دانلود روضه جلسه

فهرست مطالب



مبانی
بهره­برداری و
تسخیر هوش
مصنوعی

متن
زیر، سخنرانی
آیت الله سید
محمد مهدی میرباقری
در دانشگاه
باقر العلوم
قم است که در
تاریخ نوزده
مهر ماه ۱۴۰۳ در
جمع اساتید
حوزه و دانشگاه
ارائه شده
است.

 

بحث در
مورد موضوعات
تخصصی هوش
مصنوعی که در
یک خانواده
دانش گسترده
است، نیست. بلکه
صحبت ما در
مورد فلسفه
تکنولوژی و
ذهن و مباحث
مربوط به
فلسفه
اجتماعی است
که نسبت به
فناوری‌‌ها و
همچنین هوش
مصنوعی جزو
علوم پایه است
.

۱. نکته
اول: هویت
ارادی فناوری­ها

نکته
اول اینکه
هویت
تکنولوژی و به
طور کلی فناوری‌ها،
اعم از سخت افزارها
و نرم‌افزارها،
تحت اراده
اجتماعی
انسان ساخته
می‌شود؛ یعنی
ابتدائاً
اینها تفوق بر
اراده اجتماعی
انسان ندارند
و این نکته
مهمی است. با
تلاش انسان و
برای انسان
ساخته می‌شوند.
در یک فرایند
پیچیده‌ای
انسان امداد
می‌شود و این
فناوری تولید
می‌شود. علم
هم همین‌گونه
است. علمی که
انسان تولید
می‌کند ـ به
معنی علوم
رایج ـ علومی
هستند که انسان
امداد می‌شود
و به انسان
اعطا می‌شود؛
البته از یک
مراحل پیچیده‌ای
هم عبور می‌کند.
اما این علمی
که به انسان
داده می‌شود
محصول تلاش
انسان، تابع
انسان و فاعل
تبعی انسان
است. البته
مقصودم علوم
شهودی نیست، آن
را استثناء می‌کنیم
و در جای خودش
باید بحث
بشود.

بنابراین
فناوری‌ها از
جمله هوش
مصنوعی تابع
اراده
اجتماعی انسان
هستند و قوای
متصل به انسان
محسوب می­شوند.
به منزله
اعضاء و جوارح
انسان می‌مانند
و بسط قدرت
ایجاد می‌کنند
و امکان
تصرفات بیشتر
را فراهم می‌کنند.
کما اینکه
انسان قوای
فعاله‌اش از
طریق اعضا عمل
می‌کنند،
اینها به
منزله اعضای
منفصل انسان
هستند، قوای
منفصل انسان
محسوب می­شوند
و مسخر اراده
اجتماعی او هستند.
لذا فناوری‌هایی
که ما ایجاد
می‌کنیم و
تابع اراده
اجتماعی
انسان پیدا می‌شوند،
هیچ وقت نمی‌توانند
جایگزین
انسان بشوند، بلکه
تابع انسان
ایجاد می‌شوند.

ممکن
است ما در
داستان
سراهایی که می‌کنیم
ـ حتی در حوزه
علوم هم بخش
عمده‌ای از
نظریه پردازی‌ها،
تصویرسازی و
داستان است ـ
فرض بکنیم که
انسان بتواند
یک موجود
خداگونه‌ای
را خلق کند که
حاکم بر همه
جهان از جمله
خود انسان
بشود؛ ولی
اینها صرفاً
فرضیه هستند.
واقعیت این
است که این
فناوری‌ها
برای انسان،
در امداد
انسان خلق می‌شوند
و قوای منفصل
انسان‌اند؛
البته قدرت انسان
را در تصرف
محیط به شدت
ارتقا می‌بخشند.
اما این
فناوری مسخر
انسان است.

۲. امکان
سوء استفاده
از فناوری­ها

نکته
دوم این است
که آیا این
فناوری می‌تواند
ابزار اسارت
انسان هم
باشد؟ آن تابع
امر دیگری
است. تابع این
امر است که
انسانی که مسلط
بر این فناوری
است، از این
فناوری‌ها
چگونه
استفاده کند. حتی
ممکن است جعل
این فناوری‌ها
در مسیر تسلط
بر جامعه
انسانی دیگر
باشد؛ در این
صورت این فناوری­ها
ابزار تسلط یک
دسته از اراده‌های
انسانی بر
اراده‌های
دیگری خواهد
شد؛ الان هم
همین‌گونه
است؛ این
فناوری‌های
پیشرفته ابزار
تسلط انسان‌هایی
بر جامعه بشری
است و آنها از
این فناوری­ها
برای تسلط
استفاده می‌کنند.
اما اینکه این
فناوری­ها
ابتدائاً
جایگزین
انسان باشد و
تسلط بر انسان
داشته باشد،
این‌گونه
نیست. لذا یکی
از بحث‌هایی
که پیرامون
رشد فناوری‌ها
هست این است
که چگونه می‌شود
اینها را در
خدمت بشریت
قرار داد. این
موضوع، بیش از
بحث از خود
فناوری‌ها،
پیوست علوم
اجتماعی،
فلسفه جامعه و
امثال اینها
می‌خواهد. در
واقع می‌خواهیم
ببینیم که
چگونه می‌شود
در جامعه‌ای
این امکانات
ابزار سلطه،
تسخیر و
استعمار می‌شوند
و چگونه می‌شود
این را تغییر
داد.

۳. فناوری­ها
محصول فرایند
اجتماعی و
تاریخی

نکته
سوم اینکه
فناوری‌ها
معمولاً
محصول جامعه‌اند.
رشد علم و
فناوری در
اجتماع واقع
می‌شود. این‌گونه
نیست که آدمی
به تنهایی
دانش تولید
کند. اگر
جامعه و حیات
اجتماعی
نبود، این
امور تولید
نمی‌شدند؛ اینها
حاصل اراده‌های
اجتماعی‌اند.
وقتی اراده‌ها
در مسیر
دستیابی به
آرمان‌های
خودشان به
صورت جامعه در
می‌آیند،
دانش و فناوری
تولید می‌کنند.
البته این هم
تابع یک
ساختار
پیچیده اجتماعی
است. اینکه می‌گوییم
دانش اجتماعی
تولید می‌شود،
معنایش این
نیست که همه
به صورت یکسان
در تولید همه
فناوری‌ها و
دانش‌ها حضور
دارند. فعالیت‌های
اجتماعی
معمولاً این‌گونه
شکل می‌گیرد
که یک جمعی در
این موضوع
جامعه را
نمایندگی می‌کنند.
حالا تشبیه
دقیق نیست؛
مثل اینکه همه
فعالیت‌هایی
که ما انجام
می‌دهیم نفس
ما انجام می‌دهد؛
اما نفس ما
وقتی می‌خواهد
ببیند با چشم
می‌بیند، یا
وقتی می‌خواهد
بشنود با گوش
می‌شنود و
وقتی می‌خواهد
تکلم کند با
قوای فعاله‌اش
از طریق زبان
تکلم می‌کند.
جامعه هم همین‌گونه
است؛ وقتی جامعه
می‌خواهد در
مورد موضوعی
کار کند، جمعی
جامعه را در
این موضوع و
تولید این
موضوع نمایندگی
می‌کنند؛ در
واقع جامعه از
طریق آنها
دارد تولید می‌کند.
مثل اینکه شما
وقتی می‌خواهید
برای جامعه
قانون‌گذاری
کنید، می‌گویید
همه مردم در
قانون‌گذاری
و در نظام‌های
به اسم نظام‌های
دموکراتیک
مشارکت
دارند؛ اما
معنی مشارکت
این نیست که
همه قانون‌ها
با رفراندم
جعل می‌شود.
جمعی مثل مجلس
نمایندگان،
مجرای اراده جامعه،
قانون‌گذار و
ریل‌گذار
اجتماعی
هستند. جامعه
وقتی می‌خواهد
در این مسیر
تصمیم‌گیری
کند از طریق
یک جمع خاصی
این کار را
انجام می‌دهد.

بنابراین
اگر فرض بکنید
یک دانش در
اختیار یک جمع
خاصی از
هوشمندان و
نخبگان یک
جامعه است، در
واقع تولیدش
تولید
اجتماعی است و
کل جامعه در
مسیر تولید
این دانش تلاش
می‌کنند؛
البته از طریق
یک جمع و گروه
خاصی این کار
را انجام می‌دهند.
این افرادی و
این جمعی که
مسئول مثلاً
گسترش دانش یا
فناوری خاصی
هستند، در
فضای جامعه‌ای
زندگی می‌کنند
و تحت تأثیر
فضای اجتماعی
هستند. این
فضای اجتماعی
هم در درون یک
جامعه تاریخی
زیست می‌کند و
بعد در درون
نظام آفرینش؛
یعنی این‌گونه
نیست که یک
انسان وقتی
شروع می‌کند
فکر و تأمل
کردن یا جمعی
در یک
پژوهشگاهی با
همدیگر کار
علمی می‌کنند،
این‌گونه
نیست که اینها
مستقل از محیط
اجتماعی و محیط
تاریخی باشند،
بلکه
مستقیماً با
قوای تکوین
مربوط می‌شوند
و تلاش و کار
می‌کنند.
انسان درون یک
فضای اجتماعی
و درون یک فضای
تاریخی
تحقیق، تأمل و
فکر می‌کند. بنابراین
تحت تأثیر آن
فضای تاریخی و
اجتماعی است؛
البته تأثیر
بر آن فضای
تاریخی و
اجتماعی هم می‌گذارد،
ولی در یک
فضای خاص
اجتماعی تأمل
و فکر می‌کند.

