Converted Document

سوره انفال، آیات ۵ تا ۸

ارادۀ خدای متعال بر تحقق حق از مسیر جنگ بدر تا ظهور حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف

نوشته پیشِ‌رو متن سخنرانی آیت‌الله سیدمحمدمهدی میرباقری در تاریخ 5 تیر 1404، مصادف با شب اول محرم 1447 در هیئت ثارالله قم است. این جلسه در مسجد غدیر دانشگاه قم برگزار شده است.

۱. توصیه‌هایی در رابطه با ماه محرم

ایام محرم است و دوباره نسیم رحمت از سوی عاشورای امام حسین علیه السلام به سوی ما وزیده و فرصت مغتنمی است. این شب‌هاشب قدر اولیای خداست. در این ایام کوتاه، از الان تا عاشورا، می‌شود راه‌های طولانی را با امام حسین علیه السلام طی کرد. بزرگان تصمیم‌های بزرگ خود را سر سفرۀ امام حسین می‌گرفتند و همت و تلاش می‌کردند که در ایام محرم به مقصد برسند. ان‌شاءالله که بتوانیم از این ایامبهره ببریم. ما هیچ زمانی بیش از الان به استفاده از پرتوی امام حسین احتیاج نداریم. باید از برکات این ایام استفاده کنیم و به آن تصمیم‌های بزرگ برسیم. روز عاشورا که می‌شود، بایدهمه موانع را کنار زده باشیم و خود را در خیمه‌گاه امام ببینیم و به شهدای کربلا، به حبیب و زهیر و بریر ملحق شده باشیم.

البته اینادعای بزرگی است؛ نمی‌شود که حبیب شد، ولی می‌شود به جمع آنها پیوند خورد. در سجدۀ قرب زیارت عاشورا می‌گوییم: «وَ ثَبِّتْ لِي قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَكَ مَعَ الْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ الَّذِينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْنِ عَلَیهِ السَّلَام». پیداست که اگر انسان با عاشورا سیر کند، می‌تواند به این نقطه برسد که جزو شهدای کربلا باشد.

یکی از عزیزانی که از منبری‌های خوب است، می‌فرمود اولین سفری که به کربلا رفته بودم، حالتی در کنار ضریح امام حسین به من دست داد و به حضرت عرض کردم، می‌شود ما هم به شهدای شما ملحق بشویم؟ سپسخودم به خودم نهیب زدم که این درخواست، بی‌خود است؛ آنها کجا و ما کجا؟ همین‌گونه هم هست؛ حبیب کجا و ما کجا؟ ما خاک کف پای حبیب هم نیستیم. سپس ایشان گفتگویا کسی در گوشِ دل من القاء کرد که اگر نمی‌شود، پس چرا ابراهیم مجاب ملحق شده است؟ ابراهیم مجاب در حرم حضرت دفن شده و نوۀ حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه هستند. ایشانآقازادۀ سید محمد که در شاهچراغ شیراز مدفون‌اندهستند. داستان اینکه ایشان چگونه ملحق شدند هم نقل شده است. سپس ایشان نقل می‌کرداز یکی از علمایی که همراه بود، پرسیدم که ابراهیم مجاب چه کسی است؟ گفت برویم سر قبر او.

بنابراین می‌شود ملحق شدو راه باز است. ان‌شاءالله که بتوانیم از این فرصت استفاده کنیم و خودمان را به سیدالشهداء برسانیم و موانع را برداریم. اگر کسی با سیدالشهداء حرکت کند، راه کوتاه می‌شود. «إِنَّ الحُسَینَ مِصبَاحُ الهُدَی وَ سَفِینَةُ النَّجَاةِ».[۱] برای عبور از فتنه‌های دنیا نزدیک‌ترین راه امام حسین علیه السلام است. راهش هم این است که از این فرصت استفاده کنیم.

مکرر این را گفتم که خیمۀ عزاداری که در دلمان برای امام حسین به‌پا می‌کنیم، جمع نکنیم؛ «فَلَأَنْدُبَنَّكَ صَبَاحاً وَ مَسَاءً»[۲] یعنی همین؛ «حَتَّى أَمُوتَ بِلَوْعَةِ الْمُصَابِ وَ غُصَّةِ الِاكْتِيَابِ» یعنی همین. انسان باید انقدر عزاداری کند که «حَتَّى أَمُوتَ بِلَوْعَةِ الْمُصَابِ وَ غُصَّةِ الِاكْتِيَابِ»؛ چرا نبودم که سپر شما بشوم؟ چرا کوتاهی شد؟ به چه دلیل من نتوانستم مثل حبیب و زهیر سپر شما بشوم و پیشِ‌روی شما به شهادت برسم؟ انسان آنقدر گریه کند تا «أَمُوتَ بِلَوْعَةِ الْمُصَابِ». اگر این‌گونه شد، راه باز می‌شود و از دنیا فارغ می‌شود و از سر سفره دنیا بر می‌خیزد.

فرصت‌های خاص این ایام برای الحاق به سیدالشهداء است. لذامراقبه‌های خاص محرم مراقبه‌های خودش است و با ایام دیگر فرق می‌کند. آن دستوراتی که امام رضا علیه السلام برای ایام محرم به ریان بن شبیب دادند، مراقبه‌های ماه محرم است. همۀ سال می‌شود آن دستورات را عمل کرد، اما فرصت خاص آن دستورات، محرم است.

امام رضا علیه السلامفرمود: «إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْ‏ءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ».[۳] اگر می‌خواهی در غرف بهشتی در کنار اولیاء و انبیاء باشی، قتله امام حسین علیه السلام را لعن کن. اگر می‌خواهی در ثواب شهدای امام حسین شریک باشی، هر وقت یاد امام کردی، «فَقُلْ مَتَى ذَكَرْتَهُ «يا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً»». این چند دستوری که حضرت دادند، برای مراقبۀ ماه محرم است. مراجعه بفرمایید و در ماه محرم، به آنهامقید باشید.

۲. امکان انجام تکالیف سخت

بکاء بر سیدالشهداء اکسیر اعظم است و جنس انسان را عوض می‌کند، تطهیر می‌آورد، طهارت نفس می‌آورد، حیات قلب می‌آورد، جهنم را خاموش می‌کند و انسان را از دنیا آزاد می‌کند. این ایام بیش از هر وقت دیگر به اینکه با امام حسین پیوند بخوریم، محتاجیم تا بتوانیم در پرتو عاشورا از سر سفره دنیا برخیزیم و به استقامت برسیم و برای تکالیف سنگینی که بر دوش ما آمده است، آماده بشویم.

وقتی خدای متعال تکلیفی را روی دوش یک ملت می‌گذارد، معنایش این است که می‌تواند بار این تکلیف رابردارد. آدم نمی‌تواند بگوید نمی‌توانم! «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها»،[۴] دو طرف دارد؛ یک طرف این است که کاری که آدم توان آن راندارد، بر عهدۀ او نیست و طرف دیگر این است که اگر کاری به عهدۀ تو گذاشته شد، بدان که توان آن را داری، شانه خالی نکن. معنای این باری که روی دوش ملت عزیز ایران گذاشته‌اند، این است که می‌شود آن رابرداشت. ما از هر زمانی بیشتر به این احتیاج داریم که در این ایام با بکاء بر سیدالشهداء با زیارت سیدالشهداء که رزق‌های خاص ماه محرم‌اند، به امام حسین علیه السلام گره بخوریم.

