بسم الله الرحمن الرحیم
تقریر درس شرح کتاب الحجه اصول کافی
آیةالله سیدمحمدمهدی میرباقری
جلسه شماره 176- 178
باب انهم نور الله عزّ و جلّ – صحیحه و مرسله اباخالد کابلی
باب مقام نور الهی بودن ائمه
باب بعدی که باید بحث کنیم، باب «بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ نُورُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل» می باشد. در این باب چند روایت در موضوع مقام نورانیت اهل بیت بحث شده است و آنها را به نور الهی یا نور نازل شده از جانب خدا معرفی می کند. روایات این باب نیاز به دقت مضاعف دارد و در شرح آنها در کلمات غموض و پیچیدگی دیده می شود.
صحیحه و مرسله اباخالد کابلی
روایت اول باب که مرحوم کلینی نقل کرده اند مرسله اباخالد کابلی است. فرموده: «الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مِرْدَاسٍ قَالَ حَدَّثَنَا صَفْوَانُ بْنُ يَحْيَى وَ الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْكَابُلِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا فَقَالَ يَا أَبَا خَالِدٍ النُّورُ وَ اللَّهِ الْأَئِمَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ فِي السَّمَاوَاتِ وَ فِي الْأَرْضِ وَ اللَّهِ يَا أَبَا خَالِدٍ لَنُورُ الْإِمَامِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ بِالنَّهَارِ وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ وَ يَحْجُبُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نُورَهُمْ عَمَّنْ يَشَاءُ فَتُظْلِمُ قُلُوبُهُمْ وَ اللَّهِ يَا أَبَا خَالِدٍ لَا يُحِبُّنَا عَبْدٌ وَ يَتَوَلَّانَا حَتَّى يُطَهِّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ وَ لَا يُطَهِّرُ اللَّهُ قَلْبَ عَبْدٍ حَتَّى يُسَلِّمَ لَنَا وَ يَكُونَ سِلْماً لَنَا فَإِذَا كَانَ سِلْماً لَنَا سَلَّمَهُ اللَّهُ مِنْ شَدِيدِ الْحِسَابِ وَ آمَنَهُ مِنْ فَزَعِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ الْأَكْبَرِ»
این روایت مشتمل بر دو سند است ولی از جهت سندی مشکل دارد. افراد در این دو سند همه توثیق می شوند ولی علی بن مرداس مجهول است و توثیق ندارد.
اما همین روایت در روایت چهارم باب نیز آمده است. در صحیحه اباخالد فرموده: «أَحْمَدُ بْنُ مِهْرَانَ عَنْ عَبْدِ الْعَظِيمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ وَ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْكَابُلِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا فَقَالَ يَا أَبَا خَالِدٍ النُّورُ وَ اللَّهِ الْأَئِمَّةُ يَا أَبَا خَالِدٍ لَنُورُ الْإِمَامِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ بِالنَّهَارِ وَ هُمُ الَّذِينَ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ وَ يَحْجُبُ اللَّهُ نُورَهُمْ عَمَّنْ يَشَاءُ فَتُظْلِمُ قُلُوبُهُمْ وَ يَغْشَاهُمْ بِهَا» روشن است که ایندو روایت یکی هستند و ذیل تقطیع شده است.
بنظر ما ممکن است از روایت اول هم دفاع کنیم به اینکه اولاً صرف نقل روایت چهارم نشان می دهد راساً روایت مجعول و مغلوط نیست و سند تا حسن بن محبوب یکی است و مظنون است که از کتب در همین طبقات نقل می شود. ثانیاً آنچه مظنون به جعل و غلو و… می باشد صدر روایت است نه ذیل. لذا وقتی صدر سند دارد پذیرش ذیل هم سهل می شود. ثالثاً روایت اول باب با سند دیگری در تفسیر قمی به سند خوبی نقل شده است. لذا بنظر ما کل مضمون قابل اخذ است.
