نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 09 فروردين 1403 - Thu, 28 Mar 2024

ولادت امیرالمومنین در شبکه ولایت/ معنای همراهی امام با قرآن و عدم مفارقت آنها/ تاثیر گناه بر ایمان

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 29 اسفند ماه 97 است که به مناسبت میلاد امیرالمومنین علی علیه السلام در شبکه ولایت ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ اگر کسی می خواهد به معرفت خدا برسد تنها راهش معرفت امام است. اگر به کمال معرفت امام رسید حالا خدای متعال به او شرح صدر می دهد و حقیقت اسلام و ایمان را به او عطا می کند. 4 شأن معرفت الله در کلام ائمه بیان شده و آن این است که امام را باب الله، سبیل الله، صراط الله و وجه الله بداند و راه رسیدن به آن هم اول تسلیم محض شدن است و بعد از تسلیم، تطهیر است. آن وقت محبت امام را که همان محبت خداست در قلب ما می ریزند و ظرف وجود ما از محبت و معرفت امام پر می شود. تمام زوایای وجود امیرالمومنین از قرآن پر است. این است که می تواند واسطه بین پیامبر بشود. قرآن در وجود امام است؛ خدای متعال نمی فرماید قرآن بین دو جلد کتاب است این که در دو جلد کتاب می خوانید ظاهر است، باطنش در قلب امام است. اگر می خواهید برسید باید به امام برسید.

سوال: پیامبر می فرمایند «عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِي‏»؛ آنجایی که صحبت از قرآن و امیرالمؤمنین می شود، می بینیم اینها در کنار هم هستند؛ بفرمایید که ما چطور باید امیرالمؤمنین را از نگاه قرآن بشناسیم؟

جواب: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم‏ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين‏ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين‏ وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم‏ أَجْمَعِين‏. اینطور نیست که عبادات و ریاضات و تهذیب اخلاق و نفس یک راه و معرفت امام هم یک راه باشد؛ خیر، اصلا تنها راه همین است. اگر کسی می خواهد به معرفت خدا برسد تنها راهش همین است. در همین زمینه حدیثی منقول از امیرالمؤمنین علیه السلام است که می فرمایند «لَا يَسْتَكْمِلُ‏ أَحَدٌ الْإِيمَانَ حَتَّى يَعْرِفَنِي كُنْهَ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّة»(1) ایمان مؤمن به کمال نمی رسد مگر اینکه به کمال معرفت من رسیده باشد، که از آن کمال معرفت در این روایت تعبیر شده که نورانیت من را بشناسد و عارف به نورانیت شود.

معرفت ایمان اینطور کامل می شود، چون اصل ایمان در روایات ما به محبت امام تفسیر شده «حُبُّهُ إِيمَانٌ وَ بُغْضُهُ‏ كُفْر»(2). حتی معروف است که دیگران برای این که ببینند فرزندانشان مؤمن هستند یا منافق، اگر حضرت را دوست داشتند می فهمیدند که مؤمن هستند، این اصلا یک محکی بود. این کمال ایمان به کمال حب و کمال معرفت است.

اگر به کمال معرفت امام برسیم که آن نورانیت امام را در کنه خودش درک کنیم و سیر در مقامات نورانیت امام کنیم تا به کنه نورانیت برسیم، این کمال ایمان است. بعد حضرت فرمودند اگر عبد ممتحن باشد، یعنی خدای متعال او را امتحان کرده باشد و از عهده امتحان برآمده باشد، حالا خدای متعال به او شرح صدر می دهد و حقیقت اسلام و ایمان را عطا می کند «فَإِذَا عَرَفَنِي بِهَذِهِ الْمَعْرِفَةِ فَقَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ وَ شَرَحَ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَام‏».

فرمود عبد ممتحن همین است، آنهایی که ولایت را تحمل می کنند سه دسته هستند؛ ملائکه مقرب و انبیاء مرسل و عباد ممتحن، یعنی عبدی که خدا امتحانش کرده و از عهده امتحان هم برآمده باشد. فرمود «فَقَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ وَ شَرَحَ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَ صَارَ عَارِفاً مُسْتَبْصِرا» مقام عرفان و استبصار در دین اینطوری است، کسی عارف است که امیرالمؤمنین را در آن سیمای حقیقی خودش می شناسد.

این معرفت، هم کمال ایمان است و هم عین معرفت خداست. فرمود این همان معرفت الله است «يَعْرِفَنِي كُنْهَ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّة» اگر اینطور شد، این معرفت بالله پیدا کرده «مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّة» کسی که من را در مقام کنه نورانیت شناخت، او عارف بالله است و عرفان بالله یعنی همین.

این معنایش حلول و اتحاد نیست، هیچ شیعه ای قائل به اتحاد امیرالمؤمنین با خدا، یا حلول حضرت حق در امیرالمؤمنین نیست. ولی ایشان در یک مقامی است که معرفت از طریق او حاصل می شود. در دعای ماه رجب، که از امام زمان نقل شده و در روزهای ماه رجب خوانده می شود، می فرماید «وَ آيَاتِكَ وَ مَقَامَاتِكَ الَّتِي لَا تَعْطِيلَ‏ لَهَا فِي كُلِّ مَكَان‏» آن آیات و مقامات الهی که در هیچ مکانی تعطیل نمی شوند، در عالم ملک و ملکوت و فوق ملکوت باشی، آن آیه است که باید از طریق او خدا را شناخت.

