نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 06 ارديبهشت 1403 - Thu, 25 Apr 2024

معنای وفای به نذر در سوره انسان/ تبیین عهد امام و عهد تشیع و وفای به امر ولایت

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 12 آذرماه سال 99 است، که در حسینیه حضرت زهرا سلام الله علیها ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ اگر بخواهیم یوفون بالنذر را با توجه به سیر سوره انسان معنا کنیم باید بگوییم که خدای متعال ما را دلالت به امام کرده و بعد از آن مردم دو دسته می شوند یا کافر نسبت به امام و یا ابرار. ابرار کسانی هستند که به امام رسیدند و با امام حرکت کردند. بعد داستان دستگیری و شفاعت عبادالله و معصومین نسبت به این ابرار است که از همین دنیا یک جلوه ای از آن گفته می شود. اما اگر بخواهیم یوفون بالنذر را با توجه به روایت کتاب شریف کافی معنا کنیم اینگونه است که مردم در این دنیا دو دسته می شوند؛ کافر و ابرار. ابرار کسانی هستند که به نذر خود وفا می کنند. نذر هم یعنی معاهدات خود با خدا، با دیگران و با بندگان خدا را عمل می کند. پس این یوفون ناظر به ابرار است یعنی ابرار به عهدشان عمل می کنند نه عبادالله.

معنای «يُوفُونَ بِالنَّذْرِ» با توجه به سیر سوره انسان

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . در روایات باب «نکت و نتف» کافی که نکته هایی در باب ولایت ائمه در آیات قرآن بیان شده در روایت پنجم این باب کلامی مربوط به سوره انسان بیان شده است. «أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يُوفُونَ بِالنَّذْرِ الَّذِي أَخَذَ عَلَيْهِمْ مِنْ وَلَايَتِنَا»(1). «يُوفُونَ بِالنَّذْرِ» را حضرت اینطوری معنا کرده اند؛ نذر آن عهدی است که از آنها نسبت به ولایت ما اهل بیت گرفته شده است. مشابه همین روایت را ایشان در روایت نود و یک هم نقل کردند که البته مفصل تر است. در آن حدیث محمد بن فضیل عن ابی الحسین عن موسی بن جعفر سلام الله علیه سوالاتی کرده در باب آیات قرآن که یکی هم در باب همین آیه است. «قُلْتُ قَوْلُهُ يُوفُونَ بِالنَّذْرِ قَالَ يُوفُونَ لِلَّهِ بِالنَّذْرِ الَّذِي أَخَذَ عَلَيْهِمْ فِي الْمِيثَاق  مِنْ وَلَايَتِنَا»(2)، یعنی به آن نذری که در عالم میثاق خدای متعال از آنها اخذ کرده وفا می کنند که آن هم اخذ عهد و نذر نسبت به ولایت ماست.

چگونگی خلقت انسان

یک مقدار این روایت را ترجمه کنیم. من اول سیر سوره را اجمالا اشاره بکنم. در آیات اول این سوره خدای متعال می فرماید ما انسان را از دوردست ها تدبیر کردیم و به این عالم آوردیم. او عوالم و مراحلی از خلقت را پشت سر گذاشته تا به عالم دنیا راه پیدا کرده، بعد می فرماید: برای زندگی در این عالم دنیا هم امکانات زیادی به او دادیم و او را بر سر دوراهی هایی قرار دادیم که باید دائما خودش انتخاب کند.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم هَلْ أَتى  عَلَى الْإِنْسانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُورا»(انسان/1)، یک دورانی از دهر بر انسان گذشته که انسان شیء قابل ذکری نبوده است. بعد از این مرحله می فرماید: «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِيه »(انسان/2)، خلقت انسان را در مسیر ظهور در عالم دنیا اینطوری قرار دادیم که او را از یک نطفه ای آفریدیم که دارای استعدادهای مختلفی است و امکانات مختلفی بر او فراهم است و ما او را مورد ابتلا قرار می دهیم و او باید انتخاب کند، «فَجَعَلْناهُ سَمِيعاً بَصِيرا» امکانات حرکت در این مسیر امتحان را هم به او دادیم و او را سمیع و بصیر قرار دادیم. بعد از همه این مسیری که او را تا این دنیا آوردیم و امکاناتی که به او دادیم، «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيل »(انسان/3) ما دست او را گرفتیم و سر راه آوردیم. پس اگر سبیلی در این عالم نبود یا ما هدایت به سبیل نبودیم گویا ما تکلیفی نداشتیم!

شکر گذاری یا کفران انسان در برابر نعمات

بعد از همه این امکانات و سیر «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيل  إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُورا»، حالا این انسان یا کفر نعمت می کند و یا شکر می کند. پس یعنی اگر همه امکانات در عالم باشد اما سبیلی به سمت خدای متعال نباشد در موردش کفران نعمت معنا ندارد، ولی اگر این امکانات به انسان داده شد و یک سبیلی هم پیش روی انسان به سوی خدای متعال داده شد، بعد هم ما را آوردند به سوی این سبیل و رهایمان نکردند، حالا اگر انسان با این امکانات در این سبیل قرار گرفت یا شکر می کند و یا کفر.

شاید معنی شکر و کفر اینجا این است که اگر این امکاناتی که به او دادیم در این سبیل خرج و هزینه کرد و به راه انداخت این شکر نعمت است اما اگر این امکاناتی که به او دادیم را بیرون این سبیل برد و در سبیل الله و در وادی توحید خرج نکرد این می شود کفران نعمت. این سبیل هم به امام تفسیر شده یعنی اگر در عالم سبیل الله و امام نبود که راه ما به سوی خدا باز بشود، با همه این امکانات ما نمی توانستیم به نتیجه ای برسیم و لذا اصلا شکر و کفر معنا نداشت.

