نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 09 فروردين 1403 - Thu, 28 Mar 2024

ولایت الهیه در امتداد توحید

اين گفتار، مصاحبه ای است که حجت الاسلام والمسلمین میرباقری با گروه فرهنگی-اجتماعی فرهنگستان علوم اسلامی قم انجام داده اند که پیرامون مفهوم جامع «پرستش» و ضرورت جریان آن در تمامی ابعاد زندگی بشر می باشد. به این معنا که پرستش و عبودیت و بندگی خداوند متعال باید تمامی شؤون فردی، اجتماعی و تاریخی بشر را در برگیرد و بشر ولایت الهیه را در تمامی ابعاد زندگی پذیرا باشد. این مصاحبه به قلم دوستان دفتر فرهنگستان به شکل مقاله بازنویسی شده است.

1 ـ دعوت انبیاء الهی به توحید و ولایت

بی تردید آنچه تمام انبیاء الهی افراد بشر را به سوی آن دعوت کرده اند و آن امر موضوع اصلی رسالت ایشان بوده است، چیزی جز اصل «توحید» نیست. اما «توحید» نیز صرفا به «توحید در خالقیت» و امثال آن ختم نمی شود تا آنگاه ادعا شود که غایت رسالت انبیاء چنین بوده است که این حقیقت را به مردم منتقل کنند که او خدایی است که عالم را آفریده پس او عالم است، او غنی بالذّات است و امثال آن. در حقیقت گرچه تمامی اینها صحیح است اما قطعا کامل نیست چرا که غایت رسالت انبیاء و نقطه ثقل دعوت ایشان "توحید در پرستش" است بگونه ای که تمام خشوع و خضوع و تحیّر و تذلّل بشر بایست در مقابل خدای متعال و بر اساس تسلیم محض در برابر او باشد. در حقیقت «توحید در پرستش» مساوی با «پذیرش ولایت الهیه در تمامی شؤون به  نحو اتم و اکمل» است.

بنابراین معنای پرستش و عبودیت جز این نیست که تمام شؤون حیات انسان بر محور مشیت بالغه و ولایت الهیه شکل گیرد. این همان تکلیفی است که خدای متعال از تمامی مراتب عالم و رتبه های خلقت متناسب با ظرفیت وجودی آنها خواسته است که نسبت به ولایت الهیه «میثاق» و «عهد» بگذارند. و البته تمامی مخلوقات نیز متناسب با درجاتی که داشته اند نسبت به این امر معهود، متعهد شده اند که جز او را در تمامی حالات پرستش نکنند و در همه حال تسلیم محض او باشند. البته برخی در پذیرش این میثاق بر دیگران سبقت گرفته اند و برخی به تأخیر در پذیرش مبتلاء شده اند. اصولاً درجات خلقت آفریده های خدای متعال متناسب با شدت وضعف شان نسبت به همین میثاق و پذیرش آن بوده است.

این واقعیتی است که از قرآن و معارف اهل بیت (ع) مستفاد است. البته مسأله «میثاق» نسبت به ولایت الهیه و نقطه آغاز این امر مبارک، قبل از تکوّن دنیا و در عالم «ذر» صورت گرفته است. در همین عالم بود که درجات مخلوقات متناسب با میزان و زمان پذیرش چنین میثاقی شکل گرفت. بر اساس معارف اهل بیت (ع) پیشگام تمامی مخلوقات خداوند که نسبت به این میثاق الهی به نحو تام عهد گذارده اند و ولایت الهیه را در تمامی شؤون پذیرفته اند، شخص نبی مکرم اسلام (ص) و اهل بیت عصمت و طهارت ایشان (ع) می باشند. این امر در روایاتی که در ذیل آیات مربوط به عالم ذر آمده اند منعکس است. این واقعیت گویای ظرفیت کامل وجودی این انوار پاک است که به همین خاطر این شایستگی را در محضر ربوبی یافتند که مجرای ولایت الهیه در عالم شود.

