نسخه آزمایشی
چهارشنبه, 05 ارديبهشت 1403 - Wed, 24 Apr 2024

در ایام شهادت امام باقر در حسینیه حق شناس/ علم امام در ارتباط با کتاب الله و طریق بهره مندی از معارف اهل بیت

متن زیر سخنرانی آیت الله میرباقری به تاریخ 7 شهریورماه سال 96 است که در ایام شهادت امام باقر علیه السلام در حسینیه مرحوم آیت الله حق شناس برگزار شده است. ایشان در این بحث اشاره می کنند حامل حقیقی علوم، اهل بیت هستند که با بندگی خداوند به این مقام رسیده اند. محتوای این علم که در دست اهل بیت است توحید و عبودیت است. انسان ها برای دست یابی به علم حقیقی لازم است که به اهل بیت رجوع کنند و آنان واسطه خداوند برای کسب معرفت الله هستند. اهل بیت علیهم السلام این علم را به هر شخصی که آمادگی اش را داشته باشد به اندازه ظرفیتش عطا می کنند. سه شرط اساسی برای بهره مندی از این علم در کلام امام صادق علیه السلام سه چیز است: انسان خود را مالک نداند، خود به دنبال تدبیر امورش نباشد و تمام مشغله اش امر به معروف و نهی از منکر باشد. اگر انسان این سه قدم را به درستی برداشت باب علم الهی به روی او گشوده خواهد شد.

اهل بیت، حاملان علم الهی

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم والحمدلله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی أعدائهم أجمعین. یکی از شئونی که خدای متعال به انبیاء الهی و اولیاء خود عنایت کرده است و به نحو جامع و کامل به اهل بیت علیهم السلام عنایت فرموده، علم الهی است «هُوَ الْعَليم» علم در محضر خدای متعال است و حقیقت آن بر اساس بندگی عطا می شود. ممکن است اموری که ما از آنها به اطلاع و آگاهی تعبیر می کنیم به اهل فسق و کفار هم داده شود، ولی حقیقت علم الهی بر اساس بندگی عطا می شود؛ به اندازه ای که انسان عبد باشد اسرار علوم الهی را به او عطا می کنند. لذا حامل حقیقی علوم، انبیاء الهی هستند که با بندگی این قابلیت را پیدا کردند تا خدای متعال آن اسرار الهی را به آنها عنایت کند، بعد هم امانت دار این علم الهی بودند و این علم را به امت خود عطا کردند؛ البته به اندازه ای که آنها تحمل و آمادگی برای دریافت این علوم داشتند.

همه این علوم نزد وجود مقدس معصومین علیهم السلام است «وَ عِنْدَكُم مَا نَزَلَتْ بِهِ رُسُلُهُ وَ هَبَطَتْ بِهِ مَلَائِكَتُهُ» هر چه ملائکه الهی نازل کردند و هرآنچه انبیاء با خود آوردند، در محضر معصومین علیهم السلام است. در این زمینه روایات فراوانی داریم؛ لذا از مسلمات معارف اهل بیت علیهم السلام این است که در همه امور از جمله علم، سابق بر همه انبیاء الهی هستند. حتی هر آنچه نزد انبیاء اولوالعظم الهی بوده به نحو جامع نزد معصومین علیهم السلام است.

علم به کتاب الهی مهم ترین علم

ائمه معصومین علیهم السلام علوم متنوع و متعددی دارند، از جمله آنها بلکه شاید مهمترین آنها، علم به کتاب الهی، با همه حقائق و اسراری که دارد، است. معارف قرآن به نحو جامع جز در نزد اهل بیت علیهم السلام نیست. همه آنچه خدای متعال در کتب آسمانی قرار داده است به نحو جامع در این کتاب است «مُهَيْمِناً عَلَيْه»(مائده/48) به تعبیر قرآن این کتابی است که نسبت به همه کتب آسمانی «مهیمن» است و همه اسرار این کتاب نزد امام علیه السلام است.

