بسم الله الرحمن الرحیم
تقریر فلسفه اصول، جلسه 79 – سه شنبه 16-03-1402
استاد میرباقری
ماهیت حکم
مقدمه
کلام در ماهیت حکم بود که به مباحث کلامی و فلسفی نزدیک است، برخلاف تقسیمات حکم که نزدیک به مباحث اصولی هستند. کلام برخی از بزرگان اصول در ماهیت حکم تکلیفی بیان شد و گفته شد مرحوم آخوند چهار مرتبه «اقتضاء، انشاء، فعلیت و تنجز» را برای حکم بیان کرده ولی در نگاه مرحوم اصفهانی اصلاً اراده در مبادی حکم وجود ندارد لذا حکم از مصلحت و مفسده آغاز میشود و به انشاء ختم میشود و ارادهای نسبت به فعل عبد در میان نیست.
ماهیت حکم در دیدگاه مرحوم اصفهانی، مرحوم عراقی و مرحوم خویی
ایشان تاکید کردهاند که انشاء در صورتی میتواند داعویت داشته باشد که از اعمال مولویت مولی نشأت گرفته باشد. همچنین ایشان میفرمایند انشاء در صورتی حکم است که به داعی جعل داعی در عبد باشد؛ یعنی اگر انشاء به داعی امتحان باشد حکم شرعی نیست بلکه امتحان است و در صورتی حکم است که انشاء به داعی جعل داعی در عبد باشد. همچنین گفته شد که از بیان ایشان و مرحوم بروجردی هم استفاده میشود که در صورتی این انشاء داعویت دارد که وصول به عبد پیدا کند.
مرحوم عراقی در نقطه مقابل مرحوم محقق اصفهانی ایستاده و میفرمایند احکام شرعی احتیاجی به انشاء ندارند بلکه حقیقت حکم همان اراده و کراهت مولی نسبت به افعال عباد است که البته باید واصل شود زیرا در صورتی که واصل نشود داعویت پیدا نمیکند. بنابراین حکم در نگاه ایشان اراده و ایصال اراده است؛ ولی این وصول ممکن است به اخبار باشد و ممکن هم هست به انشاء باشد و در جایی که انشائی هم صورت گرفته است، آنچه مهم است اراده است و انشاء برای آگاه کردن عبد از اراده است؛ نه اینکه انشاء و اعتبار موضوعیتی داشته باشد.
مرحوم خویی هم به نگاه مرحوم محقق اصفهانی نزدیک شده و میفرمایند، حکم اراده نیست، بلکه حکم فقط انشاء است؛ ولی ایشان در ماهیت انشاء میفرمایند انشاء عبارت است از اعتبار و ابراز و لذا میفرمایند حکم عبارت است از اعتبار و ابراز. ایشان اعتبار در احکام را هم از روایات استنباط کرده و میفرمایند اعتباری هم که در حکم وجود دارد یا اعتبار دین است و یا اعتبار حرمان است و یا اعتبار ترخیص است.
ماهیت حکم در دیدگاه مرحوم علامه طباطبایی
مرحوم علامه طباطبایی بحثی درباره هستیشناسی حکم دارند و در رسالهای که ایشان در جوانی راجع به اعتباریات نگاشتهاند و همچنین در مقاله ششم و رساله الولایه از آن بحث کردهاند. ایشان حکم را جزو اعتباریات میدانند و لذا بحث از حقیقت اعتبار کرده و میفرمایند اعتبار اتساع مفهوم است؛ یعنی یک مصداق جدیدی برای یک مفهوم حقیقی فرض شود؛ شبیه مجاز سکاکی که اتساع در مفهوم داده میشود و فرد جدید هم در واقع فردی برای همان مفهوم دانسته میشود.
این فرض و اعتبار گرچه خودش حقیقت ندارد و اعتباری است اما دارای آثار واقعی است؛ همانند آثار بسیاری که در اشعار برای حرکت و منع انسانها وجود دارد؛ معروف است که وقتی رودکی برای بازگرداندن سلطان محمود به بخارا آن شعر معروف را سرود که در بیتی از آن آمده است: «شاه ماه است و بخارا آسمان، ماه سوی آسمان آید همی» و همین شعر سلطان محمود را تحریک کرد به بخارا بازگردد. یعنی اعتباری که در این شعر ایجاد شده بود باعث اثر واقعی شد.