2 ـ معصومین (ع)، مجرای ولایت الهیه

پس از آنکه این انوار پاک بر این میثاق متعهد شدند، آنگاه میثاق ولایت ایشان از تمامی عوالم خصوصا عالم انسانی گرفته شد. با این وصف میثاق ولایت نبی مکرم اسلام و اهل بیت ایشان (ع) جزئی از میثاق توحید و شرط اصلی آن است. البته میثاق نسبت به ولایت این انوار پاک امری در عرض میثاق توحید و پذیرش ولایت الهیه نیست بلکه حقیقتی در طول میثاق توحید است اما در عین حال مشیت بالغه و حکمت نافذه الهی بر این امر تعلق گرفت که وجود مقدس ایشان مجرای ولایت الهیه در عالم باشد.(1)

در هر حال مخلوقات خداوند متناسب با میثاقی که داده اند، رتبه و درجه پیدا کرده اند حتی انبیائی که به مقام اولوالعزمی رسیده اند و از این حیث بر دیگر انبیاء پیشی گرفته اند به خاطر پذیرش ولایت تام رسول اللّه  و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) می باشد که در این جهت ثابت قدم و استوار بوده اند چه اینکه جناب ابراهیم خلیل(ع) بعد از نبوت و خلّت به مقام امامت رسید.

در روایات است که این امر به خاطر پذیرش میثاق تام و کامل ایشان نسبت به ولایت انوار مقدس معصومین (ع) بوده است. چرا که پذیرش ولایت ایشان به معنای پذیرش ولایت الهیه و جزئی از میثاق توحید و شرطی از شرائط آن می باشد. همچنان که در حدیث نورانی "سلسلة الذهب" از وجود مقدس امام رضا(ع) نقل شده است در روایت آمده است که زمان خروج ایشان از نیشابور تعداد زیادی از مردم اطراف ایشان را گرفتند تا حدیثی را نقل نمایند. حضرت سر مبارک را از کجاوه بیرون آورده و پس از ذکر سلسله سند تا جبرائیل و خداوند متعال، فرمودند: "کلمة لا اله الاّ اللّه حصنی فمن دخل حصنی اَمِنَ من عذابی"(2) و بعد اضافه فرمودند: "بشرطها و انا من شروطها" این حدیث شریف صریحا گویای این واقعیت است که ولایت اهل بیت (ع) از شروط توحید و ادامه آن است اما امری در عرض توحید نیست.

از آنجا که بالاترین میثاق ولایت الهیه از انوار معصومین (ع) گرفته شده است و آنها نیز بالاترین میثاقها را در ظرف وجودی خود پذیرفته اند لذا اعظم ابتلائات عالم که نتیجه همان میثاق ولایت الهیه است در این دنیا متوجه ایشان گردید. شاید معنای این روایت که «البلاء للولاء» این باشد که میثاق ولایت الهیه با میثاق بلاء در این عالم گره خورده است. طبعا اعظم ابتلائات عالم نیز باید نصیب چنین انوار پاکی باشد.

3ـ دین، مناسک تولی و تبرّی

در یک کلام اگر بخواهیم حقیقت دین و توحید را معنا کنیم می توان مدعی شد که موحد واقعی کسی است که نسبت به ولایت الهیه تولی تام داشته باشد و البته لازمه این امر نیز تبرّی تام از ولایت اعداء و طواغیت است. پس حقیقت دین چیزی جز تولی تام به ولایت الهیه و تبرّی تام از ولایت غیر نیست. اساساً ما در عرض توحید به هیچ امر دیگری جز این دعوت نشده ایم و تمامی مناسکی که در دین به ما منتقل شده است، مناسک توحید می باشد که آن هم به تولی به ولایت الهیه و تبری از ولایت اعداء معنا می شود. از بیان فوق این نکته مهم قابل استفاده است که اساساً «ملاکات احکام» به «تناسبات ولایت الهیه» بازگشت دارد نه اینکه منشأ و ملاک احکام ذات احکام و مناسک باشد. در حقیقت تمامی ملاکات به تولی به ولایت الهیه و پرستش یا معصیت حضرت حق باز می گردد که البته این بحث باید در جای خودش به تفصیل مورد گفت و گو قرار گیرد.

