نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 06 ارديبهشت 1403 - Thu, 25 Apr 2024

تحلیل فعل معصوم با توجه به جایگاه ایشان در موسسه تخصصی عاشورا/ تحلیل قیام سیدالشهداء علیه السلام با توجه به جایگاه ایشان

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 30 آبان 97 است، که در موسسه تخصصی عاشورا ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ درباره فلسفه قیام حضرت سیدالشهداء فراوان حرف زده شده است، یعنی یک بحثی نیست که نوظهور باشد. اما برای تحلیل درست فعل معصوم توجه به نکاتی ضروری است. اولین نکته ای که در تحلیل هست این است که ما بدانیم وقتی وارد میدان تحلیل فعل معصوم می شویم فعل کسی را داریم تحلیل می کنیم که برخی از اوصافش زیارت جامعه کبیره است. نکته دیگر این که امام اگر با این مقیاس وارد صحنه درگیری می شوند باید توجه داشته باشیم که موضوع تصرف امام، تصرف در یک جامعه کوچک یا در یک مقطع تاریخی نیست. امام متصرف در کل جامعه تاریخی بشر و متصرف در عوالم مختلف است به خصوص در افعال بزرگشان. توجه دیگری که لازم هست که یک مقداری کار ما را سخت می کند این است که معصوم این فعلی را که انجام می دهد براساس اسرار الهی انجام می دهد. وقتی اینطوری شد و فعل سراسر سر شد، خیلی به ظاهر دیگر نمی شود تحلیل کرد. نکته دیگری که باید در تحلیل بگوییم این است که ما متأخر از فعل معصوم و بیان معصوم می توانیم تحلیل کنیم و باید در این تحلیل حتما به محکم و متشابه فعل و قول معصوم توجه کنیم. حالا با این نگاه می شود کلمات معصوم را یک مقداری بحث بکنیم و ببینیم که هدف قیام سیدالشهدا چه بود. به طور اجمال هدف قیام یک کلمه است و آن برگراندن امت به مدار ولایت است. وجود مقدس نبی اکرم امدند یک امتی درست کردند که این امت بر مدار امام حرکت کند و این امام ادامه وجودی حضرت اند. «وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي»، پیداست یک فسادی در امت جد اتفاق افتاده و حضرت می خواهند اصلاح کنند. صلاح امت این است که امت بر مدار توحید باشد، یعنی بر مدار امام باشد و فساد امت هم این است که از مدار امام خارج بشود.

بیان تحلیل های متعدد از اهداف قیام عاشورا

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . درباره فلسفه قیام حضرت سیدالشهداء فراوان حرف زده شده است، یعنی یک بحثی نیست که نوظهور باشد. همچنین از زوایای مختلف هم به این بحث پرداخته اند، یعنی واقعه به حدی عظمت داشته که توجه جریان های فکری و سیاسی را به خودش جلب کرده و هر کدام از مخالفین گرفته تا موافقین، از علما گرفته تا متکلمین، حکما، محدثین، مورخین و تحلیل گران اجتماعی و سیاسی از آن بحث کرده اند، لذا زوایای بحث خیلی مورد توجه و تأمل قرار گرفته است.

نظریات بسیار مختلف است، مثل نظریات مخالفینی که عمدتا در نواصب هم هستند یعنی همان هایی که حرکت سیدالشهداء را نوعی اهلاک نفس و مصداق آن امری که در این آیه شریفه نهی شده «وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَة»(بقره/195) می دانستند؛ یا نظرات کسانی که نگاه مثبت داشتند و می گفتند قیام حضرت برای دستیابی به حکومت بوده، البته مقصود از حکومت، حکومت سال 61 هست آن هم در منطقه کوفه آن دوران با هدف بسط حاکمیت؛ تا نظرات کسانی که گفتند حضرت دنبال امر به معروف و نهی از منکر بودند؛ تا کسانی که گفتند حضرت دنبال شفاعت بودند یا به قصد شهادت رفتند و برای شهادت بوده، یعنی این شهادت برای این بوده که شفاعت کنند و مردم به مرحله اشک و بکاء برسند و به فضیلت های اشک و بکاء دست بیابند.

بنابراین تحلیل های متعددی شده است؛ تحلیل جنبه باطنی عاشورا که یک نوع میثاقی بین حضرت و خدای متعال بوده و وفای به آن عهد باطنی و عارفانه که همه اش هم در جای خودش قابل تأیید هست. یعنی اگر شما یک نظریه شاملی داشته باشید واقعا در آن نظریه شامل، هدف حکومت بوده منتها نه به معنی حکومت سال 61 بلکه هدف امر به معروف بوده، این امر به معروف هم نه به معنی خرد و کوچکش بلکه هدف واقعا شهادت بوده و در این شهادت هم شفاعت مقصود بوده و این که به مرحله تحول عاطفی نسبت به عاشورا برسند و از مدخل بکاء سیر کنند. پس همه این اهداف بوده و اینها هیچ کدامش اهدافی نیست که نباشند.

ما باید نظریاتی را که می خواهیم بحث کنیم منصفانه بیاوریم و ادله اش را هم ذکر کنیم. بعد یک به یک نقد و بررسی کنیم و یک نظریه نهایی را عرض بکنیم. البته من دنبال این کار نیستم چون زمان می برد اما اگر مجالش بود واقعا ده ها جلسه جای بحث داشت و ارزش هم داشت که بحث بکنیم. شاید اگر زمانی فراهم شد، یک مروری بکنیم و بگوییم مثلا آن نظریه ای که می شود ازش دفاع کرد و اقدامی که حضرت فرمودند چیست.

نکاتی در مورد تحلیل فعل معصوم

توجه به شأن امام

علی ای حال من دو سه تا مقدمه برای تحلیل فعل معصوم عرض می کنم. اولین نکته ای که در تحلیل هست این است که ما بدانیم وقتی وارد میدان تحلیل فعل معصوم می شویم فعل کسی را تحلیل می کنیم که برخی از اوصافش زیارت جامعه کبیره است. یعنی سیدالشهدائی که وارد میدان عاشورا شدند و این فعل با عظمت را انجام دادند، سیدالشهدائی است که واقعا مصداق زیارت جامعه کبیره است و با تمام آن شئون وارد صحنه این قیام می شود. اینطور نیست که امامی که وارد این میدان می شود غیر از امامی است که صاحب زیارت جامعه کبیره است. حاشیه ای که در تحلیل ها پیش آمده این است که بعضی می گویند قبول داریم امام علم غیب دارد ولی ما فعلا با آن جنبه امام کار نداریم و داریم جنبه ظاهری را تحلیل می کنیم! این تحلیل دقیق نیست و این جواب، جواب دقیقی نیست. امامی که وارد این عرصه می شود امامی است که زیارت جامعه کبیره بعضی از اوصاف اوست، بنابراین باید در تحلیل توجه مان به این نکته باشد.

