بسم الله الرحمن الرحیم
تقریر درس خارج فقه کتاب الزکات
آیه الله سید محمد مهدی میرباقری
جلسه شماره 7 به تاریخ سه شنبه 18 / 07 / 1402
بررسی روایات باب ششم و باب دوم از أَبْوَابُ مَا تَجِبُ فِيهِ الزَّكَاةُ وَ مَا تُسْتَحَبُّ فِيه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گفته شد که باب 1و 3 و6 تقریبا مضامین شان نزدیک به هم است. به همین دلیل بعد از روایات باب 3 در این جلسه به بررسی روایات باب 6 خواهیم پرداخت. عنوان این باب نسبت به عنوان باب سوم گسترده تر است.
بَابُ تَحْرِيمِ مَنْعِ كُلِّ حَقٍّ وَاجِبٍ فِي الْمَالِ
حدیث 1
سند
این روایت چند سند داردکه همه صحیح هستند به غیر از آنچه مرحوم مفید در مقنعه نقل کرده است.
1. ( مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ) این سند صحیح است.
2. (مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ مِثْلَهُ ) صحیح است.
3. (وَ رَوَاهُ الشَّيْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ ) همان طریق مرحوم کلینی است.
4. (وَ رَوَاهُ الْمُفِيدُ فِي الْمُقْنِعَةِ مُرْسَلًا.) مرسل است.
متن
(عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: مَا مِنْ رَجُلٍ يَمْنَعُ دِرْهَماً فِي حَقِّهِ إِلَّا أَنْفَقَ اثْنَيْنِ فِي غَيْرِ حَقِّهِ) کسی که باید مالی را در مسیر حق پرداخت کند، اگر بخل ورزید و پرداخت نکرد، مسیر او را به جایی می کشاند که دو برابر آن را در غیر حق هزینه می کند. (وَ مَا مِنْ رَجُلٍ يَمْنَعُ حَقّاً فِي مَالِهِ إِلَّا طَوَّقَهُ اللَّهُ بِهِ حَيَّةً مِنْ نَارٍ يَوْمَ الْقِيَامَةِ.) این بخش از روایت با بعضی روایات باب منع زکات تقریبا مشترک است. تحدید به عقوبت شده به صورتی که از آن استفاده عذاب می شود. البته موضوع این روایت خصوص زکات نیست. گسترده تر از زکات است.
حدیث 2
سند
( وَ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ)مرحوم کلینی از علی بن ابراهیم از ابراهیم بن هاشم (عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ) سند صحیح است.
متن
(عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ مَنَعَ حَقّاً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْفَقَ فِي بَاطِلٍ مِثْلَيْه.)
این روایت هم مضمون جدیدی ندارد و استفاده حرمت هم نمی شود. البته این روایت بیانگر یک قاعده است. اگر این قواعد در کنار هم قرار بگیرد مطالب مفیدی به دست خواهد آمد.
حدیث 3
سند
مرحوم کلینی ( عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ) سند صحیح است.
متن
(فِي حَدِيثٍ أَنَّهُ سَمِعَ الرِّضَا ع يَقُولُ إِنَّ صَاحِبَ النِّعْمَةِ عَلَى خَطَرٍ إِنَّهُ يَجِبُ عَلَيْهِ حُقُوقُ اللَّهِ فِيهَا) کسی که صاحب نعمتی است در خطر است چون خدای متعال در آن نعمت حقوقی قرار داده است. (وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَتَكُونُ عَلَيَّ النِّعَمُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَمَا أَزَالُ مِنْهَا عَلَى وَجَلٍ وَ حَرَّكَ يَدَهُ) حضرت می فرماید من به خاطر نعمت هایی که خدا به من داده دائما در حال نگرانی هستم. حضرت به معنای شدت تاثر دستشان را تکان دادند. (حَتَّى أَخْرُجَ مِنَ الْحُقُوقِ الَّتِي تَجِبُ لِلَّهِ عَلَيَّ فِيهَا.) نگرانم تا وقتی که آن حقوق را پرداخت کنم.
نکته ی روایت این است که وقتی خدای متعال به مومنی نعمت می دهد، مومن در معرض خطر است چون نعمت همراه با حقوق واجب است و آن باید پرداخت شود. از این روایت حرمت حقوق واجب فهمیده نمی شود.
