بسم الله الرحمن الرحیم
تقریر درس شرح کتاب الحجه اصول کافی
آیةالله سیدمحمدمهدی میرباقری
جلسه شماره 180-186
باب انهم نور الله عزّ و جلّ – صحیحه صالح بن سهل همدانی؛ بررسی آیه نور و روایات ذیل آن
5- صحیحه صالح بن سهل همدانی
بحث در باب «أَنَّ الْأَئِمَّةَ نُورُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل» بود. روایت بعدی صحیحه صالح بن سهل است که فرموده: «عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ صَالِحِ بْنِ سَهْلٍ الْهَمْدَانِيِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ فِي قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فَاطِمَةُ فِيها مِصْباحٌ الْحَسَنُ الْمِصْباحُ فِي زُجاجَةٍ الْحُسَيْنُ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌ فَاطِمَةُ كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ بَيْنَ نِسَاءِ أَهْلِ الدُّنْيَا يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ إِبْرَاهِيمُ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ لَا يَهُودِيَّةٍ وَ لَا نَصْرَانِيَّةٍ يَكادُ زَيْتُها يُضِيءُ يَكَادُ الْعِلْمُ يَنْفَجِرُ بِهَا وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى نُورٍ إِمَامٌ مِنْهَا بَعْدَ إِمَامٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ يَهْدِي اللَّهُ لِلْأَئِمَّةِ مَنْ يَشَاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ قُلْتُ أَوْ كَظُلُماتٍ قَالَ الْأَوَّلُ وَ صَاحِبُهُ يَغْشاهُ مَوْجٌ الثَّالِثُ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ ظُلُمَاتٌ الثَّانِي بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ مُعَاوِيَةُ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ فِتَنُ بَنِي أُمَيَّةَ إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ الْمُؤْمِنُ فِي ظُلْمَةِ فِتْنَتِهِمْ لَمْ يَكَدْ يَراها وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً إِمَاماً مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ فَما لَهُ مِنْ نُورٍ إِمَامٍ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ قَالَ فِي قَوْلِهِ يَسْعى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ أَئِمَّةُ الْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تَسْعَى بَيْنَ يَدَيِ الْمُؤْمِنِينَ وَ بِأَيْمَانِهِمْ حَتَّى يُنْزِلُوهُمْ مَنَازِلَ أَهْلِ الْجَنَّةِ»
سند اول روایت مخدوش است و افرادی در سند هستند که طبق مبانی رجالی قابل توثیق نیستند. مثل محمد بن حسن شمون؛ عبدالله بن عبدالرحمن؛ عبدالله بن القاسم؛ و حتی صالح بن سهل. اما سند دیگر روایت که خود در واقع سه سند است مشکلی ندارد. فرموده: «عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ الْبَجَلِيِّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنِ الْعَمْرَكِيِّ بْنِ عَلِيٍّ جَمِيعاً عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ مُوسَى مِثْلَهُ»
این روایت در واقع به نحوی شرح یا تاویل آیه شریفه نور در سوره مبارکه نور است که مورد توجه و بحث های عرفا و حکما و مفسرین قرار گرفته است و روایات متعددی هم دارد. لذا اقوال فراوانی اینجا هست و جای بحث و تامل دارد. ما نیز ابتدا ترجمه ای از روایت تقدیم می کنیم و بعد قدری به روایات ذیل آیه شریفه می پردازیم و بحثی در مورد خود آیه خواهیم داشت.
مروری بر آیه و ترجمه روایت
در آیه شریفه فرموده: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ في زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ يَكادُ زَيْتُها يُضيءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليمٌ» که نور الهی و تمثل آن در عالم را تشبیه کرده است.
در ابتدا فرموده «الله نور السماوات و الارض» این تعبیر در کلمات مورد بحث قرار گرفته است و عده ای به «ذوالنور» و یا «منوّر» معنا کرده اند. عده ای هم مانند علامه طباطبائی سعی کرده اند این همانی خدا و نور را به نحوی توضیح دهند. در این روایت توضیحی در مورد این فقره نیامده است.
در ادامه فرموده: «مثل نوره کمشکاه» یعنی نور الهی مثلی دارد که شبیه مشکاه و یک چراغدان است که ترکیب خاصی دارد و باید این ترکیب را فهم کرد. بسیاری از مفسرین لفظ «مثل» را به معنای صفت گرفته اند. یعنی وصف نور الهی اینطور که شبیه یک چرغدان است. ممکن هم است گفته شود که صرفاً توصیف نیست بلکه واقعاً بین مثل و ممثل نسبتی است. و شکل توضیح دادن روایت هم با توصیف و تشبیه عرفی نمی سازد بلکه کانه شکل تنزل نور الهی در عالم را توضیح داده است.
اما در مورد فقرات این تمثیل، در این روایت «مشکاه» به حضرت زهرا معنا شده است. بعد فرموده «مصباح» که در این چراغدان روشن می شود امام حسن است. و مصباح دیگری در زجاجه و شیشه این چراغدان قرار می گیرد که آن امام حسین است. و بعد فرموده این زجاجه و شیشه چراغ هم باز خود حضرت زهراست که با روشن شدن این انوار در درون او مثل کوکب دری می درخشد و برجستگی خود را بین زنان اهل دنیا نشان می دهد.
البته ممکن است گفته شود زجاجه در روایت به امام حسین معنا شده است. ولی این معنا تمام نیست زیرا آیه فرموده زجاجه مثل کوکب دری می شود و روایت کوکب را به حضرت زهرا معنا کرده است. لذا هم مشکاه و هم زجاجه به حضرت زهرا معنا شده است. و دو مصباح در آیه بیان شده است که یکی با تنوین و یکی با ال آمده است. یکی به امام حسن و دیگری به امام حسین معنا شده است. خصوصاً که نقل علی بن ابراهیم از این روایت همینطور است. فرموده: «مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ الْمِشْكَاةُ فَاطِمَةُ فِيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ فِي زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌ كَأَنَّ فَاطِمَةَ كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ بَيْنَ نِسَاءِ أَهْلِ الْأَرْضِ» و بلکه بعضی نسخه ها اینطور نقل شده است: «فیها مصباح الحسن، المصباح الحسین فی زجاجه»
البته باید دقت شود از جهت تمثیلی درون یک چراغ یک مصباح روشن می شود و اینکه ما از دو مصباح در یک چراغدان بحث کنیم نشان دهنده یک اتحادی بین این دو مصباح هست. کما اینکه در روایات مختلفی امام حسن و امام حسین در کنار هم در یک مقام بحث می شوند. هرچند شکل کارشان متفاوت بوده است. در اینجا نیز یکی نکره و با تنوین آمده و دیگری با ال و معرفه.
در ادامه آیه فرموده این مصباح از یک روغنی استفاده می کند که این روغن از درخت زیتون گرفته شده است. درخت مبارکی که شرقی و غربی نیست. بعضی فرمودند یعنی در وسط باغ یا جایی است که خورشید در فرض شرق و غرب بر این درخت می تابد. چنین درختی ثمره خاص و مصفایی می دهد. در روایت حضرت فرمودند این درخت حضرت ابراهیم است که یهودی و نصرانی نبوده است. و نیز فرموده این روغن آنقدر مصفی و خالص و طیب است که ولو آتشی هنوز به او نرسیده است نزدیک است که مشتعل شده و نورافشانی کند. در روایت فرموده علم الهی از این شجره و زیت آن درحال فوران کردن است.