بعد از این آیه می فرماید: «إِنَّا أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ سَلاسِلَ وَ أَغْلالًا وَ سَعِيراً»(انسان/4)، حالا برای آن کسانی که در مقابل این نعمت کفران می کنند ما یک مجازات سنگین قرار دادیم. این عذاب هایی که در قرآن است عمدتا به خاطر کفران این سبیل است. این امکانات به این انسان داده شده، سبیل الله هم در عالم قرار داده شده، انسانی که هدایت به سبیل هم شده این امکانات را در سبیل خرج نمی کند و کفر می ورزد و از سبیل الله تجاوز و تعدی می کند. گویا این کافرین کسانی هستند که از سبیل الهی تخطی می کنند، «إِنَّا أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ سَلاسِلَ وَ أَغْلالًا وَ سَعِيراً» و این مجازات های سنگین سلسله ها و غل ها و آتش مهیا شده برای کافرین و کسانی که نسبت به نعمت امام کفران می کنند و از امام فاصله می گیرند.

معنای ابرار

بعد می فرماید: «إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُورا»(انسان/5) ابرار از جامی می نوشند که آمیخته با کافور است. بنابراین مردم دو دسته می شوند، یک دسته کافرین هستند و یک دسته ابرار. کافرین آنهایی هستند که نسبت به نعمت امام کفران نعمت می کنند اما ابرار آنهایی هستند که در سبیل امام حرکت می کنند. «إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُورا» آنها از جامی می آشامند که آمیخته با کافور است. کافور چیست؟ «عَيْناً يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَها تَفْجيراً»(انسان/6)، این را دو جور تفسیر کردند که شاید این تفسیر دوم بهتر باشد. کافور چشمه ای است که عبادالله ساقی او هستند، پس خودشان این چشمه را می جوشانند، بعد که جوشاندند ساقی اند و دیگران را از این چشمه سیراب می کنند. پس کافور یک چشمه ای است که عبادالله سرچشمه او هستند و بعد هم ساقی او هستند و ابرار را سقایت می کنند. ابرار از جامی می نوشند که آمیخته به کافور است و کافور هم چشمه ای است که جوشاندن، جوشش، تفجیر و بعد هم سقایت او با عبادالله است.

معنای «يُوفُونَ بِالنَّذْرِ»

بعد می فرماید: «يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطيراً»(انسان/7)، یک معنای يُوفُونَ بِالنَّذْرِ این است که این عبادالله که این چشمه را می جوشانند و جام ابرار را سیراب از این چشمه می کنند، امام هستند. امام این چشمه را می جوشاند و بعد هم نسبت به ابرار سقایت می کند، چون ابرار آن شیعیان کامل اند. ابرار آن کسانی هستند که به امام رسیدند و با امام حرکت کردند و تعلقاتشان را رها کردند و آمدند.

ذیل آیه «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون »(آل عمران/92)، شما به «بِرّ» نمی رسید الا این که آنچه را دوست می دارید انفاق کنید، حضرت فرمود «بِرّ» ما هستیم. اگر کسی می خواهد به امام برسد باید از آنچه دوست می دارد و از تعلقات خودش بگذرد چون اگر با تعلقاتش زندگی کند به امام نمی رسد. ابرار آن کسانی هستند که بارشان را برداشتند و با امام حرکت می کنند، لذا «وَ أَنْتُمْ نُورُ الْأَخْيَارِ وَ هُدَاةُ الْأَبْرَار»، ابرار آنهایی هستند که در سایه هدایت امام راه می روند و خودشان سرخود در عالم راه نمی روند.

می فرماید: عبادالله که در این تعبیر ائمه هستند، ابرار را سقایت می کنند و آنها را از جام کافور برخوردار می کنند. شاید مراد از این یوفون بالنذر هم به لحاظ تنزیل و شأن نزول آیه، همین عبادالله باشد. این عبادالله که ساقی ابرار هستند و چشمه کافور را می جوشانند و سقایت می کنند، کسانی هستند که به نذرشان وفا می کنند «وَ يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطيراً».

یک معنایی که برای این آیات گفته شده این است؛ عبادالله که ائمه هستند به نذر خودشان وفا می کنند، همان نذری که در شأن نزول فریقین نقل کردند که حسنین کسالتی داشتند و امیرالمومنین و فاطمه زهرا نذر کردند که اگر شفا پیدا کنند به دستور نبی اکرم سه روز روزه بگیرند. یوفون بالنذر یعنی به آن نذر وفا کردند و سه روز روزه گرفتند و چیزی هم در خانه برای افطار نبود. امیرالمومنین مقداری جو قرض کردند و بعد حضرت زهرا آن را آسیاب کردند و چند قرص نان تهیه شد.

«يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطيراً» و در این وفای به نذر از آن روزی که شرش فراگیر است نگران اند که ما عرض کردیم اگر اینها به معصوم برگردد این نگرانی نسبت به شیعیان است. چون امام خودش کلمه امن است و مدار امن در آن صحنه قیامت هست، لذا نگرانی نسبت به دوستان است. آنها از اینکه آن شر فراگیر به شیعیان و محبین و این ابرار برسد نگران هستند.

«وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى  حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً * إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً»(انسان/8-9)، که بعد از این هم که وفای به نذر می کنند، غذای خود را می بخشند و سر سفره افطارشان سه شب با آب افطار می کنند و این لقمه افطار خودشان را به مسکین و یتیم و اسیر می دهند. بعد هم که اطعام می کنند، «لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً» نه تشکر و سپاسی و نه پاداشی در این اطعامشان می خواهند. تنها لقمه سفره خودشان را اطعام می کنند به دیگران آن هم بدون این که چشم داشتی داشته باشند. «عَلى  حُبِّهِ»، در بعضی روایات دارد؛ اینطور نیست که نیاز به این لقمه نان نداشتند، «عَلى  حُبِّهِ»، چرا که این تنها لقمه افطارشان بود. بعد هم «إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَريرا»(انسان/10)، نگران روز قیامت هستند که این نگرانی نسبت به دوستان است.

