Converted Document

سوره انفال، آیات ۱ تا ۱۱

لزوم استغاثه از خدای متعال در ابتلائات سخت برای جلب نصرت الهی و ازدیاد ایمان

نوشته پیشِ‌رو متن سخنرانی آیت‌الله سیدمحمدمهدی میرباقری در تاریخ 6 تیر 1404، مصادف با شب دوم محرم 1447 در هیئت ثارالله قم است. این جلسه در مسجد غدیر دانشگاه قم برگزار شده است.

۱. کراهت مؤمنین از درگیری بدر

نکاتی را از سورۀ مبارکۀ انفال تقدیم می‌کردم. عرض شد که خدای متعال وقتی داستان جنگ بدر را که اولین درگیری جدی نظامی حضرت با قریش و جبهۀ کفار و دشمنان است، در این سوره توضیح می‌دهد، می‌فرماید: «كَما أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ»؛[۱] خدای متعال تو را از خانه‌ات به سمت کار بزرگی بیرون آورد. کار، کار خدا بود، «أَخْرَجَكَ رَبُّكَ»؛ پروردگار و رب که تو را اداره می‌کند و ربوبیت تو با اوست، تو را از خانه بیرون آورد.یک مرحله از طرح ربوبیت خدای متعال با نبی اکرم صلی الله علیه و آله «أَخْرَجَكَ رَبُّكَ» است. خدا تو را از خانه بیرون آورد که آن هم «بِالْحَقِّ» بود؛ خروج شما با مصاحبت حق بود.

سپس می‌فرماید دسته‌ای از مؤمنین هم نسبت به این امر کراهت داشتند. مؤمن بودند، ولی در دلشان نسبت به اینکهشما به این میدان پا بگذارید، کراهت بود. این کراهت علامت عدم تهیأ و آمادگی است. مؤمن گاهی از این گرفتاری‌ها دارد. خدای متعال اتفاقاً وقتی این صحنه‌ها را نقل می‌کند، برای این است که مؤمنین گرفتاری‌های خود را بفهمند و این گرفتاری‌ها را رفع کنند. خیلی وقت‌ها صحنه‌های ابتلایی که خدای متعال نسبت به مؤمنین پیش می‌آورد، این‌گونه است که در صحنۀ ابتلاء نقطه‌ضعف‌های خودش را می‌فهمد و باید برود آنها راتدارک کند؛ اگر تدارک کرد، در صحنه‌های بعدی کار درست می‌شود؛ امااگر نقطه‌ضعف خودش را تدارک نکرد، در صحنۀ بعدی هم گرفتار باقی می‌ماند. خدای متعال خیلی وقت‌ها حتی نه فقط به مؤمن، بلکهبه غیر مؤمنین هم فرصت‌هایی می‌دهد، ولی باید بروند و تدارک کنند.

حضرت در داستان صلح حدیبیه فرمود می‌خواهیم به مکه برویم؛ مندر رویای صادقه دیدم که ما می‌رویم و حج انجام می‌دهیم. وقتی حضرت این را بیان فرمودند،عده‌ای با حضرت آمدند و عده‌ای هم نیامدند. قرآن می‌فرماید اینهایی که نیامدند، عذر آوردند که ما دل‌مشغولی داشتیم، زن و بچه و خانه ما ما را مشغول کرده بود.خدا می‌فرماید اینها بی‌خود می‌گویند، مسئله این نیست؛ مسئله این است که اینها سوء ظن داشتند و تلقی ایشان این بود که پیامبر خدا در میدانی پا می‌گذارد که همه کشته می‌شوند و برگشتی در آن نیست؛ شکست مطلق است.

اماوقتی حضرت رفت و پیروزمندانه برگشت، اینها آمدند و عذرخواهی کردند. خدای متعال می‌فرماید توبۀ این کار این است که اگر در صحنه و جنگ دیگری که پیش می‌آید،آمدید و ایستادید، توبه شما قبول می‌شود، ولی اگر در صحنۀ بعدی هم دوباره سستی کردید، دیگر توبه نیست. بنابراینتوبۀ هرچیزی متناسب با خودش است. سورۀ فتح را ملاحظه بفرمایید. می‌فرماید صحنه سخت‌تری پیش می‌آید؛ اگر در آن صحنه آمدید و ایستادید، توبه شما قبول می‌شود، ولی اگر نایستادید، با گفتناستغفرالله و ما را ببخش، درست نمی‌شود. استغفار هر چیزی متناسب با خودش است.

حال اینجاخدای متعال ضعف‌های مؤمنین را گوش‌زد می‌کند و می‌گوید عده‌ای از شما از اینکه با پیامبر وارد این جنگ شوید،کراهت داشتید. اینکار پروردگار و رب اوست که دارد او را خارج می‌کند؛ خدای متعالمی‌خواهد کار بزرگی انجام بدهد. اماعده‌ای از شما کراهت داشتید. «يُجادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ»؛[۲] حق برای شما واضح شده بود، اما چانه می‌زدید و با حضرت مجادله می‌کردید. چرا؟ چون احساس می‌کردید که دارید به سمت مرگ می‌روید و آماده مرگ نبودید.

این ناشی ازنقطه‌ضعف‌های شماست؛ بروید و آنها رابرای دفعه بعد تدارک کنید. ببینید این بار که با حضرت راه رفتید، به نفع شما بود و ببینیدخدا در لحظه‌ای که اصلاً فکرش را هم نمی‌کردید و احتمالش را نمی‌دادید، نه فقط شما که دشمن هم احتمال این پیروزی را نمی‌داد، پیروزی را نصیب شما کرد.

لذاخدای متعال نقطه‌ضعف‌ها را تذکر می‌دهد و می‌فرماید عده‌ای از شما کارهون بودید و «يُجادِلُونَكَ»، با حضرت مجادله می‌کردید. «تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَ يُريدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ»،[۳] به شما گفته بودند یا با یک لشکر نظامی روبه‌رو می‌شوید یا با یک کاروان تجاری، ولی در هر دو هم پیروزی باشماست، امکاناتی به دست شما می‌آید. آن چیزی که شما دوست می‌داشتید، این بود که به آن کاروانی که در آن سختی و درگیری و خار راه نیست، دست پیدا کنید و بروید کاروان تجاری را مصادره کنید، ولی «يُريدُ اللَّهُ»، ارادۀ خدا چیز دیگری بود.

