نسخه آزمایشی
سه شنبه, 04 ارديبهشت 1403 - Tue, 23 Apr 2024

میلاد امام زمان در حسینیه آیت الله حق شناس/ برکات اجتماع مومنین در عهد ولایت؛ ابتلائات مومنین در عصر غیبت

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 9 فروردین سال 1400 است، که به مناسبت نیمه شعبان در حسینیه آیت الله حق شناس ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان می دارند؛ اگر شیعیان همدل می بودند، حقیقت ظهور که لقاء امام است محقق می شد و غیبت جسمانی و حقیقی امام در یک حجاب و پرده قرار نمی گرفت و پرده هایی ظلمانی از نوع دولت ائمه باطل مانند شب بر حقیقت ولایت امیرالمومنین علیه السلام سایه نمی انداخت. برای کنار زدن این حجابها باید به درک حقیقی امام که همان نورانیت امام است برسیم. برای رسیدن به این نورانیت باید لقائی واقع شود و برای رسیدن به این لقاء باید منتظر ظهور خود حضرت باشیم نه چیز دیگری. وقتی امام ظهور می کنند عالم احیاء به نور امام می شود و خواص و اصحاب از مومنین کامل با اینکه در مقام بالایی سیر می کنند ولی برای درک حقیقتی بالاتر که همان لقاء خاص است دوباره رجعت می کنند. در این لقاء خاص ابتلائات و غربال گری های مهم و سخت تری نسبت به ابتلائات سایر امم سابق اتفاق می افتد؛ که نیاز به استقامت و یقین به وعدهای الهی دارد. اما در صورت عدم اطاعت ولی خدا تاریخ تکرار خواهد شد و نتیجه ای جز قساوت قلب و فسق و سرگردانی ندارد و اینها موجب خروج از عهد ولایت و حقیقت توحید می شود. لذا ما باید به نقطه ای برسیم که به عهدمان نسبت به امام وفا کنیم و قلب ها را در چنین موقفی قرار دهیم.

معانی غیبت امام

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . حدیثی از وجود مقدس امام زمان در ضمن توقیعات کتاب احتجاج طبرسی نقل شده است که توقیع نسبتا مفصلی است، به این تعبیر«وَ لَوْ اَنَّ اشْیاعَنا وَفَّقَهُمُ اللّهُ لِطاعَتِهِ عَلَی اجْتِماع مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ لَما تَاَخَّرَ عَنْهُمُ الْیُمْنَ بِلِقائِنا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعادَةُ بِمُشاهَدَتِنا عَلی حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِها مِنْهُمْ بِنا»(1). طبق این نقل حضرت در توقیعی که برای شیخ مفید نوشتند فرمودند: اگر شیعیان ما که خدای متعال آنها را به طاعت و بندگی موفق کند اجتماع قلبی داشتند، در چه امری قلوبشان مجتمع بود؟ «فِی الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ» برآن عهدی که ما از آنها گرفتیم وفا میکردند، و قلوب شیعیان ما در این موقف قرار می گرفت « لَمَا تَاَخَّرَ عَنْهُمُ الْیُمْنَ بِلِقائِنا» این امر مبارکی که خدای متعال مقدر فرموده که ما به لقاء امام برسیم یعنی حقیقت ظهور محقق بشود به تاخیر نمی افتاد. شاید ظهور لقاء امام است.

ما چند غیبت داریم؛ یک غیبت این است که جسم امام غایب است یعنی بر خلاف ائمه پیشین که در بین اصحاب بودند دیده می شدند البته ائمه متأخر کمی غیبت داشتند یعنی در پرده بودند ولی عمدتا اینطوری بوده که اصحاب به دیدار آنها موفق بودند. یک غیبت جسمانی برای امام پیش آمده که خود این هم باید معنا بشود ؛ که صرفا این است که جسم امام الان دیده نمی شود؟ کما این که در روایات هست که امام علیه السلام در بازار شما رفت و آمد می کند و شما نمی بینید. ولی خب همین معنایش چیست که امام در یک پرده ای هستند که نمی توانیم ؟ این نکته مهمی است خود این احتیاج به گفتگو دارد. به این سادگی که تصویر می شود نیست ولی یک غیبت دیگری است که آن مهمتر است و آن این است که بالاخره حقیقت ولایت ائمه علیهم السلام در پرده رفته و آن حقیقتی که باید در عالم ظاهر می شد، آن خورشیدی که باید طلوع می کرد و عالم را روشن می کرد در یک حجاب و پرده ای رفته، این معنی دیگری از غیبت هست که  عرض کردم.

 گاهی قرآن این طوری طبق نقل معصومین علیهم السلام تعبیر می کند که «وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى * وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّى »(لیل/1-2). طبق فرموده امام باقر سلام الله علیه «لَیل» دولت ائمه باطل است. یعنی مخالفان وجود مقدس امیرالمومنین که دولت آنها حجاب برحقیقت ولایت امیرالمومنین شد و این حقیقت در پرده رفت. مثل شب تاریکی که پرده روی روز می اندازد تا «وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّى». فرمودند: «وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّى» ناظر به ظهور حضرت است که خورشید حقیقت ولایت به وسیله امام زمان سلام الله علیه ظاهر می شود و آن پرده های ظلمانی کنار می رود و این اتفاق می افتد.

