بسم الله الرحمن الرحیم
تقریر درس خارج فقه کتاب الزکات
آیه الله سید محمد مهدی میرباقری
جلسه شماره 9 به تاریخ یک شنبه 23 / 07 / 1402
ورود به متن عروه و بررسی معیار کفر در احکام ظاهری اسلام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عرض شد که مرحوم شیخ حر ذیل ابواب وجوب زکات 5 باب آورده اند. دو باب راجع به وجوب اتیان زکات و حرمت منع زکات بود. دو باب هم در مورد وجوب سخاء و حرمت بخل بود. یک باب هم در مورد کفر مانع الزکات مع استحلال می باشد. یعنی حلال می داند و حکم خدا را در مورد زکات را انکار می کند. در جلسات بعد به این باب خواهیم پرداخت. در این جلسه می خواهیم یک جمع بندی بین روایاتی که تا الان ملاحظه کردید انجام دهیم.
از نگاه مرحوم شیخ حر هم پیدا ست که زکات فقط یک مساله مالی نیست. بلکه یک نوعی تهذیب نفس و پاک شدن آن از صفات بخل و شحّ و آراسته شدن به صفات سخاء و جود است. در آیه شریفه سوره مبارکه توبه هم همین مطلب آمده که (خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها). در روایات دیگر هم داشتیم که زکات صرفا به خاطر تامین فقرا نیست. بلکه یک روابط اجتماعی سالم از نوع الفت و محبت است که بیشتر در علل الشرایع ذکر شده و مرحوم شیخ حر هم تعدادی از این روایات را آورده اند. از اینها عبور می کنیم اما به این توجه داریم که پرداختن به جنبه فقهی زکات نباید انسان را از این آیات و روایات غافل کند. پس به این توجه داشته باشید که در جمع بندی هایی که در آینده خواهیم داشت جهات مختلف مساله زکات در کنار جهات فقهی آن باید مورد توجه قرار گیرد. مثلا مالیات هایی که گرفته می شود در تمام دنیا سبب نفرت و چاره جویی برای فرار از مالیات می شود. چون صرفا برای تامین منابع اقتصادی دولت است و در آن جنبه های رشد و پرورش های اجتماعی و فردی در نظر گرفته نشده است. آنچه که در اسلام است این نوع مالیات نیست. اسلام می خواهد که انسان متصف به جود و سخاء شود. خودش را مالک نداند. خلیفه الهی بداند. تصرفاتش متناسب با رضای الهی باشد. برای چنین امری دستور به زکات و سایر امور مالی داده شده است. خلاصه این جنبه از روایات و آیات نباید مورد غفلت قرار گیرد.
در این جلسه وارد متن عروه می شویم. مرحوم سید می فرماید: (فصل في زكاة الأموال التي وجوبها من ضروريات الدين و منكره مع العلم به كافر- بل في جملة من الأخبار أن مانع الزكاة كافر- )
زکات از ضروریات است و منکر آن کافر است مع العلم به. سپس خودشان نظری نمی دهند و می فرمایند که در روایات آمده که مانع الزکات کافر است.
سه نکته دراینجا وجود دارد:
نکته اول وجوب و ضروری بودن زکات بود که در جلسات قبل بحث شد.