نقطه‌ضعف‌هایتان را بفهمید. گاهی ارادۀ خدا با میل شما اختلاف دارد؛ اینجاانصاف چیست؟ انصاف این است که آدم بگوید ارادۀ خدا حاکم بشود یا میل من حاکم بشود؟! پیداست که ارادۀ خدا باید مقدم بر میل من بشود. این همان تذکرات نقطه‌ضعف‌هایی است که عرض کردم.درست است که جنگ بدر از جنگ‌های فوق‌العاده است؛ درست است که اینهامؤمن‌اند و آمده‌اند و بعد هم استقامت کردند و پیروزی قطعی نازل شده، ولی خدای متعال این نقطه‌ضعف‌ها را هم تذکر می‌دهد. حواستان باشد که ریشۀ این نقطه‌ضعف‌ها کجاست. «تَوَدُّونَ»؛ دوست دارید که راحت به امکانات برسید، ولیارادۀ خدا این است که حق را غالب و پیروز کند و به واسطۀ کلمات خودش حق در عالم پیروز شود.

بعد هم ارادۀ الهی این است که «لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ»؛[۴] این کاری که با بدر شروع شده و وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله عده‌ای را به صحنه بدر بردند و آن امر اتفاق افتاد، تا ظهور ادامه دارد. «لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ»؛ خدای متعال می‌خواهد، حق را به دست این پیامبر محقق کند و باطل را کلاً ابطال کند. نگاهش هم به این نیست که آنهایی که در عالم مجرم هستند، کراهت دارند یا نه.

در جای دیگر خدای متعال می‌فرماید که خدا اراده دارد دینش را غالب کند، «وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ»،[۵] «وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ».[۶] اینجا می‌فرماید: «وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ»؛ عده‌ای در عالم مجرم‌اند و درست راه نمی‌روند. اینها دوست ندارند که حق پیروز بشود. اینها سر سفرۀ باطل نشسته‌اند و دوست ندارند، بساط باطل جمع شود. خدای متعال که به نظرِ آنها راه نمی‌رود. لذاحق به دست این پیامبر محقق می‌شود و باطل هم ابطال می‌شود، چه اینها بخواهند و چه نخواهند. شما خودتان را برای این صحنه‌های بزرگ آماده کنید.

این خطاب به امت است که خدای متعال این پیامبر را از بیتِ خودش بیرون آورد.بیت حضرت هم باید معنا بشود؛ حضرت بیوتی دارند که یکی از آنهاآن خانۀ گلی است؛ «أَنَا بَيْتُ‏ الْحِكْمَةِ وَ أَنْتَ مِفْتَاحُهُ».[۷] خدای متعال حضرت را بیرون آورده و می‌خواهد کار بزرگی به دست او انجام بشود. فعلاً در جنگ بدر، «وَ يُريدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرينَ». البتهارادۀ طولانی‌تر هم دارد، «لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ». مجرمون این را نمی‌پسندند و کراهت دارند. خدای متعال با ارادۀ آنها کاری ندارد.

۱ـ۱. رویکرد خدای متعال نسبت به کراهت مؤمن و مجرم

روی این هم تأملی بفرمایید که کراهت مجرمین غیر از کراهت مؤمن است. اگر خدا مؤمن را در دل سختی ببرد و کراهت داشته باشد، با این سختی و کراهت مدارا می‌کند، ولی مجرمین این‌گونه نیستند؛ آنها دنبال باطل‌اند. خدای متعال که با میل آنها در عالم راه نمی‌رود؛ او حق را محقق می‌کند، ولو آنها نپسندند و در رنج و عذاب بیفتند. اما رفتار خدابا مؤمن این‌گونه نیست، خدای متعال با مؤمن در آنجایی که کراهت دارد، مدارا می‌کند و او را آرام‌آرام به نقطۀ رضایت می‌رساند. این‌گونه نیست که خدا با دل مؤمن کاری نداشته باشد، خدا با دل مؤمن کار دارد.

فرمود: «مَا تَرَدَّدْتُ فِي شَيْ‏ءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِي‏ فِي‏ قَبْضِ‏ رُوحِ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنِ يَكْرَهُ الْمَوْتَ وَ أَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ».[۸] خیلی تعبیر عجیبی است! این عبارتدر آن دعایی است که گفته شده بعد از نمازها برای طول عمر بخوانید. یک جمله آن این است که پیامبر صادق تو فرمود که تو این‌گونه گفته‌ای: «مَا تَرَدَّدْتُ فِي شَيْ‏ءٍ»، من در هیچ چیزی تردد نکردم؛ «تردد» غیر از تردید است، به معنای رفت و برگشت، در قبض روح عبد مؤمن است؛ وقتی می‌خواهم بندۀ مؤمن را قبض روح کنم، تردد می‌کنم و جان او را به یک‌باره نمی‌گیرم. چرا؟ چون «يَكْرَهُ الْمَوْتَ وَ أَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ»؛ او که با مرگ روبه‌رو می‌شود، ابتدائاً کراهت دارد و من هم دوست ندارم که او را اذیت و ناراحت کنم؛ لذاآنقدر تردد می‌کنم تا راضی شود و صحنۀ مرگ برای او دل‌چسب شود؛ آن موقع او را قبض روح می‌کنم.

روایت دارد خدای متعال هیچ وقت مؤمن را در نارضایتی قبض روحنمی‌کند. روایات هم متعدد است. خطاب «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ»،[۹] [۱۰] برای مؤمن هم هست. خدای متعال وقتی می‌خواهد مؤمن را قبض کند، ملائکه می‌آیند و پرده‌ها را کنار می‌زنند و عوالم را نشان می‌دهند و مؤمنمشتاق به مرگمی‌شود.

علی ای حال این نکته در این آیات که به مؤمنین می‌گوید عده‌ای از شما کراهت داشتید، ولی ببینید چقدر کار خوب پیش رفت، قابل تأمل است. یکبار مؤمن کراهت دارد، یکبار مجرم. ارادۀ خدای متعال این است که به دست این پیامبر حق را محقق کند و باطل را ابطال کند، ولو اینکه مجرمینی هستند که نمی‌پسندند این مسیر طی بشود و ریشۀ باطل از عالم کنده بشود. آنها دلبسته به باطل‌اند.

۱ـ۲. مؤمنین مد نظر سورۀ انفال

خدای متعال مؤمنین را با وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله وارد این صحنه کرد. مؤمنین این سوره هم مؤمنین خاصی هستند. گمان بنده این است که معنای مختلفی از مؤمن در سور مختلف اراده می‌شود؛ چون تکالیفی که در هر سوره می‌آید، ایمان می‌خواهد. خدای متعال مؤمن این سوره را در آیات اول این سوره معرفی می‌کند و دستور می‌دهد که انفال مال رسول خداست؛ شما دخالت نکنید و سر آن نزاع نکنید. پیامبر می‌خواهد با این امکاناتی که به دست او آمده، کار بزرگی انجام بدهد؛ شما برای این امکاناتنقشه نکشید. بعد می‌فرماید که اگر مؤمن هستید، برای این امکاناتی که به دست پیامبر می‌آید و از بدر شروع می‌شود و بعداً ادامه پیدا می‌کند، نقشه نکشید؛ اینها دست خدا و رسول است؛ بگذارید با طرح حضرت جلو برود و سر آن نزاع نکنید.

