برای نمایش محتوای مربوطه روی عنوان نوشته زیر کلیک نمایید
( عنوان زیر لینک به فهرست مربوطه در داخل نوشته اصلی می باشد)
خلاصه فرصت دنیا فرصت کمی است، پس نباید بگذاریم اموال ما لهو ما بشود و ما را غافل کند. این جمله نورانی دعای ابوحمزه در خاطر مبارکتان هست «
وَ أَنَّكَ لَا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِكَ إِلَّا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمَالُ دُونَك
»، خدایا تو که پرده نداری! چه چیزی می تواند پرده خدا باشد؟! اصلا مگر چیزی می تواند حجاب خدای متعال بشود؟! خدای متعال در همه عالم حاضر است، بلکه همه عالم به حضور او حاضرند، «
هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِن
»(حدید/3). «أَنَّكَ لَا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِك» خدایا تو که پرده نداری پس این حجابها چیست؟ «إِلَّا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمَال»، آرزوهای انسان حجاب انسان می شود و نمی گذارد خدا را ببیند. فرمود: «
ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ
» ، لذا بگذار این آرزوهای شان آنها را غافل کند و لغوشان بشود. آیا این درست است که در جوار خدای متعال آدم مشغول به خوردن بشود!
در احوالات یکی از شاگردان مرحوم شیخ انصاری نقل شده شاید میرزای شیرازی بوده _ الان دقیق در خاطرم نیست _ که ایشان کرسی درسی داشتند و در شهر خودشان استاد، مدرس و مرجع بودند، پس آمدند نجف و در درس شیخ انصاری شرکت کردند. مرحوم شیخ انصاری دو تا درس داشتند یک درس عمومی و یک درس برای خواص شاگردانش داشتند. ایشان رفتند در این درس اما دیدند نه فقط حرف های شیخ خیلی بالاست بلکه حرفهای مرحوم شیخ را هم نمی فهمند. خیلی بهشان برخورد و رفتند محضر حضرت امیر و عرض کردند: آقا من مرجعیت و همه چیز را رها کردم و آمدم شاگردی کنم، یک کاری کنید بفهمم!
نقل شده این شاگرد در خواب دیدند که وجود مقدس امیرالمومنین یک ظرف آش به او دادند و ایشان هم فورا آن را سر کشیدند و حواسشان از خود حضرت پرت شد. بعد نگاه کردند دیدند مرحوم شیخ انصاری پشت سر حضرت است و حضرت امیر هم یک قدح از این آش به ایشان دادند اما شیخ محو جمال امیرالمومنین بود و گاهی هم از باب این که این سفره امیرالمومنین و لطف حضرت است یک قاشق میل می فرمود. صبح رفتند سر درس و دیدند خوب می فهمند، بعد که می خواستند بروند مرحوم شیخ در گوششان گفتند فلانی حضرت به آدم آش می دهد آدم از حضرت غافل نمی شود!
دیدید وقتی از راه می آیید بچه سوغاتیش را می گیرد و می رود و دیگر کاری با پدر و مادرش ندارد، ما هم اینطوری هستیم. خدای متعال این امکانات را به ما داده که به او برسیم اما ما امکانات را می گیریم و می رویم مشغول بازی می شویم «
أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ
»(حدید/20). یک موقع با عروسک بازی یک موقع با عروسی، یک موقع با تیله بازی یک موقع با کره زمین. خدای متعال این امکانات را به ما داده «
ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُون
» و یک روزی انسان می فهمد که چه خسارتی کرده است. پس فرصت رفع این حجب و پرده ها، رسیدن به یقین، رسیدن به محضر خدای متعال و احساس قرب الهی و اینکه در محضر خدا هستیم، در این دنیاست.
این آیه قرآن را ببینید: «
أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى
»(قرآن/24) ، نمی داند که خدا می بیند؟! این آیه دو جور معنا می شود، یک جورش تهدید است، یعنی این آدمی که گناه می کند نمی داند که خدا او را می بیند؟! ولی یک معنای دیگر هم شاید بشود کرد و آن این است که ما دیده می شویم و خدا ما را می بیند، ما در محضر خداییم و اینطور نیست که در یک عالم کور و کر باشیم که مثل یک پر کاه رها شده باشیم! ما در محضر خدا هستیم و خدا ما را می بیند، دائم تحت نظری هستیم و حواس او به ما هست، خداوند هوای ما را دارد و متوجه ماست.
