نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 09 فروردين 1403 - Thu, 28 Mar 2024

صدیقه کبری سلام الله علیها راه رسیدن به دار الاخرۀ/ نحوه بهره مندي از امکانات دنیا برای رسیدن به دار الاخره

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 17 اسفند ماه 96 است که در هيات ثارالله قم ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ قارون جزو قوم حضرت موسی بود و خدای متعال به او ثروت بسیاری داده بود ولی بنای دشمنی با حضرت گذاشت. در این دشمنی این تأمل را نکرده بود که این امکاناتی که در اختیار اوست برای اولین بار نیست که کسی در دنیا به دست آورده، دیگرانی بودند از او توانمندتر با امکانات بیشتر و قدرت بیشتر که خدای متعال ریشه آنها را کنده بود. بنابراین نمی شود در این دنیا در مقابل خدای متعال یک بساطی پهن کرد. خدای متعال در ادامه دستوراتی را به مومنین میدهد. 1. با آن چه در این دنیا به دست آوردی دنبال این باش که آخرت را کسب کنی. 2. بهره خودت را از دنیا فراموش نکن. 3. این امکانات را احسان خدای متعال بدان و این موجب بشود که شما هم به دیگران احسان کنی. 4. دنبال مفسده جویی در زمین نباشید. ما آمدیم در عالم دنیا که از این دار دنیا وارد دار آخرت بشویم، چون این دار فانی و آن دار باقی است. ائمه علیهم السلام «شُهَدَاءُ دَارِ الْفَنَاء» و «شُفَعَاءُ دَارِ الْبَقَاء» اند، می خواهند ما را از همین دنیا در دارالبقاء ببرند. اگر انسان به امام رسید و سایه امام شد؛ خودش باقی می شود. شیطان هم تمام تلاشش این است که راه آن دار البقاء را ببندد و همه را در این دار فناء دنیا نگه دارد. آن شخصیت بزرگواری که محور این دستگیری و شفاعت است و عالم را بیت النور کرده، وجود مقدس فاطمه زهرا سلام الله علیها است. حضرت آمده ما را از این دنیا عبور بدهد و به دار الاخره برساند. اگر حضرت نمی آمد انوار ائمه در این عالم تجلی نمی کرد و این عالم بیت النور نداشت و بابی به سوی دارالاخره باز نبود.

داستان طغیان قارون و دستورات خداوند به مومنین

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم أَجْمَعِين . خدای متعال در سوره قصص داستان حضرت موسی و درگیری ایشان با فرعون را مفصل توضیح دادند و در پایان سوره درگیری حضرت موسای کلیم با قارون را بحث می کنند. وقتی خدای متعال در قرآن داستان ها را ذکر می کند، با یک ادبیات مخصوصی است. دنبال این نیست که تاریخ را از اول تا آخر ذکر بکند که این واقعه چطور تحقق پیدا کرده، بیشتر شاید جنبه تربیتی منظور نظر قرآن است.

داستان قارون از اینجا شروع می شود «كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى  فَبَغى  عَلَيْهِم »(قصص/76) جزو قوم حضرت موسی بود و بعضی گفتند که از اقوام نزدیک حضرت موسی هم بود ولی به آنها ستم و تعدی کرد. می فرماید «وَ آتَيْناهُ مِنَ الْكُنُوز» یکی از چیزهایی که به او عطا کردیم گنج ها بود و به حدی فراوان بود «مَا إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّة» که کلیدهای آن را یا آن صندوقچه هایی که آن گنج ها در او نگهداری می شد انسانهای توانا به زحمت به دوش می کشیدند. اگر «مفاتح» جمع «مفتح» باشد به معنی آن ظرفی که در او گنجینه ها نگه داشته می شود مثل صندوقچه ها یا اگر به معنای کلید باشد به معنی کلیدهای این گنج ها است.

قارون جزو بنی اسرائیل بود و بر موسای کلیم طغیان کرد و ما امکانات فراوانی به او داده بودیم. حالا چرا این نکته ذکر شده در ادامه آیات معلوم می شود. «إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحين » قوم او چون از قوم موسای کلیم و جزو مومنین بودند به او توصیه می کردند که این امکانات موجب غرور و غفلت تو نشود. خدای متعال آن کسانی که در اثر امکانات مادی دچار خوشی ها و غرور می شوند دوست نمی دارد، آنها در معرض محبت الهی نیستند و خدای متعال به آنها محبت نمی ورزد. به تعبیری از رحمت رحیمیه خدای متعال دورند، ممکن است امکانات مادی به آنها بدهد اما محبت الهی شامل حال آنها نمی شود.

در ادامه قرآن چهار دستور را می دهد که دستورات مهمی است؛ می فرماید: «وَ ابْتَغِ فيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ»(قصص/77) در آن چه خدای متعال به تو عنایت کرده در جستجوی دارالاخره باش. ترجمه ساده اش این است که با آن چه در این دنیا به دست آوردی دنبال این باش که آخرت را کسب کنی، مواظب باش امکانات دنیا خرج آخرت بشود. «وَ لا تَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا» بهره خودت را از دنیا فراموش نکن که این هم دو جور معنا شده؛ شاید این معنایی که عرض می کنم به لحاظ روایات مناسبتر است؛ نصیب انسان از دنیا همان چیزی است که انسان از دنیا برمیدارد برای آخرتش و برای تقرب به خدای متعال، لذا در روایت ذیل این آیه هست که وجود مقدس امیرالمومنین علیه السلام فرمودند سلامتی، توانایی و امکاناتی که هست از اینها استفاده کن در راه خدای متعال، آن چه انسان صرف دنیا می شود از دست رفته است. آنچه انسان با خدای متعال معامله می کند برای انسان می ماند.

