بسم الله الرحمن الرحیم
تقریر درس خارج فقه کتاب الزکات
آیت الله سید محمد مهدی میرباقری
جلسه شماره 18 به تاریخ دوشنبه 08 / 08 / 1402
بررسی روایات بَابُ ثُبُوتِ الْكُفْرِ وَ الِارْتِدَادِ بِجُحُودِ بَعْضِ الضَّرُورِيَّاتِ وَ غَيْرِهَا مِمَّا تَقُومُ الْحُجَّةُ فِيهِ بِنَقْلِ الثِّقَات
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بحث در این بود که آیا مانع الزکات محکوم به خروج از اسلام است؟ در جلسه قبل روایاتی که مرحوم شیخ حر در این مورد جمع کرده اند را تقدیم کردیم. گفتیم که در هر یک از این روایات قرائنی وجود دارد که نمی توان به اطلاق آنها فتوا داد. در نتیجه باید مفهوم مجمل این روایات را با روایات دیگر تفسیر کنیم. روایاتی که مضمون آنها این چنین است که اگر کسی همراه با استحلال و جحود مرتکب کبیره شود، کافر است و در غیر این صورت فقط خروج از ایمان محقق می شود. جمع بین این دو دسته روایت این است که مانع الزکات مع الاستحلال و الجحود، از اسلام خارج است. فتوای مرحوم شیخ حر هم همین است.
بنابر این گفتیم که نمی توان به اطلاق روایات کفر مانع الزکات فتوا داد. می خواهیم بررسی کنیم که اگر کسی قائل به اطلاق روایات مانع الزکات شد، چگونه می توان این روایات را با روایاتی که در تعریف اسلام می فرماید: (الْإِسْلَامُ إِقْرَارٌ بِلَا عَمَل )، جمع کرد. به عبارت دیگر، اطلاق روایات مانع الزکات، بر کفر به معنای خروج از اسلام بدون قید و شرط دلالت دارد. در مقابل روایاتی که در این جلسه تقدیم خواهیم کرد قیودی را برای خروج از اسلام اضافه می کند. این دو دسته روایت متعارض هستند و باید بین آنها جمع کنیم.
بنابر این در ادامه روایات (بَابُ ثُبُوتِ الْكُفْرِ وَ الِارْتِدَادِ بِجُحُودِ بَعْضِ الضَّرُورِيَّاتِ وَ غَيْرِهَا مِمَّا تَقُومُ الْحُجَّةُ فِيهِ بِنَقْلِ الثِّقَات ) را مورد بررسی قرار خواهیم داد.
حدیث 1
( مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ أَبِي أَيُّوبَ) منظور ابی ایوب خزاز است. (عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ) سند صحیح است. (قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ كُلُّ شَيْءٍ يَجُرُّهُ الْإِقْرَارُ وَ التَّسْلِيمُ فَهُوَ الْإِيمَانُ وَ كُلُّ شَيْءٍ يَجُرُّهُ الْإِنْكَارُ وَ الْجُحُودُ فَهُوَ الْكُفْرُ.) امام باقر علیه السلام فرمود: هر چیزی که از لوازم اقرار و تسلیم است، از لوازم ایمان است و هر چیزی که از لوازم انکار و جحود باشد از لواز کفر است. به عبارت دیگر اساس ایمان و کفر، اقرار و تسلیم و انکار و جحود است.
این روایت به صورت مستقیم بر عنوان باب دلالت ندارد. یک قاعده کلی به ما معرفی می کند. اینجا ایمان و کفر با هم مقایسه شده اند. آنچه از این روایت فهمیده می شود کفر در مقابل ایمان است. اما استفاده نمی شود که کفر در این روایت در مقابل اسلام هم هست.
حدیث2
( وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ كَثِيرٍ الرَّقِّيِّ) این روایت صحیحه است. (قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع سُنَنُ رَسُولِ اللَّهِ ص كَفَرَائِضِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ) به امام صادق علیه السلام عرض کرد: آیا سنن رسول الله مثل فرائض الله هستند؟ (فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَ فَرَائِضَ مُوجَبَاتٍ عَلَى الْعِبَادِ فَمَنْ تَرَكَ فَرِيضَةً مِنَ الْمُوجَبَاتِ فَلَمْ يَعْمَلْ بِهَا وَ جَحَدَهَا كَانَ كَافِراً) حضرت فرمود: خدای متعال فرائضی برای عباد قرار داده است. اگر کسی فریضه ای را ترک کند و آن را انکار نماید کافر است. بنابر این ترک فریضه همراه با جحود و انکار سبب کفر می باشد. (وَ أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِأُمُورٍ كُلُّهَا حَسَنَةٌ فَلَيْسَ مَنْ تَرَكَ بَعْضَ مَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ بِهِ عِبَادَهُ مِنَ الطَّاعَةِ بِكَافِرٍ وَ لَكِنَّهُ تَارِكٌ لِلْفَضْلِ مَنْقُوصٌ مِنَ الْخَيْرِ.) ذیل روایت در مورد سنن صحبت شده است. سنن به آن مواردی گفته می شود که ابلاغ امر الهی نیست. بلکه خود حضرت با اختیاری که داشته اند اینها را تشریع نموده اند. نکته ای که در این روایت نیاز به گفت و گو دارد این است که: ترک سنن رسول الله کفر نیست و اتیان این سنن فضیلت است.