بنابراین یک معنای غیبت این است که حقیقت ولایت در غیبت در پرده رفته و این پرده برداشته می شود. لذا در واقع در ظهور اتفاقی که می افتد این است که آن حقیقتی که در حجاب بود ظاهر می شود. انسان مواجهه ای با امام پیدا می کند البته الان هم ممکن است خواص اینطوری باشند یعنی پرده ها کنار برود لقائی با امام داشته باشند و آن حقیقت نورانیت امام را درک کنند و امام برای آنها ظهور پیدا کرده باشد.

حقیقت نورانیت امام

حضرت طبق نقلی به ابوخالد کابلی فرمودند: «وَ اَللَّهِ يَا اَبَا خَالِدٍ لَنُورُ اَلْإِمَامِ فِي قُلُوبِ اَلْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ اَلشَّمْسِ اَلْمُضِيئَةِ بِالنَّهَارِ وَ هُمْ وَ اَللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ اَلْمُؤْمِنِينَ»(2) آن نوری که خدای متعال نازل کرده مقصود ائمه علیهم السلام هستند و حقیقتا شمسی است که نازل شده «وَ هُمْ وَ اَللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ اَلْمُؤْمِنِينَ » ائمه علیهم السلام قلوب مومنین را نورانی می کنند به طوری که نور امام در قلب مومن طبق این نقل از خورشید در روز روشن تر است. پس کسی که به این نقطه می رسد به یک معنا به لقاء امام رسیده، یعنی آن حقیقت نورانیت امام را ملاقات کرده، ولی این برای عموم نیست. اما در عصر ظهور گویا این اتفاق می افتد که همه می توانند آن حقیقتی که در پرده بود و در حجاب بود زیارت کنند.

تعبیری که قرآن از ظهور دارد این است «أَشْرَقَتِ اَلْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها»(زمر/69) زمین با نور پروردگار روشن می شود؛ براساس تعبیری که از ائمه علیهم السلام نقل شده زمین با نور امام روشن می شود. حتی کار به جایی می رسد که «يَسْتَغْنِي اَلنَّاسُ عَنْ ضَوْءِ اَلشَّمْسِ وَ نُورِ اَلْقَمَرِ»(3) مردم از ماه و خورشید بی نیاز می شوند ؛این هم لطفی است. پس در آن اتفاقی که می خواهد بیافتد، لقائی واقع می شود. بعد از این که جسم امام ظاهر می شود حقیقت ولایت امام که در حجاب و پرده بوده آشکار می شود. یا به تعبیر نورانی قرآن آن کلمه غیب الهی آشکار می شود. «كَلِمَتَكَ التَّامَّةَ وَ مُغَيَّبَك »(4) امام کلمه تامه الهی است که در پرده است، وقتی این کلمه ظاهر می شود خیلی اتفاق های مهمی می افتد. حقیقت ظهور همین است اگر عدل محقق می شود اگر حدود اجرا می شود اگر دین خدا محقق می شود هرچه که در عصر ظهور واقع می شود نتیجه اش همین ظهور کلمه غیبی است.

لقاء حقیقت نورانیت امام در عصر ظهور

وقتی امام در عالم ظاهر می شوند همه حقایق ظاهر می شود، چون «إِنْ ذُكِرَ اَلْخَيْرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاهُ» در واقع ما منتظر ظهور خود حضرتیم و این انتظار است که خیلی ارزش دارد؛ که آدم منتظر ظهور خود حضرت باشد نه منتظر چیز دیگری، البته وقتی پرتو حضرت به عالم می تابد اتفاقات مهمی می افتد، مانند وقتی که خورشید در روز بالا می آید و نور خورشید عالم را روشن می کند خیلی اتفاقات می افتد. بنابراین امام علیه السلام وقتی ظهور می کنند حقیقت آن کلمه غیبی آن آیه غیبی، در عالم ظاهر می شود. آن نشانه غیب الهی در عالم ظاهر می شود و عالم نورانی به نور امام علیه السلام می شود.در واقع یک نوع لقاء حاصل می شود. همان چیزی که در عصر غیبت در یک منزلتی برای خواص اتفاق می افتد یعنی مانند سلمان بتوانند آن پرده ولایت امیرالمومنین کنار بزنند و آن حقیقت غیبی امیرالمومنین را ببیند. این کار هر کسی نیست، در عصر ظهور گویا چنین اتفاقی می افتد که مومنین موفق می شوند آن حقیقت غیبی امام را آن کلمه غیبی را ببینند.

لذا امر بسیار مهمی می خواهد اتفاق بیافتد آن امری که عرض کردم برای سلمان ها اتفاق می افتد می خواهد یک امر عمومی بشود. حتی برای مثل سلمان و خواص از اصحاب که اهل رجعت اند هم دوباره اتفاق می افتد. شاید نکته رجعت همین است؛ وقتی آن حقیقت در عالم ظاهر می شود دوباره باید بیایند در عالم ارض زندگی کنند و بهره شان را ببرند. با این که آنها از این عالم رفته اند و در یک عالم بالاتری هستند ولی دوباره برمیگردند. یک اتفاقی در ظهور می افتد که برمیگردند. دوباره مومنین کامل حقیقتی را که در عالم ظاهر می شود را باید درک کنند.