خدای متعال می فرماید: «بلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ في صُدُورِ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ»(عنکبوت/49) قرآن آیات بینات الهی است. اگر یک آیه قرآن به کسی عطا شود، مقام بندگی و خشوع در او پیدا می شود «لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّه »(حشر/21) اگر حقیقت یک آیه به انسان عنایت شود به مقام بندگی می رسد. قرآن می فرماید این آیات بینات در سینه انسان هایی است که خدای متعال این علم الهی را به آنها عنایت کرده است. در کافی از وجود مقدس امام باقر ارواحنا فداه نقل شده است؛ خدای متعال نمی فرماید قرآن «بَيْنَ دَفَّتَيِ الْمُصْحَف»(1) است، علم قرآن در دو جلد مصحف نیست، بلکه علم قرآن «في صُدُورِ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ»(عنکبوت/49) است که ما اهل بیت هستیم.

امام صادق علیه السلام به سدیر فرمودند: آصف بن برخیا از این علم الکتاب به اندازه یک قطره از دریا داشت. در بعضی روایات دارد؛ به اندازه ای که یک پرنده به دریا نوک بزند و منقار او از دریا تر شود، به همان اندازه علم الکتاب داشت. آن گاه تخت بلقیس را در کمتر از یک چشم بهم زدن از یمن تا شام برای حضرت سلیمان آماده کرد «آتيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُك» (نمل/40) تعبیر روایت این است که از آن علم الهی خود استفاده کرد و در کمتر از یک چشم به هم زدن زمین را جمع کرد و دوباره سر جای خود برگرداند.

قرآن با همه مقاماتی که دارد در وجود امام است، لذا امام صادق علیه السلام فرمودند: «وَلَدَني رسولُ الله» من فرزند ظاهری و معنوی وجود مقدس نبی أکرم هستم. اگر فرزندی، ظاهری باشد فقط وراثت های ظاهری بدست می آید، ولی اگر فرزندی، ظاهری و باطنی بود، وراثت باطنی هم بدست می آید وآن علوم و اسرار هم منتقل می شود. «ولدني رسول الله و عَلِمتُ كتابَ الله»(2) سپس حضرت فرمودند: آنچه در آسمان ها و زمین و آنچه در بهشت و جهنم است را می دانم، آنچه بوده و خواهد بود، همه را می دانم؛ مثل این که به کف دست خود نگاه می کنم.

در حدیث دیگری که در کافی شریف آمده است که امام صادق علیه السلام در جمع اصحاب خود نشسته بودند و درجات ایمان آنان متفاوت بود. حضرت فرمودند: من آنچه در آسمان ها، زمین و بهشت و جهنم است، می دانم. برخی تعجب کردند که حضرت چه ادعایی می کند. ایشان فرمودند: این ادعای گزافی نیست، خدای متعال در قرآن فرموده است «وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ»(نحل/89) ای پیامبر ما قرآن را بر تو نازل کردیم و همه حقایق را در این کتاب بر شما بیان کردیم. البته «تبیاناً لکل شیء» برای کسی است که این کتاب در نزد او است و علوم کتاب را به او داده اند. انسان های معمولی به اندازه ای که پرده های این کتاب از مقابل دل و قلبشان برداشته شود، با حقائق کتاب آشنا می شوند.

حضرت فرمودند: این کتاب نزد ما اهل بیت است، بنابراین همه حقائق کتاب برای ما بیان شده است؛ لذا می فرمایند: من عالم به کتاب هستم. «علمت كتاب الله» مثل این که کف دست خودم را می بینم سماوات و ارض را هم می بینم، همانطور که شما کف دست خودتان را می بینید، من محیط به سماوات و ارض هستم.

این علمی که از آن سخن می گویم اسرار بندگی است. اگر انسان رموز شیطنت را یاد بگیرد، علم نیست، این که انسان قواعدی را یاد بگیرد تا بتواند در این دنیا سفره نفس خود را پهن کند و هر چه بیشتر نفسش را ارضا کند، این علم نیست، بلکه به تعبیر روایات ما جهل است. علم بساط بندگی است، وقتی بساط بندگی پهن شد، مشخص می شود بندگی چه اندازه نیاز به رمز و رموز دارد. بندگی کردن خدای متعال نیاز به علم دارد و إلّا شیطنت که با همین قواعد ظاهری هم واقع می شود و احتیاجی به آن اسرار ندارد. خدای متعال علوم و حقایق را به وجود مقدس نبی أکرم و اهل بیت عطا کرده است و یکی از مهم ترین آنها این است که خداوند به آنها علم داده است، لذا در روایات ما آمده است که علم هفتاد و سه حرف است؛ هفتاد و دو حرف آن در نزد معصومین است و یک حرف آن علم مستأصل است. در روایات ما است که ائمه علوم مختلفی دارند و همه علومی که خدای متعال نازل کرده، نزد آن هاست. مکرر در روایات آمده است که جای دیگر نروید، همه حقایق نزد آن هاست و اگر انسان جای دیگری رفت محروم می شود. امام صادق علیه السلام دو نفر از علمای ظاهری زمان خود را نام برد و فرمود یک حرف از کتاب نزد آنها نیست. باطن قرآن اسرار توحید و ولایت است، اگر کسی به این اسرار نرسید یک حرف قرآن را هم نفهمیده است.

