Converted Document

سوره انفال، آیات ۱۲ تا ۱۴

بیان نصرت‌های الهی در شرایط جنگ بدر و لزوم برخورد شدید با جبهۀ کفر تا تثبیت موقعیت جبهۀ حق

نوشته پیشِ‌رو متن سخنرانی آیت‌الله سیدمحمدمهدی میرباقری در تاریخ 7 تیر 1404، مصادف با شب سوم محرم 1447 در هیئت ثارالله قم است. این جلسه در مسجد غدیر دانشگاه قم برگزار شده است.

۱. طرح خدای متعال برای احقاق حق در ماجرای بدر

عرض کردیم که در سورۀ انفال یک سلسله دستورات خاص نسبت به جهاد با دشمنان داده شده و مسیر این درگیری تا احقاق حق که در عصر ظهور واقع می‌شود، توضیح داده شده است. در ضمن آیات این سوره یک سری دستورات مالی هم هست که چگونه باید با امکاناتی که خدای متعال در این فتوحات در اختیار جبهۀ مؤمنین قرار می‌دهد، برخورد بشود.

این سوره، با آیه انفال شروع می‌شود. سپس مؤمن مد نظر این سوره توضیح داده می‌شود؛ یعنی توضیح می‌دهد که آن ایمانی که بار این تکالیف را بر می‌دارد، چه ایمانی است. بعد هم داستان جنگ بدر شروع می‌شود. خدای متعال می‌فرماید احقاق حق از جنگ بدر شروع می‌شود و به ظهور منتهی می‌شود. خدای متعال این کار را با پیامبر شروع می‌کند؛ «كَما أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ».[۱] این کار بزرگ و این طرح بزرگ به دست ما واقع نمی‌شود؛ این طرح، طرح خدای متعال است و خدا می‌خواهد با این پیامبر کاری را به مقصد برساند.

سپس خدای متعال می‌فرماید: «وَ يُريدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرينَ»؛[۲] خدای متعال می‌خواهد حق را در عالم محقق و ادامۀ کفار را قطع کند و طرح آنها را ناتمام بگذارد. بعد هم می‌فرماید: «لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ»؛[۳] این کاری که با این پیامبر شروع شده، برای این است که در عالم احقاق حق بشود و باطل محو بشود، «لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ»؛ ولو قوم مجرم موافق نباشند. خدای متعال ارادۀ مجرمین را ملاحظه نمی‌کند که آنها دوست دارند یا دوست ندارند. خدای متعال می‌خواهد حق را واقع کند.

بنابراین طرح احقاق حق است، منتها طرح احقاق حق بزرگی است که از بدر شروع می‌شود و به ظهور ختم می‌شود. خدای متعال می‌خواهد چنین کار بزرگی را انجام بدهد. این طرح بزرگ هم به دست پیامبر خدا انجام می‌شود؛ «كَما أَخْرَجَكَ رَبُّكَ»؛ بحث ربوبیت خدای متعال با نبی اکرم صلی الله علیه و آله است. رب او دارد کاری را با او انجام می‌دهد. البته وقتی خدای متعال پیامبر را اداره می‌کند و پیش می‌برد، امت ایشان هم پیشرفت می‌کنند؛ ربوبیت نبی اکرم ربوبیت امت هم هست؛ خدا امت را از طریق این پیامبر تدبیر می‌کند.

پس محور این طرح ارادۀ الهی نسبت به وجود مقدس نبی اکرم است؛ «أَخْرَجَكَ رَبُّكَ»؛ خدای متعال پیامبر را از خانه به سمت این صحنۀ درگیری بدر بیرون آورد. بعد هم ماجرای احقاق حق تا ظهور است. این طرح خدای متعال و رب نبی اکرم با حضرت است. هم می‌خواهد احقاق حق بشود و هم ابطال باطل.

احقاق حق و ابطال باطل مراحلی دارد. در سوره توضیح داده شده است که این درگیری‌ها به کجا می‌رسد، آنها چگونه امکانات خود را خرج می‌کنند و چگونه خسارت می‌کنند و ما چگونه این باطل را متراکم می‌کنیم و در جهنم قرار می‌دهیم. اینکه پیروزی حق واقع بشود، یک طرح ساده نیست. ان‌شاءالله آیات را می‌خوانیم. چگونگی عذاب دشمن و طرح عذاب خدا برای دشمن و طرح نصرت خدا برای دوستان یک طرح بزرگ و پر فراز و نشیب است. هر دو در این سوره بیان شده؛ قواعد و سنت‌های نصرت و سنت‌های عذاب الهی برای دشمن بیان شده است. این طرح «لِيُحِقَّ الْحَقَّ» است. بدر آغاز درگیری بزرگ برای احقاق حق در تاریخ و به تدریج تا عصر ظهور است؛ مرحلۀ نهایی آن عصر ظهور می‌شود. این احقاق حق به دست نبی اکرم واقع می‌شود. خدای متعال مؤمنین را هم در این طرح وارد کرده است. ما در این طرح رشد می‌کنیم و حضرت ما را رشید می‌کنند.

۱ـ۱. کراهت مؤمنین و جبهۀ نفاق از ورود به جنگ

از آیات استفاده می‌شود «وَ إِنَّ فَريقاً مِنَ الْمُؤْمِنينَ لَكارِهُونَ»؛ گروهی از مؤمنین کراهت دارند و کأنه با حضرت چک‌وچانه می‌زنند. «وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ»؛ آنها چیز دیگری را دوست می‌دارند؛ چیزی غیر از آنکه خدا می‌خواهد را می‌خواهند. خدای متعال آرام‌آرام اینها را رشد می‌دهد و از این کراهت و از این اختلاف نظرشان با نبی اکرم بیرون می‌آورد و به مقصد می‌رساند و اینها را رشد می‌دهد.

البته نکته‌ای در اینجاست که قابل ذکر است. نقل‌های متعددی در این سوره داریم که از یک امر دیگر هم بحث می‌شود؛ جریان نفاقی کنار پیامبر وجود دارد که این جریان منافقین به ظاهر از مؤمنین هستند، ولی در واقع منافق‌اند. در نقل تاریخ، در نقل مفسرین و در نقل روایاتی که در این صحنه هست، داستان درگیری منافقین با نبی اکرم صلی الله علیه و آله هم هست. یعنی فقط این نیست که عده‌ای از مؤمنین هستند که هنوز نسبت به این طرح بزرگ و سخت نبی اکرم آماده نیستند و کراهت‌ها و گفت‌وگوها و جدال‌هایی در ایشان هست. جریان نفاق سنگینی هم هست که رد پای این جریان نفاق در مواردی در سوره وجود دارد.