«وَ لا تَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا وَ أَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْك » همینطور که خدای متعال به تو احسان کرده؛ این امکانات را احسان خدای متعال بدان و این موجب بشود که شما هم به دیگران احسان بکنید. «وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِي الْأَرْضِ» چهارمین دستور این است که دنبال مفسده جویی در زمین نباشید؛ اینکه چطور انسان کارش به فساد در ارض می کشد در ادامه آیات توضیح داده می شود که انسان اگر دنبال اثبات خودش و برتری جویی بود تمام کارهایش در دنیا به فساد منتهی می شود «إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدين ». آنهایی که مفسدند ممکن است خدای متعال یک امکاناتی به آنها بدهد ولی معنایش این نیست که خدای متعال آنها را دوست می دارد؛ آنها از محبت خدای متعال محرومند.

لزوم بکار بستن امکانات در راه خدای متعال

قوم او که قوم حضرت موسای کلیم و از موحدین بودند در مقابل این امکاناتی که خدای متعال به او داده بود گفتگوهایی با او داشتند، قرآن نقل کرده که همین هاست. بعد می فرماید: «قَالَ إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى  عِلْمٍ عِنْدي » این امکانات را من با علم خودم به دست آوردم. او یک علمی داشته بعضی گفتند مثلا از علم کیمیا برخوردار بوده، مدعی است این امکانات را از علمی که در نزد خودم بوده به دست آوردم. خدای متعال تهدید می کند «أَ وَ لَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَكْثَرُ جَمْعاً وَ لا يُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُون ». این تأمل را نکرده بود که این امکاناتی که در اختیار اوست برای اولین بار نیست که کسی در دنیا به دست آورده، دیگرانی بودند از او توانمندتر با امکانات بیشتر و قدرت بیشتر که خدای متعال ریشه آنها را کنده، آنها را هلاک کرده و اثری از آنها باقی نمانده. اگر انسان یک نگاهی به پشت سر خودش بکند می بیند تاریخ حیات بشریت پر است از قدرتمندان و ثروتمندان و مقتدرینی که خدای متعال بساط آنها را جمع کرده؛ بنابراین نمی شود در این دنیا در مقابل خدای متعال یک بساطی پهن کرد.

یک موقع انسان امکاناتی را از خدای متعال می داند و در دنیا دنبال بندگی کردن است و می خواهد با این امکانات راه خدا را پیدا کند، یک جور راه را می رود ولی اگر خودش را مالک امکانات دانست و احساس کرد که اینها امکاناتی است که متعلق به خود انسان است، یک جور دیگری در عالم راه می رود. این را در حدیث «عنوان بصری» امام صادق علیه السلام به «عنوان» وقتی آمد و گفت آمدم از علم شما استفاده کنم. فرمود علم نورانیتی است که خدای متعال در قلب کسی قرار می دهد که می خواهد او را هدایت کند، علم قیل و قال نیست «نُورٌ يَقَعُ فِي قَلْبِ مَنْ يُرِيدُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْ يَهْدِيَه »(1) بعد به او فرمودند اگر دنبال علم هستی و پیش ما آمدی از علوم ما استفاده کنی که آن چراغ را بر تو روشن کنیم تا دلت نورانی شود و بتوانی با آن راه را پیدا کنی اول دنبال بندگی باش «فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِي نَفْسِكَ حَقِيقَةَ الْعُبُودِيَّة» برو طالب بندگی بشو، اگر طالب بندگی شدی و این طلب در تو پیدا شد بیا ما به تو عطا می کنیم.

به حضرت گفت آقا بندگی چیست حضرت فرمودند سه رکن دارد اولش این است که آدم احساس مالکیت نکند. چون انسان اگر احساس مالکیت در ملک خدا کرد این آغاز شرک است ولو شرک خفی. احساس مالکیت کرد خب ملک را می خواهد آنجایی خرج کند که خودش دلش می خواهد خیلی واضح است. انسان اگر مالک ملک است اختیاردار است خب همانجا بار را زمین می گذارد که دلش می خواهد. ولی اگر مالک نیست ملک دیگری است عبد است طبیعتا امانتدار است این بار را آنجایی زمین می گذارد که صاحب مال گفته، سرمایه را آنجایی خرج می کند که مأمور به آن کار است. حضرت فرمودند اگر اینطوری شدی و خلع مالکیت کردی انفاق در راه خدا برایت آسان می شود و راحت می توانی امکانات را در راه خدا خرج کنی.

این نگاه که انسان خودش را مالک بداند «إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى  عِلْمٍ عِنْدي» یک عوارضی را دنبال دارد. موجب می شود انسان امکانات را طبق میل خودش و برای اثبات خودش خرج کند. طبیعتاً نتیجه اش این می شود که کار به فساد می کشد. هر گاه ما بخواهیم خودمان را در عالم اثبات کنیم به فساد منجر می شود هرگاه انسان و بنده ها خودشان را نفی کنند فقط خدای متعال را ببینند عالم به سمت صلاح می رود؛ «لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا»(انبیاء/22) اگر در عالم دو تا خدا باشد دعوا می شود. نمی شود فساد نشود، نمی شود فساد به پا نشود اگر ما بخواهیم الوهیت در عالم کنیم حتما نتیجه اش فساد است. الوهیت کردن با فساد برابر است. اما بندگی برابر است با صلاح؛ بنده چیزی ندارد دنبال امر اوست یک خدا حکومت می کند اگر همه عالم بنده شدند ولی اگر همه عالم دنبال اثبات خودشان بودند هر کسی می خواهد خدایی کند. به قول یک عزیزی می فرمود همه مان یک فرعونیتی درِمان هست نفسمان یک فرعونی است دیگر اگر مهارش نکنیم. گرچه مصرش کوچک و بزرگ دارد ولی یک فرعونیتی در همه ما هست.