یک بار دیگر صدر و ذیل روایت را در کنار هم بیان می کنیم. صدر روایت می فرماید ترک فرائض همراه با جحود سبب کفر است. ذیل روایت می فرماید ترک سنن، ترک فضیلت است و سبب کفر نیست. به نظر می آید که روایت در مورد ترک سنن همراه با جحود صحبت نکرده است. محل بحث ما هم دقیقا جایی است که ترک فعل همراه باجحود باشد. این نقطه ابهام روایت است.
این روایت به خودی خود دلالت بر کفر در مقابل اسلام ندارد. ممکن است کفر در مقابل ایمان باشد. همان طور که در روایت قبل هم همین گونه بود. البته با استفاده از قرائن می توان گفت هر جا جحود است یعنی انکار مع العلم، و هر جا انکار مع العلم باشد به انکار رسالت منتهی می شود. در نتیجه این روایت هم بر کفر به معنای خروج از اسلام دلالت می کند.
حدیث 3
این روایت هم صحیحه است. ( وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: الْكُفْرُ أَعْظَمُ مِنَ الشِّرْكِ فَمَنِ اخْتَارَ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَبَى الطَّاعَةَ وَ أَقَامَ عَلَى الْكَبَائِرِ فَهُوَ كَافِرٌ) حضرت فرمود کفر اعظم از شرک است. کفر یعنی دیگری را بر خدای متعال اختیار کند و از طاعت سرپیچی کند به طوری که مقیم بر کبائر شود. (وَ مَنْ نَصَبَ دِيناً غَيْرَ دِينِ الْمُؤْمِنِينَ فَهُوَ مُشْرِكٌ.) اگر کسی دینی غیر از دین مومنین را نصب کند مشرک است. فرقی ندارد که خودش وضع دین کند یا اینکه تابع شخص دیگری باشد. به عبارت دیگر کسی که خدای متعال را می پرستد اما در مناسک بندگی از غیر خدا هم اخذ می کند ، و دین خدا را کم و زیاد می کند، و غیر از خدا را مبدا تشریع قرار می دهد، مشرک است.
به نظر می آید کفر در این روایت دلالت بر خروج از اسلام دارد. چون در توصیف کفر سه خصوصیت بیان شده است:
1. اخْتَارَ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
2. أَبَى الطَّاعَةَ
3. أَقَامَ عَلَى الْكَبَائِرِ
یک قید هم از خارج به این سه قید اضافه می کنیم، می گوییم: اگر این سه قید در مقام عمل همراه با اظهار طغیان و کفر باشد سبب خروج از اسلام می شود. اما اگر این سه قید در مقام عمل بدون اظهار کفر باشد، مثل کسی که اهل نفاق است، این شخص از اسلام ظاهری خارج نیست اما از ایمان خارج می باشد. ممکن هم هست کسی بگوید روایت اطلاق دارد و اظهار طغیان شرط نیست. در این صورت این روایت موید روایاتی است که دلالت بر کفر مانع الزکات دارد.
حدیث 4
( وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ فِي حَدِيثٍ الْكُفْرُ أَقْدَمُ مِنَ الشِّرْكِ ثُمَّ ذَكَرَ كُفْرَ إِبْلِيسَ) امام باقر علیه السلام فرمود: کفر نسبت به شرک، قدمت دارد. و سپس کفر ابلیس را ذکر فرمودند. (ثُمَّ قَالَ فَمَنِ اجْتَرَى عَلَى اللَّهِ فَأَبَى الطَّاعَةَ وَ أَقَامَ عَلَى الْكَبَائِرِ فَهُوَ كَافِرٌ يَعْنِي مُسْتَخِفٌّ كَافِرٌ.) کافر کسی است که نسبت به خدای متعال جرأت می کند و از طاعت سرپیچی می کند و اقامه کبائر می نماید. ممکن است در این روایت هم مثل روایت قبل گفته شود که لازم نیست اظهار طغیان و کفر کند. همین که سه خصوصیت را در مقام عمل دارد برای کفر کافی است. در این صورت این روایت هم موید روایاتی است که دلالت بر کفر مانع الزکات دارد. نکته ای که در این روایت اضافه بر نکات روایت قبل دارد این است که حضرت یک تعبیر جدیدی بیان می فرماید: (فَهُوَ كَافِرٌ يَعْنِي مُسْتَخِفٌّ كَافِرٌ.) امر خدا را خفیف می شمارد. برای امر خدا اهمیت قائل نیست.