در محرم فضا فضای حزن است. این فضای حزن در اختیار ما هم نیست و نمی‌توانیم آن را جابه‌جا کنیم. شما نمی‌توانید دهه محرم را از شب یازدهم شروع کنید؛ نمی‌شود. بعضی از روایات سرّ آن را گفته‌اند. فرمود در شب اول محرم پیراهن سیدالشهداء را در عرش به اهتزاز در می‌آورند و تحولی در عالم اتفاق می‌افتد. ما در این فضای متحول عالم باید سعی کنیم، خودمان را به امام حسین علیه السلام برسانیم.

۳. جنگ بدر از منظر سورۀ مبارکۀ انفال

این شب‌ها اگر خدای متعال توفیق بدهد، نکاتی را از سورۀ مبارکۀ انفال عرض می‌کنم. این سوره،با شرایط زمان ما متناسب است. مطالب بسیار ارزنده‌ای در همۀ قرآن هست، ولی نکاتی که در این سوره هست، متناسب با شرایط امروز است.این سوره از سوره‌های فوق‌العاده‌ای است و معارفی در آن هست. در روایات داریم که کسی که این سوره و سوره برائت را در هر ماه بخواند، نفاق از دل او برداشته می‌شود. حال باید این مطلبرا با مضمون سوره دنبال کنیم که چگونه اگر انسان به نور این سوره نورانی شد و برکات این سوره در وجود او نازل شد نفاق از دل او برداشته می‌شود.

قرآن فقط الفاظ نیست. «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَريمٌ * في‏ كِتابٍ مَكْنُونٍ * لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ»؛[۵] قرآننوری است که از عالم بالا نازل شده است؛ کلام خداست که نازل شده؛ «كَلَامُكَ النَّاطِقُ عَلَى لِسَانِ نَبِيِّكَ».[۶] این کلام اگر به سمع جان ما برسد و در جان ما نفوذ کند، آثار آن در ما ظاهر می‌شود؛ «لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى‏ جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ».[۷] لذا می‌گوید اگر کسی این سوره را هر ماه بخواند، اگر این سوره آرام‌آرام در قلب انسان نازل بشود، از برکات آن این است که نفاق از وجود او برداشته می‌شود و انسان مؤمن می‌شود؛ دورویی از وجود او برداشته می‌شود. برکات زیادی برای این سوره هست.

شروع این سوره با دستورات مالی نسبت به امت اسلام است، ولی بلافاصله به داستان جنگ بدر می‌رسد. خدای متعال در این سوره جنگ بدر را با یک بیان فوق العاده که قابل تأمل و توجه است، توضیح می‌دهد. خدای متعال می‌فرماید: «كَما أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَريقاً مِنَ الْمُؤْمِنينَ لَكارِهُونَ».[۸] خدای متعال شما را از خانه خودت به سمت یک کار بزرگ بیرون آورد؛ «أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ». البته بیت پیامبر فقط این خانه گلی نیست، ولی ظاهر آیه همین است که پیامبر از منزل بیرون آمدند و به سمت کار بزرگی حرکت کردند. «أَخْرَجَكَ رَبُّكَ»؛ این طرحی است که پروردگار نبی اکرم دارد. رب نبی اکرم کاری را با این پیامبر در عالم شروع کرده است.

۱ـ۳. چانه‌زنیِ بخشی از مؤمنین به خاطر کراهتشان

«أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ»، تعبیر لطیفی که اینجا آمده «بِالْحَقِّ» است. این خروج، خروج «بِالْحَقِّ» است و در مصاحبت با حق است و بناست که حقی در عالم به‌پا بشود. با این اقدام نبی اکرم حقی در عالم محقق می‌شود. «كَما أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ». سپس می‌فرماید«وَ إِنَّ فَريقاً مِنَ الْمُؤْمِنينَ لَكارِهُونَ»؛ یک دسته از مؤمنین کراهت داشتند.

گاهی در قرآن، تعبیر «الذین امنوا» است که با فعل بیان می‌شود و گاهی مؤمنین است که صفت است. صفت علامت بر ثبوت است و دلالت بر ثبوت می‌کند. مؤمنین یعنی کسانی که ایمان در ایشان ثابت است. اما این کار به حدی بزرگ بود که یک فریق و دسته از این مؤمنین کراهت داشتند. معنای این کراهت این نیست که از دست حضرت ناراضی هستند، ولی نمی‌توانند بار این تکلیف سنگین را بردارند وبرای ایشان سخت است. پسیک دسته از مؤمنین «لَكارِهُونَ»؛ پیداست که یک دسته هم تسلیم محض هستند و هرچه حضرت بپسندد، می‌پسندند، ولی عده‌ای این‌گونه نیستند؛ «إِنَّ فَريقاً مِنَ الْمُؤْمِنينَ لَكارِهُونَ».

یکی از نکاتی که در این آیات قابل تأمل است، این کراهت است. گاهی انسان از تکلیف خدا هم کراهت دارد. «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ»؛[۹] خدای متعال می‌فرماید ما قتال را بر شما واجب کردیم، ولی شما کراهت دارید. «عَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ»؛ ما شما را در مسیر شرّ پیش نمی‌بریم. ممکن است شما را گاهی به اموری وادار کنیم که کراهت دارید، ولی خیر شما در آن امر است. خدای متعال وجود مقدس نبی اکرم را از بیت ایشان بیرون آورد و به سمت مقصد بزرگ که در ادامه آیات توضیح داده می‌شود فرستاد.عده‌ای از مؤمنین چون نمی‌دانستند که مسیر چیست و کار به کجا ختم می‌شود و آماده نبودند، «لَكارِهُونَ». ولی خدای متعال اینها را وارد این میدان بزرگ کرد.

سپس می‌فرماید:«يُجادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَيَّنَ»؛[۱۰] حق برای ایشان روشن شده بود. وقتی خدای متعال تکلیفی روی دوش آدم می‌گذارد، راه برای او با یک بیناتی روشن می‌شود؛ خدای متعال انسان را در تاریکی نمی‌برد و در ابهام نمی‌گذارد. لذا می‌فرمایدتکلیف را برای ایشان روشن کردیم، ولی «يُجادِلُونَكَ»، با تو چک و چانه می‌زدند. «يُجادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَيَّنَ»؛ در این حقی که شما دنبال می‌کردی و به سمت آن حرکت می‌کردی، چک و چانه می‌زدند.«كَأَنَّما يُساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ»؛ گویا اینها به سمت مرگ سوق داده می‌شدند، ولی «وَ هُمْ يَنْظُرُونَ»، برای مواجهه با مرگ آماده نبودند.

