بسم الله الرحمن الرحیم
تقریر درس شرح کتاب الحجه اصول کافی
آیةالله سیدمحمدمهدی میرباقری
جلسه شماره 189 تا 194
باب انهم ارکان الارض – صحیحه مفضل بن عمر در تفویض و ماموریت در جدا کردن صفوف؛ رکن الارض بودن امام
1و2- صحیحه مفضل بن عمر و سعید اعرج
اما باب بعدی این است که اهل بیت ارکان ارض هستند. در این باب ایشان سه روایت قرار داده است که مفاد این سه روایت به هم نزدیک است و در آنها معارف بلندی بیان شده است. و لازم است قدری به مفاد این روایات پرداخته شود. لکن در ضمن تعابیر بیان شده است که اهل بیت ارکان ارض هستند. ظاهراً ایشان این نکته را در روایت یا بخاطر اهمیت و خاص بودن و یا بخاطر محوریت این مضمون در روایت عنوان باب قرار داده اند.
روایت اول صحیحه مفضل بن عمر است که فرموده: «أَحْمَدُ بْنُ مِهْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: مَا جَاءَ بِهِ عَلِيٌّ آخُذُ بِهِ وَ مَا نَهَى عَنْهُ أَنْتَهِي عَنْهُ جَرَى لَهُ مِنَ الْفَضْلِ مِثْلُ مَا جَرَى لِمُحَمَّدٍ وَ لِمُحَمَّدٍ الْفَضْلُ عَلَى جَمِيعِ مَنْ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْمُتَعَقِّبُ عَلَيْهِ فِي شَيْءٍ مِنْ أَحْكَامِهِ كَالْمُتَعَقِّبِ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى رَسُولِهِ وَ الرَّادُّ عَلَيْهِ فِي صَغِيرَةٍ أَوْ كَبِيرَةٍ عَلَى حَدِّ الشِّرْكِ بِاللَّهِ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ بَابَ اللَّهِ الَّذِي لَا يُؤْتَى إِلَّا مِنْهُ وَ سَبِيلَهُ الَّذِي مَنْ سَلَكَ بِغَيْرِهِ هَلَكَ وَ كَذَلِكَ يَجْرِي الْأَئِمَّةُ الْهُدَى وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ جَعَلَهُمُ اللَّهُ أَرْكَانَ الْأَرْضِ أَنْ تَمِيدَ بِأَهْلِهَا وَ حُجَّتَهُ الْبَالِغَةَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى» این روایت فقره دومی هم دارد که در ادامه بحث خواهیم کرد.
روایت از جهت سندی مشکل خاصی ندارد. سند اول خودش تحویل دارد و دو سند است. یکی «احْمَدُ بْنُ مِهْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عن محمد بن سنان» و دیگری «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عن محمد بن سنان» سند اولی بخاطر محمد بن علی ابوسمینه براحتی قابل تصحیح نیست زیرا تضعیف شده است و درست کردن توثیق برای او هم مشکل است. اما سند دوم خالی از مناقشه است.
مرحوم کلینی سند دیگری هم برای روایت ذکر کرده اند. «الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ الْعَمِّيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْمُفَضَّلُ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّه…» این سند هم بخاطر محمد بن جمهور مشکل دارد و براحتی قابل توثیق نیست.
در ضمن روایت دوم باب هم مضمون بسیار مشترکی با همین روایت دارد لذا جدا بررسی نمی کنیم. در سند آن آمده است: «عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِيدِ شَبَابٍ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا سَعِيدٌ الْأَعْرَجُ» سند روایت مشکلی ندارد الا اینکه محمد بن ولید توثیق ندارد و بلکه تضعیف شده است. ولی مضمون تقریباً عین تعبیر سابق است و بلکه احتمال وحدت مجلس می دهیم.
مرور فقره اول روایت
در ابتدا در روایت حضرت فرمودند دستورات امیرالمومنین برای ما حجت است و ما به آن عمل می کنیم. همانطوری که دستورات پیامبر برای ما حجت الهی است. نه از این باب که اخبار او از خدا و رسول صدق است. اینکه امر ویژه ای نیست. بلکه مقصود علم الهی است که در دست ایشان است و نیز مقام امر و نهی که خدا به ایشان عطا کرده است. همانطور که شبیه این مقام به نبی اکرم عطا شده است. هرچند در مقام نبی اکرم فضل و برتری وجود دارد که به احدی حتی اوصیاء ایشان عطا نشده است.
بعد فرمودند اگر کسی در دستورات امیرالمومنین «تعقّب» کند مانند تعقب در دستورات خدا و رسول است. تعقب به معنای شک کردن در حقانیت یا اشکال و ایراد گرفتن است. در بعض نسخه ها نیز «معیّب» آمده است که عیب گرفتن بر امر و نهی امیرالمومنین است. خلاصه اگر کسی بر دستورات حضرت شک کند یا اشکال کند مانند کسی است که در مقابل دستورات خدا و رسول همین برخورد را کرده باشد.
