سوره انفال، آیات ۲۰ تا ۲۵
تبعیت از دستورات خدای متعال در مسیر احقاق حق و دوری کردن از فتنه همهگیر ظالمان
نوشته پیشِرو متن سخنرانی آیتالله سیدمحمدمهدی میرباقری در تاریخ 9 تیر 1404، مصادف با شب پنجم محرم 1447 در هیئت ثارالله قم است. این جلسه در مسجد غدیر دانشگاه قم برگزار شده است.
۱. سرگذشت جنگ بدر
نکاتی را در ذیل سوره انفال تقدیم میکردیم. خدای متعال میفرماید ما به این پیامبر مأموریت دادیم که در عالم احقاق حق کند؛ «لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ».[۱] مجرمین عالم موافق نیستند، ولی ما این کار را انجام میدهیم. به دست این پیامبر اتفاق بزرگی میافتد که شروع آن از جنگ بدر است. «كَما أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ»؛[۲] خدای متعال پیامبر را به سمت بدر بیرون آورد؛ این حرکت به سمت بدر مقدمه کار بزرگی در عالم است که با این پیامبر انجام میشود. آن کار بزرگاین است که حق محقق میشود و باطل هم ابطال میشود. در روایات ما احقاق حق و ابطال باطلبه عصر ظهور تأویل شده است.حضرت در این صحنه امت را هم با خود وارد کردند. خدای متعال میفرماید با اینکه شما در بدر برای مواجهه با لشکر نظامی تهیأ و آمادگی نداشتید و دلتان هم همراه نبود و دوست داشتید که با جمعیت دیگری، یعنیبا کاروان تجاری مواجه شوید، ما شما را وارد این صحنه کردیم.
ولی شما را در این صحنه سخترها نکردیم. «إِذْ تَسْتَغيثُونَ رَبَّكُمْ»؛[۳] کار شما به استغاثه رسید و ما هم کمک کردیم؛ استغاثه شما اجابت شد. این یکی از سنتهای نصرت الهی است. وقتی استغاثه کردید، ما هم نصرت کردیم. نصرتهای مختلفی در ماجرای جنگ بدر نازل شد؛با ملائکه نصرت کردیم،با امکاناتی که از عالم بالا نازل شد، نصرت کردیم،ثبات قدم به شما دادیم و قلبتان را مستحکم کردیم، طهارت نفس به شما دادیم و آلودگیهای شیطان را از شما دور کردیم، لشکر رعب را بر قلوب دشمن مسلط کردیم و کار را به نتیجه رساندیم.
جمعبندی هم این است: «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى»؛[۴] پیروزی در بدر کار خدا بوده و به دست خدا محقق شده است.به دشمن هم هشدار داده میشود که اگر میخواستید پیروزی را ببینید، دیدید؛ حالا اگر دست بردارید، به نفعتان است و اگردست برندارید، ما هم هستیم. اگریک بار دیگر هم بیایید، ما هم هستیم؛ ببینیم دوباره پیروز صحنه چه کسی است؛ «وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ».[۵] خیال نکنید اگرشما بیایید، ما پا پس میکشیم؛ اگرشما بیایید، ما هم دوباره میآییم و با ما مواجه هستید. این تهدیدی است که خدای متعال میکند.
در ادامه هم خدای متعالاز مؤمنین توقعی دارد و تکلیفی برایشان مقرر میکند. از این به بعد وقتی در صحنه جنگ با دشمن مواجهه دارید، باید استقامت کنید. حق پشت کردن به میدان و فرار کردن و سستی کردن، ندارید؛ مگر اینکه دنبال عِده و عُدهای باشید و بخواهید موضع و موقعیت خود را تغییر بدهید و دوباره برگردید و الا حق پشت کردن به دشمن ندارید. این تکلیفی استکه خدای متعال برای مسلمانها معین کرده است.
با جنگ بدریک مسیر مهم آغاز میشود؛ آن مسیر حرکت به سمت ظهور و احقاق حق کلی و ابطال باطل کلی است. حال این مسیر که مسیر احقاق حق است، فراز و فرودهایی دارد. الان 1400 سال گذشته و اگر ما به پشت سر خود نگاه کنیم، میفهمیم که چه فراز و فرودهایی دارد. آن زمان مسلمانها نمیدانستند. علی ای حالخدای متعال تکالیفی را برای مسلمانها معین میکند و میگوید باید این حدود را رعایت کنید. درست است که بعد از این پیروزیها میرسد و امکاناتی به دست شما میآید، ولیاگر میخواهید نصرت ما به شما برسد، باید قواعدی را رعایت کنید. لذاچند دستور در این آیاتاست.
۲. دستورات خدای متعال برای ادامه مسیر احقاق حق
۱ـ۲. داشتن گوش شنوا در تراز حرفهای پیامبر
اولمیفرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ»؛[۶] ای مؤمنین و ای کسانی که ایمان آوردهاید، بعد از این باید از خدا و رسول اطاعت کنید و روی خود را از پیامبر برنگردانید و از فرمان حضرت اعراض نکنید، «وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ»، در حالی که میشنوید. این «وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ»، نکته مهمی است. میفرماید: «وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا يَسْمَعُونَ»؛[۷] مثل آنهایی نباشید که میگویند میشنویم، ولی حرف پیامبر را نمیشنوند؛ اصلاً نمیشنوند و سمع ندارند؛ «وَ هُمْ لا يَسْمَعُونَ».
«إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ»،[۸] بدترین جنبندهها در محضر خدا، «الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذينَ لا يَعْقِلُونَ»، آنهایی هستند که زبان ندارند که حق را بگویند و گوش شنیدن حق را هم ندارند و تعقلشان هم در سطح این حقایق نیست؛ زبانشان زبان گفتوگو در باب دنیاست و فقطحرفهای دنیایی را میشنوند و تعقل و محاسبه آنها هم در حد دنیاست. بدترین جنبندهها اینهایی هستند که نسبت به کلام خدا هم ناشنوا هستند و هم زبان گفتوگو ندارند؛ هرچه گفتگوهای اینها را گوش میکنید، در حد دنیاست و محاسبات و تعقلشان هم در حد دنیاست. اینهادر تراز پیامبر نه فکر میکنند، نه میشنوند و نه حرف میزنند؛ «شَرَّ الدَّوَابِّ» هستند.
