بسم الله الرحمن الرحیم
تقریر درس شرح کتاب الحجه اصول کافی
آیةالله سیدمحمدمهدی میرباقری
جلسه شماره 195- 196
باب انهم ارکان الارض – روایت ابوصامت حلوانی؛ مکمل مباحث رکن الارض بودن امام و مسئله دابه الارض
3- روایت ابوصامت حلوانی
بحث در باب رکن الارض بودن امام بود. روایت سوم باب از ابوصامت حلوانی است که فرموده: «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى وَ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الرِّيَاحِيُّ عَنْ أَبِي الصَّامِتِ الْحُلْوَانِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ قَالَ: فَضْلُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ مَا جَاءَ بِهِ آخُذُ بِهِ وَ مَا نَهَى عَنْهُ أَنْتَهِي عَنْهُ جَرَى لَهُ مِنَ الطَّاعَةِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ مَا لِرَسُولِ اللَّهِ وَ الْفَضْلُ لِمُحَمَّدٍ الْمُتَقَدِّمُ بَيْنَ يَدَيْهِ كَالْمُتَقَدِّمِ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْمُتَفَضِّلُ عَلَيْهِ كَالْمُتَفَضِّلِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَ الرَّادُّ عَلَيْهِ فِي صَغِيرَةٍ أَوْ كَبِيرَةٍ عَلَى حَدِّ الشِّرْكِ بِاللَّهِ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ بَابُ اللَّهِ الَّذِي لَا يُؤْتَى إِلَّا مِنْهُ وَ سَبِيلُهُ الَّذِي مَنْ سَلَكَهُ وَصَلَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ كَذَلِكَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ بَعْدِهِ وَ جَرَى لِلْأَئِمَّةِ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ جَعَلَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْكَانَ الْأَرْضِ أَنْ تَمِيدَ بِأَهْلِهَا وَ عُمُدَ الْإِسْلَامِ وَ رَابِطَةً عَلَى سَبِيلِ هُدَاهُ لَا يَهْتَدِي هَادٍ إِلَّا بِهُدَاهُمْ وَ لَا يَضِلُّ خَارِجٌ مِنَ الْهُدَى إِلَّا بِتَقْصِيرٍ عَنْ حَقِّهِمْ أُمَنَاءُ اللَّهِ عَلَى مَا أَهْبَطَ مِنْ عِلْمٍ أَوْ عُذُرٍ أَوْ نُذُرٍ وَ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ عَلَى مَنْ فِي الْأَرْضِ يَجْرِي لآِخِرِهِمْ مِنَ اللَّهِ مِثْلُ الَّذِي جَرَى لِأَوَّلِهِمْ وَ لَا يَصِلُ أَحَدٌ إِلَى ذَلِكَ إِلَّا بِعَوْنِ اللَّهِ»
روایت از جهت سندی مشکل دارد زیرا ولو علی بن حسان مشکلی ندارد زیرا این همان واسطی است که ثقه است. ولی ابوعبدالله ریاحی مجهول است و نیز ابوصامت ریاحی هم توثیق نشده است.
اما از جهت دلالی بیشتر فقرات صدر روایت در دو روایت دیگر باب اشاره شده است. اولا فرموده امیرالمومنین مقام امر و نهی مانند رسول الله دارند و همه ولو ائمه بعدی به آن ملتزم هستند؛ کسی حق تعیب و اشکال کردن و خدشه در سیره ایشان را ندارد. ثانیا فرمودند اگر کسی خود را بر حضرت امیر مقدم کند این تقدم بر خدا و رسول است و نیز اگر حکم او را رد کند این در حد شرک بالله است. ثالثا فرموده رسول الله و اهل بیت سبیل و باب الهی هستند و راه دیگری در بندگی و سیر الی الله نیست.
بعد فرمودند امام رکن زمین است و آرامش زمین به امام است. این عبارت را قدری در شرح دو روایت قبل بحث کردیم. در ادامه فرموده امام عمود اسلام است. یعنی ستون برای برپایی اسلام است. اسلام بر ولایت حضرات تکیه کرده است. و بعد فرمودند امام رابط بر سبیل هدایت الهی است. یعنی امام راه الهی را سفت و محکم کرده و مراقبت از آن خواهد کرد. مراقبتی که مردم از مسیر الهی خارج نشوند و دشمن به مرزهای ایمان هجوم نیاورد.