نهایت ایثار و شفاعت امام در حق شیعیان

 این یک سیر آیه هست تا انتهای سوره کانه اگر اینطوری معنا کنیم در اول سوره گفته می شود که خدای متعال ما را دلالت به امام کرده و بعد از آن مردم دو دسته می شوند یا کافر نسبت به امام و یا ابرار. بعد داستان دستگیری و شفاعت عبادالله و معصومین نسبت به این ابرار است که از همین دنیا یک جلوه ای از آن گفته می شود که این امام امامی است که لقمه ضروری سفره خودش و فرزندان خودش را اطعام می کند نسبت به یتیم و مسکین و اسیر بدون این که چشم داشته باشد، این یعنی بالاترین مرحله ایثار و فداکاری.

چون می دانید ما یک انفاق داریم، مواسات داریم و یک ایثار؛ انفاق این است که آدم بخشی از امکانات خودش را هزینه کند برای دیگران، مواسات یعنی برابری یعنی انسان خودش را با رفیقش برادر می بیند و در حق برادری او می کند و نیاز او و نیاز خودش را یکی می بیند. پس اگر او یک نیاز اولویت داری دارد این پول را خرج نیاز او می کند. ایثار یعنی خودش بیشتر محتاج است ولی در عین حال این امکانات را برای رفیقش خرج می کند، این ایثار شأن معصومین است، «وَ يُؤْثِرُونَ عَلى  أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَة»(حشر/9) خودشان در مشقت اند ولی ایثار می کنند، این مصداق کامل ایثار است.

معصومین در مقام این ایثار هستند؛ یعنی سوره می خواهد بفرماید که این عباد اللهی که ابرار رو به آنها آوردند و با آنها راه می روند، عباداللهی هستند که همه امکانات خودشان را در دار دنیا برای دیگران و بدون چشم داشت خرج می کنند، یعنی لقمه سفره خودشان و لقمه افطار خودشان که هیچ کسی به اندازه خودشان به حسب ظاهر احتیاج به آن لقمه ندارد را در راه خدا می دهند و هیچ انتظار و توقعی هم ندارند.

زمخشری نقل کرده که روز سوم وقتی حسنین محضر رسول خدا آمدند از گرسنگی به خودشان مثل جوجه می لرزیدند چون سه روز بدون طعام روزه گرفت بودند. حضرت آمدند خانه فاطمه زهرا و دیدند ایشان در حالی که شکمشان به کمرشان چسبیده در محراب مشغول عبادت اند. بنابراین پیداست این اطعامی است که اطعام ویژه است و خدا هم پذیرفته و این را مایه امنیت دوستان و شیعیان حضرت قرار داده، کانه ناظر به یک شفاعت و دستگیری در این دنیاست که نمونه دستگیری معصومین در عوالم بعدی است.

نتیجه شفاعت امام

«إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَريراً * فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِكَ الْيَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً * وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَريراً»(انسان/10-12) که این ظاهراً همان امکاناتی می شود که بالاصاله در اختیار نبی اکرم و اهل بیت است و بعد در مقام شفاعت، مقام دوستان و محبینشان قرار می گیرد. این ابرار کسانی هستند که تحت هدایت و شفاعت عبادالله اند و عبادالله هم اینطوری دستگیری و شفاعت می کنند و خالص ترین عبادات را انجام می دهند، به خاطر این که نگران احوال دوستان شان هستند.

نتیجه این عبادت هم این است که دستگیری می شود و دوستانشان از این سختی های قیامت به امنیت عبور می کنند، «وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَريراً». تا بالاخره می رسد به اینجایی که در آن فضای نعمتی که اهل بیت حضور دارند و شیعیانشان ذیل مقامات آنها قرار می گیرند مقامی است که «وَ إِذا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعيماً وَ مُلْكاً كَبيرا»(انسان/20) سراسر نعمت و ملک کبیر است که این ملک کبیر را وقتی در روایت معنا می کند می فرماید: شیعیان اهل بیت در بهشت در یک مقامی هستند که ملائکه هم بدون اذن بر آنها وارد نمی شوند. یعنی نه فقط شیاطین حق رفت و آمد ندارند بلکه ملائکه هم اگر کاری دارند باید اذن بگیرند و وارد بشوند. این ملک یک بار در قرآن و در این سوره که مربوط به اهل بیت است آمده، اصل ملک کبیر هم متعلق به امیرالمومنین و دوستانشان و کسانی که ابرارند و در عالم با حضرت راه می روند است. این داستان شفاعتی است که در این سوره ذکر شده است.

معنای آیه یوفون بالنذر با توجه به روایت کافی

اما اگر بخواهیم این آیه را براساس این روایتی که عرض شد نقل بکنیم مرحوم کلینی نقل کردند که خدای متعال می فرماید: «إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُورا»، ابرار از یک جام و ظرفی می نوشند که آمیخته با کافور است. کافور هم چشمه ای است که «عَيْناً يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَها تَفْجيراً». یک احتمال هم این است که کافور چشمه ای است که عبادالله فقط از آن می نوشند. این چشمه ای است که در اختیار عبادالله است، بنابراین این چشمه ای که عبادالله از آن می نوشند نصیب ابرار هم می شود. عبادالله هم یعنی اهل بیت که ساقی این چشمه هستند.