نکته دوم این است که آیا منکر ضروری کافر است؟ این بحث در کتاب الطهاره بیشتر مطرح شده است. اما رد پای این بحث در کتاب ارث و نکاح و حدود وجود دارد. مثلا در کتاب حدود این بحث شده که آیا منکر زکات مرتد است؟ آیا ارتداد منکر زکات به نحوی است که محکوم به قتل است؟ کسی که روزه ماه رمضان را عمدا افطار می کند حکمش چیست؟ تارک الصلاه، تارک حج، تارک زکات، تارک صوم حکمش از نظر حدود چیست؟
یا مثلا در کتاب نکاح گفته می شود که آیا کسی که منکر ضروری شد آیا می تواند با مسلمان ازدواج کند یا خیر. یا مثلا در کتاب ارث آیا منکر ضروری از مسلمان ارث می برد یا خیر؟
خلاصه در همه موارد بحث در این است که موضوع طهارت و ارث و نکاح و حدود، اسلام می باشد. اما ویژگی های اسلامی که در یک فرد باید باشد تا موضوع این احکام ظاهری قرار گیرد چیست؟ آیا فقط صرف اقرار به شهادتین سبب مسلمان شدن و موضوع این احکام قرار گرفتن است یا عدم انکار توحید و الوهیت و رسالت سبب اسلام است؟
این بحث در کتاب الطهاره ذیل نجاسات مفصلا مطرح شده است. مرحوم سید می فرماید: (الثامن الكافر بأقسامه حتى المرتد بقسميه و اليهود و النصارى و المجوس ) کفار از نجاسات هستند. کسی که مسلمان بوده و کافر شده است چه مرتد فطری و چه مرتد ملی، هر دو دسته از نجاسات هستند. اما اهل کتاب محل بحث هستند. فتوای مشهور این است که این ها نجس هستند اما در مقابل هم عده ای که اکثرا از متاخرین می باشند می گویند که اینها پاک هستند. (و كذا رطوباته و أجزاؤه سواء كانت مما تحله الحياة أو لا) این فتوا در مورد رطوبات و اجزائشان هست. بعد می فرماید: (و المراد بالكافر من كان منكرا للألوهية أو التوحيد أو الرسالة) کافر کسی است که یکی از این سه را انکار می کند. یا منکر الوهیت است. یا الوهیت را قبول دارد ولی شریک برای او قرار می دهد. یا اینکه رسالت وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه وآله و سلم را انکار می کند. (أو ضروريا من ضروريات الدين مع الالتفات إلى كونه ضروريا بحيث يرجع إنكاره إلى إنكار الرسالة ) در باب انکار ضروری نظر مرحوم سید این است که انکار ضروری در صورتی که بداند ضروری است و منتهی بشود به انکار رسالت، این موجب کفر است. پس خود انکار ضروری موضوعیت ندارد. تقریبا همه همین نظر را در مورد منکر ضروری دارند. البته مرحوم امام و مرحوم آقای حکیم در مورد انکار می فرمایند: (او غیر معترف بالثلاثه ) یعنی لازم نیست که منکر الوهیت و توحید و رسالت باشند بلکه همین که غیر معترف به این سه باشند کافر می باشند.
به عبارت دیگر شرط اسلام اعتراف به این سه امر است. بعد از اینکه کسی به این سه چیز اعتراف کرد اگر ضروری را انکار کرد، مثلا حرمت ربا یا وجوب زکات را انکار کرد، آیا این موجب کفر است؟ این جا محل خلاف است. عده ای می گویند انکار ضروری خودش در کفر موضوعیت دارد. یعنی اگر کسی ضروری را ولو عن شبهه انکار کرد این شخص کافر می شود. عده ای می گویند انکار ضروری موضوعیت ندارد و آنچه در انکار موضوعیت دارد انکار رسالت است. پس اگر کسی غیر ضروری را انکار کند و این به انکار رسالت ختم شود این کافر است. در مقابل اگر کسی ضروری را عن شبهه انکار کند یا احتمال دهیم که عن شبهه انکار می کند، این کافر نیست چون معیار، انکار ضروری نیست، معیار انکار رسالت است.
نکته دیگر این است که اگر کسی انکار ضروری نمی کند اما منع عملی می کند یعنی در عمل زکات پرداخت نمی کند، آیا چنین کسی کافر است؟ مرحوم سید خودشان نظر نمی دهند و می فرمایند: روایات حکم به کفر این شخص می کند.
در این جلسه این چند مساله را مورد بررسی قرار می دهیم.
گفته شد که کافر کسی است که منکر الوهیت و توحید و رسالت باشد. پس مسلم کسی است که شهادت به الوهیت و توحید و رسالت می دهد. طبق قیدی که مرحوم آقای حکیم و مرحوم امام ذیل این مساله بیان کردند مسلم کسی است که معترف به الوهیت و توحید و رسالت باشد. این اعتراف موضوعیت دارد. پس اگر کسی عن شبهه اعتراف نمی کند این شخص مسلم نیست. منکر هم نیست. به نظرما ظاهرا همین درست است که معیار، اعتراف است. یعنی مسلمانی که محکوم به طهارت است کسی است که اقرار به شهادتین می کند.