عدهای اینگونهاند، شما مؤمنین مثل آنها نباشید. سمع و زبان آنها از آنها گرفته شده و نه کلمه حق را میشنوند و نه میتوانند حرف حق را بگویند و منتقل کنند؛ شما مثل آنها نباشید. «وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فيهِمْ خَيْراً لَأَسْمَعَهُمْ»؛[۹] اگر خدای متعال خیری در اینها میدید که اگر حرف حق را به گوششان برسانی، به راه میآیند، به سمعشان میرساند؛ ولی اینها اینگونه نیستند؛ «وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا»؛ اگر کلمه حق به سمعشان هم برسد، پشت میکنند. اینها اهل پذیرش حق نیستند. «وَ هُمْ مُعْرِضُونَ»؛ کلمات پیامبر و سخن خدا را در حالی که از حق اعراض میکنند و رو به یک کار دیگر دارند، پشت سر میاندازند.
کأنه خدای متعال در این دستور اول میفرماید عدهای هستند که «شَرَّ الدَّوَابِّ» هستند. اینها نه گوش شنیدن حق دارند و نه زبان گفتوگو در باب حق؛ هرچه حرف میزنند، در یک عالم دیگر است؛ اصلاً زبان این حرفها را ندارند و نمیتوانند راجع به این موضوعات حرف بزنند. اینهاکلمه حق را نمیتوانند بشنوند و حرفهای دیگری را میشنوند. علاوه بر این اصلاً محاسبه و تعقل در این سطح ندارند. اینها جمعیتی هستند که خدای متعال حرف حق را به گوششان نمیرساند؛ چون اگر به گوششان هم برسانی، حرف حقو امکانات تلف میشود. میفرماید شما هنوز اینگونه نیستید؛ شما هنوز سمع دارید و میشنوید؛ حالا که سمع دارید، اطاعت کنید.
حدیثی در کافی شریف در کتاب الحجه است که میفرماید: «السَّمْعُ وَ الطَّاعَةُ أَبْوَابُ الْخَيْرِ السَّامِعُ الْمُطِيعُ لَا حُجَّةَ عَلَيْهِ وَ السَّامِعُ الْعَاصِي لَا حُجَّةَ لَهُ».[۱۰] فرمود ابواب خیر و درهای خیر با این دو چیز به روی انسان گشوده میشود؛ یکی سمع و یکی طاعت است. اگر خدای متعال به انسان سمع ندهد که کلمه حق را بشنود، درهای خیر به روی انسان بسته است. ولی وقتی سمع به انسان میدهند و انسان کلمه حق را میشنود، آغاز رسیدن به خیرات است. حال باید اطاعت کند؛ اگر حق را شنید، باید اطاعت کند.
حالاگر حق را شنید و اطاعت هم کرد، در صحنههایی که خدا احتجاج میکند، حجت این آدم تمام است و هیچ حجتی علیه او نیست؛ حرف خدا را شنیده و به حرف خدا عمل کرده است. خدا رسولانی داشته و مأمورانی فرستاده و منادیانی داشته که دعوت میکردند؛ اوکلام آنها را شنیده و ایمان آورده؛ «رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادي لِلْإيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا».[۱۱] دیگر حجتی علیه این شخص نیست. کسی که حرف منادیان خدا را شنیده و اطاعت کرده، تمام حجت بهنفع اوست.
پس ما سمعی داریم که مقدمه طاعت است. شنیدن کلمه حق مقدمه این است که انسان زیر بار حق برود و حق را اطاعت کند. اگر انسان شنید ولیرو گرداند، کمکم سمع او از او گرفته میشود. سمع او از او گرفته میشود، یعنی گوش او در ظاهر کر میشود؟ نه، معنایش این نیست. معنای «الصُّمُّ الْبُكْمُ» این نیست که گوششان کر شده، بلکه یعنیواقعاً سخن حق را نمیفهمند.
سیدالشهداء در صبح عاشورا خطبهها و نصیحتهایی دارند که خیلی نصیحتهای نافذ و عجیب و غریبی است. اماشمر به حضرت عرض کرد ما نمیفهمیم و نمیشنویم که چه میگویی. حبیب گفت اگر در عمرت یک حرف راست گفته باشی، همین است. واقعاً نمیشنود، نه اینکه صدا به گوشش نمیخورد. تعبیر قرآن این است که عدهای هستند کهوقتی قرآن را میخوانی، گوش آنها مثل چهارپاست؛ سر و صدا را میشنود، ولیسمع ندارد. سمع یعنی اینکه انسان حقیقت نور کلام را دریافت کند.یکی از مهمترین دستگاههای فاهمه ما که با آن میفهمیم، سمع ماست. شاید بیشترین اطلاعات ما از طریق سمع به دست میآید.
طول موجی که گوشهای ما دریافت میکند، یک طول موج خاص است و بالاتر و پایینتر آن را نمیشنود. این سمع ظاهری است. ولی بحث سر سمع ظاهری نیست؛ بحث این است کهنور کلام در فاهمه ما بیاید و کلام را بفهمیم. ایناز سمع شروع میشود. سمع عدهای در ترازی است که حرفهای انبیاء را نمیفهمند؛ حرفهای دنیایی را خوب میفهمد، محاسبات مادی و ریال و دلار را خوب میفهمد، اما همین که یک مقدار سطح حرف بالاتر میآید، واقعاً نمیفهمد. چرا نمیفهمد؟ به خاطر اینکه آنجایی که باید گوش میداد، نداده؛ لذاالان سمع او را از او میگیرند. اگر ما نسبت بهامکاناتی که خدای متعال به ما میدهد کفران کنیم، آنامکانات را از ما میگیرد.