و نیز اگر حکم و دستور حضرت را در هر موردی – صغیر و کبیر – رد کند در حد شرک بالله است. کسیکه دستگاه محاسباتی او بغیر از دستگاه الهی باشد و از مصدر دیگر می گیرد و برای آن حقانیت قائل است این مشرک است ولو ظاهراً شرک در پرستش نباشد بلکه شرک در مقام طاعت باشد. این تعبیر ظاهراً اشاره به آیه شریفه سوره نساء است که فرموده: «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليما» یعنی اگر کسی در دستورات و حکم پیامبر خدشه کند و تسلیم محض نباشد این به ایمان نرسیده است. در صحیحه عبدالله کاهلی فرموده: «…ثُمَّ قَالُوا لِشَيْءٍ صَنَعَهُ اللَّهُ أَوْ صَنَعَهُ رَسُولُ اللَّهِ أَلَّا صَنَعَ خِلَافَ الَّذِي صَنَعَ أَوْ وَجَدُوا ذَلِكَ فِي قُلُوبِهِمْ لَكَانُوا بِذَلِكَ مُشْرِكِين…» یعنی نه فقط تسلیم ظاهری بلکه باید قلب تسلیم باشد و الا شرکی در او هست.
بعد می فرمایند حضرت امیر باب الهی که باید از آنجا وارد شوید. راه دیگری به سمت بیت الهی ندارید. «فاتوا البیوت من ابوابها» ایشان سبیل الهی هستند که تنها راه نجات از هلاکت همین است. این مقامی است که حضرات همه دارند و مختص به امیرالمومنین نیست. در انتهای این فقره روایت می فرمایند: خداوند آنها حجت بالغه برای اهل ارض قرار داده است؛ و نیز ارکان ارض که زمین اهلش را مضطرب نکند. یعنی مقام احتجاج الهی با آنها تمام می شود و زمین به امام آرام می شود و از اضطراب دور می شود.
بررسی مقام امر و نهی برای ائمه
نکته اولی که در روایت بحث شده است و محور معارف این روایت است مسئله مقام امر و نهی برای امیرالمومنین و اهل بیت است. در روایت فرموده حضرت صاحب امر و نهی هستند و دستورات ایشان متبع است و حتی ائمه بعدی هم ذیل همان دستورات عمل می کنند. همانطور که نبی اکرم صاحب امر و نهی بودند و همه مکلف به اطاعت هستند برای حضرات معصومین همین مقام هست. ظاهر تعبیر این است که حضرت به آیه سوره حشر اشاره می کنند که فرموده: «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» یعنی امر و نهی را علی الاطلاق اخذ کنید. این مقام برای نبی اکرم است و بعد به اهل بیت ایشان عطا شده است.
این مقام بسیار بلندی است که امر و نهی او اینگونه توسط خداوند امضاء می شود. تفویض در ادبیات معارفی ما همین است. یعنی صرفاً این نیست که حضرات معصومین امر و نهی الهی را ابلاغ می کنند بلکه خودشان ذیل امر و نهی خداوند متعال ولی الامر می شوند و فرمان صادر می کنند. امر و نهی و اختیار آنها ذیل اختیار خداوند آنقدر محترم است که مثل دستور خداوند باید تبعیت شود. و این تبعیت هم فقط در ظرف زمان خودشان نیست بلکه تصرفات تاریخی است و برای دوره های بعد از خود سنت می شود. و امر و نهی نبی اکرم در واقع جلو بردن امر و نهی خدا و مسیر تحقق اوست. نیز امر و نهی حضرات در واقع جلو بردن طرح الهی و نبی اکرم است. لذا ذیل آن امر و نهی سابق واقع می شود.
البته روشن است که این مسئله یک بحث قراردادی و اعتباری نیست بلکه بلکه واقعاً فرمان امام از ساحتی نازل می شود که ساحت قدسی است. ملکات وجودی اینطور تنظیم می شود که مشیت او با مشیت الهی همراه می شود. لذا اگر کسی در حکم او شک کند این حقیقتاً شک در حکم خدا کرده است. اگر حکم او را رد کند حکم خداوند متعال را رد کرده است. لذا در ساحت شرک در طاعت تلقی می شود. این اوج رشد اختیار انسان است که اختیار او را خدا اینطور امضاء می کند. این بحث را قدری در تحلیل حقیقت امامت در روایات سابق قدری بحث کردیم.
