نسخه آزمایشی
سه شنبه, 04 ارديبهشت 1403 - Tue, 23 Apr 2024

تقابل تمدنی و عملکرد حزب الله/ جایگاه شبکه حزب الله در بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 27 آذرماه سال 99 است، که در شبکه حزب الله ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ آسیب اصلی موجود در انقلاب ما، این است که ما در یک دوگانه بین ادبیات غرب و اسلام گیر کرده ایم. رویکرد های مختلفی در این دوگانه وجود دارد؛ کاری که ما باید بکنیم این است که بتوانیم تمدن غرب و لوازمش را، در تمدن اسلامی استحاله بکنیم، نه این که تسلیم آن شویم یا از آن فاصله بگیریم و فرار کنیم. ما برای رسیدن به این تمدن اسلامی، نیاز به یک نسل جدید داریم که بتواند کارهای انقلاب را پیش ببرد؛ چیزی که این نسل احتیاج دارد، یک نظام فکری منسجم است که آن ها را هماهنگ بکند و بیانیه گام دوم انقلاب، این کار را انجام می دهد. این نسل به عنوان شبکه حزب الله، می تواند در این تقابل تمدنی، کارهای مورد نیاز را انجام بدهد و به هدف برسد. نکته ای که در این تقابل تمدنی وجود دارد این است که غرب به دنبال عوض کردن زمین بازی است و دارد حکمرانی را وارد فضای جدیدی به نام فضای مجازی می کند. ما باید حواسمان را جمع کنیم که به صورت فعالانه با غرب مقابله کنیم و دنباله رو آن ها نباشیم؛ اگر ما منفعل بشویم، تمدن غرب، هویت ما را درون خودش استحاله می کند و از بین می برد.

بیانیه گام دوم و آسیب شناسی انقلاب

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . بیانیه گام دوم، یک منشور فکری است که می تواند بین این نسل جوان نخبه جهادی و آتش به اختیار، یک هماهنگی و انسجام فکری ایجاد بکند و موجب بشود که مواضع آنها مشترک بشود. اگر بیانیه گام دوم تئوریزه بشود و بر اساسش نظریه پردازی بشود و در عرصه های مختلفی که بیان شده، سیاست گذاری بشود، می تواند نقشه راه آن نسلی باشد که بار انقلاب اسلامی در گام دوم روی دوش آن هاست و فعالیت آن ها را هدفمند می کند. لذا بحث هایی که بین ما انجام می شود، باید در چارچوب این بیانیه باشد.

یکی از مطالبی که بنده از بیانیه گام دوم دریافت کردم، این است که انقلاب اسلامی، خودش یک طرح بزرگ است و این طرح بزرگ، در مقابل طرح جهانی است؛ بنابراین انقلاب ما، باید دائما برنامه و نقشه راه خودش را در مقابل آن ها و در همان مقیاس طراحی بکند. نکته ای که وجود دارد این است که این نقشه ای که طراحی می شود، نباید منفعل از ساز و کار ها و نقشه ها و برنامه های جهانی باشد و باید حواسش به این مسائل هم باشد.

به نظر حضرت آقا، در خیلی از موارد، آسیب هایی که در گذشته انقلاب اسلامی بوده است، ناشی از این می دانند که ما از اصول انقلاب خودمان فاصله گرفته ایم. ایشان این مطلب را مکررا در بیانیه ذکر فرمودند که هر جا ما از عمل به اقتضائات انقلاب اسلامی فاصله گرفتیم، دچار آسیب شدیم.

در مورد این که این آسیب ها، ناشی از چیست تحلیل های متفاوتی وجود دارد. نگاه حقیر این است که ریشه چالش های ما در دوگانه ادبیات انقلاب اسلامی و ادبیات مدرن است. یعنی از این منظر، جامعه ما دچار یک هویت ترکیبی است که هر کدام اقتضائی دارند و این اقتضائات متفاوت، بحران ایجاد کرده است. از یک سو در عمق جامعه دینی ما، فرهنگ اسلام و مکتب اهل بیت و عاشورا و مهدویت نفوذ دارد و بسیار هم نفوذش عمیق است و اصل انقلاب اسلامی هم ناشی از همین است؛ از یک طرف دیگر هم جریان های مادی و نظام تمدن مادی، یا همان نظام بازار، در جامعه ما نفوذ کرده اند و فعالیت می کنند؛ ساز و کارهایی هم که ذیل نظام بازار شکل می گرفته در جامعه ما حضور دارند. به عبارت دیگر، جامعه ما نسبت به نظام مدرن و نظام بازار، احساس وابستگی و تعلق دارد.

حالا این تعارض بین این هویت ها، یعنی اقتضائات دنیای مدرن، در حوزه سیاست فرهنگ و اقتصاد، با اقتضائات انقلاب اسلامی متفاوت، مخالف و متعارض اند. ما هم تعیین تکلیف روشنی نمی کنیم که باید چه بکنیم و چطور در چالش بین این دو قطبی که در جامعه ما وجود دارد عمل بکنیم تا از این بحران ها عبور بکنیم.

