بسم الله الرحمن الرحیم
تقریر فلسفه اصول، جلسه 64 – سه شنبه 27-10-1401
استاد میرباقری
تعریف اجتهاد
توسع در «استفراغ وسع» از زاویه «معرفت شناسی»
همانطور که گفته شد اجتهاد «استفراغ وسع در تحصیل حجت بر حکم شرعی یا وظیفه عملی» است و این تعریف گرچه صحیح است اما سه قید اساسی دارد که باید دقت شود که مراد از آنها چیست؟
یکی از قیودی که باید مورد دقت قرار بگیرد «استفراغ وسع» است که گفته شد که استفراغ تنها یک امر نظری و حسی نیست؛ بلکه فعل قلبی مجتهد هم در اجتهاد او حضور دارد و باید این فعل قلبی مجتهد هم مقنن شود تا اجتهاد او حجیت داشته باشد.
این نکته را از زوایای مختلفی باید دنبال کرد تا بحث روشن شود؛ زاویه اول بحث معرفت شناسی و تحلیل فهم است که از این زاویه این نکته بیان شد که چون اجتهاد فهم از ادله است پس قواعد کلی فهم حاکم بر اجتهاد است و چون روح و قلب انسان هم در فهم او حضور دارد، پس معرفت یک امر نظری صرف نیست.
البته مراد از دخالت قوای روحی در قوای ذهنی، تأثیر غیر مستقیم آن نیست بلکه مراد تاثیری است که به صورت مستقیم ایجاد میشود و باید خودآگاه و قاعدهمند شود. در قاعدهمندی تاثیرگذاری قوای قلبی در ذهن هم گفته شد که حرکت ذهن تشکیل شده است از «گمانه، گزینش، پردازش» و حضور قوای قلبی در آن هم به این صورت است که در «گمانه» باید «تهور»، در «گزینش» باید «ابتهال» و در «پردازش» هم باید «استظهار» داشته باشد.
نکته مهمی که در مباحث گذشته هم به آن اشاره شد این است که قاعدهمندی یک امر نظری است و اگر فهم هم تحلیل میشود و حضور قوای قلبی در آن قاعدهمند میشود، این قاعدهمندی توسط ذهن انسان صورت میگیرد. یعنی ایجاد ساختار و قاعده با یک نگاه پسینی و به صورت نظری واقع میشود و همین نکته است که باعث میشود قابل سنجش باشد.
توسع در «استفراغ وسع» از زاویه «زبان شارع»
زاویه دومی که در این بحث وجود دارد بحث از زبان شارع است؛ از این زاویه باید در این نکته دقت شود که اگر زبان شارع زبان عرف باشد پس اجتهاد هم در واقع فهم عرفی از کلام شارع مقدس است و باید فهم عرفی از کلام شارع قاعدهمند شود؛ اما اگر زبان شارع مقدس محدود به عرف زمان تخاطب نباشد باید قواعد دیگری اعمال شود.
البته محدود نبودن زبان شارع به این معنا نیست که اصلاً زبان عربی نیست و یک زبان تأسیسی مستقل و بریده از عرف زمان خطاب است، بلکه به این معناست که بعضا نسبتهایی بین مفاهیم خطابات شارع مقدس وجود دارد که ایجاد آن نسبتها فقط از حکیم علی الاطلاق ممکن است.
کلام مرحوم علامه در زبان قرآن
در تأیید این مطلب میتوان کلام مرحوم علامه طباطبایی را بیان کرد که میفرمایند نمیتوان در فهم قرآن تنها از زبان عرف استفاده کرد؛ مثلاً در فهم معنای نور، ایمان، هدایت، حیات و حتی ماء در قرآن نمیتوان به تنها عرف رجوع کرد؛ زیرا این مفاهیم برای گفتگوی درباره نیازهای عرف ایجاد شده است و ظرفیت این زبان هم به اندازه ظرفیت نیازهای عرفی است و هرقدر در نیازها گسترش ایجاد میشود، زبان هم توسعه پیدا میکند. همچنین ایشان میفرمایند که از زبان اصطلاحی در تخصصهای مختلفی مثل عرفا و فلاسفه نیز نمیتوان استفاده کرد، زیرا آنها اصطلاحاتی خاصی برای تفاهم درباره مقاصد خود ایجاد کردهاند و قرآن درصدد القاء آن معانی نیست. بنابراین برای فهم قرآن باید زبان خود قرآن را به دست آورد. البته ایشان به این نتیجه رسیدهاند که در فهم قرآن تنها باید به خود قرآن مراجعه کرد؛ درحالی که فهم قرآن بدون روایات اهل بیت علیهم السلام ممکن نیست؛ لذا در فهم قرآن باید هم به قرآن و هم به روایات مراجعه کرد.