در ادامه هم فرموده این جریان نور علی نور است. جریان امامی بعد از امام دیگر است. ائمه ای که از این مشکاه بدست می آیند نور الهی خواهند بود و هدایت با آنها در عالم واقع می شود. و خداوند متعال هرکس را بخواهد به این نور و ائمه می رساند. و اینکه انسان بتواند با امام سیر کند و با نور بعدی همراه شود. روشن است جریان هدایت الهی است که که از یک شجره ای است و یک عصاره و ثمره ای دارد که درون مشکاه و ظرف حضرت زهرا قرار می گیرد و مصباحی را روشن می کند و سبب نورافشانی می شود. و این مصباح هم خود ترکیب خاصی از ائمه دارد.
اما در ادامه روایت بحث از آیه ظلمات است که فرموده: «أَوْ كَظُلُماتٍ في بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُور» این آیه و آیه قبل آن از اعمال انسان کافر بحث می کند وقتی که در محیط سراب یا محیط ظلمانی واقع می شود. و در واقع این آیات محیط و فضایی را بیان می کند که انسان و اعمال او در این فضا واقع می شود. کما اینکه عالم نور خود ما و عمل ما نیست بلکه ما و عمل مان در آن فضا واقع می شود.
در این آیه از ظلماتی بحث کرده است که در دریای عظیم و عمیق و بی منتهایی است بر انسان مستولی می شود. در روایت فرموده «کظلمات» که در واقع ظلمات اولیه هستند، اولی و دومی هستند. «یغشاه موج» بروی این ظلمات بحر یا خود بحر موجی هم خواهد بود که سومی خواهد بود. و بعد روی این موج نیز موجی دیگر خواهد بود. در بعضی روایات دیگر این موج دوم به «اولیاء جمل و صفین و نهروان» معنا شده است.
اما در ادامه فرموده: «ظُلُمَاتٌ الثَّانِي بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ مُعَاوِيَةُ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ فِتَنُ بَنِي أُمَيَّة» ظاهر این تعبیر این است که ظلمات دومی که در آیه بیان شده است جریان فتنه های بنی امیه است. سحاب در روایت معنا نشده است. در بعض نقل ها اینطور بیان شده است: «مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ قَالَ بَنُو أُمَيَّة» شاید بگوییم وقتی ظلمت به ساحت سحاب که ابرهای متراکم ورای موج ها می رسد به ساحت ظلمات متراکم ثانوی رسیده است. در واقع در آیه از یک ظلمات آغاز شده و به یک ظلمات ختم شده است. از اولی و دومی تا فتنه های جریان بنی امیه. بهرحال روشن است که جریانی است که ظلماتی تو در تو درست می کند ولو اینکه جنس این ظلمات با هم فرق هایی دارد. بعضی به خود ظلمت؛ بعضی به موج؛ بعضی به سحاب.
در ادامه روایت نیز فرموده: «إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ الْمُؤْمِنُ فِي ظُلْمَةِ فِتْنَتِهِمْ لَمْ يَكَدْ يَراها وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً إِمَاماً مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ فَما لَهُ مِنْ نُورٍ إِمَامٍ يَوْمَ الْقِيَامَة» این ظلمات و فتنه ها به نحوی است که حتی مومنین را هم به نحوی گرفتار خود می کند. و اصل این فتنه برای این است که انسان را ولی الهی جدا کند. و اگر کسی در این ظلمات گرفتار شود و از امام جدا شود از نور الهی جدا شده است (همان مصباح درون مشکاه که فرزندان حضرت زهرا معنا شده است) و نور دیگری در عالم برای او نخواهد بود. در هر دوره ای خداوند از این مشکاه نوری قرار می دهد که راه عبور از وادی ظلمات است و راه دیگری در کار نیست.
در ذیل روایتی که همین آیه را توضیح داده است اینطور تعبیر شده است که کسیکه در این ظلمات خود را گرفتار کند از نور ائمه دیگر بهره ای نمی برد. فرموده: «إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ يَعْنِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فِي ظُلُمَاتِهِمْ لَمْ يَكَدْ يَراها أَيْ إِذَا نَطَقَ بِالْحِكْمَةِ بَيْنَهُمْ لَمْ يَقْبَلْهَا مِنْهُمْ أَحَدٌ إِلَّا مَنْ أَقَرَّ بِوَلَايَتِهِ ثُمَّ بِإِمَامَتِهِ وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ أَيْ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ إِمَاماً فِي الدُّنْيَا فَمَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نُورٍ إِمَامٍ يُرْشِدُهُ وَ يُتْبِعُهُ إِلَى الْجَنَّةِ» کانه حضرت می فرمایند دستی که در وادی ظلمات حرکت می کند که به انسان کمک کند، دیگر دیده نمی شود. حضرت فرمودند کلام امیرالمومنین به او می رسد ولی قبول نمی کند. این ثمره گرفتاری در وادی ظلمات است. این از کیدهای بزرگ شیاطین است که کاری کنند که حرف امام دیگر شنیده نشود.
در انتهای روایت هم فرموده اگر کسی از این نور بهره مند شد همه عوالم خود را روشن می کند و الا تا روز قیامت در این ظلمات می ماند و بهره ای از نور ندارد. لذا در ذیل روایت به این آیه شریفه سوره حدید استشهاد می شود که فرموده مومن با سلوک با امام نورانی می شود و عوالم بعدش هم با همین نور روشن می شود. «و قَالَ فِي قَوْلِهِ يَسْعى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ أَئِمَّةُ الْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تَسْعَى بَيْنَ يَدَيِ الْمُؤْمِنِينَ وَ بِأَيْمَانِهِمْ حَتَّى يُنْزِلُوهُمْ مَنَازِلَ أَهْلِ الْجَنَّةِ»
روایت هدایت و تمثیل
در ادامه برای روشن شدن فضای بحث قدری روایات ذیل آیه شریفه را اشاره می کنیم. دو نکته اصلی در ابتدای بررسی روایات هست. اولاً در روایات بیان شده است که این آیه جریان هدایت الهی را بیان می کند. در روایت عباس بن هلال که در کافی و توحید و معانی الاخبار نقل شده است، فرموده: «عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ هِلَالٍ قَالَ سَأَلْتُ الرِّضَا عَنْ قَوْلِ اللَّهِ اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَقَالَ هَادٍ لِأَهْلِ السَّمَاءِ وَ هَادٍ لِأَهْلِ الْأَرْضِ وَ فِي رِوَايَةِ الْبَرْقِيِّ هُدَى مَنْ فِي السَّمَاءِ وَ هُدَى مَنْ فِي الْأَرْضِ» در این روایت حضرت نور بودن خداوند را به هدایت گری خداوند معنا کرده اند. در یک نقل به معنا فاعلی و اسمی. و در یک نقل به معنای مصدری. ظاهر این تعبیر این است که تعبیر «الله نور» به معنای هدایت گری خداوند متعال در همه عوالم است.