امامان واسطه دریافت علم الهی

این علوم نزد اهل بیت است و به ما گفته اند فقط به آنها رجوع کنیم و فقط شاگردی آن مکتب را کنیم. در حدیث نورانی که در کافی است، حضرت مذمت کردند و فرمودند: «يَمُصُّونَ الثِّمَاد»(3) این قوم آب های مانده در برکه ها را (آب وقتی در برکه می ماند کم کم زلالی خودش را از دست می دهد) با اشتهاء میل می کنند «وَ يَدَعُونَ النَّهرَ الْعَظِيم» و نهر عظیم را رها می کنند. از حضرت سؤال شد که نهر عظیم چیست؟ ابتدا حضرت معنا کردند و فرمودند: نهر عظیم وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است؛ همه آنچه که خدای متعال به انبیاء داده بود به نحو جامع به پیامبر اکرم عنایت کرد. بعد ایشان نکته اصلی را بیان کردند: آنچه در نزد پیامبر بود به امیرالمؤمنین علیه السلام عطا شده است. لذا نهر عظیم می شود امیرالمؤمنین، می شود امام صادق علیه السلام. سپس فرمودند: اما عده ای دنبال دیگران می روند! همه حقائق و نهر و بحر معرفت اینجا است ولی اینها سراغ آب های مانده در برکه رفته اند!

امیرالمؤمنین علیه السلام ذیل آن حدیث مفصل اعراف را معنا کردند «نَحْنُ الْأَعْرَاف» در ادامه فرمودند «الَّذِي لَا يُعْرَفُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا بِسَبِيلِ مَعْرِفَتِنَا»(4) معرفت الله از طریق معرفت ما واقع می شود. هر کسی که می خواهد به معرفت برسد باید از این وادی عبور کند. سپس فرمودند: خدای متعال عاجز نبود معرفت خودش را مستقیم به قلوب بدهد ولی بر اساس حکمت، ما را واسطه قرار داده است، ما أبواب الله، سبیل الله، صراط الله و وجه الله هستیم، اگر کسی می خواهد به معرفت برسد باید از باب توحید وارد شود و سبیل توحید را طی کند، به صراط توحید برسد و در آخر به وجه الله برسد. این مقامات معرفت است؛ سپس فرمودند «لَا سَوَاءٌ مَنِ اعْتَصَمَ بِهِ النَّاس» آنهایی که دیگران به آنان چنگ می زنند، با امامی که شما دنبال او میروید یکی نیستند «حَيْثُ ذَهَبَ النَّاسُ إِلَى عُيُونٍ كَدِرَةٍ يُفْرَغُ بَعْضُهَا فِي بَعْض» مردم سراغ چشمه هایی می روند که آبی از آنها می جوشد ولی اصل ندارند، بلکه از این ظرف در آن ظرف می ریزند؛ این از او گرفته است و او از آن گرفته است لذا کدر است و رنگ هوای نفس به خودش گرفته است.

اگر انسان خالص نباشد و برای خدا تحصیل و تعیلم و تعلم نکند، علمش رنگ نفس می گیرد و اگر کسی از او یاد بگیرد وجودش نفسانی می شود «يُفْرَغُ بَعْضُهَا فِي بَعْض» از این ظرف به آن ظرف می ریزد و آلوده تر می شود «وَ ذَهَبَ مَنْ ذَهَبَ إِلَيْنَا» اگر کسی به ما اهل بیت رو بیاورد «إِلَى عُيُونٍ صَافِيَة» به سوی چشمه های زلالی آمده است که «تَجْرِي بِأَمْرِ رَبِّهَا» علم امام سراسر طهارت است، شراب طهور است، مطهِّر نفس و محیی دل است.

