نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 09 فروردين 1403 - Thu, 28 Mar 2024

بررسی قرب به امام زمان در مسجد غربای شاهرود/ بهره مندی از امام زمان در دوره های مختلف غیبت و ظهور

متن زیر سخنرانی آیت الله میرباقری است که به تاریخ 24 اردیبهشت 94 در مسجد غربای شاهرود در باب مسئله غیبت حضرت حجت ایراد شده است. ایشان در این جلسه عنوان می کنند که معصومین علیهم السلام به عنوان انسان کامل و فرستادگان حق، مجرای تام و کامل معرفت انسان نسبت خداوند می باشند، چشمه های جوشانی که انسان سالک را به سرچشمه مقصود رهنمون می سازند. معصومین از آن جهت که انسان کامل اند دارای شئونات کمالی می باشند و انسان می تواند از طریق توجه به هر یک از این شئونات به بارگاه الهی راه یابد، گاهی از شأن علم، گاهی از شأن محبت و قس علی هذا. در ادعیه و زیارات هم انسان با عرض سلام به شئونات مختلف معصوم، به هریک از این ابعاد وجودی معصوم توجه می نماید تا راه روشنی به سوی حقیقت بیابد، و این مختص امام حاضر و زنده نیست بلکه در مورد امام غیرحی و غایب هم صادق است. امام غیر حی و غایب در دو حالت اشتراک دارند و اول، این که جسم هر دو از انظار ظاهری مخفی است، و دوم این که حقیقت ولایت هر دو در حجاب است. اما حالت سومی وجود دارد که مختص امام غایب است و آن، این که به عنوان معجزه الهی سیر نبوت و ولایت را به کمال نهایی می رساند به طوری که تمام انبیا و اوصیای پیشین به عالم دگرگون شده در عصر ظهور رجعت می نمایند و در این سیر تکاملی حضور می یابند.

فلسفه وجود امام و باب الله بودن آنها

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعنة علی اعدائهم اجمعین. در باب وجود مقدّس امام زمان أروحنا فداه صحبت زيادی شده است، ولي هر چه به اين موضوع پرداخته شود باز هم كم است و جای بررسی دارد؛ زیرا طريق توجّه و نزديكي ما به خداي متعال و راه بندگي ما، وجود مقدس امام به طور کلی و وجود مقدس امام زمان عليه السلام به طور خاص است. اگر كسي به امام نزديك و از امام برخوردار و متنعم شود در واقع از سرچشمه توحيد و از اصلي ترين منبع و سرچشمه معرفت استفاده كرده است. حالا سخن اين است كه آیا با فرض غيبت ظاهري امام عليه السلام راه براي استفاده و بهرمندي از امام عليه السلام وجود دارد يا نه؟ و اين راه چيست؟ ما چگونه مي توانيم به امام زمان عليه السلام نزديك شويم و تقرّب پيدا بكنيم؟

مقدمتاً به دو نكته اشاره مي كنم: يكي اين است كه يك سلسله خصوصيات در ائمه عليهم السلام وجود دارد كه در آن ها هيچ تفاوتي بين امام حيّ و ميّت، و بین امامي كه به حسب ظاهر در قيد حيات هست و امامي كه به حسب ظاهر از دنيا رفته است وجود ندارد. و طبيعتاً هيچ تفاوتي در اين جهت بين امام غایب و ظاهر نيست. فرض كنيد وقتی شما زيارت جامعه كبيره را مي خوانيد هم می توان آن را نسبت به امام حاضر خواند، هم نسبت به امام غایب، هم نسبت به امام حيّ خواند هم نسبت به امام بعد از حيات. وقتی در محضر امام رضا عليه السلام يا سایر ائمه عليهم السلام زيارت جامعه كبيره را مي خوانيم، بحسب ظاهر در دنيا نيستند و ما در برابر بارگاه شان مي ايستيم و زيارت جامعه كبيره را از اول تا آخر خطاب به امام عليه السلام مي خوانيم، كما اين كه خطاب به امام زمان عليه السلام با فرض غيبت خوانده مي شود.

يكي از سندهايي كه براي اين زيارت ذكر كردند شرح مرحوم مجلسي بزرگ پدر علامه مجلسي بر «من لا يحضر» مرحوم صدوق است که دو تا شرح دارند. همان طور که مي دانيد «من لا يحضر» از قديمي ترين و معتبرترين و يكي از چهار كتاب اصلي روايي شيعه یعنی «كتب اربعه» است. ايشان دو شرح بر اين كتاب دارند؛ یکی شرحي كه کاملاً به زبان عربي است و دیگری شرحي به زبان فارسي تحت عنوان «لوامع صاحب قران»، كه اين شرح ناقص است و به پايان نرسيده است.

در مقدّمه شرح زيارت جامعه داستانی آمده است که علامه مجلسی از مرحوم صدوق نقل مي كنند و مي فرمايند كه من به نجف مشرف شدم و براي اينكه تهيأ و آمادگي براي زيارت اميرالمؤمنين پيدا كنم روزها را در مقام صاحب الزمان عليه السلام مشغول رياضت بودم و شب ها به حرم مي آمدم و طوري محبت اميرالمؤمنين در دل من شعله ور شده بود كه امكان جدا شدن از حضرت و نجف و حرم براي من وجود نداشت. تا اين كه شبي در حرم حضرت كه مكاشفه اي دست داد و به سامرا حرم عسكريين سلام الله عليهما مشرف شدم، آن جا توضيح مي دهند پوششي سبز رنگ روي ضريح حضرت بود که تا آسمان مي رفت. گويا حضرت پشت به اين ضريح تكيه داده بودند. من وارد شدم و سلام كردم. حضرت فرمودند جلو بيا! باز هم تأكيد كردند. در نزديكي حضرت ايستادم و خطاب به حضرت زيارت جامعه كبيره را از اول تا آخر خواندم.

بعد مي فرمايند وقتي اين صحنه پيش آمد حالم تغيير كرد و دل كنده سامرا شدم. در بيداري به سامرا رفتم و همه آنچه در آن حالت ديده بودم در بيداري پيش آمد. ایشان مي گويد از حضرت سؤال كردم اين زيارت از جد شما امام هادي عليه السلام است؟ فرمودند بله اين زيارت از جد من امام هادي سلام الله عليه است، هر چه در آن حالت ديده بودم در حال بيداري ديدم.

اين زيارت را خطاب به امام زمان عليه السلام هم مي توانید بخوانيد، خطاب به امامي هم كه به حسب ظاهر در اين دنيا نيستند مي توان خواند. وقتي اين زيارت را خطاب به امام عليه السلام مي خوانيد در هر سلامي كه نسبت به امام عليه السلام مي دهید از همان شأن امام إجابتي مي گردد و جوابي داده مي شود. به تعبير ديگر ائمه عليهم السلام «أبواب الله» هستند، يعني چه؟ يعني اگر كسي بخواهد وارد وادي توحيد شود بايد از وادي ولايت امام وارد گردد و راه ديگري نيست. اين طور نيست كه هر كسي بتواند خودش مستقيماً قدم در وادي توحيد بگذارد و برسد.

