جــلــســه صــد و دو
صحیحه محمد بن مسلم و معتبره محمد بن علی (روایت چهارم و پنجم)
4-9-98
ادامه بررسی روایت چهارم
استظهار از روایت شریفه
همانطور که در مباحث گذشته بیان شد اولین نکته ای که از این روایت شریفه استفاده میشود این است که ملاحه متعلق خمس است
نکته دوم اینکه کبریت و نفت هم متعلق خمس هستند اما چون مراد از اشباهه روشن نیست به قدر متیقن از آن میتوان اخذ کرد و آن موادی قیمتی هستند که تحت الارض باشند و از جنس زمین هم نباشد اما نمیتوان با این روایت حکم را به بیش از این مقدار تسری داد
سومین مطلب این است که اگر نقل مرحوم شیخ را بپذیریم روایت دال بر این است که همه معادن متعلق خمس هستند چراکه گرچه در همین نقل هم دو احتمال وجود دارد اما همانطور که بیان شد «هذا المعدن فیه الخمس» ظهور در این دارد که دو جمله مستقل باشد که یکی دال بر این است که ملاحه معدن است و دومی دال بر این است که معدن متعلق خمس است لذا طبق نقل مرحوم شیخ روایت دال بر وجوب خمس در همه معادن است لکن مشکل این استظهار این است که طبق نقل مرحوم صدوق نمیتوان این نکته را از روایت استفاده کرد و چون هیچ یک از این دو نقل ترجیحی ندارد نمیتوان این مورد را استظهار کرد
چهارمین نکته ای که ممکن است از این روایت استظهار شود این است که در صدق معدن حتما تحت الارض بودن لازم نیست که برداشت این نکته هم منوط به این است که نقل مرحوم شیخ را بپذیریم لکن همانطور که گفته شد ترجیحی بین نقل مرحوم شیخ و مرحوم صدوق نیست و چون طبق نقل مرحوم صدوق نمیتوان این نکته را از روایت استفاده کرد لذا استناد آن به روایت تمام نیست
ضمن اینکه معدن حقیقت شرعیه ای ندارد که از تطبیق حضرت بر ملاحه معنی آن را کشف کنیم بلکه معنایی عرفی دارد لذا اگر در موردی عرفا معدن نباشد و حضرت آن را تطبیق دهند باید گفت از باب الحاق حکمی است نه اینکه با این تطبیق معنی عرفی را تغییر دهیم یا قائل به حقیقت شرعیه شویم.
نکته پنجم این است که مرحوم خویی در بحث نصاب فرموده اند که روایت نصاب مقید مطلقاتی است دال بر این است که همه معادن ولو کمتر از نصاب باشد خمس دارد؛ سپس ایشان در آنجا فرموده اند که اگر این صحیحه محمد بن مسلم اطلاق داشته باشد روایات نصاب نمیتوان مقید این روایت باشد چراکه لازمه اش حمل مطلق بر فرد نادر است چون عموما ملاحه به مقدار بیست دینار نیست لذا نسبت این روایت و روایات نصاب دیگر اطلاق و تقیید نخواهد بود بلکه متعارض هستند.
سپس خود مرحوم خویی دو جواب از این شبهه بیان کرده اند:
جواب اول ایشان این است که اینطور نیست حتما درآمد نمکزار کمتر از بیست دینار باشد که حمل مطلق بر فرد نادر شود مخصوصا اگر بگوییم که نصاب در معدن مختص به هر بار استخراج نیست بلکه اگر مجموع استخراجات هم به نصاب رسید باید خمس آن را پرداخت کند
جواب دوم ایشان هم این است که اگرهم عموم افراد ملاحه کمتر از بیست دینار باشد بازهم اشکالی پدید نمی آید چراکه اگر ملاحه موضوع خمس بود تنافی مستقر بود و حمل آن بر فرد نادر صحیح نبود اما اگر ملاحه موضوع خمس نباشد بلکه معدن موضوع خمس باشد و ملاحه هم یکی از مصادیق آن باشد در نسبت سنجی باید موضوعات احکام را با یکدیگر سنجید یعنی باید دید که قید نصاب باعث میشود که موضوع خمس که معدن است حمل بر فرد نادر شود یا خیر و بمااینکه قید نصاب باعث خمل معدن بر فرد نادر نمیشود اشکالی به وجود نمی آید
به عبارت دیگر اینکه در یک روایت یکی از مصادیق معدن ذکر شده باشد که اگر نصاب را در او مراعات کنیم حمل بر فرد نادر میشود موجب اشکال نیست بلکه حمل مطلق بر فرد نادر در موضوع اصلی که معدن است قبیح و خلاف عرف است که در اینجا چنین قبحی پدید نمی آید و معنی صحیحه محمد بن مسلم این است که ملاحه هم تفاوتی با معادن دیگر ندارد و متعلق خمس است.