از خصوصیات کلام امام این است که احیاء نفس می کند. از علم امام به ماء طهور و ماء غدق و ماء معین تعبیر شده است، بنابراین اولین خصوصیت این شد که «ذَهَبَ إِلَيْنَا إِلَى عُيُونٍ صَافِيَة»، دوم «تَجْرِي بِأَمْرِ رَبِّهَا» به اذن پروردگار خودش جاری است و امام بدون اذن به هیچ کس چیزی نمی گوید و آخرین ویژگی این که «لَا نَفَادَ لَهَا وَ لَا انْقِطَاع» پایان هم ندارد. اگر کسی سر سفره علم امیرالمؤمنین علیه السلام مهمان شد، إلی الابد مهمان است و از این سرچشمه می نوشد؛ در بهشت هم باشد از این سرچشمه زلال می نوشد که از مهم ترین لذات بهشتی استفاده از علوم و معارف اهل بیت است، بنابراین هرچه خدا عطا کرده، به اهل بیت علیهم السلام عطا کرده است و معارف، اسرار و علوم نزد آنهاست.

امانت بودن علم الهی

نکته بعد این که اهل بیت علیهم السلام در رساندن این علوم و اسرار به بندگان خدا بخیل نیستند، منتها علم امانت الهی است. این بار امانت را باید در جایی زمین بگذارند که خدای متعال فرموده است. اهل بیت اُمناء الله هستند و علم سرّ است، اگر به کسی دادند، حق ندارد این سِر را افشا کند و به هر کسی بگوید. اگر فرد قابل اعتماد و رازداری پیدا شود، ائمه علیهم السلام معلم او هستند.

در توحید صدوق آمده که امام باقر علیه السلام راجع به تفسیر آیه «الصمد» بحث می کردند و «الف» و «لام» «صمد» محل بحث ایشان بود که در این خصوص اسراری را بیان کردند. سپس فرمودند: اگر برای آن علمی که خدای متعال به من عطا کرده است حَمَله ای پیدا می کردم (کسی که این علم را حمل کند) «لَنَشَرْتُ التَّوْحِيدَ وَ الْإِسْلَامَ وَ الْإِيمَانَ وَ الدِّينَ وَ الشَّرَائِعَ مِنَ الصَّمَدِ»(5) ایمان و اسلام و توحید و همه شرایع و مناسک دین را از کلمه «الصمد» برای او نشر می دادم؛ این کلمه را می شکافتم، لایه های آن را باز می کردم و کم کم همه این حقائق را از این یک کلمه برای او تبیین می کردم. حضرت میفرمایند: اگر چنین کسی را پیدا می کردم؛ جدم پیدا نکرد و من هم پیدا نکردم! با این که حضرت شاگردانی مثل جابر بن یزید جعفی داشتند که می گوید: حضرت هزاران حدیث به من گفتند و فرمودند: اینها برای خودت است و برای احدی نقل نکن.

جابر زمانی که میخواهد از امام باقر علیه السلام نام ببرد، می گوید: قال وصیّ الاوصیاء وارث علوم الانبیاء محمد بن علی بن الحسین علیهم السلام و به این صورت از حضرت نام می برد. همین جابر بن یزید می گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: قرآن می فرماید «وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»(انعام/75) به ابراهیم خلیل ملکوت آسمان ها و زمین را نشان دادیم و صاحب یقین شد، این یعنی چه؟ حضرت اشاره ای به آسمان کردند و پرده را کنار زدند. با وجود اینکه جابر بن یزید با چنین ویژگی هایی در آن زمان بود، امام صادق علیه السلام فرمود: اگر چنین کسی را پیدا می کردم همه حقائق را از کلمه «صمد» به او می گفتم، ولی پیدا نشد!

در حجاب رفتن علم حقیقی در دوران غیبت

نکته دیگر این است که علم ائمه علیهم السلام مثل ولایت آنها است و در یک حجاب تاریخی قرار گرفته و دستگاه ائمه جور نگذاشتند آنچه در غدیر باید اتفاق می افتاد، بیفتد، خورشید وسط آسمان بیاید و همه عالم استفاده کنند، این امر موکول به عصر ظهور شد؛ لذا یکی از خصوصیات عصر ظهور این است که علم امام ظاهر می شود. فرمود: دو حرف از علوم تا به حال ظاهر شده است و مابقی آن در آینده ظاهر خواهد شد «ظَهَرَ الْمَاءُ عَلَى وَجْهِ الْأَرْض»(6) علم امام که ماء معین و ماء غدق است با کنار رفتن حجاب و ظهورِ حقائق عالم، ظاهر می شود. این علمی که در باطن عالم و در باطن وجود امام است، به وسیله امام ظاهر می شود؛ در واقع عالم تجلّی گاه امام می شود. (ظهور یعنی امام که کلمه غیبی است ظاهر شود و به تبع، علم امام هم روی زمین ظاهر می شود)