شاید همین اول سوره اشاره به آنها هم باشد، من این را منکر نیستم، نقل‌ها و روایاتی هم هست. این جریانی که خدای متعال می‌فرماید: «كَما أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَريقاً مِنَ الْمُؤْمِنينَ لَكارِهُونَ»، این «فَريقاً مِنَ الْمُؤْمِنينَ»، دو معنا دارد؛ یعنی گروهی از مؤمنین هستند که مؤمن‌اند، ولی برای اینکه در این مسیر بزرگ حرکت کنند، هنوز آماده نیستند؛ ما اینها را سیر می‌دهیم تا آرام‌آرام راضی شوند و از این کراهت‌ها فاصله بگیرند، بزرگ شوند و میل و هوای آنها با میل و هوای نبی اکرم و امیرالمؤمنین علیهما السلام یکی بشود. ما این کار را انجام می‌دهیم. ولی جریان دیگری هم می‌تواند باشد؛ یعنی عده‌ای که از مؤمنین جدا شدند، فریق هستند و دیگر جزو مؤمنین نیستند؛ به ظاهر داخل در مؤمنین‌اند، اما فریق‌اند و یک دسته جدا هستند. اگر مقصود این باشد اینها منافقین هستند.

هر دو هم بودند؛ هم واقعاً مؤمنینی در کنار حضرت بودند که تسلیم حضرت و رشید و رشد یافته بودند و بعد هم در بدر به شهادت رسیدند؛ اینها شهدای بدرند، شهدای بدر خیلی فوق‌العاده هستند؛ در موارد مختلف از این شهدای بدر تعریف می‌شود. در زیارت‌نامۀ قمر بنی‌هاشم هم می‌گوییم شما مثل بدریون هستید. شهدای بدر خیلی فوق‌العاده بودند. ولی عده‌ای از مؤمنین هم بودند که هنوز رشید نبودند و خواسته‌های دیگری داشتند. حضرت دنبال کار بزرگی بودند و اینها می‌خواستند به غنایم برسند. خدا این جریان مؤمن را رشد می‌دهد. جریان منافقینی هم هست، خدای متعال به تدریج با آن جریان نفاق هم تعیین تکلیف می‌کند.

در کتب سیره و تاریخ و محدثین که نوشته شده، از این منافقین بحث شده است. موارد مختلفی هم در این سوره هست که طرح منافقین با طرح حضرت دوتاست؛ حضرت ابتدائاً گفتند ما می‌رویم و به یکی از این دو کاروان دست پیدا می‌کنیم. وقتی حضرت تصمیم گرفتند که به سمت بدر بروند و با دشمن بجنگند، اینها شروع کردند چک و چانه زدن. اینها منافقین هستند که نمی‌خواستند حضرت به این جنگ برود. اینها در میدان درگیری هم دستورات میدان را رعایت نکردند. این هم در موارد مختلف در این سوره هست.

بنابراین حضرت می‌خواهند کار بزرگی را انجام بدهند. این کار بزرگ احقاق حق در عالم است که با جنگ بدر شروع می‌شود. حضرت مؤمنین را به این صحنه می‌آورند و می‌خواهند اینها را مشارکت بدهند. کسی که در طرح نبی اکرم است، کسی که در طرح امام زمان است، باید بداند که ابتداء و انتهای طرح یکی است؛ طرح احقاق حق است. لذا کسی که در لشکر امام زمان است، گویا در بدر است و کسی که در بدر است، گویا در لشکر و خیمه‌گاه امام زمان است و در عصر غیبت و غربت کنار امام ایستاده است.

پس یک جبهه و یک جریان است؛ جریان احقاق حق است. خدای متعال مؤمنین را در این جریان سیر می‌دهد. این سیر با نبی اکرم است، با ائمه است؛ آنها هستند که امام این طرح الهی هستند. اگر پیامبر خدا نباشند، نمی‌شود این کار را انجام داد. این کار با امثال ما انجام نمی‌شود. همۀ ما هم که با هم جمع بشویم، احقاق حق رخ نمی‌دهد. احقاق حق طرح خداست و به دست این پیامبر گرامی رخ می‌دهد؛ «أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ»؛ «لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ». این کاری که می‌خواهد انجام بشود، بر محور نبی اکرم است. البته مؤمنین هم در این طرح آمده‌اند و رشد می‌کنند.

۲. نزول نصرت الهی در جریان جنگ بدر

خدای متعال مؤمنین را در این طرح می‌آورد، نصرت‌هایی هم برای ایشان دارد. بعضی از این نصرت‌ها با استغاثه شروع می‌شود؛ «إِذْ تَسْتَغيثُونَ رَبَّكُمْ»؛[۴] از پروردگارتان استغاثه می‌کردید و خدای متعال شما را نصرت کرد، «فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفينَ»؛ دعایتان اجابت شد و گفته شد که شما را با هزار عدد از ملائکه که صف به صف هستند، امداد می‌کنیم.

«وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْرى‏ وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ»؛[۵] این ملائکه‌ای که می‌آیند، آرامش قلب می‌آورند؛ کارشان این است که برای مؤمنین بشارت فتح و پیروزی می‌آورند و الهاماتی برای مؤمنین دارند و در جبهۀ مؤمنین اطمینان نفس ایجاد می‌کنند. ولی «وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ»؛ نصرت از محضر خدا نازل می‌شود؛ خدایی که عزیز است و حکیم است، نفوذناپذیر است و هیچ‌کس بر او غلبه نمی‌کند. او نصرت خود را بر اساس حکمت نازل می‌کند.

لذا این‌گونه نیست که وقتی ما در این راه رفتیم، پیروزی آخر کار را همان روز اول بدهند؛ این شدنی نیست. این مسیر و مراحلی است که باید طی شود. در سوره از این مراحل بحث می‌شود. ولی اینکه خدای متعال این جبهه را نصرت می‌کند، قطعی است. نصرت هم بر اساس عزت و حکمت نازل می‌شود.

۱ـ۲.انواع نصرت‌های الهی در ماجرای جنگ بدر

یک بخش از این نصرت، نصرت با ملائکه است؛ یعنی نصرتِ ملکی است. این نصرت بشارت و اطمینان نفس است. یک قسم هم در آیه بعد بیان شده است؛ «إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ».[۶] خدای متعال آرامشی را در شب جنگ بدر بر بدریون نازل کرد و همه آن شب راحت خوابیدند، در حالی که جبهۀ دشمن با همۀ امکاناتی که داشت، آن شب مضطرب بود و استراحت نکرد.

سپس می‌فرماید: «وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ»؛ از عالم بالا حقایقی نازل می‌شود. «وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً»؛ از آسمان آبی را بر شما نازل می‌کنیم. این نازل کردن ماء یک بار هم نیست که فقط در شب بدر بوده باشد؛ ظاهراً استمرار دارد. این آب چهار خصوصیت دارد؛ «لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ»؛ ناپاکی‌های انسان را از بین می‌برد. «وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ»؛ آلودگی‌هایی که شیطان در مؤمنین ایجاد کرده، رفع می‌شود و از انسان دور می‌شود. «وَ لِيَرْبِطَ عَلى‏ قُلُوبِكُمْ»؛ خدای متعال با نزول این رحمت قلب ما را به عالم بالا مرتبط می‌کند و اتصال و پیوندی بین ما و عالم بالا برقرار می‌کند و قلب ما را در اتصال به عالم بالا مستحکم می‌کند. «وَ يُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدامَ»؛ وقتی قلب با عالم بالا مرتبط شد، وقتی رباط قلب حاصل شد، ثبات قدم در راه خدا هم حاصل می‌شود. اینها خاصیت نصرت‌های خدا از این جنس است.