ثانیاً در روایات بیان شده است که این جریان هدایت الهی از طریق انبیاء و اولیاء الهی واقع می شود و آیه شریفه دارد همین مسئله را توضیح می دهد. در مرسله ای که در توحید صدوق نقل شده است فرموده: «قَدْ رُوِيَ عَنِ الصَّادِقِ أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فِيها مِصْباحٌ فَقَالَ هُوَ مَثَلٌ ضَرَبَهُ اللَّهُ لَنَا فَالنَّبِيُّ وَ الْأَئِمَّةُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ مِنْ دَلَالاتِ اللَّهِ وَ آيَاتِهِ الَّتِي يُهْتَدَى بِهَا إِلَى التَّوْحِيدِ وَ مَصَالِحِ الدِّينِ وَ شَرَائِعِ الْإِسْلَامِ وَ الْفَرَائِضِ وَ السُّنَنِ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ» یعنی این آیه جریان ما اهل بیت را توضیح می دهد. جریان تنزل نور الهی در عالم بر هدایت سماوات و ارض در یک مسیری خواهد بود که این آیه آن را بیان کرده است.
روایات علم نبی و انتقال به وصی
اما مسئله مهم در بررسی روایات این آیه این است که روایاتی داریم که جریان آیه را با نبی اکرم و امیرالمومنین و انتقال علم به ایشان توضیح داده است. در روایت جابر بن یزید که در روضه کافی است فرموده: «عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَر فی حدیث قال ثُمَّ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ وَضَعَ الْعِلْمَ الَّذِي كَانَ عِنْدَهُ عِنْدَ الْوَصِيِّ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَقُولُ أَنَا هَادِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ الْعِلْمِ الَّذِي أَعْطَيْتُهُ وَ هُوَ نُورِيَ الَّذِي يُهْتَدَى بِهِ مَثَلُ الْمِشْكَاةِ فِيهَا الْمِصْبَاحُ فَالْمِشْكَاةُ قَلْبُ مُحَمَّدٍ و الْمِصْبَاحُ النُّورُ الَّذِي فِيهِ الْعِلْمُ وَ قَوْلُهُ الْمِصْباحُ فِي زُجاجَةٍ يَقُولُ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَقْبِضَكَ فَاجْعَلِ الَّذِي عِنْدَكَ عِنْدَ الْوَصِيِّ كَمَا يُجْعَلُ الْمِصْبَاحُ فِي الزُّجَاجَةِ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌ فَأَعْلَمَهُمْ فَضْلَ الْوَصِيِّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ فَأَصْلُ الشَّجَرَةِ الْمُبَارَكَةِ إِبْرَاهِيمُ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ يَقُولُ لَسْتُمْ بِيَهُودَ فَتُصَلُّوا قِبَلَ الْمَغْرِبِ وَ لَا نَصَارَى فَتُصَلُّوا قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ أَنْتُمْ عَلَى مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ما كانَ إِبْراهِيمُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصْرانِيًّا وَ لكِنْ كانَ حَنِيفاً مُسْلِماً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَكادُ زَيْتُها يُضِيءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ يَقُولُ مَثَلُ أَوْلَادِكُمُ الَّذِينَ يُولَدُونَ مِنْكُمْ كَمَثَلِ الزَّيْتِ الَّذِي يُعْصَرُ مِنَ الزَّيْتُونِ يَكادُ زَيْتُها يُضِيءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ يَقُولُ يَكَادُونَ أَنْ يَتَكَلَّمُوا بِالنُّبُوَّةِ وَ لَوْ لَمْ يُنْزَلْ عَلَيْهِمْ مَلَكٌ»
در این روایت جریان هدایت الهی را توضیح می دهد که نور الهی در مشکاتی متثمل می شود و این نور هم علم الهی است که به نبی اکرم داده شده است. این مشکاه و چراغدان قلب نبی اکرم است و مصباحی که در وجود او روشن می شود همان نور الهی است. و این مصباح باید در یک حفاظ و شیشه ای قرار بگیرد. این در روایت به وصی حضرت معنا شده است که وجود مقدس امیرالمومنین است. لذا آیه جریان تنزل نور به قلب حضرت و بعد انتقال به وصی را بحث می کند. در ادامه نیز فرموده اینکه زجاجه مثل «کوکب دری» می درخشد، این فرمان خداوند متعال به نبی اکرم است که باید فضل وصی خود را برای مردم آشکار کند.
در ادامه روایت فرموده این علم الهی در یک شجره ای واقع می شود که اصل آن حضرت ابراهیم است. نبی مکرم و وصی ایشان از شجره و ذریه ایشان است. در روایت ثمر درخت و زیت آن به نسل و ذریه حضرت ابراهیم معنا شده است. و در بحث ذریه حضرت ابراهیم و جایگاه ویژه آنها به دو آیه شریفه نیز در روایت استشهاد می شود.
نکته دیگر نیز در روایت مسئله شرقی و غربی است که به یهودی و نصرانی معنا شده است و اینکه حضرت ابراهیم یهودی و نصرانی نبود بلکه ایشان حنیف مسلم بوده است و نبی اکرم هم ادامه ایشان است. این مسئله مرتبط به قبله آنها و مسئله شکل شریعت و طرح نبی اکرم نیز می باشد. این بحث را قدری در آیات سوره بقره و جریان مقام شهادت و امت وسط بحث کردیم.
اما نکته دیگر در روایت این است که نسبت ذریه الهی ایشان با حضرت ابراهیم صرفاً نسب نیست بلکه نسبت یک نسبت علمی هم دارند. یعنی عصاره وجودی ایشان می شود ذریه طیبه ایشان. و عصاره علمی ایشان نیز به نبی اکرم و ذریه ایشان منتقل می شود و این بستری می شود که حتی قبل از نبوت و وصایت هم علمی در نزد آنهاست. لذا ولو با نزول وحی یا انتقال وصایت، تازه این زیت مشتعل می شود ولی قبل از آن هم چیزی دارند که کانه قرب اشتعال است. «يَكَادُونَ أَنْ يَتَكَلَّمُوا بِالنُّبُوَّةِ وَ لَوْ لَمْ يُنْزَلْ عَلَيْهِمْ مَلَكٌ»
اما روایت دیگر که در توحید صدوق نقل شده است فرموده: «حَدَّثَنَا بِهِ إِبْرَاهِيمُ بْنُ هَارُونَ الْهِيتِيُّ بِمَدِينَةِ السَّلَامِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي الثَّلْجِ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ أَيُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ غَالِبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَيُّوبَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ الذُّهَلِيِّ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قَالَ كَذَلِكَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ قُلْتُ مَثَلُ نُورِهِ قَالَ مُحَمَّدٌ قُلْتُ كَمِشْكاةٍ قَالَ صَدْرُ مُحَمَّدٍ قَالَ قُلْتُ فِيها مِصْباحٌ قَالَ فِيهِ نُورُ الْعِلْمِ يَعْنِي النُّبُوَّةَ قُلْتُ الْمِصْباحُ فِي زُجاجَةٍ قَالَ عِلْمُ رَسُولِ اللَّهِ صَدَرَ إِلَى قَلْبِ عَلِيٍّ قُلْتُ كَأَنَّها قَالَ لِأَيِّ شَيْءٍ تَقْرَأُ كَأَنَّها فَقُلْتُ فَكَيْفَ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ كَأَنَّهُ كَوْكَبٌ دُرِّيٌ قُلْتُ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ قَالَ ذَلِكَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ لَا يَهُودِيٌّ وَ لَا نَصْرَانِيٌّ قُلْتُ يَكادُ زَيْتُها يُضِيءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ قَالَ يَكَادُ الْعِلْمُ يَخْرُجُ مِنْ فَمِ الْعَالِمِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَنْطِقَ بِهِ قُلْتُ نُورٌ عَلى نُورٍ قَالَ الْإِمَامُ فِي إِثْرِ الْإِمَامِ»
در این روایت حضرت بیان می کنند که نبی اکرم مثل نور الهی هستند. اما اینکه چطور ایشان مثل نور الهی می شود اینطور توضیح داده می شود که مشکاه صدر ایشان است و نور و علم الهی که نبوت است به قلب ایشان نازل می شود. این مصباحی است که در قلب و صدر ایشان روشن می شود. اما این نوری که در قلب ایشان روشن می شود از پرتو یک زجاجه ای به شما می رسد که او وصی حضرت است.