مطلب ششم این است که بعضی از این روایت استفاده کرده اند که امثال گل رنگرزی و گل سرشور که صدق معدن بر آن روشن نیست نیز متعلق خمس هستند چراکه در این روایت فرموده است که مثل المعدن فیه الخمس
این برداشت نیز صحیح نیست چراکه اولا طبق نقل مرحوم شیخ که اصلا این استظهار ممکن نیست و ترجیحی بین نقل مرحوم شیخ و مرحوم صدوق وجود ندارد و ثانیا ملاک و مناط در مثل معدن بودن روشن نیست که بگوییم شامل چه مواردی میشود و ثالثا طبق نقل مرحوم صدوق هم احتمالات چهارگانه ای در روایت شریفه وجود داشت که فقط طبق یکی از احتمالات این استظهار تمام است لذا حتی اگر نقل مرحوم صدوق هم باشد بازهم نمیتوان این مطلب را از روایت شریفه استفاده کرد که هرچه شبیه معدن باشد متعلق خمس است
مطلب هفتم و پایانی این است که همانطور که گذشت مرحوم حاج آقا رضا فرمودند که معدن دو استعمال دارد که یکی منبت الجوهر است و دوم معنی عامی است که به معنی مرکز و محل استقرار هرچیزی است؛ سپس ایشان از روایات استفاده کرده اند که مراد از معدن در روایت خصوص معنی اول نیست و از جمله درباره این روایت ایشان فرموده اند که میتوان از این روایت برداشت که مراد از معدن در روایات خصوص منبت الجوهر نیست چراکه از طرفی حضرت در پاسخ نفت و کبریت فرموده اند هذا و اشباهه فیه الخمس و از طرفی هم بعض روایاتی که دلالت داشت که معدن موضوع خمس است دال بر حصر موضوع خمس در موارد پنج گانه بود که نتیجه جمع بین این دو روایت این است که این موارد هم اگر خمس دارند داخل در عنوان معدن هستند چراکه عنوان دیگری وجود ندارد که شامل اینها شود
اگر کسی کلام ایشان در معنی معدن را بپذیرد این بیان ایشان در تعمیم معنی معدن قابل قبول است
روایت پنجم
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَمَّا يُخْرَجُ مِنَ الْبَحْرِ مِنَ اللُّؤْلُؤِ وَ الْيَاقُوتِ وَ الزَّبَرْجَدِ وَ عَنْ مَعَادِنِ الذَّ هَبِ وَ الْفِضَّةِ هَلْ (فِيهَا زَكَاةٌ) فَقَالَ إِذَا بَلَغَ قِيمَتُهُ دِينَاراً فَفِيهِ الْخُمُسُ.
بررسی سند روایت شریفه
طریق مرحوم شیخ به مرحوم سعد اشعری که از اجلاء است تمام است و محمد بن الحسین هم که از اجلاء است و احمد بزنطب هم که طبقه سوم اصحاب اجماع است لذا روایت تا اینجا سند بسیار خوبی دارد لکن مشکل در محمد بن علی بن ابی عبدالله است که مجهول است
اشکال در محمد بن علی با طریق مرحوم کلینی نیز قابل ارتفاع نیست چرا که ایشان هم روایت را از او نقل کرده است، لکن برای تصحیح روایت راه هایی را میتوان پیمود یکی این است که بزنطی از اصحاب اجماع است لذا اگر کسی بپذیرد که حدیثی که از اصحاب اجماع نقل شود مورد قبول است که این روایت تمام است اما اگر بگوییم عبارت مرحوم شیخ در اصحاب اجماع فقط دال بر وثاقت و جلالت آنهاست نه اینکه همه روایات ایشان مورد قبول باشد بازهم میتوان از این طریق این روایت را تصحیح کرد که در تعارض بین دو روایت مرسل و مسند مرحوم شیخ طوسی فرموده اند در مواردی روایت مرسل مقدم است و آن اینکه بعض رواتی روایت مرسل را نقل کنند که لایروی و لایرسل الا عن ثقه که یکی از آنها بزنطی است
بنابراین گرچه محمد بن علی مجهول است اما روایت قابل تصحیح است مخصوصا که مشایخ ثلاثه این روایت را نقل کرده اند و مرحوم مفید هم نزدیک به همین عبارات را نقل کرده اند.
آخرین نکته در سند روایت شریفه این است که مراد از ابی الحسن علیه السلام هم در این روایت شریفه هم ممکن است حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام باشد و هم امام رضا ع

پیمایش به بالا