در مجموع، این روایت و روایت قبل خصوصیات بیشتری نسبت به روایات مانع الزکات مطرح می کنند. در روایات مانع الزکات می فرماید: مانع الزکات فقط مرتکب کبیره شده است اما در این دو روایت می فرماید جرات بر خدا می کند، از طاعت سرپیچی می کند، و اقامه کبائر می نماید، نه این که فقط مرتکب کبیره شده باشد. در نتیجه این روایت هم در تعارض با روایات مانع الزکات می باشد اما فعلا به جمع بین این روایات متعارض نمی پردازیم.
حدیث 5
( وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَ إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً قَالَ إِمَّا آخِذٌ فَهُوَ شَاكِرٌ وَ إِمَّا تَارِكٌ فَهُوَ كَافِرٌ.) در مورد آیه انا هدیناه السبیل … از حضرت سوال شد. ایشان فرمود: اگر کسی اخذ سبیل کند شاکر است و اگر کسی ترک سبیل کند کافر است. در توضیح این روایت گفته شده که در این روایت شاکر در مقابل کفور قرار گرفته است. یعنی انسان یا شاکر است یا کفور است. اگر کسی دستورات الهی را اخذ کند شاکر است و اگر این دستورات را ترک کند کفور است.
مرحوم شیخ حر می گوید: (أَقُولُ: التَّرْكُ هُنَا مَخْصُوصٌ بِمَا كَانَ عَلَى وَجْهِ الْإِنْكَارِ أَوِ الْكُفْرُ بِمَعْنًى آخَرَ غَيْرِ مَعْنَى الِارْتِدَادِ لِمَا مَضَى وَ يَأْتِي .) به خاطر روایاتی که می فرماید به صرف ترک واجب کسی کافر نمی شود، ایشان این روایت را مقید می کنند. می گویند دو راه وجود دارد. یا ترک باید همراه با انکار باشد، یا باید بگوییم کفر به معنای ارتداد نیست.
مرحوم آیت الله خویی می فرماید: کفر در این روایت در مقابل طاعت است.
در مورد این حدیث در جلسات قبل توضیح دادیم. گفتیم که این روایت مربوط به ترک عملی نیست. به نظر ما این روایت در مورد امام و هدایت به امام است. بحث شکر و کفر نسبت به امر امام و سبیل است. سیاق آیات دلالت روشنی دارد بر این که این آیه در مورد ولایت است.
حدیث 6
دو سند برای این روایت ذکر شده که هر دو موثق است.
1. ( وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ)
2. (وَ رَوَاهُ الْبَرْقِيُّ فِي الْمَحَاسِنِ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ نَحْوَهُ .)
(قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ ) از مضمون این آیه پرسیده شد که می فرماید: کفر بالایمان موجب حبط عمل است. (فَقَالَ تَرْكُ الْعَمَلِالَّذِي أَقَرَّ بِهِ) کفر بالایمان انسان را از دایره ایمان خارج می کند. حضرت فرمود کفر بالایمان یعنی ترک عملی که انسان به آن اقرار دارد. این موجب حبط عمل می شود. (مِنْهُ الَّذِي يَدَعُ الصَّلَاةَ مُتَعَمِّداً لَا مِنْ سُكْرٍ وَ لَا مِنْ عِلَّةٍ.) بعد می فرماید: گاهی کسی مریض است یا خواب است و نماز نمی خواند. اما گاهی عمدا نماز نمی خواند. این شخص از دایره ایمان خارج است و دچار حبط عمل می شود.
این روایت برای بحث ما کفایت نمی کند. چون بر خروج از ایمان دلالت دارد.
حدیث 7
این روایت همان روایت قبل است البته با سند صحیح و یک اضافه ای که در متن حدیث وجود دارد.
( وَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عُبَيْدٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مِثْلَهُ إِلَّا أَنَّهُ قَالَ مِنْ ذَلِكَ أَنْ يَتْرُكَ الصَّلَاةَ مِنْ غَيْرِ سُقْمٍ وَ لَا شُغْلٍ.) مثالی که در این روایت می زند در مورد صلاه می باشد و با روایت قبل متفاوت است. می فرماید از کسانی که حبط عمل می شوند کسی است که نمازش را ترک می کند بدون اینکه مریض باشد یا کاری داشته باشد.
