بسم الله الرحمن الرحیم
تقریر درس خارج فقه کتاب الزکات
آیه الله سید محمد مهدی میرباقری
جلسه شماره 15 به تاریخ سه شنبه 02 / 08 / 1402
ادامه بررسی دسته دوم روایات ـ بررسی دسته سوم روایات ـ جمع بندی حکم منکر ضروری
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بحث در مورد حکم منکر ضروری بود. گفتیم که لسان ادله سه نوع می باشد. دسته اول دلالت داشت بر اینکه اگر کسی تغییر بزرگی در اعتقاداتش ایجاد کند و بعد نسبت به آن متدین شود این شخص مشرک شده است. لسان دسته دوم این است که مستحل کبائر از اسلام خارج است. مقدار از روایات دسته دوم را بررسی کردیم. مرحوم شیخ حر یکی از روایات این دسته را در باب دوم از ابواب مقدمات، حدیث دهم، بیان کرده اند که در ادامه به بررسی آن خواهیم پرداخت.
سند این روایت صحیح است. (وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَرْتَكِبُ الْكَبِيرَةَ فَيَمُوتُ هَلْ يُخْرِجُهُ ذَلِكَ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ إِنْ عُذِّبَ كَانَ عَذَابُهُ كَعَذَابِ الْمُشْرِكِينَ أَمْ لَهُ مُدَّةٌ وَ انْقِطَاعٌ فَقَالَ مَنِ ارْتَكَبَ كَبِيرَةً مِنَ الْكَبَائِرِ فَزَعَمَ أَنَّهَا حَلَالٌ أَخْرَجَهُ ذَلِكَ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ عُذِّبَ أَشَدَّ الْعَذَابِ وَ إِنْ كَانَ مُعْتَرِفاً أَنَّهُ ذَنْبٌ وَ مَاتَ عَلَيْهَا أَخْرَجَهُ مِنَ الْإِيمَانِ وَ لَمْ يُخْرِجْهُ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ كَانَ عَذَابُهُ أَهْوَنَ مِنْ عَذَابِ الْأَوَّلِ.) می فرماید: اگر کسی مرتکب کبیره شود و آن را حلال بشمارد سبب می شود که از اسلام خارج گردد و به شدیدترین عذاب گرفتار می گردد. این جمله دو قید دارد که از آن دو به دلیل تناسب حکم و موضوع و ارتکازاتی که و جود دارد و متفاهم عرف است، الغاء خصوصیت شده است. قید اول ارتکاب است. قید دوم حرام بودن موضوع است. بنابر این ارتکاب خصوصیتی ندارد. و همچنین حلال شمردن حرام خصوصیتی ندارد. آنچه خصوصیت دارد تغییر در حکم الله است. موضوع، استحلال است. چه حلال را حرام بشمارد و چه حرام را حلال بشمارد و چه واجب را حرام بشمارد یا بالعکس. البته آن حکمی که این شخص تغییر می دهد باید از احکام اساسی اسلام باشد. مثل کبائر یا صلاه یا زکات باشد. ضروریات از همین دسته هستند. روایت می فرماید اگر کسی حکم خدا را تغییر داد ـ بدون اینکه چیزی را تشریع کند ـ این شخص استحلال کرده است و حتی اگر عذری هم داشته باشد، باز هم از اسلام خارج است. منکر ضروری هم ذیل این روایت قرار می گیرد چون استحلال می کند. فرقی هم ندارد که عن عذر باشد یا نباشد. منکر ضروری طبق روایت از اسلام خارج است. این استدلالی بود که در مورد این روایت بیان شده است.
به این روایت سه جواب داده شده است:
مرحوم همدانی: این روایت حتما مقید است. قید آن مردد است بین ضرورت و علم. پس روایت اجمال پیدا می کند و نمی توان به آن تمسک کرد. البته قرائن داخلیه و خارجیه ای وجود دارد که این روایات را به موارد علم منصرف می کند. یعنی اگر کسی کبیره ای را عن علم حلال بداند، این به انکار نبوت منتهی می شود. پس این شخص از اسلام خارج است.