در ادامه فرمودند اگر کسی به وادی ضلال برسد، جایی در حق امام کوتاهی کرده و کم گذاشته است. بدون دلیل انسان به وادی ضلال نمی افتد. امام حجت خداست و بستر هدایت ما را فراهم کرده است. کسیکه به این اقدام امام بی توجهی کند خودش مقصر است و در حق امام کوتاهی کرده است. خداوند در اضلال انسان ها به آنها ظلم نکرده است. خودشان خواستند که از امام جدا شوند. بعد فرمودند امام امین الله است و امانت های الهی در دست اوست. از انذارها و عذرها و علم ها و… این مقام ویژه ای است که هر کسی به این مقام نرسد و باید عون و امداد ویژه خدا در میان باشد.
بعد حضرت به جملات حضرت امیر اشاره می کنند: «وَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ أَنَا قَسِيمُ اللَّهِ بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ لَا يَدْخُلُهَا دَاخِلٌ إِلَّا عَلَى حَدِّ قَسْمِي وَ أَنَا الْفَارُوقُ الْأَكْبَرُ وَ أَنَا الْإِمَامُ لِمَنْ بَعْدِي وَ الْمُؤَدِّي عَمَّنْ كَانَ قَبْلِي لَا يَتَقَدَّمُنِي أَحَدٌ إِلَّا أَحْمَدُ وَ إِنِّي وَ إِيَّاهُ لَعَلَى سَبِيلٍ وَاحِدٍ إِلَّا أَنَّهُ هُوَ الْمَدْعُوُّ بِاسْمِهِ وَ لَقَدْ أُعْطِيتُ السِّتَّ عِلْمَ الْمَنَايَا وَ الْبَلَايَا وَ الْوَصَايَا وَ فَصْلَ الْخِطَابِ وَ إِنِّي لَصَاحِبُ الْكَرَّاتِ وَ دَوْلَةِ الدُّوَلِ وَ إِنِّي لَصَاحِبُ الْعَصَا وَ الْمِيسَمِ وَ الدَّابَّةُ الَّتِي تُكَلِّمُ النَّاس»
حضرت می فرمود: تقسیم بهشت و جهنم و حق و باطل بر محور من خواهد بود. همه داشته های پیشینیان در دست من است و از دست من جاری می شود لذا من امام بعد از خودم خواهم بود. احدی بر من پیشی نگرفته است الا نبی اکرم؛ و من و ایشان بر یک راه هستیم الا اینکه ایشان مقام ویژه ای دارند و اسم خاصی برای ایشان برده شده است.
بعد حضرت به اموری خاص اشاره می کنند. علم منایا و بلایا و وصایا و فصل خطاب. این عناوین ناظر به مقام حکم و علم امام است و در ابواب مرتبط با علم بحث خواهیم کرد. ولی روشن است که چنین کسی صاحب این مقام ویژه است که قسیم بهشت و جهنم می شود و می تواند صف های در این مقیاس جدا کند. امام با این مختصات است که باب و سبیل و رابط و عمود اسلام می شود.
در ادامه فرمودند: من صاحب کرات و دولتی خاص هستم؛ من صاحب عصا و میسم هستم. و من آن دابه و جنبنده ای هستم که قرآن اشاره کرده است. اینها مقاماتی است که مناسب است اینجا قدری توضیح دهیم.
بررسی عبارت صاحب الکرات و دوله الدول
در معنای تعبیر صاحب الکرات چند احتمال ذکر شده است. مرحوم مجلسی فرمودند معنای اول این است که کرّه به معنای حمله کردن در قتال باشد. لذا حضرت صاحب حمله های مکرر در صحنه های قتال بودند و پیروزی در مقابل دولت های مختلف بدست ایشان بوده است. «فإنه كان الغلبة في الحروب بسببه، أو إني صاحب الغلبة على أهل الغلبة في الحروب»
معنای دوم این است که من صاحب علم به کرات و دولت هستم. «إني صاحب علم كل كرة و دولة، أي أعلم أحوال أصحاب القرون الماضية و الباقية إلى يوم القيامة من أهل الدين و الدنيا» در این معنا کلمه علم در تقدیر گرفته شده است و مقصود کره و دولت ها همه ادوار و رفت و آمد امت هاست.
معنای سوم این است که من صاحب کرات و رجعت هایی در دنیا هستم و همین سبب دولت و غلبه جریان های حق می باشد. «إني أرجع إلى الدنيا مرات شتى لأمور وكلني الله بها، و كانت غلبة الأنبياء على أعاديهم و نجاتهم من المهالك بسبب التوسل بنوري و أنوار أهل بيتي، أو يكون دولة الدول أيضا إشارة إلى الدولات الكائنة في الكرات و الرجعات» از عبارت ایشان اینطور فهم می شود که ایشان کرات را به رجعات پیش رو معنا کرده اند. اما در تعبیر «دوله الدول» دو معنا را فرمودند. اول اینکه دولت ها مقصود دولت های انبیاء سابق بوده که به نصرت حضرت امیر این غلبه ها بدست آمده است و آنها با توسل به نور حضرت کار را جلو برده اند. احتمال دوم این است که مقصود از دوله الدول، غلبه هایی است که در آینده با رجعت خود حضرت رخ می دهد.