بنابراین باید عصر ظهور برسد و حجاب ائمه جور برداشته شود تا عالم آماده شود و حقیقت ولایت و معارفی که نزد امام است تجلی کند؛ آن گاه همه مؤمنین می توانند حامل علم شوند. فرمود: در زمان ظهور عقول کامل می شود؛ حضرت دست روی عقل ها می گذارند و عقل کامل می شود. در حال حاضر اگر مؤمنین کامل را کنار بگذارید، یک عقل کامل وجود ندارد. این حجاب که برداشته شود هم ولایت امام و هم علم امام ظاهر می شود،آن گاه انسان معنای علم را می فهمد و طعم معرفت و بندگی چشیده می شود. تا زمانی که امام ظهور نکند، عالم تاریک است و علم نیست. «إِنَّمَا هُوَ نُورٌ» باید امام تجلی کند تا انسان عالم شود و إلّا همه در تاریکی و حیرت هستیم.

بهره مندی از علم الهی در زمان غیبت به اندازه ظرفیت انسان

درست است که آن علم حقیقی تا عصر ظهور در پرده رفته است ولی علوم به صورت جزئی و به اندازه ظرف انسان به او عطا می شود. در آن حدیث نورانی آمده است؛ وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمؤمنین علیه السلام «کانا یعلمانه من مکنون سر الله» مستمراً از اسرار مکنون الهی به سلمان تعلیم می کردند. حضرت فرمود: به این دلیل که او «مِنَّا أَهْلَ الْبَيْت» بود؛ لذا اسرار بیت را به او می گفتند. امام آمادگی دارد علم به ما عطا کند و از این امر ابایی ندارد. در روایات ما مفصل بحث شده است که اگر کسی می خواهد عالم شود و به او علم بدهند چه باید بکند. یکی از شرایط این است که باید از اهل بیت و تابع شود، باید سِرّ نگهدار باشد؛ شخصی به حضرت عرض کرد اجداد شما از علوم پنهانی که علوم بلایا و منایا یکی از آنها است، برای اصحاب خود می گفتند، شما چرا به ما نمی گویید؟! امام صادق علیه السلام فرمود: کدام حدیث را من به تو گفتم و تو برای دیگران نقل نکردی؟ اصل کلام اسرار است و اگر نتوانی نگهداری که نمی توانیم آنها را بگوییم.

به دست آوردن این علوم شرط دارد و اگر کسی می خواهد امام به او تعلیم کند باید این شرائط را تحصیل کند. اگر تحصیل کرد، هر کجای عالم باشد علم را به او میدهند؛ زیرا امام از ما به خود ما نزدیک تر است، حجت بالغه است، امام باب علم الهی است و این باب در همه عالم باز می شود و محدود به یک مکان نیست. آن کسی که صاحب علم است محیط به همه ما است و اگر آماده شدیم عطا می کند.

عنوان بصری در دوره کهنسالی خود به محضر امام صادق علیه السلام آمد -مدعی ها در زمان امام صادق علیه السلام زیاد بودند اما او را اشباع نکردند لذا محضر امام صادق علیه السلام آمد- حضرت او را راه ندادند تا آماده شود. متوسل به محضر نبی أکرم صلی الله علیه و آله و سلم شد و برگشت، آن گاه حضرت او را راه دادند. حضرت پرسیدند: چکار داری؟ گفت: آمدم از علم شما استفاده کنم. حضرت فرمودند: درست آمدی، علم همین جا است و در جای دیگر خبری نیست. سپس دو نکته به او فرمودند؛ نکته اول این که علم قیل و قال نیست «هُوَ نُورٌ يَقَعُ فِي قَلْبِ مَنْ يُرِيدُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْ يَهْدِيَه»(7) علم نوری است و در قلب آن انسانی واقع می شود که خدای متعال اراده هدایت او را دارد. خدای متعال اگر بخواهد کسی را هدایت کند شرح صدر به او می دهد «فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ»(انعام/125)

رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در مورد شرح صدر فرمود «نُورٌ يَقْذِفُهُ اللَّهُ فِي قَلْبِ الْمُؤْمِنِ فَيَشْرَحُ صَدْرَهُ وَ يَنْفَسِح‏»(8) شرح صدر یک حقیقت نورانی است که وارد قلب مؤمن می شود و با ورود این علم بساط قلب پهن و گسترده می شود و مومن شرح صدر پیدا می کند. به حضرت عرض کرد: علامت این روشنی قلب و شرح صدر چیست؟ فرمود «الْإِنَابَةُ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ التَّجَافِي عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الِاسْتِعْدَادُ لِلْمَوْتِ قَبْلَ نُزُولِهِ» کسی که به علم و شرح صدر رسید دل کنده از تمام دنیا می شود و مهیای دار الخلود که دار قرب الهی است می شود، و آماده رفتن است، قبل از این که فرصت تنگ شود؛ خودش بساطش را جمع کرده و دنبال مرگ است.

استاد عزیزی در وصیتنامه خود نوشته بود: همانطور که کیف شما در دست شماست و در کمربندی ها دنبال اتوبوس ها می دوید، من از ابتدای بلوغ کیفم در دستم است و به دنبال مرگ خودم می دوم. اگر به کسی علم بدهند بی قرار در دنیا می شود و بی قراری علامت علم است؛ حضرت فرمود: علم همان نورانیت است، خدای متعال اگر بخواهد کسی را هدایت کند به او علم می دهد «هُوَ نُورٌ يَقَعُ فِي قَلْبِ مَنْ يُرِيدُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْ يَهْدِيَه» مکان آن علم هم قلب است و باید به قلب انسان اعطا شود، پس قیل و قال ، سر و صدا و سیاهی روی سفیدی نیست. شرح صدر، نورانیت قلب و هدایت راه است.

عبودیت شرط طلب علم الهی

سپس فرمودند: اگر می خواهید به شما علم بدهند، این چند کار را باید انجام دهید «فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِي نَفْسِكَ حَقِيقَةَ الْعُبُودِيَّة» در باطن خود طلب عبودیت را ایجاد کن. هرگاه حقیقت بندگی را در وجود خودت طلب کردی، یا به تعبیر دیگر در وجود خود متحقق کردی، آن گاه به سراغ ما بیا. دوم این که «وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِه» آنچه می دانی را باید عمل کنی تا این علم را به تو بدهم و سوم هم این که «وَ اسْتَفْهِمِ اللَّه» علم را از خدا بخواه و اعلام افتقار به خدا کن. علم نزد خداست و از آنجا می آید «يُفْهِمْكَ» خدای متعال به تو می فهماند.

به حضرت عرض کرد: این «بندگی» که شرط استفاده از علم شماست، چیست؟ حضرت فرمود: سه رکن دارد؛ اول این است که «أَنْ لَا يَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِيمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْكاً» عبد در امانت های خدا احساس مالکیت نمی کند؛ همه آن ها امانت است. یک روزی آن ها را نداشتیم و یک روزی هم ممکن است از ما بگیرند. خودتان را مالک امانات ندانید، اگر مالک دانستید علم به شما نمی دهند. علم امانت خداست و امانتی است که به اهل امانت می دهند. اگر انسان امانت خدا را ملک خودش دانست، خیانت در امانت می کند. برای مثال اگر من که پشت گیشه در بانک نشسته ام، آن پول ها را برای خودم بدانم، خیانت میکنم و مطابق میل خود خرج میکنم، ولی اگر امانت بدانم آنطور که باید خرج کنم آن را خرج میکنم.

اگر دارائی هایی که خدای متعال به شما امانت داده است امانت دانستید و امانتدار خدا بودید، خرج کردن در راه خدا هم برای شما آسان می شود «هَانَ عَلَيْهِ الْإِنْفَاقُ فِيمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى» مأموریت های خودش را خوب انجام می دهد و آن جایی که می گویند، بار را زمین می گذارد، چون خودش را امانت دار می داند. اگر اینطور شوید به شما علم می دهند.