بعد می‌فرماید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ»،[۱۱] مؤمن این سوره مؤمنی است که اگر جنگ است، اگر میدان درگیری است، اگر قبض و بسط است، اگر امکانات مالی است و خدای متعال به حضرت دستور می‌دهد که این امکانات مالی باید چگونه خرج بشود، طرح خدا را قبول دارد. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»؛ مؤمن این سوره مؤمنی است که وقتی نبی اکرم خدا را یاد می‌کند و سخن از خدا و حرف خدا و طرح خدا می‌زند، «وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ».

وجلخوف خاصی است. خوف اقسامی دارد؛ در نقل خصال صدوق این اقسامهست. «وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»، یعنیخوفی در دلشان نسبت به حضرت حق پیدا می‌شود. در آن آیۀ شریفه هم دارد که «يُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ»؛[۱۲] تمام سرمایه خود را در میدان می‌آورند، با همه امکاناتشان می‌آیند و قلوبشان در حالت وجل است. چرا؟ «أَنَّهُمْ إِلى‏ رَبِّهِمْ راجِعُونَ»؛ وقتی می‌بیند، می‌خواهد به محضر حضرت حق برگردد؛ همه امکاناتش را آورده، اما نگران است. این امکانات چه ربطی به آن دستگاه دارد؟! وقتی می‌خواهی به سمت خدا بروی، این امکانات کجا و آن مقصد کجا. تلاش کرده، مجاهده کرده، جان فشانی کرده، ولی با همۀ این امکاناتی که می‌آورد، وقتی آن مقصد بزرگ را می‌بیند، حالت وجل به او دست می‌دهد. مؤمن این‌گونه است.

پس مؤمن این سوره «إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إيماناً» است. طرحی که خدا در این سوره دارد، دستوراتی که می‌دهد و جهادی که پیش می‌آورد،بر ایمان آنها اضافه می‌کند. اماعده‌ای هستند که وقتی آیات نازل می‌شد، می‌گفتند پیغمبر چه گفت؟! این حرف‌ها چیست که می‌زند؟! عده‌ای هم هستند که «زادَتْهُمْ إيماناً»؛ هر آیه‌ای که نازل می‌شود، بر ایمانشان افزوده می‌شود؛ هر دستوری که می‌آید و نکتۀ غیبی که گفته می‌شود، اینها به جای اینکه انکار کنند و به حیرت بیفتند، بر ایمانشان افزوده می‌شود.

مؤمنین این‌گونه‌اند که وقتی بحث خدا و طرح خدا و دستور خدا وسط می‌آید، «إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»؛ وقتی آیات نازل می‌شود، هر آیه بر ایمانشان اضافه می‌کند و مستحکم می‌شوند. «وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ»؛ مؤمن این سوره کسی است که در حرکت با نبی اکرم صلی الله علیه و آله در این طرح بزرگ به خدا توکل می‌کند. «الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ»؛[۱۳] اینها اقامه صلات می‌کنند، انفاق می‌کنند، اهل ذکر و اهل خرج امکانات در راه خدا هستند و امکاناتشان را در اختیار پیامبر قرار می‌دهند تا خرج کند. اینها اقامۀ ذکر می‌کنند، چراکهدر عالم ذکر و انفاق هستند.

«أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَريمٌ»؛[۱۴] مؤمنین این سوره، اینهایی که این‌گونه با تکالیف برخورد می‌کنند و امکانتشان را خرج می‌کنند، بر ایمانشان افزوده می‌شود و «لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ»، در نزد پروردگارشان درجاتی دارند و به آن درجات می‌رسند. «وَ مَغْفِرَةٌ»؛ در این مسیری که اینها حرکت می‌کنند، گاهی زمین‌خوردن و جا ماندن و غفلت هم هست؛ «وَ مَغْفِرَةٌ»، یعنیخدای متعال اینها را تطهیر می‌کند. «وَ رِزْقٌ كَريمٌ»؛ به رزق کریم می‌رسند. این رزق کریم هم توضیح دارد. خدای متعال در سورۀ حدید آن را توضیح داده، ملاحظه بفرمایید که این رزق کریم چه چیزی است.

پس این سوره مؤمنینی دارد. مؤمنین این سوره کسانی هستند که با طرح نبی اکرم صلی الله علیه و آله حرکت می‌کنند و هر آیه‌ای که نازل می‌شود و دستور جدید می‌آيد،ایمان جدید، توکل بالاتر، انفاق بالاتر و ذکر بالاتر برای اینها ایجاد می‌شود.مؤمنین این سوره اینها هستند.

۲. رشد یافتن مؤمنین در دل بلاء حسن

حال قرآن کریم می‌فرماید خدای متعال این مؤمنین را با پیامبر وارد صحنه‌ای کرده که ورود به حق است و مقصدش غلبه حق و شکست باطل است. حتماً هم این اتفاق می‌افتد. اینها را وارد این صحنه کردیم، اینها می‌خواستند کاروان تجاری را بگیرند و به امکانات مالی برسند، ولیما اینها را وارد میدان خیلی بزرگ‌تر کردیم.

خدای متعال در آیۀ هفده می‌فرماید: «وَ لِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنينَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً»؛[۱۵] خدا کار را جلو برد و مؤمنین را وارد امتحان سخت کرد که این امتحان سخت برای ایشان خوب و مفید بود و رشد کردند. وقتی خدای متعال ما را در دل ابتلائات می‌برد، در دل این ابتلائات رشید و بزرگ می‌شویم، درک‌مان از عالم عوض می‌شود و خواسته‌های کوچک‌مان از بین می‌رود و به خواسته‌های بزرگ‌تر می‌رسیم. گاهی خدای متعال هدفی دارد و ما ارادۀ دیگری داریم؛ «تَوَدُّونَ»، چیز دیگری را دوست داریم. وقتی خدای متعال ما را در صحنه می‌برد، از ما مراقبت می‌کند و کم‌کم کراهت‌های ما از بین می‌رود و ودّ و میل ما با خدا یکی می‌شود. این بلای حسن طرح خداست.

