برای نمایش محتوای مربوطه روی لینک زیر کلیک نمایید
لینک زیر فهرست مربوطه را داخل نوشته اصلی نمایش میدهد

اما براساس همین نگاه، بحث هایی که حول چالش مهدویت می شود را می شود دسته بندی کرد؛ مثلا چالش های اجتماعی که پیش روی ما هستند به سه دسته کلی می توان تقسیم کرد، یکی چالشی است که ما در مقابل جریان هایی داریم که با مهدویت مقابله می کنند، دوم آنهایی هستند که جریان های تقلیل گرا هستند که در واقع مهدویت را تقلیل می دهند و سوم جریان های انحرافی هستند که می خواهند مهدویت را از مسیر منحرف کنند. اینها را اگر چالش های اصلی اجتماعی مهدویت بگیریم، در بین خود اینها شاید آن مقابله گراها افراد اصلی هستند که اگر همان مقابله گراها را هم بخواهیم دسته بندی کنیم، اصلی ترین مقابله ای که با جریان مهدویت در عالم اتفاق می افتد ظاهرا از سمت غرب مدرن است. یعنی کل جریان رنسانس یک تحول عظیمی در جهان علیه جریان مهدویت شکل داده است. یعنی جریان مهدویت جریانی است که عالم را به سمت تحقق ولایت و ظهور دین پیش می برد به طوری که همه عرصه حیات به عرصه دینداری تبدیل می شود.

دو حرکتی که در دوران جدید اتفاق افتاده است، عمده اش دین زدایی از عرصه حیات بشر و لااقل حیات اجتماعی است. این مقابله جدی با دخالت دین و مفاهیم قدسی است. این جریان شش گام برداشته است، اولا یک ایدئولوژی جهان شمول برای خودش تولید کرده و دوم ذیل آن فلسفه هایش را تولید کرده، اعم از فلسفه های کلی و فلسفه های مضاف و فلسفه های اجتماعی و امثال اینها، بعد انقلاب علمی کرده که واقعا در دانش ها دگرگونی ایجاد کرده و دانش ها را وارد یک مقیاس جدیدی کرده و انقلاب صنعتی کرده است و در پایان هم ساختارهای جهانی را متناسب با این ایدئولوژی و فلسفه و فناوری ها شکل داده و سبک زندگی را در مقیاس جهانی ساخته است.

سیاست غرب جدید یک سیاست ایدئولوژیک بوده و در مقابل این حرفی که امروز خیلی از غرب گراها در کشور خود ما می زنند و می گویند ما اگر می خواهیم مبتلا به فروپاشی نشویم باید از سیاست خارجی مان ایدئولوژی زدایی بکنیم. سیاست خارجی غرب، یک سیاست کاملا ایدئولوژیک بوده یعنی دنبال بسط ایدئولوژی خودش در جهان بوده است و می خواهد تفکر خودش را جهانی کند و خوب هم می فهمد که اگر ایدئولوژیش را جهانی کند، می تواند در فلسفه ها و بعد در علمش و بعد فناوری و سبک زندگیش را جهانی بکند و کاملا هم ایدئولوژیک برخورد کردند و حتی جنگ هایشان هم علیه جهان و دنیای اسلام جنگ ایدئولوژیک بوده است.

به خصوص در همین جنگی که در آغاز قرن بیست و یکم تحت عنوان جنگ جهانی چهارم شکل دادند. ذیل آن نظریه پردازی هانتینگتون بود که بعد از فروپاشی کمونیسم دیگر دوران برخورد تمدن ها آغاز شد؛ یعنی انگار قبل از او چالش ها درون مکاتب برآمده از مدرنیته بود که عمده اش شده بود مارکسیسم و سرمایه داری و یا لیبرال دموکراسی. بعد از فروپاشی شوروی و شکست مارکسیسم، دو ایده در غرب پیدا شد، یکی پایان تاریخ و غلبه لیبرال دموکراسی بر کل جامعه جهانی و دوم آغاز یک مرحله جدیدی از نبردها و درگیری ها که درگیری بین تمدن هاست که در آن کتابی هم که سال 1991منتشر کرد گفت نُه تمدن اصلی است که نمونه اش تمدن لیبرال دموکراسی به لیدری آمریکا و اسلام به پرچمداری ایران است و این را پیشنهاد داد و پیشگویی نبود، پیشنهاد داد که آغاز قرن بیست و یکم، آغاز این درگیری است.

بعد وارد جنگ شدند و جنگ همه جانبه را به جنگ نظامی کشاندند و تقریبا بیش از نصف نیروهای ناتو را در منطقه آوردند و آن موقع که جنگ را شروع کردند، یک نامه ای را شصت نفر از اندیشمندان آمریکایی نوشتند و در آنجا از حمله بوش به دنیای اسلام دفاع کردند و می گویند تنها ایدئولوژی که می تواند جهان را اداره کند و جهانی بشود، ایدئولوژی آمریکایی است و این جنگ برای گسترش ایدئولوژی آمریکایی است. لذا این جنگ چون برای گسترش ایدئولوژی نجات بخش بشر است، جنگ اخلاقی است ولو که شما از سلاح غیر متعارف استفاده بکنید. یعنی اینکه سیاست خارجی کمونیست ها و جریان سرمایه داری و لیبرالیست ها، کاملا ایدئولوژیک بوده و می خواستند اندیشه خودشان را در جهان گسترش بدهند.