باید توجه داشت که اولاً مراد ایشان این نیست که نباید از لغت عرب استفاده کرد یا قواعد ادبیات و بلاغت را بکار گرفت، بلکه مراد ایشان این است که باید آیات به هم عرضه شود و از طریق نسبتی که بین آیات ایجاد میشود، معنای آیات روشن شود و حتی معنای مفردات آیات هم در همین نسبتها روشن میشود. ثانیاً نسبت برقرار کردن بین آیات هم صرفاً به این صورت نیست که آیاتی که واژههای مشترک دارند به هم عرضه شود، بلکه همانطور که در تفسیر المیزان مشاهده میشود ایشان بدون اینکه واژه مشترکی بین دو آیه باشد هم بین آیات نسبت برقرار میکنند.
به عنوان مثال در معنای آیه شریفه « أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوار * جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرار » گاهی مفاهیمی همانند دارالبوار، جهنم، نعمت و کفر در لغت دنبال میشود ولی وقتی آیات و روایات دیگر در کنار این آیه شریفه قرار داده شود کاملاً روشن میشود که مراد از این مفاهیم در این آیه شریفه چیست. مثلاً در بسیاری از روایات آمده است مراد از نعمت، امام علیه السلام است و کلمه کفر هم دشمنان ایشان هستند و از مقابلهای که در آیه شریفه شده است روشن میشود که این کلمه نعمت، ایمان است و کفر عذاب است. یا در فهم دارالبوار وقتی آیه شریفه « وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذي خَبُثَ لا يَخْرُجُ إِلاَّ نَكِداً كَذلِكَ نُصَرِّفُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَشْكُرُون » ملاحظه شود که هیچ لفظ مشترکی هم با این دو آیه مبارکه سوره ابراهیم ندارد، روشن میشود که مراد از دارالبوار چیست. البته برای فهم آیه «البد الطیب» هم باید از سایر آیات و روایات کمک گرفت. زیرا فهم آیات از این مسیر واقع میشود.
همچنین در فهم «جهنم» میتوان از اینجا شروع کرد که با توجه به آیه شریفه « وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْليسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلاَّ فَريقاً مِنَ الْمُؤْمِنين » و آیه شریفه « لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيم » که در روایات به مسیر ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام معنی شده است، میتوان فهمید که ظن ابلیس یا همان طرح ابلیس این است که بین امام و امت فاصله بیاندازد؛ و نتیجه آن این میشود که « قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكُمْ أَجْمَعين »؛ لذا آیات مبارکه سوره ابراهیم به این معناست که وقتی در سقیفه نعمت ولایت و نعمت امام علیه السلام را تبدیل به کفر کردند، طرح ابلیس را محقق ساخته و قوم خود را وارد جهنم کردهاند.
از آنچه گذشت روشن میشود که وقتی نسبتهای بین آیات ملاحظه میشود فهم راقیتری از آیات پیدا میشود؛ البته نمیتوان هر آیهای را کنار آیه دیگر گذاشت و به صورت دلبخواهی نسبت برقرار کرد؛ بلکه باید به صورت قاعدهمند به نسبتهایی که در مراد شارع وجود دارد و شارع مقدس آن نسبتها را ملاحظه کرده است دست پیدا کرد. یکی از ملاحظات کلام مرحوم علامه همین است که ایشان روش فهم قرآن به قرآن را مقنن نفرمودهاند؛ برخی تلامذه بزرگوار ایشان هم سعی در مقنن کردن آن داشتهاند ولی تقنین دیدگاه ایشان هنوز ناقص است و به صورت قاعدهمند روشن نیست که ایشان چه مسیری را میخواستند دنبال کنند.
