار از صحنه
میکنند، این
است که میگویند
ما میخواهیم
عالم را
بسازیم، ولی
اینها نمیگذارند.
بههمین
بهانهها بهدنیای
اسلام حمله میکنند.
میگویند ما
میخواهیم
دموکراسی را
گسترش بدهیم،
ولی اینها نمیگذارند؛
لذا ما با
اینها میجنگیم،
ولو با سلاح
غیرمتعارف تا
دموکراسی گسترش
پیدا کند. این
روایتی است که
کفار میکنند.
یک
روایتی هم
منافقین و اهلِ
اسلامِ
آمریکایی که
جزء خطرات
بزرگ داخلی
دنیای اسلام
هستند دارند.
اسلام
آمریکایی
اسلامی است که
با کفر و سران
استکبار میسازد.
ساختن با کفر،
ساختن با
کشورهای دم
دستی نیست؛
ساختن با کفر
یعنی ساختن با
کدخدا که پرچمدار
کفر است. یک
زمانی کدخدا
دو تا بود و هر کدامشان
ادعایی
داشتند، اما
الان یکی شده
است! لذا
ساختن با کفر
یعنی ساختن با
نظم آمریکایی.
بهقول حضرت
امام اسلام
ناب، اسلامی
است که ابرقدرت
شرق و غرب را
بهخاک مذلت
مینشاند. در
نقطۀ مقابل
این اسلام ناب
اسلامی است که
میگوید،
اصلاً سر چه
چیزی دعوا
کنیم؟! آنها
هم آدماند و
ما هم آدمیم،
با هم میسازیم.
با
هم میسازیم؛
یعنی همان
چیزی که کفار
به نبیاکرم
صلی الله علیه
و آله گفتند.
اگر کفار بهحضرت
بگویند یک روز
تو بهبتخانۀ
ما بیا، ما هم
یک روز بهمسجد
شما میآییم،
درست است؟ این
یعنی تو از
توحید دست بردار.
اگر بتخانه و
مسجد هر دو
رسمی شد، دیگر
شرک معتبر میشود.
اینکه میگویند
هر عقیدهای
محترم است،
یعنی هیچ
عقیده ای
محترم نیست. اگر
حضرت قبول
کنند که یک
روز بهبتکده
بروند، یعنی
شکست خوردهاند.
مشرکینِ
امروز هم
مانند آنهایی
هستند که بت
میپرستیدند؛
شرک هم یک نوع
بت پرستی است.
اگر شما بروید
و با آنها
بسازید، یعنی
باید با دین آنها
کنار بیایید و
این نمیشود.
یک
قرائت از
اسلام
آمریکایی
اسلام رحمانی
است. البته
سراسر اسلام
رحمت است؛ نبیاکرم
رحمت است؛ «كَافَّةً
لِلنَّاسِ»[۲۰] و «رَحْمَةً
لِلْعالَمينَ»[۲۱]
است، اما وقتی
کسی میآید و
رحمت را قبول
نمیکند و
مقابلش میایستد،
دعوا درست میکند.
در حدیث عقل و
جهل آمده است
که همۀ صفات
کریمه برای
نبیاکرم است.
ایشان عبد
مطلق هستند و
همۀ صفات
کریمه را بهایشان
دادهاند. در
روایت آمده
است که وقتی
ابلیس دید که
نبیاکرم چه
قوایی دارند،
گفت من هم
قوای خودم را میخواهم
تا با او
بجنگم. خدا میگوید
اگر با ایشان
بجنگی از محیط
رحمت بیرون میروی.
لذا اگر کسی
خودش از محیط
رحمت بیرون
رفت، دیگر این
حرفها معنی
ندارد.
بنابراین
ما باید توضیح
بدهیم که دو
قرائت دیگر
مقابل ادبیات
ما وجود دارد
که یکی قرائت
کفار است و
دیگری قرائت
منافقین.
اینها هم
تبیین
الهیاتی میکنند
و حرفهای
خودشان را بهاعتقادات
خاص خودشان
بند میکنند؛
انتهای حرفهایشان
را بهارزشها
و ایدئولوژی
خودشان بند میکنند.