نتیجه طغیان قارونی و نحوه رفتار در برابر او

نتیجه این نگاه قارون چه شد «فَخَرَجَ عَلى  قَوْمِهِ في  زينَتِه »(قصص/79) با آرایش امکانات خودش از یک موضعی که همه قوم ببینند «فَخَرَجَ عَلى  قَوْمِهِ» مسلط بر قوم بیرون آمد برای آن که جلوه گری کند و دلها را ببرد. بعد قرآن یک نکته لطیفی را می فرماید «قالَ الَّذينَ يُريدُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا» آنهایی که افق اراده شان در حد دنیا بود، چون می دانید اراده ها یک موقعی از سقف دنیا بیرون نمی رود. خدای متعال هم می فرماید آنهایی که دنبال دنیا هستند ما محرومشان نمی کنیم. به آنهایی که از خدا متاع دنیا می خواهند می دهیم و محرومشان نمی کنیم.

ولی آنهایی که آخرت را می خواهند متفاوت اند «وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى  لَها سَعْيَها»(إسراء/19) می فرماید آنهایی که آخرت طلب اند تلاش متناسب با آخرت هم می کنند «فَأُولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُورا» نمی فرماید چه چیزی بهشان می دهند، مزدشان محفوظ است، سعیشان مشکور است. خدای متعال به تعبیر نارسای من شاکر تلاش آنهاست و معلوم است چه اتفاقی می افتد.

اینجا می فرماید آنهایی که افق نگاهشان در دنیا بود اراده شان در سطح دنیا بود گفتند «يَا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُونُ» موسای کلیم آمده چه کار برای ما کرده، از وقتی آمده همه اش درگیری و دعوا و به تعبیر امروزی ما شعار. ای کاش ما هم مثل گنج های قارون داشتیم، گنج های قارون را ببینید آنی که از موسی بریده چه دارد؟!  از قوم حضرت موسی بود، بعد خروج کرد بر حضرت موسی؛ ببینید او با خروجش، راه خود را سوا کرده آن همه امکانات دارد ما اینجا ایستادیم چه کار می کنیم؟! ای کاش یک چیزی از دستگاه موسی بیرون می آمد مثل این امکانات. «إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظيم»  نگاهشان این بود که او خیلی بهره مند است و ما محرومیم؛ خودشان را محروم می دیدند و او را بهره مند.

بعد یک تعبیری قرآن دارد، این دو نگاه را ببینید؛ می فرماید «وَ قالَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْم »(قصص/80) آنهایی که از نصیب علم برخوردار شده و خدای متعال به آنها معرفت و علم داده بود، حرف آنها یک سخن متفاوتی بود، آنها یک جور دیگری حرف می زدند، می گفتند «وَيْلَكُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَيْر» پاداش های خدا خیلی بالاتر از این امکاناتی است که به قارون داده، دنیا را به قارون هم می دهند ولی  می فرماید «إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدين » آنهایی که با این بساط با این امکانات در دنیا فساد می کنند، سرخوش و سرمست اند اینها مورد توجه و محبت قرار نمی گیرند.

«وَيْلَكُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً» خدای متعال برای آنهایی که اهل ایمان و عمل صالح اند یک ثواب هایی در نظر گرفته که خیلی متفاوت است با امکاناتی که به قارون می دهد. «وَ لا يُلَقَّاها إِلاَّ الصَّابِرُون » البته تلقی آن امکانات کار همه نیست، همه نمی توانند به آن امکانات دست پیدا بکنند؛ این امکانات برای کسانی است که پایداری در راه خدا می کنند، به یک ثواب هایی می رسند که آن ثواب ها ثواب های متفاوتی است.

یک نکته را اینجا عرض کنم، گاهی به نظر می آید این ثواب ها فقط در آخرت است؛ بله ثواب هایی که خدای متعال در آخرت برای مومنین ذخیره کرده بسیار متفاوت با آن چیزی است که اینجا در اختیار اهل قدرت و دنیا قرار داده شده ولی گویا در همین دنیا هم اینطوری است یک ثواب هایی برای موحدین و مومنین قرار داده که بسیار جنس و نوعش متفاوت با امکاناتی است که خدای متعال در دست اهل دنیا قرار می دهد. البته «وَ لا يُلَقَّاها» آن ثواب را نمی تواند آدم تلقی کند الا آنهایی که اهل صبر و پایداری در راه خدا هستند. اگر انسان این پایداری را کرد، کم کم تلقی می کند؛ از آن ثواب یک درکی پیدا می کند و الآن آن را احساس می کند، یعنی آخرت نقد نقد می شود. اگر کسی پای خدا ایستاد الان پرده ها کنار می رود و در یک فضایی از آرامش، امنیت و وسعت و یک جهان دیگری زندگی میکند با این که پایش روی زمین است ولی «قُلُوبُهُمْ فِي الْجِنَانِ»(2) یک جهان دیگری را تجربه می کند.

