بسمالله الرحمن الرحیم
تقریر فلسفه اصول، جلسه 100 – سه شنبه 03-11-1402
استاد میرباقری
مقدماتی برای ارتقاء مفهوم حکم
سطوح اراده انسان
بحث در حکم و مبادی حکم بود و گفته شد که بحث از حکم میتواند از مبادی بعیده مثل دین و غایت دین و دامنه تصرف دین آغاز شود. در این مرحله بیان شد که اگر دین، حداقلی تصور شود حکم هم حداقلی میشود، چنانچه در مأموریت دین هم اگر کسی قائل شد که غایت دین ایجاد عدل و نظم و ساختار است، حکم هم در حد ایجاد ساختار باقی میماند. اما اگر دین را حداکثری و مأموریت دین را سرپرستی رشد بدانیم احکام هم در همین حد تعریف خواهد شد.
همچنین بیان شد که اگر کسی قائل شد که اختیار در فعل قلبی و فهمی انسان هم حضور دارد محدوده حکم در نگاه او نیز کاملاً متفاوت خواهد شد. اگر فعل قلبی و فهم انسان تحت اختیار انسان عمل میکند پس موضوع تصرف دین خواهد بود و شارع مقدس برای فعل فهم و روح هم مناسکی را ارائه میدهد. باید توجه داشت که مراد از حکمی که درباره فهم داده میشود صرفاً حکمی درباره موضوعات فهم نیست که مثلاً علم سِحر حرام است بلکه علاوه بر موضوعات، نسبت به فرآیند فهم انسان نیز مدیریت میکند.
در این جلسه این نکته دنبال میشود که تفاوت سطوح اختیارات انسان چیست و چگونه دین در سطوح مختلف اختیار انسان حاضر میشود. گاهی انسان کیفیت و موضوع خاصی را اتیان میکند ولی گاهی موضوعاتی را ایجاد میکند و یا به تعبیری در کنترل تغییرات در موضوعات متغیر اعمال اراده میکند که از آن به اراده تصرفی تعبیر شد.
در فرهنگهای مختلف ممکن است نسبت به سطوح اراده انسان دیدگاههای مختلفی وجود داشته باشد؛ مثلاً برخی از مکاتب الحادی انسان را فاعلی خداگونه میدانند که میتواند هرطور که بخواهد تصرف کند؛ -البته کسی نمیتواند برای انسان قدرت مطلق فرض کند و اگر هم فرض کند در واقعیت دچار شکست میشود ولی ممکن است در برخی از مکاتب برای انسان قدرتی تصور شود که بخواهد در محیط زیست خود خدایی کند، چنانچه در عصر کنونی بسیاری از فیلسوفان مادی همین تصور را داشتهاند و محیط زیست انسان را به نابودی کشاندهاند؛- اما در برخی از مکاتب هم ممکن است انسان اینگونه تصور شود که فقط میتواند موضوعاتی را اتیان کرده یا آن را ترک کند. اما برای اینکه به درستی حکم اختیار انسان فهمیده شود ابتدا باید خود اختیار انسان به خوبی فهمیده شود تا روشن شود که انسان به چه احکامی برای رشد اختیار خودش نیاز دارد.
یکی از نکاتی که در این باره باید بدان توجه داشت این است که سطوح اراده انسان صرفاً ناظر به افعال خارجی انسان نیست بلکه راجع به معرفت و افعال ذهنی انسان هم سطوح مختلفی از معرفت را میتوان تصور کرد. انسان در فهم خود نیز گاهی در مرحله فراگیری است که در این مرحله در مقابل دانشهای ایجاد شده موضعگیری میکند ولی گاهی انسان در فهم خود به حدی میرسد که میتواند دانش جدید و فهم جدیدی از موضوعات ایجاد کند و بلکه دستگاه جدیدی برای فهم جهان ایجاد کند.
به عبارت دیگر گاهی انسان در مقابل موضوعات قرار میگیرد و فهمی برای او از این موضوعات ایجاد میشود ولی گاهی برای فهم خود دستگاهی ایجاد میکند که ابزار تصرف او در موضوعات خارجی میشود. در این صورت انسان صرفاً به دنبال فهمیدن خارج نیست بلکه به دنبال ایجاد کردن و ساختن در خارج است.