لذا وقتی میخواهد
با دنیای
اسلام جنگ
کند، میگویند
میخواهد
ایدئولوژی
آمریکایی
گسترش پیدا
کند؛ میگویند
ما میخواهیم
ایدئولوژی
آمریکایی که
ایدئولوژی برتر
است را جهانی
کنیم. میگویند
اگر قبول
نکنید، با زور
بهشما تحمیل
میکنیم. لذا
اعتقاد دارند
که این جنگ
اخلاقی است و
بهراحتی از
سلاح کشتار
جمعی هم
استفاده میکنند.
الهیات
دومی که در
مقابل ما قرار
دارد، اسلام آمریکایی
است؛ اسلامی
که قدرتهای
بزرگ را میبیند
و میخواهد با
آنها بسازد.
وقتی اینها با
قدرتهای
بزرگ میسازند،
«ملأ» و «مترفین»
شکل میگیرد؛
سرمایهداران
و پولدارها و
زالوصفتها
از موقعیتی که
بهدست آوردهاند،
استفاده میکنند
و مستضعفین هم
زیر دست و پا
له میشوند.
الان هم
آنهایی که از
درون بیشترین
مبارزه را با مقاومت
میکنند،
کسانی هستند
که همین جنسیاند
و طرفدار
اسلام
آمریکایی
هستند. یک مشت
کسانی که
دستشان بهقدرت
و ثروت بند
است و بهجامعۀ
آمریکایی هم
گره خوردهاند
و منافعشان در
کنار آمدن با
آمریکاست. اینها
هستند که
بیشترین
مخالفت را با
مقاومت دارند.
برایشان هم
مهم نیست که
مستضعفین زیر
دست و پای
آنها له
بشوند. اینها
بهدنبال این
هستند که نظام
سرمایهداری
گسترش پیدا
بکند. هرچه
گسترش این
نظام بیشتر
بشود، طبقه
عامۀ مردم
ضعیفتر و
لگدمالتر میشوند.
بنابراین
ما باید
الهیات این
صحنهها را
تبیین کنیم و
بهسؤالاتی
که وجود دارد،
پاسخ بدهیم و
دچار انفعال
نشویم. باید
بدانیم که در
مقابل ما دو
رقیب وجود
دارد که آنها
هم روایت
خودشان را میکنند.
کفار رسانه و
امکانات
دارند و
روایتی کاملاً
الهیاتی از صحنه
ارائه میدهند.
همین الان
یهود دارد
صحنه را بهسمت
جنگ
آخرالزمانی میبرند
و یک روایت
الهیاتی از
صحنه ارائه میدهد.
قبلاً گفته
بود نظم جدید
الان اسم آن
را رستاخیز میگذارد،
یعنی جنگ
پایانی. دعوای
یهود با خدای
متعال سر این
است که چرا
دین و انبیاء
را از بنیاسرائیل
بیرون بردی؟
انبیاء بین ما
بودند؛ چرا
نبی آخر را از
قریش و
فرزندان حضرت
اسماعیل
انتخاب کردی؟
چرا
آخرالزمان را
دست آنها دادی؟
حضرت بقیة الله
باید از بین
ما باشد. یهود
دارد سر این
مسئله با خدا
میجنگد.
بههمین
خاطر میگویند:
«يَدُ
اللَّهِ
مَغْلُولَةٌ»؛[۲۲]
خدای متعال هم
در پاسخ میفرماید:
«غُلَّتْ
أَيْديهِمْ
وَ لُعِنُوا
بِما قالُوا».
بعضیها یهود
را خیلی بزرگ
جلوه میدهند.
بله، ما باید
دشمن را کوچک
نبینیم، ولی در
الهیات قرآن
اینگونه
نیست که یهود
اینقدر
قدرتمند باشد
که برخی میگویند.
