بسم الله الرحمن الرحیم
تقریر درس خارج فقه کتاب الزکات
آیت الله سید محمد مهدی میرباقری
جلسه 86 شنبه 07 / 07/ 1403
نصاب زکات انعام ـ نصاب بقر ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نصاب بقر
مرحوم سید می‌فرماید: «و أمّا في البقر فنصابان: الأوّل: ثلاثون، و فيها تبيع أو تبيعة و هو ما دخل في السنة الثانية، الثاني: أربعون، و فيها مسنّة، و هي الداخلة في السنة الثالثة، و فيما زاد يتخيّر بين عدّ ثلاثين ثلاثين، و يعطي تبيعاً أو تبيعة، و أربعين أربعين و يعطي مسنّة». برای بقر دو نصاب بیان شده است. نصاب اول 30تا است. اگر تعداد گاوها به 30تا رسید باید یک تبیع یا تبیعة بدهد که مقصود گاو نر یا ماده ای است که داخل سال دوم شده است. نصاب دوم 40تا است. اگر تعداد گاوها به 40تا رسید باید یک مسنة بدهد و مراد گاوی است که وارد سال سوم شده است. در مقدار مازاد به دو صورت می‌تواند محاسبه کند. یا 30تا 30تا محاسبه کند. یا 40تا 40تا محاسبه کند. اگر 30تایی حساب کرد برای هر 30تا باید یک تبیع یا تبیعه بدهد. اگر 40تایی محاسبه کرد برای هر 40تا باید یک مسنّة بدهد.
در چند نکته با مرحوم سید مخالفت شده است:
1. در نصاب اول ایشان حکم را اعم از تبیع وتبیعة دانسته‌اند. نظر مشهور هم همین است. اما بعضی از فقها در اینجا به خاطر وجود بعضی از نصوص با ایشان مخالفت کرده‌اند. مثلا: مرحوم آیت الله خویی می‌فرماید: الاحوط اختیار التبیع. مرحوم آیت الله حائری می‌فرماید: و التبیع احوط.
2. اگر از 40 گذشت نحوه محاسبه چگونه است؟ آیا فرقی ندارد که 30تایی حساب شود یا 40تایی؟ یا اینکه حتما باید به صورت ترکیبی محاسبه شود تا به همه عقود زکات تعلق گیرد و عفوی در آن نباشد؟
3. آیا تبیع یا تبیعه شامل حیوانی که هنوز یک سالش تمام نشده هم می‌شود؟ مرحوم سید می‌فرماید: تبیع یا تبیعه به گاوی گفته می‌شود که وارد سال دوم شده باشد. آیا این معنا صحیح است؟
در اینجا هم بحث لغوی مطرح شده و هم بحث روایی. اما عمده دلیل، روایات است که در ادامه این روایات را تقدیم خواهیم کرد.
روایت اول: صحیحه فضلا
مرحوم شیخ حر این روایت را ذیل باب چهارم آورده‌اند. عنوان این باب این چنین است: «بَابُ تَقْدِيرِ النُّصُبِ فِي الْبَقَرِ وَ مَا يَجِبُ فِي كُلِّ وَاحِدٍ مِنْهَا» ایشان در عنوان این باب فتوای خودشان را مطرح نکرده‌اند.
در این روایت زکات انعام به صورت کامل ذکر شده است. بخشی از این روایت که زکات بقر را بیان می‌کند تقطیع شده و در این باب آمده است.