در این روایت نکته عجیبی که هست اینکه شجره نه شرقی نه غربی را به امیرالمومنین معنا می کند. دفاع از این معنا مشکل است و تطبیق بر حضرت ابراهیم از آیات و روایات خیلی واضح است. مگر اینکه بگوییم مقصود روایت این است که خود این زیتی که از چنین درختی گرفته می شود نیز همین خاصیت را دارد که آیین او یهودی و نصرانی نیست. یا اینکه بگوییم شجره بودن امیرالمومنین به اهل بیت بعدی است. موید این معنا هم تعبیر «عالم آل رسول» است که فرزندان حضرت هستند و زیب وجودی ایشان بستر نورافشانی و امامت ائمه بعدی خواهد بود. و نیز امام بعد از امام نیز در روایت ذکر شده است که جریان نور علی نور است.
اما ذیل روایت هم فرموده ائمه اینطور هستند که قبل از اینکه مورد نطق واقع شوند یا با آنها نطق شود، علم از وجود آنها دارد سرازیر می شود. کانه نطق و سوال شما بستر استضائه شما از اوست. ولی او قبل از سوال هم خود به خود قریب است که مشتعل شود و علم از او فوران کند.
روایت دیگری که باز شبیه همین روایات است فرموده: «حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ هَارُونَ الْهِيتِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي الثَّلْجِ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ الزُّهْرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ صَبِيحٍ قَالَ حَدَّثَنَا ظَرِيفُ بْنُ نَاصِحٍ عَنْ عِيسَى بْنِ رَاشِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَ كَمِشْكاةٍ فِيها مِصْباحٌ قَالَ الْمِشْكَاةُ نُورُ الْعِلْمِ فِي صَدْرِ النَّبِيِّ الْمِصْباحُ فِي زُجاجَةٍ الزُّجَاجَةُ صَدْرُ عَلِيٍّ صَارَ عِلْمُ النَّبِيِّ إِلَى صَدْرِ عَلِيٍّ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ قَالَ نُورٌ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ قَالَ لَا يَهُودِيَّةٍ وَ لَا نَصْرَانِيَّةٍ يَكادُ زَيْتُها يُضِيءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ قَالَ يَكَادُ الْعَالِمُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ يَتَكَلَّمُ بِالْعِلْمِ قَبْلَ أَنْ يَسْأَلَ نُورٌ عَلى نُورٍ يَعْنِي إِمَاماً مُؤَيَّداً بِنُورِ الْعِلْمِ وَ الْحِكْمَةِ فِي إِثْرِ إِمَامٍ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ذَلِكَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ»
مفاد این روایت تفاوت زیادی با دو روایت قبل ندارد. الا اینکه ذیل روایت فرموده اولا این نوری که از چنین درختی منتشر می شود نور لاشرقی و لاغربی است. یعنی فقط این ویژگی درخت نیست بلکه زیت و نوری که درست می شود هم همینطور است. ثانیا فرموده زیتی که نزدیک به اشتعال است مقصود امام و سوال از امام است. سوال سبب استضائه می شود ولی بدون آن هم نزدیک به انفجار و صدور علم است. ثالثا فرموده این جریان هدایت که شجره هستند، جریان انبیاء و اوصیاء آنهاست که از حضرت آدم تا روز قیامت هم ادامه خواهد داشت.
روایت هدایت و قلب مومن
اما مضمون دیگری که در روایات ذیل آیه شریفه بیان شده است نسبت آیه و هدایت الهی و قلب مومن است. در موثقه طلحه بن زید در تفسیر قمی فرموده: «حَدَّثَنَا حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَيْدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ فِي هَذِهِ الْآيَةِ «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» قَالَ بَدَأَ بِنُورِ نَفْسِهِ تَعَالَى «مَثَلُ نُورِهِ» مَثَلُ هُدَاهُ فِي قَلْبِ الْمُؤْمِنِ «كَمِشْكاةٍ فِيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ» وَ الْمِشْكَاةُ جَوْفُ الْمُؤْمِنِ وَ الْقِنْدِيلُ قَلْبُهُ وَ الْمِصْبَاحُ النُّورُ الَّذِي جَعَلَهُ اللَّهُ فِي قَلْبِهِ «يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ» قَالَ الشَّجَرَةُ الْمُؤْمِنُ «زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ» قَالَ عَلَى سَوَاءِ الْجَبَلِ لَا غَرْبِيَّةٍ أَيْ لَا شَرْقَ لَهَا وَ لَا شَرْقِيَّةٍ أَيْ لَا غَرْبَ لَهَا إِذَا طَلَعَتِ الشَّمْسُ طَلَعَتْ عَلَيْهَا وَ إِذَا غَرَبَتِ الشَّمْسُ غَرَبَتْ عَلَيْهَا «يَكادُ زَيْتُها يُضِيءُ» يَكَادُ النُّورُ الَّذِي جَعَلَهُ اللَّهُ فِي قَلْبِهِ يُضِيءُ وَ إِنْ لَمْ يَتَكَلَّمْ «نُورٌ عَلى نُورٍ» فَرِيضَةٌ عَلَى فَرِيضَةٍ وَ سُنَّةٌ عَلَى سُنَّةٍ «يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ» يَهْدِي اللَّهُ لِفَرَائِضِهِ وَ سُنَنِهِ مَنْ يَشَاءُ «وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ» فَهَذَا مَثَلٌ ضَرَبَهُ اللَّهُ لِلْمُؤْمِنِ، قَالَ فَالْمُؤْمِنُ يَتَقَلَّبُ فِي خَمْسَةٍ مِنَ النُّورِ مَدْخَلُهُ نُورٌ وَ مَخْرَجُهُ نُورٌ وَ عِلْمُهُ نُورٌ وَ كَلَامُهُ نُورٌ وَ مَصِيرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَى الْجَنَّةِ نُورٌ، قُلْتُ لِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ جُعِلْتُ فِدَاكَ يَا سَيِّدِي إِنَّهُمْ يَقُولُونَ مَثَلُ نُورِ الرَّبِّ قَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ لَيْسَ لِلَّهِ مَثَلٌ قَالَ اللَّهُ فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ»
در روایت اولاً فرموده «الله نور» که از نفس نور الهی حرف می زند و تعبیر «مثل نوره» از جریان هدایت او نسبت مخلوقات بحث می کند. باید دقت شود نسبت ایندو تعبیر با هم چیست. و ظاهراً ذیل روایت هم فرموده مثل نوره، جریان هدایت الهی در قلب مومن است که با مثل توضیح داده می شود و نور ذات، مثلی ندارد. فتدبر.