مثلا در حوزه سیاست، دانش های سیاسی مدرن، نحوه مشارکت مردم و حضور اراده های اجتماعی را در فرآیند تصمیم سازی و تصمیم گیری تعیین می کنند و فرآیند های مشارکت اجتماعی ما بر اساس این مشارکت مدرن شکل می گیرد؛ یعنی مشارکت اراده های عمومی در تصمیم سازی و تصمیم گیری های اجتماعی، کاملا مبتنی بر اندیشه های بنیادین غربی، یعنی اومانیزم تئوریزه شده است. این به این خاطر است که ما، نحوه مشارکت اجتماعی و حضور اراده های انسانی در فرآیند تصمیم سازی و تصمیم گیری های اجتماعی را، ذیل نظام ولایت فقیه تبیین نکرده ایم.

به همین دلایل است که وقتی می خواهیم مشارکت عمومی ایجاد کنیم، مدل مشارکتمان همان مدل مشارکت های مبتنی بر اندیشه های لیبرال است. از آن طرف هم ما، افزایش مشارکت اجتماعی و حضور مردم در تصمیم سازی های اجتماعی را مبتنی بر نظام ولایت فقیه، تئوریزه نکرده ایم؛ یعنی نتوانسته ایم ساختارهای اجتماعی را مبتنی بر نظام ولایت طراحی بکنیم.

گاهی یک مدل هایی ارائه می شود که در واقع تعمیم امامت است؛ به این معنا که اگر هر کسی قیام لله کنند، خودش ولی می شوند؛ اگر این بحث خوب تبیین نشود، می شود تعمیم امامت. از آن طرف هم گاهی وقتی می خواهیم نظام ولایت فقیه را تبیین کنیم، جوری تبیین می کنیم که همان نظام سلطه سنتی می شود. پس ما نیاز داریم الگوهای مشارکت مردمی، مبتنی بر ولایت فقیه را تئوریزه بکنیم.

بنابراین چالشی که ما در عرصه فعالیت های سیاسی داریم این است که نظام ولایت فقیه، برای نحوه مشارکت های عمومی، تئوریزه شده نیست. این چیزی که در حد قانون اساسی است، خیلی کلی است و کفایت نمی کند؛ ما احتیاج داریم که این مطلب کاملا تئوریزه بشود. به همین دلیل است که شیوه های مشارکت در تصمیم سازی و تصمیم گیری که الان اعمال می شود، شیوه های مدرن است. بحران کشور ما، چالش بین ادبیات مدرن و ادبیات انقلاب اسلامی است؛ چه در حوزه سیاست، چه در حوزه اقتصاد و برنامه ریزی و چه در حوزه فرهنگ.

در مورد حوزه برنامه ریزی اقتصادی باید عرض کنم که نظام سرمایه داری، نظامی است که محور آن، توسعه سرمایه است و موازین و ترازویی که در نظام سرمایه داری وجود دارد، یک ترازوی جائرانه است؛ یعنی مکتب رفاه و سرمایه داری، خودش یک نظام جائرانه است؛ عدالتش بی عدالتی و جور است. ما در برابر این نظام جور، باید یک نظام اقتصادی دیگری تعریف بکنیم. اما این اتفاق تا به حال نیفتاده است و ما نظام اقتصادی دیگری را طراحی نکرده ایم؛ نمی گوییم ظرفیت هایش را نداریم؛ داریم، ولی طراحی نکرده ایم.

به همین خاطر است که الان عدالت خواهی در جامعه ما دچار یک بحران است. به خاطر این که ما عدالت اسلامی را تئوریزه نکرده ایم، جوان های عدالت خواه کشور ما که اقدامات خوبی هم داشته اند، دچار یک بحران اند. برای همین است که فعالیت های این ها هم باز به عدالت ختم نمی شود و اگر هم زیاد روی این فعالیت ها سرمایه گذاری بشود، موجب می شود که کم کم زیبایی شناسی اجتماعی مقابل این نوع عدالت خواهی بایستد و با این مدل از عدالت خواهی مقابله کند.

رویکرد های برخورد با دوگانه غرب و اسلام

بنابراین در عرصه های مختلف، ما دوگانه انقلاب اسلامی و ادبیات مدرن را داریم و رد پای این موضوع، در هویت اجتماعی ما هم هست. ما باید جامعه را به یکی از این دو سمت حرکت بدهیم تا این چالش ها کم تر و حل بشود؛ یعنی یا باید برویم به سمت غلبه هویت مدرن بر هویت اسلامی که توسعه گراها هم همین را می خواهند، یا باید برویم به سمت غلبه هویت اسلامی.

من مکرر عرض کرده ام که چالش های پیش روی انقلاب اسلامی، ناشی از چالش تعارض بین ادبیات انقلاب اسلامی و ادبیات مدرن، به خصوص ادبیات لیبرال است. این چالش هم به این دلیل است که جامعه ما هم به شدت هویت دینی دارد و هم رد پای هویت مدرن در آن است. این تشتتی که در جامعه ما شکل گرفته هم به این دلیل است که این دو هویت، با هم هم راستا نیستند و تعارض دارند.