البته
انسان‌های
برتری مثل
انبیاء هم
هستند ـ حالا
تعبیر برتر هم
تعبیر گویایی
نیست ـ که
متصل به یک
عالم بالاتری
هستند و محور
ساخت یک امت‌اند.
آنها مهیمن بر
فضای اجتماعی
هستند و مسیر
جامعه و تاریخ
را تغییر می‌دهند.
اما معمولاً
این‌گونه است
که انسان‌ها
در درون یک
فضای اجتماعی
و در تولی به
یک جامعه زیست
می‌کنند و
زیست علمی
آنها هم در
تولی به یک
جامعه است.
البته فرایندهای
اجتماعی
بسیار پیچیده
هستند. معنای
اینکه در تولی
به جامعه می‌اندیشند،
این نیست که
به همه آحاد
جامعه به صورت
یکسان تولی
دارند. فرض
کنید الان
کسانی که در
حوزه اندیشه‌های
فلسفی تأمل می‌کنند،
بیشتر به فضای
علمی جامعه به‌خصوص
به فیلسوفان و
اندیشه‌های
تاریخی
وابسته‌اند و
در فضای
تاریخی­اجتماعی
زندگی می‌کنند
که خود آن هم
در یک جامعه
تاریخی شکل
گرفته است.

بنابراین
اگر ما
بخواهیم در یک
فناوری تصرف کنیم،
فناوری محصول
یک فرایند
تاریخی
اجتماعی است،
گرچه قوای
فعاله خود
انسان هم در
آن اثر دارد.
لذا اگر
بخواهیم بحث
بکنیم که یک
دانش و فناوری
چگونه تولید
می‌شود، در
تحقق آن، هم
قوای فعاله یک
انسان اثر دارد،
هم محیط
اجتماعی و هم محیط
تاریخی. هم
شناخت آن
متوقف بر
شناخت این
فضای اجتماعی
تاریخی است و
نمی‌شود آن دانش
را منفصل
شناخت و هم
تصرف در دانش
این‌گونه
نیست که اگر
بخواهیم در
دانشی تصرف
کنیم و تغییرش
بدهیم، به
صورت مستقل و
فردی بایستیم
و مسیر دانش
را تغییر
بدهیم. مسیر
یک دانش در یک
تحول اجتماعی
و تاریخی
اتفاق می‌افتد؛
البته ممکن
است انسان‌هایی
این تحولات را
نمایندگی
بکنند.

۴. جهت­داری
فناوری­ها

بحث
اصلی این است
که هم دانش‌های
بشری جهت
دارند و هم
فناوری‌ها
جهت دارند؛
یعنی این‌گونه
نیست که دانش
و فناوری‌ها
خنثی تولید می‌شوند
و ما می‌توانیم
از این دانش
در جوامع
مختلف و برای
دستیابی به
آرمان‌های
مختلف
استفاده
بکنیم. وجهه
غالب دانش این‌گونه
است که جهت‌دار
تولید می‌شود؛
یعنی در مسیر
دستیابی به
آرمان‌های
خاصی فراهم می‌شوند
و ابزار
دستیابی به
همان آرمان‌ها
هم هستند.

دانش
و فناوری‌ها
غایت محور و
متناسب با
غایات تولید
می‌شوند؛ آن
غایات، غایات
خاص اجتماعی
هستند. شما
نمی‌توانید
تأثیر نظام
غایات و نظام
نیازمندی‌هایی
که یک جامعه
دارد را در
فرایند تولید
دانش و تولید
علم انکار
بکنید. این
نظام
نیازمندی‌های
بشر بر تولید
دانش و فناوری‌ها
اثرگذار
هستند. جامعه
متناسب با
نظام نیازمندی‌ها
حرکت می‌کند.

بنابراین
دانشی که
تولید می‌شود
متناسب با
نظام
نیازمندی
انسان است.
کارآمدی آن هم
کارآمدی در
جهت حل آن
نیازمندی‌ها
است. اگر نظام
نیازمندی‌های
دو جامعه
متفاوت شد، به
طور طبیعی
فناوری و
دانششان
متفاوت خواهد
شد و یکسان
نمی‌شود.
فناوری‌ها و
دانش، ابزار
دستیابی
جامعه به
آرمان‌های
مطلوب خودشان
است. اراده
اجتماعی
انسان، معطوف
به غایات است.
انسان برای
رسیدن به آن
غایت، اهداف، آرزو‌ها
و آرمان‌ها ـ
البته اینها
یک معنا
ندارند و سطوح
مختلفی دارند
ـ تولید دانش
می‌کند که
ابزار حرکت
انسان به سمت
اهداف اوست.
طبیعتاً این
فناوری‌ها و
دانش‌ها جهت
دارند.

فهم
انسان، دانش‌های
اجتماعی و
همچنین فناوری‌ها
ذیل اراده
انسان شکل می‌گیرند
و این اراده‌های
انسانی است که
تعینی پیدا می‌کند.
تابع این
تعینات، دانش­ها
و فناوری‌ها و
بعد محصولات و
سبک زندگی شکل
می‌گیرد. اگر
نظام آرمانی
جامعه عوض
بشود، قهراً مسیر
تولید دانش و
فناوری‌ها
مسیر دیگری
خواهد شد.

فهم
انسان جهت‌دار
است و جهتی را
انتخاب می‌کند
که متناسب با
آن جهت، جهان
را می‌فهمد.
لذا انسان یا
مؤمنانه می‌فهمد
یا غیر
مؤمنانه.
فناوری‌هایی
هم که برای
جهت‌های خاص
تولید می‌شوند
همین‌گونه
است. فناوری‌ها
تابع جهت‌اند
و جامعه
ایمانی هم
فناوری‌های
خودش را نیاز
دارد؛ جامعه‌ای
که می‌خواهد
در بستر
تفکرات
الحادی زندگی
کند، احتیاج
به فناوری‌های
خودش دارد. ما
نظام
نیازمندی
مشترک نداریم؛
ممکن است به
نظر بیاید
بعضی از
نیازهای انسانی
به صورت منفرد
مشترک هستند؛
اما وقتی نظام
نیازمندی‌ها
را موضوع
مطالعه قرار
می‌دهیم، نظام
نیازمندی­های
جامعه ایمانی
و الحادی
متفاوت می‌شود
و در فرایند
بهینه نیاز و
ارضا،
تقریباً اشتراک
نیاز‌ها، میل
به صفر می‌کند.

پس
اراده انسان
که حاکم بر
رشد فناوری‌ها
و علم است، به
آنها جهت می‌دهد
و لذا کارآمدی
و فناوری‌ها
هم جهت پیدا
می‌کند. این‌گونه
نیست که فقط
کارآمدی آنها
جهت پیدا می‌کند،
بلکه ماهیت
آنها هم جهت
پیدا می‌کند.
این بحثی است
که مفصل
درباره آن بحث
شده که چگونه
ادراک انسان
جهت دارد.
اصلاً قسمت
عمده­ای از
بحث علوم
انسانی و
اسلامی تابع
همین هست؛ شما
اگر برای علم
جهت قائل
نباشید و جهت
را حاکم بر
علم ندانید،
اسلامی و غیر
اسلامی خیلی
معنا ندارد.

۵. چگونگی
بهره­مندی از
فناوری تمدن
مادی

نکته
دیگری که باید
بیان کنم این
است که اگر همه
اینها را قبول
کردیم؛ یعنی
قبول کردیم که
فناوری‌ها
تحت اختیار
انسان و اراده
انسان شکل می‌گیرند،
مسخر اراده
انسان می‌شوند
و جهت‌دار هم
هستند، آیا ما
می‌توانیم از
فناوری‌های
مدرن که محصول
تمدن مادی و
تمدن بعد از
دوران رنسانس
هستند و در
فضای معنایی و
جهان معنای
خاصی شکل
گرفتند، در
دنیای خودمان
استفاده کنیم
یا اصلاً قابل
استفاده نیست.
قطعاً این‌گونه
نیست که شما
بتوانید فناوری‌هایی
را که در یک
محیط زیستی
ایجاد شده
بیاورید و
مستقیم در
محیط زیست دوم
به کار
بگیرید؛ اما
اگر گفتید ما مطلقاً
و به هیچ وجه
نمی‌توانیم از
محصول تمدن
مادی استفاده
کنیم، همه
فناوری‌ها از
جمله هوش
مصنوعی
تکلیفش معلوم
می‌شود. اما
اگر گفتید ما
می‌توانیم در
شرایط و با
برنامه از
محصول تمدن
مادی استفاده
کنیم سخن این
است که چگونه
می‌شود از
آنها در یک
جهان معنایی
دیگر بهره‌مند
شد و استفاده
کرد.

یکی
از مسائل مهم
همین است که
ما باید با
فناوری‌ها و
علوم تعیین
تکلیف کنیم.
یکی از تعیین
تکلیف‌هایی
که باید با
دنیای غرب
داشته باشیم
این است که
موضع خودمان
را با تمدن
غرب و با غرب
فرهنگی روشن
بکنیم. دقیقاً
همان چیزی که
ما با آن
تعیین تکلیف
نکردیم و این
تعیین تکلیف
نکردن موجب
شده که ما
برنامه روشنی در
این عرصه در
مواجهه با
تمدن غرب
نداریم و خیلی
جا‌ها از تمدن
غرب منفعل می‌شویم.
ما باید تعیین
تکلیف کنیم که
آیا می‌شود از
این فناوری‌ها
و دانش
استفاده کرد؟
و اگر می‌شود
استفاده کرد
با چه شرایطی؟
یا اینکه فناوری
و دانش غرب هم
قابل استفاده
نیست؟ موضع
گیری‌هایی که
در مورد
مواجهه با
تمدن غرب می‌شود،
متفاوت است.
بعضی می‌گویند
باید صددرصد
از آنها
استفاده کرد.
علم، علم است؛
فناوری،
فناوری است.
حداکثر این
است که باید
یک بهداشت
اخلاقی را
ملاحظه بکنیم
و یک پیوست
اخلاقی به آن
اضافه کنیم؛
ولی علم و
فناوری به نحو
مطلق قابل
استفاده‌اند.
رویکرد دوم هم
این است که
مطلقاً نمی‌شود
از اینها
استفاده کرد.
آنهایی که می‌گویند
مطلقاً نمی‌شود
استفاده کرد
ممکن است
بگویند باید
منزوی بشویم و
در انزوا
زندگی بکنیم
که تحت تأثیر
قرار نگیریم.
ممکن هم هست
بگویند ما
باید برای
نابودیش
مبارزه کنیم؛ این
همان جنگ کور
است.