نکته دوم در کلام ایشان این است که ایشان اعتبار را به عالم خیال بازگردانده و میفرمایند همه اعتباریات مربوط به عالم خیال است که از ضروریات عالم دنیاست. سپس میفرمایند اولین اعتباری که در فعل اختیاری انسان انجام میشود به این صورت است که برای صدور فعل اختیاری بعد از همه مقدمات -از قبیل تصور و تصدیق به فایده و شوق و تاکید شوق و تحریک قوا و تحریک عضلات،- نیازمند امر دیگری هستیم که موجب میشود که فعل به مرحله ضرورت برسد و آن «اعتبار» ضرورت علت و معلولی است. یعنی فاعل مختار آن ضرورتی که از ناحیه علت نسبت به معلول وجود دارد و معلول را از حال امکان خارج کرده و ضروری بالغیر میکند را در نسبت بین خودش و فعل اعتبار میکند. ایشان از آن تعبیر به «باید» کرده و میفرمایند اینکه فاعل مختار اعتبار میکند که من «باید» این کار را انجام دهم باعث میشود فعل از امکان خارج شده و ضروری شود.
در واقع ایشان عالم اختیار را به عالم تخیل وصل کردهاند و از این طریق سعی کردهاند اختیار را توضیح دهند؛ لذا به نظر میرسد که در نگاه ایشان وقتی انسان از دنیا خارج میشود و بساط عالم خیال برچیده میشود، اختیار هم از بین رفته و لذا تکلیف هم از بین میرود. البته در این بیان ایشان بازهم اختیار توضیح داده نمیشود، زیرا اولاً توضیح ندادهاند که چطور با اعتبار «باید» ضرورت ایجاد میشود و فعل از حالت امکان خارج شده و وجوب بالغیر پیدا میکند و ثانیاً اگر آن اعتبار «باید» که در پایان ایجاد میشود به صورت علت و معلولی توضیح داده شود پس باید حتماً بعد از شوق اکید این اعتبار ایجاد شود فلذا از اختیار انسان خارج میشود. این مطلب که جریان علت و معلول با اختیار منافات دارد، نیاز به تبیین دارد که در جای خود باید دنبال شود.
سپس ایشان این اعتبار را اتساع داده و میفرمایند انسان گاهی نیازهایی دارد که خودش به آن مباشرت کرده و آن را مرتفع میکند ولی علاوه بر آن نیازهایی نیز دارد که ارتفاع آنها نیازمند همکاری اجتماعی است. مثلاً صیانت در برابر حوادث طبیعی نیازمند همکاری اجتماعی است و به صورت فردی نمیتوان صیانت ایجاد کرد. آنگاه در صدور فعل در مواردی که نیاز به همکاری دیگران است میفرمایند در اینجا دو اعتبار وجود دارد که یکی اعتبار استخدام است؛ یعنی همان نسبتی که بین انسان و قوای فعاله اش وجود دارد را بین خود و دیگران اعتبار میکند. دوم هم اعتبار ضرورت بین انسان و شخص دیگر کرده و برای فعل دیگری اعتبار باید میکند. ایشان قانون و امر و نهی را به همین معنا میدانند که مولی ابتدا اعتبار استخدام کرده و سپس اعتبار ضرورت بالغیر یا امتناع بالغیر میکند.
درباره شارع مقدس هم ایشان میفرمایند خدای متعال که تماماً حقیقت است و محل وقوع اعتبار نیست؛ لذا قانون و حکم توسط نبی اکرم صلی الله علیه و آله ایجاد میشود؛ یعنی وقتی خدای متعال به ایشان وحی میکنند، ایشان بر اساس این وحی، حکم را جعل میکنند و در نفس ایشان است که وحی تبدیل به حکم میشود.