بسم الله الرحمن الرحیم

تقریر درس خارج فقه کتاب الزکات

آیت‌الله سید محمد مهدی میرباقری

جلسه 146 سه شنبه  26 / 01/ 1404

زکات غلات ـ مسأله دهم و یازدهم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مسأله دهم

مرحوم سید می‌فرماید: «لا تتكرَّر زكاة الغلّات بتكرّر السنين إذا بقيت أحوالًا فإذا زكّى الحنطة ثمّ احتكرها سنين لم يجب عليه شي‌ء و كذا التمر و غيره».[1]

زکات غلات تکرار نمی‌شود به خلاف زکات نقدین. نقدین تا زمانی که بیشتر از نصاب باشد باید زکات آن داده شود اما زکات غلات تکرار نمی‌شود. این از مسلّمات فقهی است و حتی بین مذاهب اسلامی هم در این مورد اختلافی وجود ندارد. شاید به خاطر این باشد که غلات قابل نگهداری نیست اما نقدین قابل نگهداری است. پس عمده دلیل در اینجا اجماع است. دلیل دوم روایتی است که به آن تمسک شده و دلیل سوم را مرحوم آیت‌الله خویی ارائه کرده که در ادامه به آن خواهیم پرداخت. مرحوم شیخ حر این روایت را در باب یازدهم از ابواب زکات غلّات آورده است. عنوان باب اینچنین است: «بَابُ أَنَّ الزَّكَاةَ لَا تَجِبُ فِي الْغَلَّاتِ إِلَّا مَرَّةً وَاحِدَةً وَ إِنْ بَقِيَتْ أَلْفَ عَامٍ إِلَّا أَنْ تُبَاعَ بِنَقْدٍ وَ يَحُولَ عَلَى ثَمَنِهَا الْحَوْلُ فَتَجِب‏»[2]

صحیحه زراره

«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ وَ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ جَمِيعاً عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَيُّمَا رَجُلٍ كَانَ لَهُ حَرْثٌ أَوْ ثَمَرَةٌ[3] فَصَدَّقَهَا فَلَيْسَ عَلَيْهِ فِيهِ شَيْ‏ءٌ وَ إِنْ حَالَ عَلَيْهِ الْحَوْلُ عِنْدَهُ إِلَّا أَنْ يُحَوِّلَ‏ مَالًا فَإِنْ فَعَلَ ذَلِكَ فَحَالَ عَلَيْهِ الْحَوْلُ عِنْدَهُ فَعَلَيْهِ أَنْ يُزَكِّيَهُ وَ إِلَّا فَلَا شَيْ‏ءَ عَلَيْهِ وَ إِنْ ثَبَتَ ذَلِكَ أَلْفَ عَامٍ إِذَا كَانَ بِعَيْنِهِ فَإِنَّمَا عَلَيْهِ فِيهَا صَدَقَةُ الْعُشْرِ فَإِذَا أَدَّاهَا مَرَّةً وَاحِدَةً فَلَا شَيْ‏ءَ عَلَيْهِ فِيهَا حَتَّى يُحَوِّلَهُ مَالًا وَ يَحُولَ عَلَيْهِ الْحَوْلُ وَ هُوَ عِنْدَهُ».[4]

هر کسی که زکات غلّاتش را پرداخت کند لازم نیست دوباره زکات آن را بپردازد حتی اگر این غلّات تا سال آینده باقی بماند. این به خلاف زکات انعام و زکات نقدین است. شاید علتش این باشد که غلّات ماندگاری ندارند اما انعام و نقدین ماندگاری دارند. اگر کسی این غلّات را به نقدین تبدیل کرد و یک سال باقی ماند باید زکات نقدین را پرداخت کند؛ در غیر این صورت حتی اگر هزار سال خود این عین باقی بماند زکات ندارد.

