
برای نمایش محتوای مربوطه روی عنوان نوشته زیر کلیک نمایید
( عنوان زیر لینک به فهرست مربوطه در داخل نوشته اصلی می باشد)
خدای متعال به ما قریب است ولی آیا ما هم قریب هستیم و احساس قرب می کنیم؟ این ملازمه ندارد. خدا با ماست ولی آیا ما هم با خدا هستیم؟ لذا در روایات و معارف ما از آن طرف هم ذکر شده که بین بنده و خدای متعال حجاب هایی است که این حجاب ها باید برداشته بشود. بین ما و حقایق حجاب هایی است. در جلسه گذشته اشاره کردم که ما می توانیم عالم معاد خودمان را از همین دنیا ببینیم و لازم نیست از دنیا برویم. البته سیر ما به تدریج کامل می شود. مومنین کامل هم وقتی وارد عالم آخرت می شوند خیلی از حقایق برایشان آشکار می شود که در دنیا آشکار نشده ولی از روایات و معارف اهل بیت استفاده می شود در همین دنیا می شود پرده ها را کنار بزنی و آخرت خودت را ببینی.
در همین دنیا می شود انسان به یقین نسبت به حضرت حق و حقایق عالم برسد و نور یقین در وجودش نازل بشود. فرصت هم همین فرصت دنیاست و اتفاقا از بعضی معارف اهل بیت استفاده می شود که جای رسیدن به این حقایق هم در این دنیاست. اگر در این دنیا به این حقایق نرسیدی در آخرت هم ولو وارد عالم آخرت می شوی ولو این که پرده ها را از جلوی چشمت کنار می زنند و آدم تیزبین می شود، «
فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيد
»(ق/22) اما باز هم در غفلت است. آدم خیلی چیزها را که در دنیا نمی دید در عالم آخرت می بیند اما خیلی حقایق است که از این دنیا باید فهمید، از این دنیا باید پرده اش را کنار زد و اگر در این دنیا نفهمیدیم هیچ وقت دیگر هم نخواهیم فهمید.
یکی از بیاناتی که از وجود مقدس ثامن الحجج علی بن موسی الرضا علیه السلام نقل شده، گفتگوهایی است که با سران ادیان علمای بزرگ ادیان داشتند. شاید یک علتش هم این بود که تلقی مأمون این بود که این اهل بیت هم مثل خود ما هستند و چیزی بیشتر از ما دستشان نیست. بعضی گفتند که مأمون اهل معرفت به مقامات اهل بیت بود ولی اینطوری نیست، چرا که این شخص در روایات ما خیلی مذمت شده است. او خیال می کرد ولایت ائمه هم مثل خودشان است و دعوا سر ملک است! گفت ولایتعهدی را به حضرت می دهیم و با این کار معلوم می شود که حضرت هم مثل خود ماست و همه هم این را می فهمند!
از جمله کارهایی که مأمون می کرد برای این که شخصیت حضرت را تخفیف و سبک کند این بود که علمای مختلف ادیان را جمع کرد تا با حضرت وارد گفتگو و مناظره بشوند. اما حضرت بر همه آنها غالب شدند و معجزات حضرت آشکار شد. علی ای حال همینقدر کافی است که مأمون می خواست تلقی مردم این باشد که امامت همان چیزی است که ما داریم و خود بنی هاشم هم چیزی بیشتر از ما ندارند. اما نتیجه برنامه امام رضا علیه السلام این شد که ما بعد از 1200 سال الحمدلله فوج فوج می آییم و اینجا طواف می کنیم و زیارت جامعه کبیره می خوانیم، آخرش هم می گوییم که «
مَوَالِيَّ لَا أُحْصِي ثَنَاءَكُمْ
» نشد، ما نمی توانیم شما را توصیف کنیم و شما بالاتر از این حرفها هستید. حالا معلوم می شود امام رضا علیه السلام غالب بودند یا مأمون!
تمام هدف مأمون این بود که امام بشود یک آدمی مثل خودش و بگویند آقا دعوا سر قدرت بوده، اما الان بعد از 1200 سال ما می آییم و اینجا زیارت می کنیم. البته این برداشته شده اما قدیم ها مردم به پشت سر که می رسیدند لعن به هارون الرشید هم می کردند، چون هارون الرشید پدر مأمون پشت سر امام دفن است. البته مأمون تلاش می کرد که قبر پدرش را قبله قبر امام قرار بدهد اما نشد، حضرت جلو و پشت سر هارون است و قدیم ها لعن می کردند و از آنجا عبور می کردند.