پس این روایت هم چیز بیشتری از روایت قبل ندارد.
حدیث 8
سند صحیح است.( وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَوْ أَنَّ الْعِبَادَ إِذَا جَهِلُوا وَقَفُوا وَ لَمْ يَجْحَدُوا لَمْ يَكْفُرُوا.) حضرت می فرماید: اگر بندگان، وقتی که جاهل هستند توقف می کردند و انکار نمی نمودند، کافر نمی شدند. بنابر این آنچه که سبب کفر می شود جحود است. ریشه جحود هم اظهارنظر در موارد جهل است. این از لفظ (وقفوا) فهمیده می شود.
این روایت اجمالا دلالت دارد که اگر کسی جحود کرد از اسلام خارج می شود.
حدیث 9
( وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ بُرَيْدٍ عَنْ أَبِي عَمْرٍو الزُّبَيْرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْكُفْرُ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى خَمْسَةِ أَوْجُهٍ فَمِنْهَا كُفْرُ الْجُحُودِ عَلَى وَجْهَيْنِ وَ الْكُفْرُ بِتَرْكِ مَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ وَ كُفْرُ الْبَرَاءَةِ وَ كُفْرُ النِّعَمِ) حضرت می فرماید: کفر در قرآن در پنج معنا به کار رفته است. یکی از این معانی جحود است. (فَأَمَّا كُفْرُ الْجُحُودِ فَهُوَ الْجُحُودُ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ الْجُحُودُ عَلَى مَعْرِفَةٍ وَ هُوَ أَنْ يَجْحَدَ الْجَاحِدُ وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّهُ حَقٌّ قَدِ اسْتَقَرَّ عِنْدَهُ) کفر به معنای جحود، دو قسم است. معنای اول انکار ربوبیت است. معنای دوم این است که هر چیزی از امور دین که حقانیت آن برایش روشن شده است را انکار نماید. فرقی ندارد که در اصول دین باشد یا در فروع دین. (وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ) بعد حضرت به این آیه استشهاد می کنند. از استشهاد حضرت فهمیده می شود که جحود، انکار همراه با یقین می باشد. (إِلَى أَنْ قَالَ وَ الْوَجْهُ الرَّابِعُ مِنَ الْكُفْرِ تَرْكُ مَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ ) روایت تقطیع شده است. متن کامل این روایت در کافی آمده است. به هر حال حضرت می فرماید معنای چهارم از کفر، ترک آن چیزی است که خدای متعال به آن امر فرموده است. بعد هم به آیه استشهاد می کنند. (فَكَفَّرَهُمْ بِتَرْكِ مَا أَمَرَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ) بعد حضرت می فرماید: در این آیه اینها تکفیر شدند چون آنچه خدای متعال به آن دستور داده بود را ترک نمودند. (وَ نَسَبَهُمْ إِلَى الْإِيمَانِ وَ لَمْ يَقْبَلْهُ مِنْهُمْ وَ لَمْ يَنْفَعْهُمْ عِنْدَهُ) در این آیه خدای متعال از این ها می پرسد آیا مومن هستید و اینگونه رفتار می کنید؟ این گونه که بعض دین را عمل می کنید و بعض دیگر را ترک می کنید؟ استفهام انکاری است. حضرت می فرماید: به اینها نسبت ایمان داده شده اما ایمان از اینها پذیرفته نشده است، و نزد خدای متعال ایمان به بعض فایده ای ندارد. (فَقَالَ فَما جَزاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُمْ إِلَّا خِزْيٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يُرَدُّونَ إِلى أَشَدِّ الْعَذابِ الْحَدِيثَ.) بعد هم عذاب اینها و جزای کار اینها در این آیه بیان شده است.
در این روایت کفر جحود به دو قسم تقسیم شد. یک قسم آن انکار احکامی است که حقانیت آن اثبات شده است. معنای دیگر کفر، ترک عمل است. کفر به معنی ترک عمل، در مقابل اسلام نیست بلکه در مقابل ایمان است. کسی که عملی را ترک می کند از ایمان خارج می شود. البته با توجه به عذابی که در انتهای روایت برای اینها بیان شده است ممکن است بگوییم آنچه از اینها صادر شده، ترک عمل همراه با استخفاف امر الهی است. و این علاوه بر خروج از ایمان، سبب خروج از اسلام هم می شود.
در جلسات آینده روایاتی که نکات خاصی در آنها مطرح باشد تقدیم خواهیم کرد. بعد هم به جمع بین این روایات خواهیم پرداخت.
و الحمد لله رب العالمین …