عبارت «يُحَوِّلَ‏ مَالًا» در این روایت دلالت بر نقدین دارد. بر فرض اگر کسی این را قبول نکند، این روایت دلالت دارد که اگر غلّات را به مالی تبدیل کنید که ماندگاری داشته باشد باید بعد از یک سال زکات آن را بپردازید.

استدلال مرحوم آیت‌الله خویی

قبلا در این مورد بحث  کردیم که موضوع تعلق زکات چیست. مرحوم سید در آنجا می‌فرمود: باید حین تعلق زکات، مالک مال زکوی باشد. اگر کسی مالک باشد و زکات را پرداخت کند و بعد از پرداخت زکات، این مال را به دیگری بفروشد، لازم نیست خریدار دوباره زکات این مال را پرداخت کند چون ادله وجوب زکات شامل این مال و این شخص نمی‌شود. خود مالک هم همین طور است. اگر مالک زکات مالش را پرداخت کند موضوع وجوب زکات منتفی می‌شود و هنوز موضوع دیگری برای وجوب زکات محقق نشده است. به عبارت دیگر به نظر مرحوم آیت‌الله خویی موضوع تعلق زکات مالکیت گندم نیست بلکه موضوع تعلق زکات حدوث عنوان در ملک مالک است. بنابراین فقط یک بار این عنوان در ملک مالک حادث می‌شود.

اگر کسی ادعای ایشان را قبول کند در این جا هم این استدلال جاری می‌شود. اما اگر کسی استدلال ایشان را قبول نکند، اجماع در مسأله و روایتی که تقدیم شد کفایت می‌کند.

مسأله یازدهم

مرحوم سید می‌فرماید: «مقدار الزكاة الواجب إخراجه في الغلّات هو العشر فيما سقى بالماء الجاري أو بماء السماء أو بمصّ عروقه من الأرض كالنخل و الشجر، بل الزرع أيضاً في بعض الأمكنة، و نصف العشر فيما سقي بالدلو و الرشاء و النواضح و الدوالي و نحوها من العلاجات»[5]

تا اینجا موضوع نصاب غلات روشن شد. گفتیم که خشک شده غلات موضوع نصاب است. همچنین زمان تعلق وجوب و زمان اداء زکات بحث شد. همچنین نصاب زکات غلات روشن شد که 300 صاع است. در این فرع به این مسأله پرداخته می‌شود که مقدار زکات در غلات چقدر است؟ مقدار زکات عشر یا نصف عشر است. اگر آبیاری با سرمایه گذاری و تلاش صورت می‌گیرد مثلا اگر با شتر آب می‌کشند و آبیاری می‌کنند، در این صورت زکات نصف العشر است. اما اگر با آب روان یا چشمه یا با آب باران آبیاری شود یا درخت از آب اعماق زمین استفاده می‌کند، در این صورت زکات آن، عشر است. این منصوص است و جای تردید ندارد.

بحثی که در اینجا مطرح شده این است که اگر کسی برای آبیاری با آب روان مجبور باشد که زحمتی بکشد مثلا مجبور شود که نهر کشی کند و زمین را به شکلی دربیاورد که آب روی آن جاری بشود. آیا در این فرض هم باید نصف عشر زکات بدهد؟ به نظر مرحوم صاحب جواهر و دیگران، ظاهر روایات این است که باید خود آبیاری همراه با زحمت باشد نه مقدمات آبیاری؛ اگر مقدمات آبیاری زحمت داشته باشد اما بعد از نهر کشی آبیاری به وسیله آب روان صورت بگیرد اینجا باید عشر بدهد.