شبیه این آیه در سورۀ مبارکۀ آل عمران هم هست. در آل عمران می‌فرماید در روز احد هم برخیوجود مقدس نبی اکرم را تنها گذاشتند و فرار کردند که خیلی گناه بزرگی بود. در این آیات از فرار از میدان مبارزه نهی می‌کند. فرار از میدان،جزو گناهان کبیره است. اینها نه فقط فرار کردند، بلکهوجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را در بین دشمن و در محاصره دشمن تنها گذاشتند و فرار کردند.

گاهی حضرت در معرض خطر نیست و ما جان خود را برمی‌داریم و می‌رویم و گاهی حضرت در معرض خطر هستند و ما حضرت را وسط خطر رها می‌کنیم و فرار می‌کنیم و جان خود را حفظ می‌کنیم. در آیات آخر سورۀ مبارکۀ برائت هم از این کار نهی شده است. خدای متعال می‌فرماید:«ما كانَ لِأَهْلِ الْمَدينَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ لا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ»؛[۱۱] حق ندارند از حضرت تخلف کنند و فرمان حضرت را پشت سر بگذارند؛ حق ندارند مراقب نفس خودشان باشند و حواسشان به پیامبر خدا نباشد. ظاهر آيه یعنی همین که از جان خودش مراقبت می‌کند، ولیجان نبی اکرم را در میدان خطر رها می‌کند.

در اُحد این اتفاق افتاد و عده‌ای فرار کردند. دسته‌ای از اینهایی که فرار کردند، منافقین بودند که تکلیفشان روشن است. وقتی کار به اینجا رسید و فرار کردند و حضرت را تنها گذاشتند و این صحنه‌ها پیش آمد، تحلیلشان این بود که ما شکست خورده‌ایم و این شکست هم علامت این است که ما حق نیستیم. یعنیتحلیل و تفسیر به شکست می‌کردند و این شکست راهم علامت عدمحقانیت می‌گرفتند.

قرآن به شدت با این مقابله می‌کند. هیچ‌وقت تعبیر قرآن در باب احد شکست نیست. از اول آیاتی که در سورۀ مبارکۀ آل عمران شروع می‌شود، تا آخر این آیات هیچ‌کجا تفسیر به شکست ندارد. می‌فرماید: «إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ»؛[۱۲] شما ضربه زدید، ضربه هم خوردید. این تحلیل دیگری است.

علی ای حال عده‌ای فرار کردند. قرآن می‌فرماید گروهی از کسانی کهفرار کردند، آدم‌های بدی نبودند؛ «وَ لَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ‏»؛[۱۳] شما قبل از اینکه با صحنه سخت احد روبه‌رو بشوید، تمنای مرگ یعنی شهادت داشتید؛ راه نبی اکرم را دوست داشتید و دوست داشتید کنار حضرت بایستید و جان خود را هم بدهید. «فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ‏»؛ اماوقتی موت را دیدید، نگاه می‌کردید و حیرت کرده بودید و نمی‌توانستید دل به میدان بزنید و به استقبال مرگ بروید.

خدای متعال در آیات بعد توضیح می‌دهد که چرا این اتفاق افتاد]. می‌فرماید: «إِنَّ الَّذينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ»؛[۱۴] آنها که در روزی که این دو جمع با هم ملاقات کردند، روزی کهکافر و مؤمن روبه‌رو شدند، روزی کهبا دشمن روبه‌رو شدید، آنهایی که در این روزپشت کردند، «إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ»؛ شیطان آنها را لغزاند. چرا؟ «بِبَعْضِ ما كَسَبُوا»؛ اینهامکتسباتی داشتند و خودشان را تصفیه و پاک نکرده بودند. «بِبَعْضِ ما كَسَبُوا‏»؛ شیطان با این مکتسباتشان اخذشان کرد.

اگر آدم نقطه‌ضعف‌ها و تعلقاتی که در او هست و گرفتاری‌هایی که دارد را پاک نکند، شیطان در اینصحنه‌ها روی آننقطه‌ضعف‌ها دست می‌گذارد. ولو انسان طالب شهادت هم باشد، نمی‌تواند به سمت شهادت برود و از قافلۀ شهداء جا می‌ماند. بعضی‌ها این‌گونه هستند که وقتی صحنه شهادتپیش می‌آید، نمی‌توانند از صحنه استقبال کنند و از کاروان جا می‌مانند.

عزیزی از یکی از سردارهای سپاه که مسئول تفحص شهداء هستند، نقل می‌کرد که وقتی مرحوم شهید حکیم در عراق در آن حادثه انفجار شهید شدند، فقط یک نفر از محافظین ایشان از جمع باقی مانده بود. ایشان را به ایرانآوردند و در یکی از بیمارستان‌های ایران بستری کردند. من به بالین ایشان رفتم تا بپرسم چه اتفاقی افتاده و صحنه چگونه بوده است.گفت ما از در حرم که بیرون آمدیم، دیدم وجود مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام یکی یکی ما را می‌گیرند و شربتی در کام ما می‌ریزند و ما را به سمت عالم بالا پرواز می‌دهند. وقتی حضرت من را اخذ کردند، من عرض کردم من چهارده‌سر عائله دارم. حضرت فرمودند اختیار با خودت است و من را رها کردند. سپسمن صدای انفجار را شنیدم.

گاهی این‌گونه است که آدم آماده نیست. دلش می‌خواهد شهید بشود، ولی نقطه‌ضعف‌های خود را رفع نکرده و لذانمی‌تواند. قرآن هم اینجا می‌فرماید پیامبر گرامی اسلام بیرون رفت و خدا او را به سمت کاری که حق بود، بیرون برد؛ هم مسیر، مسیر حق بود و هم حضرت همراه با حق بود. «أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ»، یعنیبا مصاحبت حق؛ تعبیر علامه طباطبایی و دیگران این است. بنابراینمسیر، مسیر حق و هدف، هدف حق بود. اما وقتی خدا، پیامبر را بیرون برد،اینها «يُجادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَيَّنَ كَأَنَّما يُساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ»؛ با اینکه می‌دانستند که حق است، ولیگویا دارند، اینها را به سمت مرگ می‌برند. «وَ هُمْ يَنْظُرُونَ»؛ اینها صحنۀ مرگ را می‌بینند، امابرای اینکه در این مسیر حق با حضرت راه بیفتند و دنبال مرگ بروند، آماده و مهیا نیستند. لذا با حضرت مجادله می‌کردند.

۲ـ۳. وعده پیروزی بر کاروان تجاری یا نظامی

سپسمی‌فرماید: «وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ»؛[۱۵] وقتی که خدای متعال وعده یکی از این دو طایفه را به شما داده بود که شما بر یکی از این دو طائفه پیروز می‌شوید. «وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ»؛ یکی از این دو طایفه را به شما وعده داده بودند؛ یا کاروان تجاری، یا لشکر نظامی. وعده پیروزی به یکی از این دو داده شده بود.

