بسم الله الرحمن الرحیم
تقریر درس خارج فقه کتاب الزکات
آیت الله سید محمد مهدی میرباقری
جلسه 66 شنبه 08/ 02/ 1403
فروعات شروط وجوب زکات ـ بررسی صحت فعل عبادی از کفار
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بحث در مورد تکلیف کفار بود. نظر مشهور این است که کفار مکلف به فروع هستند و از جمله فروع زکات می باشد. ادله مثبتین و منکرین تکلیف کفار بررسی شد. اگر قبول کنیم که کفار مکلف به فروع هستند در مرحله بعد این سوال مطرح می شود که اگر کفار زکات پرداخت کنند، آیا به نحو صحیح واقع می شود؟ البته معلوم است اگر کافر زکات پرداخت کند تکلیف وضعی زکات از او برداشته می شود. یعنی دیگر در مال او زکات وجود ندارد. اما سوال این است که آیا امتثال حکم تکلیفی زکات هم شده است؟ گفته شده پرداخت زکات توسط کفار صحیح نیست. چون:
1. پرداخت زکات فعل عبادی است و نیاز به قصد قربت دارد بالاجماع. شرط صحت فعل عبادی اسلام و ایمان می باشد بالاجماع. در نتیجه فعل عبادی از کفار صحیح نیست.
2. کفار قدرت بر اتیان فعل عبادی و قصد قربت ندارند. چون وقتی شخص مومن بالله نیست نمی تواند فعل را مضافا الی الله انجام دهد. برخی مثل مرحوم آیت الله حکیم اصلا متعرض این دلیل دوم نمی شوند و این دلیل را قبول نمی کنند. چون کسی که اهل کتاب یا معتقد به خدا باشد فی الجمله می تواند قصد قربت کند. علاوه بر اینکه برخی از کفار و کسانی که به کفار ملحق می شوند، می توانند قصد قربت کنند. مثل برخی از فرق مسلمان ها که در حکم کفار هستند. اینها توانایی قصدقربت را دارند.
صغری استدلال اول محل بحث نیست. آنچه محل بحث است کبری کلی است که آیا شرط صحت عبادت اسلام و ایمان می باشد؟ برای پاسخ به این سوال به اجماع و به روایات تمسک شده است.
اجماع
برخی نسبت به این گزاره ادعای اجماع کرده اند. این اجماع مدرکی است و یا لا اقل محتمل المدرکیه است. چون روایات متعددی داریم که مشعر به این معنا و یا دال بر این معنا است که شرط صحت عبادت ایمان بالله و رسول و ایمان به ائمه علیهم السلام می باشد. یعنی در روایات علاوه بر ایمان به خدا و رسول، ایمان به ائمه هم مطرح شده است.
مرحو شیخ حر در باب 29 از ابواب مقدمة العبادات 19 حدیث ذکر می کنند و ادعا می کنند که احادیث بیشتری هم در این مورد وجود دارد. عنوان باب این است: «بَابُ بُطْلاَنِ اَلْعِبَادَةِ بِدُونِ وَلاَيَةِ اَلْأَئِمَّةِ عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ‌ وَ اِعْتِقَادِ إِمَامَتِهِم» اگر کسی معتقد به ولایت ائمه علیهم السلام نباشد عباداتش باطل است. یعنی استظهار مرحوم شیخ حر هم همین است که این اعتقاد شرط صحت عمل است نه شرط قبول عمل. شرط صحت اگر محقق نشود عمل صحیح نیست و باید اعاده شود. شرط قبول اگر محقق نشود عبادت صحیح است اما آثاری که باید داشته باشد را ندارد و در درگاه الهی مورد قبول واقع نمی شود. استظهار مرحوم شیخ حر این است که هم کفار و هم عامه اگر عبادتی انجام دهند صحیح نیست. مشهور هم از این روایات استظهار می کنند که ایمان شرط صحت عبادات است. اما در مقابل برخی از این روایات استظهار کرده اند که ایمان شرط قبول عبادات است.