این
رویکرد‌ها
هیچ کدام
رویکرد قابل
دفاعی نیست.
آن رویکردی که
قابل دفاع است
این است که توضیح
دهد ما چگونه
می‌توانیم از
این فناوری‌ها
استفاده
بکنیم؛
استفاده هم
حتماً باید مقید
باشد. برخی
معتقدند ما
خوب و بد می‌کنیم،
خوب‌های آن را
استفاده می‌کنیم
و بدی‌های آن
را کنار می‌گذاریم،
از هم سوایشان
کنیم، یک
جداسازی عامیانه
و به تعبیر ما
نخود لوبیایی.

ممکن
هم هست یک
رویکرد دقیق‌تری
داشته باشیم و
بگوییم باید
فناوری‌ها یا
علوم در هاضمه
یک تمدن هضم
بشوند. مرحوم
شهید مطهری
دارند می‌فرمایند
تمدن اسلامی
در مواجهه با
تمدن‌های
دیگر از آنها
اقتباس نکرده
تا یک تمدن
ترکیبی
بسازد؛ بلکه
مثل یک موجود
زنده در محیط
زندگی کرده،
از محیط تغذیه
کرده و آنها
را منحل کرده
و به خودش
ملحق کرده است.
یک درخت یا یگ
گیاه زنده در
محیط زندگی می‌کند
و از محیط
پیرامون خودش
تغذیه می‌کند؛
اما کود
شیمیایی را به
یک میوه یا
مواد مغذی
تبدیل می‌کند؛
این موجود
زنده در جهاز
هاضمه خودش آن
را هضم می‌کند.
به تعبیر دیگر
حیات تمدنی،
حیات یک موجود
زنده است و
باید بتواند
در برخورد با
محیط خودش مثل
یک موجود زنده
برخورد بکند و
آنچه در محیط
پیرامون خودش
هست، در هاضمه
خودش هضم کند.
پس اگر عناصر
مثبتی در تمدن
رقیب هست، باید
به این‌گونه
از آن استفاده
کرد.

بنابراین
ما باید بر
تمدن رقیب
مسلط شویم و
آن را در جهاز
هاضمه خودمان
هضم کنیم؛ این
یک نگاه کلی است.
اما بعد از
این نگاه کلی
که تکلیف ما
را با تمدن
غرب روشن می‌کند،
ما نمی‌توانیم
به شکل ساده،
تمدن غرب را
خوب و بد کنیم،
همه آن را
بپذیریم و در
دنیایی که این
تمدن سیطره
دارد ما منزوی
شویم؛ همچنین
نمی‌توانیم
مواجهه غیر
معقول و
جاهلانه با
این تمدن
داشته باشیم،
بلکه باید یک
مواجهه
کاملاً هوشمند
داشته باشیم و
بتوانیم این
تمدن را از جمله
فناوری‌های
آن را در جهاز
هاضمه تمدن
خودمان هضم
کنیم. از جمله
این فناوری‌ها،
هوش مصنوعی
است. بنابراین
ما باید
بتوانیم مسلط
بر این علم
بشویم و این
علم را در
فرایند شکل
گیری دانش
اسلامی هضم
کنیم.

۶. ظرفیت
ایمانی
انقلاب
اسلامی برای
تسلط بر فناوری
مدرن و تحول
در آن

مطلبی را
شهید آوینی
بیان کرده­اند،
گرچه سه دهه
قبل بیان کرده­اند،
ولی مطلب دقیق
و لطیفی است.
می‌گویند
انسان مؤمن بر
فناوری‌ها
تفوق پیدا می‌کند.
اگر انسان در موضع
حکمت قرار
گرفت و متصل
به عالم قدس
شد، این انسان
مؤمن می‌تواند
در فناوری‌ها
تصرف کند و آن
فناوری‌ها را
به نفع خودش
تغییر بدهد و
آرام آرام مسیر
رشد فناوری‌ها
را هم کنترل
بکند؛ این حرف
درستی است.
انسان حکیم،
انسانی که
متصل به عالم
بالا است قدرت
تصرف پیدا می‌کند.
به تعبیر دیگر
انسان‌هایی
که درون جامعه‌ای
زندگی می‌کنند
که این فناوری‌ها
رشد می‌کند،
می‌توانند در
مسیر رشد همان
فناوری‌ها
کار کنند؛ اما
اینکه مسیر را
تغییر بدهند و
یک مسیر دیگری
تعریف بکنند،
این مختص به
انسان حکیم
متصل به عالم
ایمان و عالم
قدس است. یک
انسان قدسی می‌تواند
مسیر حرکت
دانش، فناوری
و تکنیک را
تغییر بدهد،
به شرط اینکه
در موضع آن
قرار بگیرد و
بر دانشش مسلط
بشود. اگر در
موضع قرار
گرفت و مواجهه
با این تکنیک
کرد، می‌تواند
از موضع حکمت
این تکنیک را
تصرف و تسخیر
کند و تغییر
بدهد.

این حرف
خوبی است و
حتماً هم همین‌گونه
است. بنابراین
گرچه این
فناوری جهت
دارد و می‌خواهد
ما را به سمت
خاصی ببرد و
تأثیرش حتماً تأثیر
در جهت است،
ولی معنای آن
این نیست که انسان
مؤمن قدرت
تصرف در آن را
ندارد و نمی‌تواند
آن را مسخر
خودش قرار
بدهد. من این­طور
به این فرمایش
ایشان اضافه
می‌کنم و آن
را تکمیل می‌کنم:
یک انسان
مستقل نمی‌اندیشد؛
انسان درون یک
جامعه و جامعه
درون یک بستر
تاریخی می‌اندیشد
و فکر می‌کند.
اگر انسانی در
بستر جامعه
ایمانی قرار
گیرد و به
لحاظ مرحله
تاریخی، این
جامعه مؤمن تقاضای
یک زیست
مؤمنانه
بالاتری
داشته باشد،
برای این
جامعه یک
منزلت دیگری
از دانش و فناوری
خلق و امداد
می‌شود. اما
شرط آن این
است که این
انسان مؤمن
درون یک جامعه
و در یک منزلت
تاریخی­ای
زیست کند که
آن منزلت
تاریخی،
اقتضای تحول و
رسیدن به یک
مرحله جدیدی
از دانش و
فناوری را
داشته باشد؛ و
الا بعید است
که یک انسان بتواند
به تنهایی در
اتصال به عالم
قدس، یک فناوری
اجتماعی را
مُسخر خودش
قرار بدهد؛ به
عنوان مثال باید
جامعه‌ای یک
انقلاب اسلامی
رقم بزند و به
تعبیر دیگر انتظارات
اجتماعی در
مرحله‌ای
قرار بگیرد که
با ساختارهای
اجتماعی
درگیر شود و اگر
انقلاب این
جامعه، در
مقیاس یک
انقلاب جهانی
بود، با
ساختار‌ها و
نظم جهانی
درگیر شود؛
حال این جامعه‌ای
که می‌خواهد
مؤمنانه زیست
کند، با
ساختارهای
کنونی درگیر
می‌شود و
احیاناً نظم
جدیدی هم می‌آورد،
برای اینکه
بتواند در این
نظام جدید،
مؤمنانه زیست
بکند، حتماً
نیازمند به
دانش و فناوری
جدیدی است. در
متن چنین
جامعه‌ای
انسان‌های
متصل به این
حیات قدسی که
در این مرحله
تاریخی
متناسب با
نیازمندی‌های
این جامعه
زیست می‌کنند،
می‌توانند
نقطه کانونی
تولد دانش و
فناوری جدید و
نقطه تغییر
مسیر حرکت
دانش بشوند.

این
حرف درستی است
که اتصال به
عالم قدس لازم
است، ولی کافی
نیست. این‌گونه
نیست که انسان‌ها
وقتی مشغول به
تولید دانش می‌شوند
یا تولید
فناوری می‌شوند،
به صورت جدای
از جامعه، به
صورت یگانه و
به صورت یک
سلول، متصل به
عالم قدس
بشوند. انسان‌ها
در بستر جامعه
هستند و لذا
انسان وقتی
شروع به
اندیشیدن می‌کند
در فضایی می‌اندیشند
که یا فضای
مؤمنانه است و
یا فضای غیر
مؤمنانه. اینکه
خداوند متعال
می‌فرماید: «
اللَّهُ
وَلِيُّ
الَّذينَ
آمَنُوا
يُخْرِجُهُمْ
مِنَ
الظُّلُماتِ
إِلَى
النُّورِ وَ
الَّذينَ
كَفَرُوا
أَوْلِياؤُهُمُ
الطَّاغُوتُ
يُخْرِجُونَهُمْ
مِنَ النُّورِ
إِلَى
الظُّلُماتِ
»،[۱] این آیه
برای مرحله
تفکر انسان هم
است. وقتی
انسان شروع به
اندیشیدن و
فکر کردن می‌کند،
در یکی از این
دو محیط تفکر یعنی
یا در بستر
قوای شیطانی
یا در بستر
قوای نبی‌اکرم
(ص) می‌اندیشد.
این‌گونه نیست
که یک عالم
مستقلی برای
ما خلق کرده
باشند.