حالا ما برای این که این ها را هم راستا کنیم، باید یکی را محور قرار بدهیم و بقیه را ذیل آن محور سامان بدهیم. غرب گراها می خواهند هویت انسان مدرن را اصل قرار بدهند و هویت تاریخی، ملی و مذهبی ما را که در اعماق جان جامعه هست، به نفع هویت مدرن تغییر بدهند؛ این ها در واقع می خواهند یک شهروند جهانی تربیت کنند. ملی گراها هم می خواهند هویت تاریخی ملی ما را اصل قرار بدهند؛ البته من کسی را نمی شناسم که صرفا دنبال این باشد که آن هویت ملی را احیا بکند؛ آن هایی هم که این حرف را می زنند در واقع می خواهند ترکیبی از هویت مدرن و ملی را اصل قرار بدهند و هویت اسلامی را به حاشیه برانند. این طرف هم شما می خواهید هویت اسلامی جامعه را اصل قرار بدهید و هویت های دیگر را حول او ساماندهی کنید.

پس ما باید تکلیف خودمان را اینجا روشن بکنیم. بسیاری از ساز و کار هایی که در جامعه ما وجود دارد، ساز و کار های جامعه مدرن است؛ از ساز و کار های تصمیم گیری کلان در مقیاس دولت گرفته، تا ساز و کار های زندگی مردم که سبک زندگی آن ها را شکل می دهد. همه این ها به شدت تحت تأثیر این دوگانه قرار می گیرند. در حال حاضر فرهنگ، کارشناسی و تصمیم گیری هایی که بر این موارد حاکم است، عمدتا مبتنی بر دانش های مدرن و ادبیات مدرن و حتی اندیشه های فلسفی مدرن است و این تبدیل به یک چالش بزرگ برای کشور ما شده است.

ادعای غربی ها این بود که علم، ایدئولوژیک نیست و جهانی است و می تواند با همه ایدئولوژی ها جمع بشود؛ اما حقیقت این طور نیست و علم، حاوی ایدئولوژی خاص خودش است. پس با توجه به این که علوم مدرن، حاوی ایدئولوژی مدرن هستند، در حوزه تصمیم سازی و تصمیم گیری، به شدت با انقلاب اسلامی چالش پیدا می کنند.

تصمیم گیری هایی که مبتنی بر علوم مدرن شکل می گیرد، به ویژه در حوزه علوم انسانی، مبدأ چالش های بزرگی در جامعه ما شده اند. الان تصمیم گیری هایی که در حوزه اقتصاد اتفاق می افتد، با فرهنگ مذهبی ما سازگار نیست؛ تصمیم گیری هایی که در حوزه سامان دهی فرهنگ اتفاق می افتد، با فرهنگ دینی ما سازگار نیست؛ در حوزه سیاست هم همین طور است و ما باید برای رفع این چالش ها تلاش کنیم.

برای حل این چالش ادبیات دوگانه، رویکرد های متفاوتی وجود دارد. یک رویکرد این است که هویت اسلامی را اصل قرار بدهیم و با غرب به صورت کورکورانه جنگ کنیم؛ یعنی چیزی مثل داعش. نقطه مقابل این رویکرد هم پذیرش مطلق است؛ یعنی ما دنیا و هویت سازی مدرن را بپذیریم و سعی کنیم هویت و فرهنگ اسلامی خودمان را به نفع آن تغییر بدهیم. این حرفی بود که فریفته های غرب مانند تقی زاده ها و ملکم خان ها می زدند؛ الان هم تقی زاده های جهش یافته وجود دارند و همین نظر را دارند.

رویکرد سوم هم که این است که بین این ها آشتی بر قرار کنیم و یک نوعی مدرنیته اسلامی درست کنیم؛ به عبارت دیگر، مدرنیته را با اخلاق اسلامی ترکیب کنیم. این هم مدلی است که خیلی ها در حوزه و دانشگاه به آن معتقدند و می گویند ما باید ژاپن اسلامی را درست کنیم. این اندیشه ای است که جریان های گسترده ای به آن معتقدند. ما اگر در این چالش هویتی به این سمت حرکت کنیم، منتهی می شویم به نتیجه همان جریانی که غرب گرا ها دنبال می کنند و در آخر، هویت اسلامی ما به نفع هویت مدرن تغییر می کند.

یک مدل دیگری هم وجود دارد که در واقع غرب گزینی است. این رویکرد می گوید غرب را تقسیم به قسمت های خوب و بد می کنیم و خوب هایش را جدا می کنیم و بد هایش را کنار می گذاریم. این ها وقتی با غرب مواجه می شوند می گویند علم و تکنولوژی و ساختار های اجتماعی اش که خوب است؛ ما قسمت هایی از غرب را که با اسلام مشکل دارند، مانند مواجهه های فرهنگی و اخلاقیش را کنار می گذاریم و از علم و تکنولوژیش استفاده می کنیم. با این روش می توانیم یک مدرنیته اسلامی درست کنیم. یعنی در این چالش هویتی، ما می آییم قسمت هایی از غرب را که با اسلام هماهنگ است گزینش می کنیم و می پذیریم و قسمت هایی را که مخالف اند اصلاح می کنیم. این غرب گزینی خام، منتهی می شود به مدرنیته اسلامی که در پایان همان نتیجه رویکرد های قبلی را می دهد.