زبان تأسیسی شارع و تأثیر آن در اجتهاد
باید دانست که در هر کلام یک مفرداتی وجود دارد و که از ترکیب آنها در جملات یک نسبتهایی تشکیل میشود؛ یک نسبتهای بزرگتر و یک معنای بزرگتری هم یک پاراگراف یا قطعه را تشکیل میدهد؛ یک نسبتهای بزرگتر از آن هم یک مقاله را تشکیل میدهد. در کلام برخی هم نسبتهایی وجود دارد که در بین مجموع مقالات آنها وجود دارد و یک نظام فکری ایجاد میکند. مثلاً شخصی که فیلسوف اصالت وجودی است مجموع مقالات و کتب او یک انسجام نسبی دارد و نمیتوان کلام او را در علیت جدای از حرکت و جدای از بحث معاد و امثال آن فهمید و این نسبتها هم تاحد حکمت متکلم مراد وی بوده است.
در کلمات خدای متعال که حکیم علی الاطلاق است قطعاً نسبتهای حداکثری ملاحظه شده است، لذا برای مجتهدی که میتواند نسبتهای مختلف در کلمات شارع مقدس را به صورت قاعدهمند به دست بیاورد، تکلیف ایجاد میشود که چنین نسبتهایی را از کلمات شارع مقدس استنباط کند، و به میزانی که مجتهد بتواند به صورت قاعدهمند این نسبتها را به دست بیاورد حجیت دارد.
باید توجه داشت که در یک نوشتار -که فصول مختلف مرتبط به هم دارد که آن فصول هم بخشهای مرتبط به هم دارد و آنها هم پارگرافها و جملات و کلمات و حروف به هم مرتبط دارد- معنای اصلی مربوط به مفردات نیست بلکه معنای اصلی مربوط به نسبتهاست و در بین نسبتها هم معنای اصلی مربوط به آن نسبت کلانی است که یک نوشتار را ایجاد میکند و معانی پاراگرافها و مفردات و حروف، نسبت به آن فرعی و تبعی هستند؛ لذا آن نسبت کلانی که در یک نوشتار وجود دارد حاکم بر معنای مفردات است و مفردات را باید با توجه به آن روابط معنی کرد.
در کلام وحیانی شارع مقدس، کل کلام شارع مقدس یک نظام کلان منسجم است که معنای آن حاکم بر سایر نسبتها و مفردات میشود؛ در هر سورهای هم که یک مجموعه منسجم است، معنای کل، حاکم بر مفردات میشود و لذا تعین معنای مؤمن در سوره حجرات متفاوت است با تعین معنای مؤمن در سوره انفال و لذا اوصاف متفاوتی برای آنها بیان شده است. تأسیسی بودن زبان شارع به همین معناست که کلمات شارع مقدس یک مجموعه منسجمی است که مفردات مختلف هم در این مجموعه معنای خاصی پیدا میکند که در عین اشتراک با معنای عرفی، تفاوتهائی هم با آن دارد و هنر مجتهد باید یافتن اختلاف و اشتراک این معانی به صورت متقن و مستند باشد.
در این صورت دیگر نمیتوان گفت که کلید فهم این زبانی که مخصوص وحی است، عرف است آن هم عرف زمان تخاطب؛ بلکه مسیر اجتهاد همان «گمانه، گزینش، پردازش» مبتنی بر تعبد است؛ یعنی اگر مؤمنی در مقام فهم به کلمات شارع مقدس متعبد و تسلیم باشد و این تسلیم قاعدهمند شود و این قاعدهمندی هم قابل تفاهم باشد، حجیت دارد، ولو فراروی از عرف داشته باشد.
بنابراین «استفراغ وسع»، هم از ناحیه معرفتشناسی و هم از ناحیه مباحث زبان شارع توسعه پیدا میکند. زیرا استفراغ وسع در تحصیل حجت، به معنای استفراغ وسع نظری در فهم عرفی از کلمات شارع مقدس نیست؛ بلکه به معنای استفراغ وسع «روحی، ذهنی، حسی» در «گمانه، گزینش، پردازش» مبتنی بر «تهور، ابتهال و استظهار» است و تا به «تفاهم» با مجتهدین دیگر نرسد حجیت پیدا نمیکند.