ایشان به روایتی هم اینجا استشهاد می کنند. در خطبه ای از خود حضرت امیر نقل شده است که فرمودند انبیاء همه برمی گردند و من را در زمان ظهور کمک می کنند. این میثاقی است که خدا از آنها گرفته است که در سوره آل عمران اشاره شده است. خدا به آنها وعده استخلاف داده است و در این دوران برای انبیاء و رسل حاصل خواهد شد. بعد می فرمایند: «وَ إِنَّ لِي الْكَرَّةَ بَعْدَ الْكَرَّةِ وَ الرَّجْعَةَ بَعْدَ الرَّجْعَةِ وَ أَنَا صَاحِبُ الرَّجَعَاتِ وَ الْكَرَّاتِ وَ صَاحِبُ الصَّوْلَاتِ وَ النَّقِمَاتِ وَ الدُّولَاتِ الْعَجِيبَاتِ» یعنی من کره و رجعت هایی داریم و در این رجعت ها دولت هایی هم به من عطا شده است. این تعبیر هم با دوران انبیاء سابق می سازد و هم با دولت های حقی که بعد از ظهور شکل می گیرد.
اما مرحوم ملاصالح هم معنایی در حاشیه دارند. فرمودند: مقصود این است که موجودات مواجهه های متعددی با من داشته اند. «هو صاحب الكرّات لعرض كلّ أحد عليه مرّات مرّة عند كونه روحا مجرّدا نورانيّا في عالم القدس حيث عرض عليه الملائكة فوحّدوه لتوحيده و سبّحوه لتسبيحه و هلّلوه لتهليله. و مرّة في الميثاق أخذ منهم العهد بولايته و مرّة في الرّحم إذ لا يتصوّر أحد إلّا بحضوره. و مرّة في غدير خمّ حيث أخذ له الولاية عن الحاضرين و أمر بتبليغ ذلك إلى الغائبين. و مرّة عند الموت فإنّه يحضر موت كلّ أحد و مرّة في القيامة فإنّه يعرض عليه كلّ أحد فمن قبله فهو مقبول و من ردّه فهو مردود» مواجهه ملائکه با حضرت. مواجهه انسان ها در میثاق. مواجهه با حضرت در عالم رحم. مواجهه مردم با حضرت در غدیر و نیز مواجهه با حضرت در هنگام مرگ و قیامت.
اقول: بنظر ما احتمال سوم مرحوم مجلسی به لسان روایت نزدیک تر است و مویداتی دارد. کره اصطلاح در رجعت و حضورهای مکرر است؛ خصوصاً که در کنار تعبیر دولت و غلبه و چرخش قدرت ها آمده است. در روایاتی بیان شده است که پیروزی های انبیاء با توسل به اهل بیت و حضرت امیر واقع می شده است. این در واقع حضور قوای حضرت در پیروزی هاست. نیز روایاتی داریم که از کرات و رجعت های حضرت در پیش رو بحث کرده است. فراجع. لذا هردو احتمالی که در معنای سوم ذکر شده است بعید نیست در روایت مقصود نظر باشد.
اما معنایی که مرحوم ملاصالح از مواجهه های متعدد با امیرالمومنین بیان کرده اند ثبوتاً حرف تمامی است ولی اینکه این مواجهه ها را ما به بحث کرات و رجعات معنا کنیم قدری مشکل است.
بررسی عبارت دابه الارض
اما نکته دیگری که در روایت باید معنا شود و بحث مفصلی است بحث دابه الارض بودن حضرت امیر است. ما روایات مکرری داریم که این عنوان که در سوره مبارکه نمل بیان شده است بر حضرت تطبیق شده است. ابتدا به آیات اشاره ای می کنیم و بعد روایات را بررسی می کنیم.
در سیاق این آیات فرموده: «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَقُصُّ عَلى بَني إِسْرائيلَ أَكْثَرَ الَّذي هُمْ فيهِ يَخْتَلِفُونَ (76) وَ إِنَّهُ لَهُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ (77) إِنَّ رَبَّكَ يَقْضي بَيْنَهُمْ بِحُكْمِهِ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْعَليمُ (78) فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبينِ (79) إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرينَ (80) وَ ما أَنْتَ بِهادِي الْعُمْيِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ يُؤْمِنُ بِآياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ»
یعنی هدایت الهی بدست نبی اکرم به اهل کتاب رسیده است و در موطن اختلافات بین خودشان حقانیت خود را اثبات می کند. اگر قدری توجه کنند حقانیت قرآن برای آنها روشن می شود. ولی اینها کر و کور شده اند. به آیاتی که برای آنها فرستادیم توجه نمی کنند و دیگر گوشی برای شنیدن ندارند. اینها میت هایی هستند که دیگر نمی شنوند. بعد هم فرموده شما فقط می توانید کسی که ایمانی به آیات الهی دارد را نجات دهید.