بنابراین
ما وقتی شروع
به تفکر، تأمل
و فکر کردن می‌کنیم،
در واقع درون
فضایی می‌اندیشیم.
اگر درون فضای
تاریخی جبهه
باطل می­اندیشیم
و متعلق،
متولی و متمسک
به آن هستیم،
همان­گونه هم خواهیم
اندیشید. اگر هم
در تولی به
جبهه حق و
جامعه حق می‌اندیشیم،
حتماً به شکل
دیگری خواهیم
اندیشید و به
محصول دیگری
هم خواهیم
رسید. معنای
این حرف هم
این نیست که
اگر یک انسان
صرفاً مؤمن
باشد، در مقام
اندیشه مؤمنانه
می‌اندیشد.
ممکن است
انسانی مؤمن
باشد یا جامعه‌ای
هم مؤمن باشد،
ولی در
امورشان
متولی به جبهه
باطل بوده و
تحت تأثیر
آنها قرار
بگیرند. فرض
کنید اگر
مؤمنی در جامعه
غربی ‌برود و
معتقد هم باشد
این علوم در
خدمت بشریت‌اند
و در تولی به
فضای دانشی
آنها و در ذیل
مدیریت تحقیق
آنها تحقیق
کند، حتماً در
خدمت آنها
قرار خواهد
گرفت و محصولش
نسبت به تولی‌ای
که به آن
دستگاه دارد،
تحت تأثیر
آنها خواهد
بود.

بنابراین
اگر بخواهیم
فضای دانش را
تغییر دهیم، باید
جامعه‌ای که
در مرحله تاریخی
خودش و در
جامعه تاریخی
انبیاء سیر می‌کند،
به نقطه‌ای
برسد که در
اتصال به عالم
بالا، تمنا و
تقاضای بیشتری
داشته باشد.
اگر تمنا و
تقاضای بیشتر
در یک جامعه
ایمانی شکل
گرفت، یعنی می‌خواهد
در حیات
اجتماعی خودش
مؤمنانه زیست
کند و نمی‌خواهد
ذیل دستگاه
مادی زندگی
بکند. قبلاً
بیان کردم زمانی
دین ما دین
حداقلی است؛
در جامعه کفر
زندگی می‌کنیم،
سرمان را هم
بالا می‌گیریم
و می‌گوییم
مسلمان هم
هستیم.
اما گاهی
این‌گونه نیست.
جامعه‌ای که می‌خواهد
مؤمنانه زیست
کند و نمی‌خواهد
ذیل جامعه
کفار حرکت
کند، طبیعتاً
هنگامی که به
دنبال تولید
دانش یا فناوری
می‌رود، مسیر
دیگری در عالم
برای آن گشوده
می‌شود. فضای
گشایش از عالم
بالا و ایجاد
الهام در یک
چنین بستری اتفاق
می‌افتد و در
این بستر است
که دانش جدید
تولید می‌شود.

با
همه این حرف‌ها
دانش مسخر
اراده انسان
است. این
فناوری‌ها و
دانش‌های
اجتماعی که
تولید می‌شوند
و تحت تأثیر
جهان معنایی
این جوامع و همچنین
تحت تأثیر
جایگاه
تاریخی، بستر
تاریخی و مرحله
تاریخی آنها
قرار دارند، می‌توانند
در عین حال مسخر
ما هم بشوند.
این دانش و
فناوری‌ای که
در دنیای مدرن
و در جهان
معنایی آنها
شکل گرفته، می‌شود
مسخر ما بشود
و ما تغییرش
بدهیم؛ ولی
مشروط به
اینکه جامعه
ایمانی و
مؤمنین در
منزلتی قرار
گرفته باشند
که اراده حرکت
مؤمنانه در
این تراز را
داشته باشد؛
همچنین
نخبگانی که
این جامعه را
نمایندگی می‌کنند،
در همین فضا
زیست کنند و
دنبال این
باشند که امری
را در این
جهان معنایی
جدید خلق
کنند. این
نخبگان می­توانند
در نقطه تسلط
به دانش امداد
بگیرند و این
دانش را تسخیر
کرده و تغییر
داده و در جهت
جامعه ایمانی
حرکتش بدهند.

اگر
چنین اتفاقی
افتاد، مسیری
که باید شکل
بگیرد، این
است که اول
باید تصویری
از آن جامعه
آرمانی که
مطلوب و هداف
ما است، ایجاد
شود. اگر
جامعه مطلوبی
که ما تصویر
می‌کنیم و به
تعبیری آن
رؤیایی که ما
و محققان و جامعه
نخبگانی ما در
سر می‌پرورانند،
همان رؤیای
غربی باشد، در
این رؤیا،
دانش جدید
تولید نخواهد
شد. ما باید
بتوانیم
رؤیای
اجتماعی
دیگری ـ اگر
این تعبیر
دقیق باشد ـ
خلق بکنیم. باید
تصویری از
آینده مطلوب ارائه
بدهیم و آینده
مطلوب دیگری
را متناسب با
اهدافمان
تصویر کنیم و
مسئله‌های
جدید شکل
بگیرد. در حل
مسئله‌های
جدید، اول باید
کارآمدی دانش
را تغییر
بدهیم و بعد
آرام آرام
دانش‌های خاص
تولید شوند.
این مسیرِ
تولید نظریه‌های
کلان جدید
است.

بنابراین
در فضای دانش،
تحول ایجاد
کردن اقتضائات
خاصی دارد. به
لحاظ مرحله
تاریخی به نظر
می‌آید که
جامعه مؤمنین
مطالبه زیست
در فضای مؤمنانه
را دارد؛ یعنی
انقلاب
اسلامی به
نقطه‌ای
رسیده که به
وسیله آن
جامعه مؤمنین
متوجه شدند که
باید در محیط
زیست دیگری
زندگی کنند؛
نمی‌شود در
فضایی که تمدن
مادی جدید
ایجاد کرده زیست
کنند و به
آرمان‌های
خودشان دست
بیابند. اگر
جامعه‌ای
انقلاب کند و
بگوید ما
انقلاب کردیم
برای اینکه
نظام
استبدادی را
تغییر بدهیم؛
بعد هم می‌خواهیم
یک زیست
سعادتمندانه
داشته باشیم؛
زیست
سعادتمندانه
هم، یک زیست
مشترک بشری و
یک زیست
عقلایی عام
است. نتیجه آن
این می‌شود که
انقلاب
اسلامی تمام
شده و شما
بیایید متناسب
با نظام جهانی
یک محیط زیست
سعادتمندانه
برای خودتان
بسازید. اگر
ایمان اجتماعی
در این حد
متوقف بشود،
حتماً مسیر
حرکت این
ایمان به سمت
تولید
فناوری،
دانش،
حکمرانی،
جامعه و تمدن
اسلامی جدید
حرکت نخواهد
کرد و متوقف
می‌شود. اما
اگر انگیزه‌های
ایمانی ـ یعنی
روحیه
انقلابی ـ
استمرار پیدا
بکند،
طبیعتاً به
نقطه‌ای می‌رسد
که آرمان‌های
علمی جامعه و
آرمان‌های
تسلطش بر
طبیعت،
متفاوت می‌شود.
در چنین جامعه‌ای
در مواجهه با
جهان علمی
مدرن، امکان
تسخیر و تصرف
فراهم می‌شود.
در واقع همان
امری که مرحوم
شهید آوینی می‌گویند؛
یعنی انسان
متصل به عالم
قدس، انسانی
که متصل به عالم
ایمان است،
قدرت تسلط و تفوق
بر تکنیک دارد
و می‌تواند
تکنیک را
تغییر بدهد و
مقهور آن
نباشد. خودشان
هم نمونه‌هایی
می‌گویند،
مثلاً می‌گوید
ما چگونه در
صنعت سینما
تصرف کردیم و
سعی کردیم یک
روایت جدیدی
داشته باشیم.

بنابراین
نکته‌ام این
است که این
انسان باید یک
جامعه را
نمایندگی
کند؛ چون دانش
اجتماعی
تولید می‌شود.
اگر یک جامعه
ایمانی در
منزلتی قرار
نگیرد که
بخواهد از آن
عالم قدس برای
ساخت این جهان
استفاده کند و
جهان دیگری
بسازد، همچنین
به دنبال این
نباشد که برای
ساخت جهان
جدید، دانش
جدید و فناوری
جدیدی ایجاد
بکند، امکان اینکه
این انسان ـ
که در این
نقطه قدسی
نشسته و متصل
به عالم قدس
هم است ـ
بتواند در
تکنیک تصرف
کند، فراهم
نمی‌شود. انسان
یا نخبگان
جامعه‌ای که
در اتصال به
عالم قدس قرار
گرفته و می‌خواهد
مؤمنانه‌تر
زیست بکند، می‌توانند،
تولید دانش
متناسب و
فناوری
متناسب برای
تمدن اسلامی
را ایجاد کنند.
اما گاهی فضای
ایمان را فضای
زندگی خصوصی
انسان، مثل
نماز و روزه،
می‌گیرید و
بقیه فضای
زیست انسان را
فضای زیست مشترک
انسانی
عقلایی می‌گیرید
که مربوط به
دین و ایمان
نیست، در این
فضا انسان
مؤمن کاملاً
می‌تواند
همراه با تمدن
دیگر حرکت
بکند.

اما
اگر شما
اقتضاء ایمان
را بیش از
حوزه خصوصی
انسان می‌دانید
و می‌گویید
باید انسان
موحد و مؤمن،
تمام محیط زیستش
مؤمنانه
بشود، اگر
تعلق جامعه‌ای
به ایمان،
عالم قدس،
عبودیت و جبهه
انبیاء به
نقطه‌ای رسید
که می‌خواهد
بیش از حیات
خصوصی خودش را
مبتنی بر دین
سامان دهد و
ایمانش،
ایمانی است که
تمنای زیست
مؤمنانه
دارد، این
جامعه به
مرحله‌ای می‌رسد
که می‌تواند
دانش و فناوری
متناسب برای
تمدن اسلامی
را تولید کند.
آن‌وقت
نخبگانی که در
این نقطه می‌نشینند،
می‌توانند در
اتصال به عالم
تکنیک بر آن
مسلط باشند و
آن را تسخیر
بکنند.