ثانیاً فرموده این جریان هدایت الهی در قلب مومن واقع می شود. مشکاه در روایت به درون مومن و قندیل که قویاً به ذهن می رسد که همان زجاجه باشد، قلب مومن است. یعنی درون مومن حقیقتی است که با تعبیر جوف و قلب، ظرف قرار گرفتن هدایت الهی می شود. و آن نور و مصباحی که در قلب او روشن می شود همان علم الهی است که به او عطا می شود.
ثالثاً فرموده این چراغ که از یک شجره استفاده می کند، این شجره خود مومن است. کانه وجود مومن خود یک بستری قبل از هدایت داشته است. ممکن است گفته شود یک شجره ایمان در عالم هست که بستری می شود برای طیب بودن این فرد. حالا این فرد که ثمره آن شجره طیبه است بستری برای نور الهی می شود.
رابعاً فرموده این مومن شرقی و غربی نیست. یعنی کانه در قله کوه قرار دارد که نه زاویه شرقی دارد و نه غربی. به نحوی که هر موقع که خورشید طلوع می کند تا وقتی که غروب می کند این در معرض نور بوده و بهره می برد.
خامساً فرموده زیت در وجود او همان نور و علمی است که در قلب او وجود دارد. و اینکه آماده اشتعال است هم اینطور معنا شده است ولو تکلم نکرده است ولی در شرف صدور نور و علم است.
سادساً فرموده نور علی نور یعنی از یک هدایت به هدایت دیگر منتقل می شود و سیر می کند. فریضه ای بعد از فریضه و سنتی بعد از سنت دیگر به او می رسد. و خدا هرکس را بخواهد به فرایض و سنن خود دلالت می کند.
در انتهای روایت هم فرموده اینگونه است که مومن در پنج نور قرار دارد و حالات با نور همراه است. «فَالْمُؤْمِنُ يَتَقَلَّبُ فِي خَمْسَةٍ مِنَ النُّورِ مَدْخَلُهُ نُورٌ وَ مَخْرَجُهُ نُورٌ وَ عِلْمُهُ نُورٌ وَ كَلَامُهُ نُورٌ وَ مَصِيرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَى الْجَنَّةِ نُورٌ» ورود و خروج او با نور همراه است و علم نورانی دارد و تکلم به نور می کند و سیرش هم در عوالم با نور الهی خواهد بود.
روایات بیت الانبیاء
اما روایات دیگری که در ادامه این آیات هست مربوط به مسئله «فی بیوت» در آیه بعدی سوره است. فرموده: «في بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ * رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إيتاءِ الزَّكاةِ يَخافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ» ظاهر این آیات این است که نور الهی که در عالم تمثل و تنزل می کند، در بیوتی قرار می گیرد و اینجا در دسترس قرار می گیرد.
روایات این بیوت را به بیت انبیاء و اوصیاء معنا کرده است. در روایتی که از جابر در تفسیر قمی نقل شده است فرموده: «عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ فِي قَوْلِهِ فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ قَالَ هِيَ بُيُوتُ الْأَنْبِيَاءِ وَ بَيْتُ عَلِيٍّ مِنْهَا» روشن است که بیوت به بیت الانبیاء معنا شده است. و در این مضمون روایات متعددی در کتب دیگر نقل شده است.
در روایت ابوحمزه ثمالی در کافی شریف فرموده: «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ: كُنْتُ جَالِساً فِي مَسْجِدِ الرَّسُولِ إِذَا أَقْبَلَ رَجُلٌ فَسَلَّمَ فَقَالَ مَنْ أَنْتَ يَا عَبْدَ اللَّهِ قُلْتُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ فَقُلْتُ مَا حَاجَتُكَ فَقَالَ لِي أَ تَعْرِفُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ فَقُلْتُ نَعَمْ فَمَا حَاجَتُكَ إِلَيْهِ قَالَ هَيَّأْتُ لَهُ أَرْبَعِينَ مَسْأَلَةً أَسْأَلُهُ عَنْهَا فَمَا كَانَ مِنْ حَقٍّ أَخَذْتُهُ وَ مَا كَانَ مِنْ بَاطِلٍ تَرَكْتُهُ قَالَ أَبُو حَمْزَةَ فَقُلْتُ لَهُ هَلْ تَعْرِفُ مَا بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ قَالَ نَعَمْ فَقُلْتُ لَهُ فَمَا حَاجَتُكَ إِلَيْهِ إِذَا كُنْتَ تَعْرِفُ مَا بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ فَقَالَ لِي يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ أَنْتُمْ قَوْمٌ مَا تُطَاقُونَ إِذَا رَأَيْتَ أَبَا جَعْفَرٍ فَأَخْبِرْنِي فَمَا انْقَطَعَ كَلَامِي مَعَهُ حَتَّى أَقْبَلَ أَبُو جَعْفَرٍ وَ حَوْلَهُ أَهْلُ خُرَاسَانَ وَ غَيْرُهُمْ يَسْأَلُونَهُ عَنْ مَنَاسِكِ الْحَجِّ فَمَضَى حَتَّى جَلَسَ مَجْلِسَهُ وَ جَلَسَ الرَّجُلُ قَرِيباً مِنْهُ قَالَ أَبُو حَمْزَةَ فَجَلَسْتُ حَيْثُ أَسْمَعُ الْكَلَامَ وَ حَوْلَهُ عَالَمٌ مِنَ النَّاسِ» در این قسمت داستان آمدن قتاده محضر امام به شکلی خاص و گفتگویی لطیف با ابوحمزه نقل شده است.
در ادامه روایت فرموده: «فَلَمَّا قَضَى حَوَائِجَهُمْ وَ انْصَرَفُوا الْتَفَتَ إِلَى الرَّجُلِ فَقَالَ لَهُ مَنْ أَنْتَ قَالَ أَنَا قَتَادَةُ بْنُ دِعَامَةَ الْبَصْرِيُّ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ أَنْتَ فَقِيهُ أَهْلِ الْبَصْرَةِ قَالَ نَعَمْ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ وَيْحَكَ يَا قَتَادَةُ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ خَلَقَ خَلْقاً مِنْ خَلْقِهِ فَجَعَلَهُمْ حُجَجاً عَلَى خَلْقِهِ فَهُمْ أَوْتَادٌ فِي أَرْضِهِ قُوَّامٌ بِأَمْرِهِ نُجَبَاءُ فِي عِلْمِهِ اصْطَفَاهُمْ قَبْلَ خَلْقِهِ أَظِلَّةً عَنْ يَمِينِ عَرْشِهِ قَالَ فَسَكَتَ قَتَادَةُ طَوِيلًا ثُمَّ قَالَ أَصْلَحَكَ اللَّهُ وَ اللَّهِ لَقَدْ جَلَسْتُ بَيْنَ يَدَيِ الْفُقَهَاءِ وَ قُدَّامَ ابْنِ عَبَّاسٍ فَمَا اضْطَرَبَ قَلْبِي قُدَّامَ وَاحِدٍ مِنْهُمْ مَا اضْطَرَبَ قُدَّامَكَ قَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ وَيْحَكَ أَ تَدْرِي أَيْنَ أَنْتَ أَنْتَ بَيْنَ يَدَيْ بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ. رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِيتاءِ الزَّكاةِ فَأَنْتَ ثَمَّ وَ نَحْنُ أُولَئِكَ فَقَالَ لَهُ قَتَادَةُ صَدَقْتَ وَ اللَّهِ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ وَ اللَّهِ مَا هِيَ بُيُوتُ حِجَارَةٍ وَ لَا طِين الحدیث»
در ادامه وقتی قتاده ادعا می کند فقیه اهل بصره است حضرت می فرمایند خداوند حجت هایی برای مردم قرار داده است که ویژگی خاص دارند و در روایت قدری به آن اشاره می کنند. اینکه کسی سرپرستی علمی مردم را بدست بگیرد، امری نیست که همینطور به کسی داده شود. کانه حضرت می فرمایند شما خود را مستقل و مستغنی از حجت الهی در زمین می دانید و بیجا برای خود دستگاه فقاهت برپا کرده اید.
