نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 06 ارديبهشت 1403 - Thu, 25 Apr 2024

نزول هدایت الهی برای سعادت و نجات/ داستان نزول ائمه به عالم دنیا و آثار تبعیت یا فاصله گرفتن از آنها

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 4 فروردین ماه سال 1400 است، که در حسینیه حضرت زهرا سلام الله علیها ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه در ادامه جلسه قبل بیان میدارند؛ بر اساس آیات قرآن و روایات، ائمه هدی آیات اکبر الهی، هدایت الهی و حقیقت ذکر الهی هستند. تبعیت از ایشان، به معنای پذیرش مقامات آن بزرگواران و پایبندی بر تعهداتی است که این پذیرش و اعتقاد به همراه می آورد. اگر کسی از ایشان تبعیت نمود، در دنیا و آخرت در وادی هدایت، نور و بصیرت قرار خواهد داشت و ترس و اندوهی برای او نخواهد بود.

نزول هدایت همراه با هبوط آدم

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . مرحوم کلینی در باب نُتف، ذیل این آیه که خدای متعال به حضرت آدم خطاب می کند شما باید هبوط کنید، روایت شریفه ای ذکر کرده اند. البته ظاهر آیات این است که بعد از آن فراموشی که برای حضرت اتفاق افتاد «فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا»(طه/115)، خدای متعال توبه حضرت آدم را قبول کرد و در عین حال فرمود که باید هبوط کنید. سپس با فرض اینکه دار دنیا، دار دشمنی و عداوت است و دستگاه شیطان به طور کل با فرزندان حضرت آدم دشمنی می کند، خدای متعال به حضرت آدم بشارتی می دهد که «فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَى»(طه/123)؛ چراغ هدایتی را از محضر خودم به سوی شما می فرستم. پیداست که این طور انتصاب، دلالت بر این می کند که جریان هدایت یک جریان بسیار کریم و دارای اختیار و اراده است.

«يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى»، هدایتی از جانب من به سوی شما می آید، چراغ هدایت را من روشن می کنم و نازل می نمایم. «فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَى»، اگر کسی در عالم ارض -که آدم هبوط کرد- از این هدایت نازل شده تبعیت کند، نه گمراه می گردد، نه گم می شود و نه به شقاوت می رسد. هم راه را پیدا می کند، هم عاقبت به خیر می شود.

سپس می فرماید: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي»(طه/124)، ولی اگر کسی از ذکر من اعراض کرد و رویگردان شد، «فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَی»، عیش او در دنیا، عیش ضنک و تلخ است؛ اگر همه امکانات مادی هم به او بدهند، از این ضنک و ضیق نجات پیدا نمی کند. تنها راه نجات از ضنک و ضیق در زندگی در عالم دنیا، این است که انسان دنبال این چراغ هدایت حرکت کند و از ذکر الهی اعراض ننماید و رویگردان نشود. علاوه بر این که عیش او در دنیا عیش ضنک  است، «وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَی»، وقتی هم در قیامت محشور می شود، او را کور محشور می کنیم، که روایت داریم غیر از این که باطن و چشم باطنش از او گرفته می شود، چشم ظاهرش نیز از او گرفته می شود. «قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَقَدْ كُنْتُ بَصِيرًا»(طه/125)، به خدای متعال عرضه می دارد دلیل این که من را اعمی و نابینا در وادی عمایه محشور کردید چیست؟ من بصیر بودم، بینا بودم، «قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا»(طه/126)، آیات ما به سوی شما آمد و شما نسبت به آن نسیان کردید، «وَكَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنْسَى».

سپس خدای متعال، یک قاعده کلی می فرماید: «وَ كَذَلِكَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ وَ لَمْ يُؤْمِنْ بِآيَاتِ رَبِّهِ»(طه/127)، تمام کسانی که مرز حدود الهی را رعایت نکنند و به آیات پروردگارشان ایمان نیاورند، سرنوشت آنها همین است؛ «وَ لَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَى»، عذاب آخرت از این هم شدیدتر و پایدار تر است. این داستان در قرآن مکرر بیان شده و در سوره مبارکه بقره نیز آمده که خدای متعال همین بشارت را داده است: «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ»(بقره/38)، اینجا تعبیر این است که اگر کسی از این هدایتی که خدای متعال نازل فرموده، دنبال روی کند، «فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ»، گرفتار خوف و حزن نمی شود. این مقام اولیاء خداست، «أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ»(یونس/62)، اگر کسی در پرتو این چراغ هدایت حرکت کند، به این مقام می رسد.

امام؛ هدایت نازله الهی

یکی از عناوینی که در این آیات برای امام ذکر شده و امام علیه السلام با آن عنوان معرفی شده اند، جریان هدایت الهی است، «فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى» که این جریان هدایت، در روایات ما و در خود آیات قرآن، به قرآن و ائمه علیهم السلام تفسیر شده است. در سوره مبارکه بقره، خدای متعال می فرماید: «الم * ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ»(بقره/1-2)، به باطن  کتاب و مقام عظمت و رفعت آن اشاره شده است؛ نه آن منزلتی که در دسترس است و آن هدایتی که متقین را دستگیری می کند. روایات، این کتاب «ذَلِكَ الْكِتَابُ» را به امیرالمومنین تأویل نموده اند؛ آن کتابی که هدایت متقین به وسیله او واقع می شود، وجود مقدس امیرالمومنین است.

در ذیل این آیه شریفه نیز -خداوند می فرماید شما باید در عالم ارض هبوط کنید، ولی جریان هدایت از محضر من نازل می شود- بحث ما در همین روایتی بود که مرحوم کلینی در باب نتف نقل کرده اند. امام صادق سلام الله علیه فرمودند: «مَن قالَ بِالأَئِمَّةِ وَ اتَّبَعَ أمرَهُم وَ لَم يَجُز طاعَتَهُم»(1)، اتباع از هدایت این است که انسان قائل و معتقد به امامت ائمه باشد و بعد از اعتقاد، اطاعت کند و تعدی از فرمان و طاعت آنها ننماید. اگر کسی معتقد به ائمه علیهم السلام شد و از مدار طاعت آنها تجاوز نکرد، همان کسی است که «فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ»(طه/123)، تبعیت از این هدایت کرده است. پیداست که این هدایت نیز، وجود مقدس معصومین سلام الله علیهم هستند.