شاید از این «وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ» استفاده بشود که حتی وعده امکانات مالی به ایشان داده شده بود. یعنیشما یا به امکانات مالی می‌رسید و دستتان به کاروان تجاری قریش می‌رسد یا در جنگ نظامی پیروز می‌شوید و به غنایم می‌رسید؛ در هر صورتوعدۀ پیروزی به ایشان داده شده بود؛ «وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ».

داستان بدر این‌گونه شروع شده که مشرکین،اموال مسلمان‌ها را در مکه مصادره کردند. سپسبه حضرت خبر رسید که کاروان تجاری قریش درحال عبور از مسیر مدینه است. ایشان هممهیا شدند که آن کاروان تجاری را به جای اموال از دست رفتۀ مسلمان‌ها مصادره کنند و با قریشمقابله به مثل کنند. حضرت برای این جهت بیرون رفتند و مقدماتی هم انجام دادند. خدا هم وعده داد، «يَعِدُكُمُ»؛ به پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم وعده داد که شما به یکی از این دو دسته پیروز می‌شوید؛ یا بر کاروان تجاری پیروز می‌شوید و غنایم مالی به دست شما می‌آید، یا با کاروان نظامی آنها مواجه می‌شوید. کاروان تجاری قریشکاروانی بوده که به رهبری ابوسفیان به سمت شام برای معامله و تجارت می‌رفت و بیشتر از چهل نفر هم محافظ همراه این کاروان نبود.

ـ علاقه مؤمنین به درگیری با کاروان تجاری

«وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّها لَكُمْ»؛ این اموالمال شماست؛ شمامتصرف می‌شوید و امکاناتی به دستتان می‌آید. حالیا از این راه، یا از آن راه. «وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ»؛ آن چیزی که شما دوست داشتید، این بود که آن کاروانیکه «غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ» است و در راهش خار نیست، بی‌خار و نرم و آرام است، نصیب شما شود وبه آن غنیمت دست پیدا کنید. در هر دو کاروان،امکانات بود، ولی یکی از مسیری بود که خار سر راهش نبود و «غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ» بود. کاروان تجاری است؛ می‌روند و آن را مصادره می‌کنند و فقطچهل مراقب و محافظ دارد؛ اینها هم 313 نفر آماده بودند.

خدای متعال می‌‌فرمایدشما می‌خواستید با آن کاروان تجاریروبه‌رو شوید و نمی‌خواستید خارهای راه شما را بگیرد؛ می‌خواستید به یک نتیجه آسان برسید. به همین جهت هم بود که با حضرت مجادله می‌کردند و به همین جهت بود که کراهت داشتند. اماعده‌ای این‌گونه نیستند و وقتی پیامبر گرامی اسلام راهی را باز می‌کنند، هیچ نظر و تعلقی به خودشان ندارند؛ هرچه پیامبر بخواهد، آنها هم می‌خواهند. امااینها این‌گونه نبودند. «وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ»؛ شما دلتان می‌خواست به آن کاروانی دست پیدا کنید که خار ندارد و مشکلی سر راهش نیست. می‌خواستیدکاروان تجاری را بگیرید و مصادره کنید تا کار به راحتی تمام شود.

همین نقطه‌ضعف موجب می‌شود که به جدال برسند، همین موجب می‌شود که کراهت داشته باشند. وقتی پیامبر به سمت حق بیرون می‌آیند، تو باید برای هر شرایطی آماده باشی؛ دیگر نباید تعلقاتی داشته باشی که در صحنه مزاحم تو بشود؛ «وَ هُمْ يَنْظُرُونَ». گیرم که حضرت تو را به سمت موت و شهادت می‌برند؛ وقتی پیامبر خدا جلودار است، باید با سر بروی.

گاهی ما خیال می‌کنیم این چیزهایی که این روزها هست، آن موقع نبوده! پیامبر خدا معصوم علی الاطلاق بوده و همه راحت دنبال او حرکت می‌کردند، امااین‌گونه نیست. «فَريقاً مِنَ الْمُؤْمِنينَ» هستند؛ مؤمن‌اند، «الذین امنوا» هم نیستند؛ «فَريقاً مِنَ الْمُؤْمِنينَ» هستند، ولی جدال می‌کنند و وقتی حضرت دارد اینها را بیرون می‌برد، احساس می‌کنند که این قافله دارد به سمت شهادت می‌رود؛ «وَ هُمْ يَنْظُرُونَ»؛ مرد میدان نیستند و آماده نیستند که دل به میدان بزنند. لذا با حضرت چانه می‌زدند که برویم سراغ کاروان تجاری. شما که می‌گویید یکی از این دو؛ پسبرویم کاروان تجاری را بگیریم و راحت به منافع و غنایم خودمان برسیم.

ـ اراده خدا در این دوراهی

اماخدای متعال می‌فرماید: «يُريدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ»؛ یک عده ای از شما کاروان تجاریرا دوست می‌داشتید، ولی اراده خدا این است که حق را محقق کند. «يُريدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ»؛ خدای متعال می‌خواهد حق در عالم پیروز و محقق بشود. خدادنبال کاری است؛ این پیامبر را برای کار مهم فرستاده و این پیامبر را از خانه بیرون آورده است. آن کار،«يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ» است.

بعضی مفسرین مثل علامه کلمات را معنا کردند به آن قضاء حقی که در عالم بالا محققشده است. خدای متعال با آن کلمات الهی که در عالم بالا تثبیت شده است، این راقطعی کرده که باید حقی در عالم محقق شود. در روایات آمده استکه این کلمات امیرالمؤمنین و ائمه هستند. در قرآن مکرراً از اولیاء خدا و از ائمه علیهم السلام تعبیر به کلمه شده است.در باب حضرت عیسی علیه السلام هم می‌فرماید: «بِكَلِمَةٍ مِنْهُ»؛[۱۶] اینها کلمات الله هستند. این باید معنا بشود.

خدای متعال می‌خواست با این کلمات به وسیلۀ نبی اکرم و به وسیلۀ امیرالمؤمنین تا امام زمان علیهم السلام حقی در عالم محقق شود. با نبی اکرم دارد کاری شروع می‌شود که به ظهور ختم می‌شود. این کار،کار بزرگی است. «أَخْرَجَكَ رَبُّك»؛ خدای متعال این پیامبر را از خانه به سمت کار بزرگ بیرون آورده تا «يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ». حالشما می‌خواهید بروید کاروان تجاری را بگیرید.

البتهآن هم حق است، نه اینکه حق نیست. اگر مسلمان‌ها می‌رفتند و کاروان تجاری را هم می‌گرفتند، حقشان بود، ولی این کجا و آن کجا؟«يُريدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ»؛ خدا می‌خواهد کار دیگری در عالم بکند. او کهاین پیامبر را نیاورده که صرفاً یک کاروان تجاری بگیرد. «يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرينَ»؛ خدای متعال می‌خواهدعقبه کفار را بزند و استمرار آنها را قطع کند.