در قرآن می فرماید که «إِنَّ الْأَبْرارَ لَفي  نَعيم »(انفطار/13) این غیر از نعیم آخرت است، الان در نعیم اند. ابرار آنهایی هستند «أَنْتُمْ نُورُ الْأَخْيَارِ وَ هُدَاةُ الْأَبْرَار» که از هدایت امام برخوردارند، آنهایی که دنبال امام راه می روند و با چراغ امام در عالم راه می روند، ابرار می شوند. آنهایی که به امامشان رسیدند الان وسط نعمت اند. چون نعیم در دنیا امام است؛ بعضی خیال می کنند مثلا مجازا به امام گفته شده نعیم، اصلا اینطوری نیست. روایات متعددی داریم آن نعیمی که ما در دنیا باید متوجه او باشیم و مواظب باشیم تکاثر در دنیا غفلت نسبت به او برای ما ایجاد نکند وجود مقدس امام است. اگر کسی به این نعیم رسید الان وسط بهشت است. حتی در بعضی روایات است که همه نعمت های بهشتی هم نازله همان ولایت و نعمت است.

علی ای حال آن ثواب الهی که خدا برای اهل ایمان و عمل صالح قرار داده که تلقی او در همین دنیا با صبر پیدا می شود؛ فرمود این ثواب خیلی بالاتر از آن چیز [ثروت قارون] است. حتی شاید «خیر» به معنای «بهتری» نیست، او خیر است، آن چیزی که در او خیر است او ثواب است که مومن در دنیا باید دنبال آن ثواب باشد.

این نکته را هم اینجا عرض کنم، آنهایی که پای دین و اولیاء خدا می ایستادند، آنهایی که در سختی ها کنار ائمه می ایستادند آنها اینطوری نبوده که دنبال مزد نسیه باشند، واقعا یک مزد نقدی داشتند. یک تلقی از این ثواب کرده بودند و به هیچ وجه نمی توانستند این را رها کنند و بروند سراغ دنیا. چرا اصحاب امیرالمومنین هرچه هم کار سخت می شد حضرت امیر را رها نمی کردند؟ سلمان ها، ابوذرها و عمارها یک درکی از آن ثواب داشتند. چرا اصحاب سیدالشهداء با این که حضرت بیعت را از آنها برمیدارد کنار حضرت می مانند با آن بیاناتی که همه تان در خاطر دارید؟! نکته اش همین است که یک تلقی ای از آن ثواب پیدا می کنند. یک درکی پیدا می کنند از آن نعمت الهی از آن محیط ولایت که آن نعمت بهتر را می فهمند لذا نمی توانند برگردند در دنیا و از دنیا خارج می شوند و وارد دارالاخره و دارالایمان می شوند.

در ادامه قرآن می فرماید «فَخَسَفْنا بِهِ»(قصص/81) وقتی این امکانات را در مسیر اثبات خودش و خود نمایی و قدرت نمایی و نفی موسای کلیم به کار برد و داستان به اینجا کشید که «فَخَرَجَ عَلى  قَوْمِهِ في  زينَتِه » به جای این که با این امکانات در راه خدا کار بکند شروع کرد اینها را سد راه خدای متعال قرار دادن «فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْض » ما او را با تمام امکاناتش در زمین فرو بردیم، مثل این که فرعون را در آب فرو بردیم او را در زمین فرو بردیم. زمین زیر پای او سست شد و او را فرو بردیم در زمین، می دانید سفتی زمین از خودش نیست، خدای متعال اگر اجازه بدهد او از آب هم راحت تر انسان را می بلعد.

«فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْض » او را فرو بردیم در زمین آن وقت آن کسانی که تا دیروز نگاهشان به این امکانات بود و این عاقبت را نمی دیدند و نمی دیدند این امکانات علامت کرامت نیست، اگر انسان توانست با این امکانات به یک فلاحی برسد آن وقت برنده است و الا امکانات که چیزی نیست. بعد می فرماید «فَما كانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ يَنْصُرُونَهُ» او هیچ لشکری نداشت که در مقابل خدای متعال از او دفاع کند «وَ ما كانَ مِنَ المُنْتَصِرين » خودش هم نمی توانست از عهده خودش بیرون بیاید. نه خودش از خودش توانست دفاع بکند نه لشکری بود که از او دفاع بکند.

«وَ أَصْبَحَ الَّذينَ تَمَنَّوْا مَكانَهُ بِالْأَمْس »(قصص/82) آنهایی که تا دیروز آرزوی مکان قارون را می کردند دلشان می خواست مثل قارون باشند و این امکانات را داشته باشند؛ سه چیز را فهمیدند که خیلی عجیب است. آنهایی که «أُوتُوا الْعِلْم » بودند از اول می فهمیدند که نباید چشم دنبال این امکانات باشد، از این چیزی به دست نمی آید. اما آنهایی که آرزوی آن موقعیت را می کردند «يَقُولُونَ وَيْكَأَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِه » گویا کمی و زیادی رزق ها در دست خدای متعال است؛ اینطور نیست که کسی خودش بتواند برود امکانات کسب بکند. امکانات در دست اوست، او کم و زیاد می کند؛ وقتی او کم و زیاد می کند با حساب و کتاب است. اینطور نیست که اگر به قارون می دهد به موسای کلیم نمی دهد علامت این است که موسی محروم است و او برخوردار. اگر بنا بود اینطوری باشد که خدای متعال به موسای کلیم بیشتر می داد که در سوره منافقون ملاحظه فرمودید، منافقین حرفشان این است «لا تُنْفِقُوا عَلى  مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى يَنْفَضُّوا»(منافقون/7) امکانات را در اختیار دور و بری های پیامبر قرار ندهید این امکانات را محدود کنید تا نزدیکان حضرت پراکنده شوند. قرآن می فرماید «وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض » اینطوری جواب می دهد خزائن آسمان ها و زمین نه آسمان و زمین. خزائن که بی منتهاست. در مرحله تنزل محدود می شود، آن خزائن در محضر خداست. اگر یک جایی لازم باشد برای راه این پیامبر این خزائن را در اختیارش قرار بدهند انقدر دور و برش می ریزند، اینطور نیست که پیامبر محتاج به امکانات آنها باشد.