خدای متعالمیفرماید شما الان میشنوید، الان پیروزی بدر را دیدید؛ ممکن است دل بعضی از شما همراه نبوده باشد، ولی دیدید که به چه نتیجه خوبی رسید و ما چه کار بزرگی انجام دادیم. ما کار را جلو بردیم، ولی شما وسیله بودید؛ ما کار را انجام دادیم و شما را هم رشد دادیم. این مسیر احقاق حق است. شما در این مسیر حرکت کنید. اگر بخواهید در این مسیرحرکت کنید، تکلیف اول این است که باید حرف این پیامبر را گوش کنید. این پیامبر دستوراتی دارد. در این مسیر که مسیر فتح و مسیر احقاق حق در عالم است، دستوراتی از طرف خدای متعال نازل میشود؛ این پیامبر فرمان دارد، باید این فرمان را اطاعت کنید. شرط اطاعت چیست؟ سمع است. ما سمع را از شما نگرفتهایم و هنوز سمع شما برقرار است. هنوزمیشنوید؛ پساطاعت کنید. اگر اطاعت نکردید، کمکم سمع شما از شما گرفته میشود و دیگر در سطح فرمایشات پیامبر نمیشنوید.
یکی از مهمترین سرمایهها و امکانات ما برای حرکت در عالم سمع است. ولی این سمع با یک سری قواعد در عالم کار میکند. انسان واقعاً حرف انبیاء را با فطرتش میفهمد، ولی اگر رویگردان شد، آرامآرام واقعاً نمیفهمد انبیاء چه میگویند. واقعاً در این حد و در این تراز نمیفهمد؛ آیات را که میخوانند، نمیفهمد یعنی چه! بر خلاف کسی که اطاعت میکند؛ این شخصهرچه جلوتر میرود، آیات و کلام خدا را بهتر و عمیقتر میفهمد و تلقی میکند.
بنابراین خطاب به مسلمانها این است که این مسیر، مسیر احقاق حق است و این پیامبر محور است و دستوراتی دارد؛ این دستورات هم دستورات خداست. سمع شما هم از شما گرفته نشده؛ بشنوید و مثل آنهایی نباشید که دیگر نمیشنوند؛ مثل کسانی کهمیگویند میشنویم، ولی واقعاً نمیشنوند و حرف در این تراز به گوششان نمیرسد، نباشید.اینها هم «صُمّ» هستند، هم «بُکم»، هم لال هستند و هم کر. نه اینکه زبان ندارند و حرف نمیزنند، بلکهدر این تراز نمیتوانند حرف بزنند. آدمهایی که حرف میزنند، حرفشان ترازی دارد و در بعضی میدانها اصلاً نمیتواند وارد گفتوگو بشوند؛ نه میشنوند و نه جواب میدهند. شما اینگونه نباشید. این پیامبر شما را سیر میدهد. سمع شما از شما گرفته نشده، اطاعت کنید.
پساین دستور اول است؛ «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ». دستور اول بعد از بدر این است. این مسیر تا ظهور ادامه دارد. این پیامبر فرمانهایی میدهد و میخواهد صحنه را مدیریت و اداره کند. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ»؛ هنوز سمع شما از شما گرفته نشده، لذارو برنگردانید. عدهای هستند که ما سمع را از آنها گرفتیم و دیگر نمیشنوند؛ اینها کسانی هستند که اعراض میکنند و اگر سخن را به آنها بگویی هم روی خود را برمیگردانند. یعنی اگر شما هم که میشنوید، اینگونه شدید و گوش ندادید و سرتان را پایین انداختید و کار خودتان را کردید، مثل آنها میشوید و دیگر حرفهای پیامبر را نمیفهمید.
ـ تطبیق آیه شریفه به ماجرای غدیر و ولایت ائمه در طول تاریخ
مصداق کامل این آیه ماجرایغدیر است. پیامبر خدا برای ادامه فتوحات اوصیاء خود را معرفی میکند و میگوید باید با این ائمه حرکت کنید تا راه من ادامه پیدا کند. در روز غدیر میشنوید، ولی اگر روی خود را برگردانید، دیگر نمیشنوید و دیگر در این تراز نمیفهمید. کسی که روی خود را برگرداند،واقعاً نمیداند که چه فرقی بین امیرالمؤمنین علیه السلام و معاویه، چه فرقی بین امام صادق علیه السلام و منصور و چه فرقی بین امام رضا علیه السلام و مأمون است! واقعاً نمیفهمد.
روایت عجیبی در کافی هست که آنجا حضرت میفرمایند اینها اصلاً معنی امامت را نسخ کردند. یک اسم «خلافت الله» روی آن میگذارند، ولی آن امامتی که خدای متعال فرموده، این نیست. سپس توضیح میدهند که امامت چه چیزی است و اینها چه بلاییسر امامت آوردهاند و اصلاً آن امامت واقعیرا نمیفهمند. وقتی به آنهامیگویی امامت خیال میکنند یعنی دنیاداری و قدرت و اداره سیاسی و اصلاً نمیتواند در آن تراز بفهمد. چرا؟ به خاطر اینکه روی خود را برگردانده. اگر با امیرالمؤمنین سیر میکرد، آرامآرام فرق حضرت امیر و بقیه را میفهمید. ولی وقتی امت در این فرمان روی خود را از امیرالمؤمنین برمیگرداند، واقعاً به جایی میرسد که «الدهر أنزلني ثمّ أنزلني حتّى قيل معاوية و على»؛ واقعاً فرق را نمیفهمند.
روز عاشورا به امام حسین علیه السلام میگویند، اینها قوم و خویشهای شما هستند و بالآخره با شما کنار میآیند! با آنها بیعت کنید. سطح فهم اینها همین مقدار است! اینهاواقعاً نمیفهمند که «مِثْلِي لَا يُبَايِعُ مِثْلَه»[۱۲] یعنی چه. نمیفهمند کهامام حسین چه کسی است و یزید چه کسی. اصلاً نمیفهمند بیعت یعنی چه. همه چیز را در حد نازل میفهمند.