ـ اهمیت ایستادگی قبل از دوران فتح

بدر آغاز چنین چیزی است. اینکه در روایات بدر جایگاه خیلی فوق‌العاده‌ای دارد، به خاطر همین است.در روایات آمده است کسانی که منتظر امام زمان هستند، اگر خوب به وظایف خود عمل کنند و در دوران هدنه و در دوران غربت کنار امام بایستند، به تعبیر سورۀ حدید، صلة الامام و قرض الحسن داشته باشند،مانند کسانی هستند که در بدر در کنار رسول خدا در میدان جنگ بودند؛ مثل کسانی هستند که در ظهور در خیمه‌گاه حضرت و اردوگاه حضرت‌اند. پیداست که نقطه آغاز این سیر از بدر است. اینیک اردوگاهی است که از بدر شروع می‌شود و به ظهور ختم می‌شود. این 313 نفر بدریون، فوق‌العاده‌اند. می‌گویند لشکر امام زمان هم 313 نفر و به تعداد بدریون هستند. در زیارت حضرت اباالفضل علیه السلام ایشان با بدریون در یک تراز قرار گرفته‌اند.

بدریون جمعیت خاصی هستند. آنهایی که رفتند و ایستادند و شهید شدند و منتظر نماندند که فتوحات بعدی را ببینند، بدریون هستند.یکی از نکات خیلی مهم در فتوحات اسلامی این است که آنهایی که در دوره‌های غربت و هدنه می‌روند و می‌ایستند و استقامت می‌کنند، ولو شهید نشوند، شهدای صحنه‌اند. در سوره مبارکۀ حدید می‌فرماید: «وَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ»؛[۱۷] اینهایی که در دورۀ غربت و قبل از پیروزی کنار امام می‌ایستند که یا به شهادت می‌رسند یا به شهادت نمی‌رسند، اینهایی کهدر راه استقامت می‌کنند و ایستاده‌اند و در طرح امام حرکت می‌کنند و تخلف نمی‌کنند، «أُولئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ»؛ اینها صدیقون و شهداء هستند. آنهایی که در میدان قتال کشته می‌شوند که تکلیفشان معلوم است، اماآنهایی هم که در میدان قتال کشته نمی‌شوند هم صدیقون و شهدا هستند.

این‌گونه نیست که در دستگاه الهی عده‌ای تلف شوند تا عدۀ دیگر به مقامات برسند. آنهایی که در دوره‌های غربت به میدان جنگ می‌روند و به شهادت می‌رسند و پیروزی را نمی‌بینند، یا آنهایی که اصلاً در میدان جنگ هم نمی‌روند، ولیدارند به وظیفۀ خود عمل می‌کنند و در بسترشان از دنیا می‌روند، شهید هستند. روایات در این رابطههم متعدد است. اینهامقام شهادت دارند؛ «أُولئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ»، اینها به مقاماتی می‌رسند.

۳ـ۳. اراده خدا بر تحقق حق

علی ای حالقرآن می‌فرماید اراده خدای متعال این بود: «يُريدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرينَ»؛ خدا می‌خواهد با این پیامبر و با این ائمه عقبه کفار را قطع کند و می‌خواهد حق در عالم محقق بشود. سپسدوباره تکرار می‌کند: «لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ»؛[۱۸] خدای متعال می‌خواهد حق را محقق کند و باطل را ابطال کند، ولو مجرمون و آنهایی که در راه نیستند، آنهایی که مجرم‌اند، نپسندند.مجرمون هم یک جریانی هستند.

این شبیه آن آيه است که می‌فرماید:«يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ * هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ».[۱۹] مشرک و کافر از اینکه حق محقق بشود،کراهت دارند و نمی‌خواهند این حق محقق بشود. اماخدای متعال می‌فرماید:«لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ».

حالاین تکرار برای چیست؟ اولاًپیداست که پیامبر می‌روند و در بدر پیروز می‌شوند و حق تثبیت می‌شود. آغاز پیروزی‌های نبی اکرم بدر است. پیروزی عجیبی هم هست. بدرآغاز سیر از فتح به فتح است. آیه اول این بود: «وَ يُريدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرينَ». این حقی که اینجا تثبیت می‌شود، پیروزی بدر است کهمقدمه چیز دیگری است. «لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ». خدای متعال این پیروزی را مقدمه یک کار بزرگ قرار داده است.

در روایت شریفی که عیاشی نقل کرده، آمده است کهامام باقر علیه السلام ذیل آیه «يُريدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرينَ» فرمودند: «تَفْسِيرُهَا فِي الْبَاطِنِ يُرِيدُ اللَّهُ فَإِنَّهُ شَيْ‏ءٌ يُرِيدُهُ وَ لَمْ يَفْعَلْهُ بَعْدُ»؛[۲۰] خدای متعال اراده کرده است، ولی هنوز انجام نشده است. ««يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ» فَإِنَّهُ يَعْنِي يُحِقُّ حَقَّ آلِ مُحَمَّدٍ»؛ حق آن حقی که دست این پیامبر و آل پیامبر است. خدای متعال می‌خواهد این را در عالم محقق کند و عالم بر محور نبی اکرم و امیرالمؤمنین و امام زمان شکل بگیرد و حق محقق بشود. آن حقی که می‌خواهد محقق بشود، «يُحِقُّ حَقَّ آلِ مُحَمَّدٍ» است.«وَ أَمَّا قَوْلُهُ «وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرِينَ» فَيَعْنِي بَنِي أُمَيَّةَ هُمُ الْكَافِرُونَ يَقْطَعُ اللَّهُ دَابِرَهُمْ».

در قرآن آیه شریفه‌ای هست که همه حفظ هستید؛ می‌فرماید: «هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا في‏ رَبِّهِمْ»؛[۲۱] اینها دو گروه‌اند که با هم مخاصمه دارند. حال آيامخاصمه اینها سر امکانات مالی دنیاست؟ سر غنایم است؟ سر قدرت و ثروت است؟ نه؛ «اخْتَصَمُوا في‏ رَبِّهِمْ»؛ در باب پروردگارشان با هم مخاصمه دارند. روایات از سیدالشهداء و امام صادق و سایر ائمه متعدد است که فرمودند ما هستیم و بنی‌امیه. دعوای ما سر ربّ‌مان است؛ ما می‌گوییم خدا راست گفته و برنامه خدا باید محقق شود و کتاب خدا باید اجرا شود، ولیآنها می‌گویند خدا دروغ گفته و ما خودمان طرح داریم و برای بشریت برنامه داریم. همین الان هم امپراتوری‌های مادی عالم که ادامه آنها هستند، همین رامی‌گویند. دعوا سر این است. اینها دو جریان‌اند؛ ما هستیم و بنی‌امیه؛ ما می‌گوییم خدا راست گفت و آنها می‌گویند خدا راست نگفت و حرف ما درست است.

یزید وقتی سر مطهر سیدالشهداء علیه السلام را جلوی خود دید، این جمله زشت را گفت که «لعبت هاشم بالملک فلا/ خبر جاء و لا وحی نزل». یعنیهمه چیز دروغ است و خبری نیست. این حرف همه بنی‌امیه است. حضرت فرمود بنی‌امیه می‌گویند خدا دروغ گفته است، ولیما اهل بیتمی‌گوییم خدا راست گفت؛ ما می‌گوییم حرف خدا و برنامه الهی باید محقق بشود، ولیآنها می‌گویند هر چه خود ما می‌خواهیم، باید محقق شود.الان هم در دنیا دعوا سر همین است.

