جــلــســه صدوپنجاه‌وسه
صحیحه بزنطی (روایت دوم)
یکشنبه 18-3-99
ادامه بررسی روایت دوم
1-تطرق احتمال در مماثلت
همانطور که بیان شد نکته اصلی در این روایت این است که مراد از مماثلت چیست که احتمالاتی در آن وجود دارد که بعضی قائل نیز دارند.
احتمال اول این است که مراد مماثلت در مقدار و مالیت باشد.
احتمال دوم این است که مراد مماثلت در جنس باشد یعنی کنز فقط در صورتی متعلق خمس است که جنس آن طلا یا نقره باشد.
احتمال سوم این است که مراد اعم از مماثلت در جنس و مقدار باشد یعنی هم باید به حد نصاب برسد و هم جنس آن طلا و نقره باشد.
احتمال چهارم اینکه احدهما کافی باشد یعنی یا باید جنس آن طلا و نقره باشد و یا به نصاب برسد یعنی اگر طلا و نقره نباشد باید به نصاب برسد که این احتمال هم قائلی ندارد.
احتمال پنجم اینکه مراد مماثلت در جنس و مقدار و هیئت باشد یعنی کنز در صورتی متعلق خمس است که طلا و نقره مسکوک باشد و به نصاب هم برسد، که مرحوم خویی قائل به آن شده اند.
احتمال ششم اینکه مراد مماثلت در جمیع جهاتی که در زکات دخیل است باشد مثلا حول و امثال آن که در زکات شرط شده است در اینجا نیز بیاید که این احتمال نیز قائل ندارد و نمیتوان قائل به این نحوه از مماثلت شد.
احتمال هفتم هم این است که در طلا و نقره باید مشابهت در جنس و مقدار و کیفیت باشد ولی در غیر آن صرفا مماثلت در مقدار کافی است لذا اگر طلا بود باید مسکوک باشد و به نصاب برسد و اگر طلا نبود مماثلت در مقدار است و باید به نصاب برسد.
2-بررسی استدلال هریک از اقوال
دو دلیل از ادله ای که برای قول اول بیان شده است در جلسه گذشته بیان شد که یکی روایت بزنطی در معدن و دوم روایت مرحوم مفید در آخر همین باب بود و گفته شد که این دو قرینه برای اثبات این قول کافی نیستند.
مرحوم شاهرودی استدلال دیگری برای این قول بیان کرده اند و آن اینکه مماثلت در این مواردی که مالیات هستند ظهور در مماثلت در مقدار دارد لذا وقتی گفته میشود باع الحنطه بمثل او بمثلین دال بر مماثلت کمی است.
این استدلال هم صرف ادعا است و قابل دفاع نیست و در مقابل هم میتوان مثال هایی بیان کرد که ظهور در مماثلت کمی دارند، مثل اینکه لایجوز بیع الحنطه بمثله به معنی مماثلت در کیفیت است، لذا اینکه در مثال قبلی، مقدار فهمیده میشود به دلیل وجود قرینه است.
همچنین ایشان استدلال دیگری نیز بیان کرده و فرموده اند در سوال، لفظ کنز آمده است نه کنوز و همین نکته میتواند قرینه باشد که مراد ماثلت در مقدار است نه جنس چراکه کنز بر یک گنجی که از جنس طلا و نقره نباشد هم صادق است و وقتی درباره این گنج سوال میشود که در چه صورت خمس دارد دیگر معنی ندارد که مماثلت در جنس باشد چراکه در یک گنج که دیگر سوال از جنس معنی ندارد.
این استدلالی که ایشان بیان کرده اند ناتمام است و خلطی بین قضیه خارجیه و حقیقیه واقع شده است که برای حل این اشکال باید گفت که اگر سوال از طبیعت گنج باشد و حضرت مماثلت رابیان کنند میتوان مماثلت در جنس باشد خواه لفظ کنز آمده باشد یا کنوز؛ اما اگر انحلالی دیده شود و مراد گنج خارجی باشد چه لفظ کنز بیاید یا کنوز همین نکته ای که ایشان بیان کرده اند وجود دارد و سوال در این روایت از طبیعت کنز است نه کنز خارجی و در این استدلال بین مفرد و جمع با فرد و طبیعت خلط شده است.
از آن طرف نیز حمل روایت بر صرف مماثلت در جنس هم دلیلی ندارد و فقط ادعای انصراف شده است و دلیل قابل قبولی ندارد
مرحوم خویی ( که در دو موضع این روایت را بررسی کرده اند یکی در بررسی مفهوم کنز و دیگری در بحث نصاب)، برای مدعای خود دو قرینه بیان کرده اند یکی اینکه «عما یجب» در سوال راوی، ظهور در جنس دارد و دوم اینکه مماثلت در پاسخ هم ظهور در مماثلت از جمیع جهات دارد لذا مماثلت هم در جنس است و هم مقدار و هم کیفیت فلذا ایشان قائل شده اند که کنزی متعلق خمس است که طلا و نقره مسکوک باشد و به مقدار نصاب هم برسد
ممکن است به ایشان اشکال شود که وقتی در سوال لفظ کنز بیان شده است مراد از «ما» روشن میشود یعنی سوال از گنجی است که متعلق خمس است پس صرفا سوال از جنس نیست، بلکه سوال از مقدار است که میتوان به این اشکال پاسخ داد که به این دلیل که جنس کنوز مختلف است بازهم ممکن است گفته شود که سوال از جنس است که کدام یک از اجناس متعلق خمس هستند.
در بررسی استدلال ایشان نیز باید گفت که در بیان ایشان هم استدلال خاصی بیان نشده است و صرفا ادعای ظهور و ادعای اطلاق شده است. ضمن اینکه به این بیان اشکال شده است که اگر مماثلت اطلاق داشته باشد و همه شروط در کنز هم در اینجا بیاید که قطعا قابل قبول نیست لذا دیگر نمیتوان به اطلاق تمسک کرد و گفت همه جهات مماثلت مراد است بلکه قطعا مماثلت فقط از بعض جهات مراد است.
البته به این اشکال میتوان پاسخ داد که مراد از مماثلت خصوصیاتی است که در مورد دخیل هستند نه همه خصوصیات؛ یعنی مراد همه خصوصیاتی است که در متعلق حکم اخذ میشود نه خصوصیات اعتباریه ای که در تعلق حکم اخذ شده است و تسلط یک سال بر این مال از خصوصیاتی است که در تعلق حکم اخذ شده نه در متعلق؛ لذا اینکه همه خصوصیات مراد نیست باعث اجمال روایت نمشود بلکه روایت ظهور در خصوصیاتی دارد که در متعلق اخذ شده است نه مطلق خصوصیات و در این مماثلت اطلاق هم وجود دارد. همچنین میتوان در دفاع از ایشان پاسخ دیگری نیز برای این اشکال بیان کرد و آن اینکه مماثلت اطلاق دارد و همه جهات مراد است الا جهاتی که خلاف ضرورت فقه باشد که از این اطلاق خارج میشوند.
البته درباره قرینه اولی که ایشان بیان کرده اند باید گفت که به نظر میرسد که سوال، ظهوری در جنس یا مقدار ندارد بلکه ترجمه سوال این است که کدام کنز متعلق خمس است که ممکن است مراد مقدار باشد یا جنس باشد یا هردو و طبق همین استظهار میتوان از کلام ایشان دفاع کرد و الا اگر مراد صرف جنس باشد دیگر نمیتوان گفت در پاسخ حضرت مماثلت اطلاق داشته و هم مماثلت در جنس و هم مقدار و هم کیفیت را شامل شود.

پیمایش به بالا