اما از جهت مضمونی در این روایت ذیل آیه شریفه سوره تغابن که ایمان به نور الهی را از ما خواسته است، فرموده این نور منزَل الهی، ائمه هستند، و قلب مومن با همین نور نورانی می شود و نور دیگری در عالم نیست و همه عوالم به همین نور نورانی و هدایت می شود. و بعد هم سیری را در سلوک انسان معرفی می کند که باید بحث شود.
بررسی آیات سوره تغابن
ابتدا مروری بر آیات مذکور می کنیم. در ابتدا فرموده: «أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ فَذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ (5) ذلِكَ بِأَنَّهُ كانَتْ تَأْتيهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَقالُوا أَ بَشَرٌ يَهْدُونَنا فَكَفَرُوا وَ تَوَلَّوْا وَ اسْتَغْنَى اللَّهُ وَ اللَّهُ غَنِيٌّ حَميدٌ» آیا خبر کفار سابق به شما نرسیده است که وبال امرشان را چشیدند و عذاب الیمی هم در قیامت خواهند داشت. علت این بود که رسولان الهی با بینات و نشانه های آشکار به سمت اینها آمدند ولی اینها بهانه جویی کردند و قبول نکردند بشری آنها را هدایت کند. پشت کردند و خدا هم از اینها اعلام استغناء کرد و از زمین برشان داشت.
در ادامه فرموده: «زَعَمَ الَّذينَ كَفَرُوا أَنْ لَنْ يُبْعَثُوا قُلْ بَلى وَ رَبِّي لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِما عَمِلْتُمْ وَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيرٌ (7) فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذي أَنْزَلْنا وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبيرٌ» ظاهراً ریشه این استکبار اینها را بیان می کند که اینها گمان شان این است که بعثی در کار نخواهد بود. کسیکه افق دیگری در عالم نمی بیند راه آن را هم دنبال نمی کند. کسیکه احساس نیاز برای سلوک به سمت این بعث و آماده شدن برای آن ندارد، بالتبع احساس نیاز به انبیاء و کسانیکه از جانب خدا بیایند و این راه را باز کنند، ندارند. و فرموده قسم به پروردگار خودم که حتماً شما مبعوث خواهید شد و خداوند از کرده های شما به شما خبر می دهد و این کار سهلی برای خداست که تکلیف هم عباد در عالم را مشخص کند.
بعد از بیان این طرح و تذکر به سمت بعث و آماده شدن فرموده پس خدا و رسول و نور نازله از جانب او را ایمان بیاورید. قبول کنید و با او همراه شوید. یعنی برای سیر به سمت این بعثت و تنظیم شدن انسان و اعمالش باید ایمانی داشته باشید که خدایی هست که رب ماست و طرحی برای ما دارد و با انبیاء خودش این راه را باز می کند و نوری با آنها نازل می کند که مسیر شماست.
بسیاری از مفسرین این نور را به حقیقت وحی و قرآن معنا کرده اند لکن در معتبره بلکه صحیحه اباخالد کابلی این نور به امام معنا شده است. نیز روایات دیگری در کافی و کتب دیگر هست که نور در این آیه را به امام معنا می کند. و ممکن است گفته شود ایندو منافاتی هم با هم ندارد زیرا قرآن و امام وحدتی خاص دارند «لن یفترقا»
شرح مفاد روایت
اما بررسی مفاد روایت. اولاً در روایت فرموده نوری که در عالم نازل شده است که باید با او حرکت کنیم امام و اوصیاء نبی اکرم هستند. و این را با تعبیر «نور الله» هم بیان کرده است یعنی نور الهی هستند. و بعد هم فرموده این نور که بستر هدایت انسان هاست در همه عوالم بستر هدایت است. با همین نور هم همه عوالم روشن و هدایت می شود و هدایت ارض و سماء همه با همین نور است. و تا قیامت هم نور دیگری نخواهد بود و چیزی جایگزین آن نمی شود.