البته معناي اين سخن اين نيست كه خداي متعال العياذ بالله عاجز و ناتوان است و نمي تواند براي هر كسي راه مستقيمی قرار دهد. مشيّت الهي به اين تعلق گرفته است كه راه رسيدن به خداي متعال از طريق اهل بيت عليهم السلام باشد و سالک راه حق از باب ولايت اهل بيت عليهم السلام وارد شود. هر كسي بخواهد وارد وادي توحيد شود بايد از وادي ولايت ائمه عليهم السلام وارد شود. يكي از شؤون ائمه عليهم السلام اين است كه ابواب الله و توحيد هستند. برای این که حقيقتي از حقائق توحيد به كسي از صدر تا ذيل حَتّي انبيا و اوليا عطا شود بوسيله اهل بيت عليهم السلام است.

طبق روایات علت اين كه به اميرالمؤمنين عليه السلام اميرالمؤمنين گفته مي شود این است که «يميرهم العلم»، علم و معرفت به حقایق، و نورانيت، به هر مؤمني كه برسد به واسطه اميرالمؤمنين است. ايشان هستند كه علم را تقسيم مي كنند و به مؤمنين مي رسانند: «يميرهم العلم»(1) اين مؤمنين، از مؤمنين عادي شروع مي شود و تا سلمان، ابراهيم خليل، موساي كليم و امثالهم امتداد می یابد. پس ائمه ابواب التوحيد هستند. وقتي مي گوييم ائمه عليهم السلام ابواب توحيد هستند بدین معناست که ائمه شؤون و مقاماتي دارند و هر مقامي از مقامات ائمه عليهم السلام يك راه به سوي خدا است.

سلام به اهل بیت و ارتباط از طریق آن اسم و طریق رسیدن به مقامات متنوع

در زيارت جامعه كبيره مقامات مختلفي براي ائمه ذكر مي شود؛ از جمله این که ائمه عليهم السلام «أهل بيت النبوه» هستند، «معدن الرسالة» هستند، «خزائن العلم» هستند، «منتهي الحلم» هستند، «أصول الكرم» هستند، «قاده الأمم» هستند، «محال معرفه الله» هستند؛ يعني همه معرفت الهي در آن ها حلول كرده است، «مساكن بركه الله» هستند؛ یعنی آن جايي كه بركات الهي قرار پيدا مي كند و آرام مي گيرد در وجود امام است، و بقيه مقاماتي كه براي ائمه عليهم السلام هست.

وقتي انسان رو به ائمه مي ايستد و به آن ها سلام مي دهد در واقع شأني از شؤون امام را مخاطب قرار مي دهد و به آن شأن سلام مي دهد، به تعبير ديگر در مقابل آن مقام امام تواضع مي كند. معناي سلام همين است. انسان نسبت به آن شأن امام تواضع و خشوع و عرض ادب مي كند و از همان شأن امام بابي به سوي انسان باز مي شود. حال اگر بخواهيم ساده بگوييم که از هر شأن امام به انسان جوابي داده مي شود به چه معناست، معنايش اين است که انسان از همان مقام امام راهي به سوي خدا پيدا مي كند؛ چون هر مقامي از مقامات امام راهي به سوي خدا است.

اگر گفته مي شود: «السَّلامُ عَلي مَحالِّ مَعرفَهِ اللهِ»، در حقیقت شما به اين شأن امام سلام مي كنيد و از همين وادي دري به روي امام باز مي شود. «التّامّينَ في مُحَبَّهِ اللهِ»؛ ائمه عليهم السلام به محبت تمام رسيدند، محبتشان نسبت به خداي متعال محبت كامل است. اين محبت امام، بابي به سوي خدا است. اگر انسان بخواهد به محبت برسد بايد از اين وادي برسد. وقتي در مقابل اين شأن امام تواضع مي كنيم از همين شأن امام بابي به روي ما باز مي شود. وقتي گفته مي شود «السَّلامُ عَلي مَحالِّ مَعرفَهِ اللهِ» بابي از معرفت به روي انسان باز مي شود.

وقتي گفته مي شود «التّامّينَ في مُحَبَّهِ اللهِ»، بابي از محبت الهي به روي انسان باز مي شود. در زيارت جامعه كبيره، هر شأني از شؤون امام را که مخاطب قرار مي دهيد و به امام سلام مي كنيد، مقامي از مقامات توحيد است. و اگر سلام واقع شد از همان مقام دري به روي انسان باز مي شود. لذا اگر كسي اهل زيارت امام عليه السلام شد در هر زيارت جامعه كبيره اي كه خوانده مي شود درهايي از توحيد به روي انسان باز مي گردد، درهايي از معرفت و محبت و خضوع نسبت به حضرت حق به سوي انسان باز مي شود. در هر شأني از شؤون زيارت جامعه كبيره بابي است.

البته اگر اين باب بخواهد گشوده شود راهش اين است که انسان امتحان گردد: «والباب المبتلي به الناس». خداي متعال به بني اسرائيل خطاب كرد كه از اين دروازه وارد شويد: «وَ ادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطَايَاكُمْ وَ سَنَزيدُ المُحسِنينَ»(بقره/٥٨). متواضعانه، ساجدانه و خاشعانه از اين باب وارد شويد و بعد هم از خدا درخواست مغفرت كنيد. «قولوا حطة»: بگوييد خدايا خطاياي ما را ببخش، «نَغْفِرْ لَكُمْ خَطَايَاكُمْ»: خطاياي شما را مي بخشيم. حضرت فرمود ما باب «حطه» شما هستيم. اگر از مسير ولايت ما وارد شديد و اقرار كرديد، درها به روي شما باز مي شود: «نَغْفِرْ لَكُمْ خَطَايَاكُمْ»، علاوه بر مغفرت، مقامات ديگر هم هست. ولي شرطش چيست؟ «وَ ادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا»، انسان بايد خاضعانه و خاشعانه وارد شود. اگر انسان به شأني از شؤون امام سلام کند و نسبت به آن مقام امام اقرار كند و تواضع و خشوع نماید، از همان مقام، راه انسان باز مي شود.

وقتي به امام عرض ادب مي كنيم و می گوییم «السلام عليكم يا أهلَ بَيتِ النُّبُوَّه»، اگر انسان خوب سلام كند، اين باب به رويش باز مي شود و وارد «بيت النبوه» مي شود. «بيت النبوه» چيست؟ خانه اي است كه همه خبرهاي غيبي در آن هست، هر خبري از عالم غيب در «بيت النبوه» وجود دارد. خانه هاي انبيا بيوت نبوت است و همه خبرها در خانه-هاي انبيا است. همه خانه هاي انبيا به خانه نبي اكرم که بيت نبوت است منتهي مي شوند و همه خبرها آنجا است. اگر كسي در مقابل امامي كه اهل بيت النبوه است تواضع كرد، اهل اين بيت است. تواضع در مقابل امام اين در را باز مي كند و انسان اهل اين بيت و وارد بيت النبوه مي شود، و اين در به رويش باز می گردد.