بحث تفویض در روایات مکرری بیان شده است و در کافی باب هم دارد. در صحیحه ابی اسحاق نحوی فرموده: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ نَبِيَّهُ عَلَى مَحَبَّتِهِ فَقَالَ وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ ثُمَّ فَوَّضَ إِلَيْهِ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ قَالَ ثُمَّ قَالَ وَ إِنَّ نَبِيَّ اللَّهِ فَوَّضَ إِلَى عَلِيٍّ وَ ائْتَمَنَهُ فَسَلَّمْتُمْ وَ جَحَدَ النَّاسُ فَوَ اللَّهِ لَنُحِبُّكُمْ أَنْ تَقُولُوا إِذَا قُلْنَا وَ أَنْ تَصْمُتُوا إِذَا صَمَتْنَا وَ نَحْنُ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا جَعَلَ اللَّهُ لِأَحَدٍ خَيْراً فِي خِلَافِ أَمْرِنَا» یعنی حضرت به مقام محبت الهی رسیده است و بعد دین الهی به او تفویض شده است. و این مقام بعد از ایشان به حضرات عطا شده است. همه خیرات هم در اطاعت از امر امام است. نیز در روایاتی بیان شده است: «فَمَا فَوَّضَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ فَقَدْ فَوَّضَهُ إِلَيْنَا» این مقامی است که به همه حضرات داده شده است. این مقامی است که سرپرستی عباد به اهل بیت سپرده شده است و آنها در مسیر هدایت و بندگی امت را سیر می دهند. این مضمون مهمی است که به عنوان رکن الارض هم می تواند مرتبط باشد.
نکته ای که در صحیحه مفضل باید توجه شود اینکه حضرت فرمودند دستورات حضرت امیر در دوره خودشان برای اهل بیت در دوره بعدی لازم المراعات است؛ همانطور که سنت نبوی برای آنها حجت است. و ظاهر ذیل روایت این است که این مقام برای همه اهل بیت هست. به تعبیر دیگر سنت حضرات و تصمیم گیری های آنها با تصمیمات دیگران و خلفائی که به غصب آمدند متفاوت است. تصمیم های دیگرانی که آمدند محترم نبود و نیست ولی تصمیمات و امر و نهی آنها فرق می کند. امر امام منشا حکم شرعی ولایی خواهد بود و برای بعدی ها هم متبع است.
با تحلیل همین مقام و جایگاه امر امام می شود فهمید که چرا تخطی از امام امر و قبول نکردن آن در قلب انسان واقعاً مشرک می شود. این شرک خفی و لمم و لغزش نیست بلکه مقابل خدا ایستادن است. کسیکه فرمان و امر او، امر الهی تلقی می شود و مرتبط با امر خداست چنین آثاری در مخالفت با او هست. لذا در روایت فرموده مخالف با امام در یک مسئله صغیر هم «علی حد الشرک بالله» است. ذیل آیات سوره مبارکه کهف که فرموده: «وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» در روایت فرمود: «لَا يَتَّخِذْ مَعَ وَلَايَةِ آلِ مُحَمَّدِ وَلَايَةَ غَيْرِهِم» انسان به هر مقدار از محیط ولایت بیرون شود از توحید بیرون است. اگر هم به عناد مقابل امام قرار گیرد، از اسلام ایمان بیرون است.
البته این سوال هست که آیا این به معنای تساوی در جمیع شئون ولایت حضرات با نبی اکرم است؟! یا اینکه سنت نبوی با سنت اهل بیت فرق می کند ولو اینکه هردو سنت های تاریخی هستند و ائمه متاخر از این سنت ها تبعیت می کنند. به تعبیر دیگر ولایت حضرات هم مانند ولایت نبی اکرم ولایت تاریخی است یا اینکه حضرات ولایت اجتماعی دارند و ماهیت ولایت اجتماعی ولو برای بعد هم قابل استفاده است ولی متفاوت خواهد بود. این بحثی است که در مسئله تفویض و تفاوت ولایت تاریخی و اجتماعی باید بطور جدی بحث شود. در باب تفویض بیشتر در مورد این مسئله بحث خواهیم کرد. فانتظر.
بررسی مقام رکن الارض بودن
آنچه که باید قدری بررسی شود تعبیر رکن الارض بودن امام است که عنوان باب قرار گرفته است. در روایت فرمودند امام رکن الارض که سبب آرامش زمین می شود. «جَعَلَهُمُ اللَّهُ أَرْكَانَ الْأَرْضِ أَنْ تَمِيدَ بِأَهْلِهَا» این تعبیر ظاهراً اشاره به آیه شریفه سوره انبیاء است که فرموده: «وَ جَعَلْنا فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَميدَ بِهِم» و شبیه این تعبیر نیز چند بار در قرآن با تعبیر «القاء» بیان شده است.
ظاهر تعبیر آیه شریفه و سیاق آیات همینطور که بسیاری از مفسرین فرمودند کوه های بلند است که سبب آرامش زمین در حرکت شده است. زمین آرامشی برای اهل خود دارد که به سبب جعل و القاء این رواسی (جمع راسیه به معنای امر ثابت و مستحکم) می باشد. کانه در این روایت این رواسی به حجت الهی در زمین معنا شده که در واقع معنای باطنی آیه شریفه است. یعنی همانطور که زمین آرامش ظاهری دارد که به سبب این کوه هاست، یک آرامش باطنی دارد که به وجود امام در عالم حاصل می شود. البته ما ذیل این آیات شریفه روایت در مورد اهل بیت نداریم ولی مشابهت تعبیر به ذهن می آورد که این روایات باطن آیه شریفه را بیان کرده است. کما علیه العلامه المجلسی.