ثانیاً فرموده قلوب مومنین هم با همین نور هدایت و نورانی شده است. یعنی با همین نور هدایت می شوند و می بییند. بصیرت و معرفت و درکی که از عوالم پیدا می کنند در پرتو همین نور است. رویت ایمانی با همین نور حاصل می شود. «لَمْ تَرَهُ الْعُيُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ وَ لَكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَان» این نور بستر سلوک و سیر آنها می شود و تا جاییکه حجب نوری را خرق کنند جلو می رود. «وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ حَتَّى تَخِرَقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِيرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِك» سیر با نور امام در عوالم هم در روایات همین باب توضیح داده شده است که اشاره خواهیم کرد.
ثالثاً فرموده البته هرکسی از این نور بهره مند نمی شود و قلب های شان در ظلمات باقی خواهد ماند. این خداوند است که کسانی را که بخواهد هدایت کند به این نور می رساند. نور دیگری هم در کار نیست که اگر کسی از این نور بی بهره شد بخواهد با نور دیگری در عالم حرکت کند. سیر دنیا و آخرت او در ظلمات واقع می شود. «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُور» اشاره به بحث نور و ظلمت و تقابل اینها در آیات سوره نور و مقاطع دیگر قرآن بسیار قابل دقت است و باید بحث شود.
رابعاً ذیل روایت در باب سیری برای انسان بحث می شود که بنظر می رسد راه رسیدن به نور امام است. از سه مرحله حب الهی بیت و تطهیر و تسلیم و سلم شدن بحث شده است که این سبب می شود که انسان از فزع کبر و نگرانی روز قیامت در امان باشد. کانه همان تهدیدی که در آیات سوره تغابن بود در روایت اشاره شده است. ولی سیر مذکور را باید در ادامه قدری توضیح دهیم.
ذیل روایت و مراحل سلوک
عبارت ذیل روایت مورد بحث هایی از جانب محشین واقع شده است. تعبیر این است: «وَ اللَّهِ يَا أَبَا خَالِدٍ لَا يُحِبُّنَا عَبْدٌ وَ يَتَوَلَّانَا حَتَّى يُطَهِّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ وَ لَا يُطَهِّرُ اللَّهُ قَلْبَ عَبْدٍ حَتَّى يُسَلِّمَ لَنَا وَ يَكُونَ سِلْماً لَنَا فَإِذَا كَانَ سِلْماً لَنَا سَلَّمَهُ اللَّهُ مِنْ شَدِيدِ الْحِسَابِ وَ آمَنَهُ مِنْ فَزَعِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ الْأَكْبَرِ»
ظاهر عبارت روشن است که سه مرحله ذکر شده است ولی این سه مرحله را دو جور می شود معنا کرد و عبارت از جهت ادبی با هردو سازگار است. معنای اول این است که سیر انسان از حب امام شروع می شود و به تطهیر قلب می رسد و به مرحله تسلیم و سلم می رسد و اینجاست که انسان به نقطه ایمن و امن رسیده است. موید این معنا این است که سیر تا نقطه سلم می آید و محصول نهایی امنیت است که مقصود آیات مذکور بود.
در این معنا محبت تام و ایمان خالص مقصود نیست بلکه ایمان ها و محبت های درجه پایین مقصود است و سیر شروع می شود به تسلیم ختم می شود. این محبت سبب می شود که انسان طهارتی پیدا کند و این طهارت بستر تسلیم محض شدن انسان است که همان خلوص در ایمان و محبت خواهد بود. در این معنا دیگر تسلیم ظاهری و در فروعات فقط نیست بلکه تسلیم و سلم شدن قلب و همه قوی در مقابل امام است.