4 ـ حقیقت رشد و غی

اگر سخن از اخذ میثاق و گردن نهادن به ولایت خداوند و اولیاء او به میان آمد به معنای حاکمیت جبر بر پذیرش دین نیست اصولاً خداوند متعال در پذیرش دین اکراهی قرار نداده است و بنا نیست ما تکوینا مجبور به گردن نهادن به ولایت او و اولیائش شویم. «لا اکراه فی الدّین قد تبیّن الرّشد من الغی» (3) لذا در آنجا که دینداری به اراده و اختیار ما بازگشت دارد هیچ اکراهی در میان نیست. از یک سو «رشد» و «غی» از یکدیگر تمیز داده شده است و از دیگر سو به انسان قوه اختیار و آگاهی عطا شده است. دین الهی همان رشد است و ولایت طاغوت چیزی جز«غی» نیست. «فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن باللّه  فقد استمسک بالعروة الوثقی» یعنی کسی که به طاغوت، کفر بورزد و به خداوند متعال ایمان بیاورد پس به تحقیق به رشته محکمی دست یازیده است که «لا انفصام لها» این رشته او را تا قرب حق به پیش می برد. اما ببینیم این «ایمان» و «کفر» که در آیه شریفه بیان گردیده چیست؟ با این وصف حقیقت رشد چیزی جز «تولی تام» به ولایت الهیه و «اعراض تام» از ولایت طاغوت نیست. در حقیقت «رشد» و «غی» محصول دو ولایت هستند.

محصول ولایت طاغوت، «غی» و «ضلالت» است و محصول ولایت الهیه که متجسد در ولایت خلفاء الهی است رشد و ایمان است. طبعا نتیجه ولایت الهیه «یخرجهم من الظلمات الی النور» و نتیجه ولایت طاغوت «یخرجهم من النور الی الظلمات» است. در روایات ذیل این کلمه چنین آمده است: وقتی کسی ولایت الهیه را قبول می کند، خداوند تمامی گناهان او را می آمرزد و او را از ظلمات ذنوب به نور توبه بیرون می برد و البته این نور نیز همان نور ولایت الهیه و اهل بیت(ع) است. اصولاً «نور اللّه» در تمامی عوالم چیزی جز نور اهل بیت (ع) نیست. ظلمات ذنوب نیز همان تاریکی های ناشی از ولایت طاغوت است چرا که باطن گناه تولی به ولایت آنهاست. حال اگر احیانا کسی که  در اساس ولایت الهیه را قبول کرده است امّا در بعضی از اعمال خود تخطی و یا غفلت نموده و ولایت طاغوت و ظلمت گناه را پذیرفته است، خداوند متعال به برکت پذیرش ولایت الهیه که ریشه در اعماق جان او دارد، وی را از ظلمات گناه به سمت نور توبه و ولایت الهیه هدایت می کند و با ولایت خویش وی را به مدار اصلی ولایت باز می گرداند.

5 ـ معنای ایمان و کفر

با استفاده از معارف اهل بیت (ع) می توان بی هیچ تردیدی ادعا نمود که ایمان و کفر چیزی جز پذیرش یا اعراض از ولایت الهیه نیست. این نکته حائز اهمیتی است که بایست مورد دقت قرار گیرد. در این نکته هزاران واقعیت نهفته است. اصولاً کسی که ولایت الهیه را نپذیرد گر چه در تمام عمر سر بر سجده بگذارد، باز کافر است. چرا ابلیس با شش هزار سال عبادت از زمره کافرین شد مگر غیر از این است که معنای ایمان در مکتب اهل بیت (ع) همان ایمان به ولایت الهیه است. در روایاتی که شیعه و سنی ذیل آیه شریفه «فقد استمسک بالعروة الوثقی» ذکر کرده اند، «عروة وثقی» همان «ایمان باللّه» و «کفر به طاغوت» معنا شده است. در بعضی از روایات چنین آمده است: «من اراد ان یستمسک بالعروة الوثقی فلیوال علیا» (4) در حقیقت این روایت و احادیث مشابه، دلالت بر این امر دارد که پذیرش ولایت وجود مقدس مولی الموحدین(ع) در تمامی شئون حیات همان حقیقت دین است و این نیز چیزی جز پذیرش ولایت الهیه نیست. چنانچه قبلاً بیان شد زمانی که خداوند متعال می خواهد ولایت خود را بر عالم جریان دهد و از عالم انسانی امتحان بگیرد، ولایت خود را در وجود خلفاء به حق خویش جاری می کند.