سپس حضرت فرمود جدم با ابوسفیان می‌جنگید، امیرالمؤمنین با معاویه می‌جنگید، سیدالشهداء با یزید می‌جنگید و فرزندم هم با سفیانی می‌جنگد؛ این دعواست. حالموضوع دعوا چیست؟ طرح خدا یا طرح شیطان. این است که می‌فرماید: «لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ»؛ خدای متعال می‌فرماید این حق باید محقق بشود. حق همان طرح خداست؛ همان چیزی است که در دست پیامبر خدا و در دست امام زمان است، «وَ الْحَقُّ مَعَكُمْ وَ فِيكُمْ وَ مِنْكُمْ وَ إِلَيْكُمْ».[۲۲]

بنابرایناراده خدا این است که این حق در عالم محقق شود؛ اراده خدا این است که رسالت نبی اکرم در عالم محقق شود، طرح نبی اکرم در عالم اجرا شود و کتابی که حضرت آوردند در عالم اظهار بشود. اماآنها چیز دیگری می‌خواهند؛ می‌خواهندخواسته خودشان واقع بشود. اینها می‌خواهند ارادۀ خدا و امر خدا در عالم جاری بشود.

ـ تفکیک بر محور امام حق و باطل

در روایت آمده است که شخصیاز سیدالشهداء در راه کربلا سؤال کرد که آیه «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ»،[۲۳] اینکههر دسته از مردم را در قیامت با امام خودشان صدا می‌زنیم، یعنی چه؟ مگر جز امام حق امام دیگری هست؟ حضرت فرمود خدا در قرآن از دو امام یاد می‌کند؛ یک امامی است که «إِمَامٌ دَعَا إِلَى هُدًى فَأَجَابُوهُ إِلَيْهِ»،[۲۴] دعوت به حق می‌کند و یک عده هم دنبال او می‌آیند و او را اجابت می‌کنند؛ «وَ إِمَامٌ دَعَا إِلَى ضَلَالَةٍ فَأَجَابُوهُ إِلَيْهَا»، یکی هم دعوت به ضلالت می‌کند و عده‌ای هم او رااجابت می‌کنند. سپسفرمود: «هَؤُلَاءِ فِي الْجَنَّةِ وَ هَؤُلَاءِ فِي النَّارِ»؛ اینها از اینجا در بهشت‌اند و آنها هم از همینجا در جهنم‌اند، نه اینکهبعداً به جهنم می‌روند. البتهقیامت سر جای خودش. سپسآیۀ شریفۀ «فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ»[۲۵] را خواندند؛ مردم دو دسته‌اند؛ «فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ».

بنابراینمحور این تفرق و جدایی امام است. یک امام، امام حق است، «إِمَامٌ دَعَا إِلَى هُدًى» و به تعبیر قرآن «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا»؛[۲۶] کار این امام هدایت است؛ فرمان خدا در وجود اوست؛ «الْمُظْهِرِينَ لِأَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْيِهِ»[۲۷] است وامر خدا را اجرا می‌کند؛ «يُقَدِّمُونَ أَمْرَ اللَّهِ قَبْلَ أَمْرِهِمْ»،[۲۸] امر خدا را بر امر خودشان مقدم می‌دارند. یک امام دیگرهم «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ»؛[۲۹] اینهادعوت به آتش می‌کنند و اجابت هم می‌شوند.

ـ مقدمیت پیروزی بدر برای پیروزی حضرت بقیة الله علیه السلام

بنابراین در بدر وعده دادند که شما به یکی از این دو کاروان دست پیدا می‌کنید. یک عده از مؤمنین که آماده شهادت نبودند و موانع را رفع نکرده بودند، «كَأَنَّما يُساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ»؛ گویا دارند اینها را به سمت مرگ می‌برند. این عده چیزی می‌خواهند و خدای متعال می‌خواهد حق را محقق کند و اتفاق دیگری در بدر بیفتد و صرفاً یک کاروان تجاری نباشد، بلکهیک غلبه بزرگ برای حضرت حاصل بشود؛ خود همین غلبهمقدمه چیز دیگری است؛ «لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ». مسیر دارد به سمت ظهور گشوده می‌شود.

پس این حق، حق نبی اکرم و اهل بیت است، باطل هم بنی‌امیه است. دو جریان امامت است؛ یکی امامت حق است و یکی امامت باطل. در دست یکی حق است و «يَهْدُونَ بِأَمْرِنا» است ودیگری چیزی در دستش نیست و «يُقَدِّمُونَ أَمْرَهُمْ قَبْلَ أَمْرِ اللَّهِ»؛ می‌خواهد فرمان خودش را در عالم اجرا کند. این همان روایتی است که حضرت فرمود ما می‌گوییمخدا راست گفت و آنها می‌گویندخدا دروغ گفت. این امام می‌خواهد امر خدا را جاری کند و او می‌خواهد فرمان خودش در عالم جاری بشود.

الان مستکبرین عالم همین‌گونه‌اند و می‌خواهند اراده خودشان را محقق کنند؛ کاری با انبیاء و خدا ندارند. دعوا هم الان سر همین است. دعوا چیزی جز این نیست. بعد حضرت فرمود آن کلماتی که خدا با آن کلمات حق را محقق می‌کند، چه کسانی هستند. «كَلِمَاتُهُ فِي الْبَاطِنِ عَلِيٌّ هُوَ كَلِمَةُ اللَّهِ فِي الْبَاطِنِ»؛ آن کلمه‌ای که با آن کلمه، حقمحقق می‌شود، وجود مقدس امیرالمؤمنین و امام زمان‌اند؛ وقتی امام در رحم مادر است، آیۀ «وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلاً»[۳۰] بر بازو و سینه حضرت هک می‌شود. کلمه صدق و عدل اوست. در باب امام زمان هم داریم «كَلِمَتَكَ التَّامَّةَ وَ مُغَيَّبَكَ فِي أَرْضِكَ»؛[۳۱] «کلمه» اوست و با این کلمه حق محقق می‌شود.

پسخدا می‌خواهد حق را با کلمات الله محقق کند؛ «لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ». اول حقی است که در بدر محقق می‌شود و ادامۀ آن همان حق کلی است که دیگر کل بساط بنی‌امیه یعنی کل جبهه باطل جمع می‌شود. پیداست این داستانی که الان شما در عالم می‌بینید، امتداد بنی‌امیه است. این هم توضیح دارد.