اما معنای دوم این است که سیر از تسلیم و سلم شروع می شود و به تطهیر رسیده و به حب امام ختم می شود و این مقام حب تام است که مقام ایمان و نورانی شدن به نور امام است. موید این معنای دوم این است که بحث در توضیح نورانیت قلب بود و این با مقام حب اهل بیت سازگاری بیشتری دارد. و موید دیگر این است که تسلیم مقدمه تطهیر است. انسان وقتی تسلیم می شود اجازه می دهد که امام در او نفوذ کند و قوای او را تطهیر کند. و این میدان های بزرگی مثل بدر و احد را دارد که بستر تسلیم و تطهیراست. و قلبی که تطهیر شد حالا جای محبت می شود.
هرچند در این بیان دوم سلم و سلامت نسبت به عذاب و فزع روز قیامت اثر ابتدای سلوک است و اصل ثمره سلوک ایمانی، رسیدن به مقام محبت خاص است و این قدری خلاف ظاهر بنظر می رسد. اگر هم بگوییم این امنیت از عذاب در واقع اثر همان ایمان و محبت است این هم خلاف ظاهر است ولو ممکن است با قرائنی که ذکر کردیم کسی این را ادعا کند. و بنظر ما در نهایت بعید نیست بگوییم سیر دوم انسب و اقوی است و به عناوین و سیر آنها سازگاری بیشتری دارد. لذا می گوییم آن امنیت هم محصول کل این سیر است که به انسانی که به نقطه محبت و ایمان تام می رسد در امنیت است.
اما نکته مهم این است که این مسئله تبیین شود که منور شدن قلب مومن و سیر با نور امام در این روایت ارتباط صدر و ذیل است. یعنی امام قلب را نورانی می کند و با این نور مومن حرکت می کند. حال بگوییم از محبت شروع می شود و به تسلیم محض قلب می رسد. و یا بگوییم از تسلیم عملی شروع می شود و به محبت و ایمان محض می رسد. لذا این سیر با نور خود مراحلی دارد و تا رساندن به مقصد اصلی انسان باید همراه باشد. بعید نیست بگوییم همین سیر است که در عوالم بعد خود را در قالب سیر با نور امام نشان می دهد. «يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ يَسْعى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ بُشْراكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيم» و تا مقصد رسیدن به بهشت ادامه خواهد داشت.
جمع بندی نکات مضمونی
حال با توجه به نکات قبل بحث های مهم روایت را در قالب چند نکته اشاره می کنیم. اولاً: در روایت بیان شده است که خدا و رسول طرحی دارند و نوری با حضرت نازل می شود که ما باید به این نور ایمان بیاوریم و با او همراه شویم. این نور در روایاتی به ائمه و اوصیاء حضرت معنا شده است. و اشکالی هم ندارد که متحد با وحی و قرآن هم معنا شود.
ثانیاً: نورانی شدن در ادبیات دینی با مسئله هدایت الهی و مسیر ایمان گره خورده است. این نور مسیر ایمان و هدایت الهی ذیل نبی اکرم است و عمود این هدایت و منور شدن به نور الهی، امام است. امام تجلی نور الهی در عالم است.
ثالثاً: آیات سوره مبارکه تغابن بحث از یوم البعث و روز حسابی می کند که ما باید برای آن خود را آماده کنیم و الا گرفتار هستیم. برای اینکه انسان از این عقاب و عذاب و گرفتاری خود را رها کند راهش فقط ایمان به خدا و رسول و طرح ایشان است. باید با نبی اکرم و اولیاء الهی همراه شود تا به نقطه ایمن برسد. و این مسئله نیز در روایت مذکور بیان شده است که انسان با نور امام سیری می کند تا به نقطه ایمنی از عذاب و فرغ اکبر می رسد.