«يَعْرِفُكَ بِهَا مَنْ عَرَفَك‏» اگر کسی تو را شناخته، از طریق آنها شناخته است. هر پیامبری و هر عبد و مؤمنی و هر کسی که خدا را شناخته، از طریق او شناخته است. بعد تعبیر این است «لَا فَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُكَ وَ خَلْقُك‏»‌ هیچ فرقی بین تو و آنها نیست جز اینکه آنها عبد و مخلوق هستند. این تمام فرق است. امیرالمؤمنین مخلوق است و خدای متعال خالق، امیرالمؤمنین عبد است و خدای متعال معبود، اگر کسی قائل به این نشد، غلو کرده و از مکتب شیعه بیرون است. ولی از آن طرف اگر کسی این «لَا فَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا» را نفهمید مبتلا به تقصیر در حق امام می شود و اگر تقصیر در معرفت الامام است، تقصیر در معرفت الله می آید و توحیدش ناقص می شود. اگر کسی گفت امیرالمؤمنین عبد نیست و مخلوق نیست، این غلو است ولی این طرف یک خطر بسیار بزرگتری است و آن تقصیر است، یعنی کوتاهی در معرفت الامام، کوتاهی در معرفت الامام به کوتاهی در توحید ختم می شود و توحید انسان خدشه دار می شود. تنها راه معرفت همین است.

این جمله دو قسمت دارد، یک اینکه «لَا فَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا» و دو «إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُكَ وَ خَلْقُك‏» آن طرف را همه خوب می فهمند که امیرالمؤمنین عبد و خدای متعال معبود هستند، اما این طرف که می گویند «لَا فَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا» اگر کسی این را نفهمید مبتلا به تقصیر می شود و نمی تواند امام را در مقام حقیقت خودش بشناسد و اگر نشناخت، در معرفت الله به قصور و تقصیر می رسد. امیرالمؤمنین یک حدیثی دارند که می فرمایند «نَحْنُ‏ الْأَعْرَاف‏»(3) ما اعراف هستیم. آیه اعراف تفاسیر مختلف و تأویل دارد، در یک معنا حضرت می فرمایند ما اعراف هستیم و بعد معنا می کنند «الَّذِي لَا يُعْرَفُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا بِسَبِيلِ مَعْرِفَتِنَا» خدای متعال شناخته نمی شود جز از راه معرفت ما.

در حدیث دیگری، امام صادق علیه السلام به مفضل فرمودند «اللَّهُ تَعَالَى إِنَّمَا أَحَبَّ أَنْ يُعْرَفَ بِالرِّجَالِ وَ أَنْ يُطَاعَ‏ بِطَاعَتِهِم‏»(4) خدای متعال اینطور دوست داشت که از طریق معرفت رجالی شناخته شود و از طریق طاعت آنها طاعت بشود «فَجَعَلَهُمْ سَبِيلَه‏» آنها را سبیل خودش قرار داد «وَ وَجْهَهُ الَّذِي يُؤْتَى مِنْه‏»‌ و او را وجه خودش قرار داده است. امام وجه الله و سبیل الله است. این را خدای متعال به امام عطا کرده و به خاطر همین طاعت امام طاعت الله و معرفتش معرفت الله است. راه دیگری برای معرفت و طاعت نیست.

بعد امیرالمومنین در همین حدیثی که نقل شده فرمودند که «ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَوْ شَاءَ لَعَرَّفَ النَّاسَ حَتَّى يَعْرِفُوهُ وَ يُوَحِّدُوهُ وَ يَأْتُوهُ مِنْ بَابِهِ‏» خدای متعال اگر می خواست خودش را مستقیم معرفی می کرد و انوار معرفتش را به قلوب می تابانید و از این کار عاجز نبود «وَ لَكِنْ جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ سَبِيلَهُ وَ بَابَهُ الَّذِي يُؤْتَى مِنْه» اما خدای متعال براساس حکمتش این چهار چیز را در ما قرار داده است.

این چهار چیزی که امام می گویند، چهار شأن معرفت الله است. فرمودند ما اعراف هستیم و از طریق ما خدا شناخته می شود و اگر خدای متعال می خواست ما را حذف می کرد و مستقیم انوار معرفتش را به قلوب نازل می کرد، ولی او اینطور اراده کرده است و این چهار خصوصیت را به ما داده است. لذا احدی به غیر از طریق ما به معرفت الله نمی رسد. «وَ لَكِنْ جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ سَبِيلَهُ وَ بَابَهُ الَّذِي يُؤْتَى مِنْه» در این حدیث حضرت چهار شأن خودشان را بیان کردند و فرمودند که ما باب الله، سبیل الله، صراط الله و وجه الله هستیم. کسی که می خواهد وارد وادی توحید بشود باید از باب ولایت ما وارد شود، کما اینکه باب نبوت هم همین طور است. «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ‏ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا».

اگر اهل سیر و سلوک بخواهند وارد بشوند، سبیل ما هستیم و در سبیل ولایت ما باید سیر کنند و در صراط ولایت ما که صراط بندگی و معرفت و محبت است باید سیر کنند. در پایان هم باید به مقام وجه اللهی ما برسند. اگر ما را دید که وجه الله هستیم، آن وقت به معرفت امام می رسند «فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه‏»(بقره/۱۱۵). امام طریق معرفت است، یعنی باب و صراط و وجه است و این را هم خدای متعال خواسته است.