«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ‏ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ أَبِي بَصِيرٍ وَ بُرَيْدٍ وَ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالا فِي الْبَقَرِ فِي كُلِّ ثَلَاثِينَ بَقَرَةً تَبِيعٌ حَوْلِيٌّ»؛ در این روایت فقط تبیع مطرح شده و تبیعه ذکر نشده است. در مورد معنای «حَوْلِيٌّ» اختلاف شده است؛ شاید معنای صحیح این باشد که «حَوْلِيٌّ» حیوانی است که لااقل یک سال بر او گذشته باشد. حول به معنی چرخش است؛ به همین دلیل به سال هم حول گفته می‌شود. «تَبِيعٌ حَوْلِيٌّ» یعنی گاوی که یک سال بر آن گذشته است. برخی گفته اند خود تبیع دلالت بر گاوی می‌کند که یک سال از عمر او گذشته باشد. اما این صحیح نیست. به حیوانی تبیع گفته می‌شود که تابع مادرش است و مستقل نشده است. «حَوْلِيّ» در مقابل «مسنة» است. یعنی حیوانی که پا به سن نگذاشته است. «وَ لَيْسَ فِي أَقَلَّ مِنْ ذَلِكَ شَيْ‏ءٌ»؛ در کمتر از 30تا معفو است. «وَ فِي أَرْبَعِينَ بَقَرَةً مُسِنَّةٌ»؛ در 40تا یک بقره مسنه است. مسنه یعنی بقره ای که وارد سال سوم شده است. «وَ لَيْسَ فِيمَا بَيْنَ الثَّلَاثِينَ إِلَى الْأَرْبَعِينَ شَيْ‏ءٌ حَتَّى تَبْلُغَ أَرْبَعِينَ»؛ بین 30 و 40 معفو است. «فَإِذَا بَلَغَتْ أَرْبَعِينَ فَفِيهَا بَقَرَةٌ مُسِنَّةٌ»؛ این تکرار ما قبل است. «وَ لَيْسَ فِيمَا بَيْنَ الْأَرْبَعِينَ إِلَى السِّتِّينَ شَيْ‏ءٌ»؛ بین 40 تا 60 هم معفو است. «فَإِذَا بَلَغَتْ السِّتِّينَ فَفِيهَا تَبِيعَانِ إِلَى السَّبْعِينَ»؛ به 60 که رسید 2تا تبیع باید بدهد. توجه داشته باشید که در کنار تبیع، تبیعه را ذکر نکرده است. «فَإِذَا بَلَغَتِ السَّبْعِينَ فَفِيهَا تَبِيعٌ وَ مُسِنَّةٌ إِلَى الثَّمَانِينَ»؛ وقتی به 70 رسید باید یک تبیع و یک مسنة بدهد. این یکی از ادله ای است که بر محاسبه ترکیبی دلالت دارد؛ اینجا خود حضرت ترکیبی محاسبه می‌کنند؛ در حالی که ظاهر کلام مرحوم سید این بود که لازم نیست ترکیبی حساب کنید؛ ایشان می‌گوید می‌توانید 30تایی یا 40تایی محاسبه کنید. «فَإِذَا بَلَغَتْ ثَمَانِينَ فَفِي كُلِّ أَرْبَعِينَ مُسِنَّةٌ إِلَى تِسْعِينَ»؛ وقتی به 80تا رسید 2تا مسنة می‌دهد. «فَإِذَا بَلَغَتْ تِسْعِينَ فَفِيهَا ثَلَاثُ تَبَائِعَ حَوْلِيَّاتٍ»؛ وقتی به 90تا رسید 3تا تبیعه حولی می‌دهد. «فَإِذَا بَلَغَتْ عِشْرِينَ وَ مِائَةً فَفِي كُلِّ أَرْبَعِينَ مُسِنَّةٌ»؛ وقتی به 120تا رسید در هر 40تا یک مسنة است. «ثُمَّ تَرْجِعُ الْبَقَرُ عَلَى أَسْنَانِهَا»؛ این جمله اینطور معنا شده که بعد از 120 تا با توجه به سن آنها محاسبه صورت می‌گیرد. «وَ لَيْسَ عَلَى النَّيِّفِ شَيْ‏ءٌ وَ لَا عَلَى الْكُسُورِ شَيْ‏ءٌ الْحَدِيثَ»؛ این عبارت در باب شتر هم بود؛ مشهور میگویند بین یک تا 10 معفو است.