معنای ارض در تعبیر آیه شریفه و روایت مورد نظر ظاهراً همان عالمی است که انسان و فرزندان حضرت آدم در آن هبوط کرده اند و دوره ای در آن دارند. «قالَ اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حينٍ» خداوند محل استقرار و متاعی برای انسان ها تا وقتی خاص قرار داده است. هرچند مختصات این ارض و کیفیت آن و… باید در جای خود بحث شود.
اما در معنای رکن الارض بودن روشن است که امام تکیه گاه زمین و موجب آرامش آن است. مرحوم مجلسی در توضیح این عبارت فرمودند: «في القاموس ماد يميد ميدا تحرك و زاغ انتهى. و المراد بالميد إما ذهاب نظام الأرض و اختلال أحوال أهلها كما يكون عند فقد الإمام قبل القيامة، أو حقيقته بالزلازل الحادثة فيها» یعنی یا مقصود بهم خوردن نظام ارض و اختلال احوال آن است که در روایاتی با اتفاقات قبل از قیامت توضیح داده شده است. یا مقصود بهم خوردن حقیقت ارض است که با زلزله قیامت و مانند آن بوجود می آید.
معانی سه گانه رکن الارض
اما بنظر ما سه احتمال در معنای رکن الارض هست. احتمال اول اینکه ارض موجودی بدون ادراک است و یک نسبت جبری بین او و امام وجود دارد که بخاطر وجود امام این زمین آرامشی دارد که امکان زندگی برای انسان را فراهم می کند. لذا وقتی هم امام از زمین می رود، این عالم برچیده می شود؛ در روایات ابتدایی کتاب الحجه این مضمون بیان شده بود.
اما معنای دوم این است که زمین موجود زنده و با شعوری است که مسخر انسان ها شده است و امکاناتش را در اختیار ما قرار داده است. لکن قبل از اینکه تحت فرمان ما قرار بگیرد، ابتدا تحت فرمان امام قرار گرفته است. اگر امامی در کار نباشد زمین مسخر ما به تنهایی نخواهد بود. به برکت اوست که زمین مسخر ما هم شده است. قوای امام در عالم جاری است که این زمین مسخر ما شده است.
در واقع زمین باید مسخر امر الهی شود؛ لکن امر الهی، دست امام است و او می خواهد با دعوت و تسلیم عباد و اعمال سرپرستی این امر را جاری کند. لذا اراده های ما در این طرح فی الجمله امضاء شده است. اگر طرح الهی و ولایت امام نبود، زمین را خدا مسخر ما قرار نمی داد. در ابتدا زمین مسخر خود امام است لکن او به شکلی خاص زمین را ذیل اراده خود قرار می دهد. قرار نیست اراده های دیگر ندیده گرفته شود و امام جبرا عالم را در اختیار بگیرد. لذا عالم ابتدائا مسخر و رام امام شده است و بعد اراده های ما نیز به تبع در عالم نافذ شده و ارض از ما هم فرمانبری هایی خواهد داشت. لذا امام و امامت و طرح اوست که علت شده است که خداوند زمین را مسخر و رام ما کرده است.
پس باید توجه کرد زمین بالاصاله مسخر ما نیست بلکه مسخر اراده دیگری است. لذا ممکن است بعد از مدتی این نفوذ اراده های ما را از ما بگیرند و بگویند خوب امانت داری نکردید. مثل اینکه در روز قیامت همین دست و پای انسان علیه انسان نطق می کنند و شهادت می دهند. آنروز واقعاً مشخص می شود که این بدن اصاله مسخر ما بوده یا اینکه مسخر فرمان الهی و بعد امام است و البته اجازه داده اند که در حدودی از انسان هم تبعیت داشته باشد. لذا اگر امروز اراده های شیطانی در عالم نافذ و جاری است به نحوی، امام اجازه تصرف داده است و طرح آنها را امضاء کرده است و الا زمین از اینها تبعیت نمی کرد.
اما معنای سوم اینکه دو دسته اراده در عالم عمل می کند؛ اراده هایی از جنس اراده های الهی و در مقابل اراده های طواغیت و شیطانی. بندگی و خضوع در مقابل خداوند متعال بستر آرامش و اطمینان در زمین خواهد بود و در مقابل شیطنت اضطراب و تشویش درست می کند. مدار امنیت در عالم اراده الهی است که با اراده امام در عالم تنزل می کند.
به تعبیر دیگر مصدر امنیت و آرامش در عالم اراده خدا و اولیاء الهی است. اگر عالم از مدار اراده امام دور شود اولاً امنیت ایمانی در کار نخواهد بود و انسان از سکونت و قرار خارج شده و خود را گرفتار می کند. ثانیاً این زمین هم متناسب با بندگی و تسبیح طراحی شده است؛ اگر اراده ها از مدار توحید خارج شود، زمین نیز رزق و سکونت و آرامشی که باید نشان دهد نخواهد داشت. این امام است که عالم را در مدار صحیح خود حرکت می دهد و لذا نتیجه آن رزق و برکت و آرامش است.