معانی متعدد غیبت امام زمان

ممکن است سؤال شود اين، اختصاص به امام حاضر دارد؟ در پاسخ باید گفت خیر، الآن در غيبت امام زمان هم انسان مي تواند زيارت جامعه كبيره را خطاب به امام زمان بخواند و به مقامات امام اقرار، و تواضع و خشوع نماید و درها به رويش باز شود. لذا اين، اختصاص به امام حاضر و غايب ندارد. حَتّي اختصاص به امام حي ندارد و شما مي توانيد در مقابل امامي كه به حسب ظاهر از دنيا رفته است تواضع و خشوع كنيد، و با اين تواضع و خشوع درها به سوي انسان باز مي شود.

باید گفت که امام زمان عليه السلام به سه معنا غيبت دارند. يك معناي غيبت امام زمان همين است كه جسم وجود مقدس امام زمان در بين ما پنهان است. عمدتاً نظر همه علمای شيعه در طول تاريخ اين است كه امام زمان عليه السلام در قالب بشر زندگي مي کنند؛ یعنی در اين هزار و چهار صد سال لباس بشر پوشيدند و در لباس بشر زندگي مي كنند، ولي در عين اين كه در قالب بشر زندگي مي كنند از نظر جسمي از ما پنهان هستند و جسم شان آشكار نيست. امر خيلي پيچيده اي نيست كه امام زنده باشد و لباس بشر بپوشد، ولی جسمش پيدا نباشد. اين، معنيِ اصليِ غيبت ظاهري امام است و نظر مشهور بزرگان شيعه همين است که حضرت در قالب بشر زندگي مي كنند، و اعتقاد همه ما همین است. این که در عين حضور، جسم شان از ما پنهان است امر مهمي هم نيست و براي امام عليه السلام كار آساني است، و كار دشواري نيست.

نقل شده است که ابابصير در مقابل درب مسجد الحرام و در كنار امام صادق عليه السلام ايستاده بود که در این هنگام امام صادق فرمود از کسانی كه وارد مسجد الحرام مي شوند بپرس امام صادق را نديديد. شروع كرد به پرسيدن، اولي دومي دهمي همه گفتند نه. ابوهارون مكفوف که نابينا بود از راه رسید، او از اصحاب امام صادق بود، امام صادق خطاب به ابابصیر فرمود حال از ابوهارون هم بپرس که امام صادق را ديده اي يا نه؟ از او سوال كرد امام صادق را ديده اي؟ گفت مگر نمي بيني حضرت در كنارت ايستاده اند؟ بنابراين، اين كه امام در پوشش جسم قرار گيرد كار سختي نيست، اين، كار اوليای خدا و دوستان اهل بیت و شيعيان شان است، و براي اهلش كار دشواري نيست.

مرحوم آقا شیخ عبدالله بختیاری دارای مقام تشرف به محضر امام زمان بودند. اين را يكي از علمای بزرگ نقل كرده بودند. از جمله مقامات ايشان طيّ الارض بود و هيچ وقت سوار ماشين و مركب نمي شد. به او آقا شيخ عبدالله پياده مي گفتند، طيّ الارض هايش معروف بود. مرحوم آقا شیخ عبدالله بختیاری با يكي از علما از مشهد مي آمدند و به احترام ايشان در ماشين نشسته بودند يك مقدار شايد تا صد كيلومتري قم كه مي آيند مي گويند من ديگر نمي توانم، اگر شما پياده نشويد من با ماشين نمي توانم بيايم. ايشان فرموده بود من به احترام مرحوم آقا شيخ عبدالله پياده شدم و پياده به قم آمديم. مي گفت دقت كردم ببينم چقدر طول مي كشد تا برسیم که متوجه شدم بيست دقيقه اي ما را به قم رساندند. تا اين جا از داستان مقصودم نبود.

حوالی دروازه قم كارخانه هاي سنگ تراشي قرار داشتند. فردی در انتهای كارگاه نشسته بود و داشت مجسمه مي تراشيد. همان طور که مي دانيد مجسمه از نظر مشهور فقها در صورتی که مجسمه انسان یا حَتّي غير انسان ذي روح باشد حرام است. نمی گویم فتوای امروز این است؛ مي فرمودند كه خب اگر كسي مجسمه انسان و ذي روح بسازد مالكيت ندارد؛ زیرا صورت مجسمه به ملکیت در نمی آید و فروشش هم حرام است. گفت ايشان به آن جا رفتند. سنگ تراش مي تراشيد و ايشان شروع به شكستن می كردند. من گفتم چه كار مي كنيد؟ فرمودند اين فرد كه نمي بيند و اين صور هم كه مالکيت ندارد. دقت کنید شیخ بختیاری به فردی که داشت سنگ را می تراشید گفت او که نمی بیند.

اين، كاري ندارد كه كسي در قالب بشر، لباس بشر هم پوشيده باشد و بعد هم بغل دستي اش او را نبيند، حال امام كه شأن خود را دارند. حال باید پرسید آیا امام عليه السلام بين ما زندگي عادي دارند يا نه براي خودشان در يك منطقه و محدوده اي هستند و بين ما هم رفت و آمد مي كنند. اين ها اتفاقي نيست، ولي امام لباس بشر پوشيدند و با همين لباس قريب هزار و دويست سال زندگي مي كنند و بين ما هم رفت و آمد مي كنند، احياناً ديده هم مي شوند. گاهي خودشان را پنهان مي كنند، گاهي ديده مي شوند و شناخته نمي شوند. اين، معناي ظاهري غيبت امام عليه السلام و یکی از معانی غیبت است.

غیبت امام و وجود حجاب ولایت، بر شمس هدایت عالم

اما دو غيبت ديگر هم براي امام عليه السلام هست. يك غيبت اختصاص به امام زمان عليه السلام ندارد و این معناي غيبت آن است كه حقيقت ولايت امام عليه السلام در حجاب رفته است و حقيقتي كه در حجاب رفته است بايد ظاهر شود. اين، يعني چه؟ دو یا سه روايت را تقديم مي كنم، گرچه مساله واضح است. يك روايت ذيل اين آيه است: «وَ اللَّيْلِ إِذَا يَغْشَى * وَ النَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى»(ليل/1-٢)؛ وقتی شب مي پوشاند و شب مي آيد روشني روز پوشيده مي شود، و وقتي خورشيد بالا مي آيد و تجلي مي كند روز روشن مي شود. ظاهر آيه خيلي روشن است.

حضرت آيه را تفسير كردند و فرمودند «وَ اللَّيْلِ إِذَا يَغْشَى» در اين جا يعني دولت اصحاب سقيفه، «دولهُ فلانٍ». «يغشي» يعني چه؟ يعني «غشي في دولته»، یعنی در دولتي كه برايش پيش آمد «غَشِيَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فِي دَوْلَتِهِ الَّتِي جَرَتْ لَهُ عَلَيْه‏»(2) حجابي روي حقيقت ولايت حضرت امیر افتاد و در لوای پرده پنهان شد، مثل شبي كه حجاب مي اندازد و مانع نور خورشيد مي شود. «وَ النَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى» را حضرت معنا كردند و فرمودند «نهار» زمان ظهور امام زمان عليه السلام است كه در آن زمان ولايت اميرالمؤمنين كه در حجاب رفته است از پرده بيرون مي آيد.