بنابراین«وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرينَ» راجع به پیروزی بدر است که با امیرالمؤمنین محقق شد. کلمات امیرالمؤمنین است و پیروزی بدر به دست امیرالمؤمنین واقع شد. اما«لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ» یعنی «لِيُحِقَّ حَقَّ آلِ مُحَمَّدٍ حِينَ يَقُومُ الْقَائِمُ»؛ آن احقاق حق در دورۀ ظهور است. در جنگ بدر هم با بنی‌امیه و بنی‌مغیره می‌جنگیدند که بنی‌امیه باقی ماندند. آنجا هم حق محقق شد، ولی یک «لِيُحِقَّ الْحَقَّ» دیگر هم هست؛ «لِيُحِقَّ الْحَقَّ»، در دوران ظهور به دست حضرت انجام می‌شود.«وَ أَمَّا قَوْلُهُ «وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ» يَعْنِي الْقَائِمَ فَإِذَا قَامَ يُبْطِلُ بَاطِلَ بَنِي أُمَيَّةَ»؛ این بساط، جمع می‌شود. کل باطل در بنی‌امیه خلاصه شده است؛ از سقیفه تا بقیه آنها در بنی‌امیه خلاصه شده‌اند. فرمود: «هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا في‏ رَبِّهِمْ»، ما هستیم و بنی‌امیه. «لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ».

پس خدای متعال می‌فرماید ما تو را در بدر از خانه بیرون آوردیم؛ مادنبال کار بزرگی هستیم و می‌خواهیم کار بزرگی را به دست شما رقم بزنیم؛ می‌خواهیم اینجا شما را یک مرتبه بر بنی‌امیه پیروز کنیم؛ بر ابوسفیان و لشکر ابوسفیان پیروز شدند. بعد هم می‌خواهیم شما را در آخر کار به دست حضرت مهدی پیروز کنیم. این حرکت و این خروج حضرت یک خروج بزرگ است.

حال آنهایی که نمی‌بینند و آنهایی که آماده نیستند تا در این مسیر بزرگ جان خود را بدهند و متوجه عظمت راه نیستند، می‌گویند برویم کاروان تجاری را بگیریم که «غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ» است و دردسر ندارد! آن هم حق است، ولی بین این دو حق خیلی فاصله است. اگر حضرت می‌رفتند و کاروان تجاری را می‌گرفتند، دوباره جنگ‌های بعدی بود و چیزی اتفاق نمی‌افتاد؛ آنها برای پس گرفتن اموالشان لشکرکشی می‌کردند و همین می‌شد. ما چیزی می‌خواهیم و خدای متعال چیز دیگری می‌خواهد. ما باید خواست خدا را مقدم بداریم؛ باید تسلیم باشیم، باید راضی باشیم.

در بدر شما می‌خواستید، کاروان تجاری را بگیرید و اموالی به دست بیاورید، چون آسان‌تر و «غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ» بود و خاری در راهتان نبود، ولیما می‌خواستیم کار دیگری بکنیم؛ ما می‌خواستیم امت را به سمت ظهور حرکت بدهیم و فتوحات مسیر ظهور را به دست نبی اکرم آماده کنیم. لذا در روایات بین بدر و ظهور خیلی ارتباط هست. اصحاب بدر 313 نفر هستند و اصحاب امام زمان هم 313 نفر. ملائکه‌ای که در بدر آمدند، در ظهور هم خواهند آمد. کسی که در رکاب حضرت باشد، گویا در بدر است و کسی کهدر بدر باشد، گویا در رکاب حضرت است. این ارتباط وجود دارد. این فتح از اینجا شروع می‌شود و تا ظهور می‌رود. خدای متعال اراده کرده که این فتح را به دست این مسلمان‌ها انجام بدهد. این مسلمان‌ها هم ظرفیت آن را داشتند. خدای متعال آرام‌آرام اینها را در این دنیا به این میدان برده و مواظب ایشان هم هست و از ایشان مراقبت می‌کند.

پس داستان بدر این‌گونه است. خدای متعال می‌خواهد با این پیامبر کاری انجام بدهد. لذاامت را به آن میدان می‌برد. یک عده هم کراهت دارند و مجادله می‌کنند، ولیبالأخره با حضرت می‌آیند. حضرت اینها را سیر داده و رشد داده است. این مسیر هم مسیر حق است، «أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ» و هم غایت آن حق است، «لِيُحِقَّ الْحَقَّ»؛ نتیجه آن هم غلبه حق است. حق هم در بدر محقق می‌شود و هم در ظهور. این حرکت حرکت بزرگی است که از اینجا شروع شده و به آن میدان می‌رسد.

این امر با لوازمش در سورۀ انفال توضیح داده می‌شود. ما، شما مسلمان‌ها را در این میدان انداختیم، ولی شما را رها نکردیم. آیات بعد راجع به قواعد نصرت است که ما با شما چه کار کردیم. ما به شما گفتیم به این میدان بروید؛ شما می‌خواستید کاروان تجاری را بگیرید، ولیما شما را در این دردسر بزرگ انداختیم. حال آیا ماشما را رها کرده‌ایم؟ آیاشما وقتی یک نوآموز را در استخر می‌اندازید تا به او شنا یاد بدهید، او را رها می‌کنید که خدای متعال ما را در این بلای عظیم بیندازد و رها کند؟! آیا اینمتصور است؟! خدای متعال می‌فرماید من شما را فرستادم، لذا بعداً دستوراتی می‌دهد که این‌گونه راه بروید. در صحنۀ بدر آیاتی که خدا نازل کرد، خیلی آشکار بوده است. ان‌شاءالله ادامه سوره را که در رابطه بانصرت‌های الهی است، در شب‌های آتیخدمتتان تقدیم می‌کنم.