بعضی ها می گویند که شما مشرک هستید، ولی ما به عکس می گوییم که اگر کسی از این راه نیاید مشرک است، چرا چون خودش می خواهد خدایی کند. ابلیس حرفش همین بود، خدای متعال فرمود تو اگر می خواهی بندگی کنی باید در مقابل خلیفه من سجده کنی، گفت نه؛ هرچه که بگویی، فقط خودت را عبادت می کنم. به او جواب دادند که اینجا که وادی نفسانیات نیست که هرچه تو دلت بخواهد عبادت کنی، هر آنچه که من می گویم را باید اطاعت کنی. البته خدای متعال حکیم است و بی علت کسی را پیش روی قرار نمی دهد.

فرمود راهش این است. شیطان چرا رجیم شد و چرا خدای متعال فرمود «أَسْتَكْبَرْت‏»(ص/75) چه چیزی موجب شد که بگوید او استکبار کرده؟ او حاضر بود بر خدای متعال سجده کند، دو رکعت نماز خواند، چهار هزار سال طول کشید، نکته اش همین است، می گوید من همان راهی که خودم می خواهم می روم. به او می گویند راه بندگی دست تو نیست. لذا اگر از این راه نرفت کافر و مشرک می شود. به عکسِ اینکه می گویند شیعیان و محبین مشرک هستند، ما می گوییم اگر کسی می خواهد راهی را که خدا فرموده است نرود، مشرک است. خدا فرموده از این راه برو و ما هم از این راه می رویم و هر راه دیگری هم می فرمود ما می رفتیم.

لذا ولایت در عرض توحید نیست. اینطور نیست که بگوییم موحد باش و ولایت هم داشته باش، این که معنی ندارد، تمامش توحید است. ذیل آیه فطرت خدای متعال فرمود ما همه شما را بر فطرت توحید آفریدیم «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها»(روم/۳۰) تبدیل هم ندارد، همه را با این فطرت خلق می کند. آن وقت آنجا فرمود این فطرت توحید است.

در یک روایتی حضرت توضیح می دهند که در این فطرت سه چیز است «هُوَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَلِيُّ اللَّهِ» بعد حضرت می فرمایند «إِلَى هَاهُنَا التَّوْحِيد» تا اینجا توحید است. نگویید توحید، نبوت، ولایت؛ بگویید توحید توحید توحید. لذا اگر کسی منکر نبی اکرم بشود، منکر خداست. اطاعت نبی اکرم، اطاعت خداست «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّه»‏(نساء/80) هر کس با رسول بیعت کند، با خدا بیعت کرده است «إِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ»(فتح/۱۰) این معنایش این نیست که حضرت خدا هستند ولی معنایش این است که یک عبدی است که بیعت با او عین بیعت با خداست.

سوال: اصول دینی که می گوییم، توحید و نبوت و امامت، در واقع همان توحید است.

جواب: توحید و توحید و توحید. بعد هم می گوییم اصول و فروع، اصول و فروع هم یکی هستند. درست است نماز بخوان، موحد باش و گناه هم نکن، کسی که گناه می کند در توحیدش خدشه پیدا می شود و اخلاصش به هم می خورد. ولی شرک جلی ندارد، شرک خفی دارد. لذا قرآن می فرماید «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُون‏»(یوسف/۱۰۶) ای پیامبر ما، اکثریت مردم ایمان نمی آورند، آن توحیدی که تو آوردی را اینها مشتریش نیستند، کسانی هم که ایمان می آورند، یک شرکی درشان است. اینجا شرک در عبادت نیست، شرک در طاعت است. خدا را عبادت می کنند ولی شیطان را هم اطاعت می کنند. پس وقتی ما می گوییم معصیت نکنید، معصیت نکردن یعنی از طاعت خدا خارج نشوید. این از فروع توحید است، اگر کسی معصیت کرد، توحیدش خدشه دار می شود و شرک پیدا می کند، ولو شرک در طاعت. پس ما در عرض توحید چیزی نداریم. لذا ولایت امام عرض توحید نیست و همان ولایت است «وَلَايَتُنَا وَلَايَةُ اللَّه‏»(5).

خدای متعال می فرماید «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون‏»(مائده/55) ولیّ شما فقط خدای متعال است و رسول و مؤمنینی که اقامه صلات می کنند و در حال رکوع زکات می دهند. که یک بار هم نیست، دائما در حال اقامه صلات هستند و دائما «يُؤْتُونَ الزَّكاةَ‏» امام معصوم اینطور است، دائما در حال رکوع است و دستش به دامن خداست و دائما هم از خدا می گیرد و به دیگران می بخشد. زکاتش هم فقط زکات مالی نیست، حافظ می گوید «مستحق بودم اینها زکاتم دادند» آن حقایقی را که در یک سحر به او عطا شده را می گوید که امیرالمؤمنین به من زکات داد. امیرالمؤمنین اینطور است.

امام ما امامی است که دائما در حال صلات و زکات است. اگر صلاتش قطع شود، زکاتش هم قطع می شود و اگر زکات قطع شود نمی تواند ولی باشد. ولی آن کسی است که دائما دستش به دامن خداست و از خدا می گیرد به ما عطا می کند. ما سه ولایت داریم، ولایت خدا و ولایت رسول و ولایت امام یا نه «وَلَايَتُنَا وَلَايَةُ اللَّه‏». حضرت در یک حدیثی فرمودند «خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ‏ فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ وَ وَلَايَتَنَا وَلَايَتَه‏»(؟) ما را با خودش قاطی کرده است، پیداست تشبیه نیست، خدای متعال که یک محلولی نیست که ما قاطی کنیم، لطیف ترین اختلاط ها هم اگر آنجا بگویید مشرک می شوید. ولی تأویل این است که به نحوی امام با خدا ارتباط دارد که «وَلَايَتَنَا وَلَايَتَه» ولایت ما را عین ولایت خودش قرار داده است.

