نسخه آزمایشی
جمعه, 10 فروردين 1403 - Fri, 29 Mar 2024

اجر رسالت و مودت قربی راه سلوک/ مقابله با جریان دین جریان اذیت رسول الله

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 24 دی ماه سال 99 است، که در حسینیه حضرت زهرا در شهر مقدس قم ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ در روایتی از کتاب کافی، حضرت اجر رسالت خودشان را مودت ذی القربی بیان می کنند. در واقع ایشان می خواهند یک راهی را به سوی خدا باز کنند و این اجر طریق گشوده شدن این راه و جزو طرح حضرت است. بنابراین رکن شکل گیری امت اسلامی این است که قلوب متمایل به آنها بشود، چون اگر تمایلی به امام پیدا نشود آن امت اسلامی شکل نمی گیرد. محور امت اسلامی امام است و مودتی که نسبت به امام شکل می گیرد. وجود مقدس نبی اکرم هم این طرح بزرگ و برنامه ای که دارند برای هدایت امت اسلامی و برای ایجاد یک امت مومن، بر محور اهل بیت حضرت شکل می گیرد. در روایت نهمی همین باب است که مرحوم کلینی نقل کردند، خداوند می فرماید شما حق ندارید که وجود مقدس نبی اکرم را ایذاء بکنید. ایذاء وجود مقدس نبی اکرم در واقع ایذاء خداست، نه به معنای این که خدای متعال حلول کرده در نبی اکرم و نبی اکرم خدا هستند ولی این وجود مقدس در یک مقامی است که ایذاء او ایذاء خداست. پس تمام دامنه سخط و رضای الهی برمی گردد به سخط و رضای نبی اکرم و بعد اهل بیت. اما چرا خدای متعال یک مخلوق را رضایش را رضای خودش قرار داده؟ چون این اولیاء و این معصومین شأنشان این است که خدای متعال آنها را داعی الی الله قرار داده. آنها یک امت را دعوت می کنند و در میدان جاذبه خودشان هدایت می کنند و به مقصد و قرب الهی می رسانند؛ چون اینطوری هستند رضایشان رضای خداست. لذا ایذاء ایشان هم در واقع ایذاء خداست، چون وقتی اذیت می شود که خدا هتک می شود و راه خدا بسته می شود.

مودت و محبت امام، رکن امت سازی نبی اکرم

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . آیات ذیل بابی که مرحوم کلینی باز کرده بودند تقدیم می کردیم باب «فِيهِ نُكَتٌ وَ نُتَفٌ مِنَ التَّنْزِيلِ فِي الْوَلَايَة». روایت هفتم باب، ذیل این آیه شریفه است «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى »(شوری/23) این «قربی» افراد خاصی هستند و به تعبیر روایات همان کسانی هستند که جزو آیه مباهله اند. یعنی همان هایی که خود حضرت با آنها مباهله می کنند و طرف مباهله با مسیحی های نجران قرار گرفتند و این کار بزرگ به وسیله آنها انجام گرفت. همین ها هستند که مزد رسالت حضرت، مودت آنهاست. این مودت، مودت همه ذوی القربی نیست بلکه ذوی القربی خاص هستند و قرب خاصی موضوعشان است. لذاست که خدای متعال می فرماید: «ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى  رَبِّهِ سَبِيلًا»(فرقان/57)، این مودت مودتی است که سبیل خداست. یعنی ما را به همراهی رسول خدا و معیت رسول خدا در می آورد.

این هم که حضرت فرمودند همان کسانی که در آیه مباهله هستند همان ها هستند که مودتشان در این آیه اجر رسالت است، از باب این نیست که حضرت مثلا می خواهند بگویند چون ما زحمت کشیدیم بنابراین ثمره کار هم باید برای ما باشد. بحث منافع دنیایی اصلا مطرح نیست، لذا این را اشاره کردیم که این دستوری که خدای متعال نازل فرموده و فرمایش رسول گرامی اسلام است، جزو برنامه هدایت و امت سازی حضرت است. حضرت می خواهند یک امتی بسازند و طریق امت سازی و شکل گیری امت و ادامه آن این است که به این جنس از ذوی القربی که اهل بیت هستند مودت داشته باشند «ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى  رَبِّهِ سَبِيلًا».