به تعبیر دیگر اولاً محیط ولایت امام محیط امن است و به میزانی که ولایت حضرت جاری است عالم ارض در امنیت و آرامش و برکت است. ثانیاً تا وقتی امام در مقابل دستگاه شیطان در عالم هست و تصرف می کند مدار عالم را نگه می دارد ولو اینکه آسیب جزئی وارد می شود. مصدر اراده الهی در عالم ارض، امام ارض است و او بستری ایجاد می کند که امنیت ایمانی و طبیعی در عالم حفظ شود. هرچند به مقداری که عالم از مدار ولایت امام خارج می شود گرفتاری درست می شود. لذا وقتی هم امام از عالم ارض برود، این زمین از بین خواهد رفت و دچار اضطراب های شدید و بعد عذاب نهایی خواهد شد.
در سوره مبارکه نمل فرموده: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُون» در روایات ذیل آیه شریفه فرموده این حسنه ولایت ما اهل بیت است. در روایتی در کافی شریف فرموده بود: «فَقَالَ الْحَسَنَةُ مَعْرِفَةُ الْوَلَايَةِ وَ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ السَّيِّئَةُ إِنْكَارُ الْوَلَايَةِ وَ بُغْضُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ ثُمَّ قَرَأَ عَلَيْهِ هَذِهِ الْآيَةَ» اگر کسی با ولایت حضرات در عوالم بعد محشور شود از گرفتاری و عذاب در امان است. همین مسئله به نحوی در دنیا هم هست. مدار امنیت از عذاب ها و گرفتاری ها ذیل امر و ولایت امام بودن است.
روایت عمرو بن ثابت در امنیت زمین
خلاصه اینکه زمین مسخر امام است و نیز امنیت زمین با امام حاصل می شود. این مسئله روایات متعددی دارد و در جای خود باید مفصل بحث شود. در اینجا به چند روایت اشاره می کنیم.
در روایت عمرو بن ثابت در کمال الدین فرموده: «عَنْ عَمْرِو بْنِ ثَابِتٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ لَوْ بَقِيَتِ الْأَرْضُ يَوْماً بِلَا إِمَامٍ مِنَّا لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا وَ لَعَذَّبَهُمُ اللَّهُ بِأَشَدِّ عَذَابِهِ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى جَعَلَنَا حُجَّةً فِي أَرْضِهِ وَ أَمَاناً فِي الْأَرْضِ لِأَهْلِ الْأَرْضِ لَمْ يَزَالُوا فِي أَمَانٍ مِنْ أَنْ تَسِيخَ بِهِمُ الْأَرْضُ مَا دُمْنَا بَيْنَ أَظْهُرِهِمْ فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يُهْلِكَهُمْ ثُمَّ لَا يُمْهِلَهُمْ وَ لَا يُنْظِرَهُمْ ذَهَبَ بِنَا مِنْ بَيْنِهِمْ وَ رَفَعَنَا إِلَيْهِ ثُمَّ يَفْعَلُ اللَّهُ مَا شَاءَ وَ أَحَبَّ» یعنی امام بستر امنیت و آرامش زمین است و این امنیت ظاهری و باطنی عالم است. تا وقتی که امام در زمین هست به نحوی این امنیت برقرار است ولو اینکه اولاً در محیط ولایت خودشان این امنیت وجود دارد. ولی سطحی از امنیت را بخاطر استقامت خود در کل عالم ارض حفظ می کنند. وقتی امام از عالم ارض برود ناامنی به نقطه تمام می رسد و عذاب الهی در زمین نازل می شود.
به تعبیر دیگر قواعد عالم برای بندگی طراحی شده است. این زمین متناسب با تسبیح و خضوع تنظیم شده است. خروج از ولایت امام هم امنیت باطنی و ایمانی را بهم می زند و هم تصرفی خواهد بود که زمین را آلوده و گرفتار می کند و فساد بدنبال خواهد داشت. و این فساد بستر ناآرامی ها و گرفتاری ها خواهد شد. زمین متناسب با امام خلق شده است و در مدار ولایت امام آرامش و برکت دارد. خلاصه باید امنیت ظاهری و باطنی را هردو را معنا کرد و ارتباط ایندو را هم توضیح داد.
در ضمن باید توجه کرد اگر امنیت هایی هم در دستگاه جور دیده می شود اولاً اینها کفر محض نیستند و هنوز تا رسیدن به اوج شیطنت راه دارند. ثانیا در واقع اینها مزج حق و باطل را دنبال می کنند و از قواعد انبیاء در دستگاه خود ترکیب می کنند که بقاء خود را قدری طولانی کنند. در واقع قواعد ولایت اولیاء الهی کمک می کند که اینها قدری بتوانند استفاده خود را از زمین امتداد دهند و آرامش هایی بتوانند درست کنند. ولی اینها آرامش حقیقی نیست و گرفتاری ها را نمی تواند برطرف کند لذا بشر در رنج بسر می برد. شاهد این حرف نگرانی های متعددی است دانشمندان دستگاه کفر ابراز می کنند؛ نگرانی هایی که از حیث انسانی و طبیعی برای حیات بشر بوجود آمده است.
