حدیث سوم
2-10-1397
وَ فِي عِقَابِ الْأَعْمَالِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَيْسَ النَّاصِبُ مَنْ نَصَبَ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ- لِأَنَّكَ لَا تَجِدُ أَحَداً يَقُولُ أَنَا أُبْغِضُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ- وَ لَكِنَّ النَّاصِبَ مَنْ نَصَبَ لَكُمْ وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّكُمْ تَتَوَلَّوْنَّا وَ أَنَّكُمْ مِنْ شِيعَتِنَا.
وَ فِي الْعِلَلِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ مِثْلَهُ وَ فِي صِفَاتِ الشِّيعَةِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ عَنْ عَمِّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مِثْلَهُ
همانطور که بیان شد مرحوم شیخ حر روایات غنائم و ناصب را در یک باب قرار داده اند اما مرحوم بروجردی این دو را جدا بیان کرده اند و برای ناصب باب جداگانه ای قرارداده اند
اینکه باید خمس مال اخذ شده از ناصب را از ابتدا پرداخت کرد یا بعد از موونه باید آن را پرداخت کرد محل بحث در بین فقهاست که منشا آن همین است که آیا ملحق به خمس غنائم است یا ملحق به خمس فوائد و ارباح مکاسب است که از تبویب مرحوم شیخ حر میتوان استفاده کرد که ایشان قائل به این هستند که ملحق به غنائم است لذا میتوان احکام خمس غنیمت را در آن جاری کرد بخلاف جامع الاحادیث که روایات ناصب را جداگانه بیان کرده است
نکته دیگر اینکه مرحوم شیخ حر سه حدیث در این باب درباره ناصب بیان کرده اند که یکی از این روایات دال بر عدم حلیت اموال ناصب و تعلق خمس به اموالی است که از او اخذ میشود و دو روایت دیگر در تفسیر ناصب است
روایتی که دلالت دارد که مال ناصب حرمت ندرد و متعلق خمس است روایت ششم است که به طریق دیگری هم در شماره هفتم نقل شده است که میفرماید «خُذْ مَالَ النَّاصِبِ حَيْثُمَا وَجَدْتَهُ وَ ادْفَعْ إِلَيْنَا الْخُمُسَ و این روایت شماره سوم و روایت شماره چهاردهم در تفسیر ناصب است
در این روایت تعمیم در معنی ناصب داده شده است و روایت چهاردهم تعمیم بیشتری در معنی ناصب داده است که باید هردو مورد بررسی قرار بگیرد
در این روایت ناصب به نحوه دیگری تعریف شده است که متفاوت با چهاردهم است لذا در هریک باید بحث کرد که آیا ناظر به موضوع خمس و امثال ذلک هست یا نه بنابر این دو بحث را در جای خود مورد دقت قرار داد یکی اینکه مال ناصب محترم است یا خیر و دوم روایت چهاردهم است که آیا احکام ظاهریه ناصب هم شامل ناصبی به معنایی که در آن روایت آمده است میشود یا خیر اما
بررسی فرازهای روایت شریفه
«لیس الناصب من نصب لنا»
نصب در لغت به معنی عداوت یا اقامه شیء است و سپس در خصوص دشمنی کردن استعمال شده است سپس در اثر کثرت استعمال به معنی خصوص عداوت است و در این روایت هم ظاهرا همین است که مراد از ناصب شخصی است که دشمنی میکند
روشن است که این روایت دلالت دارد که در زمان امام صادق علیه السلام وضع به جایی رسیده است که کسی اظهار عداوت علنی نسبت به اهل بیت علیهم السلام نمیکرده است که این محصول عاشورا و ادامه آن توسط حضرت زین العابدین و امام باقر علیه السلام است ولی در زمان قبل ایشان مخصوصا بعد پیامبر صلی الله علیه وآله این عداوت به صورت آشکار وجود داشته است
مصداق روشن و اتم ناصبی کسی است که اولا نسبت به یکی از ائمه علیهم السلام بغض داشته باشد و ثانیا آنرا اظهار کند و ثالثا تدین به این امر پیدا کند همانند خوارج و همه احکام ناصبی شامل چنین شخصی میشود، اما کلام در مواردی است که بغض داشته باشد ولی اظهار نکند یا اینکه اظهار هم بکند ولی تدین به آن نداشته باشد یعنی برسر خلافت و امثال ذلک با ائمه علیهم السلام دشمنی داشته باشند که باید بحث شود که آیا احکام ناصب همانند نجاست شامل اینچنین شخصی نیز میشود یا نه، همچنین ممکن است گفته شود اگر عداوت و دشمنی کردن بدون بغض باشد نیز محل کلام است که در آنجا ابتدا باید بررسی شود که آیا اصلا ممکن است که بدون بغض عداوت ممکن است یا خیر
البته نسبت به شیعه اگر بدون بغض عداوت کند که قطعا نصب نیست اما در بغض نسبت به امام تفاوتی نیست بین اینکه بغض به دلیل امام بودن ایشان باشد یا به هر دلیل دیگری باشد یعنی وقتی شخص به مرحله بغض رسید ناصب است و احکام آن را داراست
«لِأَنَّكَ لَا تَجِدُ أَحَداً يَقُولُ أَنَا أُبْغِضُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ»
این فراز نشان از این دارد که اگر بغض داشت و آن را اظهار کرد قطعا ناصبی است ولی درباره اینکه تدین در او شرط هست یا نه اصلا در صدد بیان نیست یعنی گرچه در این روایت تدین شرط نشده است اما عدم اشتراط آن را نمیتوان از این روایت استفاده کرد چراکه از این جهت در مقام بیان نیست، البته ممکن است گفته شود یقول دال بر استمرار است و این استمرار در بغض به معنای این است که التزام بر این مطلب دارد و جزء اعتقادات اوست لذا روایت خودش دال بر تدین نیز هست
«و هو یعلم»
این فراز به منزله تعلیل است لذا از این روایت استفاده میشود که باید دشمنی به جهت شیعه بودن باشد لذا دشمنی به لحاظ مسائل مالی یا امثال آن را شامل