همچنین گفته شده از بعضی از این روایات فهمیده می شود ایمان به ائمه علیهم السلام شرط ایمان به خدا و رسول است. کسی که ایمان به ائمه علیهم السلام نیاورد مومن نیست. لذا در روایات معمولا مومن به کسی گفته می شود که علاوه بر خدا و رسول به ائمه علیهم السلام هم ایمان داشته باشد.
در ادامه برخی از ین روایات را تقدیم خواهیم کرد.
بَابُ بُطْلاَنِ اَلْعِبَادَةِ بِدُونِ وَلاَيَةِ اَلْأَئِمَّةِ عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ‌ وَ اِعْتِقَادِ إِمَامَتِهِمْ
روایت اول‌
«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ‌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحُسَيْنِ‌ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ اَلْعَلاَءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ‌ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌ يَقُولُ‌: كُلُّ مَنْ دَانَ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِعِبَادَةٍ يُجْهِدُ فِيهَا نَفْسَهُ وَ لاَ إِمَامَ لَهُ مِنَ اَللَّهِ فَسَعْيُهُ غَيْرُ مَقْبُولٍ وَ هُوَ ضَالٌّ مُتَحَيِّرٌ وَ اَللَّهُ شَانِئٌ لِأَعْمَالِهِ إِلَى أَنْ قَالَ‌: وَ إِنْ مَاتَ عَلَى هَذِهِ اَلْحَالِ مَاتَ مِيتَةَ كُفْرٍ وَ نِفَاقٍ وَ اِعْلَمْ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ أَئِمَّةَ اَلْجَوْرِ وَ أَتْبَاعَهُمْ لَمَعْزُولُونَ عَنْ دِينِ اَللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَ أَضَلُّوا فَأَعْمَالُهُمُ اَلَّتِي يَعْمَلُونَهَا كَرَمادٍ اِشْتَدَّتْ بِهِ اَلرِّيحُ فِي يَوْمٍ عاصِفٍ لا يَقْدِرُونَ مِمّا كَسَبُوا عَلى شَيْ‌ءٍ ذلِكَ هُوَ اَلضَّلالُ اَلْبَعِيدُ.»
در این روایت به عبارت «وَ اَللَّهُ شَانِئٌ‌ لِأَعْمَالِهِ» تمسک شده است. کسی که توجه به ولایت اهل بیت پیدا کرده ولی نمی خواهد به اهل بیت ایمان بیاورد و می خواهد با ریاضات راه برود، عبادات این شخص مغضوب خدای متعال می باشد. البته بحث در مورد مستضعفین نیست. بحث در مورد کسانی است که می فهمند اما به اهل بیت ایمان نمی آورند. به نظر ما عبارت «وَ اَللَّهُ شَانِئٌ‌ لِأَعْمَالِهِ» برای اثبات شرط صحت خوب است. اگر فقط عبارت «فَسَعْيُهُ غَيْرُ مَقْبُولٍ وَ هُوَ ضَالٌّ مُتَحَيِّرٌ» را داشتیم استظهار می شد که ایمان شرط قبولی عمل است. ذیل روایت هم همین طور است عبارت « و اعلم یا محمد …. تا پایان تطبیق آیه»، دال بر این است که ایمان شرط قبولی عبادات است. اما عبارت «وَ اَللَّهُ شَانِئٌ‌ لِأَعْمَالِهِ» دلالت دارد بر این که ایمان شرط صحت عمل است. چون این جا عمل مغضوب است. برخی از روایات خود شخص را ملعون می داند. اما اینجا عمل مغضوب است و این ظاهر در بطلان عمل است.
