برای نمایش محتوای مربوطه روی لینک زیر کلیک نمایید
لینک زیر فهرست مربوطه را داخل نوشته اصلی نمایش میدهد

اما چالش های اعتقادی، ریشه چالش های اعتقادی که ما اگر بخواهیم با آنها مبارزه کنیم یکی فقدان تفقه در موضوع مهدویت است. چون موضوع مهدویت موضوع تفقه ما نبوده و کار فقیهانه روی آن نکردیم. در عین این که از موضوعاتی است که بسیاری از ما به لحاظ منابع در آن غنی هستیم ولی هیچ تفقهی در آن اتفاق نیافتاده است. ریشه چالش اعتقادی در حوزه مهدویت در عدم تفقه جامع ماست و همین موجب شده که در مسائل قبلی هم به چالش بخوریم. یعنی مثلا یک دفعه ما مدرنیته را قبول می کنیم. یعنی خیلی از چالش های اجتماعی مان هم برمیگردد به چالش های اعتقادیمان.

تقلیل گراها واقعا مشکل اعتقادی دارند اما این مشکل اعتقادی چیست؟ یعنی مثلا مسلمان نیستند؟ شیعه نیستند؟ نه این نیست ولی واقعا نتوانستند تفقه در موضوع مهدویت و به خصوص در موضوع ولایت تا ولایت خاصه وجود مقدس حضرت بقیه الله بکنند. چون تفقه جامعی صورت نگرفته و تفقه ها محدود بوده است. طبیعتا این چالش های اعتقادی ایجاد شده حتی تبدیل به چالش اجتماعی شدند و از دلش غرب گراها پیدا شدند.

چالش اصلی که ما در حوزه اعتقادات داریم و باید با آن برخورد کنیم این است که در موضوع مهدویت باید تفقه همه جانبه صورت بگیرد که من به دو موضوعش اشاره می کنم، یکی منطق تفقه در این عرصه است که با چه روشی باید تفقه کرد؟ ما خلاء روشی هم داریم، به خصوص در یکی از موضوعات بسیار مهم که بحث علائم ظهور است که ما اگر بخواهیم به سمت عصر ظهور حرکت کنیم، این ها یک پرچم هایی است که سر راه ما گذاشتند که در هر مرحله بفهمیم کجا هستیم و چه بکنیم. علائم ظهور این است، یعنی جامعه شیعه را می خواهد در مراحل حرکتش هدایت بکند که الان دشمن اصلی تان چه کسی است و باید کجا بایستید و چطور خودتان را سامان بدهید. اینها مورد تفقه قرار نگرفته است. منطق تفقه به خصوص نسبت به روایات در باب ظهور و علائم ظهور و امثال اینها کار نشده است. این مبدأ خیلی از انحرافات اعتقادی می شود.

یک موضوع مهم دیگری هم که در آن تفقه نشده و برای ما خلاء ایجاد می کند،  مسئله رویکرد فلسفه تاریخی دقیق است. غیر از این که ما یک نظام فکری نداریم که آن نظام فکری رابطه بین توحید و ولایت به معنی اعم از ولایت تکوینی تاریخی و اجتماعی را توضیح نمی دهیم، ما به یک معنا درکمان از ولایت یک درک حداقلی است و آنهایی هم که خواستند درک از ولایت را عمیق بکنند، معمولا صبغه عرفانی به خودشان گرفتند. اما در عین این که ولایت عرفانی به معنی یک انسان معصومی که در زیارت جامعه کبیره بعضی از شئونش است و امام باید شناخته بشود، در عین حال باید این ولایت به عرصه ولایت تاریخی و اجتماعی هم کشیده بشود. معمولا درک ما از امامت یک درک محدود کلامی بوده و یا آنجایی که خواستیم عمیق بشویم یک درک عرفانی بوده است که از درون آن ولایت عرفانی در می آید نه ولایت تاریخی و اجتماعی.

بنابراین ما نیاز به یک نظام فکری داریم که نسبت بین توحید و ولایت را به خصوص در عرصه ولایت تاریخی و اجتماعی روشن کند. ذیل آن نیاز به یک فلسفه تاریخ یا حکمت تاریخ داریم که براساس معارف اهل بیت علیهم السلام تحولات تاریخ و مسیر حرکت و مراحل تحول را بتوانیم بشناسیم تا براساس آن بتوانیم وضعیت خودمان و آینده نگری و پیش بینی نسبت به آینده داشته باشیم. در غرب در کنار علومی که علوم روان شناختی هستند، جامعه شناسی و علوم اجتماعی شکل گرفته دلیلش هم این است که واحد مطالعه اش متفاوت است. شما هر قدر روانشناسی را توسعه بدهید از درون آن جامعه شناسی در نمی آید، اگرچه به هم پیوسته هستند.

یک دانش دیگری آنجا شکل گرفته که دارند به شدت روی آن کار می کنند دانش فلسفه تاریخ است. نکته اش هم این است که فلسفه تاریخی که تاریخ را به عنوان یک مجموعه به هم پیوسته می بیند تا بتوانیم ما براساس این رویکرد بگوییم کجا هستیم و به کجا باید برویم، این را دارند رویش کار می کنند. اتفاقا رویکرد فلسفه تاریخی جزو اندیشه های پردامنه در فرهنگ اسلامی است. این رویکرد فلسفه تاریخی را هم ما باید گسترش و بسط بدهیم ولی باید تفقه دینی رویش انجام بگیرد تا بتوانیم عصر ظهور و حتی علائم ظهور را فهم کنیم و بفهمیم کجا ایستادیم و کجا باید حرکت بکنیم. برنامه ریزی برای حرکت اجتماعی به سمت ظهور نیاز به یک همچین درک وسیعی دارد. آن نظام فکری می تواند به ما کمک کند.

پیمایش به بالا