در زیارت سیدالشهداء یک روایتی است که صفوان جمال می گوید با امام صادق علیه السلام در حیره بودیم-که در نزدیکی کوفه فعلی بوده-حضرت به من فرمودند می آیید برویم زیارت سیدالشهدا، عرض کردم آقا شما امام معصوم هستید همه عالم باید بیایند زیارت شما،جبرئیل، میکائیل اینها شب قدر می آیند، ملائکه مرتب رفت و آمد می کنند به خانه اهل بیت، شما هم مگر زیارت می روید؟! حضرت فرمودند یک اتفاقی شب جمعه می افتد که 124 هزار پیامبر و اوصیائشان می آیند در کربلا که بهره ای ببرند.آن اتفاق را امام صادق علیه السلام اینطور نقل فرموده اند که خدای متعال هبوط می کند به ارض کربلا. خدای متعال جسمی جسمانی نیست  و هبوط به این معنا ندارد ولی هرچه که هست یک عنایتی به کربلا می شود که بعد ملائکه هم هبوط می کنند. حتی وجود مقدس رسول خاتم و ما هم می آییم.

 در روایت هست که نیمه شعبان اگر کسی به زیارت سیدالشهداء برود 124 هزار پیامبر با او مصافحه می کنند. اگر می خواهید با شما مصافحه کنند نیمه شعبان بروید زیارت چون زیارت ها آثار خاص دارد؛ غیر از آن برکات عمومی یک واقعه ای اتفاق می افتد. چون ما حقایق باطنی عالم را که نمی فهمیم که چگونه است، ما ظواهرش را می بینیم. بهار می شود می فهمیم که طبیعت تغییر کرد، سالی یک بار ولی خیال می کنیم که مثلا در عالم باطن ماه شعبان با دو ماه قبلش هیچ تفاوتی ندارد. حالا ممکن است یک کسی اهل رویت باشد 124 هزار پیامبر را ببیند و ممکن است یک کسی در حجاب باشد و این حقایق عالم را نبیند.

حیات عالم در عصر ظهور با لقاء امام

در ظهور یک حقیقتی در عالم ظاهر می شود پرده هایی کنار می رود  که همین عالم ارض زنده می شود «اِعْلَمُوا أَنَّ اَللّهَ يُحْيِ اَلْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها»(حدید/17)، «وَ أَشْرَقَتِ اَلْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها». ما در عالم ارض آمده ایم و زندگی می کنیم و با آن اتفاقی که می افتد، آن حجاب های ظلمانی ای که حجاب اولیاء طاغوت، حجاب سقیفه و حجاب ابلیس بود را برمی دارد. لذا در نقل است که حضرت وقتی ظهور می کنند شیطان را گردن می زنند. واقعه خیلی مهمی است، کار شیطان تمام می شود-نمی شود بگویی چقدر مهم است -ابلیس با همه قوا و امکانات و شش هزار سال عبادتی که «لَا یُدْرَی أَ مِنْ سِنِی الدُّنْیَا أَمْ مِنْ سِنِی الْآخِرَةِ»(5)، ما نمی فهمیم اصلا یعنی چه آن شش هزار سال! این را حضرت گردن می زند. یا اتفاقی که در مدینه می افتد، اینها خیلی مهم است. حضرت وقتی می آیند عالم یک عالمی می شود که دوباره سلمان ها،ابوذرها و اصحاب کهف و انبیاء برمیگردند، و درکنار حضرت خیلی هایشان دوباره به این عالم برمیگردند.

حضرت می فرمایند اگر شیعیان ما بر وفای به عهد ولایت که ازانها گرفته بودیم اجتماع قلبی داشتند «لَما تَاَخَّرَ عَنْهُمُ الْیُمْنَ بِلِقائِنا» این لقائی که بهشان وعده شده بود به تأخیر نمی افتاد. این تأخیر در لقاء به خاطر این است که این اجتماع اتفاق نیفتاده؛ «و َلَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعادَةُ بِمُشاهَدَتِنا» و الا آن سعادتی که مشاهده معصوم هست برایشان اتفاق می افتاد. که من تلقیم را عرض کردم که بیش از این مشاهده ظاهری است؛ یک مشاهده ای بوده که همه اصحاب داشتند امام صادق را می دیدند. ولی یک مشاهده مال جابر بن یزید جعفی است، که اهل سر است. و امام را در یک سیمای دیگری می بینند. این حدیث در خاطر مبارکتان هست که حضرت در شب مبعث می گویند جبرئیل را در یک سیمایی دیدند که شرق و غرب عالم را پر کرده بود. امام اینطوری است «أَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ»(بقره/186). این که انسان بتواند امام را مشاهده کند با حقیقت معرفت، صدق در معرفت، این لقاء خاصی است، یعنی آنچه در عصر ظهور اتفاق می افتد یک مشاهده خاصی است که ائمه در دوران ظهورشان معلوم نیست اصحابشان چنین لقائی داشتند مگر خواصشان.