باید اشاره کرد که امنیت و آرامش و برکت حقیقی در انسان و طبیعت هم در با تجلی ولایت امام محقق می شود. ظهور چنین پدیده ای است و روایاتی که ما در مورد امام زمان و ظهور هست که چه برکت ها و آرامش هایی بوجود می آید ناشی از همین مسئله است. اینها ثمرات ولایت امام است. این زمین با امام و ولایت او به آرامش خواهید رسید و راه دیگری برای نجات بشر وجود ندارد. مسئله منجی بشریت همین جا باید تبیین شود. به میزانی که ولایت امام در عالم منتشر می شود امنیت و آرامش بیشتری در عالم ظاهراً و باطناً پدید خواهد آمد.
البته تا وقتی امام در عالم ارض است تعادل امنیت به شکلی حفظ می شود ولی بالاخره خورشید آشکار در روز با خورشید از پشت ابر متفاوت خواهد بود. اما وقتیکه امام از عالم ارض برود دیگر زمین محیط امن نیست و اهل خود را گرفتار خواهد کرد و با عذاب های سنگین هم به پایان خواهد رسید. این مضمون در روایات مکرری به انحائی بیان شده است.
خلاصه طرح عالم طرح بندگی در مقابل خداست و این طرح بدست امام است و قوای عالم متناسب با ماموریت و فرمان او خلق شده است. زمین مسخر اوست و امکانات خود را ابتدائا در اختیار او قرار می دهد. مادامیکه این زمین بر مدار اراده امام حرکت می کند امنیت و آرامش ظاهری و باطنی خواهد بود و به مقداری که ولایت حضرت در حجاب رود، در زمین گرفتاری درست می شود و امنیت ظاهری و باطنی از دست خواهد رفت. امام و تلاش او و امت ذیل او، تقابلی در این مسیر درست می کند و جریان حق و باطلی شکل می گیرد تا وقتیکه صف مومن و کافر کامل از هم جدا شود؛ وقتیکه دیگر امیدی به جریان کفر نباشد خدا امام و همراهان او را می برد و بقیه را عذاب می کند و با این سنت زمین از فساد و شیطنت تطهیر می شود.
نکته نهایی: حال بعد از بررسی این صدر و ذیل در تعابیر بنظر می آید رکن را با این معانی باید مرتبط معنا کرد. یعنی امامی که صاحب چنین مقامی است؛ مودب به ادب الهی است و صاحب تفویض است؛ صاحب بلوغ اختیاری است که عالم را در مسیر توحید سرپرستی خواهد کرد؛ امر و نهی او متبع است و باید در همه دوران ها تنظیمات او رعایت شود؛ باب و سبیل الهی است و جز او راهی به سمت خدا نیست؛ چنین امامی رکن زمین و حجت خداست. ارتباط با خدا از طریق او واقع می شود و اتمام حجت ها و دستگیری ها و حتی عذاب الهی ذیل طرح او واقع می شود. مسیر اوست که مسیر بهشت و جهنم را رقم می زند؛ همین امام رکن زمین است و ابتدا عالم مسخر اوست. نظام عالم با او تنظیم شده و طرح او متناسب با امکانات عالم است. لذا اگر با او حرکت کنیم امنیت و آرامش خواهد بود و الا فساد برپا می شود و گرفتاری و رنج و بالاترین عذاب ها به تدریج فراهم خواهد شد.