سوال: آیا علاوه بر اقرار به شهادتین، قید دیگری در اسلام موضوعیت دارد؟ مرحوم سید می فرماید: خیر. چون انکار ضروری بما هو موجب کفر نمی شود. کسی کافر است که منکر رسالت باشد. اگر ضروری و غیر ضروری به گونه ای انکار شود که به انکار رسالت ختم شود این سبب کفر است. اگر به انکار رسالت ختم نشود این شخص کافر نیست.
عمده ادله ای که در این زمینه مطرح است در کتاب ایمان و کفر کافی آمده است. در کتاب وسائل مرحوم شیخ حر در جلد اول یک باب به معنای کفر اختصاص داده اند. قبل از اینکه وارد ادله شویم، ابوابی را که روایات این بحث در آنها به صورت مفصل آمده است را معرفی می کنیم تا دوستان قبل از اینکه وارد این روایات شویم، خودشان این روایات را مرور کنند:
1. بَابُ ثُبُوتِ الْكُفْرِ وَ الِارْتِدَادِ بِجُحُودِ بَعْضِ الضَّرُورِيَّاتِ وَ غَيْرِهَا مِمَّا تَقُومُ الْحُجَّةُ فِيهِ بِنَقْلِ الثِّقَات
2. بَابُ دَعَائِمِ الْإِسْلَام‏
3. بَابُ أَنَّ الْإِسْلَامَ يُحْقَنُ بِهِ الدَّمُ وَ تُؤَدَّى بِهِ الْأَمَانَةُ وَ أَنَّ الثَّوَابَ عَلَى الْإِيمَان‏
4. بَابُ أَنَّ الْإِيمَانَ يَشْرَكُ الْإِسْلَامَ وَ الْإِسْلَامَ لَا يَشْرَكُ الْإِيمَان‏
5. بَابٌ آخَرُ مِنْهُ وَ فِيهِ أَنَّ الْإِسْلَامَ قَبْلَ الْإِيمَان‏
6. بَابُ الْكُفْر
7. بَابُ وُجُوهِ الْكُفْر
8. بَابُ دَعَائِمِ الْكُفْرِ وَ شُعَبِه‏
9. بَابُ الشِّرْك‏
10. بَابُ الشَّك‏
از این 10 بابی که بیان شد 9 باب مربوط به کتاب کافی است. مرحوم شیخ حر هم عمدتا از روایات کافی استفاده کرده اند. این روایات را ملاحظه بفرمایید تا در مورد مسائل آن در جلسات بعد بحث کنیم.
مساله: آیا برای تحقق اسلام اقرار لازم است یا عدم انکار کافی است؟
اگر کسی اقرار به شهادتین کرد ولی بعد از اقرار دچار شک شد ولی اظهار شک نکرد، تردیدی در این نیست که این شخص از اسلام بیرون نمی رود. روایاتی هم دارد.
اما اگر کسی ابتدائا بخواهد وارد اسلام شود به طوری که محکوم به احکام ظاهری اسلام شود اگر در این شخص شک وجود داشته باشد برای مسلمان شدن کافی نیست. در این باب باید اقرار به الوهیت و توحید و رسالت داشته باشد. به عبارت دیگر باید اقرار به شهادتین کند. این از مسلمات فقهی است. ادله آن را هم مفصل تقدیم خواهیم کرد.
مرحوم حاج آقا رضا همدانی در کتابشان دو روایت را ذکر کرده اند که این دو روایت ظهور دارد در اینکه شاک محکوم به کفر نیست. توضیح ایشان این است که این دو روایت در مورد کسی است که مسلمان است و حالا دچار شک شده است. این شخص تا زمانیکه جحود نداشته باشد محکوم به کفر نیست. این دو روایت را ببینید:
حدیث 1
سند
(عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَزَّازِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ)
متن
(قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع جَالِساً عَنْ‏ يَسَارِهِ‏ وَ زُرَارَةُ عَنْ‏ يَمِينِهِ‏) محمد بن مسلم می گوید زراره جانب راست حضرت بود و من هم سمت چپ حضرت نشسته بودم. (فَدَخَلَ عَلَيْهِ أَبُو بَصِيرٍ فَقَالَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا تَقُولُ فِيمَنْ شَكَّ فِي اللَّهِ فَقَالَ كَافِرٌ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ قَالَ فَشَكَّ فِي رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ كَافِرٌ قَالَ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى زُرَارَةَ فَقَالَ إِنَّمَا يَكْفُرُ إِذَا جَحَدَ.) اگر انکار بکند کافر است. ممکن است برای کسی شک پیدا شود بعد هم شک خودش را زایل کند اما به صرف شک کافر نیست. بنابر این موضوع کفر جحود است. حضرت اول می فرمایند شاک کافر است بعد می فرمایند به شرط جحود. بنا بر این شکی که منتهی به انکار نشود سبب کفر نیست. البته ظهور روایت شامل مسلمان و غیر مسلمان می شود اما به خاطر وجود قرائن و جمع بین روایات، این روایت را حمل می کنند بر مسلمانی که اقرار به شهادتین کرده و الان دچار شک شده است. چون کسی که اصلا اقرار نکرده، کافر است. فرقی ندارد که شاک باشد یا به مرحله انکار برسد.