ظاهر ابتدای این روایت همان است که مرحوم سید بیان کرد؛ در هر 30تا یک تبیع و در هر 40تا یک مسنة. اما توضیحی که در روایت داده می‌شود با فتوای مرحوم سید متفاوت است. بعدا باید بررسی کنیم که از این روایت چه چیزی استظهار می‌شود.
روایت دوم از کتاب عاصم بن حمید
این روایت از کتاب عاصم بن حمید نقل شده است. اصل وجود این کتاب اثبات شده است؛ اما آنچه که محل بحث است طریق مرحوم علامه مجلسی و طریق مرحوم حاجی نوری است؛ اگر طریق معتبر باشد روایت معتبر می‌شود.
«كِتَابُ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ الْحَنَّاطِ، عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ: لَيْسَ‏ فِيمَا دُونَ‏ ثَلَاثِينَ‏ مِنَ‏ الْبَقَرِ شَيْ‏ءٌ فَإِذَا كَانَتِ الثَّلَاثِينَ فَفِيهَا تَبِيعٌ‏ أَوْ تَبِيعَةٌ وَ إِذَا كَانَتْ أَرْبَعِينَ فَفِيهَا مُسِنَّةٌ».
در این روایت هم تبیع و هم تبیعه ذکر شده‌اند.
روایت سوم از کتاب دعائم الاسلام
در کتاب دعائم الاسلام همین مضمون به صورت مفصل در صحیحه فضلا نقل شده است؛ در این روایت هرجا تبیع ذکر شده در کنار آن تبیعة هم ذکر شده است.
روایت چهارم از کتاب خصال
مرحوم شیخ حر این روایت را از کتاب خصال نقل می‌کند. این روایت در وسائل الشیعه، ابواب ماتجب فیه الزکاة، باب دهم، حدیث اول ذکر شده است؛ سند این روایت محل مناقشه است.
«وَ تَجِبُ‏ عَلَى‏ الْبَقَرِ الزَّكَاةُ إِذَا بَلَغَتْ ثَلَاثِينَ بَقَرَةً تَبِيعَةً حَوْلِيَّةً فَيَكُونُ فِيهَا تَبِيعٌ حَوْلِيٌّ»؛ از این عبارت فهمیده می‌شود که «تبیع» اسم جنس است و معنای تذکیر و تأنیث در آن اخذ نشده است. «إِلَى أَنْ تَبْلُغَ أَرْبَعِينَ بَقَرَةً ثُمَّ يَكُونُ فِيهَا مُسِنَّةٌ إِلَى سِتِّينَ‏ (ثُمَّ يَكُونُ) فِيهَا مُسِنَّتَانِ إِلَى تِسْعِينَ»؛ به نظر می‌آید این جا بخشی از روایت افتاده است. چون به ستین که می‌رسید طبق صحیحه فضلا باید تبیعان پرداخت می‌کرد. در 70تا تبیعه و مسنة بود. در 80تا مسنتان. «ثُمَّ يَكُونُ فِيهَا ثَلَاثُ تَبَائِعَ ثُمَّ بَعْدَ ذَلِكَ يَكُونُ فِي كُلِّ ثَلَاثِينَ بَقَرَةً تَبِيعٌ وَ فِي كُلِّ أَرْبَعِينَ مُسِنَّة».
همان طور که گفته شد این روایت سند ندارد علاوه بر اینکه متن آن دچار اضطراب است. اما نکته ای که باعث شد این روایت را ذکر کنیم این بود که از این رویات استظهار میشود که مراد از تبیع، جنس است؛ تبیع اعم از تبیع و تبیعه است؛ از این نظر به این روایت استناد شده است.