در ادامه آیات فرموده: «وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ (82) وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا فَهُمْ يُوزَعُونَ (83) حَتَّى إِذا جاؤُ قالَ أَ كَذَّبْتُمْ بِآياتي وَ لَمْ تُحيطُوا بِها عِلْماً أَمَّا ذا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (84) وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ بِما ظَلَمُوا فَهُمْ لا يَنْطِقُونَ»
وقتی موعد وعده الهی رسید، خداوند دابّه و جنبنده ای را از زمین برای آنها خارج می کند که با این افرادی که ادبار کرده بودند و دیگر سمعی نداشتند، تکلم کند. کسی است که در این موطن خاص، علمی داشته و حق حرف زدن دارد. و بعد هم از عدم یقین ورزی نسبت به آیات الهی بحث شده است. در ادامه نیز از یوم الحشری بحث شده است که عده ای را خداوند می آورد که اینها بستر تکذیب آیات در اقوام بودند؛ با آنها حرف زده می شود که شما چطور آیات من را تکذیب کردید درحالیکه احاطه علمی نداشتید و حرف بیجا زدید؟! و اینجا نیز دوباره فرموده بر اینها نیز قول و وعده الهی واقع می شود و اینها حق حرف زدن ندارند.
تبیین کلام تفسیر المیزان ذیل آیه شریفه
مرحوم علامه طباطبائی ذیل این آیات شریفه فرمودند سیاق آیات در مورد مسئله نزول آیات الهی و ایمان و یقین به آن و یا کفر و تکذیب در مقابل آنهاست. انبیاء با اتمام حجت می کنند و آیات را به سمع و بصر ما می رسانند ولی کسیکه انکار و ادبار کند دیگر سمع و بصری برای او نمی ماند. میت می شود و خداوند او را هدایت نمی کند.
بعد فرمودند ضمیر «وقع القول علیهم» به همین افرادی برگشت می کند که سمع و بصری برای آیات الهی ندارند. و تعبیر «أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لايُوقِنُونَ» را در مقام تعلیل گرفته اند. یعنی وقتی که دیگر اینها اهل یقین به آیات ما نیستند ما برای آنها دابه الارض را اخراج می کنیم. در نقطه ای که دیگر اینها چشم و گوشی برای آیات ما ندارند ما به نحو دیگری با آنها برخورد می کنیم. لکن در زمانی که آن قول الهی بر آنها واقع شود.
در مورد «وقع القول علیهم» ایشان فرمودند وعده ای الهی است که قبلاً به آنها گفته شده است. فرمودند از قرائن و فضای این آیات بنظر می رسد قول الهی آیه شریفه: «سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَق» باشد. یعنی برای کفار ما بزودی آیاتی می آوریم که برای آنها روشن شود که آنچه خداوند و دعوت او حق است. این وعده الهی است و کار به مرحله ای خاص می رسد که خداوند می خواهد آیات ویژه به آنها برای پایان کار نشان دهد، اینجاست که این قول در مورد آنها واقع می شود. بعد فرمودند این ارائه آیات ویژه در این وعده الهی همان خروج دابه الارض است. موجود خاصی که از زمین بیرون می آید و با آنها تکلم می کند.
در واقع ما آیات مختلفی را برای هدایت اینها فرستادیم ولی وقتی که به این آیات توجه نمی کنند و متذکر نمی شوند، ما در مرحله نهایی آیه ای می آوریم که دیگر نمی توانند انکار کنند و روشن می شود که دعوت خدا و انبیاء حق بوده است. یعنی روشن است که این آیات ویژه دیگر از جنس آیات قبلی نیست که انکار پذیر باشد. لکن این مرحله از نزول آیه در عین اینکه حرف را تمام می کند ولی دیگر فایده ای برای اینها ندارد و ایمان به آن واقع نمی شود بلکه فقط روشن شدن حقایق است. لذا اثرش این است که بهانه های شان تمام می شود و حرفی برای زدن ندارند.