اول که ما را در این وادی می‌اندازند، ممکن است کراهت داشته باشیم؛ «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ»؛[۱۶] ما قتال را بر شما واجب کردیم، در حالی کهکراهت دارید. بدانید خیلی چیزهایی که شما کراهت دارید، برای شما خیر است. ما خیر شما را در نظر می‌گیریم. وقتی مؤمن مجاهد را در این میدان می‌اندازند، بعد از مدتی می‌بینی، آدمی در می‌آید که مشتاق جهاد در راه خدا و مشتاق شهادت در راه خداست. همان آدمی که اول از ورود به میدان جنگ کراهت داشت، وقتیاو را به میدان جنگ می‌برند، صحنه را به‌گونه‌ای شکل می‌دهند که بزرگ می‌شود.

پساین‌گونه نیست که خدای متعال با ودّ و کراهت مؤمن کاری نداشته باشد. نمی‌گوید هرگونه که می‌خواهی دوست داشته باش، نمی‌گویدبی‌خودی کراهت داری، بلکهمی‌گوید من طبق دل تو راه نمی‌روم، ولی تو را رشد می‌دهم و دل تو را رشید می‌کنم. این دلی که خواسته‌اش با ارادۀ من متفاوت است، بیمار است.

«وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ»؛ شما می‌خواستید زود به غنایم برسید و خدای متعال می‌خواست کار بزرگ‌تری را به دست شما انجام بدهد. لذاشما را رشد می‌هد و دل شما رشید می‌شود و ودّ شما با ارادۀ خدا یکی می‌شود. پیامبر خدا در راهی قدم می‌گذارد که شما کراهت دارید و با اومجادله می‌کنید و چانه می‌زنید؛ اما پیامبر خدا شما را می‌برد و آرام‌آرام شما را رشید می‌کند و تسلیم پیامبر می‌شوید و می‌فهمید که هرچه که این پیامبر می‌گوید، درست است؛ اگر شما را در دل مرگ هم ببرد، با سر و با اشتیاق می‌روید. این ناشی از بزرگ شدن آدم است.

سیدالشهداء اصحاب خود را به‌گونه‌ای تربیت کرد که روز عاشورا به‌شکلی به دل دشمن می‌زدند که تیزی شمشیر را حس نمی‌کردند. این رشید کردن آدم در آن صحنه‌های سخت است. خدای متعال نسبت به مؤمن این‌گونه است. این تذکرات برای این است که حواس آدم جمع باشد. گاهی پیامبر برای کاری اقدام می‌کنند و شما کراهت دارید؛ اینجاچانه نزنید، جدال نکنید و تسلیم باشید.بدر را که دیدید؛ دیدید که چه کسی درست می‌فهمید.

مرحوم آیت الله حائری شیرازی می‌فرمودند من در آن دوره‌ای که قبل از انقلاب در زندان بودم، خیلی شکنجه‌ها سخت بود. من هم خیلی از اسرار انقلابیون دستم بود. لذامدام اصرار می‌کردم که خدایا من زودتر خلاص شوم که این اسرار لو نرود. ایشانمی‌فرمود کم‌کم بیماری من را گرفت و تمام بدنم زخم‌های عفونی پیدا کرد. من نمی‌فهمیدم این بیماریچیست. بعد از مدتی خدا به من توجه داد؛ داشتم آیه «لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا»[۱۷] را می‌خواندم که اگر آلهه متعدد شد، فساد درست می‌شود؛ فهمیدم من اینجا دچار اشتباهی شده‌ام و خدا دو تا شده است! خدا یک چیزی می‌خواهد و من چیز دیگری؛ این فساد و بیماریبرای این است. پسبا خودم محاسبه کردم که ببینم خدا کنار برود یا من؛ خدا می‌خواهد من اینجا بمانم و می‌خواهد در این صحنه من را تربیت کند. لذاگفتم معنا ندارد که من بگویم خدا کنار برود؛ انصاف نیست؛ لذاخودم کنار رفتم و مطلقاً دعا نکردم. حتی می‌گفتند ماه رمضان هم که شد، این جملۀ دعا که «اللَّهُمَّ فُكَ‏ كُلَ‏ أَسِيرٍ» را نمی‌خواندم، چون می‌دیدم که خودم را هم شامل می‌شود و بی‌خیال خودم شدم. سپسهمۀ این بیماری‌ها خوب شد و سالم سالم شدم.

پس گاهی خواست ما با خدا متفاوت است. اینجاانصاف این است که خدا برود کنار یا ما برویم کنار؟ مؤمن هیچ‌وقت نمی‌گوید که خدایا تو به نفع من کنار برو. مؤمن می‌گوید خدایا می‌فهمم که تو درست می‌گویی، من کنار می‌روم. خدای متعال مؤمن را در اینصحنه‌ها می‌اندازد، ولی او را رشید می‌کند و رشد می‌دهد و وُدّ او را با ارادۀ خودش یکی می‌کند و خواسته‌اش را با طرح نبی اکرم هماهنگ می‌کند. لذادیگر کراهت ندارد و مجادله نمی‌کند؛ دیگر نمی‌ترسد و با آرامش کنار پیامبر حرکت می‌کند.

پیامبر نقطه آرامش عالم است؛ «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[۱۸] فرمود: «بِمُحَمَّدٍ تَطْمَئِنُ‏ الْقُلُوبُ‏».[۱۹] ولی آدمی که نمی‌فهمد، کنار این پیامبر احساس ناامنی می‌کند و در میدان جنگ از پیامبر فرار می‌کند و به دامنه کوه می‌رود. کوه تو را حفظ می‌کند یا پیامبر؟ امیرالمؤمنین می‌فرماید:«إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ اتَّقَيْنَا بِرَسُولِ اللَّه‏»؛[۲۰] وقتی میدان جنگ خیلی سخت می‌شد، ما به پیامبر پناه می‌بردیم؛ نقطۀ امن عالم است. آدم نادان از این پیامبر فرار می‌کند تا برای خودش امنیت پیدا کند! بنابراینخدای متعال مؤمن را رشد می‌دهد، وقتیرشید می‌شود، خواسته‌هایش با خدا یکی می‌شود.

۳. جایگاه استغاثه در حالت ضعف و قوت

حال چگونه وقتی مؤمن را در این صحنه انداخت، صحنه رااز آب در می‌آورد؟ آیادر این صحنه سخت درگیری بدون تهیأ و آمادگی، رهایش می‌کند؟ عده‌ای با امکانات محدود آمده‌اند که آماده درگیری نظامی نیستند و با لشکری بزرگ با امکانات و جمعیت چندین برابر روبه‌رو شده‌اند. اینجاخدای متعال امداد خود را نازل می‌کند.