اتّباع، یعنی معرفت و طاعت. اگر کسی قائل و معتقد به امامت ایشان باشد و به این معرفت برسد، سپس در مقام طاعت نیز برآید، همان کسی است که «فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ». پس این چراغ هدایت که از محضر خدای متعال نازل شده و سعادت ما را تضمین می کند، -با اینکه به عالم ارض هبوط کردیم و این هبوط، همراه با شیطان و عداوت و نقشه ها و مکائد اوست- وجود مقدس معصومین سلام الله علیهم اجمعین هستند که تبعیت از آنها، یعنی معرفت و طاعت. اگر کسی این حقایق را، این نورهای با عظمت را و این هدایت الهی را بشناسد و به آنها قائل شود، سپس از تبعیت و طاعت آنها نیز خارج نگردد، «فَلَا يَضِلُّ وَ لَا يَشْقَى»؛ و به تعبیر سوره مبارکه بقره «فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ»(بقره/38). یکی از نکاتی که در باب اضطرار به ائمه علیهم السلام وجود دارد همین است.

اضطرار؛ مقدمه تبعیت از امام

اگر کسی این را فهمید که ما هبوط کرده و ناچار از این هبوط بوده ایم –هبوطی که همراه با شیطان و دشمنی ها و عداوت او می باشد– و نیز باید از عالم ارض مسیر خودمان را پیدا کنیم و ادامه دهیم، به اضطرار می رسد؛ یکی از نکات اضطرار ما به حجت همین است. البته این اضطرار صِرف دانستن نیست؛ انسان باید در وجودش یک اتفاقی بیافتد تا این اضطرار را حس کند. اگر کسی این را فهمید مضطر می شود، می فهمد که ناچار باید با این چراغ هدایت الهی در عالم حرکت کند. اگر به این اضطرار رسید و سپس دنبال این چراغ هدایت حرکت کرد، جزو اولیاء خدا می شود «فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ»؛ لذا این هبوط جای نگرانی ندارد.

این که انسان از عالم بهشت رانده شده، جای حزن نیست؛ چیزی از دست نداده است. هبوطی که ما را به اضطرار به حجت برساند و سپس با حجت خدا راه را طی کنیم، در این هبوط حزن و خوفی نیست. از بهشت رانده شده ایم و به بهتر از بهشت رسیده ایم. اگر در عالم ارض به وجود مقدس امیرالمومنین راه پیدا کنیم و با حضرت طی طریق نماییم، این غصه ندارد، درست است شیطان هم آمده، اما امام نیز آمده است. نه جای خوف و نه جای حزن است. ولی اگر کسی به اضطرار و به امام نرسید و این چراغ هدایت را در عالم پیدا نکرد، پیداست که هم جای غصه است، هم جای خوف. بسیار وادی وحشتناکی است که آدم در عالم ارض، با شیاطین، قوای شیطاین و با نقشه های آنها باید زندگی کند. پیداست که عالم جای حزن است. آدم از عالم بالا به این عالم تنزل پیدا کرده است.

در روایتی در کتاب علل الشرایع، از وجود مقدس موسی بن جعفر سلام الله علیه نقل شده است که از حضرت سوال کرد ما قبل از این که در عالم دنیا بیاییم، در عالم ارواح بودیم و آن عالم، این گرفتاری های عالم دنیا را ندارد؛ عالم نورانی است و ما در آن عالم از درگیری های عالم دنیا راحت بودیم. چرا خدای متعال ما را در عالم ارض آورد؟ حضرت فرمودند: به خاطر این که اگر شما در آن عالم می ماندید و تنزل پیدا نمی کردید، نورانیت خود را می دیدید و دچار عُجب می شدید. خیال می کردید خبری است! شما را در این عالم آوردند، تا اضطرارهای خودتان را بفهمید؛ شما را گرفتار و محتاج کردند فرمود: من شما را به اینجا آوردم تا معجب نشوید، غافل نگردید و بتوانید به خدای متعال برسید.

خدای متعال ما را به اینجا آورده تا مسیر بندگی خدا فراهم شود. اگر ما را تنها می گذاشت، غرض حاصل نبود. ما را گرفتار و مبتلا کرده و بیش از همه چیز مبتلای به شیطان و دشمنان اهل بیت و آن دستگاه ظلمانی، امام را نیز نازل فرموده است. اگر ما در این سختی ها به اضطرار به امام برسیم، «فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ»، «فَلَا يَضِلُّ وَ لَا يَشْقَى».

امام؛ حقیقت ذکر الهی

عنوان دیگری که در این آیات برای امام ذکر شده و امام با آن یاد شده اند، عنوان ذکر است؛ «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي»(طه/124)، نفرموده «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ هُدای». گویا انسان باید از این چراغ هدایت تبعیت کند و این چراغ هدایت حقیقت ذکر الهی نیز می باشد. با تنزل امام، برای ما هم ذکر در عالم نازل شده و هم هدایت نازل گشته است؛ همان که خدای متعال در سوره مبارکه طلاق می فرماید: «قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْرًا»(طلاق/10). همین طور که هدایت نازل شده، ذکر نیز نازل شده است؛ هر دو با هم نازل شده اند.

جریان تنزل حقیقت هدایت و حقیقت ذکر الهی، در آیه مبارکه نور بیان شده است: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»(نور/35)، که چگونه این چراغ هدایت الهی، این نور الهی و این ذکر الهی تنزل پیدا کرده است. مراتب تنزل آن را در نور الهی و مشکات الهی، تا بیوت انبیاء «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّه»(نور/36)، در آن آیات توضیح داده است. لذا خانه های انبیاء خانه هایی است که «أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ». چون حقیقت هدایت نازل شده است، ما می توانیم با این هدایت، رفعت پیدا کنیم. امام رضا علیه السلام فرمودند: حقیقت الهی، جریان هدایت است؛ «اللَّهُ  نُورُ السَّماواتِ  وَ الْأَرْضِ  فَقَالَ هَادٍ لِأَهْلِ السَّمَاءِ وَ هَادٍ لِأَهْلِ الْأَرْضِ»(2)، این هدایت در نبی اکرم متمثل است و در مشکات وجود حضرت نازل می شود؛ سپس در خانه های انبیاء می آید. لذا در این خانه ها اجازه رفعت وجود دارد. با این جریان هدایت، انسان می تواند رفعت پیدا کند؛ چون تنزل ذکر است و اجازه ذکر نیز داده شده «أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ».