پسآنهایی که میشنوند، باید اطاعت کنند و رو برنگردانند. اگر رو برگرداندند و فرمان آمد و اطاعت نکردند، جزو کسانی میشوند که«وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا يَسْمَعُونَ». مثل آنها نباشید، میتوانید مثل آنها نباشید. عدهای اینگونهاند و واقعاً نمیفهمند که پیامبر خدا چه میگوید. البتهنه اینکه از روز اول نمیفهمیدند، بلکه ابتدابه ایشان احتجاج میشود، ولیاعراض میکنند؛ وقتی اعراض کردند،دیگر نمیفهمند. اینها میشوند «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذينَ لا يَعْقِلُونَ». اینهادر حد حرف انبیاء، تعقل نمیکنند؛ محاسبه دارند، حساب و کتاب دارند، دستگاههای پیچیده حساب و کتاب دارند، ولی در این حد نمیفهمند.الان مستکبرین عالم هم واقعاً محاسبات پیچیدهای میکنند، ولی حد محاسبه آنها اصلاً در حد محاسبه عالم آخرت و دعوت انبیاء نیست. حد محاسبات اینهابزرگتر از حد دامن و دهان نیست؛ همه محاسبههای اینها در همین حد خلاصه میشود.
خدای متعال میفرماید سمعاز اینها گرفته میشود؛ شما مثل آنها نباشید. آنها به نقطهای رسیدهاند که «وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فيهِمْ خَيْراً لَأَسْمَعَهُمْ»، اگر خداخیری در آنها میدیدید، کلمه حق را به سمعشان میرساند، ولی «وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ»، اگر کلام خدا را به سمعشان برسانی، اینگونه نیست که وقتی آن حرف را بشنوند، رو بیاورند، بلکهرو برمیگردانند و مشغول کار خودشان هستند و از کلمه حق اعراض دارند. اینها «معرضون عن الحق» هستند. این دستور اول است که اینگونه نباشید.
۲ـ۲. دعوت شدن ما به حیات توسط خدا و رسول
دستور دوم این است: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ».[۱۳] خدای متعال و رسولش دعوتی دارند. پس خدای متعال یک فرمان دارد و یک دعوت. شما را به چه چیزی دعوت میکند؟ به چیزی که شما را زنده میکند؛ دعوت به حیات میشوید. لذااستجابت کنید تا زنده و حی بشوید. همه دین خدا دعوت به حیات است.
حالمقصود از حیات چیست؟ ما مفصل عرض کردهایم که دو عالم وجود دارد؛ حیات الدنیا و حیات الآخره دو عالم است، دو دعوت است، دو صداست که آدم را به دو عالم دعوت میکند؛ یکی به حیات الدنیا که دار موت است، دعوت میکند و یکی به حیات الاخره دعوت میکند که دار الحَیَوان است. آنجا همه چیز زنده است و اینجا همه مردهاند؛ آنجا عالم ذکر است و اینجا عالم غفلت است؛ آنجا عالم حکمت است و اینجا عالم لعب است.
پس دو عالم هست و دو منادی و دو دعوت. هم ائمه نار دعوت میکنند و هم امام حق. قرآن هم میفرماید دو امام است؛ «جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا»؛[۱۴] در دست عدهای فرمان الهی است و با این فرمان راه میبرند و هدایت میکنند. به تعبیر روایت «يُقَدِّمُونَ أَمْرَ اللَّهِ قَبْلَ أَمْرِهِمْ»؛[۱۵] امام حق فرمان خدا را بر خواست خودش مقدم میدارد و هیچوقت در عالم طبق خواسته خودش راه نمیرود. «بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ * لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ».[۱۶] امام حقطبق امر خدا راه میرود. ائمهای هم هستند که «يُقَدِّمُونَ أَمْرَهُمْ قَبْلَ أَمْرِ اللَّهِ». پسدو امام وجود دارد. قرآن هم فرمود یک امام به آتش جهنم دعوت میکند؛ «جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ».[۱۷]
ممکن استآدم بگوید این چه دعوتی است؟! مگر دعوت به جهنم هم داریم؟! واقعاً دعوت به جهنم است، منتها این جهنم در پوشش شهوات است. راجع به فرعون تعبیر این است: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ»، دعوت به آتش میکند ـ آن آتش باید توضیح داده شود ـ آتش ولایت خودش است، ولایت خودش جهنم است. باطن آن عالمی که برای اینها خلق میشود، یعنی باطن حیات الدنیا، جهنم است. خدای متعال برای فراعنه، مستکبرین و ابلیس عالمی را خلق میکند. اینها هم دعوت دارند و ما را به آن عالم دعوت میکنند. باطن آن عالم جهنم است. مکرراً در قرآن توضیح داده شده است. باطن آنعالم موت است؛ میجنبند، راه میروند و سروصدا میکنند، ولی میت هستند. باطن آن عالم وادی ظلمات است.
قرآن مقایسهای دارد و میفرماید: «وَ ما يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصيرُ * وَ لاَ الظُّلُماتُ وَ لاَ النُّورُ * وَ لاَ الظِّلُّ وَ لاَ الْحَرُورُ * وَ ما يَسْتَوِي الْأَحْياءُ وَ لاَ الْأَمْواتُ».[۱۸] میفرماید آدم کور و بینا یکی نیستند. ما دو دسته داریم؛ بصیر و نابینا؛ دو عالم است: عالم عمایه و عالم بصیرت. «وَ لاَ الظُّلُماتُ وَ لاَ النُّورُ»؛ ظلمات با نور یکی نمیشود. همه ما اینها را در سطح مثال میفهمیم؛ مثالش تاریکی این دنیا و روشنایی این دنیاست؛ بینایی و نابینایی. اینها مَثَل است؛ ممثلّش این است که دو عالم داریم که یکی بصیرت است و دیگری عالم عمایه و کوری؛ یکی عالم ظلمات است و یکی عالم نور. «وَ لاَ الظِّلُّ وَ لاَ الْحَرُورُ»؛ یکی سایه خنک است و یکی گرمای آفتاب. فرمود ظِلّ سایه امام است و حرور محیط دیگران است. بعد خدای متعال میفرماید: «وَ ما يَسْتَوِي الْأَحْياءُ وَ لاَ الْأَمْواتُ»؛ مردهها و زندهها یکی نیستند؛ دو عالم است: عالم موت و عالم حیات.