یک رویکرد دیگر هم وجود دارد که می گوید ما برای این که از سلطه غرب و تسلط فرهنگ غرب نجات پیدا کنیم و هویت خودمان را اصلاح کنیم، باید تبری بجوییم و منزوی بشویم و از غرب فاصله بگیریم و نگذاریم هویت ما تحت تأثیر قرار بگیرد. این فاصله گذاری مطلق هم در عمل موفق نیست؛ یعنی به حدی ما الان در جامعه جهانی قرار گرفته ایم و با جامعه جهانی مرتبط هستیم که این رویکرد، عملی نیست.

به نظر من طرحی که باید دنبال بشود، طرح استحاله است. ما باید تلاش کنیم که هویت اسلامی خودمان را اصل قرار بدهیم و هویت غربی را در جامعه خودمان استحاله بکنیم؛ یعنی باید ساز و کار های تمدن غرب را در جهاز هاضمه اسلام هضم بکنیم. به نظر من رویکرد بیانیه گام دوم هم همین است. وقتی رویکرد شما تمدنی باشد، شما نه می توانید فتوای به انزوا و فاصله گذاری مطلق بدهید و نه می توانید درگیری کورکورانه داشته باشید؛ از آن طرف هم گزینش خام، ما را منتهی می کند به منفعل شدن و مستحیل شدن در آن تمدنی که یک طرح جامع دارد. پس باید به صورت فعال، سعی کنیم که ساختار های غرب را در هویت خودمان استحاله کنیم.

شبکه حزب الله در نظام ولایی

آن ها یک طرح توسعه پایدار در مقیاس جامعه جهانی دارند و الان هم دارند مقیاسش را عوض می کنند و از مقیاس حکمرانی در سطح عالم واقعی، به عالم مجازی و عالم خیال می برند. ما اگر در مقابل آن ها دنبال گزینش باشیم، حتما منفعل می شویم؛ اگر ما دنبال یک تمدن دیگری هستیم و معتقدیم که این حرکت تمدنی ما، با موفقیت دو گام خودش را برداشته است، باید مدل ما مدل استحاله هویت تمدنی غرب در هویت اسلامی باشد.

اگر در مقیاس جهانی، حرکت ما برای ایجاد ساختار های جدید و تغییر موازنه، مستمرا به نفع اسلام نباشد، شکست می خوریم. کما این که در دنیای اسلام هم، اگر به دنبال استحاله هویت مدرن در هویت اسلام نباشیم و ساز و کار ها و نهاد های مدرن را در جامعه اسلامی استحاله نکنیم، طبیعتا منفعل می شویم و نمی توانیم به سمت تمدن سازی حرکت بکنیم.

بنابراین طرح ما باید یک طرح جهانی باشد و در این طرح جهانی باید به دنبال استحاله تمدن رقیب در تمدن اسلامی باشیم. در حال حاضر، ما در چارچوبه در ایستاده ایم و نه حاضریم مدرن بشویم و نه حاضریم تمدن خودمان را با اقتضائات اسلامی بسازیم. ما به خاطر هویت فرهنگی و تاریخی و دینی خودمان، نمی توانیم مدرنیته را بپذیریم، از آن طرف هم کاری برای ساخت تمدن اسلامی نمی کنیم.

به نظر بنده عدالت خواه های ما هم از همین امر رنج می برند؛ یعنی به معنایی یک هویت دوگانه دارند و نتوانسته اند مسئله خودشان را با هویت غرب و تمدن غرب حل و فصل بکنند. برای همین است که گاهی عدالت خواهی های ما به سمت الگو های غربی پیش می رود؛ حالا گاهی الگو های سوسیالیستی و گاهی الگو های سرمایه داری. در عین این که اصل انگیزه عدالت خواهی، ناشی از هویت اسلامی است، ولی در عمل، عدالت خواه های ما به سمت الگو های غربی پیش می روند چون ما الگوی اسلامی عدالت خواهی را ارائه نداده ایم. اصلا پیروزی انقلاب اسلامی در مقابل مارکسیسم به همین خاطر بوده که ما پرچم عدالت خواهی را از دست آن ها گرفتیم و کانونش را عوض کردیم. ما نباید پرچم عدالت خواهی را، نه در مقیاس ملی و نه در مقیاس جهانی از دست بدهیم.

یک بحثی در قرآن است در باب حزب الله؛ «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى  أَوْلِياءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ»(مائده/51) خدای متعال در قرآن خطاب به مؤمنین می فرماید یهود و نصاری را اولیاء خودتان اخذ نکنید و حتی دوست خودتان نگیرید. «وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ» اگر کسی واقعا نسبت به آن ها تولی پیدا کند، دیگر مؤمن نیست و از دار ایمان خارج می شود. «إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمينَ » کسی که نسبت به کفار تولی پیدا می کند، جزو قوم ظالم می شود و دیگر از نعمت هدایت الهی برخوردار نمی شود.