این داستان تنزل جریان هدایت و جریان ذکر الهی است؛ اگر کسی تبعیت کند، «فَلَا يَضِلُّ وَ لَا يَشْقَى» و اگر کسی از این جریان هدایت و ذکر اعراض کند، نتیجه اش این است «فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَی». اگر کسی در این عالم ارض از ذکر الهی رویگردان شد، گرفتار ضنک در عیش می شود؛ همه امکانات دنیا را به او بدهند، راه نجات نیست و از این تنگنا نجات پیدا نمی کند. البته در بعضی روایات دارد که در دوران رجعت، حقیقتا این امکانات نیز از ایشان گرفته می شود. اگر کسی در دنیا غرق در امکانات مادی باشد، ولی در وادی غفلت باشد و در عالم با امام راه نرود، در وادی ظلمت است، در وادی تیه و ضلال است. غیر از این جهت، در روایات دارد که اصلا همین امکانات مادی نیز، در دوران رجعت از اینها گرفته می شود.

عالم رجعت، عالم عجیبی است؛ خصوصیاتش باید در روایات رجعت بررسی شود، اصلا عالم دیگری می شود، دگرگون می شود. امکانات از دست کفار گرفته می شود و به گرفتاری های سخت می افتند. در بعضی روایات دارد که مأکولاتشان چیست؛ البته توضیحاتش بماند. تحولاتی که در دوره رجعت اتفاق می افتد، اتفاقات عجیب و غریبی است؛ عالم، عالم دیگری می شود. رزق مادی دستگاه کفار هم تنگ می شود. این نتیجه اعراض از امام است. در دوران رجعت که ائمه رجعت می کنند و حقیقت ولایت آنها در عالم ظاهر می شود و بساط ولایت شیطان جمع می گردد، امداد ظاهری دستگاه شیطان نیز جمع می شود. آنها در عیش مادی هم به ابتلائات بسیار بدی می افتند.

البته غیر از این، قبل از دوران رجعت نیز حقیقت این است که اگر کسی از امام رویگردان شود -ولو هنوز دوران ظهور نیست و دوران مهلت دستگاه شیطان است- در همین دوران هم اگر کسی از امام اعراض کند، در وادی ضنک و ظلمات و حیرت است. در روایات آمده؛ اینطور نیست که اگر انسان در عالم با شیطان راه رفت، امکاناتی که به شیطان داده می شود و سفره ای برای انسان پهن می گردد، اگر انسان سر آن سفره نشست، در وسعت می باشد؛ اینطور نیست، در سفره انسان وسعت نیست. وسعت در همراهی امام است؛ این آیه این را می خواهد بگوید. پس اگر کسی از امام اعراض کرد، به ضیق و ضنک و عمایه می افتد. اگر کسی از امام جدا شد، در وادی عمایه قرار می گیرد و در عالم دنیا نیز، در همین وادی است.

«و بَصَّرَهُم بِنا مِنَ العَمى»، اگر کسی از امام جدا شد به بصیرت نمی رسد، در وادی عمایه است. «هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَ الْبَصِيرُ»(رعد/16) می خواهد همین را بفرماید؛ و الّا چشم ظاهری که یک مثل است و پیداست اگر کسی این نعمت را نداشت، به سختی می افتد. ولی چه بسا انسان ها این نعمت را ندارند و ابتلاء عالم دنیای ایشان است و در عالم آخرت برایشان درجات به حساب می آید. آن عمایه ای که خطرناک است، آن کوری ای که خطرناک است، این است که انسان نسبت به چراغ هدایت کور باشد و نتواند راه هدایت را، امام را ببیند و از درک امام در عمایه باشد. وادی دوری از امام، وادی عمایه است. لذا می فرماید: «هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَ الْبَصِيرُ»؛ که مکرر در قرآن این دو را مقایسه می کند. این مقایسه آدم بصیر و بینای ظاهری نیست، گرچه آن هم نعمت الهی است و ممکن است کسی از این نعمت محروم باشد و آن محرومیت هم همراه با سختی هاست؛ ولی آن سختی ها به معنی  عذاب نیست. ممکن است ابتلاء یک مومن در عالم دنیا باشد، این ابتلاء درجات هم برایش می آورد.

ولی آن عمایه، عمایه ای است که انسان با اختیار خودش انتخاب می کند، از امام جدا می شود و در یک وادی وارد می شود که وادی عمایه و حیرت و سرگردانی است. اگر کسی از امام جدا شد وارد آن وادی می شود؛ در عالم آخرت هم در همین وادی است. وادی عمایه، وادی ای است که در آن آدم چشم ندارد، هم نور نیست و هم چشم نیست.

انسان یک چشم ظاهری دارد که باید عالم طبیعت را ببیند و نیز انسان یک چشم باطنی دارد که عوالم دیگری را باید ببیند. در روایات است که انسان دو چشم دارد که با آن ها عالم طبیعت را می بیند؛ دو چشم هم در قلب اوست که اینها شوخی نیست. یعنی عالم قلب انسان، عالمی است که باید با عوالم باطنی تماس پیدا کند. امکانات زندگی در عوالم باطنی را نیز به انسان داده اند؛ قلب انسان گوش دارد، چشم دارد، قوا دارد و با این قوا می تواند در ملکوت عالم زندگی کند. اگر این امکانات از کسی گرفته شد، یعنی قلب دارد، ولی قلبش کور است؛ دیگر نمی تواند با این قلب حقایق عالم باطنی را ببیند.

لذا روز قیامت پرده ها کنار می رود و آن حقایق مشهود می شود؛ حقایقی که الان برای ما پیدا نیست. به یک معنا، قیامت اینطور نیست که الان نباشد؛ البته قیامت در زمان خودش واقع می شود، ولی بهشت و جهنم هم اکنون هست. منتها عده ای این گونه اند «يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ»(روم/7)، ظاهر حیات دنیا را می بینند، اما از عالم آخرت در غفلت اند؛ پیداست که الان هم عالم آخرت هست، منتها «وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ»، از آخرت غافل اند. اگر انسان به این عمایه مبتلا شد، وقتی که پرده ها کنار می رود و همه چیز آشکار می شود، او چشمی را که با آن بتواند در عالم زندگی کند ندارد.

عالم دنیا به منزله رحم مادر است؛ در بعضی از نقل ها نیز همین گونه از آن تعبیر شده است. در این دنیا امکاناتی که انسان باید پیدا کند تا بتواند در عالم آخرت زندگی نماید، به او عطا می شود. مثل این که آدم در رحم مادر، آن قوا و امکاناتی که باید با آنها در عالم ارض بعد از تولد زندگی کند، به او داده می شود. اگر انسان در این عالم درست راه نرفت، در آن عالم که محشور می شود، امکانات او تمام نیست. یکی از کج روی ها این است «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي»، کسی از ذکر الهی روی بگرداند.