حدیث 4
سند
1. ( وَ عَنْهُمْ) مرحوم کلینی عن عده من اصحابنا (عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ) یا احمد بن محمد عیسی است یا احمد بن محمد برقی. هر دو نفر از اجلاء هستند. (عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ) ثقه امامی (عَنِ ابْنِ سِنَانٍ) ظاهرا محمد بن سنان است. ایشان معتبر است با اینکه متهم به غلو می باشد. (عَنْ أَبِي الْجَارُودِ) غیر امامی است و تضعیف هم شده. بنابر این سند ضعیف است.
2. (مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فِي عِقَابِ الْأَعْمَالِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ مِثْلَهُ.) این سند هم صحیح نیست چون همان سند قبلی است و به ابی الجارود ختم می شود.
متن
(عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَبْعَثُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ نَاساً مِنْ قُبُورِهِمْ مَشْدُودَةً أَيْدِيهِمْ إِلَى أَعْنَاقِهِمْ لَا يَسْتَطِيعُونَ أَنْ يَتَنَاوَلُوا بِهَا قِيسَ أَنْمُلَةٍ) قیس یعنی مقدار. دستهایشان به گردنهایشان بسته است به طوری که هیچ چیز را نمی توانند اخذ کنند. خیلی واضح است که این تجسم همان عمل است. (مَعَهُمْ مَلَائِكَةٌ يُعَيِّرُونَهُمْ تَعْيِيراً شَدِيداً يَقُولُونَ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ مَنَعُوا خَيْراً قَلِيلًا مِنْ خَيْرٍ كَثِيرٍ) اینها کسانی هستند که خدای متعال خیر کثیر به آنها داد و باید قلیلی از آن پرداخت می کردند اما آن را پرداخت نکردند. (هَؤُلَاءِ الَّذِينَ أَعْطَاهُمُ اللَّهُ فَمَنَعُوا حَقَّ اللَّهِ فِي أَمْوَالِهِمْ.)
این روایت هم یک قاعده کلی است که شامل تحدید و عقوبت است و در نتیجه حرمت منع حقوق مالی از آن برداشت می شود.
حدیث 5
سند
(وَ فِي الْخِصَالِ عَنْ أَبِيهِ) مرحوم صدوق از پدرش (عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ) امامی ثقه (عَنْ زِيَادِ بْنِ مَرْوَانَ) ثقه غیر امامی (عَنْ أَبِي وَكِيعٍ) غیر امامی تضعیف شده (عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ الْحَارِثِ) در مورد ایشان تصحیف رخ داده است. در خصال به جای اسحاق بن حارث، عن ابی اسحاق عن الحارث آمده است. حارث بن عبد الله اعور است که امامی ثقه و از اصحاب امیر المومنین علیه السلام است. ابی اسحاق هم عمرو بن عبدالله بن ابواسحاق سبیعی است که ثقه غیر امامی است. به هر حال سند از این ناحیه مشکلی ندارد اما از ناحیه ابی وکیع ضعیف است.
متن
( عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الدِّينَارُ وَ الدِّرْهَمُ أَهْلَكَا مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ وَ هُمَا مُهْلِكَاكُمْ.)
درهم و دینارموجب هلاکت امم قبل شده اند و سبب هلاکت شما هم می شوند. یک جهت این هلاکت این است که خدای متعال در این دو حقوقی قرار داده و شما آن را رعایت نمی کنید. جهت دیگر این است که شما در به دست آوردن این دو، حلیت و حرمت را رعایت نمی کنید. پس هم باید در کسب درهم و دینار رعایت حلال و حرام شود و هم حقوق الهی که در این دو قرار دارد باید پرداخته شود.پس درهم و دینار از دو جهت طریق هلاکت است. تعبیر هلاکت ابتدائا ظهور در حرمت دارد اما ممکن است در مورد مکروهات هم با قرائنی تعبیر هلاکت به کار رود.
حدیث 6
سند
( وَ عَنْ أَبِيهِ) مرحوم صدوق در خصال از پدرش (عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى) العطار (عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى بْنِ عِمْرَانَ) الاشعری که ثقه امامی است. (رَفَعَ الْحَدِيثَ) بنابر این سند مرفوعه است.
