بسم الله الرحمن الرحیم
تقریر درس خارج فقه کتاب الزکات
آیه الله سید محمد مهدی میرباقری
جلسه شماره 11 به تاریخ سه شنبه 25 / 07 / 1402
بررسی روایات (بَابُ أَنَّ الْإِيمَانَ يَشْرَكُ الْإِسْلَامَ وَ الْإِسْلَامَ لَا يَشْرَكُ الْإِيمَان) از کتاب اصول کافی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عرض شد که مرحوم سید در عروه در بحث زکات در مورد تعریف اسلام می فرماید: اسلام یعنی اقرار به شهادتین. اصل این بحث در کتاب الطهاره ذیل بحث نجاسات مطرح شده است. در آن جا این مساله مطرح شده که آیا منکر ضروری هم کافر است؟ یا اینکه انکار رسالت موجب کفر است؟ گفته شد که هر چه به انکار رسالت منتهی شود موجب کفر است. در نقطه مقابل کفر را به عدم الاعتراف به شهادتین معنا کرده اند. در این معنا کفر، عدم ملکه است. کسی که معترف نیست فرقی ندارد که قاصر است یا مقصر. در هر صورت اسلام را ندارد و آثار اسلام از او سلب می شود. بعد از بیان کلام بزرگان به روایات مراجعه کردیم. روایاتی در جلسه قبل خوانده شد. در این جلسه روایات (بَابُ أَنَّ الْإِيمَانَ يَشْرَكُ الْإِسْلَامَ وَ الْإِسْلَامَ لَا يَشْرَكُ الْإِيمَان ) را تقدیم خواهیم کرد.
بَابُ أَنَّ الْإِيمَانَ يَشْرَكُ الْإِسْلَامَ وَ الْإِسْلَامَ لَا يَشْرَكُ الْإِيمَان
حدیث 1
(مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَخْبِرْنِي عَنِ الْإِسْلَامِ وَ الْإِيمَانِ أَ هُمَا مُخْتَلِفَانِ فَقَالَ إِنَّ الْإِيمَانَ يُشَارِكُ الْإِسْلَامَ وَ الْإِسْلَامَ لَا يُشَارِكُ الْإِيمَانَ) حضرت فرمودند: ایمان مشارک با اسلام است و اسلام مشارک با ایمان نیست. به اصطلاح منطقی این دو متباین نیستند. به تعبر دیگر اگر کسی مومن باشد مسلم هم هست. ولی ممکن است کسی که مسلم هست مومن نباشد. و به تعبیر غیر دقیق اینها عام و خاص مطلق هستند. چون بحث نسبت مصادیق اینجا نیست. بحث ماهیت ایمان و کفر است. به لحاظ مصداق اینها عام و خاص مطلق هستند. اما به لحاظ مفهوم، ایمان یک حقیقت جامع تری نسبت به اسلام است. نسبت بین اینها شامل و مشمول است. (فَقُلْتُ فَصِفْهُمَا لِي فَقَالَ- الْإِسْلَامُ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ التَّصْدِيقُ بِرَسُولِ اللَّهِ ص) در این روایت شهادتین را در تعریف اسلام بیان کرده اند. (بِهِ حُقِنَتِ الدِّمَاءُ وَ عَلَيْهِ جَرَتِ الْمَنَاكِحُ وَ الْمَوَارِيثُ) حقن دماء و جواز مناکح و احکام مواریث از آثار شهادتین است. (وَ عَلَى ظَاهِرِهِ جَمَاعَةُ النَّاسِ) کانه اسلام یک ظاهر و یک باطن دارد. آنچه که عامه مسلمان ها دارند این مرتبه ظاهری اسلام است. (وَ الْإِيمَانُ الْهُدَى وَ مَا يَثْبُتُ فِي الْقُلُوبِ مِنْ صِفَةِ الْإِسْلَامِ) آنچه از اسلام از جنس هدایت در قلب تثبیت می شود ایمان است. پس کانه ایمان باطن اسلام است. (وَ مَا ظَهَرَ مِنَ الْعَمَلِ بِهِ) ایمان آن چیزی است که در مرحله تثبیت قلب و در محله ظهور عمل است. (وَ الْإِيمَانُ أَرْفَعُ مِنَ الْإِسْلَامِ بِدَرَجَةٍ إِنَّ الْإِيمَانَ يُشَارِكُ الْإِسْلَامَ فِي الظَّاهِرِ) مومن کسی است که هر دو مرحله ظاهر و باطن را دارد. این استفاده می شود که اگر کسی مرحله ظاهر را نداشته باشد هم، مومن نیست. یعنی اگر کسی اعتقاد قلبی داشته باشد اما به اعمال ظاهری اهمیت ندهد مومن نیست. ظاهر و باطن هر دو در مومن وجود دارد. (وَ الْإِسْلَامَ لَا يُشَارِكُ الْإِيمَانَ فِي الْبَاطِنِ وَ إِنِ اجْتَمَعَا فِي الْقَوْلِ وَ الصِّفَةِ.) در اوصاف ظاهری اسلام با هم شریک هستند. ولی در مرحله باطن ایمان هست اما اسلام نیست.