در آیه بعد دو گروه را ذکر می کند. «فَتَرَى الَّذينَ في  قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسارِعُونَ فيهِمْ» آن مؤمنینی که قلبشان گرفتار بیماری است، سعی می کنند با سرعت در بین آن ها قرار بگیرند؛ «يُسارِعُونَ فيهِمْ» می روند خودشان را لابلای آن ها قرار می دهند که جزو آن ها بشوند؛ عذرشان هم این است که «نَخْشى  أَنْ تُصيبَنا دائِرَةٌ» ما نگرانیم که آن حادثه های سوء ما را در بر بگیرد. «فَعَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلى  ما أَسَرُّوا في  أَنْفُسِهِمْ نادِمينَ». بعد می فرماید چه بسا خدای متعال یک فتح و پیروزی برای شما پیش بیاورد و شما بر جبهه رقیب غالب بشوید.

این ها می گویند ما نگرانیم که حوادث به ما آسیب برساند و نقشه ها و طرح های دشمن به ما ضربه بزند، ولی قرآن می فرماید شاید خدای متعال برای شما فتح یا چیزی غیر از فتح پیش بیاورد «أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ» ممکن است از محضر خدا یک امری اتفاق بیافتد که مسیر برگردد؛ در پی آن امر «فَيُصْبِحُوا عَلى  ما أَسَرُّوا في  أَنْفُسِهِمْ نادِمينَ» این مریض القلب ها ظاهر حرفشان این است که «نَخْشى  أَنْ تُصيبَنا دائِرَةٌ» ولی یک بیماری باطنی دارند که جزو اسرارشان است و آشکارش نمی کنند و بعد از آمدن آن امر، به خاطر این چیزی که درونشان است، پشیمان می شوند.

در آیه بعد می فرماید «وَ يَقُولُ الَّذينَ آمَنُوا أَ هؤُلاءِ الَّذينَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خاسِرينَ» آن مؤمنین حقیقی می گویند این ها همین هایی هستند که قسم قاطع می خوردند که با شما هستند، «حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خاسِرينَ».

در ادامه می فرماید «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ» ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر از دین خودتان برگردید «فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ» خدای متعال یک جمعیتی را می آورد که شش تا خصوصیت دارند. «يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرينَ» نسبت به دستگاه کفر عزیزند ولی در مقابل مؤمنین متواضع اند. «يُجاهِدُونَ في  سَبيلِ اللَّهِ» مجاهدند و انسان هایی هستند که «وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ» در مسیر خدا که حرکت می کنند گوششان به حرف ها و حدیث ها نیست. پیداست که اگر در مسیر خدا حرکت کنی یک جریانی علیه شما راه می افتد «ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ» این خصوصیات فضل خداست که به همه هم داده نمی شود؛ دستگاه خدای متعال گسترده است، ولی بر اساس علم و حکمت تقسیم می شود.

بعد می فرماید «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ» ولی و سرپرست شما، خداست و رسول و آن مؤمنی که دائما در حال رکوع است و در حال رکوع زکات می دهد؛ یعنی ولایت بر این جمعیتی که این خصوصیات را دارند، از آن کسی است که ولایتش همان ولایت الله است و از یک طرف دائما در حال ارتباط با خداست و از یک طرف دیگر هم دائما در حال دستگیری از افراد است.

نظام ولایی اسلام این طور است که ولی جامعه از یک طرف از خدای متعال می گیرد و از طرف دیگر به مردم عطا می کند؛ نظام اسلامی باید این طور باشد. هیچ وقت ولی جامعه دستش در جیب مردم جامعه نیست و از جامعه ارتزاق نمی کند؛ نه ارتزاق روحی و نه ارتزاق مالی. ولی جامعه با حضرت حق اتصال دائمی دارد. البته زکات هم فقط زکات مالی نیست؛ زکات ممکن است علم باشد، ممکن است هدایت باشد، ممکن است امکانات معیشتی باشد یا هر چیز دیگری.

بنابراین نظام ولایی این طور است که یک ولی مرتبط با خدا دارد که از یک طرف به شدت و دائما مرتبط با خداست و در حال رکوع است و با این حال، دائما هم در حال دستگیری از مردم است و این طور نیست که از طبقه پایین ارتزاق بکند. فرق دستگاه شیطان و دستگاه اولیاء الهی همین است. دستگاه شیطان چون متصل به حضرت حق نیست و ریشه ندارد، «مَثَل  كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجتُثَّت  مِن  فَوق  الأَرض »(ابراهیم/26) به مادون خودش تکیه می کند و دائما از آن ارتزاق می کند. ولی در دستگاه ولایت حقه، چون ولی جامعه متصل به خداست، اصلا از مادون ارتزاق نمی کند.

این تعبیری که در باب حضرت امیر در زیارت غدیریه آمده خیلی جالب است «وَ أَنْتَ اَلْقَائِلُ لاَ تَزِيدُنِي كَثْرَةُ اَلنَّاسِ حَوْلِي عِزَّةً وَ لاَ تَفَرُّقُهُمْ عَنِّي وَحْشَةً» شما فرمودید که اگر همه مردم دور من جمع بشوند، چیزی به عزت من اضافه نمی شوند و اگر هم پراکنده بشوند، چیزی از عزت من کم نمی شود. «وَ لَوْ أَسْلَمَنِي اَلنَّاسُ جَمِيعاً لَمْ أَكُنْ مُتَضَرِّعاً» اگر مردم من را با دشمن تنها بگذارند، من به عجز نمی رسم؛ چون «اِعْتَصَمْتَ بِاللَّهِ فَعَزَزْتَ» کسی که معتصم بالله است، با خدا به عزت می رسد؛ کسی که متصل به خدا بشود، دیگر آمد و شد ها در او عزتی ایجاد نمی کند و دیگر دنبال این نیست که از مردم عزت بگیرد و آنچه را هم که از خدا می گیرد، می خواهد به مردم برساند.