متن
(قَالَ: الذَّهَبُ وَ الْفِضَّةُ حَجَرَانِ مَمْسُوخَانِ فَمَنْ أَحَبَّهُمَا كَانَ مَعَهُمَا.) اگر کسی اینها را دوست بدارد با آن محشور می شود. این تهدید بزرگی است اما حرمت از آن فهمیده نمی شود. (قَالَ الصَّدُوقُ يَعْنِي مَنْ أَحَبَّهُمَا حُبّاً يَمْنَعُ حَقَّ اللَّهِ مِنْهُمَا.) مرحوم صدوق در ذیل این روایت می فرماید: منظور این است که این دو را به صورتی دوست داشته باشد که سبب شود حق الله آن را پرداخت نکند. ظاهرا ایشان متوجه این شده اند که عموم مردم ـ برخلاف خواص ـ محبت طلا و نقره را دارند. به همین دلیل به روایت قید زده اند.
این تعبیر در جاهای دیگر هم هست که (من احب شیئا حشره الله معه ولو کان حجرا ). طلا و نقره هم همین طور است.
حدیث 7
سند
مرحوم صدوق (عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدٍ) بن عبدالله اشعری (عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ) بن عیسی اشعری قمی (عَنِ الْبَرْقِيِّ) یعنی محمد بن خالد برقی پدر صاحب محاسن (عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْعَرْزَمِيِّ) ثقه امامی. در نتیجه سند صحیح است.
متن
(عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: يَقُولُ إِبْلِيسُ مَا أَعْيَانِي فِي ابْنِ آدَمَ فَلَنْ يُعْيِيَنِي مِنْهُ وَاحِدَةٌ مِنْ ثَلَاثٍ أَخْذِ مَالِهِ مِنْ غَيْرِ حِلِّهِ أَوْ مِنْ مَنْعِهِ مِنْ حَقِّهِ أَوْ وَضْعِهِ فِي غَيْرِ وَجْهِهِ.) شیطان می گوید که من در این سه امر مغلوب انسان نیستم. به دست آوردن مال از راه غیر حلال. پرداخت نکردن حق واجبی که در مال وجود دارد. هزینه کردن مال در غیر مسیر الهی. این سه نقطه، نقاط غلبه شیطان است.
اینها مضامین خیلی خوبی است. معارفی هستندکه باید روی آنها کار شود. اینها معارفی هستند که بیش از احکام خمسه هستند. بنابر این جمع بندی در این روایات نباید محدود به احکام خمسه شود. در این معارف زمینه تفقه جامع تری از احکام خمسه وجود دارد.
روایات باب ششم به پایان رسید. در ادامه به روایات باب دوم خواهیم پرداخت.
بَابُ وُجُوبِ الْجُودِ وَ السَّخَاءِ بِالزَّكَاةِ وَ نَحْوِهَا مِنَ الْوَاجِبَاتِ
حدیث 1
سند
( مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ) مرحوم کلینی از عده من اصحابنا از صاحب محاسن از پدرش (عَنْ أَبِي الْجَهْمِ) ثقه امامی (عَنْ مُوسَى بْنِ بَكْرٍ) غیر امامی ثقه (عَنْ أَحْمَدَ بْنِ سُلَيْمَانَ) مهمل است. بنابر این سند مهمل است.
متن
(قَالَ: سَأَلَ رَجُلٌ أَبَا الْحَسَنِ الْأَوَّلَ ع وَ هُوَ فِي الطَّوَافِ فَقَالَ أَخْبِرْنِي عَنِ الْجَوَاد) شخصی در طواف از حضرت موسی بن جعفر پرسید که جواد کیست؟ِ (فَقَالَ إِنَّ لِكَلَامِكَ وَجْهَيْنِ فَإِنْ كُنْتَ تَسْأَلُ عَنِ الْمَخْلُوقِ فَإِنَّ الْجَوَادَ الَّذِي يُؤَدِّي مَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْحَدِيثَ.) حضرت فرمود اگر از جود خدای متعال می پرسی، جود خدای متعال به این نیست که به کسی چیزی بدهد. چه بدهد و چه ندهد جواد است. اما در باب مخلوق، جواد کسی است که آنچه خدای متعال بر او واجب کرده است پرداخت می کند.
نکته: در روایات دیگر آمده که مثلا دستور می دهند به اینکه خودتان متقی باشید و گناه نکنید چون ما اهل بیت برای شما کاری نمی کنیم. این خلاف روایات باب شفاعت است. پس این دسته از روایات ناظر به یک معنای خاص هستند. این روایات می خواهد بگوید که در محبت ما بی مبالات نباشید. حواستان را جمع کنید بعد هم نیاز دارید به این که ما شما را شفاعت کنیم.