بعد برمی گردد و می فرماید: مردم در این دنیا دو دسته می شوند. خدای متعال این کاروان را آورده بعد امکانات به آنها داده برای امتحان دادن در این عالم، بعد هم آنها را به سبیل هدایت کرده است. پس خداوند در این عالم سبیلی قرار داده و بعد دست آنها را هم گرفته و به سبیل رسانده است. اینجا انسان ها دو دسته می شوند کافر و ابرار، البته غیر از این دو یک دسته سومی هم هستند که در روایات آمده ولی فعلا از این دو دسته صحبت می شود. نسبت به کفار خدای متعال عذاب قطعی را تهدید فرموده و نسبت به ابرار هم وعده رسیدن به درجات را داده که به طور مفصل از آن بحث شده است.

معنای ابرار

می فرماید ابرار کسانی هستند که یوفون بالنذر، به نذر خودشان وفا می کنند. این نذری که ابرار به آن وفا می کنند یعنی چه؟ پس ابرار یعنی شیعیان، آنهایی که در سبیل اند و با سبیل الله حرکت می کنند. اینها خصوصیتشان این است که به نذر وفا می کنند، این نذر چیست؟ معنی عام نذر یعنی عهد، یوفون بالنذر یعنی به عهدی که بسته اند عمل می کنند. نذر در یک معنایی که شده به معنی مطلق العدل است، یعنی معاهدات خودشان چه عهد با خدا، چه عهد با دیگران و چه عهد با بندگان خدا را عمل می کنند، این معنای عامش است. یک معنای خاصی هم که نذر دارد یعنی عهد در مقابل یک شرط است، مثل این که شما مثلا شرط می کنید که اگر فلان حاجت را خدا برآورده کند من هم متعهد می شوم که این عبادت را انجام بدهم. اگر خدای متعال این مشکل من را حل کند من همیشه مثلا نافله شب می خوانم.

بنابراین یوفون بالنذر یعنی یکی از خصوصیات ابرار این است که وفای به عهد می کنند. این در روایات متعددی هم آمده و خیلی تأکید شده روی این که مومن حتما وفای به عهد می کند. فرمود خیلی نگاه نکنید به مناسکشان که چقدر اهل مناسک اند بلکه اگر دیدید اهل صدق و وفای به عهد نیست به او اعتماد نکنید. پس خیلی روی صدق و وفای به عهد تاکید شده، لذا می فرماید ابرار و شیعیان ائمه وفای به عهد می کنند. اگر کسی جزو ابرار و جزو محبین اهل بیت بود خصوصیتش این است که «يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطيراً»، کانه اگر وفای به این عهد نکنند گرفتار آن روزی می شوند که شرش فراگیر است. پس به خاطر نگرانی از آن شر فراگیر به عهد وفا می کنند. کانه راه نجات از آن شری که فراگیر هست تنها وفای به عهد است.

حقیقت نذر

حالا این عهدی که به آن وفا می کنند یا نذری که وفا می کنند چیست؟ فرمود آن نذری که به آن وفا می کنند نذری نیست که در این دنیا کردند، «يُوفُونَ لِلَّهِ بِالنَّذْرِ الَّذِي  أَخَذَ عَلَيْهِمْ  فِي  الْمِيثَاقِ  مِنْ وَلَايَتِنَا». چون عرض کردم در روایت دیگری که مفصل نقل کردند یعنی روایت نود و یکم اینطوری است. به حضرت عرض کرد یوفون بالنذر یعنی چه؟ حضرت فرمودند: وفا برای خدا می کنند برای نذر خودشان و کاملا با پیمانه پر به عهد شان عمل می کنند و کم نمی گذارند.

نذری که خدای متعال در عالم میثاق از آنها گرفته، عهد ولایت ماست. بنابراین اینجا نذر به معنی مطلق عهد است یعنی یک عهدی که خدا از آنها گرفته و ابرار آن کسانی اند وقتی می آیند در این عالم به آن عهد عمل می کنند. محتمل است نذر به معنی عهد در مقابل شرط هم باشد، چرا که گاهی به ذهن می آید که ما در عالم قبلی که بودیم عهد هایی را با خدا بسته ایم.

مثل این که الان مرتب التماس می کنیم که خدایا ما را ببر بهشت، خدایا اینطوری نشود که با مرگ بساط ما جمع بشود. «أَنْتَ الْبَاقِي وَ أَنَا الْفَانِي وَ هَلْ يَرْحَمُ الْفَانِيَ إِلَّا الْبَاقِي » خدایا به ما بقا بده، «أَنْتَ الدَّائِمُ وَ أَنَا الزَّائِلُ وَ هَلْ يَرْحَمُ الزَّائِلَ إِلَّا الدَّائِم»  نکند یک موقع ما اهل زوال و از آنهایی باشیم که «كُلُّ شَيْ ءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَه »(قصص/88). همینطوری که الآن ما التماس میکنیم که خدایا ما را در وادی رحمت نگه دار، در آن عالم قبل هم که ما بودیم از ما یک عهدهایی گرفته شده، ما با خدا عهدهایی بستیم که مسیر بندگی خدا را ادامه بدهیم و با اولیاء معصوم خدا در این عالم راه برویم و بعد هم با خدا قرار گذاشتیم که خدایا اگر تو ما را آوردی در این عالم و این امکانات را به ما دادی، ما به عهد خودمان وفا می کنیم؛ این می شود نذر، لذا ممکن است ما واقعا یک نذری به این معنا در مقابل شرطمان کرده باشیم.