این مفصل در روایات ما توضیح داده شده است؛ ارواحی که خدای متعال به انسانها میدهد، متفاوت است؛ در انبیاء پنج روح است و در مؤمنین و اصحاب المیمنه چهار روح و در اصحاب المشئمه و جهنمیها یک روح بیشتر نیست و آن هم نفس است که فقط میجنبند و راه میروند و میخورند و میخوابند؛ روحهای دیگر در آنها نیست، روح الایمان و روح القوه را ندارند و فقط نفس دارند.
بنابراینما وقتی به عالم ارض آمدیم، دو عالم پیشِروی ماست؛ یکی عالم حیات است و یکی عالم موت. این دو عالم دو دستگاه است که بر محور دو امام شکل میگیرد. یکی از آن دو امامامامی است که خودش از همه مردهتر و تاریکتر است و همه ظلمات به او برمیگردد؛ اودر عالم از همه کورتر است.
پس دو عالم است؛ پیامبر خدا شما را به عالم حیات دعوت میکند. این عالم حیات کجاست؟ ولایت خود نبی اکرم صلی الله علیه و آله است. همه دین ذیل ولایت نبی اکرم تعریف میشود. تمام احکام دین احکام ولایت نبی اکرم است. اگرمیخواهی با این ولایت حرکت کنی، باید نماز بخوانی، باید روزه بگیری، باید حج بروی، باید جهاد کنی و باید از یک سری امور اجتناب کنی، اهل فسق، دروغ، غیبت، تهمت، ایذاء و ظلم نباشی؛ اینها حدود راه رفتن با حضرت و ریلهای مسیر حضرت است. آنطرف هم اگر میخواهی با شیاطین راه بروی، ریل آن دروغ و ظلم و تجاوز است. آن هم یک ریل است. یک عالم، عالم حیات است و یک عالم، عالم موت است. پیامبر خدا میخواهد شما را وارد عالم حیات کند. این عالم حیات عالمی است که ورود به آن زحمتهایی دارد. «اسْتَجيبُوا»؛ اجابت کنید. این اجابتسخت است و زحمت میخواهد. این راتحمل کنید و «اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ». ما شما را به عالم حیات دعوت میکنیم.
بنابراین پیامبر ندا و دعوتی دارد، یک سری فرمان هم دارد. وقتی شما را به عالم حیات برد، دستوراتی وجود دارد که باید آن دستورات را انجام بدهیم. نمیشود آدم در عالم حیات باشد و آن دستورات را انجام ندهد. پس سمعی به ما دادهاند که این سمع مقدمه طاعت است. دعوتی هم هست که باید اجابت کرد؛ «اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ». روایات «لِما يُحْييكُمْ» را معنا کردهاند و میگویند ولایت امیرالمؤمنین است. این پیامبر خدا شما را به دست معاویه و بنیامیه و بنیعباس نمیدهد و بگوید امت من را ببرید؛ شما را به دست امیرالمؤمنین میدهد و با این امام همراه میکند. اواین وادی را برای سیر شما در عالم گشوده و شما را به عالم حیات دعوت میکند؛ ولایت امیرالمؤمنین عالم حیات است؛ ولایت بنیامیه عالم موت است. منتها این موت و حیاتی که ما الان میفهمیم، مَثَل است. مقصودیک موت و حیات دیگر است؛ مؤمن زنده است و کافر مرده. فرمود: «الْكَافِرُ مَيِّتٌ»؛[۱۹] کافرمرده روی زمین است. پسدو دعوت داریم که به دو عالم است.حضرت شما را به عالم حیات دعوت میکند. همانگونه که ولایت نبی اکرم و ولایت اوصیاء نبی اکرم و ولایت الله عالم حیات است، ولایت اولیاء طاغوت و ابلیس هم عالم موت است. آدم اگر به آنجا برود، میمیرد.
در آیات مبارکه سوره ابراهیم میفرماید: «يَأْتيهِ الْمَوْتُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ وَ ما هُوَ بِمَيِّتٍ»؛[۲۰] آدمی که به جهنم میرود، موت از همه اطراف سر او میریزد، ولی نمیمیرد. یک روح المدرجی هست که میجنبد و عذاب میشود. وقتی هم در عالم بهشت میروی، «یاتیه الحیات» من کل مکان؛ از همهطرف حیات بر سر انسان میریزد. بهشتحیات اندر حیات است و جهنم موت اندر موت است و هرچه غلیظتر میشود، موتش بیشتر میشود. ائمه کفر سرچشمه موت هستند، کما اینکه امام سرچشمه حیات است.
پس دعوتی از جانب رسول الله آمدهاست، این دعوت را اجابت کنید، «اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ». حضرت میخواهد شما را به سمت آن احقاق حق ببرد. این مسیر، مسیر عالم حیات است. «وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ»؛ بدانید که خدای متعال بین انسان و قلبش حائل است و بدانید که حشر شما با خداست و همه شما روزی به سوی خدا محشور میشوید. مسیراین مسیر است و خدا هم بین شما و قلب شما حائل است.
ـ تفسیر حائل شدن خدا بین انسان و قلب انسان
حال چند روایت را ذیل «أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ» خدمتتان تقدیم کنم. علی بن ابراهیم از امام باقر علیه السلام نقل کرده که فرمودند: «يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ الْمُؤْمِنِ وَ مَعْصِيَتِهِ أَنْ تَقُودَهُ إِلَى النَّارِ وَ يَحُولُ بَيْنَ الْكَافِرِ وَ بَيْنَ طَاعَتِهِ أَنْ يَسْتَكْمِلَ بِهَا الْإِيمَانَ».[۲۱] میفرماید قلب انسانی که دعوت رسول را اجابت کرده و مؤمن شده و با پیامبر خدا راه میرود، در عالم نور است و با امیرالمؤمنین و نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم همراه است. این عالم اصلی اوست. اما وقتی این مؤمن در عالم راه میرود و از وسط دنیای بنیامیه عبور میکند، گاهی ممکن است آلوده هم بشود؛ ممکن است در نگاه، حرف یا زبان مؤمن لغزشهایی رخ بدهد.