با توجه به نکته ای که بیان شد می گوییم، ممکن است روایت مورد بحث ناظر به مطلب خاصی باشد:
احتمال اول این است که این روایت معیار جود را مشخص می کند. برخی هستند که می گویند ما خمس نمی دهیم اما خودمان به فقرا کمک می کنیم. هزینه کردن علامت جود نیست. خیلی ها هزینه می کنند. کسانی که در بازار جنس می خرند هزینه می کنند اما به این جود گفته نمی شود. گاهی شخص هزینه می کند اما به تعبیر قرآن (يُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاس ) است. این هم جود نیست. جود این است که اگر خدای متعال تکلیفی قرار داده به آن عمل کنید. پس اگر دیدید کسی حقوق واجب مالی اش را می دهد بدانید که جواد است. و الا اگر کسی حتی برای خدمت به مردم هزینه می کند اما حقوق واجب اش را نمی دهد این جواد نیست. پس ممکن است این روایت ناظر به معیار جود باشد.
احتمال دوم این است که تکالیفی که خدای متعال واجب می کند بار سنگینی دارد که شیطان روی آن متمرکز می شود تا انسان انجام ندهد. اگر نفس انسان آماده نباشد در این هجوم شیطان زمین می خورد. از بعضی روایات هم همین استفاده می شود که وقتی هزینه می کنید خودتان را از شر شیطان نجات می دهید. کانه شیطان می خواهد که این پول خرج خدا نشود و خرج شیطان گردد.
احتمال سوم این است که این روایت ریشه حقیقت جود را توضیح می دهد. جود یک نوع بخشندگی است که ریشه در عبودیت دارد. کما اینکه از حدیث عقل و جهل استفاده می شد که ریشه همه صفات حمیده طاعت است. عقل وقتی امتثال کرد خدای متعال برای آن قوایی قرار داد که این قوای بندگی است.ریشه این قوا در طاعت و بندگی است. وقتی کسی در مقام بندگی قرار گرفت یکی از قوایی که به او داده می شود جود است. ظهور این جود در جایی است که وقتی خدای متعال در مورد دارایی های من تصمیم گرفت من دیگر تصمیم نمی گیرم. اختیار با خداست. یعنی چون عبد است و خودش را ملک خدای متعال می داند پس هر جا که خدا بگوید همان جا هزینه می کند. کمال مومن در این است. به تعبیر دیگر این از صفات عبودیت است. بنده وقتی بنده شد (لِأَنَ الْعَبِيدَ لَا يَكُونُ لَهُمْ مِلْكٌ يَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ يَضَعُونَهُ حَيْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِه ) خودش را امانت دار خدا می داند و فقط سعی می کند که خلاف امر خدا عمل نکند. این جود است.
علی ای حال برخی از روایات این باب در معنای جود مطلوب توسعه می دهند. البته آن معانی هم جود مطلوب خدای متعال هست اما مراتب مادون آن است. مثل روایت ششم که روایت عجیبی هم هست. متن روایت ششم راببینید: ( قَالَ وَ رُوِيَ أَنَّ اللَّهَ أَوْحَى إِلَى مُوسَى ع- أَنْ لَا تَقْتُلِ السَّامِرِيَّ فَإِنَّهُ سَخِيٌّ.) روایت چهارم این باب هم همین مضمون را دارد. یک جمعیتی از یمن آمدند و با حضرت مجادله سنگینی کردند. یکی از اینها خلاف شأن حضرت با ایشان مجادله کرد. حضرت فرمود: (لَوْ لَا أَنَّ جَبْرَئِيلَ أَخْبَرَنِي عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّكَ سَخِيٌّ تُطْعِمُ الطَّعَامَ لَشَرَّدْتُ بِكَ وَ جَعَلْتُكَ حَدِيثاً لِمَنْ خَلْفَكَ) یعنی یک جوری تو را طرد می کردم که برای دیگران مایه عبرت شوی (فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ وَ إِنَّ رَبَّكَ لَيُحِبُّ السَّخَاءَ فَقَالَ نَعَمْ قَالَ إِنِّي أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّه.)
جمع بندی
این سخاوت هایی که مدح شده است اولا ممکن است در کسی باشد که مومن نیست.
ثانیا سخاوت از جنس تجارت و کسب موقعیت و سرمایه گذاری برای یک درآمد بالاتر نیست. به کسی که هزینه می کند تا مردم او را ببینند سخی گفته نمی شود. کسانی که از ناحیه جودشان مورد مدح قرار گرفته اند همین طور بوده اند. مثل حاتم طائی که جودش مورد مدح قرار گرفته است. این طور نبوده که بخواهد برای کسب موقعیت یا برای تجارت بخششی کند. این صفت که ببخشد در مسیری که فی الجمله مطلوب خدای متعال است در او وجود داشته است. مثل اطعام فقرا و ضعفا که این کار محبوب خدای متعال است و این شخص هم بدون ریا و تجارت این عمل را انجام می داده است، این هم یک مرحله ای از سخاوت است که ممکن است به بنده ای داده شود که حتی مومن نباشد.