رابعاً: این نور در همه عوالم جاری است و هدایت در آسمان و زمین با نور امام است. و بغیر از این نور، چیز دیگری برای هدایت خداوند قرار نداده است. «ما له من نور» کسیکه از این نور بهره نمی برد در حجاب و غشاء است و در وادی ظلمات سیر می کند. و این نور تا روز قیامت هم هست و همه سیر ایمانی در عوالم هم با همین نور واقع خواهد شد. مومن در دنیا با همین نور حرکت می کند و سیرش در عوالم بعد نیز با همین نور است. «یسعی نورهم»
خامساً: این نور همه قوای انسان را باید نورانی کند و این تا نورانی شدن قلب مومن باید پیش برود. یعنی اصل نورانی شدن برای قلب است ولو اینکه این هدایت قلب با هدایت قوای او مرتبط است. و بعید نیست گفته شود همین نکته در ذیل روایت تذکر داده می شود که نیاز به تسلیم و تطهیر و رسیدن به محبت دارد. هدایت قلب، محبت و عطف او به سمت خدا و رسول و اولیاء الهی است. و خود این محبت هم درجات دارد.
سادساً: این سیر نورانی شدن انسان و رسیدن به مقام ایمان و حب تا رسیدن به مقام کنه نورانیت و مستغرق شدن در آن نور ادامه دارد. هر درجه از نور، مرحله از هدایت و معرفت است و رویت و بصیرت دیگری برای انسان حاصل می کند. و رشد در نور در قوای او هم هست. نور نماز انسان ذیل هدایت ائمه واقع می شود و در واقع مهتدی به نور امام شدن است. و این می تواند تا جایی برود که نور امام در نماز فرد کاملاً دیده می شود و حتی بعضاً توسط عده ای این نور اعمال و افراد دیده هم می شود که مثل عمودی متصل به آسمان است.
سابعاً: این سیر با نور امام در ذیل روایت با سیر دیگری بیان شده است. فرموده از تسلیم امام شدن شروع می شود و به تطهیر قلب می رسد و محبت و ولایت امام به انسان عطا می شود. و اگر کسی به اینجا رسید در نقطه ایمنی از عذاب است. این نقطه ولایت و محبت در سیری بوجود می آید که باید تسلیم شویم و با فروعات و دستورات امام حرکت کنیم. همین فرمان و امر الهی و امام است که انسان را تطهیر می کند و محبت و ولایت را به انسان عطا می کند. این یک سیر است و به نقطه کمال محبت و ولایت انسان را می رساند.
ثامناً: در روایت فرموده خداوند به مشیت خود عده ای را در حجاب قرار می دهد و اینها از این نور بهره ای ندارند. عده ای هم که مشمول مشیت خدا هستند به این هدایت می رسند. معلوم است که مشیت الهی و طرح خداست که چه کسانی بهره مند هستند. شبیه همین بحث در این آیه بیان شده است: «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْري مَا الْكِتابُ وَ لاَ الْإيمانُ وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّكَ لَتَهْدي إِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ» فرموده حقیقت روح که حیات دیگری در عالم به او ایجاد می شود، در قالب نور خود را منتقل می کند و خداوند عده ای را از آن بهره مند می کند. و این نور خود را در قالب کتاب و ایمان نشان می دهد. و البته این حقیقتی که به حضرت داده می شود با هدایت ایشان در عالم منتشر می شود. نور ایشان در عالم منتشر می شود و روحی در عالم دمیده می شود.
در آیات ابتدایی سوره مبارکه انسان بحث از هدایت به سبیل بیان شده است. سوره در فضای همراهی با این هدایت و سیر دنیا و آخرت آن است. در ذیل سوره فرموده: «إِنَّ هذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ سَبيلاً (29) وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَليماً حَكيماً (30) يُدْخِلُ مَنْ يَشاءُ في رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمينَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً أَليماً» یعنی ما تذکر لازم را دادیم. با این حقیقت همراه شوید که این سبیل به سمت خداست. و این مسئله با مشیت شماست. یعنی امر جبری نیست ولی باید مشیت الهی بر این مسئله باشد. یعنی بدون اینکه او مسیری را باز کند و امداد کند و… این سیر رخ نمی دهد. لذا هم مشیت ما در این مسئله دخیل است و همه مشیت الهی. امر بین امرین. کسیکه اهل ظلم باشد دستگیری نمی شود و چیزی جز عذاب به آنها نخواهد رسید. و آن کسانیکه مورد مشیت الهی هستند وارد وادی رحمت خواهند شد.