بصیرت؛ نتیجه تبعیت از امام

خدای متعال ذکر را نازل کرده است و ما می توانیم وارد وادی ذکر شویم که همان بیوت است. اگر پا در آن وادی گذاشتیم و با امام راه رفتیم، به ذکر می رسیم؛ وادی ذکر، وادی بصیرت است. یکی از اسامی امام ذکر است؛ انسان اگر با این ذکر حرکت کرد، به بصیرت می رسد و اگر از ذکر اعراض کرد، وارد وادی عمایه می شود. غیر از این که فرمود «و بَصَّرَهُم بِنا مِنَ العَمى»، معنایش این است که امام از آن جهت که ذکر الهی است، با این کلمه ذکر برای انسان بصیرت پیدا می شود و آدم از وادی عمایه نجات پیدا می کند. اگر از این ذکر جدا شدی، وادی، وادی کوری است. در عالم آخرت که «يَوْمَ هُمْ بَارِزُونَ»(غافر/16)، همه خصوصیات انسان آشکار می شود، آن موقع می بینی که «قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى». پس انسانی که با ائمه ضلال حرکت می کند، در آخرت کور محشور می شود و انسانی که با امام هدایت حرکت می کند، در آخرت با چشم و در وادی بصیرت است.

در آیات قرآن گفته شده که اگر کسی در دنیا با امام حرکت نکرد، در عالم آخرت در عالم تاریکی است. اگر با امام حرکت کرد، در عالم آخرت در وادی نور است؛ «يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ يَسْعَى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمَانِهِمْ»(حدید/12)، کسانی که در قیامت وارد محشر می شوند و با نور امام حرکت می کنند، چراغ هدایت الهی در پیش روی آنها روشن است. اینها همان کسانی هستند که در دنیا با امام راه رفتند و به این چراغ هدایت اقتدا کردند. کسانی که روی خود را از این چراغ هدایت و ذکر الهی برگرداندند، در عالم آخرت در تاریکی هستند. لذا در ادامه آیات سوره حدید می فرماید: «يَوْمَ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَ الْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا»(حدید/13)، در قیامت منافقون و منافقات، در وادی ظلمت اند. به مومنین می گویند: «انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ»، مهلتی بدهید، نگاهی به ما کنید تا ما از نور شما استفاده کنیم، ما در اینجا نور نداریم. به آنها می گویند: «قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا»، برگردید! ما این نور را از عالم دنیا آورده ایم. اگر شما این نور را می خواستید، باید از عالم دنیا با خودتان می آوردید.

اگر کسی در دنیا با امام حرکت نمود، از این ذکر اعراض نکرد و از این هدایت الهی رویگردان نشد و تبعیت نمود، وقتی وارد عالم آخرت می شود بصیر است. کما این که در دنیا هم همین گونه است؛ انسانی که با امام راه می رود، در وادی بصیرت است، حقایق عالم را می بیند. هم چشم سر و هم چشم قلبش باز می شود. در همین دنیا چیزهایی را با چشم سر می بیند که دیگران نمی بینند. نه با چشم دل؛ چشم دل عالم دیگری را می بیند. در همین دنیا با چشم سر چیزی را می بیند که دیگران نمی بینند.

این که مومنین در عصر ظهور مد بصر پیدا می کنند، امتداد نور چشمشان افزایش پیدا می کند و امام خودشان را هر کجا که هستند می بینند، با همین چشم سر است، چشم دل نیست؛ چشم دل سر جای خودش. می گوید ورودی مسجد الحرام، محضر امام باقر علیه السلام بودیم؛ حضرت به یکی اصحابش فرمود: از کسانی که داخل مسجد الحرام می شوند بپرس ابوجعفر را ندیده اید؟ میگوید دم در مسجد الحرام ایستادم و شروع کردم به پرسیدن. یکی یکی آمدند و رد شدند؛ گفتند نه، ندیدیم. ابوهارون مکفوف آمد؛ نابینا بود. حضرت گفت: از ابوهارون بپرس که حضرت را دیده یا نه. ابوهارون در پاسخ گفت: مگر کوری! نمی بینی امام ایستاده اند؟! آن یک رویت دیگری است.

در ظهور این اتفاق می افتد و گویا این عمومی می شود. پرده کنار می رود و مومنین امام را می بینند، با نور امام زندگی می کنند. همین است که وقتی حضرت ظهور می کنند، «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا»(زمر/69). این تعبیر لطیف است که «وَ اسْتَغْنَى الْعِبَادُ مِنْ  ضَوْءِ الشَّمْسِ»(3)، مردم از نور ماه و خورشید بی نیاز می شوند. وقتی ظهور واقع می شود، این اتفاق می افتد.

اگر کسی در همین عالم ارض با امام حرکت کرد، چشم ظاهری او نیز متحول می شود، با همین چشم چیزهایی را می بیند که دیگران نمی بینند؛ چشم قلبش که جای خود دارد! «و أنِرْ أبصارَ قُلوبِنا بضِياءِ نَظَرِها إلَيكَ حتّى تَخرِقَ أبصارُ القُلوبِ حُجُبَ النورِ فَتَصِلَ إلى مَعدِنِ العَظَمَةِ»(4)؛ این همان در پرتو نور امام حرکت کردن است. اگر کسی در عالم با امام حرکت کرد، آنقدر قلبش نورانی می شود که حجاب های نورانی را خرق می کند تا برسد به مقام «مَعدِنِ العَظَمَةِ». به گمان حقیر، این همان مقام کنه نورانیت امام است که اسم اعظم الهی است؛ بالاتر از آن هم من فکر نمی کنم که برای غیر از چهارده معصوم باشد.

عدم امکان رشد، بدون امام

البته ادعا زیاد است؛ ادعاست! خیلی ها گفتند: ما به جایی می رسیم که از مقاماتی که عبور کردیم، دیگر احتیاجی به امام نیست! بعضی ها تعبیرهای زشت و رکیکی به کار می برند؛ می گویند: آدم نردبان را برای این می خواهد که برود بالای پشت بام، وقتی رفت، دیگر نردبان لازم نیست! این تعبیرات زشت را راجع به امام به کار می برند. در حالی که امام سبیل است، صراط است، وجه است. هیچ کجا ما این تعابیر زشت را نداریم که امام نردبان ما باشند! امام شفیع اند، سبیل اند، صراط اند، وجه اند. بنده از روایات اهل بیت اینطور نفهمیدم؛ لذا نسبت نمی دهم که انسان بدون امیرالمومنین بتواند به یک مقامی برسد و راه برود؛ محال است. ادعا می کنند به جایی می رسی که «هُنَالِكَ الْوَلَايَةُ لِلَّه»(کهف/44) نه محمد است، نه علی، نه فاطمه! اینها زیاده روی و ادعاهای بزرگی است، که خودشان باید جوابش را بدهند؛ نمی دانم مقابل حضرت امیر می توانند جواب بدهند یا نه؛ من نمی دانم.