لذا فرموده «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون‏» آیا خدای متعال در عرض ولایت خودش یک ولایت دیگری جعل می کند؟ آیا دعوت به شرک می کند؟ ابلیس همین توهم را داشت، می گفت من موحدم و این یعنی چه که من غیر از تو را سجده کنم؟ او مستکبر بود و موحد نبود. خدای متعال دستور به شرک نمی دهد. سجده بر حضرت آدم عین توحید بود، لذا همه ملائکه سجده کردند. امام در یک مقامی است که معرفت او، معرفت خداست و محبت او، محبت خداست. تنها راه سیر در وادی محبت و معرفت همین است. دوئیتی هم در این وادی نیست که بگوییم معرفت امام غیر از معرفت الله است، اینطور نیست. راه رسیدن به آن هم در روایات آمده است.

در حدیثی امام باقر علیه السلام به ابوخالد کابلی فرمودند که برای رسیدن سه گام است، اولین گام تسلیم محض است و بعد از تسلیم، تطهیر است. ما را پاک می کنند. اگر تسلیم نشدیم و مقام سلم پیدا نکردیم، کاری باما ندارند ولی اگر خودت را سپردی، بلا تشبیه مثل مریضی که خودش را به طبیب می سپارد تا درمانش کند، اگر نخواهد نسپارد که معالجه اش نمی کند. این مرحله تطهیر است، ما را پاک می کنند و وقتی از ناپاکی ها و آلودگی ها پاکمان کردند، آن وقت محبت امام را که همان محبت خداست در قلب ما می ریزند و ظرف وجود ما از محبت و معرفت امام پر می شود که همان معرفت الله است. آن وقت این نورانیت از قلب آغاز می شود و تمام اعضاء و جوارح ما را فرا می گیرد که این همان ایمان است. انسان مؤمن چشم و گوشش هم مؤمن است. انسان مؤمن قلبش قلب دیگری است و چشم و گوشش هم چشم و گوش دیگری است.

به تعبیر روایاتِ ما مد بصر و مد سمع پیدا می کند. این گوش و چشم یک امتدادی پیدا می کند و می بیند. این روایت راجع به عصر ظهور است که فرمود وقتی حضرت ظهور می فرمایند، خدای متعال به شیعیانشان مد بصر و سمع می دهد و چشم و گوش امتداد پیدا می کند.

سوال: بدون ابزار؟

جواب: حضرت فرمود که دیگر احتیاج به نامه رسان نیست، همان جایی که هستند صوت امامشان را می شنوند و امامشان را می بینند. یعنی حجاب ها برداشته می شود و این مد سمع و بصر است. حاصل ارتباط با امام این است. انسان اگر ارتباط با امام پیدا کرد، مد سمع و بصر پیدا می کند و حجاب بین انسان و امامش برداشته می شود. کسی که مد سمع و بصر پیدا می کند، امام را در سیمای ملکی اش می بیند. خیال نکنید همه امیرالمؤمنین را می توانند ببینند، کنار دست حضرت نشسته و نمی بیند، اگر می دید که مؤمن می شد. قرآن می فرماید «لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى‏ جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ»(حشر/۲۱) اگر این قرآن به کوه هم نازل شود، خاشع می شود. چطور است که ما می شنویم و خاشع نمی شویم؟ دلمان محجوب است.

«إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَريم‏»(واقعه/۷۷) قرآن بخشنده است، کسی سر سفره قرآن نمی نشیند و دست خالی بلند شود. حضرت امیرالمؤمنین فرمودند احدی با این قرآن مجالست نمی کند مگر اینکه وقتی بلند می شود یا یک چیزی به او اضافه شده و یا کم شده است. گفتند آقا یعنی چه؟ حضرت فرمودند یا باطلی از او کم شده و یا خیری به او اضافه شده است. یا یک کوری از او برداشته می شود و یا یک بصیرتی به او داده می شود. یا اگر در مسیر است، چراغ روشنتری به او می دهند و یا اگر در مسیر نیست و چشمش بسته بوده، یکی از پرده هایش را برمیدارند و از کوری بیرون می آید. امام هم اینگونه است. «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَريم * في‏ كِتابٍ مَكْنُونٍ * لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُون‏»(واقعه/۷۷-79) این قرآن بخشنده کتابی است که همه نمی توانند به آن دست برسانند. امام هم، همینطور است. هر کسی که نمی تواند به امام برسد.

این بیان صریح قرآن است، می فرماید پیامبر ما شما قرآن بخوانید. لسان، لسان الله و کلام، کلام الله است ولی به گوش کسانی که «لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ»‌ نمی رسد. «وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُورا»(اسراء/۴۵) شما قرآن می خوانید اما بین شما و آنهایی که ایمان به آخرت ندارند پرده است. منتها این پرده دیده نمی شود. آن ها سر و صدا می شنود و قرآن نمی شنوند. نور قرآن به سمع و بصرش نمی رسد. این مد سمع و بصر می خواهد که انسان بتواند نور قرآن را ببیند و قرآن را بشنود و قلبش نورانی به نور قرآن شود. آنهایی که اهل مد سمع و بصر هستند نور قرآن را می بینند. امام هم همینطور است. تا مد سمع و بصر پیدا نکنی، نمی توانی امام را ببینی و بشنوی. لذا آنهایی که کافر هستند، امیرالمؤمنین را در سیمای حقیقیش نمی توانند ببینند.