ما یک عهدی با خدا کردیم که خدایا تو ما را ببر در این عالم دنیا، چون امکانات ما در آن عالم خیلی امکانات محدودی بوده است. به تعبیر روایات آنچه برای امتحان پس دادن لازم بوده در آن عالم به ما دادند، حالا عالم ذر گفته شده که سه مقام بوده، ولی بالاخره ما در آن عوالم واقعا یک موجودات ذره ای بودیم که امکان امتحان دادن و عهد دادن و قرار با خدا را داشتیم «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى  أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى »(اعراف/172)، خدای متعال در آن عالم از ما عهد برای توحید گرفته و ما هم اقرار کردیم که در روایات این عهد هست، عهد بر توحید و نبوت و ولایت است. البته این عهد هم در این عالم تکمیل شده، سه مرحله عالم میثاق بوده که به تدریج تکمیل شده تا به مرحله ای رسیده که نسبت به تک تک ائمه میثاق گرفته شده است. حالا این عهدی که از ما گرفتند و شاید نذر، معنایش این است که ما واقعا با خدا قرار بستیم که خدایا اگر تو ما را در عالم بعدی ببری ما به این عهد خودمان وفا می کنیم.

ببینید ما یک ذره ای بودیم و خدای متعال در همین سوره از سیر ما صحبت می کند و می فرماید: شما یک دفعه که در این عالم خلق نشده اید! «هَلْ أَتى  عَلَى الْإِنْسانِ حينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُورا». البته از سیر همین نطفه هم در قرآن مفصل بحث شده است، «ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْما»(مومنون/14). خلق به معنی ایجاد ابتدایی نیست، هر مرحله از تحولاتی که در ما ایجاد می شود یک خلق جدید است. خدای متعال سیر خلق ما را توضیح می دهد و می فرماید من شما را یک دفعه نیاوردم در دنیا بلکه از یک عالم دوردستی با مراقبه شما را آوردم و تحت عنایت من بودید. شما قابل ذکر نبودید ولی تحت توجه من بودید. من در ان عوالم شما را سیر دادم و در این عالم آوردم، در این عالم هم امکانات زندگی در این دنیا را به شما دادم، من به شما سبیل دادم و شما را هم به سبیل رساندم.

علی ای حال می فرماید: ابرار آنهایی هستند که به نذری که با خدا در عوالم قبل داشتند عمل می کنند. حتی اگر نذر به معنی خاصش بوده یعنی عهد در مقابل شرط که خدایا تو ما را بیاور در عالم دنیا و این امکانات را به ما بده، ما هم به عهدمان عمل می کنیم. ما خودمان را الان مقایسه کنیم با آن موقعی که یک ذره بودیم، آن موقع هم یک امکاناتی داشتیم، آن موقع هم در معرض امتحان قرار گرفتیم و اختیار داشتیم، هم امکانات مان بالاجمال بوده و هم امتحان مان بالاجمال بوده اما گفتیم خدایا تو این امکانات را به تفصیل به ما بده برای همین هم این بسترهای ابتلاء و امتحان به تفصیل برای ما ایجاد شده است. ما با خدا قرار بستیم خدایا ما را بیاور در این عالم ما هم به عهدمان عمل می کنیم و ابرار آن کسانی هستند که در عوالم قبل با خدا عهدی کردند که در این دنیا می آیند و به آن وفا می کنند. اینها عهدشان یادشان نمی رود و تمام هم و غمشان وفای به نذرشان است، «يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطيرا».

خصوصیات ابرار

پس این یک سیر دیگری است که البته معنای درستی هم هست. این یوفون ناظر به ابرار است یعنی ابرار به عهدشان عمل می کنند نه عبادالله. کانه ابتدا آدم می گوید در این سوره ما یک ابرار داریم و یک عبادالله و اینها گویا تفکیک شده اند. عبادالله ائمه ای هستند که شفیع، هادی و دستگیر ابرارند. آن وقت داستان ابرار در این سوره توضیح داده می شود که خدای متعال ابرار را که از دور دست و از عوالم قبل آورده با خدا عهد و نذری داشتند، اینجا که می آیند تمام هم و غمشان این است که به این نذرشان وفا کنند «يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطيرا».

پس می شود اینطوری معنا کرد «أَخَذَ عَلَيْهِمْ مِنْ وَلَايَتِنَا» یعنی این ابرار در عوالم قبل با خدا قراری بستند، اینجا که می آیند به این قرار عمل می کنند. بعد می فرماید که این ابراری که عمل می کنند اینطوری است که «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى  حُبِّه »، مومنی که با امامش حرکت می کند در عالم یکی از خصوصیاتش این است که اهل دستگیری است و از امکاناتی که دوست می دارد برای خدا می گذرد، این شرط راه رفتن با امام است. کما این که امام و ائمه ما اینطوری اند. مصداق کامل همین وفای به نذر هم امیرالمومنین هستند.

پس ابرار یعنی شیعیان، شیعیان امیرالمومنین اینطوری اند. کما این که خود حضرت اینطوری اند «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون »(مائده/55)، ولی ما آن کسی است که دائما در حال زکات و رکوع است و دائما هم در حال زکات است. یعنی از یک دست از خدا میگیرد و با دست دیگر به عبادالله می بخشد.

خصوصیات کفار

نگاه مومن به پایین نیست که از پایین بگیرد اما کفار اینطوری اند. کفار همه عالم را هم که داشته باشند باز شما یک ریال داشته باشید نگاهشان به آن یک ریالی است که شما دارید، اصلاً نمی توانند اینطوری نباشند. آدم اگر نگاهش به خزائن الهی نبود به جای این که دستگیری بکند تعدی می کند. «كَلاَّ بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْيَتيمَ * وَ لا تَحَاضُّونَ عَلى  طَعامِ الْمِسْكينِ * وَ تَأْكُلُونَ التُّراثَ أَكْلاً لَمًّا»(فجر/17-19)، میراث دیگران را هم به سمت خودش می کشد، فرش زیر پای دیگران را هم می کشد، چون حساب می کند که امکانات معیار شرافت است.

«فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ * وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهانَنِ»(فجر/15-16) دستگاه محاسباتی این انسانی که طغیان می کند اینطوری است. اگر ما امکاناتی به او بدهیم خیال می کند شرافت حقیقی همین است و خودش را شریف می بیند اما اگر او را در تنگنا قرار بدهیم خیال می کند تحقیر شده در حالی که اصلاً اینطوری نیست. نه آن علامت شرافت است و نه این علامت تحقیر بلکه هر دو صحنه امتحان است. آن خروجی از امتحان است که حاصلش شرافت یا حقارت است.

می فرماید: شمایی که خیال می کنید امکاناتتان معیار شرافت است، نتیجه اش این می شود که «كَلاَّ بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْيَتيمَ * وَ لا تَحَاضُّونَ عَلى  طَعامِ الْمِسْكينِ». شمایی که از آبرویی که به شما دادیم خرج نکردید در اکرام آن یتیمی که احتیاج دارد آبرویتان را خرجش بکنید، «وَ تَأْكُلُونَ التُّراثَ أَكْلاً لَمًّا * وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا»(فجر/19-20) شما میراث دیگران را هم به سمت خودتان می کشید و دوست می دارید امکانات را. کسی که دلبسته به امکانات است و امکانات را معیار شرافت می داند اینطوری است و امکانات دیگران را هم به سمت خودش می کشد، چون او خیال می کند هرچه خیر است در همین است. ولی کسی که نگاهش به دست خدای متعال است نگاهش به آن گنجینه های بی نهایت و مطلق الهی است، او دست در جیب خدا دارد و دیگر دست در جیب مردم نمی کند.

کسی که «اعْتَصَمْتَ  بِاللَّهِ  فَعَزَزْت » تکیه به خدا کرده و عزیز شده، این دیگر کاری با مردم ندارد چون مردم چیزی ندارند به او بدهند. او فقط دنبال این است که دستگیری کند. کسی که به این نقطه می رسد مقام شفاعت پیدا می کند و فرق ائمه ما با ائمه «یدعون الی النار» همین است. ائمه ما دستشان در خزائن مطلق و بی منتهای خداست، آنها از یک دست می گیرند و با دست دیگر به دیگران می بخشند. «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون » یعنی دائما در حال رکوع و در صلاة است و دائما هم در حال زکات بخشیدن است. این زکات هم انواع خیراتی است که به عبادالله می رسد و همه هم سر سفره زکات امیرالمومنین اند.

خصوصیات همراهان و منکران امام

ولیّ ما آن کسی است که در مقام عبودیت و در مقام ایتاء الزکات است. کسانی که به امامشان متصل می شوند باید اینطوری باشند. از یک طرف «يُوفُونَ بِالنَّذْر» و از طرف دیگر «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى  حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً»، به عهد ولایتشان و به عهد بندگی که با خدا بستند که اینجا با خدا راه بروند، در مقام بندگی و در سبیل باشند. آنها در سبیل حرکت می کنند و از آن سبیل جدا نمی شوند. کسی که می خواهد با امامش راه برود باید اینطوری باشد.

«وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى  حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً»، در روایت دارد نه اینکه مالی که به آن محتاج نیست را می بخشد بلکه کسی که می خواهد با امام راه برود باید از متعلقاتش بگذرد «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون »، اگر می خواهد به امام برسد باید از محبوب های خودش در راه امام بگذرد، لذا طعامی که دوستش می دارند و به آن محتاج اند را «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى  حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً»، بعد هم «إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُورا». این توصیف ابرار است نه امام الابرار، عرض کردم نمی خواهیم آن معنای اول را انکار کنیم، آن معنا درست اما معنا دیگری که از این آیات استفاده می شود این است که ابرار کسانی هستند که در آن عوالم قبلی که سیرشان دادیم و در این عالم آوردیم، قرارها و نذری داشتند.

پس وقتی در این دنیا می آیند تمام هم و غمشان این است که به عهدشان وفا کنند و در سبیل حرکت بکنند. اینها اهل انفاق اند، نقطه مقابلشان آنهایی هستند که از امام جدا می شوند. آنهایی که از امام جدا می شوند خصلتشان این است که دیگر اهل انفاق نیستند.

آیات مبارکه سوره ماعون را ببینید «أَ رَأَيْتَ الَّذي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ * فَذلِكَ الَّذي يَدُعُّ الْيَتيمَ * وَ لا يَحُضُّ عَلى  طَعامِ الْمِسْكينِ»(ماعون/1-3) کاملا نقطه مقابل اینجاست. ابرار کسانی هستند که یوفون بالنذر، به عهد ولایت عمل می کنند «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى  حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً * إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُورا»، هیچ چشم داشتی هم ندارند، نه به پاداش و نه به شکر، حتی نمی خواهند آنها از اینها شکرگذاری بکنند؛ ولی در نقطه مقابلش چیست؟

«أَ رَأَيْتَ الَّذي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ»، دین در اینجا هم به قیامت تفسیر شده، و هم به معنی دین الهی تفسیر شده و هم تأویل شده به باطن دین که ولایت امام است. مکرر در روایات ما آماده «یکذب بالدین» یعنی یکذب به ولایت امام. کسانی که امام را تکذیب می کنند و با امام راه نمی روند، «فَذلِكَ الَّذي يَدُعُّ الْيَتيمَ» وقتی با یتیم مواجه می شود به جای این که اکرام کند برخورد سخت می کند، «وَ لا يَحُضُّ عَلى  طَعامِ الْمِسْكينِ». این طرف نان سفره خودش را می دهد که مسکینی گرسنه نماند آن یکی هم، نه فقط خودش این کار را نمی کند حتی حاضر نیست آبروی خودش را بگذارد.