ابا بصیر می گوید ایستاده بودم کنار مسجد الحرام امام باقر سلام الله علیه هم بودند حضرت فرمودند از اینهایی که وارد می شوند بپرس امام باقر سلام الله علیه را ندیده اید؟ پرسیدم همه گفتند نه! ابوهارون مکفوف آمد نابینا بود حضرت فرمودند حالا از ابوهارون بپرس گفتم ابوهارون امام باقر علیه السلام را ندیدی گفت مگر نمی بینی کنارت ایستاده. درک از امام این که انسان بتواند حقیقت امام را به اندازه ظرف خودش مشاهده کند، این در عصر ظهور اتفاق می افتد، در غیر عصر ظهور عرض کردم حقیقت در پرده است. یک انسان هایی هستند که پرده ها کنار می رود، حجاب ها کنار می رود، می رسند به آن حقیقت ولی در عصر ظهور آدم احساس می کند این اتفاق در یک مقیاس دیگری می افتد «اَنِر اَبصارَ قُلوبِنا بِضِیاءِ نَظَرِها اِلَیکَ حَتَّی تَخرِقَ اَبصارُ القُلوبِ حُجُبَ النّورِ» و حقیقت نور امام در عالم ظاهر می شود و انسان می تواند این پرده ها را کنار بزند و آن حقیقت نورانیت امام را ببینند که اصلا معرفت الله هم شاید معنایش همین است.

امیرالمومنین علیه السلام درآن حدیثی که مرحوم مجلسی نقل کردند فرمودند: اگر کسی من را در مقام نورانیت شناخت معرفت الله برایش حاصل می شود. چیزی غیر از این نیست آن معرفت الله که انسان بداند می تواند امام را در مقام نورانیت ببیند. عصر ظهور یک چنین عصری است که انسان می تواند به لقاء امام برسد می تواند به مشاهده برسد «عَلی حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِها» مشاهده ای که همراه با حقیقت معرفت است، این همانی است که عرض کردم شاید بعضی ها بتوانند امام را در آن سیمای حقیقی خودش، البته به اندازه درجه ایمانش مشاهده کنند، لذا خیلی دوران عجیبی است. ولی درک آن دوران یک آمادگی می خواهد، شاید این دوران غیبت هم برای پیدایش همان آمادگی است برای این است که صف ها جدا بشود.

امتحانات برای یقین و استقامت در وعده الهی

 در دوران غیبت امتحان های سختی گرفته می شود در روایت دارد که غربال می شوید، حواستان باید باشد. «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ »(بقره/155) این امتحانات در بعضی روایات دارد که برای شیعیان است در قرب ظهور، بنابراین یک اتفاقات مهمی می خواهد بیافتد باید عالم آماده بشود. سدیر می گوید بر امام صادق علیه السلام وارد شدیم جمع خاصی بودیم دیدیم حضرت لباس خاصی پوشیده اند کاسه چشم شان پر از اشک است، حالشان متحول است و جملاتی را می گویند «سَيِّدِي غَيْبَتُكَ نَفَتْ رُقَادِي وَ ضَيَّقَتْ عَلَيَّ مِهَادِي وَ ابْتَزَّتْ عَنِّي رَاحَةَ فُؤَادِي»(6)  آقای من غیبت تو خواب را از من گرفته، راحتی را از من سلب کرده قریب به این معنا، عرض کردیم آقا حالتان متحول است با چه کسی صحبت می کنید، فرمود: اتفاقات دوران غیبت فرزندم حضرت بقیه الله را می دیدم من را غصه دار کرده، -از جمله طول غیبت- برای این که اتفاقات مهمی باید بیافتد.

خدای متعال به حضرت نوح وعده پیروزی داده، خب 950 سال دعوت ولی زیر بار نمی رفتند و مومنینی که اطراف حضرت بودند خیلی در فشار بودند. جبرئیل از عالم بالا هسته های خرمایی آوردند که اینها را بکارید منتظر بمانید تا به ثمر برسد. درخت خرما هم کمی دیر به ثمر می رسد؛ وقتی به ثمر رسید دوباره گفتند که حالا هسته های این درخت را دوباره بکارید و منتظر باشید تا به ثمر برسد هفت بار این عمل تکرار شد. مومنین زیاد نبودند هر بار یک عده ای می رفتند و یک عده ای می ماندند که دیگر خالص بودند. این عده ای که ماندند به حضرت نوح  گفتند: اگر هزار بار هم تکرار بشود ما به قول و وعده خدا مطمئنیم، اینطور نیست که ده بار دیگر هم بگویید بکار نه ما یقین داریم خدا می فرماید، صد بار دیگر هم این را تکرار کنید ما پای کار ایستادیم، اینطور نیست که شک بکنیم که وعده خدا هم وعده نیست، گفتند ما به وعده خدا یقین داریم.

آن وقت خدای متعال دستور داد که حالا آماده بشوید کشتی بسازید و آن پیروزی و فتح حاصل شد.  حضرت فرمودند: علت این که خدای متعال این امتحان سخت را از همراهان حضرت نوح گرفت این بود؛ عده ای ته کار ماندند و حرفشان این بود که هر اتفاقی هم بیافتد ده بار دیگر هم بگویند ما یقین داریم وعده خدا درست است. پیروزی ای که وعده داده محقق می شود. وقتی اینطوری شد خدا پیروزی را رساند. حضرت فرمود به خاطر این که به حضرت نوح وعده پیروزی داده بود و بنا نبود از درون جبهه خودش دوباره منافقینی سر بردارند کار را به هم بزنند. لذا باید آن منافق ها جدا می شدند. از نکاتی که در عصر غیبت است همین است که «وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً»(7) صفها باید جدا بشوند.