ثالثا این صفت مادامی که هست آثار خودش را هم دارد. صفات رحمانی مراحل نزول رحمت خدا هستند. آثار خودشان را دارند. اما اینکه این صفات در شخص باقی می مانند یا از او گرفته می شوند، بحث دیگری است. ممکن است اگر انسان مومن نباشد این صفت در او عاریه ای باشد. یک جایی باید وارد وادی ایمان شود و با اصل این صفات گره بخورد. اگر وارد وادی ایمان نشود این صفات از او گرفته می شود. چون اصل این صفات از جنود عقل و جنود نبی اکرم است. در این اختلاطی که پیش آمده این ها دارای این صفت شده اند.
بنا بر این از روایات این باب فهمیده می شود که یک منزلتی از جود هست که از شعب ایمان است ولی این منزلت از جود همراه با ایمان بالفعل نیست. چون ممکن است این صفت به دلایلی به شخصی که ایمان ندارد سرایت کرده باشد. همان طور که ممکن است مومن به خاطر اختلاطی که با اهل گناه پیدا می کند دچار صفات مذموم شود. ولو این که این صفت دوام نداشته باشد ولی صفت بدی است و آثار بد آن بر قرار است. گاهی هم ممکن است صفتی از صفات انبیاء در این غیر مومن سرایت کند ولو این که این صفت دوام نداشته باشد، این صفت تا زمانی که هست محترم است و آثار آن بر قرار است.
این باب که باب وجوب سخاء است و باب پنجم را که در مورد حرمت بخل است مطالعه بفرمایید. کلیات این دو باب اشاره شد. انشاء الله یک جمع بندی کلی هم خواهیم کرد و از آن عبور می کنیم.
مرحوم شیخ حر در این باب علاوه بر این که می گویند پرداخت زکات واجب است و منع آن حرام است و عقوبت دارد و تکلیف الزامی است، می گویند که صفت بخل نسبت به زکات یا جود نسبت به زکات هم، موضوع تکلیف است. حالا باید بحث کنیم که منظور ایشان از وجوب سخا چیست؟ بعید است که منظورشان پرداخت زکات باشد. همچنین بعید است که منظور ایشان از منع بخل همان حرمت منع زکات باشد. اگر این طور بود ابواب اینها از هم جدا نمی شد. پس پیداست که از این روایات یک فهم اضافه ای دارند. یک صفت ممدوحی است که خدای متعال از ما خواسته که این صفت در ما وجود داشته باشد. یک صفت مذمومی است که خدای متعال از ما خواسته آن را از خود دور کنیم. این دو صفت ریشه زکات هستند. و ما همانطور که مکلف به اعمال جوارحی هستیم مکلف به اعمال جوانحی هم هستیم. این طور نیست که افعال قلوب افعال غیر اختیاری انسان باشند. این همه دستور به ایمان داده شده در حالی که ایمان فعل قلب است. البته مسیر تعلق اختیار در افعال جوارحی و جوانحی متفاوت است. پس دلیل نداریم که در حوزه افعال جوانحی خدای متعال از ما تکلیف نخواسته باشد. از فرمایش مرحوم شیخ حر هم این برداشت می شود که بعید نیست خدای متعال بیش از وجوب فعل زکات از ما خواسته باشد. انسان باید سخاوت هم داشته باشد. این سخاوت منشا زکات است. حتی در برخی روایات آمده که باید در پرداخت زکات طیب نفس هم داشته باشید. این طیب نفس مرتبه ای از سخا است. و الا خیلی از کسانی که منافق بودند در قران دارد که: (وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ مَغْرَماً ) اینها احساس می کنند که غرامت پرداخت می کنند. اما مجبور هم هست که پرداخت کند. این غیر از از این است که با طیب نفس پرداخت کند. پس هم باید پرداخت کنید هم باید مرتبه ای از سخا در انسان باشد که با طیب نفس پرداخت کند. از مجموع روایات این برداشت می شود. انشاء الله در جلسات بعد ادامه این روایات را تقدیم خواهیم کرد.
و الحمد لله رب العالمین…