حضرت می خواهند یک راهی را به سوی خدا باز کنند و این اجر طریق گشوده شدن این راه و جزو طرح حضرت است، کما این که در باب حضرت ابراهیم خلیل خدای متعال در قرآن می فرماید که این پیامبر بزرگ الهی که به مقام امامت رسیده و یک امتی را می خواهد بسازد، وقتی فرزندش را می برد کنار کعبه در سرزمینی که لم یزرع بوده به خدای متعال عرضه می دارد که «إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ »(ابراهیم/37)، خدایا من این بخش از نسل خودم را بردم در کنار خانه تو و در این سرزمین غیر حاصلخیز برای این که اقامه یاد تو و اقامه صلاه بشود. پیداست حضرت یک کار بزرگی در عالم انجام می دهند. پس اگر بناست این اتفاق بیافتد و اگر بناست از طریق این نسل و ذریه من اقامه صلاة در عالم بشود، قلوب مومنین را متمایل به اینها کن و محبت ائمه را در دل مردم قرار بده.

این آیه هم همینطوری است، یعنی وقتی حضرت می فرمایند: «قل ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى  رَبِّهِ سَبِيلًا» یا «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى » همین داستان است. وجود مقدس نبی اکرم امتی در تاریخ می سازند که از ارکان شکل گیری این امت ذوی القربایی است که بار ساختن امت روی دوش آنهاست. کما این که در داستان حضرت ابراهیم خلیل هم همین است، «إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ» حضرت ذریه خودشان را می برند در محیطی قرار می دهند که سرزمین گرم و کویر خالی از زرع و زراعت است برای این که این نسل اقامه صلاة بکنند.

بنابراین رکن شکل گیری این امت همین ذریه جناب ابراهیم خلیل هستند. این که قلوب متمایل به آنها بشود برای این است که این امت شکل بگیرد چون اگر تمایلی به امام پیدا نشود آن امت اسلامی شکل نمی گیرد. محور امت اسلامی امام است و مودتی که نسبت به امام شکل می گیرد. وجود مقدس نبی اکرم هم این طرح بزرگ و برنامه ای که دارند برای هدایت امت اسلامی و برای ایجاد یک امت مومن، بر محور اهل بیت حضرت شکل می گیرد. ذوی القربای حضرت و آن ذوی القربای معصومی که می شود با آنها مباهله کنی، آنها هستند و برای این که این تحقق پیدا بکند باید مومنین هم مودت آنها را داشته باشند.

حضرت می خواهند یک راهی از طریق اهل بیت در عالم باز کنند یک طرفش این است که مومنین به آنها مودت پیدا کنند چون اگر این مودت پیدا نشد آن امت شکل نمی گیرد والا این که حضرت مزد بخواهند درست نیست چون «قل ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى  رَبِّهِ سَبِيلًا» همه انبیاء می گفتند ما مزد نمی خواهیم. حضرت فرمودند مزد من مودت ذوی القرباست، بعد هم می فرماید این اجری که به من می دهید منافعش به خودتان برمی گردد. یک نوع اجر کار هست ولی تمام منافعش به شما برمی گردد و منفعتش هم همین است که من یک راهی برای شما به سوی خدا باز می کنم. شما اگر بخواهید در این راه حرکت کنید باید این مودت را داشته باشید چون راه با مودت نبی اکرم و ذوی القربی باز می شود. مودت امام طریق انتفاع و برخورداری ما از این سبیل و این صراطی است که در عالم گشوده شده و اگر ما بخواهیم با امام یک سبیلی داشته باشیم از طریق مودت این سبیل گشوده می شود. تنها با این راه انسان در صراط قرار می گیرد و به سمت خدا حرکت می کند.

این اجمال این مودتی است که حضرت خواستند و لذا این قرب خاص، آن تقربی است که در مرز عصمت و در مرز آیه مباهله است. این تقرب، تقربی است که می شود یک امتی را بر آن بار کرد، یک امتی را ساخت می توانند و بار یک امت را کشید. البته بعضی هم معانی خیلی سخیفی برای این آیه کرده اند برای این که آیه را از محور خودش برگردانند که آن معانی اصلا قابل ذکر نیست.

ایذاء نبی اکرم، برابر با ایذاء خدا

نقطه مقابل یک روایت دیگری است که روایت نهم همین باب است که مرحوم کلینی نقل کردند. این روایت را هم اجمالا ترجمه می کنیم. «فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ فِي عَلِيٍّ وَ الْأَئِمَّةِ»(1)، خداوند می فرماید: شما حق ندارید که وجود مقدس نبی اکرم را ایذاء بکنید. حضرت فرمودند: «فِي عَلِيٍّ وَ الْأَئِمَّةِ» مقصود از این ایذاء، ایذاء نبی اکرم در موضوع امیرالمومنین و ائمه هدات معصومین هست. این است که خدای متعال می فرماید شما حق ندارید «ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ».