البته تعبیر سوره فصلت آیات در آفاق و انفس است نه یک آیه خاص. لکن ممکن است ایشان توجیه کنند که وقتی این آیه ویژه الهی خروج می کند همه آیاتی بیرونی و درونی انسان، زنده می شوند. یعنی در پرتو این آیه ویژه الهی، همه آیات برای انسان زنده می شود و دلالت دارد. وقتی امام تجلی ویژه می کند همه عالم را با خود آیه می کند. آیه اکبر الهی امیرالمومنین است. نور امام است که به همه عالم می تابد و آنها را آیه می کند و الا در وادی ظلمات که چیزی پیدا نیست. در امت فرعون که آیات الهی دیده نمی شود الا اینکه حضرت موسایی ظهور کند و پرده ها را کنار بزند تا بتوانند عالم را درست ببینند.
در انتها هم فرمودند این مطلب چیزی است که از آیات قرآن بدست می آید ولی اینکه این دابه چه کسی است و چه مختصاتی دارد و… از اینجا بدست نمی آید. لذا باید به تفصیلات آن در روایات رجوع شود. بلکه فرمودند جنس بیان رمزنگاری نشده است که انگار در فضای ابهام این جریان بیان شود.
روایات دابه الارض
اما در روایات ذیل آیه شریفه نکاتی بیان شده است. در تفسیر قمی و کتب دیگر نقل شده است: «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ رَجُلٌ لِعَمَّارِ بْنِ يَاسِرٍ يَا أَبَا الْيَقْظَانِ آيَةٌ فِي كِتَابِ اللَّهِ قَدْ أَفْسَدَتْ قَلْبِي وَ شَكَّكَتْنِي قَالَ عَمَّارٌ وَ أَيُّ آيَةٍ هِيَ قَالَ قَوْلُ اللَّهِ: وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ، الْآيَةَ فَأَيُّ دَابَّةٍ هِيَ قَالَ عَمَّارٌ وَ اللَّهِ مَا أَجْلِسُ وَ لَا آكُلُ وَ لَا أَشْرَبُ حَتَّى أُرِيَكَهَا: فَجَاءَ عَمَّارٌ مَعَ الرَّجُلِ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ هُوَ يَأْكُلُ تَمْراً وَ زَبَداً، فَقَالَ لَهُ يَا أَبَا الْيَقْظَانِ هَلُمَّ فَجَلَسَ عَمَّارٌ وَ أَقْبَلَ يَأْكُلُ مَعَهُ، فَتَعَجَّبَ الرَّجُلُ مِنْهُ، فَلَمَّا قَامَ عَمَّارٌ قَالَ لَهُ الرَّجُلُ سُبْحَانَ اللَّهِ يَا أَبَا الْيَقْظَانِ حَلَفْتَ أَنَّكَ لَا تَأْكُلُ وَ لَا تَشْرَبُ وَ لَا تَجْلِسُ حَتَّى تُرِيَنِيهَا، قَالَ عَمَّارٌ قَدْ أَرَيْتُكَهَا إِنْ كُنْتَ تَعْقِل» در این روایت روشن است که دابه الارض به حضرت امیر تطبیق شده است.
نیز در صحیحه ابابصیر در تفسیر قمی فرموده: «حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ انْتَهَى رَسُولُ اللَّهِ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ هُوَ نَائِمٌ فِي الْمَسْجِدِ قَدْ جَمَعَ رَمْلًا وَ وَضَعَ رَأْسَهُ عَلَيْهِ فَحَرَّكَهُ بِرِجْلِهِ ثُمَّ قَالَ لَهُ: قُمْ يَا دَابَّةَ اللَّهِ فَقَالَ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ يُسَمِّي بَعْضُنَا بَعْضاً بِهَذَا الِاسْمِ فَقَالَ: لَا وَ اللَّهِ مَا هُوَ إِلَّا لَهُ خَاصَّةً وَ هُوَ الدَّابَّةُ الَّتِي ذَكَرَ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ ثُمَّ قَالَ يَا عَلِيُّ إِذَا كَانَ آخِرُ الزَّمَانِ أَخْرَجَكَ اللَّهُ فِي أَحْسَنِ صُورَةٍ وَ مَعَكَ مِيسَمٌ تَسِمُ بِهِ أَعْدَاءَكَ، فَقَالَ رَجُلٌ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ إِنَّ النَّاسَ يَقُولُونَ هَذِهِ الدَّابَّةُ إِنَّمَا تَكْلِمُهُمْ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ كَلَمَهُمُ اللَّهُ فِي نَارِ جَهَنَّمَ إِنَّمَا هُوَ يُكَلِّمُهُمْ مِنَ الْكَلَامِ وَ الدَّلِيلُ عَلَى أَنَّ هَذَا فِي الرَّجْعَةِ قَوْلُهُ وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا فَهُمْ يُوزَعُونَ حَتَّى إِذا جاؤُ قالَ أَ كَذَّبْتُمْ بِآياتِي وَ لَمْ تُحِيطُوا بِها عِلْماً أَمَّا ذا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ قَالَ الْآيَاتُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةُ فَقَالَ الرَّجُلُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ إِنَّ الْعَامَّةَ تَزْعُمُ أَنَّ قَوْلَهُ وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً عَنَى يَوْمَ الْقِيَامَةِ، فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ أَ فَيَحْشُرُ اللَّهُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً وَ يَدَعُ الْبَاقِينَ لَا، وَ لَكِنَّهُ فِي الرَّجْعَةِ، وَ أَمَّا آيَةُ الْقِيَامَةِ فَهِيَ وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَدا»