هر تحلیلی می خواهید کنید باید بدانید او امامی است که زیارت جامعه کبیره را در شأن او می خوانید، بعد هم عرضه می دارید که «مَوَالِيَّ لَا أُحْصِي ثَنَاءَكُمْ» امامی است که زیاراتی در شأنشان نازل شده، مقاماتی است که ما متعهد به آنها می شویم و به آن اقرار می کنیم. این زیارت نامه ها تجدید عهدهای ما و اقرار ما نسبت به امام است. اقرار لفظی هم نیست بلکه خشوع و تواضع و ثناء نسبت به آن مقامات است. هر خشوعی هم که اتفاق می افتد بابی از همان مقام به روی انسان باز می شود.

خدا حفظ کند یک عزیزی می گفتند وقتی زیارت جامعه کبیره می خوانم خیلی وقتها نمی فهمم «وَ التَّامِّينَ فِي مَحَبَّةِ اللَّهِ وَ الْمُخْلِصِينَ فِي تَوْحِيدِ اللَّهِ وَ الْمُظْهِرِينَ لِأَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْيِهِ» یعنی چه ولی هر شأنی را که سلام می دهم می گویم از همین مقام می خواهم، زیارت یعنی همین. زیارت یعنی اقرار تجدید عهد و محکم کردن میثاق ها. میثاق نامه ما به این است «السلام علیکم یا اهل بیت النبوه» ما شما را در این شأن می شناسیم، البته سلام معنایش اعلام سلم و تسلیم و تواضع و خشوع است که باب را به سوی تسلیم شدن باز می کند، یعنی تا ما تواضع نکنیم که وارد نمی شویم.

امام باب توحیدی است که ما همه زندگی مان مبتلا به این باب است. تمام ابتلائات عالم، ابتلاء به باب توحید و ولایت امام است و ما وقتی می خواهیم از این باب وارد بشویم «وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطاياكُم »(بقره/58) باید متواضعانه، خاشعانه و ساجدانه وارد بشویم و الا دری گشوده نمی شود. معنی سلام همین است. بنابراین ما در زیارت نامه ها تجدید عهد می کنیم. همین اعلام تسلیم و تواضع و خشوع و اقرار است که باب را به روی ما باز می کند.

پس عرضم این است که امام، امامی است که همه این شئون در وجود مقدسش هست و با این شئون وارد وادی اقدامات می شود، چه امامی که صلح می فرماید مثل امام مجتبی، چه امامی که قیام می کنند مثل سیدالشهداء و چه آنجایی که امام باقر و صادق یک مسیر خاصی را در احیای فرهنگ اسلام دنبال می کنند. لذا امام صادق کلماتش می شود کلمات ماندگار تاریخ و یک فرهنگ را از طریق آن مدیریت می کند.

توجه به مقیاس و بزرگی فعل امام

نکته دیگر این که امام اگر با این مقیاس وارد صحنه درگیری می شوند باید توجه داشته باشیم که موضوع تصرف امام، تصرف در یک جامعه کوچک یا در یک مقطع تاریخی نیست. امام متصرف در کل جامعه تاریخی بشر و متصرف در عوالم مختلف است به خصوص در افعال بزرگشان، در فعلی مثل فعل عاشورا یا فعل هجرت امام رضا به ایران، موضوع تصرف امام فقط جامعه زمان خودشان نیست. قیام سیدالشهداء معطوف به سال 61 هجری نیست، بلکه یک تصرف عظیمی است که معطوف به کل جامعه تاریخی بشر و معطوف به عوالم خلقت است. بنابراین توجه داشته باشید حادثه را کوچک کردن و فعل امام را در سال 61 و کوفه تعبیر کردن درست نیست.

همینجا عرض بکنم؛ معمولا شروع تحلیل هایی که در باب سیدالشهداء است از اینجاست که معاویه از دنیا رفت و یزید آمد و حضرت قیام کردند در حالی که اینطور نیست. خیلی ها هم که می خواهند جلوتر بروند می رسانندش به دوران عثمان و این که بیت المال مسلمین غارت شد یا نه، می رسانند به دوران سقیفه و اتفاقات آن. اما این حادثه ای است که حضرت عهدش را قبل از خلقت عالم دنیا در عالم میثاق با خدا بسته اند و پیامدهایش هم پیامدهایی است که تا عصر ظهور و رجعت و قیامت ادامه دارد.

بنابراین واقعه با این عظمت است و واقعه ای است که عوالم خلقت را تحت تأثیر قرار داده که شما در همین روایاتی که در باب زیارات حضرت بکاء بر حضرت و امثال اینها هست می بینید که حرم حضرت مختلف الانبیاء است، 124 هزار پیامبر هر شب جمعه به آنجا می ایند! پس یک چنین واقعه ای است. انبیائی که در سماوات هستند و این عوالم را طی کرده اند هر شب جمعه یک ضیافتی برایشان در عاشورا درست می شود و به زیارت حضرت می آیند.

پس آدم از یک چنین واقعه عظیمی می خواهد گفتگو کند. اینکه بگوییم حضرت می رفت تا کوفه را بگیرد و اینها که درست نیست! شما اگر بخواهید یک امام زاده هم تحلیل کنید، یک سیاست مدار هم اگر بخواهید تحلیل کنید، اینقدر تحلیل می کنید. بعضی ها کتاب نوشتند و زحمت هم کشیده اند ولی اگر می خواست راجع به یک سیاستمدار هم بحث کند همین را بحث می کرد!

یک عزیز بزرگی یک موقعی راجع به حضرت امام زین العابدین علیه السلام خیلی صحبت عاقلانه و پر معنایی می کرد که خیلی هم خوب بود. بعد من یکی دو روز بعد ایشان را زیارت کردم و گفتم راجع به حضرت آیت الله العظمی گلپایگانی می خواستید صحبت کنید همین ها را می گفتید دیگر! کمتر از این که از آقای گلپایگانی تعریف نمی کنید، پس این که شأن امام سجاد نشد! ما باید توجه داشته باشیم اگر یک سیاست مدار را بخواهیم فعلش را تحلیل کنیم مقدمه موخره دارد و به این سادگی که نمی شود تحلیل کرد.

پس توجه داشته باشیم که شخص امام چنین شخصی است، یک فعل امام فعل معطوف به عوالم و کل تاریخ است به خصوص افعال بزرگشان و شما به خصوص در باب سیدالشهداء فراوان ادله دارید که فعل این قدر با عظمت است. ثمره فعل امام این است که امامت در نسل حضرت قرار گرفته و ظهور از آثار و برکات فعل حضرت است. این فعل را که نمی شود به این سادگی تحلیل کرد!

پس این هم نکته دوم که هم شأن امام در تحلیل رعایت بشود و هم عظمت فعل امام مورد توجه باشد که در باب سیدالشهداء هم خیلی واضح است. در زیارت اول که زیارتی صحیح السند هم هست و مرحوم کلینی نقل کردند آمده که «أَشْهَدُ أَنَّ دَمَكَ سَكَنَ فِي الْخُلْدِ وَ اقْشَعَرَّتْ لَهُ أَظِلَّةُ الْعَرْشِ وَ بَكَى لَهُ جَمِيعُ الْخَلَائِقِ وَ بَكَتْ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ السَّبْعُ وَ مَا فِيهِنَّ وَ مَا بَيْنَهُنَّ وَ مَنْ يَتَقَلَّبُ فِي الْجَنَّةِ وَ النَّارِ مِنْ خَلْقِ رَبِّنَا وَ مَا يُرَى وَ مَا لَا يُرَى »، این را شما چطوری معنا می کنید؟! یک فعلی که این عوالم را تحت تأثیر قرار داده تحلیلش چیست؟! این فقط راجع به وجود مقدس سیدالشهداء نیست بلکه غیبت امام زمان هم همین است، ولایت عهدی امام رضا هم همین است، شأن امام سجاد هم همین است، امام هادی و امام عسگری علیهم السلام همینطور هستند.