روایت دوم
«وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ‌ عَنْ أَبِيهِ‌ وَ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلصَّلْتِ‌ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ‌ عَنْ زُرَارَةَ‌ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌ فِي حَدِيثٍ قَالَ‌: ذِرْوَةُ اَلْأَمْرِ وَ سَنَامُهُ وَ مِفْتَاحُهُ وَ بَابُ اَلْأَشْيَاءِ وَ رِضَى اَلرَّحْمَنِ اَلطَّاعَةُ لِلْإِمَامِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ أَمَا لَوْ أَنَّ رَجُلاً قَامَ لَيْلَهُ وَ صَامَ نَهَارَهُ وَ تَصَدَّقَ بِجَمِيعِ مَالِهِ وَ حَجَّ جَمِيعَ دَهْرِهِ وَ لَمْ يَعْرِفْ وَلاَيَةَ وَلِيِّ اَللَّهِ فَيُوَالِيَهُ وَ يَكُونَ جَمِيعُ أَعْمَالِهِ بِدَلاَلَتِهِ إِلَيْهِ مَا كَانَ لَهُ عَلَى اَللَّهِ حَقٌّ فِي ثَوَابِهِ وَ لاَ كَانَ مِنْ أَهْلِ اَلْإِيمَانِ‌.»
صدر این روایت دلالت دارد بر این که اوج کمال انسان در طاعت و معرفت امام علیه السلام است. بعد هم می فرماید: اگر کسی تمام عمرش را بدون دلالت و ولایت امام عبادت کند حق ثواب ندارد. ممکن است گفته شود این روایت دلالت دارد که اعمالش مقبول نیست نه اینکه صحیح نیست.
پس این روایت دلالت دارد بر اینکه ایمان، بدون اعتقاد به امام، تمام نمی شود. عمل هم مقبول واقع نمی شود. اما از این روایت شرط صحت عمل استظهار نمی شود.
روایت سوم
«وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ‌ عَنْ أَبِيهِ‌ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌ فِي حَدِيثٍ قَالَ‌: مَنْ لَمْ يَأْتِ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ‌، بِمَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ لَمْ تُقْبَلْ مِنْهُ حَسَنَةٌ وَ لَمْ يُتَجَاوَزْ لَهُ عَنْ سَيِّئَةٍ.»
ولایت ائمه شرط قبولی عمل و شرط مغفرت می باشد. این روایت هم به شرط صحت دلالت ندارد.
روایت چهارم
«وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ‌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ يُونُسَ‌ فِي حَدِيثٍ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ لِعَبَّادِ بْنِ كَثِيرٍ: اِعْلَمْ أَنَّهُ لاَ يَتَقَبَّلُ اَللَّهُ مِنْكَ شَيْئاً حَتَّى تَقُولَ قَوْلاً عَدْلاً.»
مقصود از قول عدل، ایمان به ائمه می باشد. تا ایمان به ائمه نباشد هیچ چیز قبول نمی شود. این روایت هم به شرط صحت دلالت ندارد.
روایت پنجم
«وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ‌ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ جَمِيعاً عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ‌ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ‌ عَنْ عَبْدِ اَلْحَمِيدِ بْنِ أَبِي اَلْعَلاَءِ‌ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌ فِي حَدِيثٍ قَالَ‌: وَ اَللَّهِ لَوْ أَنَّ إِبْلِيسَ‌ سَجَدَ لِلَّهِ بَعْدَ اَلْمَعْصِيَةِ وَ اَلتَّكَبُّرِ عُمُرَ اَلدُّنْيَا مَا نَفَعَهُ ذَلِكَ وَ لاَ قَبِلَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَا لَمْ يَسْجُدْ لآِدَمَ‌ كَمَا أَمَرَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَسْجُدَ لَهُ وَ كَذَلِكَ هَذِهِ اَلْأُمَّةُ اَلْعَاصِيَةُ اَلْمَفْتُونَةُ‌ بَعْدَ نَبِيِّهَا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ‌ وَ بَعْدَ تَرْكِهِمُ اَلْإِمَامَ اَلَّذِي نَصَبَهُ نَبِيُّهُمْ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَهُمْ فَلَنْ يَقْبَلَ اَللَّهُ لَهُمْ عَمَلاً وَ لَنْ يَرْفَعَ لَهُمْ حَسَنَةً حَتَّى يَأْتُوا اَللَّهَ مِنْ حَيْثُ أَمَرَهُمْ وَ يَتَوَلَّوُا اَلْإِمَامَ اَلَّذِي أُمِرُوا بِوَلاَيَتِهِ وَ يَدْخُلُوا مِنَ اَلْبَابِ اَلَّذِي فَتَحَهُ اَللَّهُ وَ رَسُولُهُ‌ لَهُمْ‌.»