ظاهر آیه آن بارانی است که در شب بدر آمده و همین آثار را هم داشته؛ هم تطهیر بوده، هم شک را از بین برده و هم در نقل دارد که زمین زیر پای مؤمنین زمین سستی بود و با بارش این بارانِ آرام و نرم زمین مستحکمی شد. اما در رابطه با باطن آیه روایت می‌فرماید سماء وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله هستند و کلمۀ ماء سرچشمه حیاتی است که نازل می‌شود، «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ‏ءٍ حَيٍّ»،[۷] همۀ حیات از ماء است، این حقیقتی که از ساحت نبی اکرم نازل می‌شود، ولایت امیرالمؤمنین است. این نصرت الهی از آنجاست؛ از آن عالم حقیقتی بر امت نازل می‌شود که ولایت امیرالمؤمنین سلام الله علیه است.

وقتی این حقیقت نازل شد، چهار خاصیت دارد: تطهیر، اذهاب رجز شیطان، رباط قلب و ثبات قدم. در روایت دارد آن آلودگی که شیطان در جبهه ایمان ایجاد می‌کند، ایجاد شک و تردید است؛ خیلی چیز عجیب و غریبی است؛ در ادعیه هم ملاحظه کرده‌اید. خدای متعال این رِجز را از بین می‌برد و قلب انسان را با عالم الهی مرتبط می‌کند و ثبات و استحکام قلبی و استحکام قدم می‌آورد. این نصرت‌های خداست. این نصرت قواعدی هم دارد. وقتی مؤمنین استقامت کنند، این امور برایشان نازل می‌شود؛ آرامش قلب می‌آید، طهارت نفس می‌آید، شکوک و اوهام از انسان دور می‌شود و ثبات قلب و ثبات قدم حاصل می‌شود.

سه «إِذْ»، در این آیات هست؛ «إِذْ تَسْتَغيثُونَ رَبَّكُمْ»؛ شما در جنگ بدر استغاثه کردید و ما ملائکه را بر شما نازل کردیم. «إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ»؛ این هم یک مرحله است؛ شما را به خواب آرام بردیم و خواب آرام و امن شما را فرا گرفت. «إِذْ يُوحي‏ رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ»؛[۸] ظاهراً این برای روز جنگ بدر است. «إِذْ تَسْتَغيثُونَ رَبَّكُمْ» برای قبل جنگ است، «إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ» در شب بدر است و «إِذْ يُوحي‏ رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ» هم برای روز بدر است. خدای متعال به ملائکه‌ای که در صحنه بودند و برای نصرت نازل شده بودند، وحی کرد.

شب قبل از بدر هیچکس حاضر نشد، از چاه آب بیاورد، لذا امیرالمؤمنین تشریف بردند، اما طول کشید تا برگشتند. رسول اکرم از ایشان پرسیدند چرا دیر آمدید؟ فرمودند سه بار طوفان شدید آمد و من هربار نشستم تا آرام بشود و بعد رفتم و آب برداشتم و آوردم؛ به خاطر این طول کشید. حضرت فرمودند می‌دانید اینها چه کسانی بودند؟ جناب جبرئیل، میکائیل و اسرافیل هر کدام با هزار ملک برای نصرت ما آمدند. این همان بشارت‌هایی است که در این جنگ داده شده است.

علی ای حال خدای متعال می‌فرماید ما به آن ملائکه‌ای که نازل شده بودند، وحی کردیم. «إِذْ يُوحي‏ رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ»؛ خیالتان راحت، من با شما هستم. خدای متعال این را در صحنه‌های سخت به انبیاء فرموده است. خدای متعال در این صحنه سخت به ملائکه می‌فرماید: «أَنِّي مَعَكُمْ»؛ من همراه شما هستم؛ نگران نباشید؛ دارید در معیت من کار می‌کنید.

وقتی حضرت موسی می‌خواستند به سمت فرعون بروند، نگران بودند؛ لذا خدای متعال می‌گوید: «إِنَّني‏ مَعَكُما»؛[۹] بروید، من با شما و جناب هارون هستم و شما در معیت من هستید. به تعبیر دیگر تنها نیستید. اینجا هم خدای متعال به ملائکه وحی کرد: «أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذينَ آمَنُوا»؛ در مؤمنین ثبات قدم ایجاد کنید تا بتوانند در مقابل دشمن مستحکم بایستند و متزلزل نباشند.

این ثبات قدم ابتدائاً امر روحی است. بخشی از نصرت‌های الهی نصرت‌های روحی است و بر قلوب مؤمنین نازل می‌شود و مؤمنین آرامش و استحکام روحی پیدا می‌کنند. نتیجۀ استحکام روحی این است که در مقابل دشمن متزلزل نیستند و تردید نمی‌کنند؛ این‌گونه نمی‌شوند که یک قدم پیش بروند و یک قدم عقب بیایند و رفتار نامنظم داشته باشند. وقتی ثبات قلب می‌آید، به دنبال آن ثبات قدم و استحکام در اقدام می‌آید؛ لذا قدم‌های بزرگ و مستحکم برمی‌دارند و در مقابل دشمن می‌ایستند و در اقدامشان تزلزل و تردید راه پیدا نمی‌کند. این ناشی از همین نصرت خدای متعال است.

بنابراین اول ملائکه می‌آیند؛ سپس حقایق از عالم بالا بر شما نازل می‌شود. این ملائکه هم مُلهَم‌اند و خدای متعال اول خود آنها را مستحکم می‌کند؛ «أَنِّي مَعَكُمْ». بعد به این ملائک دستور داده می‌شود: «فَثَبِّتُوا الَّذينَ آمَنُوا»؛ در مؤمنین ثبات قدم ایجاد کنید و به ایشان آرامش و استحکام بدهید تا بتوانند در مقابل دشمن مستحکم بایستند.

۲ـ۲. القاء خوف از طرف شیطان در مقابل القاء رعب از طرف خدای متعال

بعد می‌فرماید: «سَأُلْقي‏ في‏ قُلُوبِ الَّذينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ»؛ به زودی خود من این کار را می‌کنم که رعبی را در قلوب کفار ایجاد می‌کنم. این هم نصرت الهی است. یکی از بخش‌های نصرت الهی این است که ملائکه بشارت و اطمینان می‌دهند و برای مؤمنین ثبات قدم ایجاد می‌کنند؛ آرامش هست، نزول حقایق آسمانی هست؛ ولی در کنار همۀ اینها یکی از نصرت‌های خدا در جبهه مؤمنین، «سَأُلْقي‏ في‏ قُلُوبِ الَّذينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ» است. به زودی رعب و وحشتی را در قلوب کفار ایجاد می‌کند. اینکه آنها دچار رعب و وحشت می‌شوند، از نصرت‌های خدا نسبت به جبهۀ مؤمنین است. «سَأُلْقي‏ في‏ قُلُوبِ الَّذينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ»؛ رعبی از جبهۀ مؤمنین برای کفار پیدا می‌شود.