۷. جمع­بندی

در
باب رویکرد ما
به هوش مصنوعی
قرار بر این
شد که بحث به
صورت ارائه
پیش‌فرض‌ها
باشد؛ لذا بحث
ما استدلالی
نبود. جمع­بندی
بحث این شد که
هوش مصنوعی
محصول بشر
است، اما در
درون تمدن
مادی و برای
حل نیازمندی‌های
آن جهان شکل
گرفته است. همان‌گونه
که فناوری‌های
دیگر به منزله
قوای منفصل
انسان‌اند و
مقیاس تصرف
انسان در
طبیعت را
تغییر می‌دهند،
هوش مصنوعی به
منزله هوش
منفصل تابع انسان
است. چگونه
مثلاً یک بیل
مکانیکی که یک
فناوری ساده است،
جای قوای
انسان می‌نشیند
و مقیاس تصرف
انسان را تغییر
می‌دهد. هوش
مصنوعی در
واقع ادامه
هوش انسان است
و ملحق به هوش
اجتماعی
انسان است.
جامعه یک هوش
اجتماعی دارد که
قدرت محاسبه، قدرت
شناخت و قدرت
بهینه کردنِ
تصرف در جهت
مقاصد خودش را
دارد؛ این هوش
اجتماعی از
طریق هوش
مصنوعی
امتداد
بیرونی پیدا می‌کند
و مقیاس محاسبات
و بهینه‌سازی
آن تغییر می‌کند،
نه اینکه رشد
کمی می‌کند، بلکه
می‌تواند در
یک سطح دیگری
محاسبه کند؛
بنابراین یک
قدرت فائقه‌ای
ایجاد می‌شود.

هوش
مصنوعی هم،
تکنیک متصل به
قوای انسان
است، ولی چون
تابع هوش
انسانی است و
هوش اجتماعی را
در خارج
امتداد می‌دهد،
همه فناوری‌های
دیگر تحت
تسخیر آن قرار
می‌گیرند؛
کما اینکه
قوای فعاله
انسان تحت
تأثیر هوش
انسان و
دستگاه
محاسباتی
اوست. فناوری‌هایی
که جایگزین قوای
دیگر انسان می‌شوند
و برای تصرف
امتداد قوای
دیگر انسان
هستند، تابع
هوش مصنوعی
واقع می‌شوند؛
هوش مصنوعی در
واقع هوش
منفصل انسانی
است. البته
تعبیر منفصل،
دقیق نیست،
هوشی است که
در بیرون متصل
به هوش
اجتماعی است و
تابع هوش
اجتماعی عمل
می‌کند و ضریب
کارکرد هوش
اجتماعی
انسان را
تغییر می‌دهد؛
مقیاسش را
تغییر می‌دهد؛
لذا اتفاقات
بسیار عجیبی
در راه است.

این
هوش مصنوعی که
این کار از آن
می‌آید، یک
موقع امتداد
هوش اجتماعی
جامعه مؤمن است
و یک موقع
امتداد هوش
جامه کفار.
همین‌گونه که
یک فرد می‌تواند
هوشش، هوش
مؤمنانه یا
غیر مؤمنانه
باشد. آنچه در
فلسفه ذهن
باید بحث
بکنیم همین
است که آیا
هوش، مؤمنانه
و غیر مؤمنانه
دارد؟ آیا جهت
بر آن غالب
است؟ ایمان و
کفر بر آن
غالب است؟ یا
نه هوش یک امر
خنثی و فقط
دستگاه
محاسبه است،
دستگاه
محاسبه‌ای
است که تحت
تأثیر قوای
روحی انسان و
متصل به آن
عمل می‌کند؟
جامعه هم همین‌گونه
است. هوش
اجتماعی هم
جهت‌دار است.
هوش اجتماعی­ای
که در جامعه
کفار شکل می‌گیرد،
هوش اجتماعی
کافرانه است؛
موحدانه نیست
و موحدانه
محاسبه نمی‌کند.
این هم بحث
خیلی مهم است
و جزو بحث‌های
جدیِ فلسفه
معرفت و فلسفه
ذهن است. آیا
هوش انسان،
مؤمنانه و غیر
مؤمنانه عمل
می‌کند؟
طبیعتاً نه
فقط هوش فردی،
هوش اجتماعی هم
همین‌گونه
است؛ یعنی هوش­ها
به همدیگر
مرتبط می‌شوند
و یک هوش
اجتماعی شکل
می‌گیرد، این
هوش اجتماعی،
محاسبه
اجتماعی می‌کند
و رفتار جامعه
را بهینه می‌کند.
آیا می‌توان
گفت این هوش
اجتماعی و
ضریب هوشی که
حاصل اتصال هوش‌ها
به همدیگر
است، مؤمنانه
و کافرانه
دارد؟ آیا می‌توان
گفت هوش
مصنوعی­ای که
ساخته می‌شود،
امتداد این
هوش است، یعنی
هوش اجتماعی
مؤمنانه یا
امتداد هوش
اجتماعی کافرانه
است؟ یا نه
اینها جهت
ندارند؛ هوش
هوش است و در
جهات مختلف می‌توان
از هوشمندی‌ها
استفاده کرد؛
مؤمن می‌تواند
هوشش در خدمت
کفار قرار
بگیرد و یا
هوش کفار در
خدمت جامعه
ایمانی قرار
بگیرد.

ما
معتقدیم هوش
مصنوعی
مؤمنانه و
کافرانه دارد.
این هوش
مصنوعی­ای که
در فضای تمدن
مادی شکل
گرفته، برای
حل نیازمندی‌های
آنها شکل
گرفته است؛
بنابراین جهت همان
تمدن بر آن
حاکم است. اما
همین فناوری‌ای
که در جامعه
کفار شکل
گرفته و تابع
هوش اجتماعی
آنها است، آیا
می‌توان در
جامعه ایمانی
از آن استفاده
کرد؟ بله.
چگونه؟ همین
بحثی بود که
اشاره کردیم.

فرض
کنید دانش‌ها حاصل
هوش اجتماعی‌اند
ـ هوش مصنوعی
یا هوش طبیعی
ـ حال آیا می‌توان
از این دانشی
که حاصل هوش
اجتماعی کفار
است، استفاده
کرد؟ به همان
کیفیتی که
بیان شد می‌توان
از آن استفاده
کرد. باید مثل
یک موجود زنده
با آن برخورد
کنیم و آن را
هضم کنیم. اما
چه وقت این
اتفاق می‌افتد؟
وقتی یک جامعه
مؤمن در
منزلتی از
اتصال با عالم
قدس و حیات
ایمانی زیست
کند که بخواهد
آن زیست
ایمانی را به
عرصه‌های
اجتماعی تسری
بدهد. این
جامعه مؤمن می‌تواند
در اتصال با
عالم تکنیک
مدرن آن را
مسخر خودش
کند. اگر
جامعه مؤمن
بخواهد هوش
متصل به هوش
ایمانی خودش
ایجاد بکند و
انگیزه اتصال
به عالم قدس
در آن پیدا
بشود، می‌تواند
در مواجهه با
هوش مصنوعی
مدرن، آن را
مسخر کند،
تفوق پیدا کند
و آرام آرام
کارآمدی و ساختارهای
آن را تغییر
بدهد و هوش
جدیدی بسازد.

البته
این فرایند
ساده‌ای نیست
که ساده­انگارانه
بگوییم هوش
مصصنوعی را می‌آوریم
و در جهت
ایمانی
خودمان
استفاده می‌کنیم؛
تا زمانی که
تغییرش
ندهید، امکان
استفاده در
جهت خودتان
فراهم نمی‌شود؛
این تغییر هم
تابع یک
فرایند
پیچیده است.
قسمتی از این
فرایند‌ها تا
الان طی شده است.
ما انقلاب
اسلامی بر پا
کردیم و جامعه
مؤمنی انگیزه
زیست مؤمنانه
پیدا کرده و
از این انقلاب
دست برنداشته و
نخواسته نظام
را تغییر دهد
و نظامی بسازد
که متناسب با
نظام جهانی باشد.
بنابراین
نظام را مبتنی
بر چارچوب‌های
اسلامی ساخته
و بعد هم نمی‌گوید
می‌خواهیم در
چارچوب همین
نظامِ هماهنگ
با جامعه
جهانی زیست
بکنیم، بلکه
می‌گوید می‌خواهیم
جامعه جهانی
را به نفع
آرمان‌های
دینی تغییر
بدهیم. این
جامعه می‌تواند
ابزار تمدن
اسلامی را
ایجاد بکند.
این جامعه
قدسی اگر در
موضع اتصال و
تماس با آن
فناوری‌ها
قرار گرفت و
بر ابزار
تمدنی رقیب
مسلط شد، می‌تواند
آنها را در
مسیر حرکت به
سمت تمدن
اسلامی منحل
کند. لذا یک
فرایند ساده
نیست.

اینکه
تصور کنیم،
بدون یک
فرایند تعریف
شده، ما فناوری­های
تمدن مادی را
می‌آوریم، دانش
آن را فرا می­گیریم
و استفاده می‌کنیم،
درست نیست.
اگر تلاش‌ها
استارتاپ‌های
ما هم در همین
مسیر قرار
بگیرند، ان‌شاء‌الله
می‌توانند به
تحول علم
کنند. البته
باید انگیزه‌های
مؤمنانه در آنها
در تراز کسانی
که می­خواهند
ایمان را در
عرصه حیات
اجتماعی و در
مسیر حرکت
جامعه جریان بدهند،
رشد کند. مسیر
حرکت اراده
انسان به سمت
آرمان‌هایش،
از دانش و
فناوری‌ها
عبور می‌کند، لذا
باید ایمان
اجتماعی در
این سطح باشد.
حالا جامعه‌ای
که می‌خواهد
در حیات فردی
و خصوصی خودش
مؤمنانه زیست
بکند، ولی درک
و تعلقی از
زیست مؤمنانه
در حیات
اجتماعی ندارد،
این حتماً
جامعه‌ای
نیست که
بتواند تفوق
بر علم و
فناوری پیدا
کند و نخبگانش
بتوانند تسلط
بر فناوری‌ها
پیدا کنند و
آنها را در
مسیر تمدن
اسلامی منحل
کنند و به کار
بگیرند.