علم امانتی نیست که به هر کسی بدهند تا در آن خیانت کند. پول را به کسی که خیانت کند میدهند ولی علم و اسرار الهی امانت است و به کسی میدهند که خودش را مالک نمی بیند، لذا بار را در جایی می گذارد که خدا دستور داده است و جایی هم که او را نهی کرده است، حتی اگر اصرار کنند یک کلمه از دهان او بیرون نمی آید.

دوم فرمود: «وَ لَا يُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِيرا» اگر بنده است به تدبیر خود نمی پردازد. تو ملک خدا هستی؛ خدای متعال از ابتدا تو را تدبیر کرده است و تا ابد هم تبدیر خواهد کرد. تو در کار خدا دخالت نکن، مگر خودت تا به حال رزق خودت را تأمین می کردی؟ در رحم مادر چه کسی ما را اداره کرده است؟ در طفولیت چه کسی رزق ما را داده است؟ باز هم همان خدا رازق است. یک مقدار که بزرگ می شویم گمان می کنیم برای خدا هم بزرگ شده ایم، در حالی که برای خدای متعال طفولیت و الان علی السویه است. حضرت می فرماید: تدبیر خود نکنید، نه این که تدبیر نکنیم بلکه تدبیر خود نکنیم و کار خودمان را تفویض کنیم که از ارکان ایمان است. سومین مورد هم این است که وقتی کار خودت را تفویض کردی، آن چه که باید تدبیر کنی این است «جُمْلَةُ اشْتِغَالِهِ» همه دل مشغولی او أمر و نهی است «فِيمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْه» همه دل مشغولی او این است که خدا چه فرموده است.

اگر انسان تدبیر خود کند، دیگر مجال برای اشتغال به أمر و نهی ندارد. فارغ از خود که شدی و مشغول به مولا شدی، آن گاه می بینی أمر و نهی او چیست. در روایتی حضرت فرموده است: رزق حلال را از راه خودش بدست بیاور و در راه خودش هم خرج کن. این کار را انسان انجام می دهد، سپس می فرماید: علم را این طور بدست بیاور و این طور تعلیم کن. باز هم انسان به دست می آورد؛ این ها عین بندگی است، اشتغال به نفس و تدبیر نفس نیست، معیشت عباد الله هم تدبیر نفس نیست، بلکه تدبیر بندگی است. کسانی که عباد الله نیستند، نماز خواندن آنها هم تدبیر نفس است و به نحوی برای خودشان کار می کنند.

برتری جویی مانعی در برابر بندگی خداوند

سپس حضرت فرمود: اگر این سه قدم را برداشتید؛ یعنی خلع مالکیت کردید، امانت دار شدید، تدبیر خود را کنار گذاشتید و تدبیر بندگی کردید، دیگر فرصتی برای جدال و مراء و برتری جوئی در عالم ندارید. به رخ کشیدن علم و تجملات و ثروت تمام می شود. در ادامه فرمودند: وقتی این بساط جمع شد حالا می توانید راحت از وادی نفس و شیطان و از وادی دنیا عبور کنید. این تازه اولین قدم است؛ گمان نکنید اگر کسی این قدم ها را برداشت راه را رفته است بلکه این آغاز راه است.

در انتها حضرت فرمود: آن گاه اگر بیایید ما هستیم. بعد حضرت این آیه را خواندند «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَة»(قصص/83) قرآن اشاره به یک سرای باعظمت می کند، اشاره به دور که به قول بزرگان علامت تعظیم است. آن دار که در دسترس احدی نیست و دور از دسترس است «نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً»(قصص/83) برای کسانی قرار می دهیم که دو خصوصیت دارند؛ برتری جوئی در زمین ندارند و فساد انگیزی هم نمی کنند. هر کسی که به دنبال برتری بر دیگران باشد دنبال فساد انگیزی است. این عالم برای بندگی ساخته شده است، همه باید در آن آیه و نشانه باشند، راهنمایی به سمت خدا باشند، اگر تو می خواهی سد راه مردم شوی، خودت را اثبات کنی، دیگران را به خودت دعوت کنی و غلبه پیدا کنی، پس به دنبال فساد هستی. بنده دنبال غلبه کردن نیست، از منظر او همه عبد هستیم پس بر چه کسی غلبه پیدا کند. اگر کسی دنبال برتری جوئی بود به همان اندازه که دنبال برتری خودش است در عالم دنبال فساد است، حتی اگر بگوید من اصلاح می کنم.