توجه امام به اسرار تدبیر الهی

توجه دیگری که لازم هست که یک مقداری کار ما را سخت می کند این است که معصوم این فعلی را که انجام می دهد براساس اسرار الهی انجام می دهد. در این حدیث شریف که حالا با ترکیب های مختلفی هم نقل شده و شاید ناظر به وقایع مختلفی هم بوده، به حضرت امیر عرض کردند: آقا شما با این شأن و مقاماتی که دارید چطور در مقابل معاویه کوتاه می آیید و چرا دوباره دارید لشکر جمع می کنید؟! این حدیث ظاهرا بعد از جریان نهروان بود که حضرت دوباره تجهیز می کردند شهر کوفه را برای درگیری و جنگ مجدد با معاویه برای همین به حضرت گفتند آقا شما چرا این کار را می کنید؟!

روایات با لحن های متفاوت هست اما در یکی از آن روایات که خیلی روایت فوق العاده ای است حضرت فرمودند که من اگر دعا کنم دعای من در لحظه مستجاب می شود! این حداقل شأنی است که امام دارد، البته هم حداقل است و هم حداکثر. یعنی واقعا ما شأنی از این بالاتر نداریم که امام مستجاب الدعوه باشد و اراده او به مقصد برسد. هر امری را که حضرت از خدای متعال بخواهند واقع می شود، بزرگ و کوچک هم ندارد.

در بعضی روایات دارد که حضرت امیر فرمودند: اگر بخواهم از همین جا تصرف می کنم و معاویه را از تخت ساقط می کنم، ولی «وَ لَكِنَّا لِلَّهِ خُزَّانٌ لَا عَلَى ذَهَبٍ وَ لَا عَلَى فِضَّةٍ وَ لَا إِنْكَاراً بَلْ عَلَى أَسْرَارِ تَدْبِيرِ اللَّه »(1)، اما این که می بینید من تصرف نکرده و کار را یک سره نمی کنم برای این است که امام خزانه دار اسرار تدبیر است. ما اسرار تدبیر خدا را می دانیم و با اسرار تدبیر خدا راه می رویم. ما می دانیم خدا چطوری تدبیر می کند و عالم را جلو می برد. چرا باید موسای کلیم به حسب ظاهر سالها فراری و تحت تعقیب فرعون باشد؟ چرا حضرت ابراهیم خلیل باید بیاید در آتش نمرود؟ به تعبیر دیگر خدای متعال همین که اراده کند می تواند بساط شیطان را جمع کند اما چرا بساط ابلیس و شیاطین را جمع نمی کند؟ این ها همه اسراری دارد و ما خزانه دار آن اسراریم. ما آن اسرار عالم را به اذن الله پیش می بریم.

بعد حضرت فرمودند که خدای متعال فرموده: «بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ * لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُون »(انبیا/26-27)، ما عباد مکرم خدا هستیم و کرامت هم این است که ما را بر اسرار تدبیر خودش عالم کرده است. ما خزانه دار اسرار تدبیریم و در یک مقامی هستیم که حتی در قول به خدای متعال سبقت نمی گیریم. اگر ما دهانمان را باز کنیم و دعا کنیم حتما مستجاب است ولی دعا نمی کنیم تا وقتی که احراز نکنیم خدا راضی است.

وقتی فعل سراسر سِرّ شد، خیلی به ظاهر دیگر نمی شود تحلیل کرد. در روایات اسرار غیبت امام زمان ملاحظه کردید که بعضی توضیح می دهند که حضرت غیبت داشتند برای این که می خواستند بیعت کسی بر گردن ایشان نباشد و یا روایات دیگر فرمود: «لِأَمْرٍ لَمْ يُؤْذَنْ لَنَا فِي كَشْفِهِ لَكُم »(2) به ما اجازه ندادند بگوییم چون سِرّ است، بعد فرمودند مثل داستان خضر و موسای کلیم است که بنا نیست گفته بشود، چون اگر گفته بشود اصلا دیگر کار پیش نمی رود.

ابتلاء ما به مجهولات

بنابراین وقتی امام در مقامی است که فعلش براساس اسرار تدبیر الهی انجام می گیرد، ما باید نسبت به آن فعل چه موضعی داشته باشیم؟ ابتلائاتی که ما داریم بخصوص در موضوع ولایت و توحید، نوعا از ابتلای به مجهولات است، یعنی واقعا ما با مجهولات امتحان می شویم. در موارد مختلف آمده اما یک موردش در خطبه قاصعه است که حضرت می فرمایند: خدای متعال ملائکه را امتحان کرده به تواضع در مقابل کبریا و عزت خودش به این نحو که به آنها فرمود: «إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ * فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ »(حجر/28-29) من از گل خلق می کنم پس وقتی در آن روح دمیدم باید به آن سجده کنید!

خدا حضرت آدم را از گل خلق کرد، این گل هم مقابل ملائکه ماند و چهل روز رفت و آمد می کرد، یعنی مراحل خلقتش هم به ملائکه نشان داده شد. «مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ»، در یک مرحله ای مثل گل کوزه گری بوده، بعد که روح در آن دمیده و زنده شد و خصوصیات حیات در او دمیده شد، خداوند فرمود حالا سجده کنید! لذا به شیطان وقتی می گویند چرا سجده نکردی؟ می گوید: «لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ»(حجر/33)، مگر می شود من در مقابل این سجده کنم! حالا واقعا سجده در مقابل گل بود یا به تعبیر امیرالمومنین سجده در مقابل کلمه روح که حضرت فرمود: سجده در مقابل کلمه روح بود و روح مسجود ملائکه بود. از حضرت سوال کرد روح از ملائکه است؟ فرمود: نه روح مسجود ملائکه است.

بعد حضرت در همین خطبه قاصعه می گویند: خدای متعال اگر می خواست محمل این روح را یک جسمی قرار می داد که یک جسم نورانی باشد، دارای یک بوی خوش خاصی باشد که همه شامه ها مست او بشوند و عقول حیران بشوند می توانست «وَ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُورٍ يَخْطَفُ الْأَبْصَارَ ضِيَاؤُهُ وَ يَبْهَرُ الْعُقُولَ رُوَاؤُهُ وَ طِيبٍ يَأْخُذُ الْأَنْفَاسَ عَرْفُهُ لَفَعَلَ وَ لَوْ فَعَلَ لَظَلَّتْ لَهُ الْأَعْنَاقُ خَاضِعَةً وَ لَخَفَّتِ الْبَلْوَى فِيهِ عَلَى الْمَلَائِكَةِ وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَبْتَلِي خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا يَجْهَلُونَ أَصْلَه».