بنابراین نظام ولایی این طور است؛ البته در نظام ولایی مدارجی هست، اما همه مدارج بر اساس کرامت است. «إِنَّ أَکرَمَکُم عِندَاللّهِ أَتقَاکُمْ»(حجرات/13) جامعه بر اساس تقوا به کرامت می رسد. انسان کریم رابطه اش با مادون خودش بر اساس کرامت است، نه لئامت؛ یعنی کلا نظام اسلامی محورش این طور است که «يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ» دائما از محضر الهی استفاده می کنند و از خدا می گیرند و تقسیم می کنند؛ این ایتاء زکات هم کریمانه است، نه این که با لئامت اتفاق بیافتد. بعد می فرماید «وَ مَن يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ» هر کسی به این نظام ولایت، تولی پیدا کند، وارد حزب خدای متعال می شود «فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ» و غلبه هم برای حزب الله است.

لذا در جامعه مؤمنین دو جریان شکل می گیرد. یکی جریانی است که از ناحیه دشمن احساس خطر می کند و برای دفع خطر دشمن، در جبهه دشمن مسارعه می کنند و سعی می کنند بروند و در جمع آن ها قرار بگیرند؛ این حرفی که این روزها بعضی ها زده اند همین است که ما برای حفظ اقتدار خودمان، باید به جامعه جهانی پیوند بخوریم و یک مهره ای از این مهره ها بشویم تا دیگر نتوانند به ما ضربه بزنند؛ چون ضربه زدن به ما ضربه زدن به خودشان است.

یعنی می گویند ما باید نظام جهانی را بپذیریم و جزئی از دهکده جهانی بشویم و وقتی جزئی از آن ها شدیم دیگر دلیلی ندارد که به ما ضربه بزنند. «یسارِعُونَ فِیهِمْ» یعنی همین؛ یعنی دنبال این هستند که یک جریانی در امت اسلامی شکل بگیرد که حالا به بهانه «نَخشی أَن تُصِیبَنا دائِرَةٌ» به بهانه این که آن نقشه فراگیر دشمن به آن ها نرسد و در طرح فراگیر دشمن نیافتند «یسارِعُونَ فِیهِمْ» در جبهه دشمن مسارعه بکنند و طرح خودشان را در اداره امت اسلامی با طرح دشمن هماهنگ بکنند.

قرآن از این ها تعبیر می کند به کسانی که «فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ» و بعد هم می فرماید آن چیزی که در باطن این ها می گذرد، چیزی فراتر از این توجیه ظاهری است؛ من به نظرم می آید این ها واقعا دل داده آن نظم اند و به اندازه ای که آن نظم را قبول دارند، دین را قبول ندارند. آن ها دین را یک فرهنگی می دانند که می خواهند با طرح دشمن آشتی اش بدهند و تلاش می کنند تا در همان طرح عمل بکنند.

در مقابل این ها جریانی وجود دارد که این طور نیستند و از فضل خدا برخوردارند. «يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ» این ها غرق در محبت خدا هستند و «أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ» نسبت به جامعه مؤمنین احساس تواضع می کنند و نسبت به کفار احساس عزت می کنند. «يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ» این ها آدم های جهادی هستند و دائما در حال مجاهده در راه خدا هستند «وَ لاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ» و نگران بدگویی های دشمن و آن طرح فراگیر دشمن هم نیستند.

حالا این جمعیت نیاز به ولایت دارد، ولی ولایت آن ها فقط با خدای متعال است «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ» این اولیاء معصوم اند که ظرفیت ولایت این جامعه را دارند؛ این ها اگر ذیل این ولایت قرار بگیرند غلبه می کنند. اگر این آدم ها، به صورت مستقل و به تنهایی بخواهند عمل کنند، در مقابل طرح دشمن به غلبه نمی رسند؛ این ها وقتی به غلبه می رسند که تحت ولایت قرار می گیرند. نکته ای که الان خیلی برای جریان های عدالت خواه مهم است، همین است که با همه این خصلت ها و خصوصیات، اگر بخواهند بیرون از طرح ولایت الهی عمل بکنند و خودشان بخواهند برای تحقق طرح اسلام اقدام بکنند، موفق نخواهند شد؛ این ها باید تحت ولایت باشند تا به موفقیت برسند.

حالا برای این که این ها محقق بشود، باید چند کار انجام بدهیم. اولین قدم این است که واقعا در مقابل ساز و کار های مدرنی که در جامعه ما وجود دارد و بستر طراحی های دشمن است، بایستیم. ما باید ساختار های دینی و تاریخی خودمان را فعال بکنیم؛ یعنی ما یک سری سرمایه تاریخی داریم که در تاریخ فرهنگ ما به تدریج شکل گرفته اند و باید این ها را فعال کنیم؛ ساختار هایی مثل مساجد، هیئات، حرم ها و مشاهد مشرفه. این ها، ساختار هایی هستند که می توانند بستر تحقق جامعه دینی و یکی از ارکان دولت اسلامی باشند.

