برای نمایش محتوای مربوطه روی عنوان  نوشته زیر کلیک نمایید
( عنوان زیر لینک به فهرست مربوطه در داخل نوشته اصلی می باشد)

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . از معارف اهل بیت استفاده می شود که بین ما و حقایقی که در این عالم و حضرت حق یک فاصله ها و حجاب هایی وجود دارد. البته این روشن است، چرا که خدای متعال در همه عالم حاضر است به طوری که «

وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ



»(حدید/4)، هر کجا باشید خدای متعال با شماست. خدای متعال در همه عالم حاضر است به گونه ای که «

هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيم



»(حدید/3). این تعبیر در دعای نورانی عرفه سیدالشهداء است که «

أَ يَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَيْسَ لَكَ حَتَّى يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَك



»، مگر کسی غیر از تو یک ظهوری دارد که تو نداری تا او بخواهد تو را برای ما آشکار کند؟!  همه پیدایی های عالم از اوست و هرچه هست از اوست. «

حَتَّى تَحْتَاجَ إِلَى دَلِيلٍ يَدُلُّ عَلَيْك



»، تو اصلا کی پنهان بوده ای که نیاز به یک راهنمایی باشد تا به تو دلالت کند؟!

در دعای ابوحمزه خوانده اید که «

بِكَ عَرَفْتُكَ وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِي عَلَيْكَ وَ دَعَوْتَنِي إِلَيْكَ وَ لَوْ لَا أَنْتَ لَمْ أَدْرِ مَا أَنْت



»، تو من را به سمت خودت دلالت و هدایت کردی و دست من را گرفتی. اگر من یا الله می گویم و اگر تو را می شناسم، اگر آن انسان های بنده های کامل پرده ها از جلوی چشمشان کنار رفته، همه اینها به وسیله توست. «بِكَ عَرَفْتُكَ» من با تو، تو را شناختم و خودت، خودت را به من معرفی کردی «أَنْتَ دَلَلْتَنِي عَلَيْكَ». اگر من رو به تو می آورم و نیمه شب بلند می شوم و با تو مناجات می کنم، اینطوری نیست که من از خواب بیدار شدم بلکه «دَعَوْتَنِي إِلَيْكَ»، تو مرا صدا زدی، تو دل من را گرم کردی و رغبت به سوی خودت را در دل من ایجاد کردی.

در روایت است که آن بنده خدا به پیغمبر زمان خودشان عرض کرد: حالا که تو می روی برای مناجات با خدای متعال یک مطلبی هم من دارم، خواهش می کنم که به خدای خودت مطلب من را عرض کن و بگو فلان بنده می گوید من انقدر تخلف و معصیت می کنم، تو چرا کاری به کار من نداری؟! چرا لااقل من را مجازات نمی کنی و من را رها کرده ای؟! پیغمبر خدا آمد اما نقل شده که خجالت کشید پیغام این بنده را برساند چون مودبانه نبود. خدای متعال فرمود پیغام بنده ما را نرساندی! به او بگو من تو را مجازات کرده ام و لذت مناجات خودم را از تو گرفته ام! لذتی بالاتری از این نیست، یعنی اینطور نیست که اولیاء خدا اگر از بستر پهلو تهی می کنند، «

تَتَجافى  جُنُوبُهُمْ  عَنِ  الْمَضاجِع



»(سجده/16) لذت نمی برند! اصل لذت برای آنهاست. ما از یک جرعه آب لذت می بریم چطور می شود از حضور در محضر خدا لذت نبریم؟!  بالاترین محرومیت همین است که آدم از اینها محروم باشد.

عرض من این است که یک دسته معارف است که درست هم هست «

بِكَ عَرَفْتُكَ وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِي عَلَيْكَ وَ دَعَوْتَنِي إِلَيْكَ وَ لَوْ لَا أَنْتَ لَمْ أَدْرِ مَا أَنْت



» ، اگر تو عنایت نمی کردی من اصلا چه می فهمیدم و کی به این درایت می رسیدم که تو هستی؟! ما سروکار مان با تو وقتی می افتد که خودت ما را به سوی خودت دعوت کنی؛ اینها یک دسته معارف است که فراوان هم هست. در قرآن آمده که خدا با ماست، او اول و آخر و ظاهر است و پنهان نیست، «

وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي  قَرِيب



»(بقره/186) و او در قرب ماست. ولی از آن طرف هم باز در معارف ما داریم که یک عده ای در روز قیامت، «

يُنادَوْنَ  مِنْ  مَكانٍ  بَعِيد



»(فصلت/44) از دوردست ها صدا می شنوند و اینطور نیست که همه احساس قرب به خدای متعال کنند.

پیمایش به بالا