پس امتحانات الهی با مجهولات است چون «تَمْيِيزاً بِالاخْتِبَارِ لَهُم » اگر این بوی خوش را قرار می داد در جسم حضرت آدم و جسم نوری برایش خلق می کرد که همه در مقابلش سجده می کردند و اصلا امتحانی واقع نمی شد! اگر خدای متعال حضرت موسی را که می فرستاد یک شکوه و قدرت ظاهری بیش از فرعون به او می داد فرعون تسلیم می شد و این که امتحان نبود! امتحان وقتی است که به مجهولات باشد. می دانند خدا فرموده سجده کنید اما چرایش را نمی فهمند.

پس اگر تسلیم شدی صف ها جدا می شود و آن وقت برای مومنین اسرار مکشوف می شود. انسان به اندازه ای که به مجهولات تسلیم می شود خشوع و تواضع می کند و باطن مجهولات برایش معلوم می شود. ملائکه سجده کردند و بعد از سجده حقیقت روح برایشان آشکار شد، پس فهمیدند به چه کسی دارند سجده می کنند و چرا سجده می کنند.

شرط ایمان، تسلیم محض بودن

پس ابتلائاتی که ما در باب توحید و ولایت داریم نوعا اینطوری است. بنابراین ما باید با فرض این که نمی دانیم امام چرا این کار را انجام می دهد بپذیریم و تسلیم محض بوده و مقام سلم داشته باشیم «قَلْبِي لِقَلْبِكُمْ سِلْمٌ وَ أَمْرِي لِأَمْرِكُمْ مُتَّبَع»  این مقام تسلیم قبل از تحلیل است. بعد از این که انسان تسلیم شد آن وقت رابطه برای آدم آشکار می شود. این نکته، نکته جدی ای است، یک بار آدم می خواهد تحلیل کند فعل معصوم را و بعد از تحلیل بپذیرد، این فایده ندارد. این در واقع تسلیم بودن به عقل است نه تسلیم بودن به روح! می گوید من عقلم اگر فهمید تواضع می کند پس تواضع در مقابل امام نیست، تواضع در مقابل عقل خودتان است که خیلی قیمتی ندارد. آنی که قیمت دارد تسلیم به امام بودن است، یعنی این را نمی فهمند ولی چون امیرالمومنین این راه را رفتند می پذیرند و در دل هم ذره ای تردید نمی کنند.

معنی ایمان همین است؛ ایمان یعنی «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً»(نساء/65) تسلیم در مقام قضا. وقتی امام حکم می کند، اولا ما او را حکم بدانیم و عقل خودمان و دیگران را حکم قرار ندهیم، ثانیا بعد از حکمیت تسلیم محض باشیم و الا اگر کسی بگوید من در منازعات عقلا یا حکم عقل خودم را حکم قرار می دهم و اینجاها عقل من داوری می کند، این که ایمان نیست. این دایره اش خیلی وسیع هم هست، یعنی اینطوری نیست که دایره این حکم قرار دادن فقط در منازعات سیاسی باشد بلکه در منازعات فرهنگی هم هست.

ترازوی نهایی امام است، بعد هم باید تسلیم او باشی و هر حکمی کرد انسان از ته قلب بپذیرد. این وقتی می رسد به بحث استدلال و برهان و اینها یک کمی سخت می شود، از این سخت تر در مشاهدات روحی عرفاست که وقتی آنجا منازعه می شود، آدم باید حکم را امام قرار بدهد نه مکاشفات و مشاهدات و معاینات خودش! پس هرچه می روید جلو امتحان سخت تر می شود. در امور ظاهریه حکم را امام قرار دادن آسان تر است و در امور عقلی سخت تر، در امور روحی هم از همه دشوارتر است که امام حکم باشد و انسان تسلیم به امام بشود.

پس این هم یک نکته مهمی که در مقام تحلیل به او توجه داشته باشیم که امام فعلش براساس اسرار تدبیر الهی است و خیلی وقتها بعد التحلیل هم ما اصلا نمی فهمیم بالاخره چرا امام مجتبی صلح کردند ولی می دانیم این فعل معصومانه است که متصرف در تاریخ است. پس به همان اندازه که به قیام سیدالشهداء تسلیمیم به صلح حضرت هم تسلیمیم. بعضی ها را داشتیم که امام حسین را قبول داشتند ولی امام حسن مجتبی را نه! پیداست این دنبال امام نیست بلکه دنبال مطالب خودش است. یعنی اگر امام یک جایی طبق نظر من قیام کرد این امام است وگرنه نه!

این که «الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا»(3) یعنی این امام را مشروط نکنید به فعل. آقا امام باید دنبال عدالت باشد، امام باید ظلم ستیز باشد، بله همه اینها که شما می گویید هست ولی چه صلح کند اینها هست و چه قیام کند اینها هست. این که گاهی اوقات عرض کردم بعضی از تحلیلگران به امام مجتبی که می رسید آن شکوه و عظمت را در امام مجتبی نمی دیدند، پیداست آدم عقل خودش را می آورد وسط!

بنابراین تحلیل در فعل امام غیر از این که باید با توجه به عظمت امام باشد، باید با توجه به عظمت فعل امام و با توجه به این باشد که امام «عِبادٌ مُكْرَمُون » هستند «لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُون» . ایشان خزانه دار اسرار تدبیرند و با توجه به این مقامات فعل امام دارد انجام می گیرد. امام نسبتش با خدای متعال این است که « لَا فَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُكَ وَ خَلْقُك »، «خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ وَ وَلَايَتَنَا وَلَايَتَهُ ثُمَّ أَنْزَلَ بِذَلِكَ قُرْآناً عَلَى نَبِيِّهِ فَقَالَ وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُون »(4) یعنی شما وقتی دارید حرف از فعل امام می زنید دارید از فعل خدا حرف می زنید. پس خیلی آدم باید حواسش را جمع کند در تحلیل فعل حضرت حق که نمی شود همینطوری حرف زد! اینکه ما بخواهیم عقل خودمان را مدار کنیم و فعل خدا را با عقل خودمان جور کنیم که درست نیست چون باید عقل را در مدار صنع الهی اصلاح کرد.

بنابراین تحلیل سابق بر تسلیم اصلا بی معناست. به اندازه ای که انسان تسلیم می شود بعد می تواند اسرار فعل را بفهمد و بیش از آن هم اصلا قابل فهم نیست. یعنی لایه هایی از فعل معصوم هیچ وقت برای احدی مکشوف نخواهد شد. مثلا اسرار فعل حضرت در دوران غیبت اینطوری نیست که در دوران ظهور همه اش آشکار بشود، بلکه خیلی هایش بعد از او هم آشکار نخواهد شد! منازلی از فعل امام در قیامت ظاهر می شود، منازلی است در بهشت و بعد از پایان صحنه های قیامت، ولی خیلی هایش هم هنوز پوشیده و پنهان و فقط بین خدای متعال و امام است. پس آن جنبه ارتباط امام با خدای متعال هیچ وقت به ظاهر مکشوف نخواهد شد.