«وَ لكِنَّ الْمُنافِقينَ لا يَفْقَهُون » اینها نمی فهمند، خیال می کنند این مکنتی که آنها دارند دور و بری برای حضرت درست می کنند وقتی این امکانات را محدود کنند دور و بری ها پراکنده می شوند نه آنهایی که با این پول می آیند و با نیامدنش می روند آنها که دور و بری های حضرت نیستند آنها بهتر است بروند و از اول نباشند. اینهایی که تا دیروز آرزوی آن مکان را کردند متوجه شدند این یک حساب کتاب دیگری دارد. این تقدیرها دست اوست با حساب و کتاب است به طور مثال به کسی می دهند عزت پیدا می کند از یک کسی می گیرند ذلیل می شود یک برنامه دیگری است با همین امکانات خدای متعال قارون را از بین برد.

«لَوْ لا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا لَخَسَفَ بِنا» اگر خدای متعال به ما هم منت نمی گذاشت ما با این امکانات مان در زمین فرو می رفتیم. به جای این که با این امکانات رشد کنیم ما هم مثل قارون می شدیم. «وَيْكَأَنَّهُ لا يُفْلِحُ الْكافِرُون » سومین چیزی که قرآن نقل می کند همین است؛ خدای متعال کافر را عاقبت بخیر نمی کند، امکانات بهش میدهد دنیا بهش میدهد ولی عاقبت بخیری و فلاح نمی دهد. لذا قرآن گاهی تأکید می کند در سوره مبارکه «طه» خطاب به حضرت هست ولی به هر معنا شاید مخاطب ما هستیم می فرماید: «لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْك »(طه/131) دو چشم و نگاه خودت را امتداد نده، مد نگاه نداشته باش «إِلى  ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فيه » شکوفه های دنیا را ما برای گروه های مختلف اهل دنیا باز کرده ایم در اختیارشان قرار داده ایم. این، چشم شما را به دنبال خودش نبرد. این فتنه آنهاست، معنایش محبت و عاقبت بخیری نیست، امکاناتی است برای یک فتنه و امتحان. «وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى » رزق پروردگارت بهتر است. اگر کسی نگاهش را به دنبال آن امکانات و دنبال دنیا امتداد داد، از آن رزق خیر محروم می شود. این امتداد نگاه نمی گذارد آن رزق را ببینی.

روایتی را مرحوم کلینی در کتاب ایمان و کفر کافی در باب نقل «مولفه قلوبهم» کردند؛ در قرآن دارد که بخشی از زکات و مالیات ها خرج مولفه قلوبهم باید بشود آنجا دارد حضرت در جنگ حنین که امکانات و غنائم فراوانی به دست آمد. سال هشتم هجری تقریبا با فاصله کمی بعد از فتح مکه این جنگ اتفاق افتاده، جمعیت مسلمان ها خیلی زیاد بود و نقل این است دو هزار نفر هم از قریش که تازه مسلمان شده بودند با سران شان در این جنگ شرکت کردند. غنایم فراوانی به دست آمد. بعد از این که این غنایم به دست آمد حضرت در تقسیم غنایم یک کاری کردند که بعد هم ثمراتش روشن شد این غنایم را بیشتر به قریش دادند. به خصوص به بعضی از آنهایی که تازه مسلمان هم بودند مثل ابوسفیان که تازه مسلمان شده بود.

روایت خیلی عجیب است، امتحان سنگینی برای انصار است، انصاری که این همه فداکاری کرده بودند. انصار معترض شدند با سعد بن عباده که بزرگشان بود آمدند محضر حضرت عرض کردند این تقسیم دستور خداست یا کار خودتان؟ بعد سعد بن عباده به حضرت عرض کرد اگر دستور خداست که هیچ اگر فرمان شماست ما ناراضی هستیم و نمی توانیم تحمل کنیم. حضرت سه بار ازشان سوال کردند، فرمودند: حرف شما حرف رئیستان است؟ آنها گفتند آقا و سید ما خدا و رسول اند و حضرت دوباره تکرار کردند که حرف شما حرف سیدتان است گفتند بله. تعبیر امام صادق علیه السلام این است «فَحَطَّ اللَّهُ نُورَهُم »(3) خدای متعال نورشان را گرفت. نتیجه این شد که انصار در سقیفه بنی ساعده جمع شدند بعد هم آنهایی که باید بیایند آمدند سقیفه را به نفع خودشان مصادره کردند، داستان را می دانید دیگر.