خدای متعالاین امداد را با سه «إِذْ»، بیان می‌کند. «إِذْ تَسْتَغيثُونَ»،[۲۱] «إِذْ يُغَشِّيكُمُ»[۲۲] و «إِذْ يُوحي‏ رَبُّكَ».[۲۳] «إِذْ تَسْتَغيثُونَ رَبَّكُمْ»، صحنه به جایی رسید که شما به پروردگارتان استغاثه می‌کردید. ربّ شما طرحی را با شما دارد و می‌خواهد شما را رشید کند. لذا شما رادر صحنه‌ای می‌اندازد که استغاثه و فریاد شما بلند می‌شود، این آغاز رشد شماست. «تَسْتَغيثُونَ رَبَّكُمْ»؛ این صحنه‌ها برای این است که به استغاثه برسیم.

البته در روایت دارد که استغاثه اصلی برای وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله بود. حضرتدست را بالا برد و به خدا عرضه داشت اگر می‌خواهی پرستیده بشوی، اینها نباید در این صحنه شکست بخورند و الا بساط پرستش جمع می‌شود. آنقدر دست خود را بالا نگه داشت تا وعدۀ نصرت نازل شد. این استغاثه نبی اکرم است.

در استغاثه نوعی نگرانی وجود دارد. البتهحضرت نگران خودش که نیست؛ ایشان نقطۀ اطمینان عالم است. استغاثه حضرتبرای ماست؛ حضرت برای ما استغاثه می‌کنند. «تَسْتَغيثُونَ رَبَّكُمْ»؛ استغاثه می‌کردید و از پروردگارتان کمک می‌خواستید. استغاثه چیزی فراتر از دعاست. انسان وقتی در نقشۀ سنگین دشمن قرار می‌گیرد، احساس می‌کند که کاری از او ساخته نیست و احساس نگرانی می‌کند؛ اینجااستغاثه می‌کند و به خدا پناه می‌برد.

عنایت کنید که استغاثه ضعف نیست. گاهی ما به‌گونه‌ای می‌گوییم دعا کنید که از آن ضعف بیرون می‌آید! این خیلی بد است. در صحنه‌ای که ما احتیاج به حماسه داریم، نباید به‌گونه‌ای روضه بخوانیم که از آن ضعف بیرون بیاید. روضۀ عاشورا را باید حضرت زینب بخوانند که از دل آن فتح و پیروزی بیرون می‌آید. حضرت دم دروازۀ کوفه روضه خواندند؛ روضه حضرت را ببینید. در مجلس ابن زیاد روضه خواندند، ولی این روضه‌ها حماسه است. ما گاهی احتیاج داریم که مصیبت را در قالب حماسه بخوانیم. الان شرایط ما این‌گونه است. به هیچ‌وجه نباید بنشینیم و عزاداری را به صحنۀ ضعف تبدیل کنیم. نبایداز دعا کردن به‌شکلی تعبیر کنیم که ما در مقابل دشمن ضعیف هستیم. این اشتباه است.

معنای دعا این است که ما در همۀ احوال از او امداد می‌خواهیم. خدای متعال ما را به صحنه سخت می‌برد که بفهمیم تکیه‌گاه ما اوست. خدای متعال می‌فرماید ما شما را وسط دریا می‌بریم و دچار طوفان می‌کنیم؛ آنجا پرده‌های شرک کنار می‌رود. می‌فرماید در کشتی که سوار می‌شوید، آن صحنه‌های سخت که پیش می‌آید، «دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ»؛[۲۴] پرده‌ها کنار می‌رود و می‌بینید که کسی کاره‌ای نیست و دست استغاثه به سوی او بلند می‌کنید. اصلاً آدم را برای همین به این صحنه می‌برند که موحد بشود؛ بلا را سخت می‌کنند تا ایمان ما رشد کند.

لذاهر چه ایمان ما قوی‌تر شود، صحنه‌های سخت‌تر پیش میاید. «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ»؛[۲۵] خوفِ بالاتر می‌آید، سختی‌های بالاتر می‌آید. این سختی‌های بالاتر استغاثه‌های بالاتری در ما ایجاد می‌کند. هرچه درگیری سنگین‌تر احساس نیاز ما به خدای متعال بیشتر. این نقطه قوت ماست، ضعف نیست؛ نباید غلط روایت بشود. استغاثه به معنیاینکه ما ضعیف هستیم و هیچ‌کاری از ما بر نمی‌آید و دشمن قوی است، نیست. بحث این است که مؤمن باید به خدا تکیه کند. برای اینکه ما مؤمن و موحد بشویم و دست به دامن خدا بشویم، در همۀ احوال باید این‌گونه باشیم. لذاخدای متعال ما را به صحنۀ سخت می‌برد.

لذا خدای متعال گله می‌کند و می‌گوید من شما را سوار کشتی کردم و زیر پای شما را خالی کردم؛ آن موقعمدام می‌گفتید خدا خدا؛ خدا را صدا می‌زدید و به راستی هم خدا را صدا می‌زدید. اما وقتی شما راآوردم روی زمین و زیر پایتان سفت شد، «فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ‏»؛ دوباره زیر پایت سفت شد، خیال کردی زیر پایت سفت است؟! نمی‌ترسی که خدا تو را در زمین فرو ببرد، مشرک می‌شوی.خیال می‌کنی زمین سفت‌تر از آب است و این سفتی هم برای خودش است.

مؤمن باید همان حالتی را که وسط دریا و در حال غرق شدن کشتی دارد، در زمین هم داشته باشد. وقتی تو را آوردند به ساحل باید بفهمی که ساحل هم محکم‌تر از دریا نیست. ما اگر بخواهیم روی این منبر بنشینیم، اگر پیچ‌ها و میخ‌هایش شل باشد، چهل تا بسم الله الرحمن الرحیم می‌گوییم تا بالا برویم و پایین بیاییم، ولی وقتیمیخ‌هایش سفت است، بالا می‌نشینیم و یک بسم الله هم نمی‌گوییم! بی‌انصاف مگراین میخ‌هاست که تو را نگه می‌دارد؟! آخربا همین صندلی سفت تو را زمین می‌زنند تا بفهمی که صندلی آدم را نگه نمی‌دارد.