پس تحلیل ما از فعل امام و فهم ما از فعل ایشان متأخر از مقام تسلیم است نه متقدم از مقام تسلیم. اینکه ما بفهمیم بعد تسلیم بشویم درست نیست بلکه ما باید تسلیم بشویم و بعد بفهمیم. البته اصل امامت باید برای آدم واضح بشود ولی تحلیل فعل امام در رتبه بعد از تسلیم است و این هم دائمی است. یعنی خیال نکنیم یک دفعه تسلیم می شویم تمام مراحل فعل امام برای ما روشن می شود، نخیر دائم ما مبتلا هستیم و به اندازه ای که تسلیم بشویم تواضع می کنیم و بابی به روی ما باز شده و اسراری بر ما مشهود می شود. بعد هم باب بعدی است و مرحله بعدی، یعنی دائما امتحان به مجهولات است و دائما براساس امتحان به مجهولات فهم حقایق و کشف اسرار است. هیچ وقت هم این تمام نمی شود.

امتحان به مجهولات یعنی تسلیم به امام که با این کار يک منزلت از تسلیم حاصل می شود، بعد هم این منزلت برای ما مکشوف می شود و منزلت دیگری از تسلیم را از ما می خواهند. اسرار آن منزلت از فعل امام مکشوف می شود و این همینطوری ادامه دار است. در روایات دارد اگر موسای کلیم تحمل می کرد هزار تا از این چشمه ها را آن معلم الهی به او نشان می داد. البته این را عرض کنم که بعضی ها می آیند و اینها را راجع به دیگران و غیر معصوم می گویند که اینها اگر شوخی نباشد لااقل محل مناقشه است. پس ما راجع به معصوم داریم بحث می کنیم نه غیر معصوم.

توجه به محکم و متشابه و کلام خود معصوم در تحلیل فعل ایشان

نکته دیگری که باید در تحلیل بگوییم این است که ما متأخر از فعل و بیان معصوم می توانیم تحلیل کنیم. این خیلی خوب است یعنی به معصوم ایمان داریم، عاشورا رقم خورده و حالا متأخر از او می خواهیم بفهمیم. این را هم عرض کنم که این فهم از سر کنجکاوی و اینکه بدانم بمیرم بهتر است، نباید باشد، این چیزها را ندانی بهتر است، چون اصلا دانایی نیست! پس اینطوری نیست که آدم هرچیزی را بداند بمیرد بهتر است، چون همین که بدانی یک حجاب برایت درست می شود؛ تا حالا کم در حجاب بودی یک حجاب دیگر هم برای خودت درست می کنی!

پس ما برای چه باید فعل معصومین را بفهمیم؟ اگر این تولی به معصوم است خیلی خوب است، چون برای تولی است و آن وقت متأخر از تسلیم است بعد هم براساس آثار خود معصوم سیر می کند که این سیر قابل دفاع است. یعنی آدم متأخر براساس آثاری که از معصوم است می خواهد بفهمد این آثار چه می گویند، مثلا به ما می گویند حضرت به این جهت قیام کردند، به این جهت کربلا رفتند، به این جهت شهادت را قبول کردند، ما هم اگر می خواهیم بفهمیم برای این است که می خواهیم نورانی بشویم به فعل معصوم و استضائه کنیم و تولی پیدا کنیم که این کار معقول و قابل دفاعی است.

ما می خواهیم کلمات معصوم را بفهمیم اما چطوری کلماتی که از معصوم نقل شده باید بفهمیم به گونه ای که تعارض در مقام معصوم و قول معصوم نباشد. اولین نکته ای که باید به آن توجه کرد این است که باید حتما اقوال معصوم هماهنگ باشد، «فَمَا تَنَاقَضَتْ أَفْعَالُك  وَ لَا اخْتَلَفَتْ أَقْوَالُكَ وَ لَا تَقَلَّبَتْ أَحْوَالُك » معصوم حرف اول و آخرش یکی است، یادش هم نمی رود چه گفته است و از مبانی خودش هم عدول نمی کند. اینطور نیست که بگوییم امام آنجا یک حرف زده و یک موقعی مثلا گفته کوفه را بگیریم اما حالا می گوید منصرف شدیم و اگر بگویید برگردیم برمیگردیم، اینطور نیست!

حضرت یک کار می کنند و این کار هم کار بزرگی است که در آن اقوال هماهنگ است. نه افعال معصوم همدیگر را نقض می کند و نه اقوال معصوم با هم مختلف هستند. یک قول است و آن قول هماهنگ است. بعد هم این که وقتی می خواهیم کلام معصوم را بفهمیم از آداب فهم کلام معصوم این است که باید توجه داشته باشیم کلام معصوم محکم و متشابه دارد، باید توجه داشته باشیم «إِذَا عَرَفْتُمْ مَعَانِيَ كَلَامِنَا» یا «حَتَّى يَعْرِفَ مَعَارِيضَ كَلَامِنَا»(5) اینها را باید بفهمیم. ترجمه کلمات که چیزی را برای ما حل نمی کند!

مثلا امام یک جایی می گویند اجازه بدهید ما برگردیم، چرا اجازه بدهید چون واقعا می خواهند برگردند یا اینکه می دانند اینها قطعا اجازه برگشتن نمی دهند و دارند با همین حرف یک کاری را جلو می برند! همین قول امام که فعل است، این فعل یک غرضی دارد یعنی واقعا این نیست که حضرت دنبال این باشند که بهشان اجازه بدهند برگردند. ایشان می دانند که آنها اجازه نمی دهند و برگشتی هم در کار نیست. این را نباید اینطوری معنا کنید که پس نمی شود بگویید حضرت دنبال شهادت بودند، چون اگر دنبال شهادت بودند و می دانستند که شهادت قطعی است پس چرا فرمودند اجازه بدهید برگردیم؟! خب حضرت فرمودند اجازه بدهید و خود این فعل یک غرض دارد چرا که می دانستند برگشتی نیست، ولی با این فعل یک امری را جلو می برند و اتمام حجتی می کنند.

اغراض افعال و اقوال را باید به دست آورد و جمع کرد و این یک قاعده دارد، محکمات را هم فدای متشابهات نباید کرد. بعضی از این اموری که عرض کردم محکمات است. امام حتما عالم به غیب اند. امام کسی است که شب قدر ملائکه و روح بر وجود مقدس ایشان نازل می شوند و تمام تدابیر سال را بر حضرت نازل می کنند. این محکمات را که نمی شود زیر پا بگذارید و بگویید چون حضرت گفتند اجازه بدهید برگردند پس شهادت قطعی نبوده است بلکه همه راه ها را معصوم می خواستند بروند اما وقتی اجازه ندادند کشیده شد به شهادت، اینطوری نیست! ما که محکمات را نمی توانیم فدای متشابهات کنیم! ما که نمی توانیم از اعتقادات کلامی خودمان دست برداریم! اینها در یک جای دیگری شکل می گیرد که آن هم جزو کلمات معصومین است.