قرآن کریم میفرماید:
«كُلَّما
أَوْقَدُوا
ناراً
لِلْحَرْبِ
أَطْفَأَهَا
اللَّهُ»؛
اینها که میگویند
دست خدا بسته
است و آتش بهپا
میکنند، خدا
همیشه آتشهایشان
را خاموش کرده
و نگذاشته
شعلههای
آنها عالم را
بگیرد. سپس میفرماید
شما دو بار در
زمین علوّ میکنید
و من هر دو بار
بهوسیلۀ
مؤمنین
سرکوبتان میکنم؛
«لَتُفْسِدُنَّ
فِي
الْأَرْضِ
مَرَّتَيْنِ
وَ
لَتَعْلُنَّ
عُلُوًّا
كَبيراً».[۲۳]
پس
آنها یک
تصویری از
صحنه ارائه میدهند
که مطابق
الهیات
خودشان است و
حتی تصویر آخرالزمانی
از این جنگها
نشان میدهند؛
جنگ خود را به الهیات
آخرالزمان
گره زدهاند.
ما هم باید
این کار را
بکنیم. البته
نه اینکه بیخودی
صحنهسازی
کنیم، بلکه
باید مردم را
با ایام الله
همراه کنیم؛ «ذَكِّرْهُمْ
بِأَيَّامِ
اللَّهِ».[۲۴]
خدای متعال بهموسای
کلیم فرمود بهاین
مؤمنینی که تو
را قبول کردند
و میخواهند
در راه تو
حرکت کنند و
صبار و
شکورند، ایام
خدا را تذکر
بده. اینها در
راه تو استقامت
میکنند و
صبور هستند و
نه تنها صبر
میکنند،
بلکه شاکر هم
هستند. «ذَكِّرْهُمْ
بِأَيَّامِ
اللَّهِ»؛
باید ایام
غلبه را برای
اینها متذکر
بشوید. اینها
آیات و نشانههای
راه برای
کسانی است که
میخواهند در
راه خدا
بایستند و در
این راه صبور و
شاکر هستند.
در سجدۀ زیارت
عاشورا هم
آمده است: «اللَّهُمَّ
لَكَ
الْحَمْدُ
حَمْدَ
الشَّاكِرِينَ»[۲۵].
پس
آدم صبارِ
شکور نشانۀ
راه میخواهد؛
لذا باید از
نشانههای
راه برای او
بگوییم. این
یعنی الهیاتی
که صحنه را با
ایام الله گره
میزند را
باید برای
مردم بیان
کرد. باید
نشان دهیم که
یک ایام اللهی
قبلاً بوده و
یک ایام اللهی
هم بعداً
خواهد آمد و
الان هم داریم
در مسیر ایام
الله حرکت میکنیم.
بنابراین
هم نسبت به فاطمیه
و هم نسبت بهشرایط
کنونی باید یک
تصویر روشن و
نقطه مختصات
الهیاتی از
این صحنهها و
درگیریها
ارائه دهیم.
هم ماجرای با
عظمت حضرت
صدیقۀ طاهره و
هم ادامهاش
که الان
درگیری جبهۀ
مقاومت و
مؤمنین با
کفار و یهود
است را باید با
الهیات صحیح
تبیین کنیم.
این وظیفۀ
شماست که این
مطلب را دنبال
کنید و سؤالات
جدی این صحنهها
را تبیین
کنید.
[۱]. «فَانْظُرْ
إِلى آثارِ
رَحْمَتِ
اللَّهِ كَيْفَ
يُحْيِ
الْأَرْضَ
بَعْدَ
مَوْتِها إِنَّ
ذلِكَ
لَمُحْيِ
الْمَوْتى
وَ هُوَ عَلى
كُلِّ
شَيْءٍ
قَديرٌ»؛ سورۀ
روم، آیۀ۵۰.
[۲].
سورۀ عبس،
آيات۲۴تا۳۲.
[۳].
اللهوف علی
قتلی الطفوف،
ص۱۶۰.
[۴].
سورۀ فجر، آيۀ۲۸.
[۵]. «أَوْ
كَظُلُماتٍ
في بَحْرٍ
لُجِّيٍّ
يَغْشاهُ
مَوْجٌ مِنْ
فَوْقِهِ
مَوْجٌ مِنْ
فَوْقِهِ
سَحابٌ
ظُلُماتٌ
بَعْضُها
فَوْقَ بَعْضٍ
إِذا
أَخْرَجَ
يَدَهُ لَمْ
يَكَدْ يَراها
وَ مَنْ لَمْ
يَجْعَلِ
اللَّهُ لَهُ
نُوراً فَما
لَهُ مِنْ
نُورٍ»؛ سورۀ
نور، آیۀ۴۰.