حتی وقتی بحران اقتصادی که برای غرب به ویژه آمریکا در یک دهه گذشته پیش آمد، که تقریبا از چندین دهه است ولی آن موقع به اوج خودش رسید، تحلیل های زیادی شد و فوکویاما هم نظریه پایان تاریخ را مطرح کرد و الان هم از آن نظریه اش برگشته و یک مقاله ای نوشته بود تحت این عنوان که بحران اقتصادی ما ناشی از شکست ایدئولوژیک ماست، چون اقبال عمومی نسبت به ایدئولوژی ما در جهان کم شده است و ما اقتصادمان دارد بحران زده می شود و واقعا این تحلیل درستی است.

مثالش هم این است که آمریکا بیست تریلیون دلار بدهی دارد که عمده بدهیش به خاطر چاپ دلار است، منتها پشتوانه دلار او تولید ناخالص ملیش نیست، بلکه خیلی از تولیدات جهانی پشتوانه دلار اوست و او تضمین می کند و می گوید من دلار چاپ می کنم. این دلار را از او می خرند و تضمین می کند که قیمت دلار هم ثابت بماند. مثلا نفت خاورمیانه را پشتوانه دلار قرار می دهد و می گوید من دلار چاپ می کنم ولی نفت پنجاه دلار به تو می فروشم و مثلا نمی گذارم قیمت نفت بالاتر برود و اینگونه اعمال قدرت می کند. آن وقت شکست ایدئولوژیک یعنی همین.

وقتی آقای احمدی نژاد سر کار آمده بود، نمی خواهم از ایشان دفاع کنم اصلا بحث ورای اینهاست، رفت روی ناو جماران صحبت کرد و گفت که ما امنیت انرژی جامعه جهانی را تضمین نمی کنیم و نفت تا قریب 180 دلار رفت. یک آقای دیگری رفت همانجا و گفت ما تضمین می کنیم و نفت پنجاه دلار شد. یعنی اگر جریان غرب گرا در ایران سر کار نیاید، نفت که پشتوانه دلار آمریکاست گران می شود و معنی گران شدن نفت، پوک شدن دلار است، یعنی ارزش دلار دارد کاهش پیدا می کند. یک دولت غربگرا می آید و نفت دوباره ارزان می شود و قیمت دلار بالا می رود، این به عنوان مثال است.

خلاصه این که آنها سیاستشان کاملا سیاست ایدئولوژیک است و ایدئولوژی خودشان را اول به جامعه جهانی  و تا سبک زندگی مردم بسط دادند و به دنبال گسترش سکولاریسم در جهان هم هستند. با صدای بلند هم می گویند و دانش متناسبش را هم که لااقل علوم انسانی سکولار است و سخت افزارها و نرم افزارهایش را تولید کردند. آنها دنبال یک جامعه جهانی کاملا با زیست مادی هستند.

اصلی ترین چالش ما در موضوع مهدویت همین است که یک تمدنی در مقیاس جامعه جهانی در مقابل با مفاهیم قدسی ما از جمله مهدویت کار می کند و آرمان شهری که ارائه می کند کاملا مقابل عصر ظهور ماست و جامعه جهانی را دارد به سمت عصر ظهور هدایت می کند و چالش های دیگری را هم برای ما ایجاد می کند. حتی مثلا درگیری های داخلی دنیای اسلام را آنها فعال می کنند و در بعد از نظریه برخورد تمدن ها، مشاورین ریاست جمهوری آمریکا گفته بودند برای این که شما به چالش با اسلام مبتلا نشوید بیایید لبه های خونین را درون دنیای اسلام ببرید و آنجا فعال کنید که فعال هم کردند و مثلا داعش را راه انداختند.

پس چالش اصلی ما تمدنی است که کاملا ایدئولوژیک است و بر خلاف اینکه می گویند ایدئولوژیک نیست، به دنبال جامعه جهانی و سیر دادن جامعه بشر به یک نقطه ای است که کاملا مقابل مهدویت است. همه نرم افزارها و سخت افزارهای خودش را هم تولید کرده و این به نظر من چالش اصلی ماست. آنها دنبال جهانی سازی هستند و سخت افزارها و نرم افزارهایش را هم تولید کردند. سازمان ملل را بعد از جنگ جهانی دوم برای گسترش سیطره خودشان شکل دادند و مدیریت می کردند و الان هم که دارد فضای مجازی شکل می گیرد و قلمروی مجازی گسترش پیدا می کند، آینده حکمرانی جهان دستخوش تحول می شود.

به یک معنای دیگر معلوم نیست که در دهه آینده دولت ها و ملت ها به این شکل بتوانند بر سرزمین های خودشان حکومت کنند. الان هم دنبال این هستند که یک نرم افزار جدیدی برای حاکمیت بر جامعه جهانی ایجاد بکنند. مثل FATF که این ابزارشان است و سازمان ملل را هم دور می زنند و یک کارهای جدیدی می کنند. رده پایین ترین کارشان این هفده سند بین المللی است که برای 2030 تصویب کردند و در کل جامعه جهانی دارند اعمالش می کنند.

در ایران هم این هفده تا سند چراغ خاموش تصویب شده است یعنی در چهار سال گذشته و بعد هم دارد در ایران عمل می شود که یکیش همان سند آموزش و پرورش است که به سند 2030 معروف شده است. یک سند مادر است و هفده تا سند زیرمجموعه اش هستند و کل عرصه ها را اعم از بهداشت و محیط زیست و آموزش و پرورش و امثال اینها را دارند در جامعه جهانی متناسب با ایدئولوژی خودشان شکل می دهند. پس این اصلی ترین چالش ما در مقیاس جامعه جهانی است.

پیمایش به بالا