یک روایت عجیب دیگری است که می فرماید: وجود مقدس نبی اکرم با امیرالمومنین آمدند بین انصار نشستند. -من روایت را برای این جمله اش نقل می کنم- نشستند وسط انصار و گفتند خدای متعال به وسیله من شما را از پرتگاه جهنم نجات نداد؟ خدای متعال به وسیله من بین شما صلح و محبت ایجاد نکرد؟ یکی یکی شمردند آنها هم تصدیق کردند، منفعل شدند. بعد حضرت از آنها دفاع کرد فرمود شما هم بگویید شما چرا حرف نمی زنید شما بگویید ما مگر تو را کمک نکردیم، وقتی آمدی در مدینه یاور نداشتی ما امکانات اقتصادی در اختیار شما قرار دادیم، ما دفاع کردیم، ما در کنار شما جنگیدیم، تا این موقعیت برای شما درست شده. خیلی منفعل شدند. بعد که صحنه به اینجا رسید، حضرت یک مطلبی فرمودند: شما ببینید قریش و دیگران که من غنائم زیادی بهشان دادم به شهر خودشان می روند، درست است؟ ولی من با شما می آیم مدینه، این بهتر نیست؟ شترها و شمشیرها و سپرها مال آنها پیغمبر مال شما؛ این یعنی «رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ» می فهمد چطور میشود مقایسه کرد، آنها غنیمت بردند پیامبر با شماست.

چه کسی می تواند این رزق خیر را بفهمد؟ وقتی چشمت را از دنیا بستی، آن وقت می توانی بفهمی که پیامبر بهتر است. اگر چشمت را بستی، جلوه می کند برای تو پرده ها کنار می رود می فهمی اصلا قابل مقایسه نیست پیامبر خدا با بقیه، و الا اگر این چشم را نبندی همیشه امکانات دنیا جلوی چشم انسان را می گیرند و نمی گذارند انسان بفهمد.

رسیدن به دار الاخره و عاقبت به خیری با تبعیت و تقوا

این آیاتی که ذکر شد گویا مقدمه این آیه است -من نسبت نمی دهم- ولی گویا مقدمه است. وقتی داستان قوم فرعون و اینها ذکر می شود قرآن می فرماید «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَة نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ»(قصص/83) یک سرای آخرتی است که خیلی با عظمت است با «تِلکَ» به آن اشاره شده شاید به خاطر دور از دسترس بودنش است، به این راحتی ها در دسترس نیست. آن دار آخرت را ما برای کسانی قرار می دهیم که در زمین دنبال فساد و برتری جویی نیستند. اگر همه امکانات دنیا را به آنها بدهیم، دنبال فساد و دنبال برتری جویی نیستند. انسان اگر دنبال اثبات برتری خودش بود هرکاری بکند فساد است. انسان تا عبد نشود کارش در زمین فساد کردن است. فقط عباد الله هستند که مفسد نیستند.

آنهایی در این دنیا به عاقبت می رسند که اهل تقوا هستند. روایتی ذیل این آیه از امیرالمومنین نقل شده که، حضرت در دوران خلافتشان در بازار قدم میزدند و دستگیری و رسیدگی به امور میکردند، می ایستادند با تجار صحبت می کردند و این آیه را می خواندند. بعد می فرمودند که این آیه برای صاحبان قدرت و ثروت است که قدرت و ثروت برای آنها برتری جویی ایجاد نکند. نخواهند دنیا را به سمت خودشان بکشند. نخواهند سفره دیگران را کم کنند به نفع سفره خودشان. در روایت دیگری خیلی سنگین مطلب بیان شده، فرمودند اگر کسی دلش بخواهد بند کفشش از بند کفش رفیقش بهتر باشد این آیه شامل حالش می شود؛ یعنی اگر بین دو تا بند کفش آن بهتر را برمیداری بدان به دارالاخره نمیرسی. انسانی که انقدر علو و برتری جویی در اوست اهل آن دار آخرت نیست.

یک روایت دیگری است که ختام عرایض بنده است در ذیل این آیه حضرت فرمودند: «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَة» یعنی ولایت ما، در همین دنیا هم هست. در همین دنیا محیط ولایت امام محیط دارالاخره است. محیط رفیع و عظیمی هم هست و دور از دسترس است. امکانات دنیا به قارون هم داده می شود ولی این به معنی دارالاخره نیست، به معنی عاقبت بخیری «و العاقبۀ» نیست آنها عاقبت ندارند. به آن دار آخرت دستشان نمی رسد به دنیا دستشان می رسد ولی به دارالاخره دستشان نمی رسد. آن دار آخرت که فرمود محیط ولایت ما، ولایت امام، علم امام، امکانات امام، برای کسانی است که در دنیا دنبال برتری جویی نیستند. وادی ولایت امام برای عباد الله است، آنجا دار بندگی است. سر به زیرها را آنجا راه می دهند، دم در باید «وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّدا»(بقره/58) باید همه یال و کوپالت را بریزی، آنجا جای برتری جویی و اثبات خود نیست، این چیزها آنجا رنگ ندارد.

«تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَة» محیط ولایت امام برای آنهایی است که در دنیا دنبال بندگی هستند نه دنبال اثبات خود. عبد که شدند در محیط ولایت امام راهشان می دهند؛ این به معنی رسیدن نیست، این آغاز راه است. بعد فرمود «و العاقبۀ» هم یعنی خود امام. کسانی که اهل تقوا شدند؛ در دنیا طرف خدا را می گیرند، مراقب امام اند و با امام در عالم راه می روند که «يَا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقين »(توبه/119) ببینید آنهایی که سایه امام هستند در عالم «و العاقبۀ للمتقین» به ما می رسند، عاقبت مال آنهاست. این چیزی است که ماندگار است.