نکته دیگری که در این آیات ذکر شده، این است که امام، هم به عنوان چراغ هدایتی که خدای متعال در عالم ارض نازل فرموده، هدای الهی است و هم ذکری است که خدای متعال در عالم نازل کرده است. اگر انسان بخواهد در پرتو هدایت الهی حرکت کند، باید با امام حرکت کند. دست ما هم به این هدایت نمی رسد؛ این نازل شده است و همان طور که عرض کردم، جریان تنزل آن در آیه نور توضیح داده شده. آمده است «فِي بُيُوتٍ»؛ اگر نمی آمد، دست ما در عالم ارض، به این چراغ هدایت نمی رسید. «حتّى مَنَّ علَينا فجَعَلَكُمُ اللّهُ في بُيوتٍ»؛ اگر در خانه های انبیاء نمی آمدند، چه کسی می توانست به نور امیرالمومنین برسد؟ نور امیرالمومنین را امت ها از طریق انبیائشان درک می کنند. خداوند خیلی به ما لطف کرده است که در دوران ما، خود حضرت در عالم تنزل پیدا کردند و ما می توانیم با ائمه راه برویم؛ در عالم نعمتی بالاتر از این نیست.

ولی این مرتبه، مرتبه نازله امام است؛ حالا باید با این امام سیر کنیم تا به آن قله های هدایت الهی برسیم. ذکر هم همین طور است. ذکر ما از اینجا آغاز می شود تا برسیم به حقیقت ذکر، به نقطه ای که «الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(رعد/28). علی بن ابراهیم این آیه را این طور معنا فرمودند «الَّذِينَ آمَنُوا»، شیعیان هستند که «تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ»؛ فرمود «ذِكْرِ اللَّهِ» یعنی امیرالمومنین. این تعبیر از علی بن ابراهیم است که به نظر می آید از روایات استنباط کرده اند. ولی روایت صریح هم داریم -به نظرم عیاشی نقل کرده اند- «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ  تَطْمَئِنُ  الْقُلُوبُ  قَالَ بِمُحَمَّدٍ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ وَ هُوَ ذِكْرُ اللَّهِ وَ حِجَابُه »(5). اگر کلمه ذکر به حضرت تطبیق شود، به امیرالمومنین نیز تطبیق می شود؛ هیچ تفاوتی نیست، امیرالمومنین نفس نبی اکرم هستند.

فرمود: من و امیرالمومنین تا قبل از عبدالمطلب یک نور بودیم، آنجا به خاطر مصالح و حکمتی جدا شدیم و در عالم تکالیف یک شکلی پیدا کرد. این جریان هدایت که خدای متعال نازل کرده، جریان ذکر تا عالم ما آمده است و این تکلیف را برای ما سنگین نموده. هم بشارت است، «فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَى»، «فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ»، هم هشدارهای سنگینی داده شده است، «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى»؛ هم دنیای او در ضنک است و هم آخرت در وادی عمایه می باشد که پیداست وادی کوری و وادی ضنک است. اگر الان چراغ ها خاموش شود، پیداست که آدم چقدر در فشار است.

شرح صدر؛ نتیجه همراهی با امام

لذا انسانی که در قلبش نور نازل می شود، به شرح صدر می رسد؛ «فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ»(انعام/125)، خدای متعال اگر بخواهد کسی را هدایت کند، به او شرح صدر می دهد. چگونه شرح صدر واقع می شود؟ آدم چطوری از ضنک و تنگی قلب بیرون می آید؟ صدر انسان، قله وجود انسان است؛ چگونه از ضنک و تنگنا بیرون می آید و به شرح می رسد و منشرح و مبسوط می گردد؟ حضرت فرمودند: «نورٌ يَقذِفُهُ اللّهُ في قَلبِ المؤمنِ فَيَنشَرِحُ لَهُ صَدرُهُ وَ يَنفَسِحُ»(6)، چراغی که در قلب مومن روشن می شود، چراغی که خدا روشن می کند شرح صدر می آورد؛ همین نور است. نوری که در آیه نور تنزل پیدا کرده، همین جریان هدی است؛ هدی یعنی نور الله، نور السماوات و الارض. این «هدیِ من فی السماوات و الارض»، این چراغ هدایت اگر در دلی روشن شد، از ضنک بیرون می آید، به شرح صدر می رسد و وسعت پیدا می کند. اثر وسعت آن را نیز حضرت فرموده اند.

قلبی که وسعت پیدا می کند، علامت دارد. قلبی که نور امام در آن نازل می شود و به هدایت امام می رسد، این هدی و این کلمه ذکر در آن ظهور پیدا می کند، «أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» امام به عنوان چراغ هدایت و به عنوان ذکر الهی آن را نورانی می کند و آن قلب مهتدی به هدایت الهی و متذکر می شود و به مقام اطمینان می رسد، علامت دارد. علامت آن چیست؟ وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: اگر کسی این نور و چراغ در دل او روشن شد، علامتش این است که «التَّجافِيَ عَن دارِ الغُرورِ» از این عالم کنده می شود. آدمی که تا دیروز برای هیچ و پوچ دنیا دعوا می کرد و شلوغ کاری می نمود، حالا اگر همه دنیا را به او بدهی خوشحال نمی شود و اگر از او بگیری نیز غصه نمی خورد.

«وَ الإِنابَةَ إلى دارِ الخُلودِ»، دلی که تمام تمایلاتش رو به دنیا بود، افق هایی که برای خودش می دید، چیزهایی که در دنیا هست، مثل ثروت و قدرت و موقعیت ها و حب جاه و اینها بود، انابه به آن دار پیدا می کند، متمایل به آن دار می شود؛ دار الهی. «وَ الِاسْتِعْدَادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ  الْفَوْتِ»، همین که از هزار فرسخی مرگ رد می شود، او مشتاق مرگ می گردد. مشتاق می شود که زودتر پرونده اش را امضاء کنند و وارد آن عوالم بعدی شود. اینها علامت کسی است که با امام در عالم راه می رود؛ خاصیت این چراغ هدایت این است.