مرحوم آیت الله خویی: هیچ دلیلی نداریم که این روایت را مقید کنیم. نه قید ضرورت وجود دارد و نه قید علم، و می توان به اطلاق روایت اخذ کرد. تنها قیدی که یقین داریم وجود دارد این است که جاهل قاصر از این روایت خارج است. نمی شود گفت جاهل قاصر معاقب نیست اما از اسلام خارج است. فقیهی که بنابر مستندی فتوا می دهد و فتوایش بر خلاف واقع می باشد، در واقع آنچه که حلال بوده فتوای به حرمت داده و آنچه حرام بوده فتوای به حلیت داده است. این فقیه چون قاصر است از ذیل روایت خارج است. بنابر این منکر ضروری که جاهل قاصر نیست تا از روایت خارج باشد. پس این روایت شامل منکر ضروری هم می شود. در نتیجه منکر ضروری از اسلام خارج است.
مرحوم آیت الله خویی جواب دیگری را هم مطرح کرده اند. ایشان می فرماید: کفر در اصطلاح در مقابل سه چیز قرار می گیرد:
1. در مقابل اسلام. مثلا اگر کسی انکار شهادتین کند یا اقرار به شهادتین نکند کافر است. این کفر یعنی از اسلام خارج است.
2. در مقابل ایمان. در خیلی از موارد روایات، مقصود از کفر این است که شخص از ایمان خارج می شود.
3. در مقابل طاعت. در برخی روایات وقتی کافر بودن به کسی نسبت داده می شود یعنی این شخص مطیع نیست و عاصی است. به این آیه استشهاد شده است که (إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُورا ) اینجا اولا معنای کفر به کار رفته است و ثانیا مبالغه هم در آن وجود دارد. کفور یعنی خیلی کفران می کند. شاکر یعنی مطیع، کافر یعنی عاصی. روایات متعددی داریم که در اینجا کفر را به عصیان تفسیر کرده است.
ایشان ادعا می کند در این زمینه روایات متعدد داریم اما ما هر چه گشتیم فقط یک روایت در این مورد پیدا کردیم که مرحوم کلینی در باب الکفر کافی مطرح کرده اند :
(عَنْهُ ) یعنی عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ (عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُس عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْيَنَ) بنابر این سند صحیح است. (قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ- إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً قَالَ إِمَّا آخِذٌ فَهُوَ شَاكِرٌ وَ إِمَّا تَارِكٌ فَهُوَ كَافِرٌ. ) در این روایت کفر به تارک تطبیق شده است. علاوه بر این که این آیه در مورد هدایت به سبیل است. سبیل یا به معنی دین است یا به معنی امام می باشد. سبیل، فروع دین نیست. به همین دلیل خدای متعال سخت می گیرد و می فرماید اگر کسی ترک کند سبیل را، کفور است. عذابی هم که برای آن بیان می شود عذاب سنگینی است. می فرماید: (إِنَّا أَعْتَدْنا لِلْكافِرينَ سَلاسِلَ وَ أَغْلالاً وَ سَعيرا ) در نقطه مقابل هم ابرار قرار دارند که شفاعت می شوند. (إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُورا عَيْناً يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَها تَفْجيرا ) عباد الله سقایت می کنند و از کافور به ابرار می نوشانند. پس بر خلاف آنچه که مرحوم آیت الله خویی فرمودند، شکر و کفر در این روایت به معنی طاعت و عصیان نیست. به نظر ما استدلال ایشان به این آیه صحیح نیست. البته بعید نیست که در مواردی کفر به معنی عصیان باشد.
خلاصه، مرحوم آیت الله خویی می فرماید: اولا جاهل قاصر از این روایت خارج است. ثانیا کفر سه معنا دارد. بنابر این، کافر بودن معنای مجملی دارد. نمی توان گفت که در این روایت کفر به معنای خروج از اسلام است. شاید مقصود روایت کفر به معنای خروج ازایمان یا به معنای عصیان باشد. معنا که مجمل شد، نمی توان آن را اخذ کرد.
جواب: به نظر ما جواب مرحوم آیت الله خویی تمام نیست. چون در روایت از لفظ کافر استفاده نشده که بگوییم معنای کافر اجمال دارد پس روایت مجمل است. در روایت تصریح به خروج از اسلام شده است. هم سوال در مورد خروج از اسلام است و هم در جواب به آن تصریح شده است. (سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَرْتَكِبُ الْكَبِيرَةَ فَيَمُوتُ هَلْ يُخْرِجُهُ ذَلِكَ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ إِنْ عُذِّبَ كَانَ عَذَابُهُ كَعَذَابِ الْمُشْرِكِينَ أَمْ لَهُ مُدَّةٌ وَ انْقِطَاعٌ فَقَالَ مَنِ ارْتَكَبَ كَبِيرَةً مِنَ الْكَبَائِرِ فَزَعَمَ أَنَّهَا حَلَالٌ أَخْرَجَهُ ذَلِكَ مِنَ الْإِسْلَامِ). بنابر این، جواب مرحوم آیت الله خویی را نمی پذیریم.