ما در حیات الدنیا میافتیم و میخواهیم از حیات الدنیا عبور کنیم و به حیات الآخره برسیم؛ حیات الآخره از وسط حیات الدنیا میگذرد. لذا به ما میگویند چشمتان را درویش کنید، «لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ»،[۲۲] و الا پایتان در گل حیات الدنیا گیر میکند. حالوقتی از وسط حیات الدنیا میرویم و با تمام عزم میخواهیم به حیات الآخرهبرسیم، ممکن است گرد و غبارهایی هم روی ما بنشیند. کسی که از گل و لای عبور میکند، حتی اگر دقت هم بکند، بالآخره ممکن است یک مقدار لباسش آلوده بشود.
حضرت میفرمایدمؤمنی که قلب او با امام است و در عالم حیات است، اگر گاهی چشم، گوش یا زبانش از عالم حیات خارج شد و گناهی کرد، خدای متعال نمیگذارد این معصیت او را جهنمی کند و نمیگذارد قلبش وارد جهنم بشود. عالم معصیت عالم موت است و عالم طاعت عالم حیات؛ خدای متعالعالم قلب او را حفظ میکند. اگر گناه و طاعت اولیاء طاغوت به قلب انسان برسد، قلب انسان جهنمی میشود.
در روایت دیگری دارد، وقتی انسان گناه میکند، نقطهای سیاه در قلب او پیدا میشود. آن ظلمت از کجاست؟ از همانجایی که گناه میآید. گناه از کجا میآید؟ گناه از عالم ابلیس میآید. فرمود: «النَّظَرُ سَهْمٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِيس»؛[۲۳] نگاه حرام یک تیر مسموم است کهاز طرف شیطان میآید. اگر این تیراز چشم عبور کرد و به قلب رسید، قلب را مسموم میکند. وقتی هم کهقلب مسموم شد، آرامآرام قلب انسان میمیرد و وارد عالم موت میشود.
حضرت میفرمایدقلب مؤمن زنده است و در عالم حیات است و با امام خود راه میرود و در عالم ولایت الله است. ولی گاهی چشم مؤمن خطا میکند. چرا؟ چون دارد از وسط عالم دنیا عبور میکند و گاهی دست و نگاه او میلغزد. اگر این نگاه به قلب انسان برسد، قلب انسان میمیرد و از عالم حیات بیرون میرود. اماخدای متعال نمیگذارد که اینگونه بشود. «أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»؛ خدابین آدم و قلب او حائل است و نمیگذارد گناه چشم به قلب برسد و الا قلب میمیرد.
لذا در روایت دارد اگر توبه نکنید، گناه فوق گناه موجب موت قلب میشود. تا خطا کردید، دنبال آن استغفار کنید و الا اگر گناه روی گناه آمد، ممکن است به جایی برسید که قلب شما بمیرد. وقتی قلب انسان مرد، دیگر کار تمام است؛ یعنی از عالم حیات بیرون رفته است. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ». اگر گناه به قلب برسد، انساناز این عالم حیات بیرون میرود. فرمود خدای متعال نمیگذارد که قلب مؤمن بمیرد و به عالم موت برود، ولو اینکه گاهی بلغزد.
از آنطرف هم کسی که دلش در عالم موت است و دل در گرو بنیامیه و امپراتوریهای مادی دارد، کسی کهآنها را میپسندد و آنها را میپرستد، اگر نماز هم بخواند، خدای متعال نمیگذارد که نماز او به قلبش برسد. کسی که با بنیعباس راه میرود، اگر حج هم برود، حج او به قلبش نمیرسد. در کتاب الحج بحارالانوار به نقل از تفسیر امام حسن عسکری علیه السلامنقل شده است که شخصیبه امام صادق علیه السلام عرض کرد، امسال چقدر حاجی زیاد است! حضرت فرمودند: «مَا أَكْثَرَ الضَّجِيجَ وَ أَقَلَ الْحَجِيجَ»؛[۲۴] سر و صدا زیاد است، حاجی کم است. خدای متعال نمیگذارد عمل کسی که قلبش با امام نیست، به قلبش برسد. قلب او با دیگران است، حالا اگرنماز هم بخواند، این نماز به قلب او نمیرسد و او را زنده نمیکند. نمازی آدم را زنده میکند که پشت سر حضرت امیر باشد. نماز پشت سر بنیامیه قلب را زنده نمیکند و «تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ»[۲۵] نیست، بلکه خودش فحشاء و منکر است.
پس حضرت اینگونه معنا کرده و فرمودهاند که قلب انسان مؤمن در وادی حیات است و قلب کافر هم در وادی کفر است. ممکن است کافرکار خوبی کند، ولیخدا نمیگذارد که این عمل به قلب او برسد و در او ایمانی شکل بگیرد و ایمانش کامل بشود. مؤمن هم اگر جایی لغزید، خدای متعال نمیگذارد که عمل او قلبش را به عالم موت ببرد و قلبش را بمیراند. «وَ اعْلَمُوا أَنَّ الْأَعْمَالَ بِخَوَاتِيمِهَا»؛ انتهای عمل را باید دید. عمل بد مؤمن تطهیر میشود و آدمی که کافر و منافق است، عمل خوبش محو میشود. به الان نگاه نکنید؛ آخر حرکت را ببینید که چه میشود. خدای متعال نمیگذارد که مؤمن جهنمی و کافر با اعمال ظاهری داخل صف مؤمنین بشود.
بنابراین خدای متعال شما را به حیات دعوت میکند و مراقب شما هم هست و نمیگذارد که بمیرید. اگر با پیامبر آمدید و دعوت او را اجابت کردید، وقتی با پیامبر در عالم حیات حرکت میکنید، ممکن است از عالم موت هم آلودگیهایی به شما برسد و امواج و دعوتهایی بیاید و شما هم بلغزید، ولی خدا شما را در عالم حیات حفظ میکند؛ «أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ». این معنای لطیفی است که برای آیه کردهاند.
یک معنای دیگری هم مکرراً در روایات ذکرشده است. حضرت فرمودند: «أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»، یعنی خدای متعال نمیگذارد که انسان حق و باطل را اشتباه بفهمد. وقتی انبیاء با ما حرف میزنند، انسانمیفهمد که مسیر انبیاء درست است. حضرت شما را به حیات دعوت میکند؛ حالمن از کجا بفهمم که ایندعوت درست است؟ میگوید خدای متعال مراقب قلب آدم است.