در قدم بعد باید یک قرارگاهی تشکیل بدهیم که این قرارگاه، مبتنی بر طرح و نقشه راهی که از بیانیه گام دوم به دست می آید، به سمت ایجاد دولت اسلامی حرکت کند؛ یعنی بعد از احیای مجدد نهاد های تاریخی و انقلابی و بازسازی این ها، ما به یک قرارگاهی نیازمندیم که بتواند این نهاد های احیا شده را به هم گره بزند و این نیرو های حزب اللهی را در درون این نهاد ها فعال کند و به تدریج، آن ساختار های مدرن را به نفع دولت اسلامی استحاله کند و تغییر بدهد.

تغییر زمین بازی

یک نکته دیگر هم که وجود دارد، این است که مقیاس حرکت دشمن که تغییر کرد، ما هم باید حتما نقشه های خودمان را به صورت پیش دستانه تغییر بدهیم؛ یعنی ما حتی نباید صبر کنیم که آن ها حادثه جدیدی ایجاد بکنند که ما دنبال سر آن ها حرکت بکنیم. الان به نظر می آید که دشمن دارد نقشه خودش را تغییر می دهد و مفهوم دولت-ملت ها را به هم می زند و به دنبال ایجاد حکمرانی مجازی است. این ها دارند جهت این درگیری تمدنی را عوض می کنند. این ها احساس می کنند که دیگر لیبرال دموکراسی به رهبری آمریکا، هژمونی خودش را از دست داده و برای همین دارند تغییراتی می دهند و فضا را به سمت حکمرانی مجازی می برند.

این فضای حکمرانی مجازی دیگر فضای حکمرانی مطلق است و زمام همه امور به دست آن هاست. اگر چه این ها مدعی اند که آزادی های عمومی در آن فضا بیشتر است و عدالت بیشتر محقق می شود و آن شهرهای رویایی خودشان را دارند به تصویر می کشند، ولی واقعیت ماجرا این طور نیست و این ها به دنبال حکمرانی در این صحنه جدید هستند. این ها یک دوره ای بشر را در زمین زندانی کرده بودند و حالا می خواهند بشریت را به سیاه چاله فضای مجازی ببرند.

وقتی دشمن دارد طرح خودش را عوض می کند ما باید به عنوان رقیب تمدنی دشمن، فعالیت های خودمان را تغییر بدهیم و به دنبال مقابله با حکمرانی مجازی باشیم. ما باید ساز و کار های طراحی جامعه اسلامی را تغییر بدهیم تا بتوانیم در یک مقیاس دیگری مبارزه کنیم؛ ساز و کار درگیری با حکمرانی مجازی با حکمرانی هایی که این ها بعد از جنگ جهانی اول درست کردند متفاوت است. به نظر می آید انقلاب اسلامی از آن ساز و کار های قدیمی عبور کرده و آن ساز و کار ها، دیگر توان اداره جهان را ندارند. به همین دلیل است که این ها به سمت طراحی این مدل حکمرانی جدید رفته اند. لذا مبارزه ما وارد یک عرصه جدید به نام حکمرانی مجازی شده است که اقتضائات خودش را هم دارد.

بنده تا اینجای بحث، یک آسیب شناسی کلان از انقلاب اسلامی کردم؛ آسیب های انقلاب اسلامی، دوگانه های اسلام و غرب است که هر دوی آن ها، ردپایی در هویت تاریخی ما پیدا کرده اند و به راحتی نمی شود این دوگانه را حل کرد. در این تقابل، طرح های مختلفی وجود دارد که بیان کردیم.

مطلب دیگری هم که ارائه شد، نظری در باب نظام ولایی بود که در بیانیه گام دوم آمده است. عرض شد که درون جامعه دینی دو جریان وجود دارد؛ جریان نفاق و حزب الله. بعد هم عرض کردیم که جریان حزب الله چه مشخصاتی دارند و چطور می توانند به غلبه برسند. حالا اگر ما بخواهیم در این طرح عمل کنیم، باید نهاد های تاریخی و انقلابی خودمان را از نو احیا بکنیم و حرکت و نقشه راه این جمع را بر اساس بیانیه گام دوم طراحی بکنیم.

بنابراین ما باید توجه داشته باشیم که مقیاس درگیری دارد تغییر می کند؛ ممکن است ما برای مبارزه یک نقشه ای بکشیم ولی دشمن خاکریزش را عوض بکند. مثل این که شما روی زمین بجنگید و این ها بیایند نیروی دریایی درست کنند و از دریا به شما حمله کنند و بعد هم نیروی هوایی؛ این ها الان فضای درگیری را وارد فضای حکمرانی مجازی کرده اند.