آن وقت آن را می آوریم اینجا و مبنا قرار می دهیم، بخصوص اینکه اصلا اینجا جای رجوع به مورخین نیست! مورخ برای خودش نوشته و هزار تا عیب و ایراد در خودش و فعلش و قولش هست حال آدم با آن بیاید و معصوم را تحلیل کند؟! ما اعتقادات کلامی را فدای تاریخ نمی کنیم. صدتا مورخ نوشته اند، خب نوشته باشند. اصلا یک جاهایی از تاریخ است که تحلیل فعل معصوم با قول مورخ واقع نمی شود. من می گویم مورخ اصلا نمی فهمد معصوم چه کار دارد می کند بلکه اصلا خیلی جاها معصوم می خواهد یک جوری راه برود که همین ها نفهمند!

حالا با توجه به این نکات و نکات دیگر پس برای تحلیل فعل معصوم مقدمات و توجهاتی باید داشته باشیم که یکی از مهمترین آنها این است که منبع دستیابی به فعل معصوم و تعیین فعل معصوم چیست؛ این را ما باید خوب در جای خودش بحث کنیم و من فقط اینجا به آن اشاره ای کردم.

توجه به منابع و دسته بندی آنها در تحلیل فعل معصوم

آیا می شود به تاریخ رجوع کرد؟ چون بعضی تحلیل ها همه مستنداتش تاریخ است؛ یعنی یک مشت مورخ دنبال سلاطین بودند و چیزهایی نوشتند که اندیشه شان در نقل تاریخی، نقل واقعه و ترکیب سازی از واقعه حضور داشته است! برای همین هم ما که نمی توانیم اینها را مبنا قرار بدهیم! بله ، یک کارکردی دارد و باید آن کارکرد را به دقت معین کرد.

این که ما بگوییم طبری گفته است یعنی چه؟! آنچنان می گوید طبری می گوید که کسی که هیچی ندارد خیال می کند مثلا امام صادق فرموده است! اصلا طبری خودش چیست که کلامش چی باشد! ما باید جایگاه منابع در تحلیل فعل را روشن کنیم. اینکه بگوییم مورخین ننوشته اند که حضرت رقیه مثلا فلان کار را کرد، خب ننوشته باشند! من یک موقع گفتم باستان شناس ها می روند و یک سنگ نوشته ای پیدا می کنند و از دلش یک تمدن در می آورند که البته بعضی هایش هم دروغ است، بعد یک امام زاده به این بزرگی را مورخین ننوشتند، خب ننوشتند که ننوشتند! آیا تنها راه اثبات حقایق این است که مورخی نوشته باشد که مثلا حضرت رقیه آنجا دفن اند؟! مثلا می گوییم مورخین ننوشته اند که حضرت چنین فرزندی داشته اما مگر همه حقایق تاریخ را مورخین نوشته اند؟!

علی ای حال من می خواهم بگویم یکی از بحث های مهم در تحلیل فعل معصوم این است که جایگاه منابع را تعریف کنید. بین آثاری هم که از معصوم نقل شده یک نظمی باید رعایت بشود. هیچ وقت اعتقادات کلامی را قربانی نکنیم، هیچ وقت محکم را فدای متشابه نکنیم و امثال اینها.

هدف از قیام امام حسین

حالا با این نگاه می شود کلمات معصوم را یک مقداری بحث بکنیم و ببینیم که هدف قیام چه بود. من از بیرون بالاجمال بخواهم بگویم این است که هدف قیام یک کلمه است و آن برگراندن امت به مدار ولایت است. وجود مقدس نبی اکرم آمدند یک امتی درست کردند که این امت بر مدار امام حرکت کند و این امام ادامه وجودی حضرت اند. «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي»  یعنی ادامه وجودی من است، یعنی شما امام را در عرض رسول نبینید، قرآن را در عرض حضرت نبینید چرا که قرآن و امام شعاع وجودی نبی اکرم اند.

«هُوَ الَّذِي  أَرْسَلَ  رَسُولَهُ  بِالْهُدى  وَ دِينِ  الْحَق »(توبه/33)، این هدی و دین حق دو بال رسول اند. بنابراین اگر گفته می شود پیامبر آمدند و یک جامعه ای بر مدار امام درست کردند، نه این که شأن حضرت پایین تر از امام است بلکه ایشان آمدند تا مردم را به امام دعوت کنند. حتی ما از آن طرفش هم ادله داریم که وجود مقدس امام وسیله نبی اکرم و امت است، وسیله بین نبی اکرم و خداست. پس ما اگر این را می گوییم مقصود این نیست که می خواهیم یک موقعی شأن حضرت را تنزل بدهیم که آقا حضرت آمدند یک جامعه ای بر مدار امام درست کنند، پس حضرت فرع بر امام اند! نه اصلا اینطوری نیست.

حضرت می خواهند جامعه موحد درست کنند و جامعه موحد جامعه حول امام است. حضرت آمده و امامش هم با او آمده «وَ النُّورِ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَه »(اعراف/157)، یعنی اگر این نور نمی آمد نمی شد امت سازی کرد، اگر این کتاب نمی آمد نمی شد امت سازی کنی. حضرت بر مدار این امام و کتاب امت می سازند. ایشان می خواهند یک امتی درست کنند که همه عرصه های حیاتش تولی به امام باشد. جامعه ای درست کنند که صبغه امام و صبغه الله داشته باشد. انسانی بسازند که ظهور ولایت امام درش واقع بشود و به نقطه عدل و ظهور ولایت برسد. حضرت می خواهند همچین کاری کنند و دشمنان حضرت هم می خواهند این اتفاق نیافتد برای همین مدار را به هم زدند.

پس در یک کلمه حضرت قیام کردند که برگردانند امت را به مداری که نبی اکرم می خواست امت را بر آن مدار قرار بدهد. حضرت آمدند و صراط مستقیم را با خودشان آوردند تا مردم را در صراط مستقیم به حرکت در بیاورند، ابلیس هم می خواسته این صراط را سد کند و سد هم کردند. برای همین هم حضرت می خواهند دوباره این صراط باز بشود و این انسدادی که اینها ایجاد کردند را بردارند. در یک کلمه اگر بگوییم همه ادله همین است که قیام حضرت برای برگرداندن امت حول امام و برای برگرداندن به صراط مستقیم است.

این در بیانات حضرت متعدد است. حتی این بیان معروف که در وصیت نامه است من گمان می کنم همین است دیگر، «وَ أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِدا» نفی های این حدیث باید تک به تک معنا بشود چون معانی بلندی دارد. اصلاً تمام اهداف قدرت های مادی وقتی پا به میدان می گذارند همینهاست و بقیه اش دروغ است. حضرت در این وصیت نامه ای که به برادرشان محمد حنفیه دادند اول اصول و مبانی حرکت خودشان را ذکر می کنند، «أَنَّ الْحُسَيْنَ يَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَه » و شهادت به رسالت و شهادت به معاد، این سه تا شهادت را حضرت می دهند که اینها مبانی قیام حضرت است.

بعضی ها که می خواهند تحلیل کنند از این به بعد تحلیل می کنند که این درست نیست. اگر شما آن توحیدی که حضرت آنجا ذکر می کنند و آن رسالت و آن ادامه راه را تا سیر الی الله نبینید، آن قیام توجیهی ندارد. اگر خدا و توحیدی نیست، قیام سیدالشهداء برای چیست؟! اگر خدا نباشد، عدالت و معروف و منکر دیگر چیست؟! فساد در امت چیست؟! بعد از توحید و بعد از رسالت و معاد، آن وقت امت و صلاح امت و معروف و منکر معنی دار می شود.