بعد حضرت در همین روایت یک آیه دیگری را هم بیان فرمودند، آیه 69 سوره احزاب: «كَالَّذِينَ آذَوْا مُوسى  فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا» مثل آن کسانی که حضرت موسی را اذیت کردند خدای متعال جناب موسای کلیم را مبرای از آن ایذاء و تهمت آنها کرد و پاکی و طهارت و تبرئه ایشان را اثبات کرد. کانه این ایذاء شبیه همان ایذای حضرت موسای کلیم است که مکرر وجود مقدس رسول الله فرمودند آنچه در بنی اسرائیل واقع شده طابق النعل بالنعل در امت من هم واقع می شود. بنابراین آن داستان ایذای حضرت موسای کلیم به همان نسبت به وجود مقدس نبی اکرم هم واقع خواهد شد.

قبل از خواندن آیات نکاتی عرض کنم. ایذاء وجود مقدس نبی اکرم در واقع ایذاء خداست. نه به معنای این که خدای متعال حلول کرده در نبی اکرم و نبی اکرم خدا هستند، ولی این وجود مقدس در یک مقامی است که ایذاء او ایذاء خداست کما این که خود حضرت مکرر فرمودند: «وَ مَنْ آذَانِي فَقَدْ آذَى اللَّه» . این یک معنای بسیار مهمی است که در روایات ما آمده و یک سِرّی هم در آن است.

این نکته را که عرض می کنم مقصودی دارم. این روایت در کتاب شریف کافی است در کتاب توحید باب نوادر آنجا حضرت یک قاعده کلی فرمودند. از حضرت سوال کرد که معنای «فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُم »(زخرف/55)، اینها ما را متأسف کردند و ما هم از آنها انتقام رفتیم چیست؟ مگر خدای متعال متأسف می شود؟! البته ظاهر آیه راجع به فرعون و فراعنه است. آنها در درگیری با حضرت موسی کار را به جایی رساندند که «فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُم» . این یک سنت الهی است، پس وقتی کار به اینجا رسید، ما از آنها انتقام گرفتیم و بساطشان را جمع کردیم.

از حضرت پرسید مگر می شود خدای متعال را متأسف کنی؟ حضرت فرمودند: این یک قاعده کلی است «فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا يَأْسَفُ كَأَسَفِنَا»(2) خدای متعال مثل ما متأسف نمی شود، در ادامه حدیث هم توضیح دادند که خدای متعال اینطور نیست که در معرض تحول احوال باشد، یعنی یک روزی خوشحال بشود و یک روزی غصه بخورد. موجودی که اینطوری است در معرض پایان پذیری و هلاک است پس نمی شود خدای متعال در معرض این حوادث باشد.

بعد حضرت معنا کردند که فلما آسفونا یعنی چه. پس این یک اسناد بی معناست و به قول آقایان مجاز است. پس حضرت فرمودند: «وَ لَكِنَّهُ خَلَقَ أَوْلِيَاءَ لِنَفْسِهِ يَأْسَفُونَ وَ يَرْضَوْنَ وَ هُمْ مَخْلُوقُونَ مَرْبُوبُونَ فَجَعَلَ رِضَاهُمْ رِضَا نَفْسِهِ وَ سَخَطَهُمْ سَخَطَ نَفْسِه »، خدای متعال یک عبادی دارد که آنها مخلوق و تحت ربوبیت خدای متعال. این عباد الله رضا و أسف دارند و متأسف و راضی می شوند، گرچه رضا و أسف آنها یک جنس دیگری از رضا و أسف است ولی بالاخره رضا و أسف دارند.

آنها در یک مرزی هستند و رضا و أسفشان به گونه ای است که «فَجَعَلَ رِضَاهُمْ رِضَا نَفْسِهِ وَ سَخَطَهُمْ سَخَطَ نَفْسِه ». اصلا نمی شود توضیح بدهی این یعنی چه و چه مقامی است. آنها در یک موقفی هستند که خدای متعال رضای آنها را رضای خودش قرار داده و سخط آنها را سخط خودش قرار داده است. واقعا سخط خدا یعنی سخط نبی اکرم و رضای خدا یعنی رضای نبی اکرم. «وَ مَنْ آذَانِي فَقَدْ آذَى اللَّه »، ایضای خدای متعال که ممکن نیست به این معنا که ما ضرری به او بزنیم و اذیتی کنیم، ولی ایذاء نبی اکرم ایذاء خداست. «فَجَعَلَ رِضَاهُمْ رِضَا نَفْسِهِ وَ سَخَطَهُمْ سَخَطَ نَفْسِه » واقعا راضی کردن حضرت راضی کردن خداست.