6 - مبدأ خیرات و  شرور

زمانی که «عروة الوثقی» و حقیقت دین به پذیرش ولایت الهیه و اولیاء خداوند معنا می شود، به نتیجه دیگری نیز رهنمون می شویم به اینکه اصولاً تولی به ولایت الهیه و معصومین(ع) مبدأ تمامی خیرات و تولی به ولایت طاغوت منشأ تمامی شرور است. به بیان بهتر باطن تمامی خوبیها ولایت الهیه و باطن تمامی بدیها ولایت طاغوت است. از همین جاست که فرموده اند: « نحن اصل کل خیر و من فروعنا کل بر، عدونا اصل کل شر و من فروعهم کل قبیح و فاحشة»(5)

برای آنکه مقام رفیع اهل بیت (ع) بیش از پیش روشن شود، آیات و روایات دیگری را از نظر می گذرانیم. در آخر سوره یوسف چنین می خوانیم: «قل انّما انا بشر مثلکم یوحی الیّ انّما الیهکم اله واحد»(6) این سخن از زبان نبی اکرم اسلام (ص) است که من بشری همچون شما هستم امّا با این تفاوت که به من وحی می شود. روایات ذیل این آیه شریفه چنین میفرماید که پیامبر(ص) تنها در مخلوق بودن همچون دیگر افراد بشر است و الا در هیچ امر دیگر اصولاً قابل قیاس با هیچ مخلوقی نیست.

مرحوم کلینی(ره) روایتی را در باب «مولِدِالنبی» نقل کرده اند که از قول امام صادق(ع) در جواب محمدبن سنان چنین آمده است: «انّ اللّه تبارک و تعالی لم یزل متفردا بوحدانیّته ثم خلق محمدا و علیا و فاطمة فمکثو الف دهر ثم خلق جمیع الاشیاء»(7) یعنی خداوند متعال درازل متفرد در وحدانیت بود وهیچ شریکی نداشت همچنانکه در آینده نیز شریکی نخواهد داشت، سپس محمد، علی و فاطمه را خلق فرمود و هزار دهر مکث کردند و سپس خداوند جمیع اشیاء (حتی انبیاء اولوالعزم و ملائکه) را آفرید.

به خوبی می دانیم که انوار پاک اهل بیت (ع) از همین سه نور منشعب شده است لذا در باب فاطمه زهرا(س) چنین می خوانیم:«اخرج منها انوار ائمتی» در حقیقت زهرای مرضیه(س) مصدر انوار ائمه(ع) هستند. و در باب خصوصیات این انوار مقدس چنین می خوانیم: «فاشهَدَهم خلقهم و اجری ولایتهم علیها و فوّض امورها الیهم» (8) امام معصوم(ع) می فرمایند: «ائمه(ع) بر تمامی خلق شاهد و ناظراند و ولایت شان بر تمامی آنها جاری است و امور تمامی مخلوقات حتی عالم انسانی به دست آنهاست. و در ادامه می فرماید:«فهم یحللّون ما یشاؤون و یحرّمون ما یشاؤون» (9) یعنی ایشان حتی حلال و حرام الهی و تشریع احکام را نیز در اختیار دارند و این دقیقا همان معنای ادعای قبلی ماست که احکام شرع چیزی جز تناسبات ولایت معصومین(ع) نیست. به بیان بهتر اهل بیت (ع) تنها ولایت الهیه و تناسبات آنرا ـ که همان ولایت خودشان است ـ «تحلیل» می کنند و تناسبات ولایت طاغوت را که همان ولایت اعداء ایشان است «تحریم» می نمایند. اما این «تحلیل» و «تحریم» نه بر اساس اهواء بلکه بر اساس شاء و اراده الهی است چه اینکه معصوم(ع) ادامه میدهد:«ولن یشاؤوا الا ان یشاء اللّه» (10) در حقیقت تمامی اراده ایشان در شاء الهی قرار دارد چرا که ایشان ابتدائا به صورت تام به ولایت الهیه گردن گذارده اند و در ظرف وجودی خود از مقام عصمت برخوردار شده اند لذا اراده و ولایت ایشان بر تمامی عوالم جاری است و حکم آنها حکم خداست و تشریع شان تشریع حضرت رب است.