مرحوم دستغیب در کتاب «استغاذه» داستانی را نقل کردند که شخصی کتابی نوشته بود به نام مکائد شیطان. عالمی شیطان را خواب دید؛ در خواب به شیطان گفت: دیدی فلانی آبروی تو را برد و چطور همه نقشه های تو را برملا کرده است؟ شیطان گفت: او که به دستور خود من می نویسد و اثبات نفس می کند. او با من مبارزه نمی کند بلکه می خواهد علم خودش را اثبات کند، من خودم به او یاد دادم. اگر کسی اینطور شد و برتری جوئی داشت حتما فساد هم می کند، حتی به اندازه یک ذره.

حضرت فرمود: اگر کسی یک ذره برتری جوئی داشته باشد، مثلا می خواهد که بند کفش خودش از بند کفش رفیقش جدیدتر باشد و بگوید کفش من بهتر است، همین اندازه برتری جویی هم مانع می شود که به «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ» برسد؛ آن سرای آخرت برای کسانی است که بساط اثبات نفس و برتری جوئی را جمع کردند و دنبال فساد نیستند، بلکه دنبال بندگی هستند. اثبات خود در عالم به هر وجهی باشد فساد است؛ زیرا ما کسی نیستیم که خودمان را اثبات کنیم. همه عالم آیات هستند؛ تو سنگ راه شدی و می خواهی چشم دیگران را به خودت دعوت کنی! بنا بود همه ما مردم را به خدا دعوت کنیم، حالا چگونه می شود که انسانی حجاب راه دیگران شود و می خواهد دل آنها را به سمت خودش بکشد؟! «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين» عاقبت هم برای متقین است؛ قرآن اشاره می کند تقوا یعنی ترک علو و برتری جوئی و فساد.

حضرت فرمود: این اول درجه تقواست. قرآن می فرماید «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين» شما متقی شوید و «عاقبة» که مقامات بعدی است به سراغ شما می آید. روایتی ذیل این آیه داریم که حضرت فرمود «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ» یعنی ولایت ما؛ ولایت ما برای این آدم ها است و بالاتر از آن «وَ الْعاقِبَةُ» را فرمود: یعنی خود ما برای این بندگان صالح خدا هستیم و امام اینها هستیم، هرچه داریم برای اینها است و به اندازه ظرفیت آنها به آنها می دهیم. اگر کسی اینطور شد، می تواند از علوم ائمه علیهم السلام استفاده کند.

وجود مقدس امام باقر علیه السلام أبوابی را از آن حقائق به اندازه ای که ما تا ظهور به آن نیاز داریم ظاهراً و باطناً گشودند. اگر کسی آماده شد حضرت حاضر هستند به او علم عطا کنند، بخل هم ندارند، دور و نزدیک هم ندارد. تقریبا هزار و سیصد و بیست و چهار سال قبل حضرت از دنیا رحلت فرمودند و به شهادت رسیدند، اگر کسی بگوید الان من چطور از علم ایشان استفاده کنم، این همان امام را نشناختن است. اگر کسی امام را شناخت می فهمد که امام مرده و زنده و حاضر و غایب ندارد. در اذن دخول می گوییم خدایا همانطور که من در حضور این امام به عظمت او قائل هستم، در غیبت هم قائل هستم. اگر انسان این را قائل نباشد برای چه به زیارت می آید! امامی که مرده و زنده دارد زیارت رفتن او زیارت رفتن مرده می شود، پس چه فایده ای دارد؟!

بنابراین آن علم الهی، آن چراغ هدایتی که در دل آدم روشن می شود، امانت است و این چراغ را نمی شود هر جایی که دل ما می خواهد استفاده کنیم. اگر ان شاء الله خدا به همه ما توفیق داد تا این قدم ها و قدم های دیگری را که در معارف اهل بیت آمده است برداشتیم، باب علم امام به روی انسان باز می شود و اسرار معرفت را به اندازه ای که در عصر غیبت ممکن است به ما عطا می کنند، البته عصر ظهور خود عصر دیگری است که ان شاء الله خدا روزی ما کند تا درک کنیم. السلام علیک یا اباجعفر محمد بن علی الباقر...

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 214

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 61

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 222

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 184

(5) التوحيد (للصدوق)، ص: 92

(6) الإختصاص، النص، ص: 102

(7) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏1، ص: 225

(8) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏65، ص: 236