حضرت آقا سال نود و شش فرموده بودند که اگر این ها موفق بشوند، پنج سال آینده، آقای روحانی در تهران هم دیگر نمی تواند حکومت بکند. مثلا یک اسنپ درست می کنند و کل تاکسی رانی را تحت تأثیر قرار می دهند؛ یا یک آموزش الکترونیک درست می کنند و بعد هم یک پدیده ای به نام کرونا را بزرگ نمایی می کنند و کرونا هراسی می کنند و جامعه جهانی را به فضای آموزش الکترونیک می برند؛ اگر این ها موفق بشوند که این کار را به صورت کامل انجام بدهند، کل وزارت آموزش و پرورش و دانشگاه فرهنگیان تعطیل خواهد شد. این طراحی دشمن است. شما می خواهید سند آموزش و پرورش کشور را اجرا کنید و جلوی بیست سی را بگیرید، ولی این ها آمده اند همه را بردند در فضای مجازی. یعنی عملا آن چیزی که تحت عنوان بیست سی می خواست عمل بشود، بسیار گسترده تر در این فضا قابل پیاده سازی است و دارد اعمال می شود.

اگر نیروی حزب الله می خواهد انقلاب اسلامی را ادامه بدهد و این دوگانه را حل بکند، باید توجه داشته باشد که رقیب ما، مقیاس کار خودش را عوض کرده است. لذا طرح و نقشه مهم برای گام دوم انقلاب اسلامی باید مقیاسش عوض بشود. اگر تمام تمرکز ما این باشد که مثلا طرح تحول آموزش و پرورش را اعمال کنیم، از این که این ها دارند اصل موضوع آموزش و پرورش را منتفی می کنند غافل شده ایم و با آن مقابله نکرده ایم. مقابله تمدنی باید در این مقیاس باشد و این آسیبی است که ما را تهدید می کند.

در این دهه جدید یکی از مهم ترین کار هایی که باید انجام بدهیم گفتمان سازی است؛ به خصوص در انتخابات ما باید به شدت دنبال ایجاد یک گفتمان باشیم. ما باید این دوگانه های دروغینی را که این ها ایجاد کرده اند و در انتخابات قبلی با همین گفتمان دوگانه سازی، بر ما غلبه کردند، تغییر بدهیم. حضرت آقا بعد از انتخابات نود و شش، در اولین سالی که در مرقد امام صحبت فرمودند، به این نکته اشاره کردند که ادبیات و شعار های امام هنوز زنده است؛ یعنی می شود همه این شعار ها را تبدیل به یک گفتمان کرد به طوری که از کف جامعه هم همین مطالبات مطرح باشد. اگر این مطالبات اتفاق بیافتد، جریان قدرت در مسیر صحیح خودش قرار می گیرد.

بنابراین ما باید یک گفتمانی بر اساس شعار های امام و ادبیات حضرت آقا شکل بدهیم. از جمله مطالب مهم این است که ما باید حتما شعار های مثبت رقیب را تملک و از دست آن ها بگیریم و این شعار ها را برای خود کنیم. نباید دفاع از آزادی شعار آن ها باشد و ما متهم به مخالفت با آزادی بشویم؛ این ها کی طرفدار آزادی بودند که الان طرفدار باشند؟ مگر بزرگانشان آن طرف جهان طرفدار آزادی اند که حالا غرب گراها طرفدار آزادی باشند؟ این همیشه جزو اشتباهات ماست؛ وقتی شما مالک شعار بشوید می توانید شعار را معنا کنید و الا اگر آن ها مالک شعار باشند، اجازه معنا کردنش را به شما نمی دهند.

بنابراین ما باید تمام شعار های مثبتی که آن ها می گویند را از آن ها بگیریم و برای خودمان کنیم و بعد هم آن ها را معنا کنیم. آن ها آزادی را شعار خودشان قرار می دهند و بعد برای معنی کردنش، آزادی را معادل لیبرالیسم قرار می دهند. ما باید آزادی را شعار خودمان قرار بدهیم و بعد بر مبنای توسعه اختیارات در نظام ولایت، تئوریزه اش کنیم.

بنابراین این بار نباید بگذارید که آن ها بتوانند این دوگانه را ایجاد بکنند و بگویند ما طرفدار گفت و گوی با جهانیم و این ها طرفدار قطع ارتباط با جهان و درگیری هستند. این طور نیست؛ ما هم گفت و گو را قبول داریم، منتها گفت و گو از موضع قدرت، نه از موضع ضعف. اتفاقا علت شکست مذاکرات ما این بود که شما بلد نبودید مذاکره کنید؛ نه ادبیاتتان ادبیات علمی بوده و نه اهل دقت بودید و نه اهل انضباط و نه اهل شجاعت؛ امروز دیگر این ها مشخص شده است.

اصلا چون از اول، مدل تیم مذاکره لیبرال ها، مدل جهانی سازی بر مبنای غرب است، این تیم، «یسارِعُونَ فِیهِمْ» است. به همین علت هم هست که موضع این ها، موضع ضعف است. این ها واقعا علم مذاکره ندارند که از موضع تمدن اسلامی، در مقابل تمدن دیگر گفت و گو بکنند. این ها حتی وقتی که گفت و گوی تمدن ها می کردند، ظرفیتشان در این حد نبود؛ این ها با همان ادبیات تمدن غرب، با تمدن غرب گفت و گو می کردند. در این مذاکرات، اگر شما با مبانی خود غرب پیش بروید، تمدن رقیب، حرفش را از دهن خود شما می زند.