این فرد ساکت می شود سپس عرضه می دارد که من علماء بزرگی را دیده ام و شاگردی بزرگانی را کرده ام ولی جلوی هیچ کس اینطور مضطرب نشده ام. حضرت در جواب می فرمایند باید هم اینطور مضطرب شوی. می دانی کجا نشسته ای؟! «أَ تَدْرِي أَيْنَ أَنْتَ أَنْتَ بَيْنَ يَدَيْ بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ» تو مقابل این بیوت الهی که محل تنزل نور خداست، نشسته ای. ظاهر تعبیر روایت هم این است که امام خود بیوت را به خود تطبیق کرده اند و قتاده هم همین را فهمیده است که بیت محیط ولایت اولیاء الله است. و شاید گفته شود که هم رجال و هم بیت به امام تاویل می شود.
تا اینجا روشن شد که جریان آیه نور و ظلمت در مقابل هم در سوره نور بیان شده است. یک طرف جریان تنزل نور الهی است که ترکیب ویژه ای دارد و در بیوت انبیاء و اولیاء تمثل می کند. و یک طرف هم جریان ظلمات متراکمی است که روی هم انباشت می شود. دو جریان تاریخی هدایت و ضلالت است که با اولیاء حق و باطل هم معنا شده است؛ یکی از هدایت الهی نشات می گیرد و دیگری از ظلمات و شیطنتی که در مخلوقات برپا می شود.
بررسی تفسیری آیه شریفه
در مورد این آیه شریفه «الله نور السماوات و الارض مثل نوره کمشکاه» بسیاری گفته اند که خدا که نور نمی شود. تعبیر الله نور معنایی ندارد زیرا نور یا امری مادی است و یا اگر امر مادی هم نباشد ولی امری مخلوق است و با هدایت الهی باید معنا شود. لذا فرموده مقصود «الله خالق النور» یا «ذو النور» یا «منوّر» لذا او نوری در عوالم قرار داده است و به تناسب هر ساحت و عوالمی آنجا را روشن کرده است. عالم ارض به شکلی روشن می شود و عالم سماوات هم همینطور. بلکه عده ای فرمودند مقصود «الله هاد» که این هم به نحوی تصرف در ظاهر آیه است و این حرف در روایات هم بیان شده است.
مرحوم علامه طباطبائی فرمودند اینها همه خلاف ظاهر است. ایشان فرموده نور به معنای چیزی است که خودش ظاهر است و مظهر برای امور دیگر می شود. لفظ نور در لغت برای نور محسوس لزوماً وضع نشده است و بلکه الفاظ برای روح معنایی وضع شده اند لذا مختصات زمانی و… در او اخذ نمی شود. لذا فقط قوای دیدن ما نور لازم ندارد بلکه همه قوای ادراکی ما نوری متناسب با خودش دارد. نور البصر. نور السمع. نور العقل. کانه در این ساحات نوری وجود دارد که قوای ما این نور را درک می کند و با آن معرفت واقع می شود. پس نور یعنی «ظاهر بداته مظهر لغیره»
بعد ایشان فرموده وجود هر شیئی سبب می شود که آن شیء برای دیگران مورد معرفت واقع شود، لذا اصل اظهار شیء به وجود است. چه اینکه با وجودش خودش را نشان دهد و چه اینکه با ایجاد امور دیگر، مخلوقی را اظهار می کند. لذا می گوییم خداوند متعال به وجودش برای دیگران ظاهر شده است و با خلق و ایجاد امور، مظهر اشیاء و مخلوقات هم هست. لذا حقیقتاً خداوند متعال است که ظاهر و مُظهر عالم است؛ هم خودش ابتدا دیده می شود و بعد در پرتو وجودی او بقیه اشیاء خلق و اظهار شده اند.
بعد فرمودند صدر و ذیل آیه در مورد دو نور متفاوت بحث شده است. تعبیر «الله نور السماوات و الارض» مربوط به ساحت ارتباط خداوند با همه سماوات و ارض است. او به ظهور وجودی خود و اظهار مخلوقات نور آسمان ها و زمین است. کانه ایشان خواستند رابطه خالق و مخلوق و موجد و وجود را با نور به نحوی توضیح دهند که رابطه همه مخلوقات است. اما تعبیر «مثل نوره کمشکاه» ناظر به هدایت عالم است که بستر دستگیری از مومنین می شود. اینجا تعبیر حمل نور بر خدا نیست بلکه نور متعلق به خداوند را بحث کرده است که همان حقیقت هدایت در عالم است. این هدایت و نور دوم ترکیب اضافی است که در آیه شریفه بیان شده است. «مثل نوره» و بعد هم فرموده «یهدی الله لنوره من یشاء» یعنی هرکسی از این نور بهره مند نمی شود. این نور و هدایت ربطی به اظهار موجودات ندارد.
در ادامه هم ایشان جریان تنزل نور الهی در قلب مومن را بحث می کنند که قلب مومن به نور الهی روشن می شود و البته یک روشنایی برای دیگران هم خواهد داشت. جریان زجاجه در واقع حائلی است که نور قلب مومن از دریچه آن به بیرون منتظر می شود و اطراف خود را روشن می کند. «نور علی نور» را هم به همین معنا می کنند که نوری در قلب او قرار می گیرد و یک تلولو دیگری با مومن در عالم پیدا می کند. هرچند نور زجاجه از نور مصباح گرفته شده است و مستقل نیست.
بعد هم فرمودند این نوری که به قلب مومن می رسد به توسط اعمال صالحش به او داده می شود. عمل انسان چه از ایمان و خضوع در مقابل هدایت اولیه گرفته و چه اعمال دیگر که تبعیت از انبیاء و اولیاء است این سبب نورانی شدن قلب مومن می شود و این فرد با این نور عوالم بعدی خود را هم سیر می کند و حقائق عوالم بعدی هم با همین نور آشکار می شود. ولی جریان کفر اعمالش به جایی نمی رسد و برای او دست آوردی ندارد. «وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَراب… أَوْ كَظُلُماتٍ في بَحْرٍ لُجِّي…» و عوالم بعدی او هم در ظلمات است.
نکته: ظاهراً مرحوم علامه بین ایندو معنایی که از نور بیان می کنند که یکی بر ذات حمل می شود و دیگری مخلوق اوست و بستر هدایت تشریعی به تعبیری می شود، ارتباطی برقرار نکرده اند. ولی این سوالی است که جا داشت ایشان بحث می کردند که چرا ایندو نور صدر و ذیل آیه اینطور بیان شده است. نیز ایشان در مورد این شجره و زیت و شرقی و غربی و… توضیحی نمی دهند که چه نسبت با سلوک مومن دارد. در واقع مشبه به را قدری بحث کرده اند ولی مشبه که مومن و قلب اوست و… را باید بیشتر بحث می کردند و نسبت تشبیهی باید دقت می شد.