از این عبارت نورانی یک معنای خیلی عجیبی استفاده می شود که تمام دامنه سخط و رضای الهی برمی گردد به سخط و رضای نبی اکرم و بعد اهل بیت، این است که حضرت «قَاسِمُ الْجَنَّةِ وَ النَّار» هستند و رحمت و غضب الهی بر مدار حضرت تقسیم می شود. این است که بهشت از نور حضرت آفریده شده است. این که مقام رضوان که بالاترین درجه بهشت است از فروع نبی اکرم است، معنایش همین است. َ «فَجَعَلَ رِضَاهُمْ رِضَا نَفْسِهِ»  یعنی این؛ آن کسانی که در مقام رضوان قرار می گیرند و رضای خدای متعال را می چشند، عرضه می دارند که «يَا رَبَّنَا رِضَاكَ عَنَّا وَ مَحَبَّتُكَ لَنَا خَيْرٌ لَنَا وَ أَطْيَبُ لِأَنْفُسِنَا»(3) رضای تو و محبت تو واقعا گواراتر از همه نعمت های بهشتی است.

مقام رضوان مقامی است که در آن انسان محبت الهی را کانه بدون این که تعین در این امکانات و نعمت ها پیدا کند احساس می کند والا همه کسانی که در بهشت می روند مهمان رحمت خدا هستند. در مقام رضوان انسان محبت الهی را بدون این که از طریق این نعمت ها تلقی بشود احساس می کند. این مقام رضوان ذیل نبی اکرم است. معنی «فَجَعَلَ رِضَاهُمْ رِضَا نَفْسِهِ»  یعنی همین، تمام مقامات رضوان در عالم یعنی رضای خدا تا مقام رضوان در بهشت برای حضرت است، کما این که تمام سخط ها فرع بر سخط حضرت است. جهنم یکی از مظاهر غضب خدا و بهشت یکی از مظاهر رضایت خداست و اینها همه ذیل حضرت تعریف می شوند. معنای این که «وَ هُمْ مَخْلُوقُونَ مَرْبُوبُونَ فَجَعَلَ رِضَاهُمْ رِضَا نَفْسِهِ وَ سَخَطَهُمْ سَخَطَ نَفْسِه»  یعنی تمام رضا و غضب برمیگردد به وجود مقدس معصومین.

شرط قرار گرفتن در مدار رضا و سخط الهی

این یک زاویه بحث است، یک زاویه دیگر بحث این است که کسی که رضایش رضای خداست چه طوری و چه وقت راضی می شود؟ چرا خدای متعال رضای یک مخلوق را رضای خودش قرار داده؟ چه نکته ای در این بوده؟ اگر رضای او هم مثل رضای ما تابع امور طبیعی و نفسانی مان باشد یعنی کسی تعریفمان کند خوشحال می شویم و تکذیبمان کند بدمان می آید، «فَجَعَلَ رِضَاهُمْ رِضَا نَفْسِهِ» معنا ندارد! مدار رضا و سخط الهی شدن چیست؟

در همین حدیث حضرت توضیح دادند و فرمودند: «لِأَنَّهُ جَعَلَهُمُ الدُّعَاةَ إِلَيْهِ وَ الْأَدِلَّاءَ عَلَيْه » چون این اولیاء و این معصومین شأنشان این است که خدای متعال آنها را داعی الی الله قرار داده، هم داعی اند، هم دلیل اند، هم دعوت می کنند و هم دست را می گیرند و به مقصد می رسانند. آنها یک امت را دعوت می کنند و در میدان جاذبه خودشان هدایت می کنند و به مقصد و قرب الهی می رسانند؛ چون اینطوری هستند رضایشان رضای خداست.

کسی که خدای متعال یک برنامه و طرح بزرگ به او داده و او را داعی الی الله و دلیل قرار داده تمام رضایش برمیگردد به این که در این مقام دلالت و دعوت اگر کسی همراهی کرد راضی می شود و اگر کسی جدا شد یا منعی ایجاد کرد غضب می کند. بار هدایت یک امت روی دوش پیامبر است و دعوت به حضرت حق از طریق او در عالم طنین می اندازد و دلالت به سوی خدا در میدان عمل و دعوت او و جاذبه او واقع می شود. این پیامبری که یک چنین بار بزرگی را برمیدارد و تمام هم و غمش این است که این بار به مقصد برسد، هیچ دعوت و دلالتی به خودش ندارد بلکه تمام وجودش دعوت به سوی خداست. تمام رضا و سخطش هم همین است که اگر کسی در این طرح دعوت که یک طرح الهی است وارد می شود و اقدام می کند از او راضی می شود، اما اگر وارد نشود و ممانعت کند به اندازه ای که ممانعت می کند مورد غضب قرار می گیرد.