امام؛ آیه نازله الهی

خدای متعال لحن را برمی گرداند و از امام علیه السلام عنوان دیگری یاد می شود. وقتی روز قیامت می گویند: چرا ما کور محشور شدیم، در وادی عمایه هستیم و در عالم بصیرت نیستیم؟ به آنها می گویند: «أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا»، آیات ما رو به شما آمد؛ -گویا کسی می تواند در عالم بصیرت و صاحب بصر و بصیرت باشد، که با آیات الهی راه برود- اگر کسی آیات الهی را نسیان کند، به کوری مبتلا می شود؛ نسیان آیات است، فراموشی است. ممکن است عمدی هم نباشد؛ البته ممکن است مقدماتش عمدی باشد. انسان آیات خدا را در عالم فراموش کند.

لذا در روایات دارد «يَعني تَرَكتَها»(7) انسان وقتی ترک می نماید و رها می کند، کم کم فراموش می کند. «كَذَلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَ كَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنْسَى» آیات الهی نازل شده است. این آیات هدی، به قرآن تفسیر شده است که بیان شده هدی قرآن است و آیات هم آیات قرآن اند. «بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ»(عنکبوت/29)، آیات قرآن، آیات بینات اند. اگر کسی به یک آیه قرآن برسد، راهش باز می شود؛ «لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْيَةِ اللَّه»(حشر/21) اگر یک باب از ابواب قرآن به سوی انسان گشوده شود، انسان وارد وادی هدایت می شود.

«أَتَتْكَ آيَاتُنَا»، این قرآن نازل شده، این قرآن با ما آمده است؛ با آداب و تشریفات هم نازل گشته. بعضی آیات وقتی می خواستند نازل شوند، به عرش الهی چنگ زده و التجاء کردند که ما را به سوی اهل معصیت نازل نکن و ما را از این عالم به آن عالم نفرست. خدای متعال بشارت هایی به آن ها داد و با بشارت نازلشان کرد، که اینطور نیست که همه اهل معصیت باشند؛ عده ای هم متذکر به شما می شوند و چنین و چنان به آنها عنایت می شود. آیت الکرسی، آیه شهد الله و آیه ملک وقتی می خواستند نازل شوند، به عرش الهی چنگ زدند که ما را به سوی گناه نفرست. خدای متعال فرمود که نه؛ اولیائی هستند که متذکر شما می شوند؛ وقتی متذکر شما شدند، خدای متعال با عین مکنونه خودش به آنها نظر می کند و چنین و چنان می شود.

این آیات به سوی ما آمده اند و در دنیا و آخرت شفیع ما هم هستند؛ «فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ»(عنکبوت/49)، موطن این آیات بینات، خیلی موطن رفیعی است. «فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ»، این آیات در صدر امام، در قله وجودی امام تنزل پیدا کردند. «أَتَتْكَ آيَاتُنَا»، وقتی انسان قرآن و کلام الهی را -که به سوی ما آمده- فراموش می کند، وارد وادی عمایه می شود.

شفاعت قرآن در قیامت

روایات متعددی داریم که قرآن در قیامت و در محشر وارد می شود و شفاعت می کند. روایت اول کتاب القرآن کافی، تطورات قرآن در قیامت را توضیح می دهد، که قرآن در چه سیماهایی در می آید. در سیمای مومنین ظاهر می شود، از صف مومنین عبور می کند و همه می بینند که نور ایمان در او هست ولی از ما بالاتر است! می گویند این مومن بالاتری است، لابد از شهداست. بر صف شهداء عبور می کند، می گویند نور شهادت نیز دارد. می گویند از ما بالاتر است، لابد جزو شهدای بحر است. بر شهدای بحر عبور می کند، می گویند نه؛ از ما بالاتر است، لابد جزو انبیاست. بر انبیاء عبور می کند، می بینند نور نبوت دارد، ولی او را نمی شناسند. آن گاه محضر رسول خاتم صلی الله علیه و آله و سلم می آیند و می پرسند: این وجود نورانی چه کسی است که ما نمی شناسیم؟ حضرت می فرمایند: کتاب الهی است؛ قرآن است. سپس پای عرش الهی می آید و شروع به شفاعت کردن می کند -که داستان شفاعتش در آن حدیث آمده- پس این کتاب الهی است. اگر کسی با این کتاب راه برود، روز قیامت شفاعت می شود.

در روایتی حضرت فرمودند که قرآن می گوید: خدایا! اینها روز و شب خود را با من و با تشنگی و روزه داری و عبادت به سر آوردند؛ اینها به وسیله من به امام هدایت شدند. و بعد شفاعت می کند. خدای متعال حُله های بهشتی به آنها می پوشاند و با جلالت وارد  بهشت می شوند. از خدا درخواست می کند که بیش از این به آنها عنایت کند و خداوند باز هم به آنها عطا می نماید. این کتاب، کتاب هدایت و ذکر است. در آیات قرآن، ذکر به قرآن نیز تطبیق شده است؛ هم به قرآن تطبیق شده، هم به وجود مقدس نبی اکرم و هم مکررا به اهل بیت. این ذکر الهی، این هدایت الهی، که نازل می شود، با همه انبیاء هم بوده؛ کتب همه انبیاء نازله قرآن است «مُهَيْمِناً عَلَى كُلِّ كِتَابٍ أَنْزَلْتَهُ»(8) یعنی هر کتابی به پیامبری دادند، نازله این کتاب است. پس این یک جریان هدایت است، درست هم هست.

«أَتَتْكَ آيَاتُنَا»، قرآن به شما رو آورد و شما از قرآن رو برگرداندید، «وَ كَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنْسَى» نسیان، موجب نسیان کتاب الهی می شود؛ کتاب ما را فراموش می کند و در قیامت رهایمان می سازد. ما قرآن را ترک کردیم، قرآن نیز ما را ترک می کند. مجازات ترک قرآن در عالم ارض، این است که قرآن در عالم قیامت ما را رها می کند. وقتی این ذکر و این هدایت ما را رها کرد، در وادی تاریکی و ظلمت و عمایه می رویم، قلبمان در وادی ضنک قرار می گیرد و چشم ظاهری مان را نیز می گیرند؛ در ضنک مطلق و تنگنا هستیم.