در یکی از آیات این توضیح داده شده که شیطان اینها را تحریک می‌کرد و می‌گفت من با شما هستم، جلو بروید؛ «لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ»؛[۱۰] امروز پیروز صحنه شما هستید. اما خدای متعال صحنه‌ای را به ابلیس نشان داد، وقتی ملائکه و جناب جبرئیل را دید، پا به فرار گذاشت. هر چه به او گفتند کجا می‌روی؟ گفت: «إِنِّي أَرى‏ ما لا تَرَوْنَ»؛ من صحنه‌ای را می‌بینم که شما آن را نمی‌بینید.

بنابراین یکی از نصرت‌های خدای متعال این است که رعب مؤمنین را در دل کفار می‌اندازد. کما اینکه یکی از کارهای شیطان هم همین است. خدای متعال در دنبال آیات اُحد و حمراء الاسد هم این مطلب را می‌فرماید. حمراء الاسد غزوۀ کوچکی است که بعد از اُحد شکل گرفته است. کفار در اُحد ضربه زدند و رفتند. خبر رسید که اینها دوباره دارند خودشان را تجهیز می‌کنند که برگردند. من شرایط کنونی خودمان را مقداری شبیه آن صحنه می‌بینم. علی ای حال کفار خودشان را تجهیز می‌کردند که برگردند. در نقلی هست که حضرت به فراری‌های صحنه احد اجازه ندادند که در این میدان شرکت کنند و فقط آنهایی که استقامت کرده بودند، مأموریت پیدا کردند.

این در حالی بود که دشمن اینها را تهدید می‌کرد و عده‌ای هم از درون جبهۀ مؤمنین به ایشان می‌گفتند که شما نروید؛ صحنه، صحنه پیروزی نیست و دچار شکست می‌شوید؛ «الَّذينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ».[۱۱] اما اینها دعوت پیامبر را اجابت کردند؛ «الَّذينَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ»؛[۱۲] اینها ضربه خورده بودند، مجروح و آسیب‌دیده بودند، اما بعد از آن آسیب‌دیدگی و آن تلاطم روحی و ناامنی و اضطرابی که این آسیب‌ها می‌آورد، وقتی پیامبر فرمود بروید و دشمن را دنبال کنید، آن هم دشمنی که فاتح شده و دوباره می‌خواهد برگردد، «اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ»، دعوت خدا و رسول را اجابت کردند؛ «مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ»، بعد از آن جراحت‌های سختی که دیده بودند.

سپس می‌فرماید: «لِلَّذينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظيمٌ»؛ آنهایی که در این صحنه قدم می‌گذارند، یکسان نیستند. یک عده خوب عمل می‌کنند و دامنشان را جمع می‌کنند و مراقب هستند که شیطان دامنشان را نگیرد؛ اینها به اجر عظیم می‌رسند. حال اینها چه کسانی هستند؟ آنهایی که در این میدان دوم حرکت کردند و کار را خوب انجام دادند و دامنشان را جمع کردند تا شیطان نتواند اینها را اسیر بکند، کسانی هستند که «قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ»؛ به ایشان گفتند دشمن دارد مجتمع به میدان می‌آید؛ نگران باشید و بی‌خودی به این میدان نروید؛ این صحنه صحنه پیروزی نیست و به سلامت برنمی‌گردید. اما «فَزادَهُمْ إيماناً»؛ هرچه آنها دشمن را بزرگ جلوه می‌دادند، ایمان اینها تقویت می‌شد. اینها آن کسانی هستند که به اجر عظیم می‌رسند.

اینها کسانی بودند که ضربه خورده بودند و هنوز لشکر تجهیز نشده بود و حضرت گفتند آماده بشوید که دوباره باید به سمت دشمن بروید. اینها اجابت می‌کنند و کار را هم به‌خوبی انجام می‌دهند و از آب در می‌آورند و با تقوا و درست حرکت می‌کنند. اینها کسانی هستند که هر مقداری که اینها را به قدرت دشمن تهدید می‌کنند، بر ایمانشان افزوده می‌شود. حرف ایشان این است: «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيلُ»، خدا برای ما کافیست؛ ما کار را به او واگذار می‌کنیم. «وَ نِعْمَ الْوَكيلُ»؛ او خوب می‌تواند از طرف ما وکالت کند. هر مقداری هم که دشمن قوی باشد، ما دعوت خدا را اجابت کردیم و داریم می‌رویم.

قرآن می‌فرماید: «فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ»؛[۱۳] با دست پر برگشتند. نعمت الهی و یک چیزی هم اضافه بر آن، یعنی فضل الهی، شامل حال ایشان شد. هم پیروزی بود، هم ایمان بود و خیلی حقایق به ایشان رسید. «لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ»؛ هیچ سوئی هم از دشمن به ایشان نرسید.

روایت عجیبی داریم که امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: من تعجب می‌کنم که چند دسته هستند که به این اذکار پناه نمی‌برند. یکی این است که کسانی که نگران دشمن‌اند، چرا به آیه «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيلُ» متوسل نمی‌شوند؟ حضرت فرمود: «فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُول‏»؛[۱۴] من خودم از خدا شنیدم که می‌فرماید: «فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ». این از آن اذکاری است که این روزها ما باید حقیقتاً به آن متوسل باشیم و تکیه کنیم. «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيلُ»؛ هرچه از قدرت دشمن حرف می‌زنند، باید بر ایمان ما افزوده بشود. اگر صحنه‌ای پیش آمد، قول ما باید این باشد: «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيلُ».

«فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ»؛ اینها برگشتند و هیچ بدی هم از دشمن به ایشان نرسید. «وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ»؛ دنبال مسیر رضوان حرکت کردند، مسیر سیر آنها به سمت رضوان الله بود. «وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظيمٍ». خدای متعال اینجا وعدۀ بزرگ دیگری به ایشان می‌دهد که خدای متعال فضل عظیمی دارد که آن فضل بعداً به اینها خواهد رسید.

این آیات را برای این قسمت خواندم: «إِنَّما ذلِكُمُ الشَّيْطانُ يُخَوِّفُ أَوْلِياءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ»؛[۱۵] در این صحنه‌های سخت شیطان است که تهدید می‌کند. کأنه این کسانی که مدام می‌گفتند: «قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ»، سخنگوی شیطان هستند. در صحنه‌ای که وجود مقدس نبی اکرم دعوت می‌کنند که بایستید و استقامت کنید و عده‌ای می‌خواهند اجابت کنند و بروند، آنهایی که تردید و وسوسه ایجاد می‌کنند و می‌ترسانند، سخنگوی شیطان و لشکر شیطان‌اند.