سوال: در واقع ممکن است کسانی که در کنار امیرالمومنین بودند، فقط جسم حضرت را می دیدند؟

جواب: جسم را هم درست نمی بینند، چون جسم امام هم فوق ملکوت است. فرمود جسم ما از مرتبه عرش است. روح مؤمنین و انبیاء از مرتبه جسم ما است. جسم امام هم به این راحتی فهم نمی شود. اینها غلو نیست، اینها اولیاء عالم هستند. این جسمی که من می بینم را یک فیزیکدان و یا کسی که فلسفه فیزیک بلد است یک جور دیگری می فهمد، می گویند این ماده ظاهر و باطن دارد. جسم امام هم ظاهر و باطن دارد. چون قرآن هفتاد بطن دارد، یعنی این چیزی که ما می بینیم، جسم قرآن است. قرآن باطن دارد و باطنش هم باطن دارد و خود آن هم باطن دارد. جسم امام هم ظهر و بطن دارد. اینطور نیست که همه جسم امام را بشناسند، تا چه برسد به نورانیت امام. اما اگر به نورانیت امام برسند، این همان چیزی است که سلمان و ابوذر و حضرت ابراهیم خلیل می خواهند، «وَ إِنَّ مِنْ شيعَتِهِ لَإِبْراهيمَ * إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَليمٍ»(صافات/۸۳-84) گفت آقا شیعه شما هستم، حضرت فرمود صاحب قلب سلیم شده ای. پس معرفت الامام تنها راه است.

سوال: واقعا خیلی نکات دقیقی است که باید حواسمان را خیلی جمع کنیم. بحث معرفت به امام بسیار منزلت بالایی دارد که ما گاهی از آن غافلیم. حالا فرمایشاتی که حضرت استاد میرباقری فرمودند، یک خرده ما را نگران کرد که خلاصه در چه جایگاه و چه شرایطی هستیم؟

جواب: این نعمتی که خدا به ما داده است، بی نهایت قیمت دارد و اصلا با هیچ چیز دیگری نمی شود عوضش کرد. منتها این را ما دائما باید شفاف تر کنیم و افزایش بدهیم «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُم‏»(ابراهیم/۷) اگر کسی از نعمت غافل شد، نمی تواند شکر کند. اگر معجب به نعمت شد و خیال کرد که خودش کاره ای بوده، این نعمت را از او می گیرند. ولی اگر واقعا کسی نعمت را دید و وظیفه ای را که خدا در مقابل نعمت می خواست انجام داد، نعمت را برایش افزون می کند.

اول چیزی که از ما میخواهد این است که ما در مقابل امیرالمؤمنین مقام طاعت داشته باشیم و این طاعت هم فقط طاعت فردی نیست. باید مؤمنین با یکدیگر حول حضرت جمع بشوند. اگر ما بتوانیم وظایف خودمان را نسبت به حضرت انجام بدهیم، آن وقت نعمت اضافه می شود. اگر خدایی نکرده کوتاهی کردیم ممکن است، نعمت گرفته بشود. یک استاد عزیزی می گفتند گناه عیبش این است که یک موقعی آدم به حدی می رسد که دیگر ولایت را از او می گیرند.

سوال: یعنی عجب می شود؟

 جواب: «ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤُا السُّواى‏ أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّه‏» آیات الله یعنی امام، هر کجا شما این را دیدید جایش امیرالمؤمنین  بگذارید.

سوال: چون گناه باعث می شود امیرالمومنین را از ما بگیرند؟

جواب: اصلا عیب گناه این است. گناه خروج از ولایت است. آدم به اندازه ای که گناه می کند، از ولایت خارج می شود. به موسی بن جعفر علیه السلام عرض کردند که آقا جان، بعضی شیعیان شما گناه می کنند. حضرت گفتند که ممکن است. گفت آقا آیا ما از او تبری بجوییم؟ فرمود از خودش نه، ولی از عملش تبری بجویید، عملش از ما نیست. خود مؤمن هم از عمل بد خودش، بدش می آید. علامت ایمان این است که مؤمن از عمل بد خودش هم بدش می آید. عمل گناه خروج از ولایت است و برای ولایت اولیاء طاغوت است. از ولایت معصوم که گناه در نمی آید. هر وقت آدم تخلف کرد، بداند که از ولایت بیرون می رود. به حضرت گفت آقا بگوییم فاسق است؟ فرمود بگویید فاسق العمل است ولی طیب الروح است. اگر ما را دوست دارد روحش پاک است ولی عملش فسق است. وقتی فسق دارد یعنی خروج می کند.

پس ما اگر می خواهیم محبتمان اضافه شود و اهل معرفت بشویم، باید شاکر بشویم و نعمت را اطاعت کنیم. اولین قدم هم مطیع بودن و تسلیم بودن است. معارفشان را زیاد بخوانیم «کلامکم نور» اینها را به ما گفتند، این شبهایی که شبهای خاص است بخوانید و التماس کنید. امیرالمؤمنین یک بار در این عالم ظهور کردند ولی هر شب سیزده رجب یک تجلی از آن شب در عالم می افتد. مثل خورشید که یکی بیشتر نیست ولی هر روز طلوع دارد. هر سیزده رجب یک تجلی از آن طلوع حضرت در کعبه است. حضرت در کعبه عالم را نورانی کردند. در محلی که قبله همه انبیاء و اولیاست، حضرت آنجا متولد شدند و عالم را نورانی کردند. هر سال یک تجلی از آن اتفاق می افتد.