اگر ابلیس همه عمرش را بعد از استکباری که انجام داد عبادت می کرد خدای متعال از او قبول نمی کرد تا زمانی که آن سجده ای که باید بر آدم می کرد، انجام دهد. کسانی که بعد از نبی اکرم دچار فتنه شدند و امیر المومنین علیه السلام را ترک کردند تا زمانی که ولایت امام را قبول نکنند هیچ عملی از آنها قبول نمی شود.
این روایت هم دلالت بر شرط قبول دارد.
روایت ششم
«وَ عَنْهُ‌ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اِبْنِ مَحْبُوبٍ‌ عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِي اَلْمِقْدَامِ‌ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌ فِي حَدِيثٍ قَالَ‌: مَنْ لاَ يَعْرِفِ اَللَّهَ وَ مَا يَعْرِفِ اَلْإِمَامَ مِنَّا أَهْلَ اَلْبَيْتِ‌، فَإِنَّمَا يَعْرِفُ وَ يَعْبُدُ غَيْرَ اَللَّهِ هَكَذَا وَ اَللَّهِ ضَلاَلاً.»
کسی که معرفت به خدا و اهل بیت نداشته باشد غیر خدا را عبادت می کند. ممکن است عبادت کند اما این عبادت خدا نیست. اینها در وادی ضلال می باشند.
از این روایت استظهار می شود که معرفت الامام شرط معرفت الله است. کسی که عارف به امام نیست خدای متعال را هم نشناخته است. اگر عبادت هم کند خدای متعال را عبادت نکرده است. کار دیگری در عالم انجام داده است. معرفت الامام قید ایمان است و بدون او عبادات صحیح واقع نمی شود. این در روایت صحیحه محمد بن مسلم هم آمده بود که «و هو ضال متحیر» کسی با نماز و روزه از ضلالت و تحیر بیرون نمی آِید. آنچه انسان را از ضلال و تحیر بیرون می آورد معرفت الله و معرفت الامام است.
خدایی که معرفت به او از طریق امام حاصل نشود این خدا نیست. چیز دیگری است. وقتی گفته می شود این عبادت خدا نیست یعنی صحیح نیست. پس این روایت هم دلالت بر شرط صحت دارد.
روایت هفتم
«وَ عَنْ حُمَيْدِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ اِبْنِ سَمَاعَةَ‌ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ اَلْحَسَنِ‌ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ‌ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ نَجِيحٍ‌ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌ فِي حَدِيثٍ قَالَ‌: اَلنَّاسُ سَوَادٌ وَ أَنْتُمُ اَلْحَاجُّ‌.»
حج از غیر مومن واقع نمی شود. دیگران سیاهی لشکر هستند. یعنی حج غیر مومن صحیح نیست. پس این روایت هم دلالت بر شرط صحت دارد.
روایت هشتم
«وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ (عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَلْعَبَّاسِ‌ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ‌) عَنْ مَنْصُورِ بْنِ يُونُسَ‌ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ فُضَيْلٍ‌ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌ قَالَ‌: أَمَا وَ اَللَّهِ مَا لِلَّهِ عَزَّ ذِكْرُهُ حَاجٌّ غَيْرُكُمْ وَ لاَ يَتَقَبَّلُ إِلاَّ مِنْكُمْ اَلْحَدِيثَ‌.»
از این روایت فهمیده می شود که حج غیر مومن صحیح نیست. این روایت دلالت بر شرط صحت دارد.
روایت نهم
«وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ‌ عَنْ حَمَّادِ بْنِ أَبِي طَلْحَةَ‌ عَنْ مُعَاذِ بْنِ كَثِيرٍ أَنَّهُ قَالَ لِأَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌ فِي حَدِيثٍ‌: إِنَّ أَهْلَ اَلْمَوْقِفِ لَكَثِيرٌ فَقَالَ غُثَاءٌ‌ يَأْتِي بِهِ اَلْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكَانٍ لاَ وَ اَللَّهِ مَا اَلْحَجُّ إِلاَّ لَكُمْ لاَ وَ اَللَّهِ مَا يَتَقَبَّلُ اَللَّهُ إِلاَّ مِنْكُمْ‌.»