گاهی شیطان از دهان ما حرف می‌زند. در نهج البلاغه از وجود مقدس امیرالمؤمنین نقل شده که فرمود: «فَبَاضَ وَ فَرَّخَ‏ فِي صُدُورِهِمْ وَ دَبَ‏ وَ دَرَجَ‏ فِي حُجُورِهِمْ فَنَظَرَ بِأَعْيُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ»؛[۱۶] عده‌ای هستند که شیطان فرزندان خودش را در دل اینها پرورش می‌دهد. سپس این فرزندانش را بر سر قوای آن انسان می‌نشاند و با چشمشان می‌بیند و با زبانشان حرف می‌زند.

قرآن می‌فرماید: «ذلِكُمُ الشَّيْطانُ يُخَوِّفُ أَوْلِياءَهُ». اما مؤمنین با اتکال به خدای متعال رفتند و حرفشان این بود: «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيلُ»؛ هیچ آسیبی هم از ناحیه دشمن به ایشان نرسید. «إِنَّما ذلِكُمُ الشَّيْطانُ»، این شیطان است که «يُخَوِّفُ أَوْلِياءَهُ». ای مؤمنین! حواستان جمع باشد، خطابم با شماست؛ «ذلِكُمُ الشَّيْطانُ يُخَوِّفُ أَوْلِياءَهُ»؛ شیطان است که اولیائش را می‌ترساند. «فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ»؛ اگر مؤمن هستید، از من خوف داشته باشید که مبادا تکلیف من را زمین بگذارید. اگر تکلیف من را زمین گذاشتید، ضربه می‌خورید، ولی اگر به وظیفه عمل کردید، من با شما هستم و جای نگرانی نیست.

«ذلِكُمُ الشَّيْطانُ يُخَوِّفُ أَوْلِياءَهُ»؛ پس شیطان در صحنه‌های سخت تخویف می‌کند و از این‌طرف هم خدای متعال رعبی را نازل می‌کند؛ جزء نصرت‌های جنگ بدر این است که «إِذْ يُوحي‏ رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذينَ آمَنُوا سَأُلْقي‏ في‏ قُلُوبِ الَّذينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ»؛ من در همراهی شما هستم؛ شما نگران نباشید و به مؤمنین آرامش و ثبات قدم بدهید؛ خود من «سَأُلْقي‏ في‏ قُلُوبِ الَّذينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ»، به زودی در دل کفار رعبی را القاء می‌کنم تا آنها دچار تردید بشوند و اینها دچار ثبات قدم.

۳. دستور برخورد شدید در جنگ بدر بعد از نزول نصرت

وقتی صحنه این‌گونه شد، «فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ»؛ دیگر بالای گردن‌ها و سرانگشتانشان را بزنید. اینکه سرها و دست‌ها را بزنید، یعنی تمام امکانات آنها را از ایشان بگیرید. این دستور برخورد شدید است. در جنگ بدر دستور برخورد شدید داده شده است. خدا همۀ صحنه را آماده کرده، ملائکه را فرستاده، باران رحمت را نازل کرده، طهارت آورده، رجز شیطان را دور کرده، ربط قلب آورده، ثبات قدم آورده، رعبی هم در دل کفار می‌اندازد و ملائکه هم مأمور هستند که به مؤمنین ثبات قدم بدهند؛ در این صحنه دستور برخورد شدید داده شده است؛ به‌شدت برخورد کنید؛ «فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ»؛ تمام سرانگشتانشان را بزنید و هیچ قدرتی برایشان باقی نگذارید. لذا در آیات بعد می‌آید که نباید اسیر می‌گرفتند.

اما یک عده در این صحنه سخت که بعضی‌هایشان جزو منافقین هستند و بعضی‌هایشان هم ممکن است مؤمن‌هایی باشند که هنوز همراه نیستند، دنبال منافع مادی خودشان بودند. خدای متعال می‌خواهد کاری را انجام بدهد و اینها به شکل دیگری فکر می‌کنند و وسط میدان جنگ هم دنبال حل و فصل مسائل سیاسی و امکانات اقتصادی و قدرت حزبی هستند.

خدای متعال در آیات ۶۷ و ۶۸ همین سورۀ مبارکه می‌فرماید: «ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرى‏ حَتَّى يُثْخِنَ فِي الْأَرْضِ»؛[۱۷] پیامبر نباید در میدان جنگ اسیر بگیرد تا اینکه به قدرت برسند و این قدرت تثبیت شود. هر وقت تثبیت شدید، نوبت این است که اسیر بگیرید. شما نباید در صحنه‌ای که هنوز قدمتان ثابت نشده و قدرتتان تثبیت نشده، اسیر بگیرید؛ باید با اینها برخورد شدید بکنید؛ «حَتَّى يُثْخِنَ فِي الْأَرْضِ».

سپس می‌فرماید: «تُريدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا». اینجا ردپای منافقین در این سوره توضیح داده می‌شود. شما دنبال متاع دنیا هستید؛ وسط میدان جنگ هم دنبال امکانات مادی هستید. نقل شده است که یکی از همین منافقین داشت زره‌های قیمتی را جمع می‌کرد؛ وقتی امیه را دید، همۀ اینها را رها کرد و او را گرفت که به عنوان اسیر بیاورد؛ چون خیلی قیمت داشت و فِدای بزرگی پای او می‌دادند. اما مسلمان‌ها نگذاشتند و امیه را از پا در آوردند، ولی این می‌خواست او را اسیر بگیرد. یعنی برخی حتی در وسط میدان جنگ هم محاسبات مادی می‌کنند و دنبال منافع خودشان هستند.

خدای متعال می‌فرماید: «ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرى‏ حَتَّى يُثْخِنَ فِي الْأَرْضِ»؛ تا ثبات قدم پیدا نشده و به قدرت نرسیده‌اید، نوبت گرفتن اسیر نیست. «تُريدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا وَ اللَّهُ يُريدُ الْآخِرَةَ»؛ شما دنبال متاع دنیا هستید و می‌خواهید دنیا به پا بکنید، ولی «وَ اللَّهُ يُريدُ الْآخِرَةَ»، خدای متعال امر دیگر و آخرتی را اراده کرده و می‌خواهد جهان دیگری را برای شما به پا کند؛ هم می‌خواهد بعد از این دنیای شما را آباد کند و هم می‌خواهد در این دنیا جهان دیگری به پا کند و شما را به عالم دیگری ببرد. اما شما می‌خواهید در همان حیات الدنیا بمانید! «وَ اللَّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ»؛ خدای متعال بر اساس عزت و حکمت کار می‌کند و تحت ارادۀ دیگری نیست و کار را آن‌گونه که باید، پیش می‌برد. شما چیزی می‌خواهید و خدای متعال این امر را می‌خواهد؛ بدانید که ارادۀ خدا جلو می‌رود، «وَ اللَّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ».