پس این استغاثه نقطه‌ضعف مؤمن نیست، بلکهنقطه قوت است. مؤمن در همۀ احوال باید این‌گونه باشد. همۀ احوال مؤمن باید حالت غریق باشد. همۀ احوال مؤمن باید حالت کسی باشد که دستش از همه‌جا کوتاه است. دست ما از همه‌جا کوتاه است؛ «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ».[۲۶]

۴. شرطیت استغاثه به خدای متعال برای نزول نصرت الهی

بنابراینخدای متعال صحنه را سخت می‌کند تا ما رشید بشویم. می‌فرماید: «إِذْ تَسْتَغيثُونَ»؛ کار را به جایی رساند که شما به نقطۀ استغاثه رسیدید. نتیجۀ استغاثه چیست؟ وقتی به خدا تکیه می‌کنید، رشید می‌شوید. وقتیدستت از همه‌جا کوتاه می‌شود، او را صدا می‌زنی و دیگر به قوای خودت هم تکیه نداری و واقعاً به او تکیه داری.

نتیجه این است که«فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفينَ»؛ خدای متعال فرمود حالا من شما را امدادتان می‌کنم و هزار مَلک پشت هم در یک نظم خاص می‌فرستم که آن نظم هم قابل توضیح است. با کیفیت خاصی هزار ملک برای شما نازل می‌کنم. یکی از نصرت‌های خدا امداد ملکی است و با قوای ملکوت آدم را امداد می‌کند. «إِذْ تَسْتَغيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفينَ». این استغاثه به اجابت رسید.

حال آیاآنهایی که استغاثه نمی‌کنند هم اجابت می‌شوند؟ معلوم نیست؛ این اجابتبرای آنهایی است که استغاثه می‌کنند. چون امداد ملکی امداد خاصی است. خدای متعال در قرآن می‌فرماید امداد ملائکه این‌گونه است: «وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْرى‏ وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ»؛[۲۷] کار ملائکه این است که به مؤمن بشارت می‌رسانند و وعدۀ خیر به مؤمن می‌دهند. مثلاً خواب خوب بشارت است؛ الهامات و القائاتی به مؤمن می‌کنند و در دل سختی‌ها به او بشارت فتوحات و پیروزی می‌دهند. عالم ملائکه برای مؤمن اطمینان قلب ایجاد می‌کند و به طمأنینه می‌رساند. امداد ملکی این‌گونه است.

مفسرین و مرحوم علامۀ طباطبایی فرموده‌اند آنهایی که در بدر کشته شدند، کاملاً معلوم است که چه کسی آنها راکشته؛ یک سوم را حضرت امیر کشتند و دو سوم را هم بقیه؛ حتییک نفر از اینها را هم ملک نکشته؛ اماهزار ملک هم با یک نظم خاص آمده و واقعاً امداد کرده‌اند. امداد ملائکه این‌گونه است که «وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْرى‏ وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ»؛ آرامش نفس می‌دهند، بشارت‌های ملکی می‌آید و جبهۀ مؤمنین آرام می‌شوند.

در نهایت هم«وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ»؛ نصرت را خدا می‌فرستد و این نصرتهم قواعد دارد، قواعد آن هم بر اساس حکمت است. آن خدایی که نصرت را می‌فرستد، عزیز است و تحت تأثیر شخص دیگری نیست؛ بر اساس ارادۀ خودش حکم می‌کند؛«يَفْعَلُ‏ اللَّهُ‏ ما يَشاءُ بِقُدْرَتِهِ‏ وَ يَحْكُمُ ما يُرِيدُ بِعِزَّتِهِ».[۲۸] بر اساس ارادۀ خودش حکم می‌کند و نصرت نازل می‌کند. ولی این خدای عزیز حکیم هم هست. یعنینصرت با یک سری قواعد نازل می‌شود که عرض خواهیم کرد. «لِيُحِقَّ الْحَقَّ» اینکه حق پیروز شود، قواعد و مراحلی دارد.

در این سوره توضیح داده شده که نصرت قواعدی دارد. نصرت از ناحیه خداست و یک جنس آن امداد به ملائکه است. ولی «وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ». یک معنایی که برای این آیه می‌شود آورد، این است که ملائکه هم در واقع هیچ‌کاره‌اند؛ ملائکه فقط یک صورت‌اند و همۀ کار دست خود من است.

لذا خدای متعال در آیۀ هفده می‌فرماید: «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ». وقتی می‌خواهد بدر را جمع‌بندی کند، می‌فرماید شما نکشتید، من کشتم. حتی در رابطه باپیامبر هم همین‌گونه می‌فرماید،البته لحنش فرق می‌کند؛ «وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى‏»؛ دست تو دست خدا بود؛ شما کردی، ولی همانجا که شما کار را انجام دادی، من انجام دادم. شاید هم معنایش این باشد که ما ملائکه را فرستادیم و قوای ملائکه بشارت و اطمینان قلب برای انسان می‌آورند، ولی نصرت را من بر اساس قواعدی می‌فرستم.

قواعد نصرت را هم ان‌شاءالله بعداً عرض می‌کنم، ولییکی از آنها استغاثه است. تا استغاثه نباشد و انسان به این نقطه نرسد که نباید به خودش تکیه کند، بلکه باید متکی به خدا باشد، نصرت نخواهد آمد.من اصلاً صحنه جنگ را پیش آوردم که تو را موحد کنم. جنگ مثل وسط دریاست؛ تو را وسط دریا می‌برند که بفهمی هیچ‌کاره‌ای؛ بفهمی که نه از کشتی کاری ساخته است و نه از کشتی‌بان و نه خودت. آدمی که خیال می‌کند که یک شناگر قوی است، آدمی که خیال می‌کند کشتی آدم را نجات می‌دهد، تکیه‌اش به این ملوان است را می‌برند وسط دریا، آن‌وقت همه بی‌کاره می‌شوند. آنجایی که همه بی‌کاره می‌شوند، حجاب‌ها کنار می‌رود و خدا را می‌بیند و او راصدا می‌زند.

خدا از ما متوقع است که در صحنه‌های سخت موحد بشویم. چرا خدای متعال ما را دچار خوف می‌کند؟ «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ»؛ این خوف مقدمۀ «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ»[۲۹] است؛ این خوف مقدمۀ سیر به سوی خداست و نردبان سلوک است. اگر نفهمی که خوف نردبان سلوک است و با آن خوب برخورد نکنی، نمی‌توانی سلوک کنی. تو را در میدان خوف می‌اندازند که بفهمی همه هیچ‌کاره‌اند و بایدبه او تکیه کنی.

۵. انواع نصرت الهی

لذااگر این استغاثه اتفاق افتاد، مقدمه نصرت است و نصرت نازل می‌شود. ما می‌خواستیم شما موحد بشوید که شدید و به ما تکیه کردید. حالا نوبت ماست که شما را کمک کنیم. حال اینکمک‌ها چگونه است؟ یکی کمک با ملائکه است؛ ملائکه را می‌فرستیم. کار این ملائکه ایجاد اطمینان و بشارت است؛ در مؤمنین بشارت ایجاد می‌کنند. کمک دیگر القاء رعب است. شاید این هم به‌واسطۀ ملائکه باشد، «سَأُلْقي‏ في‏ قُلُوبِ الَّذينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ»؛ این هم امداد ملکی است.