در ادامه دلالت این روایات را بررسی خواهیم کرد؛ به نظر می‌آید استظهار مرحوم صاحب جواهر از این روایات درست است. این روایات در باب چهارم از ابواب زکات غلات آمده است. عنوان باب اینچنین است: «بَابُ أَنَّ الْوَاجِبَ فِي زَكَاةِ الْغَلَّاتِ الْأَرْبَعِ هُوَ الْعُشْرُ إِنْ سُقِيَ سَيْحاً أَوْ بَعْلًا أَوْ مِنْ نَهَرٍ أَوْ عَيْنٍ أَوْ سَمَاءٍ وَ نِصْفُ الْعُشْرِ إِنْ سُقِيَ بِالنَّوَاضِحِ وَ الدَّوَالِي وَ نَحْوِهَا»؛[6]  سیح یعنی آبیاری با آب روان. بعل یعنی درختانی که ریشه عمیقی دارند و خودشان از آب های در عمق، نیازشان را برطرف می‌کنند. نواضح جمع ناضحه است و به شتری گفته می‌شود که با آن آب می‌کشند. دوالی یعنی چرخی که با آن از چاه آب می‌کشیدند.

 روایت اول: صحیحه صفوان بن یحیی

«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ أَشْيَمَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى وَ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ جَمِيعاً قَالا ذَكَرْنَا لَهُ الْكُوفَةَ وَ مَا وُضِعَ عَلَيْهَا مِنَ الْخَرَاجِ وَ مَا سَارَ فِيهَا أَهْلُ بَيْتِهِ»؛ کوفه از اراضی مفتوحه است. در محضر امام رضا علیه السلام از خراجی که بر این اراضی وضع شده بود پرسیده شد. «فَقَالَ مَنْ أَسْلَمَ طَوْعاً تُرِكَتْ أَرْضُهُ فِي يَدِهِ»؛ اگر کسی بدون اجبار قبل از اینکه بر آنها غلبه شود اختیاراً اسلام آورده باشد زمینش در اختیارش باقی مانده است. «وَ أُخِذَ مِنْهُ الْعُشْرُ مِمَّا سَقَتِ السَّمَاءُ وَ الْأَنْهَارُ وَ نِصْفُ الْعُشْرِ مِمَّا كَانَ بِالرِّشَاءِ»؛[7] پس عشر برای جایی است که این زمین از آب باران یا نهر ها آبیاری شده باشد. این اطلاق دارد و فرقی ندارد که برای استفاده از آب باران هزینه و تلاشی هم شده باشد یا نشده باشد. بله اگر استثناءاً موردی پیش بیاید که استفاده از آب باران یا نهر ها نیازمند هزینه و تلاش خاص و فوق العاده ای باشد در اینجا به نظر می‌آید که زکات آن نصف العشر است.

روایت دوم: صحیحه حلبیّ

«وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى جَمِيعاً عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ فِي الصَّدَقَةِ فِيمَا سَقَتِ السَّمَاءُ وَ الْأَنْهَارُ إِذَا كَانَتْ سَيْحاً أَوْ كَانَ بَعْلًا[8] الْعُشْرُ»؛ در این روایت نسبت به روایت قبل قید «سیحا» اضافه شده است. این قید به نکته ای که در روایت قبل گفته شد دلالت دارد. اگر آب روان به نحوی باشد که مسلط بر زمین باشد باید عشر بدهد اما اگر آب روان به گونه ای باشد که مسلط بر زمین نیست و باید از آب روانی که از کنار زمین می‌گذرد با دلو آبیاری کند در این جا به نظر می‌آید روایت دلالت دارد که باید نصف العشر بدهد. چون نهر باید به صورتی باشد که آب آن روان باشد. اما اگر بخواهید از نهر با دلو آب بکشید این آبیاری مصداق آبیاری از نهر نیست. «وَ مَا سَقَتِ السَّوَانِي‏[9] وَ الدَّوَالِي أَوْ سُقِيَ بِالْغَرْبِ‏[10] فَنِصْفُ الْعُشْرِ».[11] سوانی به شتری گفته می‌شود که با آن آب می‌کشند. دوالی به معنای چرخ چاه است. غرب به دلو های بزرگی گفته می‌شود که معمولا با شتر جابجا می‌شده است. در این موارد مقدار زکات نصف العشر است.