۸. پرسش و
پاسخ

س:
هوش مصنوعی به
عنوان یک علم
و فناوری،
مخلوق تفکر
غرب نیست؛
بلکه توسط
انسان‌ها در
سراسر جهان
این توسعه
پیدا کرده است.
به خاطر همین
بحث هضم در
جهاز هاضمه
جامعه ایمانی
و اینکه آن را
مسخر کنیم،
دیگر معنا
پیدا نمی‌کند؛
چون هوش
مصنوعی را
تفکر و محصول
غرب نمی‌دانیم.

ج:
هوش مصنوعی محصول
تمدن مادی
است؛ یعنی
مدیریت
تحقیقاتی که
به سمت گسترش
هوش مصنوعی
رفته محصول
تمدن مادی
است. اگر شما
تاریخ آن را ببینید،
قسمت عمده آن
در پنتاگون و
دستگاه نظامی
غرب و برای
دستیابی به
اهداف آن تمدن
دنبال شده
است.

مؤمن
هم اگر بخواهد
مؤمنانه
بیندیشد، می‌تواند
تفکر جدید
ایجاد بکند.
اینکه قبلاً
بیان کردم
مؤمن باید به
حیات اجتماعی
تکیه کند و حیات
اجتماعی در یک
منزلت تاریخی
قدرت خلاقیت
پیدا می‌کند
برای همین
است. علت
اینکه برخی از
مؤمنانی که
نماز می‌خوانند
و روزه می‌گیرند،
خیلی آدم‌های
خوبی هم
هستند، ولی می‌روند
برای دستگاه‌های
علمی غرب که
بسیاری از
آنها هم تحت
هدایت سازمان‌های
نظامی هستند،
کار می‌کنند، این
است که اینها
انگیزه تفکر
مؤمنانه
ندارند و در
تفکرشان تحت
تولی دستگاه
هدایت دانش
غرب زندگی می‌کنند.
لذا نمی‌شود
بگویید چون
همه در آن
مشارکت کردند پس
جهت آن مادی
نیست؛ مدیریت
با چه کسی
بوده؟ و چه
کسی آن را
اداره می‌کرده؟
کدام غایت
مطلوب منظور
نظر بوده؟
کدام نظام
نیازمندی‌ها
بر آن حاکم
بوده؟ این
فناوری حاصل
تمدن غرب است؛
گرچه در این
مسیر همه
نخبگان و یا
بسیاری از
نخبگان عالم
را به کار
گرفتند؛ به
گونه‌ای که
خودشان هم
نفهمیدند چه
چیزی خلق می‌کنند.
این پروژه
بزرگ را تجزیه
کردند، به
نحوی که
نخبگان هم نمی‌دانند
برای چه تحقیق
می‌کنند؛ در
حالی که درون
این طرح بزرگ
برای آرمان‌های
آنها تحقیق می‌کنند.

بحث
دیگری که مطرح
است این است
که آیا این
فناوری‌ها در
خدمت بشرند یا
خیر؟ قبلاً
بیان کردم، اگر
به لحاظ فلسفه
اجتماعی بحث
کنیم، چون تمدن
مادی عالمی
نیست که عالم
ایثار و
فداکاری
باشد؛ عالم
استکبار و
تسلط بر انسان‌های
دیگر است؛ در
خدمت بشر
نیست؛ بلکه
ابزار اسارت
بیشتر بشر
است. اگر
بخواهیم این
تمدن در خدمت بشر
باشد، هم باید
جهان معنایی
آن عوض شود و
هم باید
ساختارش عوض
شود. هوش
مصنوعی هم
همین‌گونه
است؛ یعنی
چیزی نیست که
یک انسان
بگوید من یک
دفعه آن را
عوض می‌کنم.
این‌گونه
نیست. حیات
اجتماعی باید
به نقطه‌ای
برسد که تمنای
چنین امری در
حیات اجتماعی
پیدا شود؛ آن
وقت جامعه می­تواند
از طریق
نمایندگان و
نخبگان خاص
خودش تحولی
ایجاد کند.

س:
بنابراین هوش
مصنوعی در
بستر جامعه
شکل می‌گیرد و
خود جامعه هم
طبیعتاً در
بستر تاریخ، تمناها،
امیال و
آرزوهای خود
شکل گرفته،
آیا این از
جامعه علمی
سلب مسئولیت می‌کند.

ج:
سلب مسئولیت
از جامعه علمی
نیست، ولی
قدرت تحرک
جامعه را نشان
می‌دهد. آیا به
نظر شما دو
قرن قبل
نخبگانتان می‌توانستند
در مورد هوش
مصنوعی صحبت
کنند؟

س:
طبیعتاً خیر.
به خاطر اینکه
فناوری آن
وجود نداشته.

ج: در واقع
اصلاً نظام
نیازمندی
اجتماعی در
منزلتی نبود
که چنین پروژه­ای
موضوع تحقیق
قرار بگیرد و
فضای گمانه
زدن در این
زمینه وجود
داشته باشد.
هر دانشی یک
مرحله تاریخی
دارد؛ اما
مرحله تاریخی
مرحله‌ای
نیست که همه
جوامع بشری
هماهنگ زندگی
می‌کنند؛ بلکه
دو جریان در
تاریخ شکل می‌گیرد،
جریان حق و
جریان باطل؛
هر دو هم
دارند شکل می‌گیرند.
البته مقصود
این نیست که
این دو جریان،
خلوص کامل
دارند و حق
محض یا باطل
محض­اند. این
دو جریان در
منزلت
تاریخی،
تناسبات خودشان
را تمنا می‌کنند
و در فرایند
اجتماعی، این
تناسبات برای
آنها خلق می‌شود.
بنابراین نمی­شود
سلب مسئولیت
کرد، ولی باید
بدانیم که قدرت
تصرف نخبگان
در هر منزلتی
از تاریخ در
چه حدی است.

اتفاقاً
الان نخبگانی
که مسئله را
می­فهمند، در
جامعه‌ای که
انگیزه
ایمانی دارد،
برای چنین
امری مسئولیت
دارند. این
نخبگان اول
باید گفتمان
اجتماعی را
تغییر بدهند،
سپس در بستر
گفتمان
اجتماعی
جدید، تحقیقات
انجام بگیرد و
بعد هم
اتفاقات جدید
می‌افتد. به
لحاظ مرحله
تاریخی، در
نقطه­ای هستیم
که می‌توانیم
با تمدن غرب،
حتی با دانش و
فناوری آن،
مواجهه صحیح
پیدا کنیم، از
بی‌موضعی
بیرون بیاییم
و موضع خودمان
را روشن بکنیم.
ما ظرفیت
انحلال این
تمدن در قوای
تمدنی خودمان را
داریم و در
این مرحله
هستیم.

اگر
انقلاب
اسلامی واقع
نشده بود،
اصلاً امکان
نداشت که دانش
غرب را منحل
کنیم. وقتی
جامعه‌ای
انقلاب می‌کند،
یعنی انگیزه‌های
آن با ساختار‌ها
درگیر می‌شود.
اگر بعد از
انقلاب، نظام
اسلامی درست
نمی‌کردیم،
امکان نداشت
در فضای نظام
دموکراتیک،
جهان علمی را
تغییر بدهید.
اما اگر جامعه‌ای
تمنای ایمانی
آن به حدی بود
که نظام
اسلامی ایجاد
کرد؛ یعنی
واقعاً این
تمنا به حدی
است که می‌خواهد
حکمرانی
اسلامی و
جامعه اسلامی
بسازد و همه
حیات اجتماعی
تحت تأثیر
تعالیم اسلام
باشد. چنین
جامعه‌ای در
منزلتی است که
می‌تواند
نسبت به علم و
فناوری تمدن مادی،
موضع بگیرد و
آرام آرام بر
آن تفوق پیدا
کند.

س:
به نظر می‌رسد
یکی از مهم‌ترین
تأثیراتی که
هوش مصنوعی در
جوامع می‌گذارد،
برداشتن
مرزهای زبانی
است. الان در واقع
تبادلات
فرهنگی­ای که
بین جوامع
مختلف اتفاق
می‌افتد،
مانعی به اسم
مانع زبان
دارد. مثلاً
شبکه‌های
اجتماعی را که
بشر گسترش
داده باز هم
در خود شبکه‌های
اجتماعی
عمدتاً
ایرانی‌ها با
خود ایرانی‌ها
در ارتباط
هستند، یا
جامعه فرهنگی
آمریکای
لاتین با خود
آمریکای
لاتین در
ارتباط است.
مهم‌ترین
مانعی که وجود
داشت، مانع
زبانی بود؛ یعنی
تبادل فرهنگی
بین یک جامعه
و یک جامعه
دیگر این‌گونه
شکل می‌گرفته
که نخبگانی
بودند که
مطالب را
ترجمه می‌کردند
و بعد
محتواهای
ترجمه شده در
آن جامعه وارد
می­شده. اما
الان هوش
مصنوعی امکان
تبادل فرهنگی
را به صورت
همتا به همتا
می‌کند و همه
آدم‌ها می‌توانند
به صورت
همزمان با هم
صحبت کنند.
حقیقتاً در
این مورد
مقداری
نگرانم که آیا
تمدن غرب با
آن زرق و برقی
که دارد در
این فضای
ممزوج شده
فرهنگی موفق‌تر
است یا تمدن
اسلام؟

ج: این امر
تابعی از نحوه
مواجهه ماست.
اگر شما زبان
را کمی عمیق‌تر
نگاه کنید،
زبان فقط آوا‌ها
و علائم
نیستند.
پشتوانه زبان
یک فرهنگ و یک
حیات اجتماعی
است. مدیران
دنیای مادی در
مرحله هوش
مصنوعی دنبال
این هستند که
فرهنگ‌ها را
همسان کنند.
دریچه اولیه
زبان، به این
مفهومی است که
حضرت عالی می‌فرمایید.
آنها که دنبال
این هدف
هستند، ابزار
را هم برای
همین می‌خواهند
و کارآمدی آن
را هم در همین
جهت می‌خواهند.
در واقع آنها
می‌خواهند
فرهنگ جهان را
یکپارچه کنند
و این زبان‌های
اختصاصی را هم
تبدیل به خرده
زبان کنند و یک
زبان واحد
برای گفتگو ایجاد
شود. این زبان
واحد هم زبان
آسانی است و
احتیاج به یادگیری
گسترده ندارد.
اما مهم‌تر این
است که می‌خواهند
از طریق این
زبان واحد،
فرهنگ واحد ایجاد
کنند؛ یعنی
بنیان زبان‌ها
را هم تغییر
بدهند. این
جزو اهداف
قطعی آینده
آنهاست. کما
اینکه به
اندازه­ای که
ارتباطات را
توسعه داده­اند
در این زمینه‌ها
هم کار کرده­اند.