پس اسلام دو مرحله دارد . مرحله ظاهر و مرحله باطن. مرحله باطن که همراه با مرحله ظاهر باشد ایمان است. مرحله ظاهر به تنهایی اسلام است. و اگر کسی ایمان داشته باشد، در عمل او ظاهر می شود. در روایات دیگر هست که اگر از کسی معصیت صادر شد این شخص از ایمان خارج می گردد.
حدیث 2
(عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ مُوسَى بْنِ بَكْرٍ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْإِيمَانُ يُشَارِكُ الْإِسْلَامَ وَ الْإِسْلَامُ لَا يُشَارِكُ الْإِيمَانَ.) این اجمال حدیث قبلی است. در حدیث قبلی این مشارکت توضیح داده شده است.
حدیث 3
(عَلِيٌّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ الْإِيمَانَ يُشَارِكُ الْإِسْلَامَ وَ لَا يُشَارِكُهُ الْإِسْلَامُ إِنَّ الْإِيمَانَ مَا وَقَرَ فِي الْقُلُوبِ وَ الْإِسْلَامَ مَا عَلَيْهِ الْمَنَاكِحُ وَ الْمَوَارِيثُ وَ حَقْنُ الدِّمَاءِ) این هم همان توضیح روایت اول است. (وَ الْإِيمَانَ يَشْرَكُ الْإِسْلَامَ وَ الْإِسْلَامَ لَا يَشْرَكُ الْإِيمَانَ.) این هم مضمون اضافه ای بر حدیث اول ندارد.
حدیث 4
(عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ الْكِنَانِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَيُّهُمَا أَفْضَلُ الْإِيمَانُ أَوِ الْإِسْلَامُ) پرسیده شد که ایمان افضل است یا اسلام. (فَإِنَّ مَنْ قِبَلَنَا يَقُولُونَ إِنَّ الْإِسْلَامَ أَفْضَلُ مِنَ الْإِيمَانِ) بعضی که نزد ما هستند می گویند اسلام افضل از ایمان است. (فَقَالَ الْإِيمَانُ أَرْفَعُ مِنَ الْإِسْلَامِ) حضرت فرمود: ایمان در درجه رفیع تری نسبت به اسلام قرار دارد. کانه ایمان در دو مرحله با نبی اکرم همراهی می کند. پس یک درجه از اسلام بالاتر است. در جمع بندی این روایات خواهیم گفت که به تبع نبی اکرم عوالمی برای امت سازی خلق شده است. یکی عالم اسلام است که همان عالم ظاهر است. یکی هم عالم ایمان است که عالم باطن است. و عالم باطن رفیع تر از عالم ظاهر است. اگر کسی با حضرت وارد وادی اسلام شد باید رفعت درجه پیدا کند و به وادی ایمان وارد شود. (قُلْتُ فَأَوْجِدْنِي ذَلِك ) به حضرت عرض کرد که جوری بگویید که من بفهمم. واجد این حقیقت شوم. (قَالَ مَا تَقُولُ فِيمَنْ أَحْدَثَ فِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ مُتَعَمِّداً) حضرت فرمود: اگر کسی مسجد الحرام را عمدا نجس کند با او چه کار باید کرد؟ (قَالَ قُلْتُ يُضْرَبُ ضَرْباً شَدِيداً) گفت باید تادیب شود. حضرت تایید کردند. (قَالَ أَصَبْتَ قَالَ فَمَا تَقُولُ فِيمَنْ أَحْدَثَ فِي الْكَعْبَةِ مُتَعَمِّداً) حضرت فرمود: اگر کسی کعبه را عمدا نجس کند مجازاتش چیست؟ گفت کشته می شود. حضرت تایید کردند. (قُلْتُ يُقْتَلُ قَالَ أَصَبْتَ أَ لَا تَرَى أَنَّ الْكَعْبَةَ أَفْضَلُ مِنَ الْمَسْجِدِ) حضرت فرمود: اینها دو وادی هستند. در ظاهر اینها یک مسجد هستند اما بخشی از این مسجد از درجه بالاتری برخوردار است. احترام بیشتری دارد و حرمت آن نباید نقض شود. شرافت بیشتری دارد. (وَ أَنَّ الْكَعْبَةَ تَشْرَكُ الْمَسْجِدَ وَ الْمَسْجِدُ لَا يَشْرَكُ الْكَعْبَةَ) کعبه همه احکام مسجد را دارد اما مسجد همه احکام کعبه