سپس می‌فرماید: «لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فيما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظيمٌ».[۱۸] اینها اسیر گرفتند و همین اسیرها برایشان گرفتاری درست کرد. بعد از اینکه اسیر گرفتند، حضرت اجازه نمی‌دادند که اینها زنده بمانند؛ چون زمان، زمان همراهی با اینها نبود و هنوز ثبات قدمی پیدا نشده بود. اما اینها برای اینکه فِدا بگیرند، به حضرت عرض کردند، فدیه بگیرید و اینها را آزاد کنید. حضرت فرمود اگر اینها را آزاد کنید، در جنگ بعدی به تعداد همین‌ها کشته می‌دهید. اما اینها دوباره دستور حضرت را رعایت نکردند. در جنگ احد همان اتفاقاتی افتاد که افتاد.

یعنی کار خدا قواعدی دارد. قاعده‌ای که خدای متعال در بدر بیان کرده است، برخورد شدید است. خدای متعال می‌فرماید ما شما را به این صحنه بزرگ فرستادیم و بناست که احقاق حق رخ دهد و این کار تا ظهور ادامه دارد. دنبال مقاصد کوچک نباشید و نیت‌های کوچک خودتان را وارد این کار بزرگ نکنید. اگر پای این کار بایستید، همه امکانات را برایتان فراهم می‌کنیم، ملائکه را به امداد شما می‌فرستیم، حقایقی را از عالم بالا برایتان نازل می‌کنیم، ثبات قدم به شما می‌دهیم و رعب در قلب دشمن می‌اندازیم. اکنون شما برخورد شدید کنید؛ «فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ».

بعد می‌فرماید چرا خدای متعال که ارحم الراحمین است، در بدر می‌فرماید با دشمن برخورد شدید کنید؟ چرا ملاحظه دشمن را نمی‌کند؟ «ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»؛[۱۹] اینها با خدا مشاقه و دشمنی می‌کنند. معنی مشاقه این است که خدای متعال دارد امتی می‌سازد، ولی اینها تفکیک می‌کنند و نمی‌گذارند، برای خودشان یک شقه خاص می‌خواهند و می‌خواهند در عرض خدای متعال سهمی داشته باشند. خدای متعال دارد کاری در عالم انجام می‌دهد و اینها مقابل خدای متعال می‌ایستند و مسیر دیگری را در عالم درست می‌کنند. اینها با رسول خدا، با کسی که مأمور خداست و از طرف خدای متعال آمده، طرحی دارد و می‌خواهد کاری را در عالم جلو ببرد، مشاقه می‌کنند و صفشان را جدا می‌کنند و طرح جدیدی در کنار حضرت بر پا می‌کنند.

خدای متعال با اینها مدارا نمی‌کند و بساطشان را جمع می‌کند. طرح خدای متعال با اینها طرح برخورد سنگین است. می‌فرماید ما همۀ امکانات را برایتان فراهم می‌کنیم، «فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ * ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ». اینها بنا ندارند که با پیامبر خدا کنار بیایند. مستضعفینی نیستند که هنوز به بلوغ نرسیده باشند و وقتی بفهمند، به جبهه حق بیایند. اینها می‌خواهند مسیر دیگری را در عالم باز کنند و می‌خواهند انسان‌ها را دو شقه کنند. دو طرح است؛ یکی طرح خداست و دیگری طرح آنهاست که مقابل طرح حضرت روی زمین می‌گذارند.

آنهایی که این‌گونه برخورد می‌کنند، «فَإِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ»؛ برخورد خدای متعال با اینها برخورد سنگینی است. شدت عقاب خدا برای همین‌هاست نه برای مؤمنی که دارد در جبهه نبی اکرم راه می‌رود و جایی زمین می‌خورد؛ خدای متعال با او با مدارا و مغفرت و رحمت برخورد می‌کند. اما با آنهایی که مقابل خدای متعال می‌ایستند و می‌خواهند مسیر دیگری را در عالم باز و طرحی در مقابل طرح خدا دارند و مقابل رسول الهی می‌ایستند، برخورد سخت می‌شود.

خدای متعال می‌فرماید ما همه امکانات را فراهم کردیم و می‌خواهیم کار به دست شما جلو برود؛ و الا ما که خودمان بلدیم اینها را عقوبت کنیم. اینکه به شما می‌گوییم ایستادگی کنید، اینکه ملائکه را نازل کردیم و به ملائکه گفتیم به صحنه بیایید و به اینها ثبات قدم بدهید، اینکه در شب بدر همۀ امکانات را برای حضور شما و ثبات قدم شما آماده کردیم و در دل دشمن رعب انداختیم، از شما می‌خواهیم که «فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ»؛ اینجا دیگر جای ترحم نیست؛ با قدرت و شدت با اینها برخورد کنید.

چرا؟ چون خدای متعال با کسانی که می‌خواهند مسیر را منحرف کنند و راهی را کنار راه خدا در عالم درست کنند، با کسانی که حرفی برای خودشان در عالم دارند، در عرض خدای متعال مشاقه می‌کنند و با خدای متعال درگیر می‌شوند و می‌خواهند شقه و مسیر دیگری در عالم باز بکنند، برخورد سنگین می‌کند؛ «فَإِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ».

بعد می‌فرماید: «ذلِكُمْ»؛[۲۰] صحنه بدر را ببینید. «فَذُوقُوهُ»؛ فعلاً این عذاب را بچشید. «وَ أَنَّ لِلْكافِرينَ عَذابَ النَّارِ»؛ غیر از این شکست در بدر غیر از این برخورد سنگینی که خدای متعال از طریق مؤمنین می‌کند، عذاب نار هم در انتظار اینهاست. این‌گونه نیست که الان کار تمام می‌شود. خدای متعال همه چیز را در صحنه بدر برای پیروزی فراهم می‌کند و جمعیتی که خیلی کمتر از آن جمعیت دشمن است، پیروز می‌شود و برخورد شدید می‌کند؛ اینجا جای مسامحه و مدارا نیست. در آیات بعد هم می‌آید که یک عده از اینها کوتاهی کردند و وسط جنگ محاسبات مادی می‌کردند. قرآن می‌فرماید اگر نبود که ما برنامه دیگری داریم، با شما هم برخورد سختی می‌کردیم. بنابراین خدای متعال اینجا دستور برخورد شدید می‌دهد و می‌فرماید اینها جریانی هستند که نمی‌شود با آنها مدارا کرد. عده‌ای هستند که متوجه نشده‌اند و مستضعف‌اند و بعدها می‌فهمند؛ اما عده‌ای هستند که مقابل خدای متعال ایستاده‌اند؛ اینها حرف خدا را می‌فهمند، ولی می‌خواهند بگویند خدا حرف دارد، من هم حرف دارم. با اینها نباید مدارا کرد.

خدای متعال می‌فرماید صدایتان را مقابل این پیامبر بلند نکنید؛ او منادی خداست و این ندا باید در عالم بلند شود؛ «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ».[۲۱] معنی ظاهری آیه این است که وقتی جلوی حضرت هستید، احترام کنید و بلند حرف نزنید؛ این احترام ظاهری است. ولی معنی دقیق‌تر آیه این است که هیچ ندایی نباید در این عالم بالا دست ندای پیامبر باشد؛ همۀ نداها زیر دست هستند؛ هرکس حرف می‌زند، ذیل این پیامبر است؛ هر دانشمندی و هر بزرگی مقابل این پیامبر کوچک است، چراکه او منادی خداست. خدا آن صدایی را که مقابل این پیامبر بلند شود، خاموش می‌کند.