مرور فقره دوم روایت
اما در فقره دوم روایت فرمودند: «وَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ كَثِيراً مَا يَقُولُ أَنَا قَسِيمُ اللَّهِ بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ أَنَا الْفَارُوقُ الْأَكْبَرُ وَ أَنَا صَاحِبُ الْعَصَا وَ الْمِيسَمِ وَ لَقَدْ أَقَرَّتْ لِي جَمِيعُ الْمَلَائِكَةِ وَ الرُّوحُ وَ الرُّسُلُ بِمِثْلِ مَا أَقَرُّوا بِهِ لِمُحَمَّدٍ وَ لَقَدْ حُمِلْتُ عَلَى مِثْلِ حُمُولَتِهِ وَ هِيَ حَمُولَةُ الرَّبِّ وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ يُدْعَى فَيُكْسَى وَ أُدْعَى فَأُكْسَى وَ يُسْتَنْطَقُ وَ أُسْتَنْطَقُ فَأَنْطِقُ عَلَى حَدِّ مَنْطِقِهِ وَ لَقَدْ أُعْطِيتُ خِصَالًا مَا سَبَقَنِي إِلَيْهَا أَحَدٌ قَبْلِي عُلِّمْتُ الْمَنَايَا وَ الْبَلَايَا وَ الْأَنْسَابَ وَ فَصْلَ الْخِطَابِ فَلَمْ يَفُتْنِي مَا سَبَقَنِي وَ لَمْ يَعْزُبْ عَنِّي مَا غَابَ عَنِّي أُبَشِّرُ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُؤَدِّي عَنْهُ كُلُّ ذَلِكَ مِنَ اللَّهِ مَكَّنَنِي فِيهِ بِعِلْمِهِ»
یعنی امام صادق فرمودند حضرت امیر مکرر می فرمود که من تقسیم کننده الهی بین بهشت و جهنم هستم. و من فاروق بزرگ این امت هستم و با من فرق بین حق و باطل مشخص خواهد شد. و نیز من هستم که سبب جدا شدن صف حق و باطل در عالم می شود و بر محور من صف ها شکل می گیرد و تا ظهور و بهشت و جهنم جلو خواهد رفت. روشن است که این امامی که مفوّض است و صاحب اختیار شده است، اراده او منشا صف بندی شده است. هم در دنیا و هم در آخرت. و البته این اختیار در او منشا از علم خاص دارد که در روایت به آنها اشاره شده است.
بعد فرمودند من صاحب عصا و میسم هستم. اینها دارایی های حضرت است برای اینکه ماموریت خود را در عالم به انجام برساند و امت ایمان را از کفر و شرک جدا کند و هر دو صف بهشت و جهنم را ذیل خود تنظیم کند. در بعضی از روایات بیان شده است که عصا ابزار حضرت برای تطهیر مومنین و تسمیه آنها به ایمان است. و نیز میسم ابزار حضرت برای مواجهه با جریان کفر است که آنها را داغ می زند و نشان دار به کفر می کند. اینگونه است که مومن و کافر در قرب قیامت و نیز محشر به ایمان و کفر شناخته می شوند. این مسئله مرتبط با بحث «دابه الارض» است که در روایت بعدی قدری اشاره خواهیم کرد لذا همان جا روایات مرتبط را بررسی می کنیم.
در ادامه می فرمایند: روح و ملائکه و همه رسولان الهی بر ولایت من اقرار کرده اند همانطور که نسبت به نبوت نبی اکرم اقرار دارند. باری که بدوش من گذاشته شده است شبیه باری است که نبی اکرم بدوش داشتند. و همانطور که رسول الله در قیامت بشکل خاصی حاضر می شود و نطق خاصی دارد برای من هم چنین مقامی در روز قیامت هست. در انتها نیز به علوم خاص حضرت اشاره شده است.
معنای عبارت «حموله» و «کسوه و نطق»
اما این تعابیر حموله الرب و نیز عبارات مربوط به حمل و کسوه و نطق نیاز به توضیح دارد. حضرت فرمودند من یک باری را بدوش گرفته ام که شبیه بار و ماموریت های نبی اکرم است و در روز قیامت هم شبیه مقامی که رسول الله دارد من نیز خواهم داشت. حضور و دعوتی و کساء و نطقی ویژه؛ معلوم است که حضرت از جایگاه و ماموریت بزرگی در قیامت بحث کرده اند.
مرحوم فیض در مورد عبارت اول فرمودند: «و الحمولة بالضم: الاحمال، يعنى كلفنى اللّه ربى مثل ما كلف محمّدا من أعباء التبليغ و الهداية و هي حمولة الرب أي الاحمال التي وردت من اللّه سبحانه لتربية الناس و تكميلهم» حموله به ضمّ به معنای برای است که بر مرکب قرار می دهند. حضرت فرمودند خداوند باری بدوش من قرار داد همانطور که بردوشنبی اکرم بار قرار داده بود. و این بار همان ماموریت رسالت و تربیت و تکمیل نفوس آنها بود.
اما در توضیح عبارت دوم فرمودند: «يدعى فيكسى يعني يوم القيامة و كأن الدعوة كناية عن الإقبال الذي مر بيانه في شرح حديث جنود العقل و الجهل و هو السير إلى اللَّه في سلسلة العود و الكسوة كناية عن تغشيهما بنور الجبار و غفران إنيتهما في الجليل الغفار و اضمحلال وجودهما في الواحد القهار كما ورد في الحديث النبوي علي ممسوس في ذات اللَّه تعالى» ایشان فرموده دعوت خدا نسبت به نبی اکرم، کنایه از سیر ایشان در مسیر صعود است. اما کسوه در روایت کنایه از پوشانده شدن ایشان به نور خدای جبار و غفران الهی نسبت به توجه به انیّت است. نتیجه این نور و غفران هم رسیدن به مقام اضمحلال در وجود خداوند متعال و رسیدن به مقام فناء است. بعد هم در بحث خود به کلام خواجه نصیر در بحث فناء اشاره می کنند.