همین آیات، به امام نیز تفسیر شده است که روایت آن را خدمت شما عرض می کنم. روایت را مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی، در کتاب الحجه نقل کرده اند؛ ابی بصیر از امام صادق سلام الله علیه نقل می کند در ضمن همین آیات، «فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ  أَعْرَضَ  عَنْ  ذِكْرِي  فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً» این ذکر چیست؟ «قَالَ يَعْنِي بِهِ وَلَايَةَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ»(9) اگر کسی از این ولایت رویگردان شود، عیش او، عیش ضنک است؛ پس وادی ذکر، وادی ولایت حضرت می باشد و کلمه ذکر خود حضرت هستند. اعراض از ذکر، یعنی روی گرداندن از وادی ولایت حضرت. سوم ندارد؛ وادی ولایت حضرت، وادی نور است، وادی هدایت و ایمن است، اگر از این وادی پایت را بیرون گذاشتی، وادی ولایت شیطان است و دیگر محیط  امنی نیست. می شود محیط ضنک، «وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى  قَالَ يَعْنِي أَعْمَى الْبَصَرِ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَى الْقَلْبِ فِي الدُّنْيَا عَنْ وَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ»، همان طور که در دنیا دیده دل او به ولایت حضرت باز نشد، در قیامت چشم او گرفته می شود؛ چشم ظاهری و باطنی.

نسیان نعمت ولایت؛ گناهی نابخشودنی

آنجا عالمی است که همه چیز آشکار می شود؛ برای دیدن حقایق آنجا، باید با چشم قلب کار کند. نه این که چشم سر نیست، «قَالَ وَ هُوَ مُتَحَيِّرٌ فِي الْقِيَامَةِ»، در قیامت در وادی حیرت و سرگردانی است، در آن صحنه چشم هم ندارد. «لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمى  وَ قَدْ كُنْتُ بَصِيراً قالَ كَذلِكَ  أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسِيتَها قَالَ الْآيَاتُ الْأَئِمَّةُ فَنَسِيتَها وَ كَذلِكَ  الْيَوْمَ تُنْسى  يَعْنِي تَرَكْتَهَا و كَذلِكَ  الْيَوْمَ  تُتْرَكُ  فِي  النَّارِ كَمَا تَرَكْتَ  الْأَئِمَّةَ» امیرالمومنین در عالم بالا وقوف نفرمودند و بگویند شما دستتان را به دست من بدهید تا شما را ببرم، بلکه برای شفاعت، در عالم ما تنزل پیدا کردند. این چیزی نیست که خدا ببخشد؛ نسیان امیرالمومنین، غفلت از امیرالمومنین، قابل اغماض نیست. بعد فرمود شما امام را رها کردید، امام نیز شما را رها می کنند و وقتی ما را رها کردند، در وادی جهنم هستیم. بیرون از ولایت امام، وادی جهنم است؛ «وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ»(بقره/257). وادی نار، وادی ظلمت و حیرت و عمایه است.

کسی که در دنیا نیز از امیرالمومنین جدا می شود، در همین وادی است؛ منتها هنوز نمی فهمد، ظاهر نشده، «يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا». آیه بعدی نیز، آیه عجیبی است! به او می گویند: «و كَذلِكَ  الْيَوْمَ  تُتْرَكُ  فِي  النَّارِ كَمَا تَرَكْتَ  الْأَئِمَّةَ فَلَمْ تُطِعْ أَمْرَهُمْ و لَمْ تَسْمَعْ قَوْلَهُمْ» اطاعت نکردی، اینجا نیز رها می شوی. این وادی نور و بصیرت، وادی ولایت امام است. خودت رها کردی.

«وَ كَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنْسَى»؛ اینجا مرحوم علامه طباطبایی نکته ای دارند که به نظر من نکته لطیفی است. می فرمایند که در صدر این آیات که داستان حضرت آدم در سوره مبارکه طه ذکر می شود یک جمله ای گفته شده «وَ لَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا»(طه/115)، ما عهدی گرفتیم و او عهد را فراموش کرده؛ چرا؟ توضیح آن در بعضی روایات آمده است. بنده مکرر گفته ام که داستان حضرت آدم از دهان ما بزرگتر است؛ ایشان کسی است که «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا»(بقره/31). به تعبیر علامه طباطبایی، هنوز عالم تشریع نبوده؛ اما ارشاد الهی بوده است. در بعضی نقلها دارد که دویست سال گریه کرد، تا خدای متعال توبه اش را پذیرفت؛ سپس خدای متعال «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ»(بقره/37).

حرف زدن راجع به این وجود، حد ما نیست؛ حالا چیزی که روایت است، ما دیگر نمی فهمیم؛ که این چه چیز را نسیان کرد؟ عهد چه بود؟ ایشان کدام عهد را فراموش کرد؟ روایات متعدد است؛ بنده یک روایت را خدمت شما از کتاب شریف کافی می خوانم. مرحوم کلینی این روایت را در کتاب الحجه نقل کرده اند «عَهِدْنَا إِلَيْهِ  فِي مُحَمَّدٍ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ فَتَرَكَ»(10) ما عهدی از ایشان گرفتیم اما ایشان «وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ عَزْمٌ أَنَّهُمْ هَكَذَا»، بر این عزم نداشت که این را این گونه انجام دهد.

ما وقتی به مقامات ائمه اقرار می کنیم، هر اقراری، عهدی به دنبالش می آید. مثلا می گویید امام صراط الله است، پس من باید در صراط حرکت کنم. اگر امام شفیع است، من باید خود را به او برسانم. اگر ائمه علیهم السلام خزائن علم الله اند، من باید دنبال علم ایشان حرکت کنم. پس به دنبال هر اقراری، باید عهدی باشد. حضرت آدم اقرار کرد، ولی «وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ عَزْمٌ أَنَّهُمْ هَكَذَا»، عزم بر این که ائمه این مقامات را دارند، در ایشان نبود. وقتی این عزم نبود، نسیان حادث شد.

اگر انسان متعهد به مقامات ائمه باشد، اقرار کند و سپس متعهد نیز باشد، می تواند با ائمه راه برود. اگر اقرارهایش را فراموش کرد و عزم نداشت، وارد وادی نسیان می شود. پس اقرار است و عهد؛ اگر بر اقرارها عزم نبود، عهدها از دست می رود. اگر عازم نبودیم بر این که امیرالمومنین، امیرالمومنین است، بالاخره یک جا فراموش می کنیم. اگر او امیرالمومنین است، ما باید دنبال سر حضرت حرکت کنیم و از کس دیگری علم نگیریم؛ «يَمِيرُهُمْ  الْعِلْمَ»(11). عزم، عهد می آورد. حضرت فرمودند: «عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِنْ قَبْلُ».