اینجا هم همین‌گونه است. می‌فرماید ما رسولی فرستادیم و داریم کار بزرگی می‌کنیم و می‌خواهیم حق را اقامه کنیم. حال یک جریان با رسول مشاقه می‌کنند. ما بنا نداریم که با اینها مدارا داشته باشیم؛ برخورد خدای متعال با اینها برخورد سنگین است؛ «فَإِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ». سپس می‌فرماید: «ذلِكُمْ فَذُوقُوهُ وَ أَنَّ لِلْكافِرينَ عَذابَ النَّارِ»؛ به دنبال این صحنه عذاب‌های سختی در انتظار اینهاست.

خدای متعال مؤمنین را کمک کرده و می‌گوید شما وارد میدان شوید و برخورد سخت کنید. شما دست نقمت و عذاب خدا در عالم باشید. امیرالمؤمنین علیه السلام که «نِعْمَةِ اللَّهِ‏ عَلَى‏ الْأَبْرَارِ»[۲۲] هستند، یکی از اوصافشان «نِقْمَتِهِ عَلَى الْفُجَّارِ» است؛ نقمت الهی و عذاب الهی برای فجار هم هستند. این از اوصاف امیرالمؤمنین است که هم با دوست برخورد محبت‌آمیز دارند و هم با دشمن برخورد شدید؛ هر دو دست خداست. امیرالمؤمنین «قَاسِمُ الْجَنَّةِ وَ النَّار» است. مؤمن هم باید این‌گونه باشد؛ آنجایی که خدای متعال می‌خواهد سخت‌گیری کند، مؤمن نباید دنبال آسان‌گرفتن باشد.

وقتی خدای متعال به جناب لوط می‌فرماید که بروید، ما می‌خواهیم این قوم را عذاب کنیم، می‌فرماید حواستان جمع باشد، «وَ لا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ»؛[۲۳] دیگر متوجه پشت سر خود نباشید؛ ممکن است دوست و رفیق شما در دشمن بماند. وقتی دارد عذاب نازل می‌شود، شما نباید به آنها التفات داشته باشید و الا گرفتار می‌شوید. «وَ لا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ».

در نقلی هست که وقتی قوم فرعون در دریا گرفتار شدند، برادر یکی از همراهان حضرت موسی در لشکر فرعون بود. او آمد به برادرش هشدار بدهد که خیال نکنی فضا برای شما هم امن است؛ الان دریا به هم می‌آید و غرق می‌شوید؛ زودتر خودت را نجات بده. او رفت تا برادرش را بگیرد، ولی خودش غرق شد. حضرت فرمود این آدم جهنمی نیست، قصد خیر داشت؛ ولی وقتی عذاب نازل می‌شود، اگر همراه اهل عذاب باشید، عذاب تو را هم می‌گیرد.

۱ـ۳. جاری شدن عذاب الهی به دست مؤمنین

گاهی انسان باید دست انتقام خدا بشود. خدای متعال خودش نمی‌تواند این کار را بکند؟! در سورۀ مبارکۀ رسول می‌فرماید: «وَ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ»؛[۲۴] این‌گونه نیست که خدا محتاج باشد که شما بجنگید و از دین او دفاع بکنید؛ اگر خدای متعال می‌خواست، خودش بر آنها غلبه پیدا می‌کرد. «وَ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ»؛ خدای متعال از آنها انتقام می‌گرفت و بر آنها می‌شد پیروز و غلبه می‌کرد. ولی «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ»؛[۲۵] شما بروید خدا را یاری کنید، خدا هم شما را یاری می‌کند.

خدای متعال که احتیاج به یاری ما ندارد. این چه زبانی است؟! او دارد ما را در یک کار بزرگ مشارکت می‌دهد. «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ»؛ اگر بیایید و در راه خدا کمک کنید، ما به شما ثبات قدم می‌دهیم و تردیدها و شک‌ها و سستی‌های شما را از بین می‌بریم. «وَ الَّذينَ كَفَرُوا فَتَعْساً لَهُمْ».[۲۶] قبلش می‌فرماید: «وَ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ»؛ با اینکه خدای متعال می‌گوید شما بروید و درگیر شوید، ولی اگر می‌خواست، خودش غلبه می‌کرد و احتیاجی نداشت که شما را دعوت کند. «وَ لكِنْ لِيَبْلُوَا بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ»؛ ما داریم شما را به واسطۀ همدیگر امتحان می‌کنیم. شما در این امتحان رشد پیدا می‌کنید.

سپس می‌فرماید: «وَ الَّذينَ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمالَهُمْ»؛ اگر رفتید و در این میدان به شهادت هم رسیدید، عملتان گم نمی‌شود. این‌گونه نیست که اگر یوم الفتح را ندیدید، چیزی را از دست داده‌اید؛ «وَ الَّذينَ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمالَهُمْ * سَيَهْديهِمْ وَ يُصْلِحُ بالَهُمْ»؛[۲۷] کار ما با شهداء تازه شروع می‌شود. ما تازه راه هدایت را به روی اینها باز می‌کنیم و تازه امور و قلوبشان را اصلاح می‌کنیم. بعد هم می‌فرماید: «وَ يُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَها لَهُمْ»؛[۲۸] آنها را وارد باغستان‌ها و بهشت‌هایی که از قبل به آنها معرفی کرده‌ایم، می‌کنیم. کار ما تازه با شهید این میدان آغاز می‌شود.

بنابراین اینکه می‌گوییم بروید، در حالی است که ما خودمان می‌توانستیم انتقام بگیریم. امیرالمؤمنین فرمود این خدایی که می‌فرماید «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ»، «اسْتَنْصَرَكُمْ وَ لَهُ «جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»»؛[۲۹] این خدایی که می‌گوید دین من را یاری کنید، تمام آسمان و زمین لشکر اوست؛ اگر خدا بخواهد، لشکر خود را بر سر آنها می‌ریزد و آنها را نابود می‌کند. اما می‌خواهد شما را به این میدان بیاورد. حال اگر آمدید، شهید هم که بشوید، چیزی را از دست نداده‌اید؛ کار ما با آنهایی که به شهادت می‌رسند، تازه شروع می‌شود. خدای متعال می‌فرماید: «فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمالَهُمْ»؛ عملشان در عالم گم نمی‌شود. «سَيَهْديهِمْ وَ يُصْلِحُ بالَهُمْ * وَ يُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَها لَهُمْ».