بعد می‌فرماید: «إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ»، در این آیهاز جنس دیگری از امداد بحث شده است. می‌فرماید خواب آرامی شما را فراگرفت، «أَمَنَةً»، خواب امنی بود. این اتفاق برای شب بدر است؛ آیه قبل برای قبل از بدر است و این آيه برای شب بدر است. دو اردوگاه بودند؛لشکر آنها بیشتر بود واینها کمتر؛ ولیروایت می‌گوید آنهایی که بیشتر بودند،شب از خوف نخوابیدند، ولی لشکر رسول خدا راحت و آرام خوابیدند.

خدا امام بزرگوار را رحمت کند. وقتی صدام حمله کرد، بنده خدایی رفته بود گزارش بدهد. به او گفتند نظامی‌ها آمده‌اند گزارش دادند و رفتند و امام خوابیدند. این آقاباور نکرده بود؛ رفت دید که امام کاملاً خوابیده‌اند. بعد که ایشان بیدار شدند، بیانیه دادندو آن صحبت‌های عجیب و غریب را فرمودند. لذامی‌فرماید مؤمنین کاملاً آرام هستند.

یک بار که من از طریق مهران به کربلا می‌رفتم، مسئول کاروان ما یکی از جانبازان عزیز بود. وقتی به نزدیکی‌های مهران رسیدیم، یادش آمد و گفت اینجا سنگر خط مقدم ما بود. عقبه و اردوگاه ما سه کیلومتر عقب‌تر بود. شب به این سنگری که پنجاه متری دشمن بود می‌آمدیم و تحویل می‌گرفتیم و شش ساعت تنها در پنجاه متری دشمن می‌ماندیم. بعد از شش ساعت نفر بعد می‌آمد و سه کیلومتر پیاده برمی‌گشتیم. من در شب تاریک تنهایی سه کیلومتر را پیاده می‌آمدم و تحویل می‌گرفتم و شش ساعت تنها در سنگر می‌ایستادم. به او گفتم می‌ترسیدی؟ گفت نه. سؤال کردم اگر الان تو را پیاده کنیم، حاضری پانصد متر پیاده بروی؟ گفت نه. «يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً»؛ خدای متعال امنیتی نازل می‌کند.

در سورۀ فتح هم می‌فرماید که ما اطمینان نازل کردیم. در جنگ طائف و حنین هم همین‌گونه است؛ «فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكينَتَهُ»؛[۳۰] همه فرار کردند، ولیخدا سکینه خود را بر رسول و مؤمنین نازل کرد و آنهاآرام بودند.

پس«إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ»، یک قسم از نصرت خداست. این آرامشی که مردم عزیز ایران در مقابل این قدرت‌ها دارند، حتماً این‌گونه است. دیگران از اسم اینها و تهدیدشان می‌ترسند، چه رسد از اقدامات عملی آنها؛ اماخیلی از مؤمنین اصلاً این شب‌ها نترسیدند. این همان «يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ» است. اگر استغاثه اتفاق افتاد، یکی از قسمت‌های نصرت الهی این است. خدا آرامش را نازل می‌کند و اینهامی‌توانند راحت بخوابند. این «إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ»، یک نعمت است. شب جنگ مسلمان‌ها راحت خوابیدند، ولیکفار از ترس خوابشان نبرد.

«وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً». این دیگر خیلی عجیب است. خدای متعال از عالم بالا مائی را نازل می‌کند که چهار خصوصیت دارد. این از انواع نصرت‌های خداست که اتفاق می‌افتد. «وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ»؛ خدای متعال طهارت نفس ایجاد می‌کند. این هم توضیح می‌خواهد. اینها نصرت خداست. «وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ»؛ یک بار هم نیست، مستمر است.

ظاهر «وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً»، باران شب بدر است. یک بارانی آمد که «لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ»؛ خدا آلودگی‌هایی را که شیطان ایجاد کرده، می‌شوید. «وَ لِيَرْبِطَ عَلى‏ قُلُوبِكُمْ»؛ ربطی بین قلب شما و عالم بالا برقرار می‌کند و قلب شما را به‌گونه‌ای به یک نقطه محکم متصل می‌کند که آرام می‌شوید. «وَ لِيَرْبِطَ»؛ از عالم بالا یک ربطی بین قلب شما و آن عالم برقرار می‌شود. وقتی قلب به آن عالم متصل شد، به ثبات می‌رسد. «وَ لِيَرْبِطَ عَلى‏ قُلُوبِكُمْ»؛ وقتی قلب به رباط رسید، «وَ يُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدامَ»؛ قلبِ ثابت ثبات قدم می‌آورد. آن وقت مقابل دشمن محکم می‌ایستید و پا به جفت آمادۀ اقدامات بزرگ می‌شوید. این نصرت خداست.

وقتی که خدا ما را به صحنه‌های بزرگ می‌فرستد، ما را رها که نمی‌کند. اگر به نقطۀ استغاثه رسیدیم، امداد ملکی هست، «يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً» هست و حقیقتی هم از عالم بالا نازل می‌شود. در روایتی دارد که سماء وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است. شما از آن مقام امداد می‌شوید. نبی اکرم چگونه شما را امداد می‌کنند؟ «يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً». فرمود «ماء» ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام است. از ناحیه نبی اکرم محیط امنی برای مؤمنین ایجاد می‌شود.

خدای متعال برای مؤمنینی که می‌خواهند، با نبی اکرم حرکت کنند تا به نقطه فتح برسند، به نقطه احقاق حق و ابطال باطل برسند و به عصر ظهور برسند و در دل این سختی‌های فراوان حرکت کنند، محیط امن ایجاد می‌کند. نبی اکرم از مقام خودشان بابی باز می‌کنند؛ «يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً». ماء وجود مقدس امیرالمؤمنین و ولایت حضرت است.