را ندارد. (وَ كَذَلِكَ الْإِيمَانُ يَشْرَكُ الْإِسْلَامَ وَ الْإِسْلَامُ لَا يَشْرَكُ الْإِيمَانَ.) ایمان، تمام حرمات اسلام را دارد. اما اسلام بعضی از حرمات ایمان را ندارد. مقاماتی در وادی ایمان وجود دارد که آن مقامات در وادی اسلام نیست. البته اگر بخواهیم در ظاهر بگوییم اگر کسی از ایمان خارج شود به عکس است یعنی مقتول نیست ولی اگر از اسلام خارج شد مقتول است. ولی مثال حضرت در مورد حکم نیست. مثال در مورد حرماتی است که کعبه دارد ولی مسجد الحرام ندارد. همین طور ایمان هم فضیلتی دارد که اسلام ندارد. هر دو وادی ذیل وجود مقدس نبی اکرم شکل گرفته اند. هر وادی هم آثاری دارد. از مراحل امت سازی حضرت است. وادی اول وادی اسلام است که ظواهر اسلام باید در آن محقق شود. و اگر این ظواهر نباشد این وادی محقق نمی شود. مثلا در روایات آمده که اگر حج نباشد اسلام از بین می رود. ولی یک امر باطنی تری هست که حضرت خواسته اند آن امر باطنی را هم اقامه کنند. از مدخل اسلام باید وارد وادی ایمان شد. آن وادی بالاتر و دارای حرمات بیشتری است.
در روایت بعدی توضیح داده شده که ایمان حرمتی دارد که با حرمت اسلام فرق دارد. کسی با کبائر از اسلام خارج نمی شود اما از ایمان خارج می شود. یا به بیان متکلمین ایمانش ضعیف می شود و تنزل پیدا می کند. البته اگر کسی کبیره را از باب جحود انجام دهد و حکم را انکار کند، این انکار رسالت است و سبب خروج از اسلام می شود. ولی اگر انکار نمی کند، کبیره هم مرتکب می شود، این شخص از اسلام بیرون نمی رود.
حدیث 5
(عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْيَنَ) حمران از اصحاب حضرت و از اجلاء است. (عَنْ أَبِي جعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ: الْإِيمَانُ مَا اسْتَقَرَّ فِي الْقَلْبِ وَ أَفْضَى بِهِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ) ایمان چیزی است که در قلب مستقر می شود و قلب را به خدای متعال منتهی می کند. قلب را به سمت خدای متعال سیر می دهد. یعنی عالم قلب انسان به سمت خدای متعال متوجه می شود. (وَ صَدَّقَهُ الْعَمَلُ بِالطَّاعَةِ لِلَّهِ وَ التَّسْلِيمِ لِأَمْرِهِ) و باید عمل انسان در مقام طاعت و تسلیم آن را تصدیق کند. مومن کسی است که تسلیم و مطیع امر خدای متعال است. این اطاعت و تسلیم در عمل، تصدیق کننده آن امر قلبی می باشد. پس ایمان باید در مرحله عمل هم ظاهر شود. مرحوم کلینی در باب دیگری این را مطرح کرده اند که (أَنَّ الْإِيمَانَ مَبْثُوثٌ لِجَوَارِحِ الْبَدَنِ كُلِّهَا ). ایمان از قلب منتشر می شود و اثر آن در قوا ظاهر می گردد. (وَ الْإِسْلَامُ مَا ظَهَرَ مِنْ قَوْلٍ أَوْ فِعْلٍ) اسلام آن چیزی است که در مرحله قول و فعل ظاهر می شود. گاهی از اقرار به شهادتین متوجه اسلام می شویم. اما گاهی کسی در جامعه مسلمان ها زندگی می کند و نماز می خواند و روزه می گیرد و ظواهر را رعایت می کند. ظاهر فعل این شخص دلالت بر اسلام دارد. آنچه در مرحله قول و فعل ظاهر می شود که همان پذیرش اسلام است، این مرحله اسلام ظاهری است. اسلام، مرحله ظاهری حقیقت ایمان است. (وَ هُوَ الَّذِي عَلَيْهِ جَمَاعَةُ النَّاسِ مِنَ الْفِرَقِ كُلِّهَا) همه فرق مسلمین این ظاهر را دارند. کانه