بعد می رسد که «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ * الَّذينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ * الَّذينَ هُمْ يُراؤُنَ * وَ يَمْنَعُونَ الْماعُونَ»(ماعون/4-7)، یک طرف واقعا یک آب از دستش نمی چکد یک طرف هم «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى  حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً».

پس طبق توصیف قرآن اگر کسی با امامش در عالم راه رفت و اهل وفاء به عهد امامت شد، صفتش این است که اهل اطعام است و این خیلی امر مهمی است، یعنی کارشان در دنیا شفاعت است. زحمت می کشد و لقمه ای به دست می آورد، به این لقمه هم نیاز دارد، ولی همان را می بخشد. کما این که امام ابرار کارش شفاعت است و از یک دست از خدا می گیرد و با دست دیگر به همه می بخشد. ابرار هم همینطوری اند، آنها اطعامی که می کنند یک اطعام گسترده ای است و نتیجه این اطعام و این حرکت با امام و دستگیری از دوستان، محبین، مسکین، یتیم و اسیر، این است که «فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئات »(غافر/45)، خدای متعال از شرور آن روز حفظشان می کند. خدای متعال آنها را به بهشت و به ملک عظیم می رساند که در سوره توضیح داده شده است.

معنای حقیقی اطعام مسکین و یتیم و اسیر

اطعام مسکین و یتیمی که در آیه هست ظاهرش این است که یتیم را اطعام می کنند، اطعام هم یعنی طعام سفره خودشان را که دلبسته به او هم هستند، در راه خدا می دهند که یک مسکینی دست خالی برنگردد و گرسنه نماند. ولی خاطرتان هست در بعضی از روایات این مسکین و یتیم و اسیر را جور دیگر معنا کرده است، من یک دانه اش را عرض می کنم. در روایت امام حسن عسگری علیه السلام است که فرمود: یتیم تر از آن کسی که از پدر و مادر خودش محروم شده آن کسی است که از امام خودش دور افتاده و راهی به امام ندارد، او دستش از معارف و دین خالی است. فرمود آن عالمی که زحمت می کشد این حقایق را به دست می آورد بعد در اختیار دیگران قرار می دهد، افضل از آن کسی است که اطعام یتیم می کند. بنابراین یکی از مصادیق یتیم آن انسانی است که از امام جدا افتاده است.

ابرار کسانی هستند که اسرار و حقایق را به زحمت به دست می آورند ولی در عین این که با زحمت به دست می آورند و مورد تعلقشان هم هست، یطعمون. درباره آن آیه شریفه فرمود: «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى  طَعامِهِ قَالَ قُلْتُ مَا طَعَامُهُ قَالَ عِلْمُهُ الَّذِي يَأْخُذُهُ عَمَّنْ يَأْخُذُه »(3) طعام انسان که فقط خوردنی ها نیست! نه طعام منحصر در خوردنی هاست و نه یتیم انحصار دارد در این که یک کسی محروم از پدر و مادر باشد. اصلا بالاترین مرتبه یتیم محرومیت از امام است و مهمترین طعام معارف و حقایق است.

ذیل آیه شریفه «وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً»(مائده/32)، اگر کسی یک نفر را احیا بکند همه مردم را احیا کرده، روایات متعددی است. به حضرت عرض کرد: احیایی که ثوابی احیای همه مردم را دارد چیست؟ حضرت فرمود: یک کسی در آتش می سوزد، مومنی خطر کند و برود او را نجات بدهد، این می شود احیا و خدای متعال ثواب احیای کل را به او می دهد. به حضرت عرض کرد اگر کسی در گمراهی از امامش جدا شده و در وادی ضلال حرکت می کند بعد تو دستش را بگیری و در راه بیاوری، آیا این هم احیا است؟ حضرت فرمود: تأویل اعظم همین است، احیا یعنی این، اطعام یعنی این!

بنابراین ابرار کسانی هستند که وقتی می آیند در دنیا و پایشان را روی زمین می گذارند، با امامشان حرکت می کنند و دائما مراقب وفای عهدشان به خدا هستند و در مسیر وفای به نذرشان یطعمون الطعام اند. گویا یکی از قرارهایی که ما با امام خودمان داریم و اگر بخواهیم با امام خودمان راه برویم باید مراعاتش کنیم همین است. نمی شود انسانی که با امامش راه می رود نسبت به مسکین و یتیم و اسیر بی تفاوت باشد. چنین کسی اگر شخصی را ببیند که در وادی ضلال است نمی تواند رهایش بکند بلکه به زحمت سعی می کند آنچه لازمه احیای اوست به کف بیاورد و به او ببخشد بدون این که چشم داشتی داشته باشند.

خلاصه ای از سوره انسان

بنابراین این سوره به نظر می آید در این وزان از مقام ابرار و از دستگیری ابرار صحبت می کند که هم داستان شفاعت عبادالله نسبت به ابرار و هم داستان شفاعت و دستگیری نسبت به ابرار و نسبت به مسکین و یتیم و اسیر است. البته ابرار در این سوره شامل همه انبیاء هم می شوند، چرا که انبیاء جزء شیعیان کامل اند. شیعیان کامل اینطوری اند که وقتی با امام خودشان در عالم راه می روند «يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطيراً * وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى  حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً»، نقطه مقابلش مکرر در قرآن آمده، آنهایی که با امام راه نمی روند اهل انفاق نیستند. آنها که از امام جدا می شوند اهل جمع کردن و اهل زیر پا کشیدن هستند. آنها می خواهند همه آبروهای عالم خرج بشود که اینها به یک جایی برسند و حاضر نیستند آبروی خودشان را خرج کند که یک مومنی به یک نقطه ای برسد.