[۶].
سورۀ روم،
آيات۲تا۵.
[۷].
المزار
الکبیر، ص۵۰۱.
[۸] زیارت
عاشورا.
[۹]. الأمالی(
للصدوق)، ص۱۸.
[۱۰].
سورۀ کافرون،
آیۀ۶.
[۱۱].
سورۀ ضحی، آیۀ۳.
[۱۲].
سورۀ ضحی، آيۀ۴.
[۱۳].
سورۀ ضحی، آیۀ۵.
[۱۴].
سورۀ ضحی،
آیات۶تا۸.
[۱۵].
سورۀ ضحی، آیۀ۹.
[۱۶] سورۀ
ضحی، آیات۱۰و۱۱.
[۱۷]. «هذانِ
خَصْمانِ
اخْتَصَمُوا
في رَبِّهِمْ
فَالَّذينَ
كَفَرُوا
قُطِّعَتْ
لَهُمْ ثِيابٌ
مِنْ نارٍ
يُصَبُّ مِنْ
فَوْقِ رُؤُسِهِمُ
الْحَميم»؛
سورۀ حج، آیۀ۱۹.
[۱۸].
سورۀ دخان،
آیات۳۰و۳۱.
[۱۹].
سورۀ مائده،
آیۀ۲۴.
[۲۰]. «وَ
ما
أَرْسَلْناكَ
إِلاَّ
كَافَّةً
لِلنَّاسِ
بَشيراً وَ
نَذيراً وَ
لكِنَّ
أَكْثَرَ
النَّاسِ لا
يَعْلَمُونَ»؛
سورۀ سبأ، آیۀ۲۸.
[۲۱]. «وَ ما
أَرْسَلْناكَ
إِلاَّ
رَحْمَةً
لِلْعالَمينَ»؛
سورۀ انبیاء،
آیۀ۱۰۷.
[۲۲]. «وَ
قالَتِ
الْيَهُودُ
يَدُ اللَّهِ
مَغْلُولَةٌ
غُلَّتْ
أَيْديهِمْ
وَ لُعِنُوا
بِما قالُوا
بَلْ يَداهُ
مَبْسُوطَتانِ
يُنْفِقُ
كَيْفَ
يَشاءُ وَ
لَيَزيدَنَّ
كَثيراً مِنْهُمْ
ما أُنْزِلَ
إِلَيْكَ
مِنْ رَبِّكَ
طُغْياناً وَ
كُفْراً وَ
أَلْقَيْنا
بَيْنَهُمُ
الْعَداوَةَ
وَ
الْبَغْضاءَ
إِلى يَوْمِ
الْقِيامَةِ
كُلَّما
أَوْقَدُوا ناراً
لِلْحَرْبِ
أَطْفَأَهَا
اللَّهُ وَ يَسْعَوْنَ
فِي
الْأَرْضِ
فَساداً وَ
اللَّهُ لا
يُحِبُّ
الْمُفْسِدينَ»؛ سورۀ
مائده، آیۀ۶۴.
[۲۳]. «وَ
قَضَيْنا
إِلى بَني
إِسْرائيلَ
فِي الْكِتابِ
لَتُفْسِدُنَّ
فِي
الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ
وَ
لَتَعْلُنَّ
عُلُوًّا كَبيراً»؛
سورۀ إسراء،
آیۀ۴.
[۲۴]. «وَ
لَقَدْ
أَرْسَلْنا
مُوسى
بِآياتِنا أَنْ
أَخْرِجْ
قَوْمَكَ
مِنَ
الظُّلُماتِ
إِلَى
النُّورِ وَ
ذَكِّرْهُمْ
بِأَيَّامِ اللَّهِ
إِنَّ في
ذلِكَ
لَآياتٍ
لِكُلِّ صَبَّارٍ
شَكُورٍ»؛ سورۀ
ابراهیم، آیۀ۵.
[۲۵].
زیارت عاشورا.