بررسی مقام نورانیت امام
در انتها چند نکته را اشاره می کنیم. نکته اول اینکه امام نور الله است. نور الهی که نازل شده است. این تعبیر خاصی است. اینکه آنها نور الهی هستند و در عین حال مخلوق می باشند باید توضیح داده شود. همانطور که یدالله و عین الله باید دقت شود، نورالله هم همینطور است. نسبتی بین امام و خداست که هدایت او هدایت الهی می شود. صرفاً مخلوقی نیست که هدایت به اذن الهی دارد بلکه هدایت او هدایت الهی است. «خلطنا بنفسه و جعل ولایتنا ولایته»
نکته دوم اینکه این نور نازله الهی است. یعنی این نور حقیقتی است که در عوالم بالاست و نازل شده است. یک حقیقت کشیده شده است و همه عوالم از او بهره مند هستند. حقیقتی که در یک منزلت دیگری دارد خلق می شود. و شکل تنزل آن شاید همان بحثی باشد که ذیل سوره نور و آیه نور باید بحث کنیم که نور الهی در قالب یک ترکیب خاص خود را نشان می دهد. فانتظر.
نکته سوم اینکه این نوری که در قلب امام قرار می گیرد و او را نور الهی در ساحت ارض می کند، در همه قوای او جاری است. یعنی قلب و قول و فعل امام واجد این نور است. به تعبیر اصل وجود امام حامل آن نور می شود، و قوای او ذیل همین نور است. لذا فعل و قول امام هم همه نور است و اگر کسی با قوای امام همراه شود، از این نور بهره مند می شود. انسان باید قلبش منور به نور امام شود و ذیل او قوای انسان هم منور به نور امام باشد. و البته در سیر قلب و عمل انسان به نور نسبت هایی است که قدری اشاره کردیم.
لکن این را باید توجه کرد که اصل قلب انسان است که باید به نور امام منوّر شود، و این در واقع به نحوی ایمان و معرفت به خود امام است. لذا با سیر در وادی نور انسان به درک و معرفت دیگری از امام می رسد. اینکه بصیرت و معرفت و رویت دیگری در انسان برای انسان حاصل می شود در واقع به نحوی امام شناسی انسان متفاوت شده است. و این سیر ادامه پیدا می کند تا انسان به نقطه کمال معرفت و ایمان به امام می رسد. اینکه در بعض روایات به مسئله «معرفت به کنه نورانیت» اشاره شده است ناظر به همین مسئله است.
نکته چهارم این است که این سیر در وادی نور امام که با تسلیم و حرکت انسان در روایت توضیح داده شده است در بعض روایات با ابتلائات هم بیان شده است. یعنی این تسلیم و تطهیر و حرکت انسان، از یک مراحلی باید عبور کند که انسان به معرفت برسد. «إِنَّهُ لَا يَسْتَكْمِلُ أَحَدٌ الْإِيمَانَ حَتَّى يَعْرِفَنِي كُنْهَ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ فَإِذَا عَرَفَنِي بِهَذِهِ الْمَعْرِفَةِ فَقَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ وَ شَرَحَ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَ صَارَ عَارِفاً مُسْتَبْصِراً» یعنی این مقام معرفت خاص، مقامی است که با امتحان های ایمان مواجه است. این مقام شرح صدر است که قلب ظرفیت های جدید برای ایمان پیدا کرده است و معرفت دیگری را دریافت می کند. اینجاست که انسان عارف و صاحب بصیرت می شود. در روایت فرمود: «إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَعْرِفُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَان» این مقام لوازمی دارد و امر صعبی هم هست. باید قلب ریاضت ها و مراحلی را طی کند تا به اینجا برسد.