اما اگر
ما بتوانیم این
تکنیک را در
جهت خودمان
مسخر کنیم، می‌توانیم
آن را معکوس
کنیم؛ یعنی از
زبان واحد در
جهت تحول
فرهنگی،
ایجاد یک فرهنگ
جدید و یک
زبان معنایی
جدید استفاده
کنیم. زبان
بستر تحول
فرهنگ است؛
شما می‌توانید
از زبان برای
گسترش فرهنگ
خودتان استفاده
کنید.
بنابراین شما
می‌توانید در
آن زبان
معنایی تصرف
کنید، به شرط
اینکه به این
سمت حرکت
کنید، با این
فناوی تعیین
تکلیف کنید،
جامعه نخبگی
ما در اتصال با
این فناوری
قرار بگیرد و
بخواهد این فناوری
را در مقاصد
خودش منحل
کند. انحلال
هم مراحلی
دارد. وقتی می‌خواهیم
یک فناوری را
منحل کنیم،
باید در جهان معنایی
خودمان،
جامعه آرمانی
دیگری را تصویر
کنیم، اهداف
خاص را برای
فناوری‌ها
تصویر بکنیم و
ذیل آن اهداف،
کارآمدی‌ها
را تغییر
بدهیم و بعد
از کارآمدی‌ها،
دانش خاص و
نظریه‌های
کلان را تولید
کنیم.

س:
آیا شما جامعه
اکنون ایران
را جامعه‌ای
می‌دانید که
بتواند از هوش
مصنوعی
استفاده مطلوب
ا داشته باشد؟
یا این جامعه
نیاز به ارتقا
دارد؟

ج:
ظرفیت اجمالی
آن را معتقدم.
قبل از انقلاب
اسلامی،
جامعه‌ای که هنوز
در مقابل
رنسانس
انقلاب
نکرده، نمی‌تواند
فناوری‌های
آن را حذف کند.
اگر بعد از
انقلاب
اسلامی، نظام
با دنیا کنار
می‌آمد و یک
نظام
دموکراتیک یا
نظام سوسیالی
درست می‌کرد،
دیگر دنبال
مراحل بعدی
نبود.

اما
جامعه ما
ظرفیت حرکت در
آن هست؛ چون
هم انقلاب
اسلامی کرده، هم
پای انقلاب و
نظام
ایستاده، دست
برنداشته، بلکه
دنبال تحقق
این آرمان‌ها
در تراز جهان
و تغییر وضعیت
جهان است. نظم
کنونی جهان هم
به نقطه‌ای
رسیده که حرکت
و قدرت نرم در
آن در حال
تغییر است.
امتی ظرفیت
دارد که تمدن
رقیب را در
جهاز هاضمه
خودش هضم کند.
روشن است که
هضم یک تمدن،
هضم اجتماعی
است؛ آن هم جامعه‌ای
که در یک
منزلت تاریخی
خاص است. ما در
منزلت تاریخی
قبل از انقلاب
اسلامی قدرت
بالفعل هضم
تمدن مادی را
در هاضمه
خودمان
نداشتیم؛ اما الان
این قدرت دارد
به فعلیت می‌رسد.

س:
فرمایشات شما
در عرصه
راهبرد،
راهبرد خوبی
به ما می‌دهد،
اما در عرصه
میدان با توجه
به پیشرفتی که
هوش مصنوعی
دارد و سونامی‌ای
که در این
عرصه دارد
جامعه را با
خودش می‌برد، آیا
نسخه بالفعلی
در حوزه علمیه
به صورت خاص و
در عرصه
حاکمیت و
ارگان‌های
حاکمیتی که در
این مسئله
مسئولیت
دارند، وجود
داد؟ یا این
نیاز به نظریه
پردازی و نیاز
به گفتمان
دارد.

ج:
برای ایجاد یک
تحول عظیم
حتماً باید
این سه جریان
به هم پیوند
بخورند:
نخبگان حوزه،
نخبگان
دانشگاه و
نخبگان
اجرایی کشور. برای
چنین تحولی،
هم ظرفیت
ایمانی وجود
دارد و هم
ظرفیت
عقلانیت ارائه
راهبرد وجود
دارد. اما
عقلانیت
تکنیکال باید
تولید بشود؛
یعنی باید این
ظرفیت، با
تکینک مواجهه
کند تا بتواند
بر تکنیک مسلط
بشود و بعد
تغییر در آن
ایجاد کند.

س:
تسلط فنی آن
به عهده
دانشگاه می‌شود.
اما تسلط نرم
آن یعنی تغییر
و آن ارتقائی که
در جامعه باید
حاصل بشود، آیا
در این موارد
نسخه‌ای برای
حوزه علمیه و
طلبه‌ها
داریم؟ الان
یک طلبه، به
عنوان یک شخص
در حوزه
علمیه،
دقیقاً باید
چه کاری انجام
بدهد که
بتواند در این
مسیر نقش ایفا
کند؟

ج:
برای فضای
نخبگانی، که
به تعبیر حضرت
آقا حلقه‌های
میانی هستند و
باید نیروهای
فعال ذیل آنها
هماهنگ
بشوند، نسخه‌های
راهبردی وجود
دارد و بر
اساس این
راهبرد‌ها می‌شود
همه را هماهنگ
کرد؛ یعنی این‌گونه
نیست که ما در
سردرگمی یا در
انفعال محضیم.

عده‌ای
در دل همین
جامعه مؤمنین
هستند که
اصلاً معتقدند
انقلاب تمام
شد، یک سال،
دو سال، ده
سال؛ حالا
باید برویم
جامعه‌مان را
بر اساس نظم
جهانی بسازیم.
اسلام دیگر حرف
خاصی ندارد، اصلاً
اسلام یک
فرهنگ است و
تمدن نیست.
طبیعتاً آنها
با شما همراه
نمی‌شوند. اما
این جریانی که
پای حرکت
تمدنی
ایستاده و هنوز
هم به شدت
مقاومت می‌کند
که منفعل
نشود، می‌تواند
بساط تمدن مادی
را جمع کند.
این اسلام
همان اسلام
نابی است که
حضرت امام (ره)
می‌فرمودند.
ایشان می‌فرمودند
ما اگر از
اسلام دست
برداریم، کسی
کاری با ما
ندارد. در
پاییز سال ۶۷ که
آغاز سازندگی است،
حضرت امام (ره)
برای جوان‌های
جهاد سازندگی
بیانیه و
توصیه‌ای دارند
که همه توجه‌تان
به اسلام ناب
باشد. دو
مشخصه برای
اسلام ناب می‌گویند؛
مشخصه اول این
است که اسلام
ناب اسلامی
است که
ابرقدرت­های
شرق و غرب را
به خاک مذلت
می‌کشاند. این
تلقی از قدرت
اسلام است که
می‌تواند
بساط تمدن
مادی را جمع
کند؛ این
اسلام است که
چنین اقتداری
دارد، نه
اسلامی که فقط
یک فرهنگ است. مشخصه
دوم اسلام ناب
هم این است که
طرفدار ضعفا و
مستضعفین
است،
مستضعفین
طرفدار آن، و
ثروتمندان
دشمنان آن
هستند. گویا
امام (ره)
نگران‌اند که
در دوره
سازندگی، ما
اسیر اسلام
آمریکایی
بشویم. اگر
اسلام، اسلام
ناب باشد؛
یعنی آن تلقی
از اسلام، اگر
در جامعه
تثبیت بشود،
مؤمنانی که
این درک از
اسلام را
دارند و دنبال
چنین اسلامی
هستند، ظرفیت
مواجهه با تمدن
غرب و هضم آن
در هاضمه
خودشان را
دارند. معنای
اینکه قُلل
رفیع جهان را
فتح می‌کنیم
همین است که
اسلام ناب،
ظرفیت هضم
کردن تمدن
مادی را در
درون هاضمه
خودش دارد. ما
الان در این
منزلت تاریخی
هستیم و همین‌جا
است که ما
نباید اشتباه
کنیم؛ چون
تسلط بر تمدن
غرب یک تسلط
همه جانبه
است. هم باید
قدرت نرم ما و
هم قدرت سخت
ما به نقطه‌ای
برسد که آن را
هضم کنیم و
این شدنی است.

س:
حضرت عالی فرمودید
تا صاحب
فناوری
نباشیم و آن
فناوری مبتنی
بر مبانی و
غایت تمدنی ما
نباشد،
لزوماً در خدمت
ما و فرهنگ و
تمدن توحیدی
عمل نخواهد
کرد. از طرف
دیگر ابتنای
بر مبانی با
لزوم موافقت قطعیه،
یک فرایند
زمان بر است
که با سرعت
چشم‌گیرِ
توسعه هوش
مصنوعی منجر
به از دست
رفتن فرصت‌ها
در جهت­دهی به
این دانش و
فناوری خواهد
شد. در این عرصه
چنانچه
بخواهیم
مبتنی بر
اجتناب از
مخالفت قطعیه
ورود کنیم،
بفرمایید
کدام محور‌ها
را باید بیشتر
مراقبت کنیم.