عدم اطاعت از امام موجب جدایی و خروج از ولایت

در داستان حضرت موسی که در سوره مبارکه مائده آمده، حضرت موسی وقتی از مصر بیرون آمدند و فرعون غرق شد، خدای متعال نفرمود برگردید مصر با این که فرعون بساطش جمع شده بود، حضرت موسی فرمود: بروید وارد سرزمین مقدس بشوید «ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ»(مائده/21)، آن را خدا برای شما در نظر گرفته «كَتَبَ اللَّهُ لَكُم» که سرزمین مقدسی است. ظاهرا در روایت است شام بوده، و در روایت هست که سرزمین مصر سرزمین مقدسی نبوده.

ظاهرا در تفسیر مجمع اینطوری آمده که حضرت موسای کلیم از هر سبطی یک نفر را فرستاد بروند ارزیابی بکنند این شهر شام را تا وارد بشوند؛ بعد برگشتند گزارش دادند از قدرت فراوان آنها، که اینها خیلی استحکامات دارند -ششصد هزار نفر همراه حضرت موسی بودند جمعیت کمی نبودند- حضرت موسی به این کسانی که فرستاده بود بروند ارزیابی کنند فرمود: خبر را به مردم نگویید مردم دلشان خالی می شود جز دو نفر ظاهرا بقیه خبر را افشا کردند وقتی خبر افشا شد اینها به موسای کلیم گفتند «إِنَّا لَنْ نَدْخُلَهَا أَبَدًا مَا دَامُوا فِيهَا»(مائده/24) تا اینها هستند ما داخل نمی شویم. دو نفر از مومن می گفتند شما بروید خدا کار را تمام می کند وقتی خدا می فرماید وارد بشوید پیروزی با خداست شما به عهد با خدا عمل کنید.

خلاصه، به حضرت موسای کلیم گفتند «فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ» تو با پروردگارت بروید بجنگید، شهر را بگیرید، ما تازه از چنگ فرعون فرار کردیم سالها زیر سلطه فرعون بودیم حالا آزاد شدیم حالا دوباره ما را وارد یک درگیری بزرگ دیگری می کنی؟! «فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ» شما بروید بجنگید ما نشستیم؛ پیروز شدید ما هم وارد شهر می شویم، ما اهل این کارها نیستیم.

 بعد قرآن می فرماید آنها مبتلا به وادی تیه شدند «أَرْبَعِينَ سَنَةً يَتِيهُونَ فِي الْأَرْضِ»(مائده/26)، با این که خدای متعال به آنها وعده داده بود «ادْخُلُوا الْأَرْضَ  الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي  کَتَبَ  اللَّهُ  لَکُمْ ». یک معنایی که برای «کَتَبَ  اللَّهُ لَکُمْ » گفتند همین است؛ یعنی خدای متعال این را برای شما قرار داده ولی باز هم نرفتند. برگشتند در سرزمین مصر که حضرت فرمود این سرزمین خبیثی است. آن سرزمین طیب که صرفا طیب ظاهری نبوده؛ بلکه یک سرزمین فوق العاده ای است اینها برگشتند در وادی مصر، چهل سال در وادی تیه بودند. در بعضی نقلها دارد که خیلی از اینها در همین دوران فوت کردند من جمله حضرت موسای کلیم و هارون در این وادی سرگردانی رحلت فرمودند، بعد وقتی حضرت از دنیا رفتند آن نسل هم رفت حتی نسل بعدی هم از دنیا رفتند، نسل دوم اینها با وصی حضرت موسی رفتند و با این قوم وارد درگیری شدند، خدای متعال شهر را برایشان فتح کرد و توانستند وارد آن شهر بشوند.

در بعضی روایات دارد که حضرت فرمود، آن چه در امت حضرت موسای کلیم علی نبینا و آله و علیه السلام بوده «طابق النعل بالنعل» اتفاق افتاده، در امت من هم اتفاق می افتد. امت بعد از نبی اکرم وارد وادی تیه شدن، شاید این وادی تیه که در آن وارد شدند تا ظهور ادامه داشته باشد، این وادی تیه برای چه بود؟

خدای متعال می فرماید: وقتی اینها به موسای کلیم گفتند که ما نمی رویم بجنگیم «قَالُوا يَا مُوسَى إِنَّا لَنْ نَدْخُلَهَا أَبَدًا مَا دَامُوا فِيهَا فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ» موسای کلیم فرمود: «قَالَ رَبِّ إِنِّي لَا أَمْلِكُ إِلَّا نَفْسِي وَأَخِی» کسی برای من نمانده، فقط خودم ماندم و برادرم و چند نفر دیگر که در بعضی نقلها دارد که وصی حضرت بودند. لذا فرمودند بین ما و قوم فاسق فاصله بیانداز «فَافْرُقْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ» این وادی تیه برای این بود که این قوم فاسق جدا بشوند.