نکته پنجم اینکه آیا نور بودن امام یک معنای استعاره ای است و مقصود همان هدایت است یا اینکه امام واقعاً نور است و از لوازم ان هدایت است؟ بعضی محشین مقام نورانیت امام را به همان هادی بودن امام معنا کرده اند. یعنی یک حقیقت وحی و علمی به آنها داده می شود و آنها عالم را هدایت می کنند. اینکه هدایت می کنند معنایش نور بودن است.
ولی بنظر ما ممکن است گفته شود امام حقیقتاً نور است. روشن است که نوری که مقصود نظر است که نور حسی نیست. اینها مثل هستند که ما نور حقیقی عالم را فهم کنیم. همانطور که در عالم حس ما یک نور داریم و یک هدایت. نور خوشید یک حقیقتی است که البته وقتی به انسان تابیده می شود این بستر هدایت می شود. در عالم معنا هم امام حقیقتاً نور است و اثر این نور البته هدایت و معرفت و بصیرت و جریان حقیقت ایمان در وجود انسان خواهد بود.
درک مسئله نور و ظلمات در فضای معارف دین امر مهمی است و خداوند با مثل و ممثل از حقیقت نور و ظلمت ظاهری، درک این حقائق را برای ما نزدیک کرده است. همانطور که ما در عالمی قرار داریم و واقعاً خورشیدی هست و نوری دارد و ما در پرتو آن نور می بینیم و معرفت های ظاهری برای ما رخ می دهد، در عالم باطن نیز خورشیدی هست که نبی اکرم معنا شده است و نوری دارد که با آن نور عالم معنا و در واقع حقیقت این عالم دیده می شود. و اگر این نور نباشد، ظلمت می شود. گاهی هم نور هست ولی عده ای در حجاب و ستر هست و در واقع از نور بهره ای نمی برند. مثل انسانی که حجاب درست می کند که نور خورشید اصلاً وارد خانه و محیط او نشود. بله تلاقی این نور و قوای انسان بستر هدایت و روشنگری برای انسان می شود که تعبیر به هدایت می کنیم.
البته فهم حقیقت نور و هدایت امام منوط به این درک حسی فقط نیست. خداوند متعال ممکن است انسان را به نور الهی برساند ولو اینکه از طریق سیر مثل به ممثل نباشد. «نُورٌ عَلى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاس» خداوند هرکسی را بخواهد به نور خود ملحق کرده و بهره مند می کند. و ضرب المثل های خدا برای ناس است. و الا عده ای ممکن است از طرق دیگر به این نور برسند.
اما باید توجه کرد خیلی اوقات ما خود نور را نمی بینیم بلکه هدایت گری و روشن گری او را فقط ملتفت می شویم. دیدن آن حقیقی که با او عالم منکشف می شود نوعاً حاصل نمی شود. ولی ممکن است انسان بجایی برسد که فقط آثار نور امام را نمی بیند بلکه حقیقت این نور مشاهده شود و حتی نوری که در قلب مومن هست نیز دیده شود. در بعض روایات به همین مسئله اشاره شده است که ملائک خیره به تلالو نور قلب مومنین هستند همانطور که مردم به نور آسمان خیره می شوند و لذت می برند. هرچند خود این مومنین ممکن است نور قلب خود را در این هیات و قالب نمی بینند و با آثارش آن را درک می کنند.