کسی که با امام حق راه می رود پیداست صفات امام حق در او پیدا می شود و جزو ابرار می شود، اگر کسی هم از امام جدا شد در آن عالم پیداست گرفتار شیاطین می شود و صفات شیطانی در او ظهور پیدا می کند. کسانی که صفات شیطانی در آنها ظهور پیدا می کند، «أَ رَأَيْتَ الَّذي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ» همین هایی هستند که امام را تکذیب می کنند. «فَذلِكَ الَّذي يَدُعُّ الْيَتيمَ * وَ لا يَحُضُّ عَلى  طَعامِ الْمِسْكينِ»، همان هایی هستند «وَ يَمْنَعُونَ الْماعُونَ». همان هایی هستند که «كَلاَّ بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْيَتيمَ * وَ لا تَحَاضُّونَ عَلى  طَعامِ الْمِسْكينِ * وَ تَأْكُلُونَ التُّراثَ أَكْلاً لَمًّا».

آنهایی که با امام راه می روند گاهی از آنها تعبیر به ابرار می شود و گاهی تعبیر به مصلین «إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً * إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً * وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً * إِلَّا الْمُصَلِّين »(معارج/19-23)، مصلین معنایش یعنی اهل صلاة، معنای باطنی اهل صلاة هم یعنی اهل ولایت امام. یک معنای دیگری که برای مصلی شده این است که فرمود: مصلی آن کسی است که در میدان مسابقه پشت سر نفر اول راه می رود و گردن به گردن اسبش پیشرو است، در واقع مصلی یعنی کسی که دنبال امامش می رود. اگر به بقیه امکانات بدهی ضرر می کنند، امکانات هم ازشان بگیری ضرر می کنند، جز آنهایی که با امامشان راه می روند و جز آنهایی که در سایه امامشان حرکت می کنند.

«وَ الَّذينَ في  أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ * لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ»(معارج/24-25)، کسی که دنبال امیرالمومنین حرکت می کند حقی برای سائل در مال خودش می بیند، لذا کسی که به امام می رسد دست دهنده پیدا می کند، شفیع می شود، بار برمی دارد و بار روی دوش دیگران نمی گذارد. ابرار اینطوری اند، آنها از داشته ها و از متعلقات خودشان می گذرند تا به امامشان برسند، تا با امامشان حرکت بکنند چرا که این بخشی از وفای به نذر آنهاست که امکانات شان را باید در راه امام بدهند. چون انسان اگر امکاناتش را خرج نکرد با امکاناتش زندگی می کند. نمی شود انسان به امکاناتش دلبسته باشد و اینها را خرج نکند بعد هم با امام راه برود، این شدنی نیست! انسان یا با امکاناتش در عالم راه می رود یا با امامش راه می رود.

بخشی از وفای به نذر همین است که هر کجا لازم است دست دهنده ای داشته باشد. این ابرار دست دهنده دارند و از امکانات خودشان، امکانات معنوی شان و امکانات ظاهری شان برای دستگیری از دیگران هزینه می کنند، همان امکاناتی که به آن دلبسته اند و از دلبستگی هایشان می گذرند تا با امامشان راه بروند. البته این هم جزئی از عهدشان است.

پایان ابرار امنیت و بهشت و با امام حرکت کردن و امکانات را در راه امام خرج کردن است. این کار امکانات را تبدیل می کند به امکاناتی که در ادامه سوره از آن گفتگو شده کانه مسیر شفاعت امام هم همین است. امام وقتی می خواهد ما را شفاعت کند در دنیا از یک طرف خودش به ما اطعام می کند، از یک طرف ما را وادار می کند که ما دائما در حال اطعام، در حال بخشش و در حال دستگیری باشیم، این شرط همراهی با امام است. آن وقت نتیجه این داد و ستد با امام که از دست امام بگیریم، بعد هم در راه امام خرج کنیم این است که امکانات باقی می شود.

اصلا معنی سبیل همین است. شکر سبیل یعنی امکانات را از امام بگیر و به امام برگردان. وفای به نذر یعنی همین، یعنی من نذر کردم با امام حرکت کنم پس در عالم از دست امام می گیرم و به امام هم برمی گردانم. کسی که با امام راه می رود امکانات خودش را برای رسیدن به وجه الله می دهد چرا که اگر در مسیر امام خرج کرد ملحق به دستگاه امام و باقی می شود. نتیجه بقائش هم آن است که در ادامه سوره توضیح می دهد.

پس ابرار و شیعیان حضرت از یک طرف تحت شفاعت اند «عَيْناً يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَها تَفْجيرا». این یشرب بها عبادالله یعنی امیرالمومنین دائما دارد سقایت می کند نسبت به آنها، از این طرف هم یوفون بالنذر قرارشان با خدا این است که با امام در عالم راه بروند و تحت ولایت باشند و عمل کنند. پس امکاناتشان را می دهند که به وجه الله برسند که به امام برسند «إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّه »، تا امامشان را به دست بیاورند و بتوانند با امام در عالم سیر بکنند. نتیجه اش هم همانی است که در ادامه سوره ذکر شده که حالا خودشان برخوردار از شفاعت از امام می شوند و نتیجه برخورداری از دستگیری امام این است که به ملک کبیر می رسند.

این یعنی وقتی داد و ستد با امام می کنی، وقتی در سبیل راه می روی، وقتی از دست امام می گیری و امکاناتت را با این که به آن تعلق داری و رنج برایش بردی در راه امام خرج می کنی، نتیجه اش این می شود که به ملک کبیر امام میرسی و در آن ملک زندگی می کنی، والا اگر امکاناتت را برای خودت نگه داری با این امکانات فانی باید راه بروی.

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 413

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 434

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 50