راه باز است، چطور در ماه رمضان یک آیه قرآن ثواب یک ختم قرآن را دارد، یعنی راه برای رسیدن به قرآن باز است و رزق قرآن در معرض است. این شبها هم ولایت حضرت امیر عرضه می شود. ما باید التجاء و التماس کنیم. ماه رجب، ماه امیرالمؤمنین است. رجبیون آخر ماه وقتی می خواهند محاسبه کنند، چطوری بفهمند سود یا زیان کردند؟ اگر جمعش کنید و معدل بزنید فقط یک کلمه است، اگر محبت امیرالمؤمنین در دلت زیاد شده است، از رجبیون هستی و اگر نشده نیستی. چه چیزی در این رجب گیر آوردی؟ رجب تلف شده اگر آدم نتوانسته در رجب که سفره امیرالمؤمنین پهن است و درِ وادی ولایت گشوده است بهره ای ببرد. اگر الان نخواهی در وادی ولایت بروی پس کی می خواهی بروی؟

سوال: از کجا بفهمیم محبت زیاد شده؟

جواب: علامت دارد، محبت خشوع و تواضع و بی قراری و اقدام می آورد. اینها خیلی روشن است. ایثار و فداکاری می آورد، آدم پای محبوبش همه چیزش را فدا می کند. راحت بندگی می کند. در روایتی وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید که اگر خدای متعال در سفره کسی رزق محبت اهل بیت من را قرار داد «مَنْ‏ رَزَقَهُ‏ اللَّهُ‏ حُبَّ الْأَئِمَّةِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَقَدْ أَصَابَ خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة»(؟) به تمام خیر دنیا و آخرت رسیده است. این خیلی حرف عجیبی است، چیزی کم نمانده که این رزق را به کسی بدهند. «فَلَا يَشُكَّنَّ أَحَدٌ أَنَّهُ فِي الْجَنَّة» احدی تردید نکند، این آدم وسط بهشت است. نه در آخرت بلکه همین الان وسط بهشت است. البته بهشت آخرت باطن است و یک مسئله بالاتری است ولی از الان در بهشت می رود.

بعد حضرت فرمودند محبت اهل بیت من بیست خصلت است. ده تایش در دنیاست و ده تایش در آخرت است. آخرتی ها از دنیایی ها عجیب تر و دنیایی ها از آخرتی ها عجیب تر هستند. دنیایی هایش را وقتی حضرت می گویند این علائم است، فرمودند ده رغبت است؛ رغبت در عبادت و نشاط در شب زنده داری پیدا می کند. نه فقط شب زنده داری می کند بلکه محب با نشاط بلند می شود. دیگر بغض دنیاست که البته دنیا عالم طبیعت نیست، دنیا محیط ولایت دشمنان ائمه است که در روایات ما دار دنیا به دار ولایت دشمنان تفسیر شده است.

«بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا * وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى‏»(اعلی/16-17) در ذیل سوره که خدای متعال می فرماید شما دنیا را انتخاب می کنید، حضرت فرمود حیات دنیا محیط ولایت دشمنان است و آخرت محیط ولایت ماست. فرمود محبت ما بغض الدنیا می آورد و آدم از گناه بدش می آید. از صفات رذیله و ظلم و ستم و حق دیگران را بردن بدش می آید. از کافر بدش می آید و از مؤمن خوشش می آید. از تجلیات محیط ولایت ائمه کفر و از آثار آن بدش می آید. اینها علامت حب است.

آخرش هم فرمودند با سخاوت همه چیزش را در راه امام می دهد، مثل اصحاب اهل بیت که جانشان را سخاوتمندانه می دادند. حضرت آمدند بالای سر سعید بن عبدالله، در ظهر عاشورا سیزده چوبه تیر را به خودش گرفت تا نماز حضرت تمام شد. و بعد عرض کرد که آقا وفا کردم؟ خودش را بدهکار می داند.

این آثار محبت است و محبت درجاتش، آثار مختلف خودش را دارد. شما در بازار عطر فروشها بروید بوی عطر می گیرید، کسی که کباب خورده دهانش بو می دهد، آدم محب باید تلاش کند کسی نفهمد محب است. مؤمن خودش را پنهان می کند و نمی گذارد کسی بفهمد «بِشْرُهُ‏ فِي‏ وَجْهِهِ‏ وَ حُزْنُهُ فِي قَلْبِه‏» آن حقایق قلبی خودش را پنهان می کند اما در عین حال هرچه پنهان می کند، مردم می گویند اینها قاطی دارند، چون ما عادت به دنیا داریم، او با دنیای ما بیگانه است.

حضرت امیر در خطبه قاصعه، خودشان را معرفی می کنند، همه خطبه احتجاج برای خودشان است، عجیب ترین خطبه نهج البلاغه است، در آخر آن امیرالمؤمنین می فرمایند که حضرت من را از طفولیت همراه خودش قرار داد و من بوی پیامبر را در طفولیت می شنیدم. حضرت یک بویی دارند که هر شامه ای که بشنود،‌ خضوع می کند. عالم ملکوت در مقابل این بوی خوش نبی اکرم تواضع می کند. امیرالمؤمنین فرمود پیامبر بوی خودش را در طفولیت به من داد.