پس در جنگ بدر، عده‌ای با حضرت آمدند و وارد مسیر احقاق حق شدند. بناست احقاق حق بشود و یک طرح با عظمتِ دارای فراز و نشیب در جنگ بدر با جمعیت اندکی محقق بشود. آنها شب بدر استغاثه می‌کنند و بعد از استغاثه نصرت‌های الهی می‌آید. این نصرت‌های الهی کار را به جایی می‌رساند که خدای متعال از ما توقع می‌کند و می‌گوید: «فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ»؛ اینها کسانی نیستند که قرار باشد به آنها رحم کنید. اینها با خدا درگیرند و با طرح خدا مخالفت می‌کنند؛ خدای مهربان می‌خواهد همه را هدایت کند، ولی اینها نمی‌گذارند. اگر بگذارید اینها مقابل خدا حرف بزند، مردم را جهنمی می‌کنند و همه را نابود می‌کنند؛ نمی‌شود اینها را رها کرد. اگر الان مستکبرین عالم را رها کنید، چیزی در عالم باقی می‌ماند؟! ببینید که چه کار می‌کنند.

خدای متعال می‌فرماید من می‌خواهم از اینها انتقام بگیرم. برخورد من با اینها برخورد سنگین است. می‌خواهم عذاب من به دست شما واقع بشود، شما این کار را انجام بدهید. اینجا جای کوتاه آمدن نیست. با جدیت برخورد کنید. این مقدمه عذاب‌های بعدی است. بعد از این خدای متعال دستور دیگری می‌دهد و می‌گوید بعد از این میدان، میدان‌های درگیری فراوان‌اند؛ مواظب باشید که در میدان‌های درگیری پا پس نکشید. این هم یکی از نکات مهم است؛ فرار از زحف از گناهان کبیره است. وقتی دشمن متراکم به شما هجوم می‌آورد، حق فرار ندارید. بدر را ببینید؛ شما اقلیت بودید و آنها اکثریت، هم به لحاظ تعداد و هم به لحاظ عُده و امکانات قابل مقایسه نبود؛ ببینید که ما چگونه شما را پیروز کردیم.

بنابراین در صحنه‌های بعدی هم شما حق فرار ندارید. وقتی با جمعیت متراکم دشمن روبه‌رو می‌شوید، «فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبارَ».[۳۰] یکی از تکالیفی که در بدر نازل شده، این است که بعد از این حق فرار ندارید و باید مقابل دشمن بایستید، ولو که جمعیت دشمن زیاد و متراکم باشد و بر شما هجوم بیاورند. در این حالت هم شما حق پا پس کشیدن ندارید و باید با همۀ قوا بایستید و در مقابل دشمن استقامت کنید.

۱ . «كَما أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَريقاً مِنَ الْمُؤْمِنينَ لَكارِهُونَ»؛ سورۀ انفال، آیۀ5.
۲ . «وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّها لَكُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَ يُريدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرينَ»؛ سورۀ انفال، آیۀ7.
۳ . «لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ»؛ سورۀ انفال، آیۀ8.
۴ . «إِذْ تَسْتَغيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفينَ»؛ سورۀ انفال، آیۀ9.
۵ . «وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْرى‏ وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ»؛ سورۀ انفال، آيۀ10.
۶ . «إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ وَ لِيَرْبِطَ عَلى‏ قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدامَ»؛ سورۀ انفال، آیۀ11.
۷ . «أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ‏ءٍ حَيٍّ أَ فَلا يُؤْمِنُونَ‏»؛ سورۀ انبیاء، آيۀ30.
۸ . «إِذْ يُوحي‏ رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذينَ آمَنُوا سَأُلْقي‏ في‏ قُلُوبِ الَّذينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ»؛ سورۀ انفال، آیۀ12.
۹ . «قالَ لا تَخافا إِنَّني‏ مَعَكُما أَسْمَعُ وَ أَرى»؛ سورۀ طه، آیۀ46.
۱۰ . «وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ وَ قالَ لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّي جارٌ لَكُمْ فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَكَصَ عَلى‏ عَقِبَيْهِ وَ قالَ إِنِّي بَري‏ءٌ مِنْكُمْ إِنِّي أَرى‏ ما لا تَرَوْنَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ وَ اللَّهُ شَديدُ الْعِقابِ»؛ سورۀ انفال، آیۀ48.
۱۱ . «الَّذينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إيماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيلُ»؛ سورۀ آل‌عمران، آیۀ 173.
۱۲ . «الَّذينَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظيمٌ»؛ سورۀ آل‌عمران، آیۀ172.
۱۳ . «فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظيمٍ»؛ سورۀ آل‌عمران، آیۀ174.
۱۴ . من لا يحضره الفقيه، ج‏4، ص392.
۱۵ . «إِنَّما ذلِكُمُ الشَّيْطانُ يُخَوِّفُ أَوْلِياءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ»؛ سورۀ آل‌عمران، آیۀ175.
۱۶ . «اتَّخَذُوا الشَّيْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلَاكاً وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاكاً فَبَاضَ وَ فَرَّخَ‏ فِي صُدُورِهِمْ وَ دَبَ‏ وَ دَرَجَ‏ فِي حُجُورِهِمْ فَنَظَرَ بِأَعْيُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ فَرَكِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ‏ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ‏ فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِكَهُ‏ الشَّيْطَانُ فِي سُلْطَانِهِ وَ نَطَقَ بِالْبَاطِلِ عَلَى لِسَانِهِ»؛ نهج البلاغه، ص53.
۱۷ . «ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرى‏ حَتَّى يُثْخِنَ فِي الْأَرْضِ تُريدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا وَ اللَّهُ يُريدُ الْآخِرَةَ وَ اللَّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ»؛ سورۀ انفال، آیۀ67.
۱۸ . سورۀ انفال، آیۀ۶۸.
۱۹ . «ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ يُشاقِقِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ»؛ سورۀ انفال، آیۀ13.
۲۰ . «ذلِكُمْ فَذُوقُوهُ وَ أَنَّ لِلْكافِرينَ عَذابَ النَّارِ»؛ سورۀ انفال، آیۀ14.
۲۱ . «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ‏»؛ سورۀ حجرات، آیۀ2.
۲۲ . زیارت‌نامه امیرالمؤمنین علیه السلام.
۲۳ . «قالُوا يا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَ لا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلاَّ امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصيبُها ما أَصابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَريبٍ‏»؛ سورۀ هود، آیۀ81.
۲۴ . «فَإِذا لَقيتُمُ الَّذينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ حَتَّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها ذلِكَ وَ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لكِنْ لِيَبْلُوَا بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ وَ الَّذينَ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمالَهُمْ‏»؛ سورۀ محمد صلی الله علیه و آله، آیۀ4.
۲۵ . «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ»؛ سورۀ محمد صلی الله علیه و آله، آیۀ7.
۲۶ . «وَ الَّذينَ كَفَرُوا فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ»؛ سورۀ محمدصلی الله علیه و آله، آیۀ8.
۲۷ . سورۀ محمدصلی الله علیه و آله، آیۀ۵.
۲۸ . سورۀ محمدصلی الله علیه و آله، آیۀ۶.
۲۹ . نهج البلاغه، ص۲۶۸.
۳۰ . «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا لَقيتُمُ الَّذينَ كَفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبارَ»؛ سورۀ انفال، آیۀ15.

پیمایش به بالا