عبارت «مَا اَلْحَجُّ إِلاَّ لَكُمْ» دلالت دارد بر اینکه حج دیگران صحیح نیست. البته ممکن است کسی بگوید جمله بعد توضیح این عبارت است و در نیتجه این عبارت به معنی شرط قبول می باشد. به هر حال مشهور از این روایت شرط صحت را استظهار کرده اند.
روایت دهم
«أَحْمَدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ اَلْبَرْقِيُّ‌ فِي اَلْمَحَاسِنِ‌ عَنْ أَبِيهِ‌ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ‌ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ‌ عَنِ اِبْنِ مُسْكَانَ‌ عَنِ اَلْكَلْبِيِّ‌ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌ فِي حَدِيثٍ‌: قَالَ مَا أَكْثَرَ اَلسَّوَادَ يَعْنِي اَلنَّاسَ قُلْتُ أَجَلْ فَقَالَ أَمَا وَ اَللَّهِ مَا يَحُجُّ (أَحَدٌ) لِلَّهِ غَيْرُكُمْ‌.»
کسی که با امام حرکت نمی کند، برای خدا حج انجام نمی دهد. بنابر این فروع مستقل از امام شأنی ندارند. فروع، فروع ولایت هستند. روایات متعددی بر این امر دلالت می کنند. «إِنْ ذُكِرَ الْخَيْرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ‏ وَ فَرْعَه‏» . « نَحْنُ‏ أَصْلُ‏ كُلِ‏ خَيْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرٍّ فَمِنَ الْبِرِّ التَّوْحِيدُ وَ الصَّلَاةُ وَ الصِّيَام‏ ….» این روایات دلالت دارد که فروع، فرع بر امام علیه السلام هستند. لذا اگر کسی بیرون از وادی ولایت امام این ها را انجام دهد مثل این است که اصلا عملی انجام نداده است. اگر بدون ولایت امام نماز بخواند اصلا نماز نخوانده است. اگر از این روایت این طور استظهار کنیم، این روایت در حال بیان شرط صحت می باشد.
روایت یازدهم
«وَ عَنْ أَبِيهِ‌ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ صَفْوَانَ‌ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ عَبَّادِ بْنِ زِيَادٍ قَالَ‌: قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌: يَا عَبَّادُ مَا عَلَى مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ‌ أَحَدٌ غَيْرُكُمْ وَ مَا يَقْبَلُ اَللَّهُ إِلاَّ مِنْكُمْ وَ لاَ يَغْفِرُ اَلذُّنُوبَ إِلاَّ لَكُمْ‌.»
از این روایت شرط قبول استظهار می شود.
روایت دوازدهم
«مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ‌ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ اَلثُّمَالِيِّ‌ قَالَ‌: قَالَ لَنَا عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ‌، أَيُّ اَلْبِقَاعِ أَفْضَلُ فَقُلْنَا اَللَّهُ وَ رَسُولُهُ‌ وَ اِبْنُ رَسُولِهِ‌ أَعْلَمُ فَقَالَ لَنَا أَفْضَلُ اَلْبِقَاعِ مَا بَيْنَ اَلرُّكْنِ‌ وَ اَلْمَقَامِ‌، وَ لَوْ أَنَّ رَجُلاً عُمِّرَ مَا عُمِّرَ نُوحٌ‌ فِي قَوْمِهِ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاَّ خَمْسِينَ عَاماً يَصُومُ اَلنَّهَارَ وَ يَقُومُ اَللَّيْلَ فِي ذَلِكَ اَلْمَكَانِ ثُمَّ لَقِيَ اَللَّهَ بِغَيْرِ وَلاَيَتِنَا لَمْ يَنْفَعْهُ ذَلِكَ شَيْئاً.»
از این روایت شرط قبول استظهار می شود.