مرحوم شهید صدر می فرماید: قرائنی وجود دارد که دلالت می کند این روایت در مقام بیان حکم کسی است که عالما و عامدا مرتکب کبیره می شود و تا زمان مرگ هم توبه نمی کند.
• قرینه اول: (ارتکب) در مورد کسی به کار می رود که با او اتمام حجت شده و مع العلم به حرمت، آن فعل را انجام می دهد. فرقی ندارد که واجبی را ترک کند یا اینکه حرامی را انجام دهد. کسی که علم به حرمت ندارد یا اتمام حجت با او نشده است اگر کار حرامی را انجام دهد می گویند از این شخص از روی غفلت گناهی سرزد و لفظ ارتکاب برایش استفاده نمی شود.
• قرینه دوم: لفظ (فیموت) یعنی این شخص توبه نکرده می میرد. اگر حجت بر کسی تمام نشده باشد و گناهی انجام دهد نیاز به توبه ندارد. پس سوال در مورد کسی است که حجت بر او تمام شده و گناهی انجام داده است و توبه نکرده است.
• قرینه سوم: حضرت می فرماید: (عذب اشد العذاب). اگر حجت بر کسی تمام نشده باشد که عذاب نمی شود. اما روایت در مورد کسی است که عذابش قطعی است. سائل می پرسد که آیا این عذابش مثل مشرکین است یعنی خلود در جهنم دارد یا اینکه عذاب کمتری دارد.
خلاصه، ایشان می فرماید: روایت د رمورد جاهل قاصر یا مقصر نیست. از اول روایت در مورد عالم است، یعنی کسی که انکار او به انکار نبوت منتهی می شود. سوال در مورد این است که عذاب کسی که عالما فعلی را بر خلاف دستور مولی انجام می دهد یا ترک می کند، آیا مثل عذاب مشرک است که خلود در جهنم دارد یا عذاب کمتری خواهد داشت؟ حضرت می فرماید: اگر مع الاستحلال باشد از اسلام خارج می شود ـ نمی فرماید کافر است که لفظ کافر اجمال داشته باشد و روایت مجمل شود ـ و عذاب او مثل عذاب مشرکین است یعنی خلود در جهنم خواهد داشت. اما اگر مع الاستحلال نباشد از اسلام خارج نمی شود. عذابش هم سبک تر است.
روایات متعددی با مضمون این روایت وجود دارد. مثلا در کتاب کافی باب کبائر در حدیثی حضرت کبائر را می شمارند . در ادامه روایت آمده: (فَقِيلَ لَهُ أَ رَأَيْتَ الْمُرْتَكِبُ لِلْكَبِيرَةِ يَمُوتُ عَلَيْهَا) یعنی توبه نمی کند تا می میرد. (أَ تُخْرِجُهُ مِنَ الْإِيمَانِ وَ إِنْ عُذِّبَ بِهَا فَيَكُونُ عَذَابُهُ كَعَذَابِ الْمُشْرِكِينَ أَوْ لَهُ انْقِطَاعٌ قَالَ يَخْرُجُ مِنَ الْإِسْلَامِ إِذَا زَعَمَ أَنَّهَا حَلَالٌ وَ لِذَلِكَ يُعَذَّبُ أَشَدَّ الْعَذَابِ) همان مضمون روایت قبل می باشد. از ارتکاب کبیره و موت بدون توبه می پرسد و اینکه آیا از ایمان خارج می شود؟ حضرت می فرماید اگر استحلال کند از اسلام خارج است. (وَ إِنْ كَانَ مُعْتَرِفاً بِأَنَّهَا كَبِيرَةٌ وَ هِيَ عَلَيْهِ حَرَامٌ وَ أَنَّهُ يُعَذَّبُ عَلَيْهَا وَ أَنَّهَا غَيْرُ حَلَالٍ فَإِنَّهُ مُعَذَّبٌ عَلَيْهَا وَ هُوَ أَهْوَنُ عَذَاباً مِنَ الْأَوَّلِ وَ يُخْرِجُهُ مِنَ الْإِيمَانِ وَ لَا يُخْرِجُهُ مِنَ الْإِسْلَامِ. ) کسی که معترف است و استحلال نمی کند، فقط از ایمان خارج می شود و عذاب سبک تری دارد.