حالا آدم می تواند در همین فرصت کوتاه دنیا که ده سال یا پنجاه سال بارش را ببندد. در نقل است که حضرت نوح نهصد و پنجاه سال فقط نبوت و پیغمبری کردند و عمر ایشان را هم تا دو هزار و پانصد سال گفته اند. وقتی موقع قبض روح ایشان شد ملک الموت تشریف آوردند و گفتند آمدم تا شما را قبض روح کنم. حضرت نوح فرمود: اجازه هست بروم و در سایه بنشینم؟ فرمود: بله انقدر فرصت دارید که بروید و در سایه بنشینید! بعضی وقتها اینقدر هم مهلت نمی دهند. روایت را دیدید گاهی یک چشمش باز است و یک چشمش بسته، یعنی به او مهلت ندادند که آن چشمش را هم ببندد.
حضرت نوح رفت در سایه نشست، بعد از او سوال شد که عمر دنیا را چقدر دیدید؟ فرمود به اندازه همین از آفتاب به سایه آمدن! واقعا دو هزار و پانصد سال همینقدر است. این که امیرالمومنین در نهج البلاغه می فرمایند: «
صَبَرُوا أَيَّاماً قَصِيرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِيلَة
»(6)، یک ایام کوتاهی را صبر کردن باعث یک راحتی طولانی می شود، همین است.
پس می شود که انسان در این دنیا از ذکر خدای متعال غافل نشود. اگر از ذکر خدای متعال غافل نشد پرده ها کنار می رود و انسان می بینید که او را سر سفره ارزاق معنوی دعوت کرده اند. ما را دعوت به یقین و ایمان کردند و اینها رزق ماست. ما از این رزقها غافل هستیم و به رزقهای دیگر مشغولیم.
در روایات مکرر آمده که نعیم حقیقی در دنیا امام است. خدای متعال این نعمت را فرستاده «
إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ
»(انفطار/13) و اگر کسی جزء ابرار شد وسط بهشت ولایت امام است. اینها الآن وسط بهشت ولایت هستند، البته عالم آخرت هم سر جای خودش باقی است. پس می شود انسان در این فرصت دنیا وسط بهشت باشد یا اینکه وسط جهنم باشد. «
إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِين
»(توبه/49)، جهنم کافرین را احاطه کرده است. پس فرصت دنیا خیلی فرصت مغتنمی است.
حضرت فرمود: باقی مانده عمر شما اصلا قابل قیمت گذاری نیست، چون در همین باقیمانده می شود آدم خیلی کارها بکند و به وادی توحید برگردد. توبه یعنی همین دیگر، توبه که لفظ نیست! مثل اینکه ما می خواستیم برویم مشهد امام رضا علیه السلام اما اشتباهی به طرف شهر دیگری رفتیم، اما وقتی در راه علامت را می بینیم می فهمیم اشتباه رفتیم و بر می گردیم. توبه یعنی مسیر فرمان را برگرداندن به طرف مشهد. اگر گفتی استغفرالله اما در جاده همان شهر رفتی که به مشهد نمی رسی! استغفرالله لازم است ولی آدم باید برگردد و فرمانش را برگرداند. اگر انسان در این دنیا راه توحید و ایمان و یقین و معرفت امام را طی نکرده، «
ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا
» و مشغول بوده به دنیا بوده و سر سفره دنیا نشسته بوده، توبه این است که مسیرش را به سمت خدای متعال برگرداند به سمت خدای متعال.
ان شاء الله در روزهای آینده عرض می کنم که موانع بین ما و خدای متعال چیست و اینها چطوری برداشته می شود؟ چه کار بکنیم این موانع برداشته بشود و چطوری انسان به حقایق این عالم برسد؟ این مطالب در قرآن و در روایات ائمه خوب توضیح داده شده است. آنها اسرار را برای ما گفته اند و سفره را پهن کرده اند منتها ما سر سفره ائمه نمی نشینیم. حضرت فرمود: قرآن معدوه الله است یعنی سفره خداست که پهن کردند، پس از این سفره غافل نشوید.