بعد فرمود من در خلوات حضرت بودم، من بودم و حضرت خدیجه و کس دیگری در غار حرا حق نداشت که برود. حضرت آن موقع زیر ده سال داشتند. فرمود وقتی پیامبر مبعوث شد «أَشُمُّ رِيحَ‏ النُّبُوَّة» بوی نبوت حضرت را من استشمام می کردم؛ نبوت بو دارد. سلمان آمده بود دنبال حضرت، فهمیده بود که حضرت مبعوث شدند، ظاهرا آمده بود مدینه، می گویند حضرت آمدند با دوستانشان در نخلستانی،‌ من فهمیدم این همان آقاست. رفتم دو تا علامت کوچک صدقه بردم، نخورد. بعد هدیه بردم و این بار قبول کرد. فهمیدم این همان پیامبر است. آدمی که دلش روشن است این گونه است.

امیرالمؤمنین در همین خطبه قاصعه می فرمایند که من کنار حضرت بودم، قریش آمدند و گفتند اگر پیامبری بگو این درخت بیاید، حضرت دستور داد و درخت با سر و صدا از ریشه کنده شد و آمد شاخه هایش را روی دوش نبی اکرم انداخت. گفتند نشد، اگر تو پیامبری بگو برگردد و دو نیم بشود و یک نیمش برگردد. حضرت دستور دادند و با سر و صدا و با یک هیبتی این اتفاق افتاد؛ رفت سرجایش و دو نیمه شد و نیمه اش برگشت و شاخه اش را روی دوش حضرت انداخت. بعد گفتند عجب ساحر بزرگی است. آن وقت امیرالمؤمنین می فرماید من طفل بودم و بوی نبوت ایشان را می شنیدم. فرمود از دوران طفولیت حضرت مراقب من بود و هر روز مکارم اخلاق خودش را به من عرضه می کرد.

راجع به خود نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در همین خطبه، امیرالمؤمنین می فرماید از آن موقعی که تازه از شیر گرفته شده بود، خدای متعال، اعظم ملائکه خودش را موکل به حضرت کرده بود و مراقب حضرت بود و او را در مسیر مکارم اخلاق سیر می داد. ولی به خودشان که می رسد، می گوید نبی اکرم متکفل من بود و از طفولیت مراقب من بود. هر روز مکارم اخلاق خودش را به من عرضه می کرد و یک قدم من را جلو می برد. آن معلم و این شاگرد چه اتفاقی می افتد!

آخر خطبه حضرت می فرمایند «إِنِّي لَمِنْ قَوْمٍ» من از آن قومی هستم که، چند صفت می گویند که هر کدام از دیگری عجیب تر، «لَا تَأْخُذُهُمْ فِي اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ» در راه خدا هیچ ملامتی خار راهشان نمی شود. بعد می رسند به این جا «قُلُوبُهُمْ فِي الْجِنَانِ وَ أَجْسَادُهُمْ فِي الْعَمَل‏» قلبشان در دنیا و پایشان در زمین است.

ما این فرصت هایی را که پیش می آید باید تلاش و التجاء کنیم و عهدهایمان را نو کنیم و یک قرارهایی به خدا بدهیم و یک تقاضاهایی کنیم و آن تقاضا این است که پرده ها را بردارند تا ما از این حجاب و زندان بیرون بیاییم. یکی از داستان های ما با امام این است که ما در کوری هستیم و هرچه می بینیم مخلوقات است. ما نیامدیم با مخلوقات و آسمان و زمین زندگی کنیم. اینها آیات خدا هستند و ما آمدیم با خدا زندگی کنیم. اگر چشممان باز نشد، تا آخر با مخلوقات زندگی می کنیم. از آنها می ترسیم و به آنها امیدوار هستیم. به درون نگاه می کنیم و خودمان را می بینیم، به بیرون نگاه می کنیم و مخلوقات را می بینیم.

ولی اگر این کوری برداشته شد و نور امام آمد، هرکجا را نگاه کنیم «فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه‏» می گوید. آدمی که تا دیروز ذرات اتم را می دید و خدا را گم کرده بود، الان نظام کیهانی هم که گم شود، هرکجا را که نگاه می کند چیزی جز آیات نمی بیند. این خاصیت رسیدن به امام است.

این آیه معنایش همین است «سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في‏ أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَق‏»(فصلت/53) کسی که به امام رسید، به درونش نگاه می کند و به وضوح می فهمد که «أَنَّهُ الْحَق‏»، به عالم نگاه می کند و می فهمد «أَنَّهُ الْحَق‏» تا وقتی هم به امام نرسیدی، هرچه ریاضت می خواهی بکش و هرچه عبادت می خواهی بکن اما پرده ای کنار نمی رود. امیرالمؤمنین در آن حدیث نورانی فرمود ما نعمتی هستیم که خدا به شما داده است. دو تا چیز را آنجا فرمودند؛ خدا با ما شما را از کوری بینا می کند و الا ما بدون امام در دنیا و آخرت کور هستیم. «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى‏»(طه/۱۲۴) فرمود در دنیا چشم دلش کور بود و رو به امام باز نشد؛ ذکر یعنی امام، کسی که رویش را از امیرالمؤمنین برگرداند، در دنیا چشم دلش کور می شود و در قیامت چشم سرش هم کور می شود.