اين مطلب در آيه ديگري واضح تر از آیه پیشین تفسير شده است: «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحَاهَا»(شمس/١)، ظاهر آيه خيلي واضح است؛ قسم به خورشيد و پرتو و نور خورشيد، اين، معني روشني است، قسم خوبي هم هست. گاهی در روایات «و الشمس» به وجود مقدس رسول الله صلی الله عليه و آله و سلم تفسير شده است؛ خوب، حضرت خورشيدي هستند كه همه كاینات به وجود ايشان روشن است. همان طور كه منظومه شمسي با خورشيد روشن مي شود همه عوالم باطني و ظاهري، نوراني به نور حضرت هستند، لذا حضرت والشمس هستند، شمس عالم هستند. در بهشت هم كه خورشيد نيست نور حضرت هست.(3)

حضرت معنای دیگری هم کرده اند و فرموده اند «و الشمس» يعني اميرالمؤمنين، و اين هم درست است. اميرالمؤمنين و نبي اكرم يك حقيقت هستند و به عالم كه آمدند در صُلب حضرت عبدالمطلب از هم جدا شدند. در روايت دوم كه از «والشمس» تعبیر به وجود نازنین حضرت امیر علیه السلام شده است «ضحاها» به معنای خاصی تفسیر شده است. همان طور که مي دانيد از نظر زمانی «ضحي» را به وقتي مي گويند كه خورشيد بالا مي آيد و كاملاً روز روشن مي شود.

حضرت فرمودند مقصود از «ضحي» در آیه شریفه «وَ الشَّمسُ و ضُحاها» این است که ضحاهي و نور شمس موقعي كه خورشيد بالا مي آيد آشكار مي شود و این، زمانی است که به وسط روز رسیده باشیم. فرمودند اين «ضحي» يعني قيام امام زمان.(4) البته در روايت، لقب خاص حضرت آمده است. شمس يعني اميرالمؤمنين، و ضحاي اميرالمؤمنين آن موقعي كه خورشيد وسط آسمان مي آيد كاملاً روشن مي شود، فرمود يعني دوره ظهور امام زمان دوره آشكار شدن اين ولايت است.

بعد حضرت آيه ديگري را آوردند و به اين آيه استشهاد كردند و آيه را اين طور معنا كردند. آيه در باب فرعون است، وقتي فرعون با حضرت موسي كليم الله مواجه شد، حضرت معجزه آوردند. بنا شد سحره فرعون بيايند و حضرت موسي هم بيايند و معجزه شان را ارايه كنند، سحره فرعون هم سحرشان را ارايه كنند. گفتند موعد ما چه وقت باشد؟ حضرت فرمودند: «وَأَنْ يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى»(طه/٥٩)؛ هنگامي كه آفتاب بالا آمد آن موقع مردم با هم جمع شوند كأنه مردم را برانگيزانند و جمع كنند تا محشري اتفاق بيافتد، و در این محشر، موساي كليم بيايد و سحره هم بيايند، ايشان معجزه بياورد و سحره هم سحرشان را بياورند.

حضرت فرمودند مقصود از «ضحي» در آیه مبارکه «وَ أَنْ يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى» ظهور امام زمان است. گويا در دوره ظهور امام زمان مردم حشري دارند و همه شان زنده مي شوند. وقتي ولايت اميرالمؤمنين ظهور پيدا مي كند، و روشنايي و ضحاي اين ولايت در این عالم فرا می رسد كه امام زمان ظهور نماید. آن گاه همه مردم حشري نو پيدا مي كنند، گويي حياتي دوباره در کالبد نیمه جان بشریت دميده مي شود.

پس يك معناي غيبت امام زمان اين است كه حقيقت ولايت امام مثل خورشيد در پرده و حجاب رفته است. شاید اين معنای غیبت هماني است كه حضرت در روايات در پاسخ به سؤال چگونگی استفاده مردم از امام غایب تعبير نموده اند و فرموده اند که مثل «خورشيد پشت پرده» است. آن حجابي كه بر ولايت امام افتاده است چيست؟ ولايت دشمنان است که اين، حجاب ولایت حقیقی شده است. ما در دوران احتجاب هستيم لذا معارف و حقيقت قرآن، حقيقت ولايت و دين در حجاب است. در حال حاضر ما خيلي از حقيقت دين متنعم نيستيم چرا که در حجاب رفته است.

جریان ظلمات و حجاب ولایت و رسیدن به نور امام

آيا می توان در اين حجاب از امام استفاده كرد؟ آیا می توان در حجابي كه الآن در آن هستيم و ولايت امام در پرده و تاريكي ای چون شب رفته است از امام استفاده كرد؟ بله، مي توان از امام استفاده كرد. امكان استفاده از امام هست و می توان به نور امام رسيد. خداي متعال در آيه اي از قرآن اين مطلب را توضيح داده است: «أَوْ كَظُلُماتٍ في بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ»(نور/٤٠)؛ از ظلمات و تاريكي هايي ظلماني در عمق يك درياي عميق موّاج صحبت مي كند. «يَغْشاهُ مَوْجٌ»؛ درياي عميقي كه موجي رويش آمده است، «مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ»؛ در وراي اين موج موج ديگري است كسي که در ته دريا هست اين امواج بالای سر او هستند، «مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ»؛ از وراي اين دريا هم يك ابر تيره هست، «ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ»؛ تاريكي روي تاريكي.

خوب، اين فضا چه فضايي است؟ اين را حضرت در روايات به وقايعي كه بعد از وجود مقدس نبي اكرم صلی الله عليه و آله و سلم اتفاق افتاده تفسير كرده اند، تا این که حضرت به تفسیر «ظلماتٌ بعضها فوق بعض» مي رسند. حضرت فرمودند معاويه، بني اميه و فتنه هاي شان ظلمتي روي ظلمت است، حجابي روي حجاب، و تاريكي روي تاريكي. آن قدر فضا تاريك مي شود كه «إذا أخرَجَ يَدَهُ لَم يَكِد يُراها» انسانی كه ته اين دريا است، در اين تاريكي ها خودش را نمي تواند ببيند، حتی دستش را هم نمي تواند ببيند. ما الآن در اين دوران هستيم. در این دوران مؤمن از حقایق وجودي، سرمايه ها و مقامات خودش هم غافل است. الآن اكثر مومنين اين طور هستند. ما معمولاً از معرفت نفس خودمان كه راه بسوي خدا دارد غافل هستيم. خود را در حد غرایز و نيازهاي طبيعي مي شناسيم؛ چون در اين فضاي تاريك هستيم.

خوب، در اين ظلمت چه بايد كرد؟ با جريان سقيفه، و بعد از سقيفه، بني اميه و بني عباس اين ظلمت اتفاق افتاده و تاريكي همه جا را فرا گرفته است به طوری که فضاي عالم فضاي ظلمات بعضها فوق بعض است. «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ» در اين ظلمات تنها راه هدايت اين است كه خداي متعال نوري براي انسان قرار دهد، و الا «فما له من نور»؛ هيچ نور ديگری براي او نيست. خوب، اين نور چيست كه اگر انسان در اين ظلمات به آن رسيد از اين ظلمات به راحتي عبور مي كند؟ فرمود: «إماماً من ولد فاطمة» اين، نورِ امام زمان و ائمه از نسل حضرت زهرا سلام الله عليها هست كه اگر انسان در اين تاريكي به نور اهل بیت رسيد مي تواند از اين ظلمات عبور كند.