این یعنیما شما را تنها نمی‌گذاریم و نمی‌گوییم حضرت رحلت بفرمایند و بعد خودتان تا ظهور بروید. این‌گونه نیست؛ بابی را باز می‌کنند و مائی را از آسمان نازل می‌کنند. این ماءاول ما را تطهیر می‌کند. رجز شیطان هم شک‌هاست. آلودگی‌های شما با حضرت پاک می‌شود و خالص می‌شوید و شکی که شیطان در حق ایجاد می‌کند که بدترین رجز است از بین می‌رود.بیشترین نقطه‌ضعف با شک حاصل می‌شود؛ شک در حقانیت، شک در نصرت، شک در اینکه واقعاً حواس خدا به ما هست؟! شک در اینکهنکند که دارند اشتباه می‌گویند. خیال نکنید که این شک‌هایی که در دل ما پیدا می‌شود، در دل همراهان حضرتپیدا نمی‌شده؛ در دل همراهان حضرت امیر و رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هم پیدا می‌شده. خدا این رجز و شک راپاک می‌کند.

اگر استغاثه کنید، نصرت خدا این است که حقیقتی از عالم بالا نازل می‌کند که مطهر شماست. ماء مطهر است؛ ولایت حضرت امیر طهور است. «أَشْهَدُ أَنَّكَ طُهْرٌ طَاهِرٌ مُطَهَّرٌ».[۳۱] وقتی این طهارت نازل می‌شود، رِجز‌ها می‌رود؛ «لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ». سپسبا این ولایت یک رشتۀ ربطی به عالم ثبات پیدا می‌کنید و قلب شما آرام می‌شود و ثبات قدم پیدا می‌کنید. اینها انواع نصرت‌هایی است که خدای متعال نازل می‌کند.

۱ . «كَما أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَريقاً مِنَ الْمُؤْمِنينَ لَكارِهُونَ»؛ سورۀ انفال، آیۀ5.
۲ . «يُجادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَيَّنَ كَأَنَّما يُساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ»؛ سورۀ انفال، آیۀ6.
۳ . «وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّها لَكُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَ يُريدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرينَ»؛ سورۀ انفال، آیۀ7.
۴ . «لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ»؛ سورۀ انفال، آیۀ8.
۵ . «يُريدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ‏»؛ سورۀ برائت، آیۀ32.
۶ . «هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ»؛ سورۀ برائت، آیۀ33.
۷ . «عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ذَاتَ يَوْمٍ عَلَى مِنْبَرِ الْكُوفَةِ أَنَا سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ وَ وَصِيُّ سَيِّدِ النَّبِيِّينَ أَنَا إِمَامُ الْمُسْلِمِينَ وَ قَائِدُ الْمُتَّقِينَ وَ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ وَ زَوْجُ سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ أَنَا الْمُتَخَتِّمُ بِالْيَمِينِ وَ الْمُعَفِّرُ لِلْجَبِينِ أَنَا الَّذِي هَاجَرْتُ الْهِجْرَتَيْنِ وَ بَايَعْتُ الْبَيْعَتَيْنِ أَنَا صَاحِبُ بَدْرٍ وَ حُنَيْنٍ أَنَا الضَّارِبُ بِالسَّيْفَيْنِ وَ الْحَامِلُ عَلَى فَرَسَيْنِ أَنَا وَارِثُ عِلْمِ الْأَوَّلِينَ وَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى الْعَالَمِينَ بَعْدَ الْأَنْبِيَاءِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ أَهْلُ مُوَالاتِي مَرْحُومُونَ وَ أَهْلُ عَدَاوَتِي مَلْعُونُونَ وَ لَقَدْ كَانَ حَبِيبِي رَسُولُ اللَّهِ كَثِيراً مَا يَقُولُ يَا عَلِيُّ حُبُّكَ تَقْوَى وَ إِيمَانٌ وَ بُغْضُكَ كُفْرٌ وَ نِفَاقٌ وَ أَنَا بَيْتُ الْحِكْمَةِ وَ أَنْتَ مِفْتَاحُهُ وَ كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يُحِبُّنِي وَ يُبْغِضُكَ»؛ امالی(للصدوق)، ص25.
۸ . مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏1، ص58.
۹ . سورۀ فجر، آیۀ۲۷.
۱۰ . الكافی، ج‏3، ص127.
۱۱ . «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إيماناً وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ»؛ سورۀ انفال، آیۀ2.
۱۲ . «وَ الَّذينَ يُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلى‏ رَبِّهِمْ راجِعُونَ»؛ سورۀ مؤمنون، آیۀ60.
۱۳ . سورۀ انفال، آیۀ۳.
۱۴ . سورۀ انفال، آیۀ۴.
۱۵ . «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى‏ وَ لِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنينَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً إِنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليمٌ»؛ سورۀ انفال، آیۀ17.
۱۶ . «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»؛ سورۀ بقره، آیۀ216.
۱۷ . «لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ‏»؛ سورۀ انبیاء، آيۀ22.
۱۸ . «الَّذينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ‏»؛ سورۀ رعد، آیۀ28.
۱۹ . «خَالِدِ بْنِ نَجِيحٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ‏ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُ‏ الْقُلُوبُ» قَالَ بِمُحَمَّدٍ عَلَیهِ وَ آلِهِ السَّلَام تَطْمَئِنُ‏ الْقُلُوبُ‏ وَ هُوَ ذِكْرُ اللَّهِ وَ حِجَابُهُ»؛ تفسير العياشی، ج‏2، ص211.
۲۰ . «كُنَّا إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ اتَّقَيْنَا بِرَسُولِ اللَّهِ ص فَلَمْ يَكُنْ أَحَدٌ مِنَّا أَقْرَبَ إِلَى الْعَدُوِّ مِنْه‏»؛ نهج البلاغة، ص520.
۲۱ . «إِذْ تَسْتَغيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفينَ»؛ سورۀ انفال، آیۀ9.
۲۲ . «إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ وَ لِيَرْبِطَ عَلى‏ قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدامَ»؛ سورۀ انفال، آیۀ11.
۲۳ . «إِذْ يُوحي‏ رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذينَ آمَنُوا سَأُلْقي‏ في‏ قُلُوبِ الَّذينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ»؛ سورۀ انفال، آیۀ12.
۲۴ . «فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ‏»؛ سورۀ عنکبوت، آیۀ65.
۲۵ . «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ‏»؛ سورۀ بقره، آیۀ155.
۲۶ . «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ»؛ سورۀ فاطر، آیۀ15.
۲۷ . «وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْرى‏ وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ»؛ سورۀ انفال، آیۀ10.
۲۸ . المصباح للكفعمی، ص۴۶.
۲۹ . «الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ»؛ سورۀ بقره، آیۀ156.
۳۰ . «إِذْ جَعَلَ الَّذينَ كَفَرُوا في‏ قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكينَتَهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوى‏ وَ كانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليماً»؛ سورۀ فتح، آیۀ26.
۳۱ . زیارت‌نامه امیرالمؤمنین علیه السلام.

پیمایش به بالا