محمد بن خالد برقی روایتی را از امام صادق علیه السلام نقل کرده که حضرت فرمودند: «يَحُولَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ أَنْ يَعْلَمَ أَنَّ الْبَاطِلَ حَقٌّ»؛[۲۶] خدای متعالنمیگذارد که مؤمن اشتباه کند و باطل را حق ببیند؛ خدای متعال مراقب و نگهبان قلب شماست و نمیگذارد که باطل را حق ببینید، میفهمید که باطل است. اگر مؤمن باشید، خدای متعال نمیگذارد که باطل به اسم حق به شما غالب بشود. شما مؤمن باشید، خدای متعال مراقب قلب شماست و به شما میفهماند که این باطل است.
العیاشی روایت دیگری را ذیل«أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»، از امام صادق علیه السلام نقل کرده است؛ «أَنْ يَشْتَهِيَ الشَّيْءَ بِسَمْعِهِ وَ بَصَرِهِ وَ لِسَانِهِ وَ يَدِهِ»؛[۲۷] ممکن است چشم انسان چیزهایی را ببیند و هوس بکند یا دست یا زبانش هوس بکند و حرفی را بزند یا گوش انسان هوس کند و صوتی را بشنود؛ ممکن استاشتهای اموری در انسان باشد. چشم انسان میخواهد نگاه حرام کند، گوش اومیخواهد آواز حرام بشنود. «أَمَا إِنْ هُوَ غَشِيَ شَيْئاً بِمَا يَشْتَهِي»، اگر انسانوارد آن وادی هوسهای خود شد، «فَإِنَّهُ لَا يَأْتِيهِ إِلَّا وَ قَلْبُهُ مُنْكِر»، قلب او زیر بار نمیرود.
مؤمن، اینگونه است. مؤمن حتی زمانی هم که خدای نکرده دارد گناه میکند، میفهمد که دارد اشتباه میکند. این خداست که مراقب قلب انسان است. اگر خدا مراقبت نکند، قلب انسان هم به دنبال چشم او میرود و میمیرد. این هم باز مانندهمان روایتیاست که فرمودخدای متعال نمیگذارد قلب مؤمنبمیرد. «أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»، یعنیممکن است چشم انسان، گوش انسان، زبان انسان یا دست انسان به سمت حرام و شهوات برود، ممکن استبه سمت وادی ظلمات و موت برود، ولی خدای متعال قلب مؤمن را از اینکه همراه با چشم و گوش به این وادی برود، حفظ میکند.
گناه برای وادی شیطان، برایوادی مرگ و موت و وادی جهنم است. خدای متعال به شیطان فرمود خودت و پیروانت را به جهنم میبرم و جهنم را از شما پر میکنم. معنای این آیه شریفهاین است که وادی شیطان وادی جهنم است. درهای این وادی هم از همینجا به روی انسان باز میشود.
حالمؤمنی که گاهی چشم او هوس میکند و دنبال هوسش میرود، اگر خدا او را رها کند و قلب او را نگیرد، این تاریکی و هوس،در قلب او هم میآید. وقتی قلب انسان اهل شهوت شد، قلب میمیرد و به عالم موت میرود. اما حضرتفرمود خدای متعال نمیگذارد. «أَنْ يَشْتَهِيَ الشَّيْءَ بِسَمْعِهِ وَ بَصَرِهِ وَ لِسَانِهِ وَ يَدِهِ»؛ گاهی انسان چیزی را هوس میکند، «أَمَا إِنْ هُوَ غَشِيَ شَيْئاً بِمَا يَشْتَهِي فَإِنَّهُ لَا يَأْتِيهِ إِلَّا وَ قَلْبُهُ مُنْكِرٌ لَا يَقْبَلُ الَّذِي يَأْتِي»، اگر وارد عمل شد و دنبال شهواتش رفت و آن عمل را انجام داد، قلب او این عمل را قبول نمیکند؛ این عمل در قلب او رسوخ نمیکند. اینکه در روایت دارد گناه مؤمن لمم است، یعنی همین. یعنی مؤمن هیچوقت از دل گناه نمیکند؛ گناه او لغزش است، میل و طبیعت او نیست و قلب او با گناه همراه نیست. بر خلاف کافر که قلب او به دنبال گناه و طغیان و سرکشی است. ممکن استدر ظاهر هم نماز بخواند، ولیاین نماز خواندن اواطاعت نیست. این موجود مطیع نیست، سرکش و طاغی است.
پس ما دو عالم داریم: یکی عالم حیات است و یکی عالم موت. عالم حیات عالم بندگی است، عالم راه رفتن با خداست، عالم ولایت الله است؛ عالم موت هم عالم کفر و سرکشی و طغیان است. خدای متعال نمیگذارد قلب آدمی که کافر شده است،صرفاً به واسطه یک سری اعمال ظاهری هدایت بشود. از آنطرف هم اگر قلب کسی وارد عالم ایمان شد، لغزشهای ظاهری او به قلبش نفوذ نمیکند. «أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ». خدا نمیگذارد حق و باطل برایانسانی که مؤمن است، اشتباه بشود و باطل را حق ببیند. «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً»؛[۲۸] در آیات بعد میآید که خدا به مؤمن فرقان میدهد.
پس این پیامبر مسیری را دنبال میکند، اگر میخواهید با این پیامبر راه بروید، ما به شما سمع دادهایم؛ شما فرمان این پیامبر را میفهمید و میفهمیدکه چه میگوید. سمع یعنی دادیم یعنی میشنوید و میفهمید چه میگوید. پسرو برنگردانید و اطاعت کنید و الا سمع شما را از شما میگیریم. اگر سمع شما را بگیریم،دیگر در سطح کلام پیامبر نه میفهمید و نه میشنوید و نه حرف میزنید و همه زندگی شما به عالم دیگری میرود.