در این روایت چند نکته بیان شده است. اولاً دابه الارض به حضرت امیر معنا شده است که در هیبت و سیمای خاصی که بهترین صورت هاست، ظاهر خواهد شد. ثانیاً این اتفاق در قیامت نیست بلکه در آخر الزمان است. ثالثا همراه با حضرت میسم خواهد بود که با آن دشمنان خود را نشانه گذاری می کند که این کافر است. رابعا فرموده حضرت وقتی ظاهر می شوند تکلمی دارند و صحبت هایی با انسان ها خصوصاً کفار دارند. خامسا فرموده آیه بعدی در همین سوره هم نشان می دهد که این تکلم مرتبط با مسئله رجعت است همانطور که در آیه بعد که خروجی فوجی از کفار است به رجعت معنا شده است. سادسا آیات در باطن این سیاق حضرات هستند که برای دلالت و هدایت نزد مردم آمدند ولی عده ای تکذیب کردند و عده ای هم پشت کردند و گوش نکردند. و این آیات در روزی خاص در قالب دابه الارض خود را نشان می دهد.
نیز در تفسیر عیاشی از فضلاء نقل کرده است: «عَنْ زُرَارَةَ وَ حُمْرَانَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها قَالَ طُلُوعُ الشَّمْسِ مِنَ الْمَغْرِبِ وَ خُرُوجُ الدَّابَّةِ وَ الدُّخَانُ وَ الرَّجُلُ يَكُونُ مُصِرّاً وَ لَمْ يَعْمَلْ عَلَى الْإِيمَانِ ثُمَّ تَجِيءُ الْآيَاتُ فَلَا يَنْفَعُهُ إِيمَانُهُ» بعید نیست از این روایت استفاده شود که خروج دابه در مرحله ای است که دیگر ایمان نفعی ندارد و فرد در نقطه اصرار بر مسیر خود است و لذا بزرگترین آیات هم می آید ولی برای او فایده ای ندارد. محتوای دابه به عدم نفع ایمان گره خورده است.
در منتخب البصائر هم این تعبیر نقل شده است: «عن ابان بن ابی عیاش عن ابی الطفیل عن امیرالمومنین فی حدیث قال يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَخْبِرْنِي عَنْ حَوْضِ النَّبِيِّ ص فِي الدُّنْيَا أَمْ فِي الْآخِرَةِ فَقَالَ بَلْ فِي الدُّنْيَا قُلْتُ فَمَنِ الذَّائِدُ عَنْهُ فَقَالَ أَنَا بِيَدِي فَلْيَرِدَنَّهُ أَوْلِيَائِي وَ لْيُصْرَفَنَّ عَنْهُ أَعْدَائِي وَ فِي رِوَايَةٍ أُخْرَى وَ لَأُورِدَنَّهُ أَوْلِيَائِي وَ لَأَصْرِفَنَّ عَنْهُ أَعْدَائِي فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ مَا الدَّابَّةُ قَالَ يَا أَبَا الطُّفَيْلِ الْهُ عَنْ هَذَا فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَخْبِرْنِي بِهِ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ هِيَ دَابَّةٌ تَأْكُلُ الطَّعَامَ وَ تَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ وَ تَنْكِحُ النِّسَاءَ فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ هُوَ قَالَ هُوَ زِرُّ الْأَرْضِ الَّذِي تَسْكُنُ الْأَرْضُ بِهِ قُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ هُوَ قَالَ صِدِّيقُ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ فَارُوقُهَا وَ رِبِّيُّهَا وَ ذُو قَرْنَيْهَا قُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ هُوَ قَالَ الَّذِي قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ وَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ وَ الَّذِي جاءَ بِالصِّدْقِ وَ الَّذِي صَدَّقَ بِهِ وَ النَّاسُ كُلُّهُمْ كَافِرُونَ غَيْرَهُ…»
در این روایت هم بیان شده اولا دابه الارض خود حضرت است و از جنس انسان خواهد بود. ثانیا در کنار حوض کوثر در دنیا و محیط تطهیر امت حضرت است. ثالثا فرموده دابه الارض همان کسی است که رکن و اساس زمین است و زمین به همان آرامش می گیرد. شبیه تعبیر رکن الارض در این روایت آمده است. رابعا در ادامه فرموده این امام کسی است که فاروق و شاهد این امت است و حجت با او تمام شده و صف ایمان و کفر جدا می شود.