روایت پنجم: صحیحه زراره

«وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَبَّاسِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ وَ بُكَيْرٍ جَمِيعاً عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: فِي الزَّكَاةِ مَا كَانَ يُعَالَجُ بِالرِّشَاءِ وَ الدَّوَالِي وَ النُّضُحِ‏ فَفِيهِ نِصْفُ الْعُشْرِ وَ إِنْ كَانَ يُسْقَى مِنْ غَيْرِ عِلَاجٍ بِنَهَرٍ أَوْ عَيْنٍ أَوْ بَعْلٍ أَوْ سَمَاءٍ فَفِيهِ الْعُشْرُ كَامِلًا».[12]

علی ای حال موضوع مشخص است و همه به یک صورت از این روایات استظهار کرده‌اند. همچنین همه گفته‌اند که مقصود از علاج و غیر علاج، خود آبیاری است نه مقدمات آن. اگر خود آبیاری به علاج باشد باید نصف عشر بدهد و اگر آبیاری به غیر علاج باشد باید عشر بدهد. در این میان مصادیق مبهمی باقی می‌ماند که باید مورد بحث واقع شوند. مثل زمینی که آب نهر مسلط بر آن نیست و باید با دلو از آب نهر آب بیاورد و آبیاری کند. یا مثل قناتی که در سال اول برای حفر آن هزینه و تلاش سنگینی می‌شود اما در سال های بعد هزینه و تلاشی و جود ندارد.

بعد از بیان مقدار زکات، مرحوم سید در این فرع می‌فرماید:«و لو سقي بالأمرين فمع صدق الاشتراك في نصفه العشر، و في نصفه الآخر نصف العشر، و مع غلبة الصدق لأحد الأمرين فالحكم تابع لما غلب و لو شكّ في صدق الاشتراك أو غلبة صدق أحدهما فيكفي الأقلّ،و الأحوط الأكثر»؛ اگر آبیاری به صورت ترکیبی باشد یعنی مثلا در نصف سال از آب باران آبیاری شود و در نصف سال با دلو آبیاری صورت گیرد، سه حالت متصور است:

  1. اگر نصف نصف باشد زکات آن هم نصف نصف است. یعنی نصف زکات را باید با عشر محاسبه کند و نصف زکات را باید با نصف العشر محاسبه کند.
  2. اگر مقدار غالب با یک طرف باشد، در این صورت مقدار زکات هم تابع مقدار غالب است. مثلا اگر کسی غالبا با آب باران آبیاری کند باید عشر بدهد.
  3. اگر شک داشته باشد که مقدار غالب با یک طرف است یا اینکه نصف نصف آبیاری کرده، اگر مقدار کمتر را بدهد کفایت می‌کند اما احوط این است که مقدار بیشتر را پرداخت کند.

و الحمد لله رب العالمین …

[1]. العروة الوثقى، ج‌4، ص68.

[2]. وسائل الشيعة، ج‏9، ص194.

[3]. في المصدر- تمرة.

[4]. وسائل الشيعة، ج‏9، ص194؛ الكافي 3- 515- 1.

[5]. العروة الوثقى، ج‌4، ص68.

[6]. وسائل الشيعة، ج‏9، ص182.

[7]. وسائل الشيعة، ج‏9، ص182؛ الكافي 3- 512- 2.

[8]. البعل- هو ما يشرب بعروقه من النخل من غير سقي.( مجمع البحرين- بعل- 5- 323).

[9]. السانية- الناضحة، و هي الناقة التي يستقى عليها.( الصحاح- سنا- 6- 2384).

[10]. الغرب- الدلو العظيمة.( الصحاح- غرب- 1- 193).

[11]. وسائل الشيعة، ج‏9، ص183؛ الكافي 3- 513- 3.

[12]. وسائل الشيعة، ج‏9، ص184؛ التهذيب 4- 16- 40؛ الاستبصار 2- 15- 43.

پیمایش به بالا