اشاراتی در مورد بحث مفسرین
بنظر ما در توضیح این آیه باید دقت کرد که اولاً: روایات در توضیح این آیه شریفه «الله نور» را به جریان هدایت معنا کرده است. بعض روایات به «هاد» معنا کرده است و بعض تعابیر به «هدی» یعنی حقیقت هدایت را مثل معنای مصدری به خود خداوند نسبت داده است. و در ادامه نیز فرموده «مثل نوره کمشکاه» یعنی او نوری دارد که بستر هدایت می شود. ولی این نور ریشه ای دارد که به خود او برگشت می کند. محل صدور آن نور خود اوست. کما اینکه خداوند در عین اینکه تعلیم علم در عالم کرده است این علم برگشت به ذات خود می کند. شبیه همین تعبیر در مورد نور و هدایت هم گفتنی است.
لذا در عین اینکه قبول می کنیم که دو معنا در صدر و ذیل آیه وجود دارد ولی ارتباط ایندو باید بحث شود. یکی نور و علمی است که در ذات باید دیده و فهم شود. دیگری نوری است که در عالم منتشر می شود و هدایت با او واقع می شود. این نور دوم ریشه در نور اول دارد و از آنجا نشات گرفته می شود. در واقع نور آسمان و زمین که عوالم را روشن می کند به خود او برگشت می کند و صرفاً این نیست که او خالق آن نور است.
در واقع نکته مهم این است که روایات ظهور در این دارد که این صدر آیه نیز در مورد هدایت بحث کرده است و این ظهور بلکه صراحت در این دارد که جریان تنزل نور الهی در قوای انبیاء و اولیاء را بحث می کند. نه اینکه نسبت بین وجود و ایجاد و موجِد. هرچند قبول داریم صدر و ذیل یک تفاوت حملی و اضافی دارد که باید دقت شود.
ثانیاً: آیه در مورد آسمانها و زمین بحث کرده است. نه هرچه در این عوالم است خدا با او نسبت نور دارد. نسبت بیان خالق و مخلوق را بحث نکرده است بلکه نوری در دو عالم سماء و ارض هست که بستر نورانی شدن این عوالم می شود و موجودات در پرتو این نور دیده و درک می شوند. کانه همه این عوالم نیاز به هدایت دارند و این نور از خداوند متعال گرفته شده است.
در ادامه در تعبیر «مثل نوره» به همان نور در ساحت تعدی و انتشار می پردازد. مثل علم ذاتی و علم منتشر. لذا در مرحله بعد توضیح می دهد که این نور وقتی می خواهد به مخلوقات برسد از یک طریقی می رسد. از طریق مشکاه و مصباح و… لذا توضیح نسبت خالق و مخلوق از حیث اظهار نیست بلکه نور عوالم را بحث می کند.
ثالثاً: اینکه ایجاد یک شیء را ما صرفاً اظهار بدانیم این روشن نیست. خلق و ایجاد یک شیء که اظهار نیست. بله از عوامل اظهار هست ولی ارتباط ادراکی بین دو موجود وقتی در ظلمت باشند اظهار نیست. اظهار در واقع ایجاد ارتباطی بیندو شیء است که بستر درک و معرفت می شود. خلق دو موجود کر و کور و بدون ارتباط معرفتی، نورافشانی نیست.
خلاصه بنظر ما اینجا از جاهایی است که مرحوم علامه مبانی فلسفی و عرفانی خود را وارد بحث تفسیری کرده اند. یعنی این شکل از ارتباط بین موجد و وجود را به نور گرفتن و آیه را با آن معنا کردن مشکل است. و ظهوری در لفظ و استعمال در این نیست. نه تفسیر قرآن به قرآن است و نه از روایات چنین معنایی بدست می آید. بلکه روایات هم بنظر ما با این سازگار نیست. و اگر بگویید این منجر به استعمال مجازی می شود این هم محظوری نیست که بگوییم بخاطر آن از روایات دست برداریم. خصوصاً که دقت و لطافت در استعمال مجازی، مسوغ جدی داشته باشد. فتدبر.
جمع بندی روایات ذیل آیه شریفه
بنظر ما با توجه به ظهوری که در خود آیه هست و روایات ذیل آیه شریفه چند نکته بدست می آید. نکته اول این است که آیه شریفه در مورد تنزل جریان هدایت و علم الهی در عالم حرف می زند. مصدر این نور و هدایت به ذات او برگشت می کند و بلکه بعید نیست ادعا شود که از صفات ذات اوست و تعدی که پیدا می کند و اثر برای مخلوق خواهد داشت. حقیقت نور به ذات او برگشت می کند و این بستر علم او و اشراف خودش بر خودش هست. بدون نور علم و درک و معرفت و علمی نخواهد بود.
– نکته دوم این است که روایات ذیل آیه سه مضمون را بیان کرده است. مضمون اول این است که حقیقت هدایت و نور الهی که بعضاً با تعبیر علم بیان شده است در نبی اکرم تنزل می کند و از آنجا به وصی ایشان منتقل می شود. و نیز بیان شده است که این نور به ائمه بعدی هم منتقل می شود که در واقع علم نبوت و وحی و کتاب الهی است. در واقع تنزل علم و کتاب الهی در ظرف وجود مقدس نبی اکرم و انتقال و انتشار آن از وجود اوصیاء است.
اما مضمون دیگر تنزل ائمه در ظرف وجودی حضرت زهراست که امر دیگری است. این نسبت بین علم نبی اکرم و اوصیاء نیست بلکه نسبت خلقت ائمه از ولادت حضرت زهراست. در واقع این مضمون جریان تنزل ائمه است و اینکه چطور در عالم منتشر می شوند. به تعبیر دیگر جریان تنزل امامت را توضیح می دهد که ثقل دیگر هدایت الهی است. هدایت خداوند هم کتاب دارد و هم حاملین کتاب و تنزل در هردو موضوع جریان خودش را دارد. تنزل ائمه بغیر از امیرالمومنین در ظرف وجودی حضرت زهراست که لیله القدر عالم است و از آنجا انوار ائمه خارج می شود.
اما مضمون سوم جریان انتقال علم الهی به مومن است که وجود او را هم نورانی می کند و این علم به اندازه ظرفیت به او داده می شود. این هم منافاتی با دو دسته دیگر ندارد. و شاید گفته شود طینت و ظرفیت های طبعی خاص هم برای مومن هست که با ذریه و نسل به او داده شده است. لذا وجود خود مومن هم در یک ظرفیتی بوجود می آید. ولی این با تنزل ائمه فرق می کند.
در جمع بین ایندو مضامین هم ممکن است گفته شود «مثل نوره» به نبی اکرم در همه این معانی برمی گردد. یکجا این نور می خواهد تنزل کند در مشکاه وجودی خود ایشان تنزل می کند و حقیقت وحی به ایشان داده می شود و از طریق اهل بیت در عالم منتشر می شود. یکجا نسل ایشان باید جلو برود در مشکاه وجودی حضرت زهرا واقع می شود. البته جلو رفتن این نسل هم از مواجهه امیرالمومنین با حضرت زهراست. یعنی در روایت ولو بیان نشده است که نسل رسول الله به وساطت امیرالمومنین هست ولی در جای دیگر این بیان شده است.