و عجيب اين است که اگر كسي در اين تاريكي دستش به امام نرسيد «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورامام يومَ القيامهِ»(5) يعني اگر در دنيا به امام نرسيديم اين تاريكي تا قيامت هم هست، در قيامت هم كه مي رويم در وادي ظلمات هستيم، إلي الأبد بايد در ظلمات ماند: «وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ»(بقره/٢٥٧)؛ نتیجه دوری از نور اهل بیت خلود در ظلمات است.

اینکه حافظ مي گويد: «در اين شب سياهم گم گشته راه مقصود»؛ «شب سياه» يعني «وَ اللَّيْلِ إِذَا يَغْشَى»، يعني «كَظُلُماتٍ في بَحْرٍ لُجِّيٍّ». «گم گشته راه مقصود» يعني «إذا أخرَجَ يَدَهُ لَم يَكِد يُراها». انسان خودش و راهش را نمي بيند، هيچ چيز ديده نمي شود و همه چيز لفظ است. وقتي حضرت سيدالشهدا توصيف مي كنند مي فرمايند «وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ»(6) یعنی دین تبدیل به لفظ شده است و حقيقتي در وجودشان ندارد؛ چرا که وجودشان تاريك است. بعد هم می گوید: «از گوشه اي برون آي اي كوكب هدايت» و این هم همان «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ» است. اگر كسي به امام رسيد به نور رسيده است و اگر نرسيد نرسيده است.

حال ممكن است در اين تاريكي، امام ظهور جزيي پيدا كند. الآن تك تك مؤمنين اين طور هستند و راهي به امام شان دارند. اين كه راه خدا را مي روند بدین خاطر است که راهي به امام شان دارند، ما چون غرق در اين نعمت هستيم گاهی غفلت می کنیم. اگر انسان از امام غافل شود آن گاه مي فهمد که در اين ظلمات بي امام راه رفتن يعني چه. مي گويند آب وقتي سربالايي مي رود قورباغه أبوعطا مي خواند، و اين «مَلِك فلان» هم امام و أولي ألامر مي شود. واقعاً انسان با اين أولي الأمر مي تواند به خدا برسد؟ اين هـا راه خدا را نشان مي دهند؟ ما چون در معنا غرق هستيم متوجه نيستيم که در اين ظلمات و شب تاريك راه رفتن يعني چه. الحمد لله همه ما راهي به امام داريم و امام متناسب با درجات ايمان ما طلوعي در قلب ما كرده است: «والله ينورون قلوب المؤمنين»(7) فرمود ما ائمه قلوب مؤمنين را روشن مي كنيم تا عالم را به روشنی ببينند و راه شان را بفهمند.

بنابراين فضاي ظلمت و شب تاريكي وجود دارد که ممكن است در اين شب تاريك شعاعي از امام به دل ها برسد، ولي تا اين شب هست دوران غيبت است. و اینکه در سوره فجر هم می فرماید: «وَ الفَجر... وَاللَّيْلِ إِذَا يَسْرِ»(فجر/1-4)؛ فجر آن صبحي است كه اين حجاب كنار مي رود و اين شب به پايان مي رسد، و حقيقت ولايت امام آشكار مي شود، حقيقت دين و ايمان، و حقيقت آن چيزي كه صد و بيست و چهار هزار پيامبر در طول تاريخ بشر ما را به آن دعوت كردند روشن مي گردد: «أَظهَرَ بِهِ دينُ نَبيِّكَ»(8) دين با امام ظاهر مي شود. الآن دين در حجاب است و ما طعم شيريني دين و بندگي را مي چشيم، البته بصورت جزيي. اين نور به درجات مختلف در درون همه مؤمنين هست، از سلمان تا مؤمنين عادي، و اگر نباشد ظلمات و تاريكي محض است. خورشيد طلوع كرده است منتهي از اين تعبير به ظهور جزيي مي كنند؛ يعني شب تاريك عالم به پايان نرسيده است ولي عده اي در اين شب تاريك به امام رسيده اند.

دریای دنیا طوفاني است، منتهي عده اي در اين درياي طوفاني با امام شان سير مي كنند و به «سفينه النجاه» می رسند: «إِنَّ مَثَلَ أَهْلِ بَيْتِي فِي أُمَّتِي كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ فِي قَوْمِهِ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِق»(9) فرمود مثل اهل بيت من مثل كشتي نوح است و هيچ نجات ديگري نيست. وقتي حضرت نوح به فرزندش فرمود: «يا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنا وَ لا تَكُنْ مَعَ الْكافِرين * قالَ سَآوي إِلى جَبَلٍ يَعْصِمُني مِنَ الْماءِ قالَ لا عاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلاَّ مَنْ رَحِم»(هود/٤2)؛ بیا و سوار این کشتی نجات بشو او گفت به بالاي كوه مي روم، آن جا كه ديگر سيل نمي آيد. حضرت فرمودند از امر خدا هيچ پناهي جز كشتي من نيست. حضرت فرمود مثل اهل بيت من مثل اين كشتي است. خب آنهايي كه سوار شدند امنيّت و نورانيتي دارند، ولي اين غير از ظهور است. پس ببينيد غيبت دوم از زمان اميرالمؤمنين شروع شد و بنا بود اين حقيقت، طالع شود و حضرت پرده را در غدير بالا بزنند تا خورشيد حقیقت و ولایت وسط آسمان بيايد، بنا بود ضحاي ولايت اميرالمؤمنين واقع شود ولی با تاریکی و ظلمت سقیفه، معاویه، بنی امیه و بنی عباس در پرده رفت تا ظهور امام زمان.

بنابراین در معنای دوم غیبت، ظهور امام زمان يعني اين خورشيد وسط آسمان مي آيد و پرده كنار مي رود، و بي پرده ولايت امام در عالم ظهور پيدا مي كند. اين كه در روايات دارد عقول چهل برابر مي شود، علم آشكار مي شود، عدل ظاهر مي شود، زمين و آسمان بركات خودشان را ظاهر مي كنند، يعني پرده كنار مي رود و عالم، عالم ديگري مي شود. كأنّه ما به تبع حضرت آدم هبوطي داشتيم و به ما گفتند «إهبطوا»، در عالم ديگري بوديم و به این عالم آمديم. وقتي حضرت ظهور مي كنند آن عالم ما را فرا مي گيرد و ما به آن عالم مي رويم، عالم ديگري مي آید، دوران و جهان ديگري مي شود. لذا گاهي از آن تعبير مي شود به «أشرقت الارض بنور رَبِّهَا»؛ زمين با نور امام روشن مي شود، مردم از ماه و خورشيد بي نياز مي شوند. اين ها، تعابيري است كه در روايات آمده است.(10)

فرمود: «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا»(حديد/١٧)؛ خداي متعال زمين را بعد از مرگش زنده مي كند. فرمود اين، راجع به ظهور امام زمان است. بعد در روايات ذيل اين آيه ببينيد که فرمود همان طور كه باران بهاري مي بارد و طبيعت را زنده مي كند وقتي عدل امام در عالم جاري مي شود عالم زنده مي گردد، فرمود اثر عدل امام از اين باران خيلي بيشتر است. اگر عدل محقق شود حياتبخشي اش بيشتر از باران است.(11)