نکته: درست است که لفظ (ارتکاب کبیره) در مورد کسی که جاهل قاصر است به کار نمی رود. اما ممکن است کسی بگوید این لفظ، هم شامل کسی می شود که عالم است و حجت بر او تمام است و هم شامل جاهل مقصر می گردد. می گوییم از قرائن دیگری که در این روایات وجود دارد می فهمیم که (ارتکب کبیره) یعنی کسی که عالم است و حجت بر او تمام شده است. مثل این عبارت که می فرماید: (وَ إِنْ كَانَ مُعْتَرِفاً بِأَنَّهَا كَبِيرَةٌ وَ هِيَ عَلَيْهِ حَرَامٌ وَ أَنَّهُ يُعَذَّبُ عَلَيْهَا وَ أَنَّهَا غَيْرُ حَلَالٍ فَإِنَّهُ مُعَذَّبٌ عَلَيْهَا وَ هُوَ أَهْوَنُ عَذَاباً). از این عبارت برداشت می شود که طرف مقابل قائل به این مطالب نیست. پس ارتکاب کبیره فقط دلالت دارد بر کسی که عالم است و شامل جاهل مقصر نمی شود.
بین این جواب ها به نظر ما جواب مرحوم شهید صدر جواب خوبی است.
در جلسات قبل گفته شد که در مورد کفر منکر ضروری سه دسته روایت وجود دارد. تا اینجا دو دسته روایت را بیان کردیم. در ادامه دسته سوم روایات را تقدیم خواهیم کرد. در این روایات از لفظ جحود استفاده شده و موضوع کفر را جحود دانسته اند.
دسته سوم روایات
حدیث 1
(عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ كَثِيرٍ الرَّقِّيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع سُنَنُ رَسُولِ اللَّهِ ص كَفَرَائِضِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ) از حضرت پرسیدم که آیا سنن مثل فرائض الله است؟ فرائض آن چیز هایی است که خدای متعال واجب فرموده و سنن آن چیز هایی است که به نبی اکرم اجازه داده اند تا واجب نمایند. مثلا در نماز های یومیه آنچه که فریضه است دو رکعت اول است. به همین دلیل در مسافرت آن مقدار از نماز که سنت است ساقط می شود. (فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَ فَرَائِضَ مُوجَبَاتٍ عَلَى الْعِبَادِ فَمَنْ تَرَكَ فَرِيضَةً مِنَ الْمُوجَبَاتِ فَلَمْ يَعْمَلْ بِهَا وَ جَحَدَهَا كَانَ كَافِراً) اگر کسی فرائض را انکار کند کافر است. (وَ أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ بِأُمُورٍ كُلُّهَا حَسَنَةٌ فَلَيْسَ مَنْ تَرَكَ بَعْضَ مَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ عِبَادَهُ مِنَ الطَّاعَةِ بِكَافِرٍ وَ لَكِنَّهُ تَارِكٌ لِلْفَضْلِ مَنْقُوصٌ مِنَ الْخَيْرِ. ) اگر کسی واجبات الهی را ترک کند اما انکار نکند کافر نیست.
دلالت صدر روایت در مورد انکار فرائض واضح است. ذیل روایت هم یک قاعده بیان می کند. اما اشکالی که شاید در این روایت باشد این است که حضرت پاسخ سائل را نداند. شاید هم برای فهم پاسخ سائل نیاز به دقت بیشتری در این روایت باشد.
خلاصه، این روایت دلالت دارد که معصیت فرائض و سنن موجب کفر نمی شود. اما جحود نسبت به فرائض سبب کفر است. آیا انکار سنن سبب کفر می شود؟ پاسخ این سوال از این روایت استظهار نمی شود. بنابر این در مجموع این روایت دلالت خوبی دارد گرچه نقطه ابهامی هم در آن وجود دارد.
حدیث 2
این روایت دلالتش نسبت به روایت قبلی واضح تر است. این روایت صحیح السند است. مرحوم شیخ حر این روایت را تقطیع فرموده به همین دلیل از کتاب کافی متن کامل آن را نقل می کنیم.
(مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ فُضَيْلٍ عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ الْكِنَانِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قِيلَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع مَنْ شَهِدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ص كَانَ مُؤْمِناً قَالَ فَأَيْنَ فَرَائِضُ اللَّهِ) از حضرت پرسیده شد: آیا کسی با شهادتین مومن می شود؟ حضرت فرمود اگر ایمان با شهادتین تمام می شود پس فرائض برای چیست؟ (قَالَ وَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ كَانَ عَلِيٌّ ع يَقُولُ لَوْ كَانَ الْإِيمَانُ كَلَاماً لَمْ يَنْزِلْ فِيهِ صَوْمٌ وَ لَا صَلَاةٌ وَ لَا حَلَالٌ وَ لَا حَرَامٌ) حضرت فرمود اگر قرار بود ایمان با شهادتین کامل شود دیگر نیازی به نزول واجبات و محرمات نبود. (قَالَ وَ قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع إِنَّ عِنْدَنَا قَوْماً يَقُولُونَ إِذَا شَهِدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ص فَهُوَ مُؤْمِنٌ) سوال دیگری از امام باقر علیه السلام پرسیده شد که گروهی هستند که می گویند هر کس شهادتین بگوید مومن است. حضرت فرمود (قَالَ فَلِمَ يُضْرَبُونَ الْحُدُودَ وَ لِمَ تُقْطَعُ أَيْدِيهِمْ) چرا حدود بر آنها جاری می شود و اگر دزدی کنند دستشان قطع می شود؟ مومن که این مجازات ها را ندارد. پیداست که ایمان مقوم به ترک گناهانی است که این مجازات ها برای آن تعیین شده است و این گناهان انسان را از وادی ایمان خارج می کند. (وَ مَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ خَلْقاً أَكْرَمَ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الْمُؤْمِنِ لِأَنَّ الْمَلَائِكَةَ خُدَّامُ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَنَّ جِوَارَ اللَّهِ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ أَنَّ الْحُورَ الْعِينَ لِلْمُؤْمِنِينَ) خدای متعال خلقی گرامی تر از مومن نیافریده است، و ملائکه خدام مومنیین هستند، و جوار الله و جنت و حور العین برای مومنین می باشند. (ثُمَّ قَالَ فَمَا بَالُ مَنْ جَحَدَ الْفَرَائِضَ كَانَ كَافِراً.) اگر کسی با شهادتین مومن می شود، پس چرا اگر انکار فرائض کند کافر می گردد؟ مگر منکر فرائض شهادتین نگفته و مومن نیست؟ بنابر این با اقرار به شهادتین اسلام حاصل می شود.
این روایت وضوح بیشتری دارد. به همین دلیل مرحوم آیت الله خویی به این روایت استظهار و استدلال کرده اند. روایت، جاحد فرائض را کافر می داند. منکر ضروری هم انکار فریضه می کند، پس کافر است.
در پاسخ به این استدلال گفته شده جاحد به معنای انکار مع العلم است. انکار مع العلم، منتهی به انکار رسالت می شود. پس کافر بودن کسی که فرائض را مع العلم انکار می کند علی القاعده است و بحثی در آن نداریم. آنچه که به دنبال آن هستیم اثبات کفر کسی است که عن تقصیر انکار می کند. روایت بر کفر این شخص دلالتی ندارد.
ممکن است کسی نسبت به استدلال به این روایت جواب دیگری دهد که بحث در مورد مومن بوده است. می پرسد: آیا شهادتین برای ایمان کافی است؟ حضرت می فرماید کسی که گناهانی انجام می دهد که موجب حد است از ایمان خارج می شود. جاحد الفرائض از ایمان خارج می شود. اما این ربطی به خروج از اسلام ندارد. به نظر ما لفظ کافر در این جمله (فَمَا بَالُ مَنْ جَحَدَ الْفَرَائِضَ كَانَ كَافِراً) به معنای خروج از ایمان است چون موضوع پرسش و پاسخ مطرح شده در روایت ایمان است. بنابر این به نظر ما دلالت این روایت برای اثبات مدعا کافی نیست. شاید هم بگوییم در مورد معنای کفر در این روایت دو معنا محتمل است پس روایت مجمل می شود و نمی توان به آن استدلال کرد.
جمع بندی
اسلام اقرار به شهادتین است. ظواهر اسلام هم باید حفظ شود. قول یا فعلی که موجب انکار شهادتین شود نباید انجام شود. اقرار به معاد هم در ورود به اسلام موضوعیت ندارد. کسی که وارد اسلام شد با شک از اسلام خارج نمی شود. حتی با اظهار شک هم از اسلام خارج نمی گردد. آنچه که سبب خروج از اسلام می شود، جحود است. اگر کسی الوهیت یا توحید یا رسالت را انکار کند یا حکمی را انکار کند که به انکار اینها منتهی شود، این سبب خروج از اسلام است.
و الحمد لله رب العالمین …