لذا یک طرف این روایت این است که معصوم در یک موقفی قرار دارد که «فَجَعَلَ رِضَاهُمْ رِضَا نَفْسِهِ وَ سَخَطَهُمْ سَخَطَ نَفْسِه »، یک طرفش هم این است که این پیامبر چه وقت راضی می شود. آیا آنها مثل ما هستند که اگر کسی فرشی از زیر پایمان بکشد ناراضی می شویم اما اگر یک سجاده بیاندازد خوشحال می شویم، اینطوری است؟ از این که منافع شخصی خودش از دست برود ناراضی می شود اما اگر منافع خودش تأمین بشود راضی می شود، یا نه تمام رضا و سخطش به یک امر الهی برمی گردد؟!

لذا ایذاء این پیامبر در واقع ایذاء خداست، چون وقتی اذیت می شود که خدا هتک می شود و راه خدا بسته می شود. لذا حضرت در این حدیث معنا کردند و فرمودند: «فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ فِي عَلِيٍّ وَ الْأَئِمَّةِ» ایذاء رسول خدا این است که حضرت آمدند یک راهی در عالم باز کردند. با خودشان ائمه و اوصیائی آوردند، «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْن » و می خواهند این راه ادامه پیدا کند. اما این راه را سد می کنند و این می شود ایذاء رسول.

مصادیق ایذاء رسول

بنابراین ایذاء الرسول یک طیف گسترده ای است ولی محورش همین است. گاهی در انواع مختلفی هم از این ایذاء در قرآن بیان شده کما این که در باب حضرت موسای کلیم هم همین است. «كَالَّذِينَ آذَوْا مُوسى  فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا» حضرت موسی هم مورد ایذاء قرار می گرفتند و آن وقتی بود که منافقین امت حضرت کاری می کردند که کار حضرت جلو نرود. آنها حضرت را متهم می کردند به اتهام هایی از جنس قارون، مثلا آن زن ناپاک را فرستاد تا حضرت را متهم کند یا اینکه مثلا با جناب هارون برادرشان رفتند به کوه طور و گفتند در همانجا حضرت فوت کردند یا اینکه جناب هارون برگشتند و آنها گفتند که او برادر خودش را کشته، از این جنس اتهام ها.

ما اینها را ساده می گیریم اما آن کسانی که طرح را می ریختند، منافقینی بودند که نمی خواستند کار جلو برود. آنها تا وفات حضرت موسای کلیم درگیری هایی با وصی حضرت پیدا کردند و دیگری را جای وصی حضرت نشاندند. اینها مصادیق ایضاء حضرت است که در روایات آمده، از ایذاء حضرت در باب جناب هارون تا مهمتر این که دیگری را جای وصی حضرت گذاشتند. حتی در روایات دارد که همسر حضرت موسی یکی از اشخاصی بودند که او را آوردند وسط میدان و او میدان داری کرد! در یک روایت دارد همین اتفاق در امت من هم می افتد. این می شود ایذاء حضرت موسی والا حضرت موسی را به چه می شود اذیتش کنی؟! اینکه مهمانی دعوتش کنند و ایشان خوشحال بشود، اینطوری نیست که!

«فَجَعَلَ رِضَاهُمْ رِضَا نَفْسِهِ»، او که بیخودی راضی نمی شود، هر وقت خدا راضی بشود او راضی می شود، هر وقت خدای متعال غضب بکند او هم غضب می کند؛ لذا غضب الهی از طریق غضب او در عالم واقع می شود. در خدای متعال تحول اتفاق نمی افتد ولی آن غضب الهی از طریق او در عالم جاری می شود. رضای الهی هم از طریق او در عالم جاری می شود، کما این که امر الهی از طریق او در عالم جاری می شود. وحی الهی از طریق او در عالم گسترش پیدا می کند و امر و نهی آنها امر و نهی خدای متعال است.