ج:
شیوه مخالفت
قطعیه اگر هم
منطق روشنی
نداشته باشد،
راه به جایی
نمی‌برد. در
واقع یک تصرف
حداقلی است که
آن هم در دراز
مدت منحل می‌شود؛
یعنی نظارت
شورای
نگهبانی بر
فرایند تمدن
غرب، نظارت
موفقی نیست؛
شما نمی­توانید
خروجی یک تمدن
را دیافت کنید
و بعد نظارت
حداقلی بر آن
خروجی داشته
باشید. این
برای اسلامی
کردن کافی
نیست. اگر به
درد دوره مشروطه
هم می‌خورده،
به درد دوره
نظام اسلامی و
حرکت به سمت
تمدن نمی‌خورد.
پس بین حداقلی
و حداکثری
حرکت نکنید، بلکه
بگویید مراحل
و گام‌های آن
چیست. شما اگر
می‌خواهید هوش
مصنوعی را در
تمدن اسلامی
منحل کنید،
اول باید
رؤیای
متفاوتی برای
خودتان در نظر
بگیرید، بعد
غایات متفاوت
برای هوش
مصنوعی در نظر
بگیرید و
متناسب با آن
غایات،
کارکرد‌ها را
عوض کنید و به
تدریج
ساختارش را
تغییر بدهید،
دانش جدید
ایجاد کنید و
ابر نظریه‌ها
را تولید
کنید.

بنابراین
اسلامی کردن
یک تمدن، تفقه
خودش را می‌خواهد.
این‌گونه
نیست که ما از
طریق احکامی
که ناظر به
موضوعات است ـ
آن هم به نحو
نظارت بر
خروجی یک تمدن
ـ بتوانیم یک
تمدن را دینی
کنیم؛ باید در
فرایند‌ها
دست ببریم.
حضور در
فرایندهاست
که امکان اسلامی
سازی را فراهم
می‌کند.

س:
پس وظیفه ما
تا قبل از
رسیدن به بلوغ
جهت‌دهی
فناوری
ارتباطی چه خواهد
بود؟

ج:
ظرفیت ایمان
اجتماعی
ظرفیتی است که
این مطالبات
را دارد. اگر
این مطالبات
را نداشت، در
همان مرحله
بعد از انقلاب
اسلامی به یک
جامعه دموکراتیک
می‌رسیدیم و
تمام می‌شد. یا
در ساخت نظام
اسلامی به
راحتی در تمدن
غرب منحل می‌شدیم
و صلح با کل تمدن
مادی حاصل می‌شد؛
حداکثر ما
دنبال یک سهم
تأثیر بیشتر
در همان تمدن
مادی بودیم؛
یعنی فضای
حاکم بر جهان
همان فضا می‌ماند
و ما هم در
همان فضا، بر
سر سهم تأثیر
بیشتر رقابت
می‌کردیم. مثل
الان که رقابت
بین کشورهای
غربی است. اما
این‌گونه
نشدیم. وقتی
این فضای تغییر
را تحلیل می‌کنیم،
پشت سر آن یک
انگیزه
ایمانی است.
وقتی می‌خواهید
ظرفیت جامعه
را بسنجیم،
باید با اقدامات
آن بسنجیم، نه
شاخص‌های
کوچک.

اگر
جامعه‌ای در
منزلتی از
ایمان
ایستاده که می‌تواند
به سمت تصرف
در تکنیک حرکت
کند، در این
جامعه
نخبگانی پیدا
می‌شوند که می‌فهمند
و این فهم
تبدیل به
گفتمان می‌شود.
پس نخبگانمان
و حلقه‌های
میانی ما باید
بیایند و
گفتمان سازی
کنند تا آرام
آرام به سمت
تغییر فضای
علمی برویم.

س: سؤال
اول اینکه اگر
مثالی از
تکنیک و
تکنولوژی که
با تمدن توحیدی
ایجاد شده را
بفرمایید،
شاید یک مقدار
مفهوم اینکه
تکنولوژی
توحیدی
داریم، مشخص‌تر
بشود. سؤال
دوم یک مقدار
کلی‌تر است.
اینکه
فرمودید باید
علوم و فناوری‌ها
در هاضمه
تمدنی هضم
بشود، فرض
کنید علم فلسفه
یا علم طب
زمانی که می‌آمده،
هزار سال طول
می‌کشیده که
در هاضمه مردم
هضم شود، اما
الان که هزاران
رشته تدیس می‌شود،
اگر این
بخواهد در
هاضمه تمدنی
صد ساله و
هزار ساله هضم
شود خیلی
طولانی می‌شود
و عملاً به آن
شکل کار سخت
می‌شود.

ج: در
واقع شما
دارید سرعت
گسترش دانش در
دوران جدید را
بحث می‌کنید.
حتماً همین‌گونه
است و این یک
ظرفیت تحرک
بالاتری می‌خواهد.
من معتقدم که
ضریب تحرک
جبهه حق هم
بالا رفته است؛
یعنی این‌گونه
نیست که سرعت
تولید در جبهه
حق متوقف شده
باشد و فقط در
آن طرف سرعت
بالا رفته باشد.
اگر ظرفیت
انگیزه
ایمانی،
ظرفیت عبور از
این فضا باشد،
امداد می‌شود.
قواعد امداد
که فقط در
میدان درگیری نظامی
و قواعد خاص
آن نیست. اگر
جبهه حق
بخواهد حرکت
بکند، که می‌خواهد
و این انگیزه
در آن پیدا
شده، ممکن است
امدادی که می‌شود
متناسب با
تقاضایش با
ادوار گذشته
متفاوت باشد؛
یعنی قواعد
امداد یک
قواعد خاصی
است. کما
اینکه نصرت در
میدان درگیری
نظامی، صرفاً
به تناسبات
کمّی برنمی‌گردد،
«
كَمْ
مِنْ فِئَةٍ
قَليلَةٍ
غَلَبَتْ
فِئَةً
كَثيرَةً
بِإِذْنِ
اللَّهِ
».[۲] در
مرحله تولید
نرم‌افزارهای
زیست اسلامی
هم همین‌گونه
است. اگر
جامعه‌ای به
نقطه‌ای رسید
که ظرفیت
ایمانش اقتضا
دارد که مؤمنانه
زیست داشته
باشد و نمی‌خواهد
در فضای دانش
و فناوری مدرن
زیست کند، چنین
ملتی سرعت
امدادش
متفاوت است.

مثلاً
در قرون
متمادی که
تمدن اسلامی
شکل گرفته، آن
فناوری‌ها را
تحت تأثیر
فرهنگ اسلام
می‌دانید یا
نمی‌دانید.
فناوری
متناسب با
خودش است. بعد
هم که در غرب
رفته تغییر
کرده، آنها در
جهان معنایی خودشان
منحلش کردند.
فرض کنید هنر
معماری اسلامی
تابع فنونی
بوده که
فناوری‌های
آن درون فرهنگ
اسلامی پیدا
شده. همان موقع
هم دنیای
اسلام با جهان
بیرون خودش
مثل ایران و
روم تعامل
داشته و این
تعامل به نحو
اقتباس نبوده
است؛ بلکه
تعاملِ یک
جریان مسلط
بوده که فناوی­ها
را می‌آورَد و
استفاده و هضم
می‌کند. بعد‌ها
هم که
دستاوردهای
ما به دنیای
غرب رفته،
دنیای غرب
آنها را در
مسیر تمدنی
خودش منحل
کرده.

ما
می‌خواهیم
دوباره از نو
یک انحلالی
انجام بدهیم. این
یک رفت و
برگشت است. می‌خواهیم
مواجهه تمدنی
با تمدن غرب
داشته باشیم،
مثل یک موجود
زنده بزرگ که
می‌خواهد
محیط زیست
خودش را تطهیر
و پاک کند و بهداشت
محیط زیست
خودش را رعایت
می‌کند، در
عین اینکه
تعامل با تمدن‌های
دیگر هم دارد.

 



[۱] . «اللَّهُ
وَلِيُّ
الَّذينَ
آمَنُوا
يُخْرِجُهُمْ
مِنَ
الظُّلُماتِ
إِلَى
النُّورِ وَ
الَّذينَ
كَفَرُوا
أَوْلِياؤُهُمُ
الطَّاغُوتُ
يُخْرِجُونَهُمْ
مِنَ
النُّورِ إِلَى
الظُّلُماتِ
أُولئِكَ
أَصْحابُ
النَّارِ هُمْ
فيها
خالِدُونَ
»؛ سوره
بقره، آیه ۲۵۷.

[۲] . «فَلَمَّا
فَصَلَ
طالُوتُ
بِالْجُنُودِ
قالَ إِنَّ
اللَّهَ
مُبْتَليكُمْ
بِنَهَرٍ فَمَنْ
شَرِبَ
مِنْهُ
فَلَيْسَ
مِنِّي وَ مَنْ
لَمْ
يَطْعَمْهُ
فَإِنَّهُ
مِنِّي إِلاَّ
مَنِ اغْتَرَفَ
غُرْفَةً
بِيَدِهِ
فَشَرِبُوا
مِنْهُ
إِلاَّ
قَليلاً
مِنْهُمْ
فَلَمَّا جاوَزَهُ
هُوَ وَ
الَّذينَ
آمَنُوا
مَعَهُ قالُوا
لا طاقَةَ
لَنَا
الْيَوْمَ
بِجالُوتَ وَ
جُنُودِهِ
قالَ
الَّذينَ
يَظُنُّونَ
أَنَّهُمْ
مُلاقُوا
اللَّهِ كَمْ
مِنْ فِئَةٍ
قَليلَةٍ
غَلَبَتْ
فِئَةً
كَثيرَةً
بِإِذْنِ
اللَّهِ وَ اللَّهُ
مَعَ
الصَّابِرينَ
»؛ سوره
بقره، آیه ۲۴۹.

پیمایش به بالا