پس ببينيد اين هم يك معناي غيبت است. اين معنای غيبت هم با ظهور امام زمان برداشته مي شود که خيلي عجيب است؛ يعني نه فقط جسم امام ظاهر مي شود مثل امام صادق عليه السلام كه با اصحاب شان بودند و اصحاب ایشان را مي ديدند و دستشان به امام مي رسيد، نه فقط اين پرده برداشته مي شود بلكه وقتي امام ظهور مي كنند آن حجاب از ولايت برداشته مي شود و اين خورشيد آشكار مي شود، مردم امامشان را در قالب امام مي بينند. اين امامي كه شما در مقابلش مي ايستيد و زيارت جامعه كبيره مي خوانيد اين جسم كه فقط نيست آن حقيقت است. آن حقيقت كنار مي رود و مردم حقیقت ولایت را در کنار جسم امام مي بينند و تحمل و ظرفيت مردم بالا مي رود.

مرحوم آقا شيخ محمدتقي آملي از مراجع تهران که تقريبا چهل سال است از دنيا رفتند شاگرد ميرزاي بزرگ نائيني و شاگرد سلوكي مرحوم آقاي قاضي بودند. ايشان نقل كرده اند که من از مرحوم آقاي قاضي براي زيارت امام زمان دستوري گرفتم و در مسجد كوفه انجام دادم. موعدش كه رسيد ديدم نوري به طرف من مي آيد؛ يعني آن نورانيت امام زمان، امام بدون حجاب، البته نمي خواهم بگويم بي حجاب، بلکه بعضي حجاب ها كنار رفته بود. ديدم نوري به طرف من مي آيد و هر قدم که به من نزديك مي شود نفسم به شماره مي افتد تا این که به جايي رسيد که التماس كردم آقا ديگر جلوتر نياييد من تحمل ندارم. اين، همان معنای تحمل معرفت امام است. که البته آن نور، حقيقتِ بدون حجاب امام نبوده است. در روايت دارد آن نوري كه بر طور تجلي كرد و حضرت موسي مدهوش شد «خَرَّ مُوسي صَعِقاً»(اعراف/١٤٣) نور كروبيين بود كه شيعيان اميرالمؤمنين هستند. اگر امام برسد كه به اين راحتي نمي توان تحمل كرد.(12)

پس نور امام و حقيقت امامت و ولايت در يك احتجاب است و اين حجاب باید برداشته شود، براي بعضي به صورت جزيي برداشته مي شود. در عصر ظهور اين حجاب كنار مي رود، عالم نوراني به نور امام مي شود: «أشرقت الارضُ بنورِ ربِّها»(زمر/٦٩)؛ حقيقت ولايت روي زمين ظاهر مي شود. لذا زمين زمين ديگري مي شود: «يَوْمَ تُبَدَّلُ الأرضُ غَيْرَ الأَرْضِ»(ابراهيم/٤٨). بعضي از بزرگان گفتند كه هفتاد هشتاد درصد آياتي كه در قرآن راجع به قيامت است تأويل به ظهور امام زمان هم شده است. يعني گويا مرتبه ای از اتفاقات قیامت در عصر ظهور اتفاق مي افتد، زمين، زمين ديگري مي شود و زنده مي گردد، زمين نوراني مي شود و بقيه مسائلي كه در قیامت اتفاق خواهد افتاد در دوره ظهور امام زمان اتفاق مي افتد.

معنای دیگر غیبت ناظر به آیه خاص الهی

و سومين غيبتي كه براي امام هست كه اين گويا باز اختصاص به امام زمان دارد، اين است كه امام زمان عليه السلام آن معجزه غيبي هستند كه خداي متعال براي نبي اكرم قرار داده است و وقتي حضرت ظهور مي كنند آن معجزه آشكار مي شود و نبوّت نبيّ اكرم در عالم محقق مي شود. حضرت اين مطلب را در روايتی ذيل آيه سوره بقره بیان می کنند: «الم ذَلِكَ الكتابُ لا رَيبَ فيهِ هُديً لِلمُتَّقينَ» قرآن، هدايت براي متّقين است. متّقين چه كساني هستند؟ اوّلين صفت شان اين است که «الَّذِينَ يُؤمِنونَ بِالغَيبِ» كسي كه فقط عالم طبيعت را مي بيند قرآن براي او كاري نمي كند، وقتي مؤمن به غيب شد خداي متعال، دست شان را مي گيرد و در اين عوالم غيب بالا مي برد. وقتی انسان مؤمن به غيب شد سيرش در عوالم غيب شروع مي شود، سيرش از عالم طبيعت بيرون مي رود و هدايت قرآن او را به عوالم غيب مي برد، انسان با نور قرآن غيب عالم را مي بيند: «هُديً لِلمُتَّقين الَّذِينَ يُؤمِنونَ بِالغَيبِ».

غيب چيست؟ قيامت، خداي متعال. اما طبق يكي از معاني ای كه حضرت در معاني الاخبار فرمودند غيب يعني امام زمان. بعد حضرت اين آيه را آوردند و به اين آيه استشهاد كردند؛ یعنی آيه مباركه سوره يونس، خداي متعال به پيامبرش مي فرمايد: «لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّه»(یونس/20). مي گويند هر پيامبري که مي آمد براي پيامبر بودنش معجزه و نشانه اي مي آورد، همه انبيا با معجزه مي آمدند. يكي مثل حضرت عيسي مسيح مي دميد و مرده را زنده مي كرد، سر قبر مي آمد و زنده مي كرد، مرده یا بيمار را با نفس شفا مي داد، موسای كليم عصایش تبدیل به اژدها شد و تمام سحرهای سحره فرعون را بلعید.

اما معجزه حضرت رسول چیست؟ اگر كسي قرآن را بشناسد مي فهمد قرآن فوق همه آنها است. حال كسي كه قرآن را نمي فهمد حضرت فرمودند كه خدا مي فرمايد به آنها بگو «قُلْ أنّما الغيبُ لله» آن آيه و معجزه اي كه شما مي خواهيد يك امر غيبي است و آن هم دست خدا است. به انبيا داده است به حضرت رسول هم داده است. ولي آن غيبي كه خداوند به حضرت رسول داده است هنوز وقت ظهورش نرسيده است: «فَأنتَظِرُوا إنِّي مَعَكُم مِنَ المُنتَظِرينَ» رسول اکرم هم يك معجزه و آيه غيبي دارد كه وقتي آشكار شد حقيقت غيب در اين عالم آشكار مي شود و سحر همه سحره تاريخ را مي بلعد و همه فراعنه تاريخ محو مي شوند.

حضرت فرمود آن آيه غيبي كه خدا به نبي اكرم داده است، امام زمان است: «يُؤمِنونَ بِالغَيبِ»، اين هم يك معناي غيب است. امام آن آيه غيبي است كه خدا به نبي اكرم عطا كرده است كه وقتي ظاهر مي شود نبوّت نبي اكرم محقق مي شود، سحر سحره باطل مي گردد. كيد همه فراعنه تاريخ با امام زمان نابود می شود. او آيه غيبي است، او يد بيضای غيبي حضرت نبي اكرم است، او عصاي غيبي نبي اكرم است، اگر به موساي كليم يد بيضا و عصا دادند به نبي اكرم امام زمان را دادند. عصر ظهور يعني اين معجزه و آيه غيبي آشكار مي شود.