همه عرض من همین چند کلمه است؛ ما آمدیم در عالم دنیا که از این دار دنیا وارد دار آخرت بشویم «تلک الدارالاخره» چون این دار فانی و آن دار باقی است. «كُلُّ شَيْ ءٍ هالِكٌ إِلاَّ وَجْهَه »(قصص/88) «وَ يَبْقى  وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرام »(الرحمن/27) ما باید وارد آن دار باقی بشویم، از همین دنیا هم باید وارد دار باقی بشویم. این تعبیر را من گاهی اینطوری می فهمم -نسبت نمی دهم- اگر ائمه علیهم السلام «شُهَدَاءُ دَارِ الْفَنَاء» اند اینجا دارالفناء است. همه چیز فانی می شود و «شُفَعَاءُ دَارِ الْبَقَاء» اند، می خواهند ما را از همین دنیا در دارالبقاء ببرند. نمی خواهم بگویم شفاعت آخرت مقصود نیست اما امام دست انسان را می گیرد در دارالبقاء میبرد. انسان فانی وقتی به امام رسید می شود باقی، می شود «كُلُّ شَيْ ءٍ هالِكٌ إِلاَّ وَجْهَه » فرمود عملی که متوجه خداست این عمل می شود وجه الله، اگر انسان به امام رسید و سایه امام شد؛ خودش می شود وجه و باقی می شود.

امام آمده ما را از دارالفناء ببرد در دارالبقاء اگر انسان با امام راه رفت نفس امام به انسان خورد انسان همراه امام شد آدم متحول می شود. خدای متعال داستان موسای کلیم را می گوید و سحره که بنای جنگ با حضرت موسی گذاشتند. پیش فرعون آمدند و بنا بود هم آوردی کنند و سحرشان را بیاورند مقابل حضرت موسی. به فرعون می گویند: «أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغالِبين »(شعراء/41) اگر ما غلبه کردیم مزدی به ما می دهی؟ خیلی که می خواهد به این ها مزد فوق العاده بدهد چه می دهد؟ می گوید: «إِنَّكُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبين »(شعراء42) اگر پیروز شدید جزو مقربان من خواهید بود و اینها هم دلخوش اند که موسی را می زنیم مقرب به فرعون می شویم. این افق را نگاه بکنید؛ با موسی درگیر می شویم و او را حذف می کنیم تا مقرب فرعون شویم! اما وقتی نفس موسای کلیم بهشان خورد دیدند این آدم حق است این آدم جادوگر نیست این از جنس آنها نیست ایمان آوردند. فرعون تهدیدشان می کند می گوید «آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُم »(شعراء/49) بدون اجازه من ایمان آوردید؟! خیال میکند اینها هنوز تحت فرمان اند. می برمتان در لابلای نخلستان ها به دار میکشمتان، گم و گورتان می کنم. «لَأُصَلِّبَنَّكُمْ في  جُذُوعِ النَّخْلِ»(طه/71).

این جمله را برای این می گویم؛ تفاوت این آدمها قبل از برخورد با موسای کلیم با بعد از برخورد با نفس موسای کلیم اینطوری می شود؛ می گویند: «فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ إِنَّما تَقْضي  هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا»(طه/72) هر کاری می خواهی بکنی بکن، تو فقط دستت در دار الدنیا باز است، دستت به دارالاخره نمی رسد. خدای متعال دستت را در دنیا باز گذاشته این دنیای محدود «هذه» همین که دم دست است تو دستت به این دنیای دم دست می رسد تو دستت به دور دست ها که نمی رسد ما با یک عوالم دوردستی آشنا شدیم. ما اهل آن عوالمیم چه کار می خواهی بکنی با ما؟ آدم تا اهل این عالم است دست فرعون بهش می رسد همه کار سر آدم می آورد. ولی وقتی اهل آن عالم شدی چه می تواند بکند دستش به «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَة» نمی رسد، فقط دستش به «هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا» می رسد.

فراعنه دستشان در دنیا باز است اما شما یک قدم بروید آن طرف تر وارد آن دارالاخره شوید آن سرای امن است؛ «وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي » آنجا دست فرعون نمی رسد. همه مکر فراعنه سقیفه بنی ساعده و بنی امیه و دیگران در همین «هذه الحیاه الدنیا» است. اگر انسان یک قدم آن طرف تر رفت دست سقیفه به آدم نمی رسد با همه ظلماتش با همه گستردگیش با همه مکرهایش با همه کیدهایش. ما در دنیا آمدیم؛ معبرمان در دنیا یک تلاقی ای با «تلک دارالاخره» دارد یک تلاقی ای با امام دارد. ما آمدیم از این مدخل دنیا به دار الاخره برویم. ما آمدیم دستمان را بدهیم به دست امام «شفعاء دار البقاء» ما را ببرند در دار البقاء.

شیطان هم تمام تلاشش این است که راه آن دار البقاء را ببندد و همه را در این دار فناء دنیا نگه دارد. این هم نکته عجیبی است، عداوت شیطان با خدا کار را به جایی رساند که به انتقام جویی با خدا در آمد. گفت انتقام تو را از بندگانت می گیرم! سر راه می نشینم نمی گذارم راه امام را بروند و به امام برسند. راهشان را به دارالبقاء می بندم راهشان را به آن حیات طیبه و تلک الدارالاخره می بندم. در دنیا زندگی کنند در دنیا هم بمیرند نمی گذارم وارد آن دار بشوند «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيم »(اعراف/16). تمام تلاش شیطان در دنیا این است که ما به آن دارالاخره راه پیدا نکنیم. اگر اهل دارالدنیا شدیم کارمان می شود فساد و تفاخر. یکی قدرت دارد مثل فرعون یکی پول دارد مثل قارون یکی علم دارد مثل بلعم باعورا همه اش می شود بساط دنیا هیچ چیزی نخواهد شد. همه اش دارالفناء است وقتی انسان از خدا به اولیاء خدا رسید می شود دارالبقاء همه امکانات انسان می شود باقی و محیط دنیا برای عبور از دنیا به دارالبقاء و رسیدن به امام است.