این سرگردانی، قوم فاسق را از حضرت موسی جدا کرد و عجیب این است که حضرت به معنای باطنی کلمه وارد وادی تیه نمی شوند ولی بالاخره نمی توانند اینها را رها کنند، اینها که وارد وادی تیه شدند موسای کلیم و هارون هم با اینها رفتند، اتفاقا در این وادی هم رحلت فرمودند. این کاری که بعد از رحلت وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اتفاق افتاد، امت را برد در وادی تیه، حضرت هیچ وقت در وادی حیرت نمی روند، ولی حضرت هم امام اند؛ همراه اینها رفتند باید با آنها باشند. گرفتار کار اینها شدند تا این وادی تیه تمام بشود. نتیجه این سرگردانی این است که قوم فاسق جدا می شوند «فَافْرُقْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ الْقَوْمِ» وقتی جدا شدند، از وادی تیه بیرون می روند این خاصیت عصر غیبت است.

لذا در سوره مبارکه حدید می فرماید: «أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَ مَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لَا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلُ فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ»(حدید/16) شما مثل اهل کتاب نباشید که وعده خدا در نظرشان خیلی طولانی آمد و به قساوت قلب رسیدند و فاسق شدند. گویا این امت هم همینطوری است و ممکن است یک عده زیادی فاسق شوند و از فرمان امام هم خارج شوند «وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ». همین هم شد و از فرمان حضرت موسی خارج شدند. فسق یعنی همین، فسق یعنی خروج از فرمان ولی الله.

می فرماید، پیشینیان اینطوری بودند؛ وعده های خدا در نظرشان طولانی شد و فاسق شدند. بعد بلافاصله می فرماید: «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها»(حدید/17) بدانید این زمینی که مرده خدا دوباره زنده اش می کند؛ که وعده به ظهور است «يُحْي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا» شما مواظب باشید وعده خدا در نظرتان طولانی نشود، چون به قساوت قلب دچار می شوید، فسق پیدا می کنید و از فرمان امام بیرون می روید.

حقیقت توحید و معرفت

طول غیبت گاهی آدم ها را به خروج از عهد ولایت می کشاند حضرت فرمود: «وَ لَوْ اَنَّ اشْیاعَنا وَفَّقَهُمُ اللّهُ لِطاعَتِهِ عَلَی اجْتِماع مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ» اگر اینها همدل بودند، بر آن عهدی که از آنها گرفته شده بود «لَمَا تَاَخَّرَ عَنْهُمُ الْیُمْنَ بِلِقائِنا» این لقائی که خدا وعده داده که در ظهور محقق می شود؛ از این لقاء محروم نمی شدند. در روایات دارد مومنین در عصر ظهور مدّ بصر پیدا می کنند و افق دید و نگاهشان زیاد می شود و امام خودشان را هرکجا هست می بینند؛ این یعنی رؤیت دیگری است. یک چهره دیگری از امام را می بینند، این پرده ها کنار می رود حقیقت امام آشکار می شود. یعنی به اندازه ظرف این عالم و ظرف ایمان مان می توانیم به مشاهده امام برسیم، این حقیقت معرفت الله است، که حضرت فرمود: «وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا» وقتی این اتفاق بیافتد این سعادت مشاهده امام علیه السلام حاصل می شود. «عَلَی حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا» وعده ای که به ما دادند این است که با حقیقت معرفت، انسان به زیارت امام می رسد.

این امتحانات برای همین است که صفها جدا بشوند این طول غیبت برای همین است که خدای متعال به حضرت وعده داده «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا»(نور/55). این آیه تعبیر به ظهور شده که خدای متعال وعده داده که حقیقت توحید محقق بشود، بساط شرک از بین می رود، خوف و نا امنی ای که جبهه مومنین دارند برداشته بشود، خدای متعال با امنیت عبادت بشود. بنا نیست از درون جبهه حضرت دوباره یک نفاقی سر بردارد، تمام شده است آن جریان، این طول غیبت طبق آن روایتی که از سدیر خواندم حضرت فرمود یک نکته اش همین است، باید صفوف جدا بشوند. لذا اگر ما به یک نقطه ای برسیم که اجتماع قلبی بر وفاء به عهد پیدا بشود -یعنی ما همه مان مجتمع باشیم برای این که به عهدمان نسبت به امام وفاء کنیم- ان شاء الله آن لقاء و مشاهده همراه با معرفت حاصل می شود.

یاوران حقیقی حضرت، سلیمانی ها و حججی ها

 این جمعیت که یک جمعیت خاصی هستند با این امتحانات ساخته می شوند و در دوران حضرت گسترش می یابند. لذا در روایت دارد حلقه اول یاران حضرت 313 نفرند بعد ده هزار نفرند طبق درجات ایمان. این 313 نفر که خیلی فوق العاده اند اینها وقتی ندای حضرت از کنار کعبه برمی خیزد در ساعت خودشان را می رسانند، هر کجا هستند آب دستشان است زمین می گذارند؛ منتظر هیچی نیستند، اینقدر مهیا هستند و پیداست امکاناتی را هم دارند، بعضی هایشان با ابر می روند -حضرت سلیمان هم یک چنین چیزی داشت-. خودشان را می رسانند به حضرت، در بین اینها هم دوازده نفرشان خیلی فوق العاده اند. یک عده ای از 313 نفر اهل رجعت اند. آنهایی که عالم برزخ را گذرانده اند دوباره برمیگردند می آیند کنار حضرت و اتفاقات خوبی اطراف حضرت می افتد.