روایت سیزدهم
«وَ عَنْ أَبِيهِ‌ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اَلْوَشَّاءِ‌ عَنْ كَرَّامٍ اَلْخَثْعَمِيِّ‌ عَنْ أَبِي اَلصَّامِتِ‌ عَنِ اَلْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ‌ قَالَ‌: قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌: يَا مُعَلَّى لَوْ أَنَّ عَبْداً عَبَدَ اَللَّهَ مِائَةَ عَامٍ مَا بَيْنَ اَلرُّكْنِ‌ وَ اَلْمَقَامِ‌، يَصُومُ اَلنَّهَارَ وَ يَقُومُ اَللَّيْلَ حَتَّى يَسْقُطَ حَاجِبَاهُ عَلَى عَيْنَيْهِ وَ يَلْتَقِيَ تَرَاقِيهِ هَرَماً جَاهِلاً بِحَقِّنَا لَمْ يَكُنْ لَهُ ثَوَابٌ‌.»
از این روایت شرط قبول استظهار می شود.
روایت چهاردهم
«وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحَسَنِ‌ عَنِ اَلصَّفَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اِبْنِ فَضَّالٍ‌ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُقْبَةَ‌ عَنْ أَبِيهِ عُقْبَةَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ مُيَسِّرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌ فِي حَدِيثٍ قَالَ‌: إِنَّ أَفْضَلَ اَلْبِقَاعِ مَا بَيْنَ اَلرُّكْنِ اَلْأَسْوَدِ وَ اَلْمَقَامِ‌، وَ بَابِ اَلْكَعْبَةِ‌ وَ ذَاكَ حَطِيمُ إِسْمَاعِيلَ‌، وَ وَ اَللَّهِ لَوْ أَنَّ عَبْداً صَفَّ قَدَمَيْهِ فِي ذَلِكَ اَلْمَكَانِ وَ قَامَ اَللَّيْلَ مُصَلِّياً حَتَّى يَجِيئَهُ اَلنَّهَارُ وَ صَامَ اَلنَّهَارَ حَتَّى يَجِيئَهُ اَللَّيْلُ وَ لَمْ يَعْرِفْ حَقَّنَا وَ حُرْمَتَنَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ‌، لَمْ يَقْبَلِ اَللَّهُ مِنْهُ شَيْئاً أَبَداً.»
از این روایت شرط قبول استظهار می شود.
روایت پانزدهم
«وَ عَنْ أَبِيهِ‌ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ‌ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ‌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَسَّانَ اَلسُّلَمِيِّ‌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌ قَالَ‌: نَزَلَ جَبْرَئِيلُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌ عَلَى اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ‌ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ اَلسَّلاَمُ يُقْرِئُكَ اَلسَّلاَمَ وَ يَقُولُ خَلَقْتُ اَلسَّمَاوَاتِ اَلسَّبْعَ وَ مَا فِيهِنَّ وَ اَلْأَرَضِينَ اَلسَّبْعَ وَ مَا عَلَيْهِنَّ وَ مَا خَلَقْتُ مَوْضِعاً أَعْظَمَ مِنَ اَلرُّكْنِ‌ وَ اَلْمَقَامِ‌، وَ لَوْ أَنَّ عَبْداً دَعَانِي مُنْذُ خَلَقْتُ اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرَضِينَ ثُمَّ لَقِيَنِي جَاحِداً لِوَلاَيَةِ عَلِيٍّ‌ لَأَكْبَبْتُهُ فِي سَقَرَ.»
این روایت در مقام بیان شرط صحت عمل نیست. این روایت ناظر به دشمنان اهل بیت است. دشمنان اهل بیت با عبادت کردن نجات پیدا نمی کنند. این از مسلّمات است. اما این روایت ناظر به بحث ما نیست.