دو نکته
1. در روایت دعائم الاسلام که سند هم ندارد تبیع و تبیعه در کنار هم آمده است. در روایت کتاب عاصم بن حمید و روایت کتاب خصال تبیع در کنار تبیعه ذکر شده است. البته در خصال در کنار هم ذکر نشده اند اما به صورتی ذکر شده اند که فهمیده می‌شود مقصود جنس است و شامل مذکر و مؤنث می‌شود.
2. از روایت صحیحه فضلا و دیگر روایات استفاده می‌شود که نصاب در واقع 3تا است:
1. نصاب 30تا.
2. نصاب 40تا.
3. نصاب برای کثرت. وقتی کثرت پیدا کرد دو نظر وجود دارد. یا 30تا 30تا محاسبه می‌کنید یا 40تا 40تا. نظر دوم این است که ترکیبی حساب کنید تا آنچه که باقی می‌ماند کمتر از 10 باشد.
سه مسأله
1. در 30تا یا 60تا یا 90تا و…. آیا باید تبیع داد یا اعم از تبیع و تبیعه است؟ خصوص مذکر یا اعم از مذکر و مؤنث؟ به نظر مشهور قدما و متاخرین مثل مرحوم سید اینجا حکم اعم از تبیع و تبیعه است. در مقابل هم برخی گفته اند یا باید تبیع باشد یا احتیاط در این است که تبیع باشد.
2. تبیع چیست؟ آیا گاوی است که وارد سال دوم شده است؟ یا اینکه بر گاوی که سال اول را تمام نکرده هم دلالت دارد؟ مشهور و مرحوم سید می‌گویند تبیع یعنی بقره ای که وارد سال دوم شده است. کانه این امر متسالمی بوده است.
3. از 40 به بالا را چگونه حساب کنیم؟ آیا مخیر هستیم که 30تایی یا 40تایی محاسبه کنیم یا اینکه باید ترکیبی حساب کنیم به طوری که آنچه باقی می‌ماند کمتر از 10 باشد.
مسأله اول
طبق نظر مشهور و مرحوم سید حکم در مورد نصاب 30تا اعم از تبیع و تبیعه است. ادله ای برای این حکم مطرح شده است:
اول: اجماعات منقوله و شهرت فتوایی؛ مرحوم شیخ در خلاف و دیگران در کتب دیگر ادعای اجماع کرده‌اند. علاوه بر این در این مسأله شهرت فتوایی هم وجود دارد. اگر شهرت فتوایی مستند به این روایات باشد، بعید نیست جابرضعف سند شود. اما معلوم نیست که حتما به روایت کتاب عاصم بن حمید تمسک کرده‌اند. شاید از صحیحه فضلا استظهار کرده‌اند و به این فتوا رسیده‌اند. لذا شهرت فتوایی را نمی‌شود قرینه قرار داد، اما به هر حال شهرت فتوایی وجود دارد.
دوم: روایاتی که در آنها تبیع و تبیعه درکنار هم ذکر شده اند؛ مثل: روایت کتاب عاصم بن حمید و روایت کتاب دعائم الاسلام و روایت کتاب خصال. می‌گویند: درست است که در صحیحه فضلا فقط تبیع ذکر شده است اما در بعضی روایات تبیع در کنار تبیعه ذکر شده است؛ پس باید این روایات را بررسی کنیم. روایت خصال به لحاظ سندی ضعیف می‌باشد. کتاب عاصم بن حمید هم کتابی است که مرحوم شیخ در فهرست ذکر کرده اما چون فقط مرحوم حاجی نوری و مرحوم علامه مجلسی از این نسخه نقل روایت می‌کنند، اثبات این نسخه مشکل است. افرادی مثل مرحوم آقای خویی در این روایات مناقشه سندی کرده اند؛ اما پیداست که مشهور این روایات را پذیرفته‌اند. مرحوم محقق در معتبر صحیحه فضلا را نقل می‌کند؛ و در نصاب 60تا تبیع و تبیعه را در کنار هم ذکر می‌کند. اما نسخه ایشان در مقابل نسخه کافی و تهذیب و … که تبیع را ذکر کرده و تبیعه ذکر نشده، قابل اعتبار نیست. شاید ایشان روایت را نقل به معنا کرده‌اند. بعید است که نسخه صحیحه ای دست ایشان بوده که در آن تبیع و تبیعه در کنار هم ذکر شده باشند. محقق در معتبر این کار را کرده‌اند اما این یک ممشای عمومی نیست که به همین روایاتی که در آنها تبیع و تبیعه در کنار هم آمده‌اند استناد کرده باشند. علی ای حال ممکن است مستندشان چیز دیگری باشد.