اقرار به شهادتین لازم نیست به زبان باشد. اگر کسی ظاهر فعلش دلالت بر اقرار به شهادتین می کند، این ظاهر از او قبول می شود و احکام اسلام بر او مترتب می گردد. (وَ بِهِ حُقِنَتِ الدِّمَاءُ وَ عَلَيْهِ جَرَتِ الْمَوَارِيثُ وَ جَازَ النِّكَاحُ) آقایانی که می گویند موضوع احکام، اسلام ظاهری است، از همین ادله استفاده می کنند. برخی روایات می فرماید که اقرار به شهادتین سبب تحقق اسلام است. برخی روایات می فرماید اقرار به مرحله ظاهری سبب تحقق اسلام است. لذا در روایات دسته دوم، ارکان اسلام هم به آن اضافه شده است، و می فرماید این ارکان ظاهری هم باید مراعات شود تا اسلام محقق گردد. جامعه ای که این ظواهر را ندارد اصلا جامعه اسلامی نیست. (وَ اجْتَمَعُوا عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ) یعنی در مرحله ظاهر، ارکان اربعه اسلام را دارند. گاهی اقرار زبانی هم دارند و گاهی از همین امارات کشف اسلام می شود. حتی کسی که قبلا مسلمان نبوده اگر دیدیم که در جامعه مسلمین است و احکام ظاهری اسلام را عمل می کند این شخص مسلمان به حساب می آید و نیازی نیست که شهادتین را از او بشنویم. فعل او کاشف اقرار به شهادتین است. (فَخَرَجُوا بِذَلِكَ مِنَ الْكُفْرِ وَ أُضِيفُوا إِلَى الْإِيمَانِ) از کفر خارج می شوند و یک نسبتی هم با ایمان پیدا می کنند. مثل کسی که وارد حرم می شود یک ارتباط نزدیک تری با کعبه پیدا می کند. معنی «اضیفوا الی الایمان» این نیست که مومن می شوند. (وَ الْإِسْلَامُ لَا يَشْرَكُ الْإِيمَانَ وَ الْإِيمَانُ يَشْرَكُ الْإِسْلَامَ وَ هُمَا فِي الْقَوْلِ وَ الْفِعْلِ يَجْتَمِعَانِ) در ظاهر با هم جمع هستند. یعنی هر دو در ظاهر به یک شکل عمل می کنند. اما اگر این ظاهر در باطن هم محقق شود به آن ایمان گفته می شود. (كَمَا صَارَتِ الْكَعْبَةُ فِي الْمَسْجِدِ وَ الْمَسْجِدُ لَيْسَ فِي الْكَعْبَةِ وَ كَذَلِكَ الْإِيمَانُ يَشْرَكُ الْإِسْلَامَ وَ الْإِسْلَامُ لَا يَشْرَكُ الْإِيمَانَ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ ) اینجا دو احتمال وجود دارد. یک: موطن ایمان قلب است. دو: ایمان امری است که ممکن است به قلب برسد و ممکن است به قلب نرسد. اگر نرسید همان اسلام است. (اضیف الی الایمان) هم معنایش همین است. به عبارت دیگر ممکن است که کسی از همین عبارت قران یک استظهار بعیدی هم بکند. اینکه ایمان هم، ظاهر و باطن دارد. مرحله ظاهری ایمان همان اسلام است. در مقابل مرحله باطنی اسلام، ایمان است. (فَقَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَصْدَقُ الْقَوْلِ) قول خدای متعال اصدق القول است. پس اینها اسلام دارند. نگویید مسلمان نیستند. (قُلْتُ فَهَلْ لِلْمُؤْمِنِ فَضْلٌ عَلَى الْمُسْلِمِ فِي شَيْءٍ مِنَ الْفَضَائِلِ وَ الْأَحْكَامِ وَ الْحُدُودِ وَ غَيْرِ ذَلِكَ فَقَالَ لَا هُمَا يَجْرِيَانِ فِي ذَلِكَ مَجْرَى وَاحِدٍ) به حضرت عرض کرد آیا اینها با هم فرق می کنند؟ ظاهر جمله پیداست که مقصود سائل، احکام ظاهری است. حضرت می فرماید این ها در احکام ظاهری اسلام با هم یکی هستند. (وَ لَكِنْ لِلْمُؤْمِنِ فَضْلٌ عَلَى الْمُسْلِمِ- فِي أَعْمَالِهِمَا وَ مَا يَتَقَرَّبَانِ بِهِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ) در عمل و تقرب به خدای متعال و آثار عمل با هم متفاوت هستند. (قُلْتُ أَ لَيْسَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ- مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها ) به حضرت عرض می کند اینکه می گویید در فضیلت اعمال با هم متفاوت هستند این با قرآن سازگار نیست. مومن و مسلم اگر عمل صالح انجام دهند برای هر دو یک پاداش هست. «فله عشر امثالها». (وَ زَعَمْتَ أَنَّهُمْ مُجْتَمِعُونَ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ مَعَ الْمُؤْمِنِ) شما می گویید همه مسلمان ها در این امور با مومن در ظاهر شراکت دارند. پس عمل که یکی است جزای عمل هم که طبق قرآن یکی است. پس، این دو در فضیلت عمل هم با هم تفاوتی ندارند. حضرت بیانی دارند که نشان می دهد تا اینجای استدلال سائل را می پذیرند. البته ممکن است کسی در جمع بین روایات بگوید قرینه خارجیه داریم که حضرت استدلال را نپذیرفته اند اما به خاطر مدارا و دعوت به مدارا، این استدلال را انکار نکردند. حضرت می فرماید: (قَالَ أَ لَيْسَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثِيرَةً ) در قران می فرماید که یک تضاعف کثیره داریم. این تضاعف کثیره اختصاص به مومن دارد. این آیه شامل عامه نمی شود. این آیه مربوط به قرض الحسن است. «مَنْ ذَا الَّذي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثيرَةً» در روایات ذیل این آیه می فرماید وقتی خدای متعال آیه «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها » را نازل فرمود حضرت تقاضا کردند که به امت ایشان ثواب بیشتری بدهند. این آیه نازل شد که « مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها » باز هم حضرت تقاضای بیشتری کردند. دیگر گفته نشد که من جاء بالحسنه. لسان آیه عوض شد. « مَنْ ذَا الَّذي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثيرَةً » حضرت فرمودند خدای متعال وقتی می گوید کثیر یعنی بدون حد. یعنی دیگر تقاضای زیاده معنا ندارد.
نکته: قرض حسن یعنی امکانات خود را خرج امام کنید. عامه از این محروم هستند. پس این آیه قرض حسن برای عامه نیست. اما آیه «من جاء بالحسنه …» برای مسلم غیر معاند هم هست. مسلم معاند یا منافق از بحث خارج است. بحث در مورد مسلمی است که به حقیقت ایمان نرسیده است و این فقط شامل مستضعفین عامه می شود. مسلم غیر معاند که به ایمان نرسیده است حسنه می آورد و مورد قبول هم واقع می شود اما امکاناتش را نمی تواند خرج امام کند. پس پاداش اضعاف کثیره شامل حالش نمی شود. بنابر این مسلم و مومن در فضیلت عمل با هم متفاوت هستند. البته این روایت باید با آیات و روایات دیگر جمع شود. مثل «إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقين ». ولی این روایت می فرماید قطعا کسی که به مرحله ایمان نرسد به مرحله تضاعف کثیره نمیرسد. چون تضاعف کثیره موضوعش حسنه نیست. موضوعش قرض حسن است. قرض حسن معامله خاص با خداست و این یعنی معامله با معصوم. اگر بخواهیم پولی را به خدا برسانیم باید به معصوم برسانیم. این در مورد بقیه اعمال هم هست. نماز باید وارد یک وادی بشود تا قرض حسن بر آن صدق بکند. هر نمازی معامله با معصوم نیست.