به خدا عرضه می دارد «قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَني‏ أَعْمى‏ وَ قَدْ كُنْتُ بَصيرا»(طه/۱۲۵)‌ من چشم داشتم، چرا من را کور کردی؟ «قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسيتَها وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسى‏»(طه/۱۲۶) ما نگفتیم تو برو امیرالمؤمنین را پیدا کن، امیرالمؤمنین پایش روی عرش است و آمد در عالم فرش با شما نشست و او رو به شما آورد «أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسيتَها» تو فراموش کردی، تو امام را رها کردی. او دستش را دراز کرد و تو رویت را برگرداندی «وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسى‏» امروز هم فراموش می شود و ترکت می کند. وقتی امام انسان را ترک کرد، مبتلا به کوری می شود. اعراض از امام عمایه و کوری می آورد و تنها راه رسیدن به بصیرت، امام است. امام هداست.

«إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هاد»(رعد/۷) این هدایت همان هدایت الرسول است. چه کسی به هدایت الرسول می رسد و چه کسی می تواند هدایت الرسول را به مردم برساند؟ این غیر از هدایت الرسول است یا همان هدایت الرسول است؟ «هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دينِ الْحَق‏»(توبه/۳۳) این هدی همان امام است، دین الحق هم امام است. «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيه‏ هُدىً لِلْمُتَّقين‏»(بقره/۲) فرمود ذلک الکتاب امیرالمؤمنین است. «هُدىً لِلْمُتَّقين‏» کسی که با این کتاب با تقوا شد «وَ إِنَّهُ في‏ أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكيم‏»(زخرف/۴) آن کتاب هدایتش می کند. از عالم بالا آمده و دستش را می گیرد و می برد.

هدایت الرسول به وسیله امام می رسد. «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِر» تو عالم را بیدار می کنی ولی هدایت تو به وسیله امام می رسد. اگر کسی می خواهد به هدایت تو برسد، باید دنبال امام برود. کسی که دنبال امیرالمؤمنین نرفت، از هدایت الرسول محروم می شود.

در سوره مبارکه رعد خدای متعال به پیامبر می فرماید پیامبر ما، اینها می گویند شما پیامبر نیستید،‌ همینطور که با امیرالمؤمنین مخالفت می کردند و می گفتند تو برادر پیامبر نیستی و عبد خدا هستی. به حضرت هم می گفتند تو رسول نیستی، نابغه ای و حرف خوب می زنی. مصلحی ولی رسول نیستی و از طرف خدا نیامدی. او تو را نفرستاده است. هر چه است این رسالت است و هرچه است در این رسالت است. قرآن می فرماید من دو شاهد دارم «قُلْ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني‏ وَ بَيْنَكُمْ»(رعد/۴۳) ‏یکی الله تبارک و تعالی و دوم «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب» کسی که تمام علم الکتاب نزد اوست که یک قطره اش را آصف بن برخیا داشت و زمین را جمع کرد و تخت سلیمان را از صنعا تا شام آورد.

سلمان به امیرالمؤمنین عرض کرد مقصود از «من عنده علم الکتاب» چه کسی است؟ فرمود منم؛ فریقین را نقل کردند. امیرالمؤمنین موقع نزول آیه، نوزده سال بیشتر نداشتند؛ حضرت به سلمان فرمودند وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از خدا تقاضا کرد که یک وسیله ای بین خودش و امتش قرار بدهد که رابطه اش با امت قطع نشود. امت به وسیله او به پیامبر و به نبوت و حکمت و دعوت او راه پیدا کنند و بین امتش وسیله ای قرار بدهد. خداوند من را قرار داد. آن کسی که «عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب» است. تمام کتابی که پیامبر آورده در قلب اوست «بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ في‏ صُدُورِ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ»(عنکبوت/49) همه آیات قرآن در صدر و سینه امیرالمؤمنین است. این آقا واسطه نبی اکرم و امت است. آن هدایت همان هدایت الرسول است.

اما چه کسی می تواند این هدایت را برساند و به هدایت الرسول برسد؟ کسی که دستش به دامن امیرالمؤمنین است. این معنای «أَنَا مَدِينَةُ الْحِكْمَةِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا» خلافه الرسول یعنی همین، کسی که هر چه خدا به او داده، به امیرالمؤمنین هم داده است. او می تواند خلیفه باشد و امت را به نبی اکرم برساند. فرمود خدای متعال من را وسیله نبی اکرم قرار داد و دعای حضرت را مستجاب کرد. من وسیله هستم چرا که «عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب» هستم. کسی که علم الکتاب ندارد چطور می تواند وسیله ای باشد که امت را به رسول برساند؟ حضرت فرمود ما معصوم هستیم. معصوم یعنی علی، یعنی «المعتصم بالله» ما دامن خدا را گرفتیم و خطا نمی کنیم و همه قوایمان به او متصل است و از آن سرچشمه می گیرد.

«عَلِيٌ‏ مَعَ‏ الْقُرْآنِ‏ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِی‏» تمام زوایای وجود امیرالمومنین از قرآن پر است. این است که می تواند واسطه بین پیامبر بشود. این شخص است که وقتی می ماند، حضرت می گوید من می روم ولی نگران نباشید «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ‏ الثَّقَلَيْن‏» ادامه وجودی من در قرآن و اهل بیت است. این دو از هم جدا نمی شوند. قرآن در وجود امام است. خدای متعال نمی فرماید قرآن بین دو جلد کتاب است و بروید از دو جلد کتاب بیرون بیاورید. این که در دو جلد کتاب می خوانید ظاهر است. باطنش در قلب امام است. اگر می خواهید برسید باید به امام برسید.

پی نوشت ها:

(1) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏26، ص: 1

(2) الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 15

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 184

(4) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 531

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 437