در روایات ذیل بحث لیله القدر و سوره دخان بیان شده است: «أَمَّا حم فَهُوَ مُحَمَّدٌ وَ هُوَ فِي كِتَابِ هُودٍ الَّذِي أُنْزِلَ عَلَيْهِ وَ هُوَ مَنْقُوصُ الْحُرُوفِ وَ أَمَّا الْكِتابُ الْمُبِينُ فَهُوَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٌّ وَ أَمَّا اللَّيْلَةُ فَفَاطِمَةُ وَ أَمَّا قَوْلُهُ فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ يَقُولُ يَخْرُجُ مِنْهَا خَيْرٌ كَثِيرٌ فَرَجُلٌ حَكِيمٌ وَ رَجُلٌ حَكِيمٌ وَ رَجُلٌ حَكِيم» کانه بیان شده است که کتاب دست حضرت امیر است و از مواجهه ایشان با حضرت زهرا که لیله القدر هستند امر حکیم مستمر خارج می شود که به ائمه معنا شده است. این آیه ظاهری دارد که قرآن در لیله القدر تنزل می کند و امر حکیم خارج می شود و یک معنای باطنی دارد که امیرالمومنین در وجود حضرت زهرا تنزل می کند و ائمه خارج می شوند.
– نکته سوم این است که هردو معنا که تنزل علم و تنزل ولی الله است، یک ارتباطی با حضرت ابراهیم و شجره ایشان دارد. و بنظر می رسد هردو هم قابل توضیح است زیرا هم ارتباط نسلی و ذریه و هم ارتباط علمی انبیاء ذیل حضرت ابراهیم واقع شده است. در واقع نبی اکرم در ادامه شجره علمی و دعوت و مسیر حضرت ابراهیم است. «ثُمَّ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهيمَ حَنيفا» در واقع عصاره ای از وجود ایشان از حیث علمی و راه به نبی اکرم داده شده است و روشن شدن مصباح در بستر این زیت بوده است.
نیز از حیث ذریه و نسل هم روشن است که در ادامه این شجره طیبه است. «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمين * ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْض» و نیز جریان امامت ذیل ذریه ایشان فرموده: «قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمين» و این شجره و آل ای که با حضرت ابراهیم توضیح داده می شود بستر یک نسل برای نبی اکرم می شود که امیرالمومنین و حضرت زهرا در همین بستر، محل اخراج ائمه شده اند.
– نکته دیگر در آیه شریفه مسئله «نور علی نور» است. در مضمون اول که جریان علم الهی و انتقال از نبی اکرم به وصی است، مصباح علم الهی در جان نبی اکرم است و زجاجه امام است. لذا این نور به زجاجه می خورد و از آنجا تلولو پیدا می کند و مثل کوکب دری می شود. این نور زجاجه هم از خودش نیست بلکه از نبی اکرم اخذ شده است. لذا اینطور نیست که نور اولیه خاموش شده است بلکه آن نور از واسطه دیگری به ما می رسد. و روشن است که این وصی به اوصیاء تبدیل می شود و امام بعد از امام. لذا نور نبی اکرم در هر دوره ای از وصی آن دوران به مردم می رسد. و نکته در امام بعد از امام اینجا علمی بعد از علم دیگر است. یعنی با هر امامی سطحی از علم و هدایت نبی اکرم منتشر می شود که تا قبل از آن نبوده است.
البته اینکه نسبت نبی و وصی در آیه چطور بیان شده است دو تقریر می تواند داشته باشد. یا بگوییم نسبت مصباح و زجاجه است و ائمه هرکدام زجاجه برای نبی اکرم هستند و یا بگوییم امام بعدی زجاجه برای مصباحی که حالا در قلب امام قبلی روشن شده است؛ یعنی امام بعدی نسبت به قبلی زجاجه برای اوست ولی در نسبت با امام بعدی، مصباحی برای او خواهد بود. هردو معنا قابل بحث و بررسی است. و موید معنای دوم این است که روایات قلب مومن بیان کرده است که مصباح در قلب خود او روشن می شود و مصباح بر قلب مومن هم صدق کرده است. لذا وقتی نور منتقل می شود مصباح در قلب خود وصی روشن می شود.
اما در مضمون دوم که جریان ذریه نبی اکرم است، مشکاه حضرت زهراست و در وجود ایشان ائمه پرورش می یابند و از آنجا خارج می شوند. اینجا دیگر بحث حیث علمی نیست بلکه وجود طیب امام مورد بحث است. در این مشکاه مصباحی خواهد امد و در دوره بعد مصباح دیگری خواهد بود که باز هم از همین مشکاه برخواسته است. لذا مصباح هایی هستند که یکی بعد از دیگری می آیند و این مصباح ها متراکم و پیوسته و تنیده در هم هستند و در واقع یک نور مستمر تاریخی می شوند که هر روز هم نورانی تر و روشن تر خواهد شد. و این نور از دریچه زجاجه که به خود حضرت زهرا معنا شده است در عالم منتشر می شود. و این سبب درخشش خاصی برای حضرت زهرا هم هست که افضل نساء اهل الدنیا می شود.
لکن در این معنا باید دقت کرد که دیگر نسبت «نور علی نور» نسبت مصباح و زجاجه نیست بلکه مصباحی بعد از مصباح دیگر درون مشکاه و زجاجه است. و اگر قبول کنیم که ظاهر روایات در این معنا همین است باید گفت نسبت مصباح و زجاجه در ایندو معنا با هم فرق می کند. فتدبر.
– نکته دیگر هم تعبیر «یهدی الله لنوره من یشاء» است. همانطور که مرحوم علامه فرمودند اولاً در این فراز بیان شده است که هدایت الهی برای کسی است که ذیل مشیت الهی قرار بگیرد. یعنی این هدایت الهی سازوکاری دارد و کسیکه در آن مسیر قرار بگیرد خدا دستش را می گیرد و به این نور الهی می رساند. هرکسی به این هدایت نمی رسد. همراه شدن با جریان اهل بیت و هدایت آنها اصل مسئله و سلوک انسان است و به مشیت خدا و تسلیم شدن به قواعد الهی واقع می شود.
ثانیاً باید توجه کرد که وقتی جریان هدایت الهی نور علی نور است و یک سیر تاریخی پیدا می کند، مهتدی شدن انسان به این است که به این نور الهی در جریان تاریخی هدایت شوید. یعنی کسیکه با علمی بعد از علم دیگر و امامی بعد از امام دیگر همراه می شود مهتدی است. لذا کسیکه هدایتی داشته است ولی به به معرفت امام زمان خود نمی رسد و از امام زمان جدا می شود از این هدایت بی بهره است. لذا در روایت حضرت به هدایت به ائمه معنا کرده اند. «يَهْدِي اللَّهُ لِلْأَئِمَّةِ مَنْ يَشَاء» هردوره ای فتنه هایی دارد و عبور از اینها و رسیدن به امام آن دوران تکلیف اصلی انسان است. نیز در بعض روایات این فراز به خصوص هدایت به امام زمان معنا شده است. فراجع. والحمدلله…