در ادامه امام صادق(ع) به محمدبن سنان چنین میفرمایند: «هذه الدیانة التی من تقدّمها مرق و من تخلّف عنها محق و من لزمها لحق» (11) حضرت میفرمایند این همان دیانتی است که سبقت گیرنده بر آن از دین خارج می شود و آنکه از این دیانت عقب بیفتد، هلاک می گردد تنها کسی که ملازم آن است به حق واصل می شود.

و اما فراز دوم از آیه آخر سوره کهف به این مطلب اشعار داشت که «انّما الیهکم اله واحد» این بشارت بسیار بزرگ برای بشر است چرا که به عالم انسانی نوید می دهد که شما می توانید در مقابل چنین خدایی با این عظمت خضوع کنید و او را بپرستید و ولایت او را به نحو تام بپذیرید تا به قرب و بندگی برسید. چنین خدایی واحد است و معنای توحید چیزی جز این نیست. از اینرو در ذیل آیه چنین می فرماید: «فمن کان یرجول لقاء ربّه فلیعمل عملاً صالحا و لایشرک بعبادة ربه احدا» (12) در حقیقت آنچه که در صدر آیه در خصوص آن بشارت بزرگ بیان گردید، در ذیل آیه به صورت مشخص تبیین می گردد به این معنا که اگر کسی این بشارت را درک کرد و خواهان رسیدن به مقام توحید بود و دیدار پروردگار خود را آرزو کرد، باید به دو کار همّت بگمارد: اول انجام عمل صالح و دوم پرهیز از شرک در مقام عبادت.

پی نوشت ها:

(1) در آیاتی چند از قرآن، سخن از ابتلای حضرت ابراهیم یا حضرت آدم (ع) به میان آمده است و کلمات خاص به این بزرگواران القاء شده است تا زمینه توبه به حضرت آدم و اخذ میثاق در حضرت ابراهیم فراهم گردد. در روایات است که این کلمات انوار معصومین در گرداگرد عرش بود که حضرت آدم (ع) خداوند را به این انوار قسم داد که "اللهم انّی اسئلک بمحمد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین"(بحار، ج 11 ـ روایت 24) تا نهایتا خداوند متعال توبه وی را قبول کرد و یا در تفاسیر روایی نقل کرده اند کلماتی که خداوند متعال نسبت به آنها حضرت ابراهیم(ع) را مبتلاء کرد و از او میثاق گرفت همان کلمات "تامّات الهی" یعنی اهل بیت عصمت و طهارت (ع) هستند و این همان معنای چنین آیاتی است "و اذ ابتلی ابراهیم ربّه بکلماة فاتمهنَّ قال انّی جاعلک للنّاس اماما"(بقره / 124) و یا "تلقّی آدم من ربّه کلماة فتاب علیه".(بقره / 37).

(2) بحارالانوار، ج 49 ـ ص 127

(3) سوره مبارکه بقره آیه 256

(4) بحارالانوار، ج 23 ـ ص 144 و ج 38 ـ ص 92

(5) کافی، ج 8 ـ ص 242

(6) سوره مبارکه کهف آیه 110

(7و8و9و10و11) کافی، ج 1 ـ باب مولِدِالنبی(ص) و بحار، ج 15 ـ 19

12) سوره مبارکه کهف آیه 110