روایت شانزدهم
«وَ عَنْ أَبِيهِ‌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ‌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ اَلدَّيْلَمِيِّ‌ عَنْ أَبِيهِ‌ عَنْ مُيَسِّرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌ فِي حَدِيثٍ‌: قَالَ أَيُّ اَلْبِقَاعِ أَعْظَمُ حُرْمَةً قَالَ قُلْتُ‌: اَللَّهُ وَ رَسُولُهُ‌ وَ اِبْنُ رَسُولِهِ‌ أَعْلَمُ قَالَ يَا مُيَسِّرُ مَا بَيْنَ اَلرُّكْنِ‌ وَ اَلْمَقَامِ‌ رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ اَلْجَنَّةِ‌، وَ مَا بَيْنَ اَلْقَبْرِ وَ اَلْمِنْبَرِ رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ اَلْجَنَّةِ‌، وَ وَ اَللَّهِ لَوْ أَنَّ عَبْداً عَمَّرَهُ اَللَّهُ مَا بَيْنَ اَلرُّكْنِ‌ وَ اَلْمَقَامِ‌، وَ مَا بَيْنَ اَلْقَبْرِ وَ اَلْمِنْبَرِ يَعْبُدُهُ أَلْفَ عَامٍ ثُمَّ ذُبِحَ عَلَى فِرَاشِهِ مَظْلُوماً كَمَا يُذْبَحُ اَلْكَبْشُ اَلْأَمْلَحُ ثُمَّ لَقِيَ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِغَيْرِ وَلاَيَتِنَا لَكَانَ حَقِيقاً عَلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يُكِبَّهُ عَلَى مَنْخِرَيْهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ‌.»
کسی که ولایت را قبول ندارد بهشتی نمی شود. چون از ولایت الله خارج است و می خواهد عبادت کند. از این روایت شرط قبول استظهار می شود. مطلب اضافه ای که از این روایت فهیمده می شود این است که منکر ولایت علاوه بر اینکه بهشتی نمی شود، از جهنم هم نجات پیدا نمی کند.
روایت هفدهم
«وَ عَنْ أَبِيهِ‌ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ‌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ اَلْفَضْلِ بْنِ كَثِيرٍ اَلْمَدَائِنِيِّ‌ عَنْ سَعِيدِ بْنِ أَبِي سَعِيدٍ اَلْبَلْخِيِّ‌ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌ يَقُولُ‌: إِنَّ لِلَّهِ فِي وَقْتِ كُلِّ صَلاَةٍ يُصَلِّيهَا هَذَا اَلْخَلْقُ لَعْنَةً قَالَ قُلْتُ‌: جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ لِمَ قَالَ بِجُحُودِهِمْ حَقَّنَا وَ تَكْذِيبِهِمْ إِيَّانَا.»
کسی که حق اهل بیت را انکار می کند و آنها را تکذیب می نماید، مستحق لعن است و خدای متعال در هر وقتی که نماز می خواند آنها را لعن می کند. این چیزی فراتر از شرط قبول و شرط صحت است.
جمع بندی
این روایات در مجموع به دو مطلب اشاره می کند:
1. ایمان شرط صحت عبادات است.
2. ایمان شرط قبول عبادات است.
به نظر ما برخی از این روایات بیش از شرط قبول را بیان نمی کند. اما از بعضی دیگر فی الجمله شرط صحت استظهار می شود. لذا مشهور از این روایات استظهار کرده اند که ایمان شرط صحت است و کافر نمی تواند عبادت را صحیح انجام دهد.
بنابر این فتوای صاحب عروه و دیگران با استناد به این روایات تمام است. عبادت کسی که منکر امام است عبادت صحیحی نیست و با فرض اینکه مکلف به پرداخت زکات است، پرداخت زکات از او صحیح واقع نمی شود.
بعضی گفته اند بر فرض که ایمان شرط صحت عمل باشد، کفار می توانند برای پرداخت زکات وکیل بگیرند. اشکالی که به این راه حل وارد شده این است که نیابت در عبادات دلیل می خواهد. مثلا خواندن نماز قضای مومنی که از دنیا رفته است نیاز به دلیل دارد. در مورد مومن دلیل وجود دارد که می توان به نیابت از مومن اعمال واجب و مستحب او را بعد الحیاة انجام داد. هنگام حیات مومن هم در بعضی از امور می توان به نیابت از مومن بعضی از اعمال را انجام داد. اما در مورد کفار دلیلی نداریم که بر جواز نیابت از کفار دلالت داشته باشد.
بنابر این اگر ایمان شرط صحت عبادات باشد که به نظر ما این بعید هم نیست، این عبادت نه از خود کافر صحیح واقع می شود و نه با نیابت این عبادت صحیح واقع می شود.
و الحمد لله رب العالمین…

پیمایش به بالا