اقول: تعبیر «حموله» هم به فتح خوانده می شود که همان مرکب است و هم به ضمّ که باری است که بر مرکب قرار می دهند. بنظر ما اینجا به ضمّ خوانده شود مناسب تر است که از مسئولیت ها و تکالیف حضرت بحث می کند که باید صف های را جدا کند و در ظهور و قیامت هم این اقدام حضرت خود را نشان می دهد. لذا تعبیر به «حُمِّلَت علیَّ مثلُ حُمولته» خوانده می شود. یعنی بردوش من تکالیف و مسئولیت های الهی که بدوش نبی اکرم بود قرار گرفت. لذا انبیاء به مقام من اقرار می کنند و همراه من خواهند بود. کاری از من خواسته شده و قوایی متناسب در اختیار حضرت خواهد بود. هرچند احتمالات دیگر نیز در این عبارت هست. ولی معنا کردن این جمله به اتفاقات قیامت و ظهور خلاف ظاهر است. ظاهر فعل ماضی است و اتفاقی است که سابق افتاده است. لذا یا از جایگاه امیرالمومنین بحث شده است یا از ماموریت های حضرت. و ماموریت ها در فضای روایت و بعد اثر آن در روز قیامت انسب است.
اما در مورد تعبیر دوم بنظر ما بحث قرب و فناء نگاهی عارفانه است که اگر هم درست باشد بحث بطن حقایق است. و الا تعبیر به دعوت و کسوه و نطق را نمی شود با فناء تمام کرد. بنظر می رسد تعبیر ناظر به مواقف قیامت است که در صحنه هایی رسول الله و امیرالمومنین خوانده می شوند و در هیبت و لباس هایی خاص هستند و به آنها اجازه نطق داده می شود. این لباس ها تناسب با آن ماموریت ها دارد. در این صحنه رسول الله و حضرت امیر نطق و حرف هایی دارند که بستر اتفاقات در محشر می شود. البته تفصیل این بحث را باید در روایات بیشتر جستجو کرد.
در روایتی در تفسیر عیاشی فرموده: «عَنْ أَبِي مَعْمَرٍ السَّعْدِيِّ قَالَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ فِي صِفَةِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ يَجْتَمِعُونَ فِي مَوْطِنٍ يُسْتَنْطَقُ فِيهِ جَمِيعُ الْخَلْقِ فَلَا يَتَكَلَّمُ أَحَدٌ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَ قَالَ صَوَاباً فَيُقَامُ الرُّسُلُ فَيُسْأَلُ فَذَلِكَ قَوْلُهُ لِمُحَمَّدٍ ص فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهِيداً وَ هُوَ الشَّهِيدُ عَلَى الشُّهَدَاءِ وَ الشُّهَدَاءُ هُمُ الرُّسُل» یعنی در موقفی از مواقف قیامت صحنه ای می شود که خداوند همه را جمع می کند و استنطاق می کند و کسی اجازه حرف زدن ندارد الا اینکه قول صواب بدست او باشد و خداوند به او اذن دهد. در اینجا رسولان الهی بلند می شوند و حرف هایی دارند. و حضرت این موطن و نطق را به بحث اتمام حجت ها و مقام شهادت برای امت ها تطبیق می کنند.
در صحیحه معاویه بن وهب در محاسن فرموده: «عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً قَالَ نَحْنُ وَ اللَّهِ الْمَأْذُونُ لَهُمْ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ وَ الْقَائِلُونَ صَوَاباً قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ مَا تَقُولُونَ إِذَا كَلَّمْتُمْ قَالَ نُمَجِّدُ رَبَّنَا وَ نُصَلِّي عَلَى نَبِيِّنَا وَ نَشْفَعُ لِشِيعَتِنَا فَلَا يَرُدُّنَا رَبُّنَا» حضرت در این روایت فرمودند اولا در آن صحنه ما حق حرف زدن داریم و خدای رحمن از بستر رحمت ورزی خود اجازه تکلم به ما می دهد. ثانیا قول صواب و مصاب به واقع و بجا متعلق به حضرات است. ثالثا با بندگی در مقابل خدا و خضوع مقابل نبی اکرم ما صاحب شفاعت هستیم و این قول مصاب ماست.
لذا از مجموع این روایات اینطور فهم می شود که بحث کسوه و نطق بحث قیامت و حرف صواب زدن است. حرفی که بستر اتمام حجت ها و روشن شدن مقام ها و صفوف و بعد شفاعت از اهل ایمان است. نطق هایی که بستر اتمام حجت انبیاء با امت ها می شود و روشن می شود که چه کسی کم گذاشته است و انبیاء ماموریت های خود را ابلاغ کرده اند. حجت های الهی در این عالم با قوایی آمده اند و ماموریت هایی را بدوش گرفته اند و در قیامت هم موقف و ماموریت هایی دارند تا کار به بهشت و جهنم می رسد. از مهمترین کلیدهای این بحث مقام شهادت در روز قیامت است. بحث نطق در قیامت روایات متعددی که باید در جای خود بحث شود. والحمدلله…