بعد حضرت وارد می شوند و می گویند «وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي»، پیداست یک فسادی در امت جد اتفاق افتاده و حضرت می خواهند اصلاح کنند. صلاح امت این است که امت بر مدار توحید باشد، یعنی بر مدار امام باشد. فساد امت این است که از مدار امام خارج بشود؛ شاهدش هم روایت زیادی است.

در روایت آیه «لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها»(اعراف/56) را وقتی معنا می کند، می فرماید: «قَالَ أَصْلَحَهَا بِرَسُولِ اللَّه  وَ بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِين  »(6)، اصلاح بر مدار رسول و امام است. وقتی رسول از عالم بالا می آید و عالم بر مدار این رسول و خلیفه الهی قرار می گیرد همه عالم اصلاح می شود و همه عالم بر مدار توحید قرار می گیرد. موحد شدن که با حرف و حدیث و برهان نمی شود. موحد شدن یک کلمه است و آن حول امام قرار گرفتن است، این می شود موحد شدن. کسی که حول امام نیست پنجاه جلد کتاب فلسفی هم بنویسد کافر است. «وَ ضَلَّ مَنْ فَارَقَكُم» اگر کسی از امام جدا شد خودش گم است چطوری می تواند دیگران را برساند؟!

پس حضرت آمدند تا یک جامعه بر مدار امام درست کنند. امامت هم ادامه راه خود حضرت است اما اینها آمدند امت را از مدار امام خارج کنند و یک چیزی جای امام بگذارند. اگر چیز دیگری جای امامت آمد نتیجه این می شود که کفر به پا می شود. قرآن وقتی می خواهد تحلیل کند سقیفه را می فرماید: «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ»(ابراهیم/28)، کلمه نعمت تبدیل به کلمه کفر شد، پس زمین را کردند جهنم، «يَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ  الْقَرارُ»(ابراهیم/29) شاهدش هم این ادامه است که در قیامت یک مواجهه ای دارند و قرارشان جهنم است. پس دنیا شد جهنم و حضرت آمدند جهنم را خاموش کنند.

معنای فساد و اصلاح امت

پس فساد این است، فساد در مقیاس امت یعنی اگر امت از مدار امام خارج بشود هر کاری بکند فساد است. وقتی از مدار امام خارج شدی نمازت تو را به خدا نزدیک نمی کند. «نَحْنُ الصَّلَاة»(7) یعنی آن صلاتی که از شئون دین الهی است و مقرب است، صلاتی است که از زوایای ولایت امام است. صلاتی است که طریق شفاعت امام است. «لَا يَنَالُ شَفَاعَتَنَا مَنِ اسْتَخَفَّ بِالصَّلَاة»(8) صلاتی است که راه ظهور نور و هدایت امام در قلب انسان و قوای انسان است. این مواضع است والا بقیه اش می شود این مناسکی که می تواند با شیطنت هم جمع بشود، شیطان هم دو رکعتش را بخواند چهار هزار سال!

پس این فساد در امت یعنی حضرت می خواهند فساد را برکنار کنند و امت را به مدار امام برگردانند. پس امام دنبال اصلاح امت اند اما اصلاح امت یعنی چی؟ یعنی حاکمیت همه جانبه امام که از فروعش حاکمیت اجتماعی و حکومت بر قلوب است باید اتفاق بیافتد. این در سال شصت و یک واقع نمی شود و خیلی باید مسیر بگذرد تا آن جامعه که امام می خواهند درست شود که حالا در روایات مفصل است.

پس فساد و صلاح و امر به معروف و نهی از منکر جزء اهداف است. اصلا امر به معروف و نهی از منکر یعنی چه؟ اینکه بگوییم معروف و منکر یعنی فروع، یعنی می خواهیم فروع عوض شده و جامعه فقهی بشود؟! آیا اگر جامعه فقهی شد معروف است؟! اصلا اینطوری نیست. شریعت به معنی مناسک معروف اند اما معروف اصلی که این نیست. شرایعی که مبین محرمات اند، منکرات را معرفی می کنند ولی منکر اصلی که او نیست!

آنهایی که می گویند حضرت دنبال امر به معروف بود اینجا را باید توجه داشته باشند که آیا معروف یعنی حاکمیت سیاسی؟ بله معروف یعنی نماز، روزه، حج، اما فقط این است؟! منکر هم یعنی حاکمیت سیاسی ظلمه؟! آیا منکر فقط غیبت، تهمت، ریاء، بخل، سوء و ظن است؟! بعضی ها امر به معروف و نهی از منکر را در فروع می بینند و می گویند مردم بی حجاب نباشند، شرب خمر نکنند، غیبت نکنند، تهمت نزنند، ربا ندهند، نماز بخوانند و روزه بگیرند، اینها همه درست است و حضرت دنبال این هستند ولی اگر این محقق شد هدف امام محقق شده است؟! امام می خواهند حاکمیت سیاسی مال ظلمه نباشد ولی اگر او نبود درست می شود؟! امام می خواهند حاکیمت سیاسی برای امام معصوم باشد اما اگر این درست شد همه چیز درست می شود؟!

اصل معروف خود امام اند، اصل منکر هم امام جور است. ابوحنیفه عرض کرد معروف چیست؟ حضرت فرمودند: «الْمَعْرُوفُ فِي أَهْلِ السَّمَاءِ الْمَعْرُوفُ فِي أَهْلِ الْأَرْضِ وَ ذَاكَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ قَالَ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَمَا الْمُنْكَرُ قَالَ اللَّذَانِ ظَلَمَاهُ حَقَّهُ وَ ابْتَزَّاهُ أَمْرَهُ وَ حَمَلَا النَّاسَ عَلَى كَتِفِه »(9) امر به معروف یعنی اقامه ولایت حقه. اگر مردم بر مدار امیرالمومنین راه بروند می شود جامعه معروف، البته حتما در این جامعه نماز هست، زکات هست، حج هست، اینها اصلا در این جامعه معنی دار می شوند. ما در عصر غیبت طعم هیچ فرعی از فروع را نچشیدیم، نه طعم قرآن را چشیدیم، نه طعم نماز را چشیدیم، اصلاً هیچی قابل چشیدن نیست و همه چیز در حجاب است. نهی از منکر یعنی چه؟ یعنی نهی از دروغ گفتن و غیبت کردن و بی حجابی و فحشا یا نه یک چیزی از این بالاتر، یعنی حضرت می خواهند آن ولایت باطلی که مدار جامعه شده را حذفش کنند و ریشه شجره خبیثه را بکنند؟!

پس حضرت دنبال امر به معروف و نهی از منکر اند ولی کدام امر به معروف و نهی از منکر؟ ما الان خودمان امر به معروف و نهی از منکر را که تعریف می کنیم به فروع تعریف می کنیم، آن هم به ارتکاب نه اشاعه و اقامه، در حالی که مثلا معروف ارتکاب دارد، اشاعه و اقامه دارد؛ یک کسی نماز می خواند، یک کسی مسجد می سازد، یک کسی فرهنگ نماز خواندن را احیا می کند و مردم را عبد می کند که این کار رسول است «أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلَاة». آنها هم اقامه منکر می کنند یعنی عالم را عالم غفلت می کنند. امر به معروف در این مقیاس و نهی از منکر در این مقیاس درست است. حضرت دنبال حکومت اند اما حکومت یعنی چه؟ حاکمیت یعنی حاکمیت بر شرایط و امکانات یا ولایت بر قلوب، ارواح، رفتار و افکار است؟!