حدیث 2
سند
(مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ) سند صحیح است.
متن
(عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَوْ أَنَّ الْعِبَادَ إِذَا جَهِلُوا وَقَفُوا وَ لَمْ‏ يَجْحَدُوا لَمْ‏ يَكْفُرُوا. ) اگر بندگان خدا وقتی به تردید افتادند توقف می کردند یعنی در جایی که جاهل هستند اظهار نظر نمی کردند و انکار نمی کردند کارشان به کفر نمی رسید.
از این روایت هم استظهار شده که صرف جهالت نسبت به معارف موجب کفر نمی شود. شرط کفر، جحود است. البته ظهور روایت ابتدائا شامل مسلمان و غیر مسلمان می شود. اما مرحوم حاج آقا رضا هم همین طور این روایت را توضیح داده اند که با توجه به روایاتی که می گوید احکام اسلام متوقف بر اقرار است، پس این روایت ناظر به بعد الاقرار می باشد. یعنی بعد الاقرار اگر کسی شک کرد و این شک منتهی به جحود شد، این شخص کافر شده است.
نکته: توجه داشته باشید که بین چند مساله تفکیک کنید:
1. اگر کسی شهادتین گفت ولی ایمان باطنی ندارد ـ یعنی منافق است ـ آیا محکوم به احکام ظاهری اسلام هست یا خیر؟ مثلا آیا این شخص پاک است؟ یا مثلا آیا ذبیحه اش مزکی است؟ این را بعدا بحث خواهیم کرد.
2. آنچه که شرط اسلام است آیا اقرار به الوهیت و توحید و رسالت است یا عدم انکار کافی است؟ ظاهر روایات این است که آنچه موجب ترتب احکام اسلام می باشد، اقرار است.
3. اگر کسی بعد الاقرار شاک شد اما به مرحله جحود نرسید، کافر نیست. جحود بعد الاقرار ملاک کفر است. روایت دومی که ذکر شد به همین مطلب اشاره دارد. البته ممکن است این روایت ناظر به مطلب دیگری باشد و آن مسیر انحراف انسان است. ریشه کفر در این است که انسان بدون علم اظهار نظر می کند. اگر انسان در مواردی که نمی داند توقف کند به کفر کشیده نمی شود. بر فرض که این روایت را ناظر به احکام ظاهری اسلام بدانیم آیا می توان گفت قبل از اقرار، اگر کسی نسبت به الوهیت شک کرده و انکار هم نمی کند محکوم به کفر نیست؟ آیا می توان گفت چنین کسی مسلمان است؟ این روایت قطعا این مطلب را نمی گوید. این روایت اگر ناظر به احکام ظاهری اسلام باشد، در حال بیان حکم کسی است که بعد الاقرار دچار شک یا جحود می شود.
نکته: بنابر روایات می گوییم کسی که بعد الاقرار شک کرد از اسلام ظاهری خارج نمی شود و لو این که از ایمان خارج شود. حتی در مواردی که این شخص بعد الاقرار و بعد الشک به دنبال رفع شک خود می رود، می توان گفت این شخص از ایمان هم خارج نمی شود. در روایت آمده که خدمت حضرت عرض کرد (هلکت) حضرت فرمودند شیطان آمده می پرسد چه کسی تو را خلق کرده و تو جواب می دهی الله. بعد می پرسد الله را چه کسی خلق کرده و اینجا تو نمی توانی جوابی بدهی. گفت بله آقا همین طور است. حضرت فرمود (ذاک محض الایمان .) بنابر این شک گاهی انسان را از وادی ایمان خارج نمی کند. این در اصل وسوسه است. کسی که در مقابل شیطان مقاومت می کند این نشانه ایمان است.