سوم: تبیع به معنای جنس است و معنای تذکیر و تأنیث در آن اخذ نشده است. تبیع یعنی حیوانی که تابع مادرش است؛ به حیوانی که سن کمی دارد و هنوز مستقل نشده و از مادر خود تبعیت می‌کند تبیع گفته شده است و این اختصاص به بقر ندارد. گفته شده تبیع یک عنوان وصفی است و اگر بر حیوانی اطلاق می‌شود مقصود مذکر و مؤنث نیست بلکه مقصود جنس آن حیوان است. مثل عنوان قتیل که اعم از قتیل مذکر و مؤنث است. این یک ادعاست اما برای آن شاهد آورده اند؛ عبارت «فَإِذَا بَلَغَتْ تِسْعِينَ فَفِيهَا ثَلَاثُ تَبَائِعَ حَوْلِيَّاتٍ» در صحیحه فضلا شاهد است بر اینکه مقصود از تبیع خصوص مذکر نیست. چون این عبارت بر مؤنث هم تطبیق می‌کند. بلکه مرحوم صاحب جواهر می‌فرماید این عبارت فقط بر مؤنث صدق می‌کند. چون اولا لفظ «ثلاث» مذکر آمده است. زمانی عدد «ثلاث» مذکر می‌آید که متعلق آن مؤنث باشد. بنابر این مراد از «تبائع»، سه تبیعه می‌باشد. علاوه بر اینکه وزن فعائل که «تبائع» بر این وزن می‌باشد جمع تبیعه است. تبیع بر این وزن جمع نمی‌شود. بنابر این مقصود از تبائع اعم از مذکر و مؤنث است، اگر نگوییم که خصوص مؤنث مقصود است.
این بیان مرحوم صاحب جواهر مورد مناقشه قرار گرفته است؛ مرحوم آقای خویی می‌فرماید: ممکن است مذکر بودن لفظ «ثلاث» به اعتبار «جماعة» باشد نه به اعتبار «تبائع». ایشان می‌گوید: در روایات باب دیات هم چنین مثال هایی را می‌توان پیدا کرد؛ بنابر این هر جا عدد مذکر یا مؤنث می‌آید به اعتبار متعلقش نیست بلکه ممکن است به اعتبار «جماعة» باشد. بنابر این اثبات بیان صاحب جواهر مشکل است.
اما اگر کسی بیان ایشان را قبول کند می‌توان گفت که مقصود از تبیع و تبیعه جنس است و این دو لفظ دلالت بر تذکیر و تأنیث ندارند؛ ممکن است کسی بگوید تا 90 مذکر است و از 90 به بعد مؤنث است. ایشان می‌گوید قطعا این مراد نیست و از این استظهار می‌شود که تبیع و تبیعه دلالت بر جنس دارند.