نکته ششم اینکه این نور ممکن است کسی از آن استفاده نکند و به آن پشت کند. این فرد خودش در حجاب قرار می گیرد و بهره ای ندارد. ولی ممکن است در دوره هایی خود این نور در حجاب برود و کفر و استکبار دشمن سبب شود که حجابی بر این خورشید بیافتد. اینجا جایی است که نور امام به نحوی غائب می شود و بهره مندی از این نور هم مشکلاتی خواهد داشت. و ممکن است این غیبت و دسترسی به نور آنقدر سخت بشود که خود امام هم غائب شود و ظلمات پیچیده تر هم خواهد شد. ولی باید بدانیم که خداوند برای کسی که اهل هدایت باشد راهی برای بهره مندی در این دوره نیز فراهم می کند که بتواند عبور کند و خود را به عصر اشراق نور برساند. هدایت امام زمان در عصر غیبت و از پس پرده ابرها با همین دقت باشد توضیح داده شود. نوری که به نحوی خاص به شیعیان می رسد تا آنها را به عصر ظهور و «اشرقت الارض بنور ربها» برساند.
نکته هفتم اینکه درک اصلی ما نوعاً از مقام نورانیت امام با هدایت و آثار آن است ولو گفتیم حقیقت نور هدایت نیست بلکه هدایت به نور واقع می شود. «یهدی به الله سبل السلام» لذا توجه به این آثار و تبیین آنها برای نزدیک شدن به حقیقت نور و درک آن مهم است. ما در پرتو نور امام معرفت و درک و شناخت های جدیدی داریم. مومن عالم را جوری می بیند که کافر نمی بیند. درک او از خلقت و طرح الهی و مسیر عالم و وظائف انسان و نیازهای خود و شکل حرکت و سیر در عالم برای برطرف کردن این نیازها و… همه و همه در پرتو نور امام است.
مهم تر از همه درک از خداوند متعال و الوهیت و ربوبیت او و جایگاه خودش در مقابل خدا و تکالیف و… و حتی درکی و رویتی که مومن از عوالم بعدی خود دارد و مرتبط با برزخ و قیامت خود حرکت می کند و کانه که بهشت و جهنم را می بیند و حرکت می کند اینها همه در پرتو نور هدایت الهی و امام است. «عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُون»
و با همین دقت ها ما سیر و رشد در نورانیت را هم باید معنا کنیم. یعنی رشد و سیر انسان با دیدن ساحت دیگری از نور واقع می شود و درک و معرفت و ایمان دیگری را رقم می زند. واقعا مومن در رتبه بالاتر درک ها و معرفت های دیگر و لطیف تری دارد. بصیرت در او افزایش یافته و بهتر مقایسه و سنجش و عقلانیت خواهد داشت. از اینجا که نور و عقل به هم گره می خورند. به مقداری که این نور به قوای ادراکی انسان می خورد و او خضوع می کند، معرفت و عقلانیت بالاتری شکل می گیرد. سنجش ها و موازین انسان تغییر کرده و سنجیده تر در عالم حرکت می کند. تا جاییکه انسان به کنه نورانیت امام می رسد و مراتب عالی معرفت می رسد.
این نور فقط هم با قوای معرفتی و عقلانی انسان نباید توضیح داده شود بلکه خود افعال انسان وقتی ذیل طرح الهی واقع می شود این فعل واقعاً نورانی است و برخواسته از همان نور است و آثار الهی در این فعل موجود می شود. یعنی فعل مومن هم نورانی است. اکل و شرب و نکاح او؛ سیر او در ارض و شکل مواجهه با طبیعت و تصرف او همینطور است. حتی معامله و تعامل و ارتباط او با دیگران در قول و فعل و امور دنیوی و اخروی همه در پرتو نور امام است و لذا همه قوای مومن به نور امام روشن است. در واقع بین درک و معرفت و تشخیص ها و فعل ها ارتباطی هست؛ گاهی انسان معرفت و تشخیص او نورانی است و گاهی همین معرفت را تبدیل به فعل و تصرف می کند و این فعل و تصرف در واقع در وادی نور شکل می گیرد و آثار الهی خواهد داشت. والحمدلله…