پس غيبت سه معنا دارد؛ يعني امام در بين ما هستند و جسم شان از ما پنهان است، خدا لطف مي كند و حضرت آشكار مي شوند و همه مي توانند حضرت را ببينند. از اين بالاتر فرمود همه امام خودشان را مي بينند؛ یعنی اين طور نيست كه مانند دوران امام صادق عليه السلام عده اي خدمت حضرت مي رسيدند و آن هايي كه در مدينه نبودند نمي توانستند امام صادق را ببينند، حتی گاهي اهل مدينه هم امام را نمی دیدند. ولي در دوران امام زمان به گونه ای است كه همه امام زمان شان را در هر وقت بخواهند می بینند و این فاصله برداشته مي شود. همان چيزي كه در بهشت براي سعيد بن عبدالله اتفاق مي افتد که «أنت امامي في الجنه» و هر وقت بخواهد امام حسين عليه السلام را مي بيند، در عصر ظهور هم اين طور مي شود، هر مؤمني بخواهد راهش به امامش باز است. هر كجاي عالم كه هستند كلام امام شان را مي شنوند، امام شان را مي بينند، و بدین ترتیب عالم، عالم ديگري مي شود.

ظهور آیه غیبی الهی و رجعت مومنین

ولي مهم تر از اين، آن که پرده از حقيقت ولايت كنار مي رود و حقيقت نبوت نبي اكرم و ولايت اميرالمؤمنين که پیش تر در حجاب بود ظاهر مي شود. اين، معنای دوم غیبت و ظهور امام زمان است. آن آيه غيبي خدا، آن معجزه و يد بيضايي كه خدا به نبي اكرم داد امام زمان است که نهایتاً در عالم آشكار مي شود و كار را يكسره مي كند. و لذا غوغايي در اين عالم اتفاق مي افتد و مؤمنين كاملي كه قرن ها پیش رفتند و در عالم برزخ بودند و در آن جا سير كردند دوباره بر مي گردند. چون رجعت مختص مؤمنين كامل است، مؤمنين كامل رجعت مي كنند. مؤمنين كامل يعني سلمان، ابوذر، مالك اشتر، انبيای گذشته. اين هـا به اين عالم بر مي گردند.

براي چه دوباره به عالم دنيا برمي گردند؟ چه خبر است در اين عالم؟ مگر از اين عالم بيرون نرفتند؟ مگر رشدشان را نكردند؟ مگر سال ها در عالم با عظمت برزخ نبودند؟ چرا به اين عالم برمي گردند ؟ اين برگشتن به خاطر اين است كه وقتي امام ظهور پيدا مي كنند حقایقي در اين عالم اتفاق مي افتد كه آن مؤمنين دوباره برمی گردند تا كامل شوند و الا سيرشان كامل نيست، ولو يك بار به اين دنيا آمدند و عبادت هاي شان را كردند، و از لحظه هاي عمرشان مثل انبيا استفاده نمودند، و مانند سلمان از ثانيه هاي عمرشان استفاده كردند. ولي دوباره در اين جهان اتفاقي بر محور امام زمان مي افتد كه بايد آن هايي هم كه رفتند برگردند و كامل شوند.

آیا ما هيچ وقت به عالم رحم برمي گرديم تا كامل بشويم؟ كامل شديم ديگر برگشتن ندارد، بر مي گرديم؟ در عالم رحم نمي گنجيم ، مگر این که تغييری در آن عالم اتفاق بيافتد. آن هايي كه به عالم برزخ رفتند سيرشان را در اين دنيا كردند. مؤمنين كامل ديگر نمي توانند به اين دنيا برگردند مگر این که اتفاقي بيافتد. بزرگي از اهل معنا در قم بودند که البته از دنيا رفتند، عزيزي مي فرمود بعد از رحلت شان خواب شان را ديدم، گفتم فلاني حاضر هستي دوباره به دنيا برگردي؟ لبخندي زد و گفت تو حاضر هستي دوباره به رحم برگردي؟ حاضري به آن زندان بروي؟ اگر تو حاضري من هم حاضرم.

چه اتفاقي مي افتد كه مؤمنين كامل و شهدا كه در آن عالم آزاد هستند «وَ لا تَحسَبَنَّ الََّذِينَ قُتِلوا في سَبِيلِ اللهِ أمواتاً»(آل عمران/١٦٩)، و آن عوالم خدا را ديدند، كفن پاره مي كنند و دوباره مي آيند. فردی از اوليای خدا در قم مي فرمود ما همه بساط خدا را در اين جا ديديم برويم ببينم آن جا چه خبر است. آن هايي كه رفتند آن بساط خدا را ديدند، كه قابل مقايسه با اين بساط نيست، نسبت اين دنيا به آن دنیا مثل نسبت رحم به دنيا است. چه طور دوباره در ظهور بر مي گردند و كفن پاره مي كنند، چه اتفاقي مي افتد؟ يعني چه مي شود كه دوباره آن ها با آن عظمت شان مي توانند به اين عالم برگردند؟ آیا مرغ مي تواند به تخم مرغ برگردد؟ بر نمي گردد مگر اين که اين عالم عوض شود. وقتي حضرت ظهور مي كنند در پرتو امام زمان اين عالم، عالم ديگري مي شود.

لذا ابراهيم خليل هم به اين عالم برمی گردد، موساي كليم هم به اين عالم برمي گردد، حضرت عيسي هم دوباره از آسمان چهارم برمي گردند اين برگشتن ها بدين خاطر است كه وقتي ولايت حضرت ظهور مي كند «تُبَدَّل الارضُ غَيرَ الأَََََرضِ»؛ یعنی اين زمين، زمين ديگري مي شود، اين عالم، عالم ديگري مي شود. لذا ابراهيم خليل هم بايد برگردد تا كامل شود. با آن معجزه غيبي خدا بساط شب تاريك جمع مي شود، همه كيدهاي تاريخي فراعنه نابود می گردد و آن صبح روشن تحقق پیدا می کند. آن ظهور محقق مي شود لذا مؤمنين بر مي گردند.

شايد تشبيه دقيقي نباشد، امام صادق عليه السلام فرمود هر شب جمعه خداي متعال توجهي به كربلا مي كند، اتفاقي در كربلا مي افتد که صد و بيست و چهار هزار پيامبر سرازير مي شوند. خوب، آن ها كه در سماوات هستند، در اين زمين چه خبر است؟ يعني شب جمعه، خداوند به احترام امام حسين عليه السلام ضيافتي در كربلا برپا مي كند که البته ضيافت خصوصي است، صد و بيست و چهار هزار پيامبر و اوصيای شان مي آيند.