صاحب مجمع هم فرموده: «في قوله تعالى وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أي وجب العذاب و الوعيد عليهم و قيل معناه إذا صاروا بحيث لا يفلح أحد منهم و لا أحد بسببهم و قيل إذا غضب الله عليهم و قيل إذا نزل العذاب بهم عند اقتراب الساعة أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تخرج بين الصفا و المروة فتخبر المؤمن بأنه مؤمن و الكافر بأنه كافر و عند ذلك يرتفع التكليف و لا تقبل التوبة و هو علم من أعلام الساعة و قيل لا يبقى مؤمن إلا مسحته و لا يبقى منافق إلا خطمته تخرج ليلة جمع و الناس يسيرون إلى منى»
بعد چند مرسله را نقل کرده است: «سُئِلَ عَلِيٌّ عَنِ الدَّابَّةِ فَقَالَ أَمَا وَ اللَّهِ مَا لَهَا ذَنَبٌ وَ إِنَّ لَهَا لَلِحْيَةً وَ فِي هَذَا إِشَارَةٌ إِلَى أَنَّهَا مِنَ الْإِنْسِ» یعنی دابه الارض در قالب انسان خواهد بود.
و «عَنْ حُذَيْفَةَ عَنِ النَّبِيِّ قَالَ: دَابَّةُ الْأَرْضِ طُولُهَا سِتُّونَ ذِرَاعاً لَا يُدْرِكُهَا طَالِبٌ وَ لَا يَفُوتُهَا هَارِبٌ فَتَسِمُ الْمُؤْمِنَ بَيْنَ عَيْنَيْهِ فَتَكْتُبُ بَيْنَ عَيْنَيْهِ مُؤْمِنٌ وَ تَسِمُ الْكَافِرَ بَيْنَ عَيْنَيْهِ فَتَكْتُبُ بَيْنَ عَيْنَيْهِ كَافِرٌ وَ مَعَهَا عَصَا مُوسَى وَ خَاتَمُ سُلَيْمَانَ فَتَجْلُو وَجْهَ الْمُؤْمِنِ بِالْعَصَا وَ تَحْطِمُ أَنْفَ الْكَافِرِ بِالْخَاتَمِ حَتَّى يُقَالَ يَا مُؤْمِنُ وَ يَا كَافِرُ» در این روایت بیان شده که خلائق مواجهه با این دابه الارض خواهند داشت و او با عصا میسم خواهد بود و اینها ابزار تفکیک مومن و کافر است و تکلیف صف ایمان و کفر را معلوم و نهایی می کند.
نیز در مرسله دیگری فرموده: «وَ رُوِيَ عَنِ النَّبِيِّ أَنَّهُ يَكُونُ لِلدَّابَّةِ ثَلَاثُ خَرْجَاتٍ مِنَ الدَّهْرِ فَتَخْرُجُ خُرُوجاً بِأَقْصَى الْمَدِينَةِ فَيَفْشُو ذِكْرُهَا فِي الْبَادِيَةِ وَ لَا يَدْخُلُ ذِكْرُهَا الْقَرْيَةَ يَعْنِي مَكَّةَ ثُمَّ تَمْكُثُ زَمَاناً طَوِيلًا ثُمَّ تَخْرُجُ خَرْجَةً أُخْرَى قَرِيباً مِنْ مَكَّةَ فَيَفْشُو ذِكْرُهَا فِي الْبَادِيَةِ وَ يَدْخُلُ ذِكْرُهَا الْقَرْيَةَ يَعْنِي مَكَّةَ ثُمَّ صَارَ النَّاسُ يَوْماً فِي أَعْظَمِ الْمَسَاجِدِ عَلَى اللَّهِ حُرْمَةً وَ أَكْرَمِهَا عَلَى اللَّهِ يَعْنِي الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ لَمْ تَرُعْهُمْ إِلَّا وَ هِيَ فِي نَاحِيَةِ الْمَسْجِدِ تَدْنُو وَ تَرْغُو مَا بَيْنَ الرُّكْنِ الْأَسْوَدِ إِلَى بَابِ بَنِي مَخْزُومٍ عَنْ يَمِينِ الْخَارِجِ فِي وَسَطٍ مِنْ ذَلِكَ فَيُرْفَضُ النَّاسُ عَنْهَا وَ تَثْبُتُ لَهَا عِصَابَةٌ عَرَفُوا أَنَّهُمْ لَنْ يُعْجِزُوا اللَّهَ فَخَرَجَتْ عَلَيْهِمْ تَنْفُضُ رَأْسَهَا مِنَ التُّرَابِ فَمَرَّتْ بِهِمْ فَجَلَّتْ عَنْ وُجُوهِهِمْ حَتَّى تَرَكَتْهَا كَأَنَّهَا الْكَوْكَبُ الدُّرِّيُّ ثُمَّ وَلَّتْ فِي الْأَرْضِ لَا يُدْرِكُهَا طَالِبٌ وَ لَا يُعْجِزُهَا هَارِبٌ حَتَّى إِنَّ الرَّجُلَ يَقُومُ فَيَتَعَوَّذُ مِنْهَا بِالصَّلَاةِ فَتَأْتِيهِ مِنْ خَلْفِهِ فَتَقُولُ يَا فُلَانُ الْآنَ تُصَلِّي فَيُقْبِلُ عَلَيْهَا بِوَجْهِهِ فَتَسِمُهُ فِي وَجْهِهِ فَيَتَجَاوَرُ النَّاسُ فِي دِيَارِهِمْ وَ يَصْطَحِبُونَ فِي أَسْفَارِهِمْ وَ يَشْتَرِكُونَ فِي الْأَمْوَالِ يُعْرَفُ الْمُؤْمِنُ مِنَ الْكَافِرِ فَيُقَالُ لِلْمُؤْمِنِ يَا مُؤْمِنُ وَ لِلْكَافِرِ يَا كَافِرُ» یعنی دابه خروج هایی دارد و افراد را تسمیه به کافر و مومن می کند.
اشارات نهایی بحث دابه الارض
در انتها اشاره می کنیم اولا کلیات بیان علامه طباطبائی در فضای اتیان آیات و کفر به آیات در مقابل یقین و نیز خروج دابه الارض قابل قبول است. هرچند تطبیق قول به آیه سوره فصلت و… اینها محل بحث است. لکن روشن است که بعد از مراحل رویت آیات مختلف الهی، در قرب قیامت و پایان زمین یک ظهور دیگری از آیات الهی در قالب دابه الارض خواهد بود.
ثانیا اینکه خروج دابه در این مرحله صرفاً برای تعجیز باشد روشن نیست. تعبیر آیه «اخرج لهم» است. یعنی شاید در قرب قیامت خداوند آیات ویژه ای قرار می دهد که مانند فرصت ها نهایی برای انسان است. یعنی کسانیکه چشم و گوشی ندارند و به خود آسیب زده اند، اینها هم بتوانند باز حقیقت را یکبار دیگر ببینند. ولی اگر باز هم انکار کنند، این دیگر پایان مرحله اتمام حجت است و بعد از آن صف بندی ایمان و کفر نهایی می شود.
ثالثا از روایات متعددی استفاده می شود که این دابه الارض امیرالمومنین است و به مسئله رجعت تطبیق شده است. حضرت در هیبت و صورت ویژه ای برگشت می کنند و ماموریت نهایی در زمین باید انجام دهند.
رابعا نکته مهم این است که مفاد روایات این است که این رجعت بستر اتمام حجت های نهایی و جدا شدن صف ایمان و کفر و آشکار شدن این حقیقت است. به نحوی که مومن و کافر کاملاً روشن می شود. و این مسئله در روایات با بحث عصا و میسم و فاروق و اتمام حجت و… بیان شده است. در واقع این بحث مرتبط با مسئله قسیم الجنه و النار است که بر محور ولایت امیرالمومنین قرار است ایمان و کفر تمام شود.
خامسا در روایت تفسیر قمی فرموده آیات در باطن در واقع ائمه هستند. یعنی اولیاء الهی، حقیقت آیات خدا هستند که بستر دلالت و هدایت می شوند لکن در قرب قیامت و آخرالزمان ظرفیت دلالت با این آیات تمام می شود، لذا خداوند آیه ویژه از اولیاء خود را نشان می دهد که صف های کاملاً جدا شوند و دیگری حرفی برای زدن و بهانه ای در کار نباشد.
تتمه: بررسی سیاق این آیات و نکات مربوط به اهل ادبار و تکذیب آیات و… باید جدا بحث شود و سوالات جدی در این آیات هست. اینکه تعبیر «یوم نحشر من کل امه فوجا» قبل از قیامت است یا خیر و اینکه مربوط به همان افرادی است که دابه الارض را برای آنها خارج کردیم یا خیر. و نیز تعبیر «فهم لاینطقون» در پایان این آیات مربوط به کدام صحنه است و چه ارتباطی با خروج دابه الارض دارد و… اینها بحث هایی است که در جای خود باید بیشتر بحث شود و فعلاً به همین میزان بسنده شد. والحمدلله…