«وَ إِنَّمَا سُمِّيَ أُولُو الْعَزْمِ أُوْلِي الْعَزْمِ لِأَنَّهُ عَهِدَ إِلَيْهِمْ فِي مُحَمَّدٍ وَ الْأَوْصِيَاءِ مِنْ بَعْدِهِ وَ الْمَهْدِيِّ وَ سِيرَتِهِ»، پیمان هایی از انبیاء اولوالعزم گرفته اند که شما باید این گونه راه بروید، دنبال رو امام زمان هستید و باید بستر حرکت حضرت را در عالم فراهم کنید. امت را برای ایشان درست کنید. «وَ أَجْمَعَ عَزْمُهُمْ عَلَى أَنَّ ذَلِكَ كَذَلِكَ وَ الْإِقْرَارِ بِهِ»، عزمشان جمع شد و مطلب همین است. به دنبال اقرار، این عهدها می آید. اگر کسی بر اقرارهای خودش عزم داشت، سر عهدهایش می ایستد.

اینجا مرحوم علامه طباطبایی می خواهند بفرمایند که گویا داستان همین است. «فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى»، آن عهدی که از حضرت آدم گرفته شد، از ما نیز گرفته شده است. شما باید در عالم ارض بیایید؛ امیرالمومنین نیز می آیند و امیرالمومنین چراغ هدایت اند؛ این عهد است. از ما عهد می خواهند. این هدایت و ذکر امیرالمومنین است، ما باید اقرار کنیم و پای این اقرار بایستیم. ما در عالم آمده ایم، حضرت  امیر نیز آمده اند. حضرت کلمه ذکر هستند. بنا شده ما با حضرت راه برویم، بنا شده روی خود را از حضرت برنگردانیم و اعراض نکنیم، بنا شده تبعیت کنیم و در عالم مستقلا برای خودمان نقشه نکشیم. اگر پای این اقرارها ایستادیم، پیداست که با حضرت راه می رویم، اگر سست شدیم عهدهایمان شکسته می شود. وقتی خودمان برای خودمان نقشه می کشیم، از حضرت رو می گردانیم و مشغول به کار خودمان می شویم. نتیجه اش چه می شود؟ نتیجه این نسیان این است که انسان وارد وادی عمایه و کوری می شود.

این آیه نورانی را دیده اید «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ»(انبیاء/87)، حضرت یونس آن طوری که خداوند می خواست، استوار نایستاد؛ ما نمی دانیم چه بود. تلقی ایشان هم این بود که خدای متعال بر آن سخت گیری نمی کند. در روایت دارد که نسبت به مقامات ائمه کوتاهی ای شد؛ اگر آن کوتاهی نمی شد، ایشان در امر نبوت کوتاهی نمی کرد. مأموریت است؛ اگر شیعه امیرالمومنین سست شد، در مأموریتش کوتاهی می کند. اگر مثلا نسبت به عاشورا و توجه به عاشورا هیچ غفلتی پیدا نشود، پیداست که آدم استوار می ایستد. بعد نتیجه چه شد؟ «فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ»، ظاهرش همان ظلمات ظاهری است، یعنی شکم ماهی. ولی بعضی گفته اند این ظلمات همان دور افتادن از وادی ولایت و دور افتادن از عالم ذکر و عالم نور الهی است و خدای متعال، یک گلایه مندی نسبت به حضرت پیدا کرده است.

آنقدر این امر مهم است که انسان یک ترک اولی بکند «فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ در شکم ماهی می رود. «قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَ كَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنْسَى»، اگر نسبت به آیات کوتاهی کنی و فراموش نمایی، رها می شوی، یعنی امیرالمومنین تو را رها می کند؛ آن گاه می شود وادی عمایه. چون او کلمه هدی و کلمه ذکر است؛ اگر وادی ذکر را رها کنی، وادی عمایه است.

لذا در سوره مبارکه بقره، همین مطلب را با بیان دیگری فرموده است. فرمود: «اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ»، آن کسانی که در مسیر هدایت حرکت کنند، خوف و حزنی برای آن ها نیست. سپس می فرماید: «وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا»(بقره/39)، تکذیب آیات یعنی چه؟ یعنی همین؛ این جریان ولایت، آیات الهی نیز هستند. رویگرداندن از این هدایت، تکذیب آیات است. «وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ»، اگر کسی آیه الهی را، این هدایت را، این ذکر را، این آیه ای که نشانه است را تکذیب کرد، وارد وادی نار می شود.

امام؛ آیه اکبر الهی

ائمه آیات الله اند؛ «مَا لِلَّهِ آيَةٌ أَكْبَرُ مِنِّي»(12) ذیل این جمله زیارت جامعه کبیره ببینید، «وَ الْآيَةُ الْمَخْزُونَةُ» ائمه آیه در خزانه اند. هم مجلسی اول و هم مجلسی دوم، این دو عالم بزرگوار هر دو می گویند آیه مخزونه، یعنی دست اولیاء خاص به آن می رسد؛ یعنی باطن آیات.

آیات ظاهری داریم و آیات باطنی؛ که اگر کسی به آن رسید، همه عالم برایش روشن می شود. «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»(فصلت/53)، این وقتی است که انسان به این آیه مخزونه می رسد. وقتی به امام رسیدی، همه عالم روشن می شود، وقتی روشن شد، همه عالم می شوند آیات. آیه بودن تمام عالم در پرتو این است که انسان به آن آیه مخزونه برسد. تا نرسیدی، عالم آیات جزئیه هستند. وقتی به آن آیه کلی رسیدی، «مَا لِلَّهِ آيَةٌ أَكْبَرُ مِنِّي». آن وقت آیه بودن تمام عالم معلوم می شود، و الا آیاتی جزئیه اند؛ دلالتشان به حضرت حق درست است. انسان اگر اهل ذکر بود، شب و روز نیز برایش آیه است، طلوع و غروب خورشید، کشتی ای که روی دریا راه می رود، ابری که می بارد، نسیمی که می وزد نیز آیه است. ولی وقتی که به آن آیه مخزونه، آن آیه اکبر می رسی، آیه بودن تمام عالم روشن می شود. همه عالم ما را هدایت می کنند، با ما حرف می زنند. لذا امام آیه ای است که اگر نازل شده، هم هدایت است، هم ذکر و هم آیه.

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 414

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 115

(3) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 52، ص: 330

(4) إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج 2، ص: 687

(5) تفسير العياشي، ج 2، ص: 211

(6) مجمع البيان في تفسير القرآن (ط - دار المعرفة)، ج4، ص: 561

(7) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 436

(8) الصحيفة السجادية، ص: 174

(9) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 435

(10) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 416

(11) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 412

(12) تفسير القمي، ج 2، ص: 401