پس در یک نگاه حضرت دنبال همه این اهداف هستند. بله، حضرت دنبال شهادت هم هستند چون این راه جز با شهادت حضرت نمی شود. «بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ الْجَهَالَة» ضلالت یعنی دوری از امام. مردم را گم کردند و آنان را از امام جدا کردند، بعد به حیرت و بعد هم به جهالت رساندند، «اسْتَنْقَذَنَا بِكَ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ بَصَّرَنَا بِكَ مِنَ الْعَمَى وَ هَدَانَا بِكَ مِنَ الْجَهَالَة»(10) امام دنبال شهادت اند چون مسیر با شهادت حضرت هموار می شود نه با حکومت سال شصت و یک!

ایشان دنبال شفاعت اند و می خواهند دستگیری کنند، «بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ الْجَهَالَة» می شود شفاعت! شفاعت برای چه؟ برای اینکه می خواهند مردم را بهشتی کنند، البته شفاعت در دنیا هم هست که همان به امام رساندن و به بصیرت رساندن است، این بالاترین شفاعت است. شفاعت در آخرت هم هست، ایشان می خواهند مردم را بهشتی کنند اما نه این که می خواهند گناهکار و آلوده را ببرند در بهشت، بلکه می خواهند تطهیر کنند و بعد در بهشت ببرند. می خواهند پاک کنند چون گناهکار را که بهشت راه نمی دهند. ایشان می خواهند تطهیر کنند، موحد درست کنند و مردم را خالص کنند. البته این شفاعت هم یک سیری دارد و به این راحتی ها واقع نمی شود. شفاعت و پاک شدن انسان سیری است تا برسیم به قیامت و حضرت شفیع ما بشوند.

این شفاعت چطوری واقع می شود؟ شب عاشورا، این فعل عظیم است که محور تطهیر نفوس جوامع و تاریخ اجتماعی بشر است. این شب تطهیر می کند و یک جامعه خالص درست می کند. ایشان دنبال اشک اند، «أَنَا قَتِيلُ الْعَبْرَةِ لَا يَذْكُرُنِي مُؤْمِنٌ إِلَّا اسْتَعْبَر»(11) بعضی گفتند قتیل العبره یعنی در جنگ هایی که حضرت امیرالمومنین داشتند آنها بر کشته هایشان گریستند تا تبدیل شد به خشم، نه این نیست قتیل العبره از این طرف است، یعنی من کشته شدم برای اشک. اما آیا ما باید این طوری قرار بدهیم که حضرت کشته شد که ما گریه کنیم و گناهان مان پاک شود؟! این که خیلی تعبیر بدی است!

حضرت به شهادت رسیدند، به گونه ای هم صحنه عاشورا را شکل دادند که یک وجهه اش واقعا در اوج عاطفه است؛ یعنی در عین این که در اوج قدرت و عزت است و جنبه های حماسی آن جنبه های فوق العاده است، در اوج قربت و مظلومیت حادثه را حضرت شکل دادند که عواطف انسانها را سامان بدهند. یعنی حضرت خواستند آنها را در فضای تاریخی حزن سیر بدهند، لطیف ترین حزن هم حزن بر عاشوراست، چون حزن بد و خوب داریم. حزن های خوب بهترینش حزن بر امام است و ایشان عالم را وارد یک وادی حزن کردند که از لهو و لعب شیطان جدایش کنند.

سقیفه و شیاطین کارشان این است «أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلاد»(حدید/20) اما حضرت می خواهند آن را تبدیل کنند به یک امر جدی و این کار را هم کردند. ببینید چطوری یک بساط حزنی به پا کردند و زدند زیر این طلب شیطانی و به همش زدند! آنها یک دستگاه طلب بزرگ تاریخی درست کردند که خروجی آن را الان می بینید. امپراتوری مدرن همان بساط لهو و لعب آنهاست. کاباره ها و خوشی ها و عیاشی های بی معنا و مبتذل و کودکانه که قله اش همین است که می بینید، پنج روز کار کنند دو روز بروند کیف کنند! چهار پایان از این لذت ها بیشتر می برند این که یک قبرستان وارونه است! اینها چنین کاری می کنند. در مقابلش حضرت می خواهند مومنین را از عالم لهو و لعب بیاورند بیرون برای همین هم یک وادی حزنی درست کردند که این وادی حزن آدم را از این طلب های کودکانه و از عالم لهو جدا می کند.

جمع بندی بحث

من جمع بندی ام را عرض کنم، یک کلیاتی گفتم برای تحلیل فعل معصوم و تحلیل متأخر آن، همچنین اهدافی که معصومین داشتند که همه شان هم در آثارشان آمده منتها به شکل منظمی باید اینها جمع بندی بشود. همه این اهداف است، دنبال حکومت اند اما حکومت سال 61 کوفه هرگز، چون می دانند این حکومت به دست آمدنی نیست. ایشان می دانند بروی بگیری هم چیزی درست نمی شود. امام اسم اعظم دارد و می تواند یک تصرف کند و کوفه که هیچ، عالم بیاید دستش اما حضرت برای این که قلوب را هدایت کنند و از وادی ظلمات عبور بدهند، با شهادتشان و با ایجاد یک فضای حزن عاطفی در عالم آن کار را کردند.

ایشان برای اقامه معروف که حقیقت ولایت است، برای اصلاح امت که بر مدار امام قرار گرفتن است و برای این که مردم در صراط مستقیم که وادی ولایت امام است قرار بگیرند، این کار را کردند. این اتفاق هم می افتد چون خدا وعده داده اما در عصر ظهور، عصر رجعت و قیامت. پس حضرت برای این مقیاس کار می کنند. کسی که رجعت را می بیند در نامه سر به مهرش وارد شده که یک قسم کارتان را باید حالا انجام بدهید و یک قسم را در رجعت. امام که دنبال حکومت کوفه سال شصت و یک نیست، اگر بود هم ما می گفتیم معصوم است بوده! ما نمی خواهیم فعل معصوم را قید بزنیم ولی نبوده و می دانسته دنبال یک حاکمیت بزرگتری است که از مسیر ولایت ائمه بعد از ایشان عبور می کند تا می رسد به دوران ظهور و رجعت و قیامت.

پی نوشت ها:

(1) الخرائج و الجرائح، ج 1، ص: 172

(2) كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص: 482

(3) علل الشرائع، ج 1، ص: 211

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 435

(5) معاني الأخبار، النص، ص: 2

(6) تفسير القمي، ج 1، ص: 236

(7) مشارق أنوار اليقين في أسرار أمير المؤمنين عليه السلام، ص: 261

(8) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 3، ص: 270

(9) تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 816

(10) المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص: 60

(11) كامل الزيارات، النص، ص: 108