روایتی خدمتتان تقدیم کنم، این ظاهرش ظاهر آسانی است؛ ولی باطنش واقعا باطن دشواری است «عَلَی اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیهِمْ». در یک نقلی می دیدم که سدیر به امام صادق عرض کرد -آدم تعجب می کند از سدیر با امام صادق چرا اینطوری حرف می زند- بر شما جایز نیست که دیگر قیام نکنید؛ به این معنا می گوید: به چه دلیل می گویید شما خیلی یاور ندارید، آنقدری که شما یاور دارید اگر حضرت امیر داشت اجازه نمی داد دیگران حقش را بگیرند! حضرت فرمودند: سدیر بگو ببینم چند تا یاور داریم گفتم صد هزار تا، حضرت فرمودند صد هزار تا، گفتم دویست هزار تا، حضرت فرمودند دویست هزار تا اینکه گفتم نصف دنیا!

به این دلیل این حرفها را میزد که در دوره امام صادق علیه السلام یک اتفاق مهمی افتاد، جابجایی قدرت از بنی امیه به بنی عباس، خیلی از قیام هایی که در ایران و کوفه و خراسان و اینها شکل می گرفت به اسم حق اهل بیت بود. ولی بعد افتاد دست بنی العباس حتی نامه هایی به حضرت می نوشتند که آقا شما بیایید حضرت نامه ها را باز نکرد. در نقل است بعضی از نامه ها که از خراسان می آمد، حضرت می فرمود: اینها بیخود می گویند نه دوران، دوران ماست نه اینها یاران ما هستند. اینها یک کار دیگری دارند می کنند می خواهند امام را ببرند در بازی خودشان، نمی خواهند با امام راه بروند.

سدیر می گوید حضرت گفتند می آیید برویم یَنبُع؟ حضرت آماده شدند و رفتیم و در بین راه که می رفتیم به یک گله ای برخورد کردیم شاید یک تعدادی گوسفند بودند و یک جوانی گویا مثلا چوپان بود. حضرت فرمود من اگر به تعداد اینها یاور می داشتم قیام می کردم. بعد سدیر می گوید رفتیم با حضرت نماز خواندیم بعد از نماز من شمردم دیدم هفده تاست.

آن مرد خراسانی از خراسان آمده بود محضر امام صادق و به حضرت عرض کرد آقا شما پا به رکاب کنید، ده ها هزار آماده به همکاری باشما هستند، شمشیر روی دوششان است مهیا هستند برای این که در رکاب شما بیایند. می گوید همینطور که گفتگو می کردیم حضرت دستور داد تنور را روشن کردند تنور که برافروخته شد فرمود: آقای خراسانی بروید در تنور بنشینید. این شروع کرد عذرخواهی کردن آقا من نمی خواستم جسارت کنم، حضرت هم حرف را برگرداندند، می گوید دیدم حضرت مثل کف دست شان خراسان را می شناسد همه اقوام و آدم ها را می شناسند ما لازم نیست به حضرت خبر بدهیم.

بعد می گوید که هارون مکی وارد شد؛ حضرت فرمودند: بروید بنشینید در تنور، بند کفشش را رها کرد و رفت در تنور نشست. حضرت با من صحبت می کردند و من خیلی مضطرب بودم. فرمودند برویم یک سری بزنیم به برادرمان، آمدیم دیدیم مثل گلستان وسط آتش نشسته. حضرت فرمود از این آدم ها چند تا دارید؟ امام وقتی آدم را وسط آتش بفرستد گلستان می شود. امام کسی را در آتش نمی فرستد تا  بسوزاند، اگر کسی را در سخت ترین صحنه ها بفرستند آنجا برایش گلستان می شود. صحنه های سختی که امام طراحی می کنند گلستان ماست. ما را می خواهند وارد بهشت کنند منتها مدخل بهشت امتحان است «حُفَّتِ اَلْجَنَّةُ بِالْمَكَارِه»(8).

یکی از بشارت های مهم این است که واقعا دوران ما از آن دوران های استثنایی است که الان حضرت اگر تشریف بیاورند تعداد زیادی حاضرند در رکاب حضرت به شهادت برسند مثل مرحوم شهید سلیمانی یا حججی ها. اینها کار را جلو می برند. حضرت یک چنین یاورانی می خواهند، عصر غیبت برای این است که یک جمع اینطوری شکل بگیرد و در این امتحانات سخت هم آرام آرام شکل می گیرد و با همین جمعیت کار به انجام می رسد، چون خیلی احتیاج به کثرت جمعیت نیست «كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّه»(بقره/249).

در داستان طالوت وقتی پیامبرشان طالوت را برای آنها معین کرد یک عده از اول نرفتند؛ حضرت طالوت آنهایی که ماندند؛ از شهر بیرون آوردند و از تعلقات جدا کردند، سپس فرمود: در راه یک نهری است که نباید از آن بخورید و لو تشنه هم بشوید. اگر کسی سیراب بشود دیگر با من نمی تواند بیاید و اگر یک غرفه بخورد تکلیفش معین نیست «وَ مَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي» و کسی که اصلا طعم آب را نچشد با من است، به نهر که رسیدند یک عده ای سیراب خوردند یک عده ای یک غرفه خوردند یک عده ای هم اصلا نخوردند. آنهایی که نخوردند از آب عبور کردند حضرت آنهایی که یک غرفه خورده بودند عبورشان دادند. بعد که آمدند این طرف آب آنهایی که یک غرفه خورده بودند گفتند «لَا طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَ جُنُودِهِ» ما نمی توانیم بجنگیم فقط آنهایی که آب نخورده بودند گفتند «رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَ ثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَ انْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ»(بقره/250)، و بعد «قَتَلَ داوُدُ جالُوت »(بقره/251) کار تمام شد «وَآتاهُ اللَّهُ» قدرت جابجا شد افتاد دست حضرت داود.