بنابراین رضا یک رضای فوق العاده ای است. سخط، سخط فوق العاده ای است و ایذاء هم یک معنای خاصی دارد. این است که در قرآن خدای متعال مکرر نهی کرده از ایذای رسول خدا و فرموده هر کسی حضرت را ایذاء بکند مورد لعن الهی است. راه رحمت به سوی چنین شخصی بسته می شود چرا که حداقل معنای لعن همین است که در دنیا موفق به درک رحمت الهی نمی شود در آخرت هم غرق در عذاب است. البته لعن یک مفهوم گسترده تری دارد کما این که صلوات بر وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت صلوات یک طیف گسترده ای دارد. در بعضی از روایات، تعابیر و زیارات آمده که این طیف گسترده لعن برای کسانی است که رسول الله را ایذاء می کنند. چون این ایذاء یک ایذاء خاصی است و فرق می کند. عمده ایذاء نبی اکرم در همین سوره است. این سوره، سوره عجیبی است، از درگیری و احزابی که مقابل حضرت شکل گرفتند تا داستان درون خانه حضرت و اتفاقاتی که درون بیت حضرت افتاده در این سوره ذکر شده است.

بعد می فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلى  طَعامٍ غَيْرَ ناظِرِين إِناهُ »(احزاب/53)، بدون اجازه وارد خانه های حضرت نشوید الا این که به شما اجازه بدهند و دعوت تان کنند، «وَ لكِنْ إِذا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا» اگر دعوتتان کردند وارد بشوید بعد هم آنجا ننشینید و گفتگو کنید چون ایشان برای یک کاری شما را دعوت می کنند و بعد هم بساط جمع می شود، اینطور نیست که آنجا آدم خودش بتواند سفره ای پهن کند. «وَ لا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ إِنَّ ذلِكُمْ كانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ» ننشینید آنجا گفتگو کنید، چون این موجب ایذاء حضرت است. پس این که بدون اذن وارد بشوید یا اگر ورود با اذن بود نوع وقوفتان در خانه با اذن نباشد، این ایذاء حضرت است.

معنی ظاهری آیه روشن است. این جنس از ایذاء که انسان در بیت حضرت وارد بشود و بعد هم توقف در بیت بکند، بودنش، ورودش، نحوه وقوفش، نحوه نشست و برخاستش، موجب ایذاء می شود. این یک معنای گسترده ای دارد چون بیوت نبی گسترده است. ما در اذن دخول حرم ائمه می ایستیم و می گوییم «اللَّهُمَّ إِنِّي وَقَفْتُ عَلَى بَابٍ مِنْ أَبْوَابِ بُيُوتِ نَبِيِّكَ صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِه  وَ قَدْ مَنَعْتَ النَّاسَ أَنْ يَدْخُلُوا إِلَّا بِإِذْنِهِ». خدای متعال در قرآن فرموده «لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ»، یعنی بدون اجازه وارد حرم امام رضا نشوید. بدون اجازه وارد حریم حضرت نشوید حالا حرم حضرت و حریم حضرت فقط همین حرمشان هست؟! این حرم که قطعا هست و ظاهرا و باطنا ملائکه هم بدون اجازه وارد نمی شوند، انبیاء هم بدون اجازه وارد نمی شوند. در روایت است که انبیاء برای زیارت سید الشهدا «فَوْجٌ يَنْزِلُ وَ فَوْجٌ يَصْعَد».

پس نسبت به حرم امام هم همینطور است، آدم باید اجازه بگیرد و برود گویا اگر اجازه نگیرید ایذاء است. اگر آنجا هم رفت و یک جوری نشست که شأن امام نیست آن هم ایذاء است. ایذاء بیوت نبی گسترده تر از اینهاست، حالا اگر کسی خواست در بیت النبوه برود و رسالت و مأموریت حضرت را جا به جا کند، می خواهد بنشیند در این بیت النبوه در موضع خلافت حضرت، خب این می شود مصداق کامل ایذاء.

در یک روایتی که در امالی طوسی نقل شده آمده که امام مجتبی در لحظات آخرشان در ضمن وصیتشان به سیدالشهدا می فرمایند: «وَ أَنْ تَدْفِنَنِي مَعَ جَدِّي رَسُولِ اللَّهِ فَإِنِّي أَحَقُّ بِهِ وَ بِبَيْتِهِ مِمَّنْ أُدْخِلَ بَيْتَهُ بِغَيْرِ إِذْنِهِ وَ لَا كِتَابٍ جَاءَهُمْ مِنْ بَعْدِه »(4)، من احقم که در آن خانه دفن بشوم تا آن کسانی که بدون اذن دفن شدند.