ممکن است برخی از مکاتب فلسفی این نکته را تحمل نکرده و قائل شود که انسان صرفاً میتواند کشف کند، نه اینکه کیفیت جدیدی از فهم ایجاد کند که ابزار تصرف او نسبت به خارج باشد و به تعبیری اسماء تصرفیه انسان نسبت به عالم خارج باشد. لکن به نظر میرسد که فاعلیت انسان نسبت به فهم سطوحی دارد؛ در یک سطوحی انسان فاعلیت تبعی دارد به این معنا که میتواند خارج را بفهمد یا نفهمد؛ اما در سطوح بالاتر انسان میتواند خلق گمانههای جدید کرده و این گمانهها را مرتبط کند و با این گمانهها دستگاه فکری بزرگ ایجاد کند و با کمک آن تصرفات جدیدی در عالم داشته باشد. قسمت عمدهای از تصرفی بودن فاعلیت انسان به همین نکته بازمیگردد که دستگاه فکری او به اختیار خودش و برای تصرف در عالم ایجاد میشود.
البته باید توجه داشت که قدرت انسان در ایجاد دستگاه فهم برای خودش مطلق نیست بلکه اولاً در نسبت با عالم خارج میفهمد و میخواهد همین واقعیت خارجی را بفهمد و ثانیاً انسان قدرت و فاعلیت مطلق ندارد بلکه اراده او در نظام ارادهها تعین پیدا میکند و متناسب با درجات ایمان و پرستشی که در مقام فهم دارد، فهم خاصی به او اعطاء میشود؛ چنانچه به دستگاه شیطان هم فهم خاصی اعطا میشود که در حدیث عقل و جهل از آن تعبیر به جهل شده است که خودش از قوای جهل است.
این بحث در معرفتشناسی باید مورد دقت قرار بگیرد و یکی از مباحث عمده در این مسئله این است که فهم انسان تحت قانون علیت قرار دارد یا خیر؟ و اگر تحت قانون علیت نیست آیا خودش استقلال دارد یا درون نظام فاعلیتی است که ذیل اراده خدای متعال قرار دارد؟ مرحوم استاد حسینی بنای جدیدی در معرفتشناسی گذاشتهاند که در آن هم فهم تعریف خاصی پیدا میکند و هم نسبت خاصی با اختیار انسان پیدا میکند و هم نسبتی با واقعیت و هم نسبتی با نظام ارادههایی که ذیل ربوبیت خدای متعال قرار دارند. در این نگاه انسان میتواند فهم خود را از موضوعات و تغییر موضوعات تحت سرپرستی دین قرار دهد.
بنابراین حکم فقط مربوط به مرحلهای نیست که موضوعات ایجاد شده است؛ بلکه حکم ساخت موضوعات نیز باید به دست بیاید. البته در رتبه قبل از حکم ساخت موضوع باید حکم فهم موضوع از دین استفاده شود. یعنی باید از دین به دست بیاید که موضوع را باید چگونه فهمید و چگونه کنترل و بهینه کرد. علمی که بخواهد بندگی را در عالم گسترش دهد متفاوت است با علمی که میخواهد استکبار و تفرعن را در عالم گسترش دهد، لذا قبل از ساخت موضوع، علمی که متکفل ساخت موضوعات است نیز باید دینی شود.
در این صورت «علم» و «برنامهریزی» برای تغییرات هر موضوع خرد و کلانی -مثل برنامه توسعه پنج ساله- باید بر اساس دین صورت بگیرد، نه اینکه علم و برنامه بر اساس اندیشههای مادی محقق شود و فقه فقط در آخر کار خطوط قرمزی بیان کند که همان خطوط قرمز هم در موارد زیادی به دلیل شرایط خاص و اضطرار و امثال آن کنار گذاشته شود.
جامعیت دین نسبت به هدایت اجتماعی
مبحث دیگری که در بحث از جامعیت دین باید بدان پرداخته شود این است که آیا دین فقط ناظر به افعال فردی انسان است یا ناظر به ساخت امت هم هست؟ در این بحث و بحث گذشته که شمول حکم نسبت به سطوح مختلف اختیار بررسی شد، به دنبال موضوعشناسی حکم هستیم تا در خلال بحث از موضوعات احکام روشن شود که سنخ حکمی هم که به دنبال آن هستیم چه ویژگیهایی دارد.
اگر دین بخواهد امتی در مقیاس تاریخ بسازد که در دامنه آن جوامعی ساخته شود، پس صرفاً انسانها را به صورت جزایر جدا از هم هدایت نمیکند بلکه انسان را در مقیاس امت هدایت میکند. در معارف این مباحث به صورتهای مختلفی بیان شده است. به عنوان مثال از ادله استفاده میشود که هم ساخت انسان به گونهای است که زیرساختهای ایجاد امت در او وجود دارد و هم روابطی که در عوالم مختلف ایجاد شده در ساخت امت در دار دنیا دخالت دارد و هم اصل ساخت این امت در دار دنیا امری است که ریشههای تکوینی آن درست شده است.
این آیه شریفه سوره نساء که میفرماید: « يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثيراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقيبا» « یعنی خدایی که میخواهد مسیر هدایت را به صورت خاصی قرار دهد، از آغاز خلقت این مسیر را ملاحظه کرده است؛ لذا انسان را از یک نفس خلق کرده و حتی همسر او را از همین نفس خلق کرد که میل و تبعیت و پذیرش در او باشد تا خانواده با نظام روابطی که در نظر شارع است شکل بگیرد.
سپس میفرماید: «وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثيراً وَ نِساءً» که معنایش این است که خدای متعال با قاعده و برنامه خاصی که از «بث» فهمیده میشود، جمعیتهای زیادی را از این نفس و همسر او منتشر کرد. یعنی منشأ انتشار انسان از یک نفس قرار داده شده و این انتشار هم دارای قواعدی است که نباید خراب شود.
سپس میفرماید: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذي تَسائَلُونَ بِهِ» که معنایش این است که از خدایی که محور حقوقی است که بر پایه این حقوق از هم سؤال و تقاضا میکنید، تقوا کنید. یعنی اوست که عالم را به صورتی خلق کرده است که حقوقی به این صورت ایجاد شده است و لذا نسبت به این حقوق باید تقوا داشت و مراقب بود که از بین نرود. سپس میفرماید: «وَ الْأَرْحامَ» که معنایش این است که خدای متعال رشته رحمتی بین انسانها قرار داده است که بر اساس همین رشته رحمت احکام ارث و سایر احکام صادر میشود و نسبت به این رحامت هم باید تقوا داشت.
در نتیجه خدای متعال برای ساختن امت واحده بشر را به صورت خاصی خلق کرده و از آغاز خلقت مناسباتی را لحاظ کرده است که این انسان بتواند آن امت را تشکیل دهد و اولیاء طاغوت میخواهند همین روابط را از بین ببرند چنانچه خدای متعال میفرماید: «يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ» یعنی نظام رحمتی که اصل آن رشته رحمت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت ایشان است را میخواهد از بین ببرد.
البته علاوه بر اینکه خلقت بشر به این صورت است، ادله طینت هم میتواند به تبیین بیشتر این بحث کمک کند و بعد از آن هم ادلهای که دلالت دارد که انسانها در عوالم قبل اختیاراتی داشتهاند که در سرنوشت آنها در این دنیا مؤثر بوده است؛ چنانچه در سوره مبارکه اعراف میفرماید: «فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ» که در روایات میفرماید برخی در عوالم گذشته تکذیبهایی داشتهاند که باعث میشود که در اینجا نمیتوانند ایمان بیاورند. لذا ربوبیت خدای متعال خلقت انسان را بر بنایی قرار داده است که میتوان با آن جامعه ایمانی ساخت و این انسان هم عوالمی را پشت سر گذاشته است که در آن طینتها شکل گرفته و در عالم دنیا هم اجابتها و عدم اجابتها شکل گرفته و باید اندک اندک امت ساخته شود.
بنابراین انسانها به صورت جداگانه و جزایر مستقلهای خلق نشدهاند که هریک مسیر خاص و تکلیف خاصی داشته باشند که ارتباطی به دیگری نداشته باشد؛ بلکه انسان در یک نظام خاصی آفریده شده که رشد و هدایت او هم در ذیل همین نظام محقق میشود و احکام الهی هم متناسب با همین نظام است.
اگر دین علاوه بر رشد آحاد افراد به دنبال رشد مجتع و امت هم باشد پس در تفقه دینی هم باید در حد سرپرستی امت ارتقاء پیدا کند. در این صورت دیگر احکام آن فقط احکام تکلیفی نیست بلکه احکام دیگری که به آن احکام توصیفی و ارزشی گفته میشود نیز نیازمندیم که باید از شریعت استنباط شود؛ چنانچه در آیه شریفهای که گذشت احکام تکلیفی بیان نشده است بلکه زیرساخت شکلگیری امت توصیف شده است که مبتنی بر این توصیفات حقوق مؤمنین بر یکدیگر و حق امام بر رعیت و حق رعیت بر امام و امثال آن معلوم میشود. به عبارت دیگر انسانها در پیوند باهم و ایجاد امت نیز تکلیف دارند و بعد از ساخت جامعه هم مکلف به هدایت و حرکت و رشد امت هستند و لذا تفقه هم باید در این مقیاس وارد شود.