مرحوم آقای هاشمی همین مطلب را بیان می‌کند. ایشان می‌فرماید: تبیع یعنی بقری که سال بر او گذشته باشد، اعم از مذکر و مؤنث. به نظر ما این ادعای عام است؛ شواهدی هم برای آن ذکر کرده اند؛ اما به صورت کلی قابل اثبات نیست. ایشان نمی‌گویند تبیع درهمه جا به معنی جنس است؛ بلکه می‌گویند: در اینگونه موارد چه مذکر بیاید و چه مؤنث، مراد جنس است؛ شاهدش هم صحیحه فضلا است که در همه موارد از لفظ مذکر استفاده می‌کند ولی به نود که می‌رسد از لفظ مؤنث استفاده می‌کند؛ در نتیجه اینجا مراد جنس است. به نظر ما این قرینه بدی نیست. در روایت خصال هم همین طور است. البته همان طور که گفته شد مرحوم آقای خویی اصل این را انکار می‌کنند و می‌گویند ممکن است ثلاث به اعتبار جماعة آمده باشد. شواهدی هم از روایات باب دیات می‌آورند که خودتان ملاحظه کنید.
به نظر ما ادعای مرحوم آقای هاشمی قابل اثبات نیست. اما قرینه مرحوم صاحب جواهر قرینه خوبی است. البته اثبات قرینه مرحوم صاحب جواهر هم دشوار است.
قرینه دیگری که مرحوم صاحب جواهر بیان کرده این است که منافع تبیعه از تبیع بیشتر است. بنابراین می‌شود به جای تبیع، تبیعه بدهید؛ چون منفعت بیشتر و قیمت بیشتری دارد. ابتدائاً کلام صاحب جواهر قابل قبول نیست. چون اولا نمی‌توان گفت که منفعت این از آن بیشتر است. چون گاو نر کار می‌کند و منافع خاص خودش را دارد. علاوه بر این اینکه این استدلال قیاس است. اما برخی کلام ایشان را تصحیح کرده‌اند. گفته شده متفاهم عرفی این است که زکات به مالیت تعلق می‌گیرد. ولو مالیت خود عین. اگر به مالیت تعلق بگیرد متفاهم عرفی این است که آنچه مالیت بیشتری دارد می‌توان جای دیگری پرداخت کرد. اگر این متفاهم عرفی را قبول کنید طبعا مالیت تبیعه از تبیع بیشتر است. با این تتمیم که مرحوم آقای هاشمی بیان کرده اند شاید قول مرحوم صاحب جواهر قابل دفاع شود.
پس تا اینجا 4 قرینه بیان شد:
اولا: متفاهم عرفی از «تبیع» مفهوم جنس است نه مذکر و مؤنث، اینگونه اوصاف وقتی ذکر می‌شود چه مذکر باشد و چه مؤنث از آن جنس فهمیده می‌شود.
دوما: در بعضی از روایات تبیعه هم ذکر شده است؛ یا کنار هم یا با فاصله به صورتی که از آن عدم اراده خصوصیت، استظهار می‌شود.
سوما: در صحیحه فضلا در نصاب نود از عبارت «ثلاث تبائع» استفاده شده است؛ به لحاظ عدد که مذکر ذکر شده و به لحاظ وزن فعائل که مخصوص مؤنث است از این عبارت فهمیده می‌شود که مقصود 3تا تبیعه است. اگر اینها را کنار هم بگذاریم استظهار می‌شود که جنس موضوعیت دارد و خصوصیت تذکیر و تأنیث موضوعیت ندارد.
چهارم: به طور کلی در این موارد آنچه استظهار می‌شود این است که مالیت متعلق زکات است. اگر مالیت متعلق زکات باشد، متفاهم عرفی این است که به طریق اولی می توان آنچه از همه مالیتش بیشتر است و از همان جنس است را پرداخت کرد. این حکم شرعی نیست. این ادعا است.
علی ای حال بعید نیست که با مجموع این قرائن کسی متقاعد شود که مراد از تبیع در اینجا خصوص جنس مذکر نیست و در نتیجه در هر 30 تا یک تبیع اعم از مذکر و مؤنث باید بدهد.
مسأله بعدی این است که در مازاد چگونه باید محاسبه کرد؟ آیا 30تایی یا 40تایی یا باید ترکیبی محاسبه کند؟ این را در جلسه بعد بیان خواهیم کرد.
و الحمد لله رب العالمین …

پیمایش به بالا