ابتلائات سخت در دنیا برای اتمام غیبت

بعضی ها آن وقت این آیه را اینطوری معنا کردند و گفتند شاید مقصود از این نهر دنیاست. دنیا محیط ولایت ائمه جور است، دنیایی که آنها ساختند «وَ لَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا»(طه/131) است. چشمتان را ندوزید به شکوفه های دنیایی که ما در دست اهل دنیا سبز کردیم. «وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْر»آن روزی ای که پروردگار نبی اکرم صلی الله علیه و اله و سلم در نظر گرفته برای امت مومن بهتر از آن چیزی است که به شیاطین می دهد، این همان نهری است که نباید بخوری، آنهایی که می خورند با حضرت نیستند آنهایی که لب و دهانشان را تر می کنند اینها شاید باشند شاید یک جایی کم بیاورند، آنهایی که «لَمْ يَطْعَمْهُ» طعم دنیا را هم نمی چشند همراه حضرت هستند.

هرچه به عصر ظهور نزدیک می شویم ابتلائات سخت تر می شود. در روایات داریم غربال می شوند «لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً» و آنهایی که پای کار می ایستند به لقاء و مشاهده حقایق می رسند؛ و حقیقت ظهور آن حقیقت ولایت امام و آن حقیقت نور توحید است، حقیقت جریان هدایت الهی است که در عالم ظاهر می شود و انسان به هدایت می رسد، به توحید می رسد به آن اسرار راه پیدا می کند و همه آنها ظهور خود امام است.

ما به مرحله ای می رسیم که ان شاء الله اتفاقات مهمی می افتد و مومنین گویا یک پرده هایی از جلوی چشم شان کنار می رود. حضرت دست روی عقول می گذارند چهل برابر می شود. با یک تصرف حضرت قلوب اصلاح می شوند، یعنی آن راه های طولانی ای که انبیاء زحمت می کشیدند وقتی حضرت تشریف می آورند یک تصرفاتی می شود که در عالم بیرون هم تغییر ایجاد می کند. بساط شیاطین و دشمنان امیرالمومنین و وجود مقدس رسول خاتم و همه انبیاء صلی الله علیه و آله و سلم جمع می شود و عالم نورانی می شود. ما به مشاهده می رسیم ما به لقاء می رسیم یک اتفاقی از عالم بالا می افتد کلمه غیبی ظاهر می شود پرده ها کنار می رود؛ هم غیبت ظاهری هم غیبت باطنی تمام می شود. زمین با نور امام روشن می شود مردم از نور ماه و خورشید بی نیاز می شوند «لَنُورُ الْإِمَامِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِين » شاید این در عصر ظهور باشد که مثل خورشید در قلوب مومنین ظاهر می شود، شاید «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»(فصلت/33) ناظر به همین عصر ظهور باشد که پرده ها می رود کنار همه آیات الهی را می بینند.

امام حقیقت توحید

عرض کردم حجاب توحید؛ دشمنان اند، شیاطین اند، سقیفه است اینها نمی گذارند توحید فهم بشود این پرده را حضرت کنار می زنند. مومنین ممتحنی هم که توانستند این امتحانها را پشت سر بگذارند به این عهد می رسند، این دو وقتی با هم لقاء می کنند آن وقت آدم می رسد به آن مقامی که همه موحد می شوند «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا». می فرماید: آن دینی که خدا برایشان پسندیده؛ دینی است که ولایت امام محورش است، ولایت امیرالمومنین محورش است آن دین دارد در عالم میسور می شود، مردم به حقیقت ولایت می رسند.

تا در تاریکی هستیم خدا را نمی بینیم. وقتی به نور امام رسیدیم با نور امام همه حقایق مشاهده می شود، ایمان کامل می شود توحید کامل می شود به لقاء الله می رسیم لقاء امام یعنی لقاء الله. زیارت امام یعنی زیارت خدا، حضرت فرمودند خدای متعال زیارت می شود، اما زیارت جسمی نه، خدای متعال زیارت می شود از طریق زیارت حججش، از طریق زیارت وجود مقدس نبی اکرم از طریق زیارت امام معصوم، وقتی امام در عالم ظاهر شد حقیقت توحید ظاهر می شود. حالا اگر پرده از این طرف هم برداشته شود و با این امتحانات مواجه شدند «لَمَا تَاَخَّرَ عَنْهُمُ الْیُمْنَ بِلِقائِنا»، لقائی حاصل می شود این لقاء، همان لقاءالله است. بساط شیطنت جمع می شود وادی ولایت بسط پیدا می کند و موحد می شوند. این همان «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»حقیقتی است که بناست در عالم محقق بشود و محقق خواهد شد.

پی نوشت ها:

(1) الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج 2، ص: 499

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 194

(3) تفسير القمي، ج 2، ص: 253

(4) المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص: 589

(5) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 287

(6) كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص: 352

(7) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 369

(8) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 67، ص: 78