چه اتفاقي مي افتد؟ هماني است كه صفوان جمال به امام صادق گفت پس شما هر شب جمعه در كربلا ملاقاتي با خدا داريد؟ فرمود بله. زيارت و لقایي بين همه انبيا با خداي متعال است. همه به زمين مي آيند. خوب، انبيا كه در سماوات هستند، سماوات قابل مقايسه با زمين نيست، در محيط باطني و ملكوت كربلا اتفاقي مي افتد که صد و بيست و چهار هزار پيامبر مي آيند.

عصر ظهور اين طور است که در اين عالم بر محور امام زمان اتفاقي مي افتد و همه انبيا بر مي گردند همه مؤمنين كامل برمي گردند و به اين عالم مي آيند. خوب، إن شاء الله ما در طليعه اين حادثه بزرگ هستيم و به دست مبارك امام رضوان الله تعالي عليه سرآغاز جديدي براي اين دوران در عالم اتفاق افتاده است و شما شاهد علایم و تحولات روزانه هستید.

اميدواريم كه اين هـا علامت آن حقيقت بزرگ باشد. البته آن حقيقت آن قدر بزرگ و باعظمت است كه تا اتفاق نيافتد فهم نمي شود. حوادث پيش از ظهور خيلي با عظمت است. اين شهادت ها و سختي ها هيچ نيست. اين كه فرمود: «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرين»(بقره/١٥٥)، راجع به قبل از ظهور امام زمان و امتحانات مؤمنین است، و «بشّر الصَّابِرِين» خطاب به آنهايي است كه ایستادگی می کنند. ممكن است امتحان الهی از اين سخت تر هم شود، روایت است که روز به روز امتحان سخت تر مي شود، اين امتحان ها مقدّمه ظهور آن حقيقت است.

إن شاء الله اگر پايداري شود اين هـا مقدّمه آن واقعه عظيم است كه حضرت ظهور پيدا مي كنند و آرام آرام پرده ها كنار مي رود، جهان چيز ديگري مي شود. انسان فهم و طعم ديگري از ايمان و توحيد را مي چشد، طعم ديگري از نماز را مي چشد. الآن نمازمان طعم نماز اميرالمؤمنين را ندارد. نمي خواهم بگويم نيست، هست، ولي، انسان طعم دیگری از نماز، شب زنده داري و انفاق را مي چشد. ما الآن طعم عبادات را نمي چشيم، مِن وراء حجاب است، خيلي كم رنگ است. وقتي حضرت ظهور مي كنند انسان طعم بندگي، ولايت و محبت خدا را مي چشد. إن شاء الله منتظر آن حقيقت هستيم و بايد خودمان را آماده كنيم.

مقام استشهاد و مسئله انتظار ظهور

و مهم ترين آمادگي اين است كه طبق روايات و دعاها بايد مستشهد باشيم. مستشهد غير از شهـيد است. مستشهد يعني آن كسي كه طالب شهادت است، يعني رغبت دارد، بي قرار است، دلش مي خواهد مثل اصحاب سيدالشهدا خونش را در ركاب امامش بدهد. چنين فردی به شهادت برسد یا نرسد فوض است، ماندنش هم ثواب دارد، انسان مستشهد و انسانی كه براي شهادت در راه خدا و در ركاب امام زمان و در مسير امام زمان لحظه شماري مي كند ماندنش هم ثواب است، برود هم به مقام شهدا مي رسد. ولي برعكس اگر انسان خداي ناكرده طالب شهادت نباشد و حادثه اي پيش آید و كشته شود، اين فرد آن مقامات را پيدا نمي كند.

رسيدن به آن مقام انجام واجبات و ترك محرمات مي خواهد، كنترل زبان و دست و قلب و گوش و چشم مي خواهد، بدون مجاهدت كه انسان نمي تواند با امام همراه شود، كنترل قلب مي خواهد، انسان بايد خيلي از كارها را انجام دهد تا به این مقام برسد. إن شاء الله كمر همت ببنديم، إن شاء الله در طليعه اين دوران هستيم، إن شاء الله همه ما آن دوران را ببينيم و شاهد آن دوران باشيم. بنده قصد تطبيق ندارم ولي قراین خيلي نزديك است. اتفاقاتي كه مي افتد به ساعت و روز است. إن شاء الله همه ما آن دوران را درك کنيم و در آن دوران مهيا باشيم، حيف است حضرت بيايند و تازه خودمان را آماده كنيم و بخواهيم قرض هايمان را بدهيم و نمازهای قضاي مان را بخوانيم.

اگر حضرت تشريف آوردند ديگر فرصت اين كارها نيست كه ما خودمان را آماده كنيم، بايد صد در صد آماده باشيم. در باب سيصد و سيزده نفر تعبير اين است که همين كه ندای حضرت را در كنار كعبه مي شنوند خودشان را مي رسانند. بعضي هاي شان كه ديگر آن امكان براي شان نيست شبانه با همان امكانات و قدرت هايي كه دارند و هر كجاي عالم هستند خودشان را به حضرت مي رسانند، لذا آماده هستند.

در کنار واجبات، محرمات، مستحبات و مكروهات، يكي از عبادات مهمي كه ما را براي اين كار آماده مي كند ادای حقوق مردم است. همان طور که مي دانيد حقوقي كه روي دوش ما است يكي از مهم ترين موانع ما در سير به سوي خدا و نزديكي به خداست. اين حقوق هم خيلي پيچيده است، خيلي از اموری كه ما مي گوييم نيست. فرض كنيد وقتی گفته می شود حق همسرتان اين است باید آن را نعمت خدا دانست. خوب، كسي كه اين طور نگاه نمي كند يعني حق او را نمي تواند ادا كند همه مالش را در اختيار او قرار مي دهد اما اين كه حق او نيست، حق او بيش از اين حرف ها است. اگر انسان به همسرش به عنوان بنده و نعمت خدا نگاه نكند حقش را ادا نكرده است.

رساله حقوق امام سجاد را ببينيد. اگر حقوق روي دوش ما باشد مانع رسيدن به حضرت می گردد. باید حقوق را ادا كنيم و تلاش نماییم اگر حقي است كه نمي توانيم بدهيم با استغفار، دعا، اذكار و با التماس كردن از خدا بخواهیم که آن را جبران كند. يكي از اذكاري كه گفته می شود براي ادای حقوق مؤثر است، حقوقي كه نمي توانيم ادا كنيم، دعاي مشلول است. علي ايّ حال، خودمان را آماده كنيم تا حقوقي روي دوش ما نباشد و آماده شويم. يكي از عباداتي كه ما را آماده مي كند بكا بر سيدالشهدا است. ما را براي ظهور امام زمان و براي اين كه در ركاب امام زمان قرار بگيريم آماده مي كند: «لقد عظم مصابي بك». اگر كسي عظمت مصيبت سيدالشهدا در دلش آمد آن وقت مي تواند در ركاب امام زمان جزء كساني باشد كه خون خواهي مي كنند. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته...

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 412

(2) تفسير القمي، ج‏2، ص: 425

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏8، ص: 50

(4) تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 777

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 195

(6) تحف العقول، النص، ص: 245

(7) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 194

(8) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏1، ص: 406

(9) الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج‏1، ص: 157

(10) تفسير القمي، ج‏2، ص: 253

(11) كمال الدين و تمام النعمة، ج‏2، ص: 668

(12) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 69