حضرت زهرا سلام الله علیها راه رسیدن به بیت النور

باقی شدن یعنی همین، از فناء نجات پیدا کردن یعنی همین، و آن شخصیت بزرگواری که محور این دستگیری و شفاعت است و عالم را بیت النور کرده، دار دنیا را گره زده به دار آخرت و با آمدن او دار دنیا راهی شده به سوی دار آخرت وجود مقدس فاطمه زهرا سلام الله علیهاست. حضرت آمده ما را از این دنیا عبور بدهد و به دار الاخره برساند. اگر حضرت نمی آمد انوار ائمه در این عالم تجلی نمی کرد و این عالم بیت النور نداشت و بابی به سوی دارالاخره باز نبود. همه آن بیوتی که ما را وارد دارالاخره می کند و سیر ما در آخرت از آنجا شروع می شود بیوت حضرت زهراست. «بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُه »(نور/36) حضرت است که با بلای خودش ما را به امام می رساند «إِنْ كُنَّا صَدَّقْنَاكِ إِلَّا أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِيقِنَا لَهُمَا» حضرت هست که ما را ملحق  میکند به دارالبقاء ملحق می کند به امام ملحق می کند به وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم.

نزول اجلال حضرت در این عالم که با یک تشریفات خاصی هم بوده. خیلی تشریفات نزول اجلال حضرت استثنایی است. همه ائمه وقتی می خواهند بیایند در دار دنیا از یک مسیر خاصی می آیند. روایاتش هست حتی مومن در روایات هست وقتی می خواهد بیاید در دار دنیا یک قطره ای از بهشت می آید روی طعام مثلا پدر و مادر قرار می گیرد ولی در باب حضرت زهرا سلام الله علیها مسیر سیر یک مسیر خاصی است. «أُخْرِجُهُ مِنْ صُلْبِ نَبِيٍّ مِنْ أَنْبِيَائِي أُفَضِّلُهُ عَلَى جَمِيعِ الْأَنْبِيَاء»(4) از صلب پیامبری می آید که برتر از همه انبیاست آن هم این پیامبر می رود معراج در مقام فوق عالم انبیاء و ملائکه آنجا نور حضرت به ایشان منتقل می شود. این نور هم در دار دنیا در آن چهل روز کناره گیری از حضرت خدیجه و بعد هم دو وعده در طول این چهل روز طعام بهشتی آمده و یکی هم شب چهلم است که حضرت به امیرالمومنین می فرمودند که امشب کسی سر سفره با من ننشیند این طعام اختصاصی است. ما بقی طعام هم رفت به عالم بالا. یک اتفاقات عظیمی می افتد در این عالم برای ولادت حضرت، این وجود مقدس آمدند به عالم دنیا برای اینکه عالم دنیا را به عالم آخرت تبدیل کنند. اگر ایشان نمی آمد اصلا دارالاخره ای نداشت. راه بین ما و دارالاخره بسته بود. اصلا نمی شد به «تلک الدار الاخره» برسیم. ارتباط این عالم ما با آن عالم منقطع بود. حضرت آمدند این اتصال را برقرار کردند. با آمدن حضرت انوار ائمه علیهم السلام آمده. در روایات دیده اید اسم حضرت که فاطمه است یک علتش این است؛ فرمود به خاطر این که «فطم» قطع کرد طمع دشمنان را؛ طمع کرده بودند بعد از حضرت کار را می بریم. خدای متعال وقتی حضرت زهرا را دادند به ایشان، آنها قطع طمع کردند.

علی ای حال زندگی ما در عالم دنیا دو جور است یا در دار دنیا هستیم یا وارد در دارالاخره می شویم. تلاش دشمن این بود که دنیا را از این نعمت محروم کند. «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً»(ابراهیم/28) نعمت را بگذارند کنار بساط کفر به پا کنند، دارالکفر به پا کردند جهنم به پا کردند. حضرت می خواهند ما را به این نعیم وصل کنند، راه متصل شدن به امام وجود مقدس فاطمه زهرا سلام الله علیهاست.

من توصیه به توسل دائمی به حضرت می کنم و این اکسیر اعظم است، بزرگان اینطوری گفتند. فرمودند که اکسیر اعظم است توسل دائمی به حضرت، از توسل های ساده بگیرید مثل مداومت بر صلوات حضرت؛ صلواتی که از امام حسن عسكری نقل شده یا صلوات های دیگر، مداومت بر تسبیحات حضرت زهرا، اینها همان راه های ساده است که در اختیار است منتها به قصد توسل. تا توسلات سنگین دیگر. اگر ان شاء الله خدای متعال به ما کمک کند و اتصالمان را به حضرت زهرا سلام الله علیها برقرار کنیم امیدواریم که این مقدمه رسیدن به آن حقایق و درک آن حقایق در همین دار دنیا باشد. دنیای ما تبدیل بشود به یک دار الاخرۀ کنار امام و با امام علیه السلام زندگی بکنیم.

پی نوشت ها:

(1) مشكاة الأنوار في غرر الأخبار، النص، ص: 326

(2) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 302

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 411

(4) علل الشرائع، ج 1، ص: 180