۱ . «اسمه مكتوب عن يمين العرش إنّ الحسين مصباح الهدى و سفينة النجاة و العروة الوثقى‏»؛ مثير الأحزان، ص4.
۲ . «فَلَأَنْدُبَنَّكَ صَبَاحاً وَ مَسَاءً وَ لَأَبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً حَسْرَةً عَلَيْكَ وَ تَأَسُّفاً عَلَى مَا دَهَاكَ وَ تَلَهُّفاً،حَتَّى أَمُوتَ بِلَوْعَةِ الْمُصَابِ وَ غُصَّةِ الِاكْتِيَابِ»؛ زیارت ناحیۀ مقدسه.
۳ . الأمالی(للصدوق)، النص، ص۱۲۹.
۴ . «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسينا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرينَ»؛ سوره بقره، آیه 286.
۵ . سورۀ واقعه، آيات۷۷ـ۷۹.
۶ . «كَانَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ إِذَا قَرَأَ الْقُرْآنَ قَالَ قَبْلَ أَنْ يَقْرَأَ حِينَ يَأْخُذُ الْمُصْحَفَ اللَّهُمَّ إِنِّي أَشْهَدُ أَنَّ هَذَا كِتَابُكَ الْمُنْزَلُ مِنْ عِنْدِكَ عَلَى رَسُولِكَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ وَ كَلَامُكَ النَّاطِقُ عَلَى لِسَانِ نَبِيِّكَ جَعَلْتَهُ هَادِياً مِنْكَ إِلَى خَلْقِكَ وَ حَبْلًا مُتَّصِلًا فِيمَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ عِبَادِكَ اللَّهُمَّ إِنِّي نَشَرْتُ عَهْدَكَ وَ كِتَابَكَ اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَظَرِي فِيهِ عِبَادَةً وَ قِرَاءَتِي فِيهِ فِكْراً وَ فِكْرِي فِيهِ اعْتِبَاراً وَ اجْعَلْنِي مِمَّنِ اتَّعَظَ بِبَيَانِ مَوَاعِظِكَ فِيهِ وَ اجْتَنَبَ مَعَاصِيَكَ وَ لَا تَطْبَعْ عِنْدَ قِرَاءَتِي عَلَى قَلْبِي وَ لَا عَلَى سَمْعِي وَ لَا تَجْعَلْ عَلَى بَصَرِي غِشَاوَةً وَ لَا تَجْعَلْ قِرَاءَتِي قِرَاءَةً لَا تَدَبُّرَ فِيهَا بَلِ اجْعَلْنِي أَتَدَبَّرُ آيَاتِهِ وَ أَحْكَامَهُ آخِذاً بِشَرَائِعِ دِينِكَ وَ لَا تَجْعَلْ نَظَرِي فِيهِ غَفْلَةً وَ لَا قِرَاءَتِي هَذَراً إِنَّكَ أَنْتَ الرَّءُوفُ الرَّحِيمُ»؛ الإختصاص، النص، ص141.
۷ . «لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى‏ جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ»؛ سورۀ حشر، آیۀ21.
۸ . سورۀ انفال، آيۀ۵.
۹ . «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ‏»؛ سورۀ بقره، آیۀ216.
۱۰ . «يُجادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَيَّنَ كَأَنَّما يُساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ»؛ سورۀ انفال، آیۀ6.
۱۱ . «ما كانَ لِأَهْلِ الْمَدينَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ لا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ لا يُصيبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَةٌ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَطَؤُنَ مَوْطِئاً يَغيظُ الْكُفَّارَ وَ لا يَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلاً إِلاَّ كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنينَ‏»؛ سورۀ توبه، آیۀ120.
۱۲ . «إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْكَ الْأَيَّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمينَ‏»؛ سورۀ آل عمران، آیۀ140.
۱۳ . «وَ لَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ»؛ سورۀ آل عمران، آیۀ143.
۱۴ . «إِنَّ الَّذينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ بِبَعْضِ ما كَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَليمٌ‏»؛ سورۀ آل عمران، آیۀ155.
۱۵ . «وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّها لَكُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَ يُريدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرينَ»؛ سورۀ انفال، آیۀ7.
۱۶ . «إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسيحُ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجيهاً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبينَ»؛ سورۀ آل عمران، آیۀ45.
۱۷ . «وَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ وَ الَّذينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَحيمِ»؛ سورۀ حدید، آیۀ19.
۱۸ . سورۀ انفال، آیۀ۸.
۱۹ . سورۀ صف، آیات۸و۹.
۲۰ . «عَنْ جَابِرٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَنْ تَفْسِيرِ هَذِهِ الْآيَةِ فِي قَوْلِ اللَّهِ «يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرِينَ» قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ تَفْسِيرُهَا فِي الْبَاطِنِ يُرِيدُ اللَّهُ فَإِنَّهُ شَيْ‏ءٌ يُرِيدُهُ وَ لَمْ يَفْعَلْهُ بَعْدُ وَ أَمَّا قَوْلُهُ «يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ» فَإِنَّهُ يَعْنِي يُحِقُّ حَقَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَمَّا قَوْلُهُ «بِكَلِماتِهِ» قَالَ كَلِمَاتُهُ فِي الْبَاطِنِ عَلِيٌّ هُوَ كَلِمَةُ اللَّهِ فِي الْبَاطِنِ وَ أَمَّا قَوْلُهُ «وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرِينَ» فَيَعْنِي بَنِي أُمَيَّةَ هُمُ الْكَافِرُونَ يَقْطَعُ اللَّهُ دَابِرَهُمْ وَ أَمَّا قَوْلُهُ «لِيُحِقَّ الْحَقَّ» فَإِنَّهُ يَعْنِي لِيُحِقَّ حَقَّ آلِ مُحَمَّدٍ حِينَ يَقُومُ الْقَائِمُ وَ أَمَّا قَوْلُهُ «وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ» يَعْنِي الْقَائِمَ فَإِذَا قَامَ يُبْطِلُ بَاطِلَ بَنِي أُمَيَّةَ وَ ذَلِكَ «لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ»»؛ تفسير العياشی، ج‏2، ص50.
۲۱ . «هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا في‏ رَبِّهِمْ فَالَّذينَ كَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيابٌ مِنْ نارٍ يُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَميمُ‏»؛ سورۀ حج، آیۀ19.
۲۲ . زیارت جامعۀ کبیره.
۲۳ . «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمينِهِ فَأُولئِكَ يَقْرَؤُنَ كِتابَهُمْ وَ لا يُظْلَمُونَ فَتيلاً»؛ سورۀ اسراء، آیۀ71.
۲۴ . «فَلَمَّا نَزَلُوا ثَعْلَبِيَّةَ وَرَدَ عَلَيْهِ رَجُلٌ يُقَالُ لَهُ بِشْرُ بْنُ غَالِبٍ فَقَالَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَخْبِرْنِي عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ» قَالَ إِمَامٌ دَعَا إِلَى هُدًى فَأَجَابُوهُ إِلَيْهِ وَ إِمَامٌ دَعَا إِلَى ضَلَالَةٍ فَأَجَابُوهُ إِلَيْهَا هَؤُلَاءِ فِي الْجَنَّةِ وَ هَؤُلَاءِ فِي النَّارِ وَ هُوَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ «فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ»»؛ الأمالی(للصدوق)، النص، ص153.
۲۵ . «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى‏ وَ مَنْ حَوْلَها وَ تُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لا رَيْبَ فيهِ فَريقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَريقٌ فِي السَّعيرِ»؛ سورۀ شوری، آیۀ7.
۲۶ . «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدينَ‏»؛ سورۀ انبیاء، آیۀ73.
۲۷ . زیارت جامعۀ کبیره.
۲۸ . «طَلْحَةَ بْنِ زَيْدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ قَالَ الْأَئِمَّةُ فِي كِتَابِ اللَّهِ إِمَامَانِ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا» لَا بِأَمْرِ النَّاسِ يُقَدِّمُونَ أَمْرَ اللَّهِ قَبْلَ أَمْرِهِمْ وَ حُكْمَ اللَّهِ قَبْلَ حُكْمِهِمْ وَ قَالَ «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ» يُقَدِّمُونَ أَمْرَهُمْ قَبْلَ أَمْرِ اللَّهِ وَ حُكْمَهُمْ قَبْلَ حُكْمِ اللَّهِ وَ يَأْخُذُونَ بِأَهْوَائِهِمْ خِلَافاً لِمَا فِي كِتَابِ اللَّهِ»؛ الكافی، ج‏1، ص216.
۲۹ . «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُونَ»؛ سورۀ قصص، آیۀ41.
۳۰ . «وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ»؛ سورۀ انعام، آیۀ115.
۳۱ . المزار الكبير، ص۵۸۹.

پیمایش به بالا