پس «لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ»  یک معنایش همین است، بعد حضرت این آیه را خواندند: «قَالَ اللَّهُ فِيمَا أَنْزَلَهُ عَلَى نَبِيِّهِ فِي كِتَابِهِ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ فَوَ اللَّهِ مَا أُذِنَ لَهُمْ فِي الدُّخُولِ عَلَيْهِ فِي حَيَاتِهِ بِغَيْرِ إِذْنِهِ وَ لَا جَاءَهُمُ الْإِذْنُ فِي ذَلِكَ مِنْ بَعْدِ وَفَاتِه »، اینها مأذون نبودند که بروند در خانه حضرت و سکنی کنند چون آن خانه یک خانه محترمی است. داستان بیوتات نبی از خود بیوت ظاهری بگیرید تا بیوت باطنی، یک قواعدی دارد چون بیت خاصی است. منع ازدواج با همسران حضرت هم همینطور است «وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً»(احزاب/53)، یک نکته اش این است که او پدر امت است و همسران ایشان نساء آبائکم هستند.

علی ای حال یک شرافت خاصی دارد از بیت ظاهری حضرت بگیرید تا بیوت باطنی حضرت، لذا حضرت می گویند که اینهایی که بردند زن و بچه هایشان را آنجا حق نداشتند این کار را بکنند و اینها بدون اذن این کار را کردند. پس این یک مرحله از ایذاء حضرت است که کسی در بیت حضرت بدون اذن حضرت تصرف و ورود کند، توقف کند، نحوه معاشرت و نشست و برخاستش حتی در همین حد بدون اجازه برود و سر سفره بنشیند، بعد از سفره گعده کند، این ها همه دخالت در بیت است و این حد از دخالت بیت در مورد حضرت نباید واقع بشود. حالا شما بیت را توسعه بدهید به بیوت باطنی حضرت مثل حرم های شریف تا بالاتر بیت النبوه حضرت، که «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ  اللَّهُ  أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُه »(نور/36)، نور نبی اکرم در آن خانه ها نازل شده، مثل نور خود حضرتند و نور حضرت به بیوت تنزل پیدا کرده است. یک خانه هایی است که بیت النورند که وقتی به حضرت عرض کردند کجاست، فرمودند: خانه های انبیاست. مهمترینش اشاره کردند به خانه حضرت زهرا که این هم جزو آن بیوت است و فرمودند این سرآمد همه آن بیوت است.

پس نمی شود در خانه ظاهری حضرت بروی بنشینی، بدون اجازه وارد بشوی، اگر سفره جمع شد بلند نشوی و گعده بگیری! شما اینقدر حق تصرف نداری چه برسد به اینکه خانه اش را تصرف کنی. از اینجا بگیرید تا این که امام مجتبی فرمودند که من حقم این است که بروم در آن خانه دفن بشوم اما اینها بدون اجازه دفن کردند. خدای متعال فرموده: «لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ» اما اینها رفتند و بی اجازه دفن شدند نه در حیات و نه در ممات اینها مأذون نبودند ولی من مأذونم. حضرت فرمودند من را ببرید آنجا دفن کنید «وَ نَحْنُ مَأْذُونٌ لَنَا فِي التَّصَرُّفِ فِيمَا وَرِثْنَاهُ مِنْ بَعْدِه »، چون میراث ماست. البته بعدش دارد که حضرت فرمودند اگر اجازه ندادند خونی ریخته نشود.

علی ای حال عرضم این بود که این ایذاء است که بروید و در خانه پیغمبر بنشینید. این یک منزلت است که نازله اش یک دامنه وسیعی دارد. حالا اگر کسی آمد در بیت النبوه دخالت کرد، فرعی را جابجا کرد، احکام الهی را زیر و رو کرد، یا خواست در باب اوصیاء حضرت محور بیت را عوض بکند و مسیر را تغییر بدهد، خب پیداست این اصل ایذاء حضرت است.

«وَ هُمْ مَخْلُوقُونَ مَرْبُوبُونَ فَجَعَلَ رِضَاهُمْ رِضَا نَفْسِهِ وَ سَخَطَهُمْ سَخَطَ نَفْسِهِ لِأَنَّهُ جَعَلَهُمُ الدُّعَاةَ إِلَيْهِ وَ الْأَدِلَّاءَ عَلَيْه »، تمام وجود حضرت دعوت و دلالت است، بیخودی که راضی نمی شود. لذاست که در روایت حضرت فرمودند: «ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّه »(احزاب/53)، این ایذاء آن ایذائی است که خدای متعال از آن نهی کرده و محور نهی است.