لذا حضرت فرمود: (قَالَ أَ لَيْسَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثِيرَةً فَالْمُؤْمِنُونَ هُمُ الَّذِينَ يُضَاعِفُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُمْ حَسَنَاتِهِم لِكُلِّ حَسَنَةٍ سَبْعُونَ ضِعْفاً فَهَذَا فَضْلُ الْمُؤْمِنِ وَ يَزِيدُهُ اللَّهُ فِي حَسَنَاتِهِ عَلَى قَدْرِ صِحَّةِ إِيمَانِهِ أَضْعَافاً كَثِيرَةً وَ يَفْعَلُ اللَّهُ بِالْمُؤْمِنِينَ مَا يَشَاءُ مِنَ الْخَيْرِ) این برای غیر مومن نیست. کانه ممکن است تا یک جایی مسلم را بیاورید. مثلا بگویید اگر حسنه انجام دهد ده برابر به او در همین دنیا جزاء می دهند یا شاید هم با شرایطی در آخرت به او چیزی بدهند. اما این مقام خاص برای مومن است و هر چه به مسلم داده می شود غیر از درجات ایمان است. درجات ایمان درجات قرب و تضاعف عمل است. آن برای اسلام نیست و فقط مختص ایمان است. خلاصه، ظاهر آیه اول این است که شامل مسلم می شود اما آیه دوم شامل مسلم نمی شود و فقط به مومنین اختصاص دارد. (قُلْتُ أَ رَأَيْتَ مَنْ دَخَلَ فِي الْإِسْلَامِ أَ لَيْسَ هُوَ دَاخِلًا فِي الْإِيمَانِ فَقَالَ لَا وَ لَكِنَّهُ قَدْ أُضِيفَ إِلَى الْإِيمَانِ وَ خَرَجَ مِنَ الْكُفْرِ) اگر کسی داخل وادی اسلام شد داخل وادی ایمان نمی شود؟ حضرت فرمود: خیر. اما یک نسبتی با عالم ایمان پیدا می کند و از کفر خارج می شود. اضافه ای به عالم ایمان پیدا می کند. مثل کسی که وارد حرم شده است. این شخص اگر بخواهد به کعبه برسد باید از حرم عبور کند. این شخص وقتی وارد حرم می شود یک نسبتی با کعبه پیدا می کند. (وَ سَأَضْرِبُ لَكَ مَثَلًا تَعْقِلُ بِهِ فَضْلَ الْإِيمَانِ عَلَى الْإِسْلَامِ أَ رَأَيْتَ لَوْ بَصُرْتَ رَجُلًا فِي الْمَسْجِدِ أَ كُنْتَ تَشْهَدُ أَنَّكَ رَأَيْتَهُ فِي الْكَعْبَةِ قُلْتُ لَا يَجُوزُ لِي ذَلِكَ قَالَ فَلَوْ بَصُرْتَ رَجُلًا فِي الْكَعْبَةِ أَ كُنْتَ شَاهِداً أَنَّهُ قَدْ دَخَلَ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ قُلْتُ نَعَمْ) پس هر کس وارد کعبه می شود اول باید وارد حرم شده باشد. در نتیجه کسی که وارد حرم شده، یک نسبتی با کعبه پیدا می کند. (قَالَ وَ كَيْفَ ذَلِكَ قُلْتُ إِنَّهُ لَا يَصِلُ إِلَى دُخُولِ الْكَعْبَةِ حَتَّى يَدْخُلَ الْمَسْجِدَ فَقَالَ قَدْ أَصَبْتَ وَ أَحْسَنْتَ ثُمَّ قَالَ كَذَلِكَ الْإِيمَانُ وَ الْإِسْلَامُ.) کانه ایمان هم همین طور است. کسی که وارد اسلام شده است یک نسبتی با ایمان پیدا کرده است و حالا می تواند وارد وادی ایمان شود.
بنابر این، اسلام مرحله ظواهر است. ممکن است آثاری هم داشته باشد. البته ممکن است یک احکام ظاهری خاص هم برای مومن آمده باشد. این روایت آن را نمی خواهد انکار کند. ولی فی الجمله در احکام ظاهری شریک هستند. مثل حدود و دیات و مواریث و نکاح و نجاسات و طهارات. اما در بعض احکام شریعت هم ممکن است احکام مختص به مومن باشد. مثلا اگر در حج، غیر مومن وکیل شود تا قربانی انجام دهد آیا این قربانی قبول می شود یا خیر؟ البته این مساله محل خلاف است ولی به عنوان مثال عرض شد. بعضی از فقها مثل حضرت امام فتوا می دهند که کفایت نمی کند. خلاصه اینکه عامه اگر عناد نداشته باشند و ناصبی نباشند در احکام ظاهری اسلام با مومنین شریک هستند.
تقریبا روایات این بحث تمام شد. در ادامه کتاب کافی یک بابی هست تحت عنوان (باب آخر) که دو روایت دارد. در جلسه آینده این دو روایت را تقدیم خواهیم کرد.
و الحمد لله رب العالمین…