پس شاک بدوی اگر به مرحله انکار نرسید، عدم انکار نشانه اسلام نیست. این شخص برای مسلمان شدن نیاز به اقرار دارد.
کسی که اقرار نکرده و الان در مقام شک است، یعنی نه انکار می کند و نه اقرار، آیا این شخص محکوم به کفر است؟ می گوییم اگر مقصود شما از کفر این باشد که احکام اسلام را ندارد، می گوییم بله این شخص محکوم به کفر است. اگر مقصود این است که کفار شاک با کفار منکر متفاوت هستند می گوییم این هم صحیح است. یعنی کافر منکر یک درکاتی دارد که این درکات برای کافر شاک نیست، میگوییم این ممکن است. ولی آنچه که منظور نظر آقایان است این مطلب نیست. آقایان از این روایات می خواهند اثبات کنند که مسلمان نیاز به اقرار ندارد. همین که شاک است و منکر نیست محکوم به اسلام است.
خلاصه، به دو صورت می توان کفر را معنا کرد:
1. کفر یک امر ثبوتی است. به معنی جحود و انکار. این انکار هم به انکار عملی منتهی می شود و در نهایت یک نظام کفر شکل می گیرد. به عبارت دیگر این روایات صرفا ناظر به احکام ظاهری اسلام نیست. ناظر به این معنا است که درکات کفر با صرف شک، حاصل نمی شود. با جهالت حاصل نمی شود. جاهل وقتی جحود می کند آرام آرام به یک وادی دیگر کشیده می شود. این جحود است که انسان را به کافری تبدیل می کند که تحت ولایت خدای متعال نمی رود. گرچه ماندن در شک هم بد است، اما شاکّ، همان طور که احکام اسلام را پیدا نمی کند در درکات کفر هم قرار نمی گیرد.
2. کفر یعنی عدم الاسلام. یعنی عدم الاقرار به شهادتین.
موضوع بعضی از احکام جحود است و موضوع بعضی دیگر از احکام عدم الاقرار است. حاشیه مرحوم امام و مرحوم آقای حکیم ـ که فرمودند: کافر یعنی غیر معترف بالثلاثه ـ ناظر به احکام ظاهری اسلام مثل طهارت و حقن دماء و امثال اینها می باشد. اما ممکن است یک احکام دیگری باشد که موضوع آن کفر به معنای جحود است، نه کفر به معنی عدم اقرار.
بنابر این باید بین احکام تفکیک کرد. مثلا بگوییم کسی که اقرار به شهادتین نمی کند کافر است و موضوع است برای حکم به نجاست. در مقابل بگوییم که مثلا در قرآن، عذاب های خاصی برای کفار ذکر شده است. ممکن است بگوییم شاکّ چه قاصر باشد و چه مقصر، با جاحد متفاوت است. جاحد موضوع حکم به این عذاب های سنگین است. بنا بر این شاکّ، این عذاب ها را ندارد چه قاصر باشد و چه مقصر.
جمع بندی
روایاتی که مرحوم حاج آقا رضا همدانی ذکر کردند دلالت داشت بر اینکه معنای کفر، جحود است. روایات متعدد دیگر وجود دارد که دلالت دارد بر این که معنای کفر، عدم الاقرار بالثلاثه است. این دو دسته روایت با هم تعارضی ندارند. با این توضیح که:
• یا باید بگوییم روایات دسته اول مقید می شوند به شک بعد الاقرار. یعنی کسی که اقرار کرده و مسلمان شده بعد شک می کند و این شک منتهی به جحود شده باشد، این شخص کافر است و احکام ظاهری اسلام را ندارد. این توضیح در مورد هردو روایتی که بیان کردیم صحیح است.
• یا باید بگوییم روایات دسته اول ناظر به معارف است و ربطی به احکام ظاهریه ندارند. این توضیح در مورد روایت دومی که از مرحوم همدانی بیان کردیم صحیح است اما نسبت به روایت اولی که از ایشان مطرح شد، صحیح نیست.
انشاء الله برای جلسات بعد ابوابی که معرفی شد را مطالعه بفرمایید تا وارد مباحث ذیل آن شویم.
و الحمد لله رب العالمین…

پیمایش به بالا