محافل مؤمنین که اینگونه نیست، ولیبعضی محافل اینگونه است،وقتی آدم در آنجامینشیند، از اول تا آخر جز سخن دنیا چیزی در آن نیست. اصلاً نمیتوانند حرف خدا بزنند. امادر مجلس اولیاء خدا که مینشینی، جز یاد خدا هیچ حرف دیگری نیست. «يُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ رُؤْيَتُهُ وَ يَزِيدُ فِي عِلْمِكُمْ مَنْطِقُهُ»؛[۲۹] حرف آنها علم آدم را اضافه میکند و دیدنشان آدم را به یاد خدا میاندازد.
حال علاوه برامر دعوتی هم از جانب نبی اکرمهست که دعوت به عالم حیات و دعوت به دار الآخره است. باید این دعوت رااجابت کنید و وارد دار الآخره شده و از حیات الدنیا عبور کنید؛ در حیات الدنیا نایستید و پایتان را از گل حیات الدنیا بیرون ببرید، دلتان را از حیات الدنیا بیرون ببرید. حیات الآخره عالمی است که مختصاتی دارد.
۳ـ۲. حذر از فتنه همهگیر ظالمین
دستور بعدی که خدای متعال میفرماید، این است: «وَ اتَّقُوا فِتْنَةً».[۳۰] کأنه میخواهد بگوید وقتی به سوی خدا، به سوی «اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ»،[۳۱] حرکت میکنید و به سوی او حشر دارید؛ خودتان را آلوده نکنید. این عالم، عالم حیات است. «وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصيبَنَّ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً». شما مؤمنین وقتیدعوت خدا را اجابت میکنید، فتنهای سر راه شماست. این فتنه را ظالمین به پا میکنند، ولی دامن این فتنه همه را میگیرد. حضرت دارند شما را به سمت قلهها، به سمت احقاق حق و به سمت عصر ظهور میبرند و فتنههایی در این راه وجود دارد. حضرت امر و دعوتی دارند و به شما هم سمعی دادهاند؛ عدهای میخواهند سمع شما را بگیرند و دعوت دیگری دارند و به عالم موت دعوت میکنند. یعنیصدای دیگری در امت بلند میشود و فرمان و دعوت دیگر و حرف و حدیثهای دیگری میآید.
الان شما دعوت امام حسین علیه السلام را ببینید، دعوت بنیامیه را هم ببینید. آنها هم مقابل امام حسین علیه السلام دعوت دارند، آنها هم وعده میدهند. اتفاقاً به ظاهر از دین هم حرف میزنند؛ لشکر عمر سعد صبح عاشورا نماز میخواند و همه به عمر سعد اقتدا میکنند. بعد هم به لشکر رو میکند و میگوید «ارکبوا یا خیل الله»؛ لشکر خدا سوار شوید. یعنیهمان جملهای که وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم به لشکرشان میفرمودند را تکرار میکند.این یک فتنه است.
خدای متعال میفرمایدفتنهای در امت میشود و ظالمینی هستند که فتنه میکنند؛ مواظب باشید، پَر این فتنه همه را میگیرد. اگر دامن خودتان را جمع نکردید، همه در این فتنه وارد میشوید. روایات ما اینگونه معنا میکنند که این همان فتنه سقیفه است. این پیامبر دارد شما را به سمت عالم حیات میبرد، امری دارد، دعوتی دارد و شما رابه سمت قلهها و به سمت احقاق حق میبرد، ولی فتنهای به پا میشود و ظالمینی فتنه میکنند. این فتنه فقط دامن آنها را نمیگیرد، بلکهیک امت را میسوزاند. «وَ اتَّقُوا»؛ شما دامن خود را جمع کنید و وارد این فتنه نشوید.
خدای متعال در جای دیگری میفرماید آتشی دارد به پا میشود؛ دست زن و بچه و اهل خودتان را بگیرید و از این آتش فرار کنید؛ «قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ».[۳۲] این آتش از یک سری آدم بلند میشود؛ آتشگیرانه این آتش آدمها هستند و شعله جهنم از اینها بلند میشود و شما را هم میسوزاند. دستِ زن و بچه خودتان را بگیرید و فرار کنید.
اینجا هم همین است. فتنهای در راه امت است که بایددامنتان را جمع کنید تا این فتنه شما را نگیرد. این فتنه را ظالمین به پا میکنند و همه در این فتنهها غرق میشوند. گوساله سامری را جمع اندکی به پا کردند، سامری بود و یک عده از اطرافیان او، ولی همه رفتند و گوسالهپرست شدند. امت حضرت موسی علیه السلامچند دسته شدند: عده محدودی نهی از منکر کردند، عدهای هم محور بودند و عدهای دنبال سر اینها حرکت کردند، عدهای هم بیتفاوت ایستادند و نگاه کردند؛ همه آنها غرق شدند. این فتنه همه را برد و فقط یک گروه نجات پیدا کردند؛ آنهایی که مقابله کردند و ایستادند. اینجا هم خدای متعال میفرمایدیک فتنه بزرگ در راه امت است. اینمسیر از بدر شروع شده و به ظهور ختم میشود.در مسیر بدر به ظهور فتنه بزرگی وجود دارد. «وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصيبَنَّ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ».
بعد میفرماید اگر در این فتنه افتادید، عقوبت خدا عقوبت سنگینی است. این ظالمین و کسانی که در فتنه آنها بروند، دچار عذاب شدید خدا میشوند. اینجا جای مغفرت نیست. در خانه حضرت امیر علیه السلام را آتش زدهاید؛ این چیزی نیست که خدا ببخشد. فتنه عاشورا را ظالمینی به پا کردند، ولی همه مردم سوختند، به جز کسانی که کنار امام حسین علیه السلام ایستادند. اینجا جایی نیست که خدا کوتاه بیاید. اینگونه نیست کهگروهی سیاهی لشکر بشوند، گروهی بعداً خوششان بیاید و گروهی بیتفاوت بشوند و خدا هم از اینهابگذرد. این فتنه، فتنهای است که اگر در آنبیتفاوت باشی، جهنمی هستی؛ اگرسیاهی لشکر باشی، جهنمی هستی؛ اگراز دور نگاه کنی و در شام خبر آن به تو برسد و بگویی «الحمدالله»، جهنمی هستی.