رضایت و ایذاء حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

یک روایت دیگر هم بخوانم. حضرت فرمودند: «إِنَّ فَاطِمَةَ شِجْنَةٌ مِنِّي »(5)، فاطمه زهرا یک شجنه ای از من است. شجنه به شاخه درخت می گویند منتها به آن درخت هایی که شاخه هایش در هم پیچیده است. بعضی درخت ها شاخه هایش به هم تکیه می کنند. مثلا گل یاس دیدید شاخه ها در هم می پیچد و بالا می رود، به این می گویند شجنه. لذا به شاخه های درخت مو و امثال آن می گویند شجنه، یعنی شاخه هایی که به هم تکیه می کنند و به هم می پیچند و یک درخت بزرگی شکل می گیرد. فاطمه شجنه این شجره توحید و یکی از شاخه های مهمش است. «يُؤْذِينِي مَا آذَاهَا وَ يَسُرُّنِي مَا يَسُرُّهَا»،  بنابراین کسی تردید نکند که اگر او خوشحال بشود من خوشحال می شوم و اگر او ایذاء بشود من ایذاء شدم. بعد فرمود: «وَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَيَغْضَبُ لِغَضَبِ فَاطِمَةَ وَ يَرْضَى لِرِضَاهَا» خدای متعال از غضب او غضب می کند و با رضای او راضی می شود.

این امر دو طرفه است. این مخلوق در چه مقامی است که «يَرْضَى لِرِضَاهَا»؟ او چطوری راضی می شود که وقتی او راضی می شود خدا راضی شده است؟ غضب الهی در عالم یعنی غضب نبی اکرم و رضای او یعنی رضای خدا. معنایی ندارد رضا و غضب الهی الا این رضا و غضب، لذا در بعضی روایات دارد که حضرت فرمودند ایذاء حضرت ایذاء من است و ایذاء من ایذاء خداست.

در حدیث معروفی که مکرر نقل شده و فریقین نقلش کردند آمده که همین روزها که حضرت بسترنشین بودند و دیگر نمی توانستند از بستر برخیزند، آن دو نفر اجازه ملاقات خواستند اما حضرت اجازه ندادند. وجود مقدس امیرالمومنین را واسطه کردند، پس حضرت به محضر حضرت زهرا فرمودند: اینها از من اجازه خواستند و من را واسطه کردند که اجازه می دهید؟ حضرت زهرا هم فرمودند: «الْبَيْتُ بَيْتُكَ وَ الْحُرَّةُ زَوْجَتُك» . پس آمدند و وارد بر حضرت شدند. تعبیر این است که نشستند روبروی حضرت اما حضرت فرمود روی من را از اینها برگردانید. پیداست حال حضرت در یک وضعیتی بوده که خودشان نمی توانستند رویشان را برگردانند. در یک نقلی آمده که دوباره روبروی حضرت نشستند اما حضرت فرمودند: باز هم روی من را برگردانید و با آنها صحبت نکردند.

بعد حضرت فرمودند: یک سوال از شما می کنم، اگر جواب دادید آن وقت ممکن است با شما صحبت کنم. سوال این بود: «هَلْ سَمِعْتُمَا رَسُولَ اللَّهِ يَقُولُ فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي قَالا نَعَمْ فَرَفَعَتْ يَدَهَا إِلَى السَّمَاء»(6)، حضرت دستها را به سمت آسمان بلند کردند و گفتند: «فَقَالَتْ اللَّهُمَّ إِنَّهُمَا قَدْ آذَيَانِي فَأَنَا أَشْكُوهُمَا إِلَيْكَ وَ إِلَى رَسُولِكَ لَا وَ اللَّهِ لَا أَرْضَى عَنْكُمَا أَبَداً حَتَّى أَلْقَى أَبِي رَسُولَ اللَّهِ فَأُخْبِرَهُ بِمَا صَنَعْتُمَا فَيَكُونَ هُوَ الْحَاكِمَ فِيكُمَا»، من با شما صحبت نمی کنم تا با پدرم ملاقات کنم و او حکم کند. بعد دارد که ابوبکر شروع کرد ناله کردن که چرا از ما ناراضی هستید و دیگری هم گفت: «تَجْزَعُ يَا خَلِيفَةَ رَسُولِ اللَّهِ مِنْ قَوْلِ امْرَأَة»!

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 414

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 144

(3) تفسير العياشي، ج 2، ص: 96

(4) الأمالي (للطوسي)، النص، ص: 160

(5) معاني الأخبار، النص، ص: 303

(6) كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج 2، ص: 869